بیدِلْ، ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل
دهلوی(1054-4صفر1133ق/1644-24نوامبر1720م)، شاعر و صوفی. او در عظیمآباد
هندوستان(پتنۀ کنونی) متولد شد(نک: بیدل، «چهارعنصر»، 64؛ خوشگو، 104؛ آزاد، سرو
آزاد، 148، خزانۀ عامره، 152؛ خلیل، 24؛ پدرام، 38). پدرش میرزا عبدالخالق، از
قبیلۀ برلاس(و به روایتی ارلاس یا ارلات) ترکان جغتایی بود. این قبیله از بخارا به
بدخشان، و سپس به هندوستان مهاجرت کرده، و به سپاهیگری مشغول بودند(بیدل، همان،
166؛ خوشگو، پدرام، خلیل، همانجاها؛ میرحسینشاه، 21؛ اختر، 6؛ هادی، 10). پدر بیدل
در عین حال که در زمرۀ سپاهیان بود، مَنشی صوفیانه داشت و به صوفیان «قادریۀ»
هندوستان ارادت میورزید و به توصیۀ مرشدان خود بود که پسر خویش را همنام شیخ
عبدالقادر گیلانی(صوفی مشهور سدههای 5 و6ق) گردانید(خوشگو، همانجا؛ مخدوم، 243؛
هادی، 11).
بیدل پیش از رسیدن به 5 سالگی پدر خویش را از دست داد و نزد مادر به آموختن قرآن و
الفبای فارسی پرداخت. پس از یک سال ونیم مادرش نیز از دنیا رفت و سرپرستی او را
عمویش، میرزاقلندر که چون برادر فردی سپاهی با خوی درویشی بود، برعهده گرفت(بیدل،
همان، 11، 61؛ خوشگو، 105؛ خلیل، 25؛ مخدوم، همانجا). بیدل به سفارش عموی خود به
آموختن ادبیات عرب پرداخت، اما چون به 10 سالگی رسید، میرزا قلندر او را از مدرسه
بازداشت و برای رهنمونی وی به معرفت حق او را با خود به حلقۀ درویشان برد(بیدل،
همان، 63؛ خوشگو، 105، 106؛ خلیل، همانجا؛ خواجه، 65).
میرزا قلندر شاعری درس ناخوانده بود که نکتهسنجیهای او در شکلگیری شخصیت شاعری
بیدل بیتأثیر نبوده است، چنان که او همواره ذوق شاعرانۀ خود را از عموی خویش
میدانست(بیدل، همان، 61؛ خواجه، همانجا). سپاهیگری میرزاقلندر باعث شد که بیدل در
1069ق در 17سالگی به سپاهیان میرزاعبداللطیف، از امرای شاهزاده شجاع(فرزند
شاهجهان)، بپیوندند، اما در جریان جنگ قدرت میان فرزندان شاه شجاع، بیدل آنان را
رها ساخت و همراه میرزا ظریف دایی خود به شهر «کَتَک»(در استان اریسه در شمال هند)
رفت و 4سال نزد او به سربرد(نک: بیدل، همان، 97، 108، 166، 303؛ خوشگو، 106، 109؛
هادی، 15، 19-20؛ میرحسین شاه، 22؛ پدرام، 39).
میرزا ظریف مردی فاضل بود و فقه، حدیث و عرفان تدریس میکرد و برخی از شاعران و
صوفیان برزگ هند مانند شاهقاسم هواللهی که در تحولات روحی بیدل تأثیر داشتند، به
مجلس او رفتوآمد میکردند. بیدل که از مدتی پیش مطالعۀ آثار منظوم را شروع کرده، و
به سرودن شعر پرداخته بود، در این زمان با تخلص «رمزی» حضور خود را در جمع شاعران
اعلام کرد. او سرانجام تخلص «بیدل» را برگزید(نک: بیدل، همان، 66، 68، 70، 116،
137؛ خوشگو، 107، 118؛ خلیل، همانجا). میرزا ظریف در 1075ق/1664م درگذشت و بیدل
روانۀ دهلی شد و در آنجا به حلقۀ ارادتمندان صوفی دیگری به نام «شاهکابلی»
پیوست(نک: بیدل، همان، 157، 296؛ هادی، 20).
کمکم بیدل توجه حکمرانان هندوستان را به خود جلب کرد. در آغاز امیرکامگارخان(فرزند
جعفرخان، دایی و وزیر اورنگزیب) از بیدل حمایت کرد و چون وی به دکن رفت، بیدل به
دربار عاقلخان رازی پیوست(نک: بیدل، همان، 237؛ خوشگو، 109؛ آزاد، سرو آزاد، 149؛
هادی، 32). بیدل در 1080ق ازدواج کرد، اما صاحب فرزندی نشد و ناگزیر «خاطر از وسوسۀ
انتظار توالد و تناسل پرداخت»(نک: بیدل، همان، 165-166).
خانۀ بیدل در دهلی محل تجمع یاران شاعر او بود و از «سرشام» تا «نیم شب» ابتدا بیدل
و سپس دیگران اشعار خود را میخواندند. گفتهاند که بزرگان شهر نیز در این مجلس
حضور مییافتند و بیدل اشعار خود را با صلابت و مهابت میخوانده است؛ همچنین در شعر
خوانیهای این مجلس نسبت به اقتفا و انتقاد دیگران از اشعار خود تعصب میورزید.
ظاهراً این مجلس نخستین هستۀ مجالس «بیدل خوانی»(نک: دنبالۀ مقاله) را تشکیل
میدهد(خوشگو، 112-113، 117؛ سرخوش، 15؛ هادی، 49، 58). بیدل تا پایان عمر در آن
خانه به رفاه میزیست و سرگرم فراهم آوردن آثار منظوم و منثور خود بود(خلیل، 26).
او در همین ایام درخواست بهادرشاه را برای سرودن «شاهنامۀ گورکانی» نپذیرفت، چه،
این امر را با روحیۀ درویشی خود ناسازگار میدید(خوشگو، 115؛ خلیل، 25؛ هادی، 41).
بیدل در اواخر عمر به هنگام قتل محمدفرخ سیر(1131ق) که از حکمرانان حامی او بود،
شعری سرود و سپس از بیم آزار دشمنان حاکم مقتول به لاهور گریخت و نزدیک به دو سال
در آن شهر زیست و پس از پایان حکومت شورشیان به دهلی بازگشت(خوشگو، 114؛ آزاد،
همان، 149-150؛ هادی، 52-55). سرانجام، بیدل در دهلی درگذشت و در خانهاش به خاک
سپرده شد، اما اکنون آثاری از آرامگاه وی در آنجا نیست و این موضوع باعث شد تا تصور
شود که بعداً جنازۀ بیدل را به محلۀ جغتاییهای قریۀ «خواجه رواش»(در شمال کابل)
انتقال دادهاند(خوشگو، 121؛ خلیل، 26؛ سلجوقی، 87؛ عالمشاهی، 23؛ شفیعی کدکنی،
21).
بیدل در الاهیات، ریاضیات، طبیعیات، طب، نجوم، رمل، جفر، تاریخ و موسیقی دست داشت و
از علوم ظاهر نیز بیبهره نبود(بیدل، همان، 70، 116؛ خوشگو، 118) و بجز بنگالی که
زبان مادری او بود، به زبانهای فارسی، اردو و سنسکریت نیز تسلط داشته است(بچکا،
81).
پس از درگذشت بیدل، به نشانۀ استمرار جلسات شعرخوانی که در خانۀ او تشکیل میشد، به
رسم صوفیان در سال مرگ او در کنار مزارش مجلس«عُرس بیدل» برگذار گردید. در این
مراسم که ظاهراً تا 30 سال پس از مرگ او در دهلی و سپس در کابل اجرا میشد،
دوستداران بیدل به شعرخوانی میپرداختند. پس از آن جلسات «بیدلخوانی» در
ماوراءالنهر و افغانستان ادامه یافت(خوشگو، 121؛ آرزو، 26؛ میرحسین دوست، 74؛ حاکم
لاهوری، 174؛ بچکا، 82؛ پدرام، 41).
آراء و اندیشهها: با اینکه پدر و عموی بیدل اهل سنت بودهاند، اما در آثار وی
دلبستگی خاصی به مذهب پدران دیده نمیشود، و در منظومههای او از جانشینان
پیامبر(ص) سخنی به میان نمیآید. در یک اثر منثور او از «جانب ولایت مآب علی
مرتضیٰ» یاد میشود(همان، 339) و قصیدهای نیز «در منقبت اسدالله الغالب...
کرمالله وجهه» دارد(نک: «قصاید»، 81؛ سلجوقی، 521). به نظر میرسد که بیدل شریعت
را از دیدگاه عرفان خاص خویش مینگریست و با اینکه گفتهاند او «تصوف و تعصب را جمع
داشت»(نک: خلیل، 26)، اما در آثار او از این امر نشانی نیست.
در آثار منظوم و منثور بیدل نشانههایی از عرفان ابنعربی و مولوی دیده میشود و
این نکتهای است که معاصران او نیز بدان اشاره کردهاند(خوشگو، 115؛ آرزو، 25). در
مثنوی محیط اعظم تأثیر کتاب فصوصالحکم ابنعربی کاملاً آشکار است. ظاهراً عقاید
ابنعربی در میان صوفیان طریقت قادریۀ هندوستان که پدر و عموی بیدل به آن منتسب
بودند، رواج داشته(جهانگیری، 446)، و بیدل از طریق مرشدان روحانی خویش از این عقاید
متأثر بوده است. این مرشدان روحانی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: گروهی از آنها
مانند شیخکمال قادری، شاه قاسم هواللهی و شاه فاضل اندیشههای وحدت وجودی ابنعربی
را رواج میدادند و گروه دیگر مانند شاهکابلی، شاه ملوک و شاه یکهآزاد که بیشتر
از عرفان هندی متأثر بودند، بیدل را به ریاضت، عزایمخوانی برای بهبود بیماران و
حتیٰ تسخیر جن دعوت میکردند(نک: بیدل، «چهار عنصر»، 16، 37، 169، 291؛ هادی، 24؛
میرحسین شاه، 25).
بیدل در اندیشههای عرفانی خود جهان را آینهای میداند که جلوههای خداوند را در
خود منعکس میکند(بیشترین بسامد استفاده از نماد آینه در اشعار او شاید از این
رهگذر باشد) و تمام موجودات عالم مظهری از اوست، «کثرت تنزل مراتب وحدت است و وحدت
معراج حقیقت کثرت»(بیدل، «نکات»، 75). در اینجاست که وحدت وجودِ برخاسته از
اندیشههای ابنعربی با اندیشههای وابسته به آیینهای فلسفی هند در ذهن بیدل درهم
میآمیزد. در نظرگاه او نه تنها جانوران و گیاهان، بلکه جمادات نیز از جوهر علوی
بهرهمندند، اما در این میان انسان عظمت و برجستگی خاصی دارد؛ زیرا او نه تنها
خلیفۀ خداوند در روی زمین است، بلکه عالم صغیر و بهترین مظهر خداوند به شمار
میرود. چون با شناخت خود و فنای نفسانیات خویش میتواند به مرتبۀ انسان کامل عروج
کند. اندیشههای بیدل همانند افکار ابنعربی آنگاه که به مرحلۀ بیان میرسند، چنان
با مجاز و استعاره میآمیزند که فهم آنها دشوار میشود، هرچند بیان بیدل در
مثنویهایش روشنتر از غزلیت اوست(هادی، 98؛ بچکا، 85؛ سلجوقی، 429؛ خواجه، 66).
بیدل برای رسیدن به این اندیشهها با اینکه خود را «از آغاز شعور... متوجه عالم
قدس» مییابد(نک: «چهار عنصر»، 101)، اما بیش از آنکه به سلوک عارفانه پرداخته
باشد، به ریاضت روی آورده است. او رسیدن به کمال را در گرسنگی میداند(نک: همان،
296، 300، «نکات»، 126) و براساس آیینهای شمنیسم هندوان به ریاضتهایی مانند چشم
بستن، خاموش نشستن، حبس دم یا به قول خود «ضبط نَفَس» میپردازد و احساس میکند که
کائنات با او تنهاست(نک: «چهار عنصر»، 41؛ هادی، 89؛ شایگان، 2/643، 677) و به
تعبیر خودش آنگاه که «چشم تماشایش را به شهود این جلوه» گشودند، توانست در رؤیا
«مراتب عقول» را مشاهده کند، زیرا درخواب «حضور مطلق» را در کنار دارد و در بیداری
«مشاهدۀ حق» را، اما نهایتاً خود را نه مجذوب میداند، نه سالک(نک: همان، 155-156،
277، 337).
شعر: بیدل در بیشتر قالبهای شعرفارسی طبع سخنوری خود را آزموده، به نحوی که در کنار
35هزار بیت غزل، 22هزار بیت مثنوی سروده است و شمار ابیات قصاید، ترکیببندها،
قطعات و رباعیات او نیز به 11 هزاربیت میرسد؛ اما آنچه باعث اهمیت شعر بیدل شده
است و جلوهگاه هنر شعری او را تشکیل میدهد، غزلهای اوست. از اینرو، ویژگیهایی که
دربارۀ شعر بیدل میتوان بیان کرد، بیشتر مربوط به غزلهای اوست، اما این ویژگیها را
با بسامد کمتری میتوان در دیگر اشعار وی نیز مشاهده کرد.
شعر او در سبک هندی رشد کرده، و برآثار دیگر شاعران این سبک پیشی گرفته است؛ به
نحوی که بیدل را باید نمایندۀ تمام عیار سبک هندی بهشمار آورد. اساس شعر این سبک
بر مضمونآفرینی قرار دارد که بیدل از آن به «معنی طرازی» تعبیر میکند(نک:
«رقعات»، 138) و دیوان بیدل بیش از همۀ دیوانهای شعر فارسی از خیال و اندیشههای
دور سرشار است. بیدل برآن است که با پرهیز از تداعیها و خیالهای رایج شعرفارسی،
تصویرهای نادری ایجاد کند که اعجاب خواننده را برانگیزد. این کوشش گاهی اشعار او را
با ابهامهای معماگونهای همراه میکند که خواننده را در دریافت زیباییهای هنری آن
ناکام میگذارد(شفیعی کدکنی، 18-19، 44؛ نیز نک: دشتی، 16؛ هادی، 82، 145؛ میرحسین
شاه، 34؛ خلیلی، «ب»).
هر چند در شعر بیدل «اسلوب معادله» (تمثیل) به اندازهای که در شعر صائب دیده
میشود، وجود ندارد، در غزلهای او آنچه کلید معنایی بیت را تشکیل میدهد، مصراع دوم
است که هنجاری طبیعیتر دارد و فهم مصراع اول بدان وابسته است. از سوی دیگر، «تشخیص
تجریدی» (مثلاً: میچکد خون تحیّر ز رگ و ریشۀ ما) و «تصویرهای پارادوکسی» (مثلاً:
جامۀ عریانی، قفس رهایی) هستۀ مرکزی خیالپردازیهای بیدل را به وجود میآورد و
آنگاه که این دو عنصر با «حسّ آمیزی» همراه میشود، بردرجۀ ابهام شعر وی
میافزاید. همچنین کاربرد غیرمتعارف وابستههای عددی(مثلاً: یک گلشن شکفتن) در کنار
ترکیبسازیهای هنری و گاه پیچیده (شفیعی کدکنی، 20، 32، 26، 49، 57-67) و نیز تکرار
پربسامد برخی واژهها مانند «آینه»، «رنگ» و «غبار» که گاهی جنبۀ نمادین نیز به خود
میگیرد، از مشخصههای دیگر سبکی شعر اوست.
بیدل در کنار واژههای ادبی و مرسوم، گاه از اصطلاحات عامیانه نیز استفاده میکند و
براساس آنها تصویرهایی به وجود میآورد که خواننده این اصطلاحات آشنا را غریب
میپندارد(همو، 323؛ خلیلی، همانجا؛ بچکا، 89؛ پدرام، 42).
یکی دیگر از ویژگیهای مهم شعر بیدل استفاده از وزنهای بلند و خوشآهنگ است. او
همچنین برای نشان دادن مهارت خود وزنهایی را که در شعر فارسی کمتر رایج است و با
شعر عرب هماهنگی بیشتری دارد، به کار میگیرد. استفادۀ او از بحر کامل و بحر متقارب
مقبوض اثلم که با آهنگ غزل سازگاری ندارد، از این رهگذر است(شفیعی کدکنی، 25؛ نیز
نک: آزاد، سرو آزاد، 150، خزانۀ عامره، 154). بیدل همچون دیگر شاعران سبک هندی
تکرار قافیه در غزل را نه تنها عیب نمیشمارد، بلکه آن را میدان تداعیهای گوناگون
خود از یک واژۀ خاص قرار میدهد. او برای هنرنماییهای خود از ردیفهای طولانی و
دشوار(مثل: شکست رنگ) و حتیٰ مکرر استفاده میکند، چنانکه چندهزار بیت شعر با
ردیفهایی از این دست دارد. همچنین استفاده از یک وزن و قافیۀ مکرر در چندین غزل را
نشانۀ قدرت مضمونسازی و گستردگی حوزۀ تداعیهای خود به شمار میآورد(شفیعی کدکنی،
25-26، 71؛ سرخوش، 14؛ هادی، 130، 148).
از مقدمۀ بیدل بر مثنوی «محیط اعظم» برمیآید که وی با مطالعۀ آثار شاعرانی مانند
ظهوری ترشیزی، هلالی جغتایی، زلالی خوانساری، طالب آملی و از همه مهمتر صائب
تبریزی با شعر سبک هندی آشنا شده، اما در میان متقدمان دلبستگی او بیشتر متوجه
اشعار خاقانی و امیرخسرو دهلوی است(نک: «چهار عنصر»، 238؛ آزاد، سرو آزاد، همانجا؛
شفیعی کدکنی، 25؛ سلجوقی، 69، 513؛ تمیمداری، 49). شعر بیدل بر شاعران پس از وی در
هندوستان تأثیر گذاشته است. شاخصترین آنها غالب دهلوی(ه م) است که باریکبینی،
طرز بیان و آفرینش ترکیبات را از بیدل فرا گرفته است؛ همچنین اقبال لاهوری در اشعار
خود دلبستگی ویژهای به اشعار بیدل نشان داده است(اختر، 95؛ خواجه، همانجا؛ هادی،
146-147؛ باوزانی، 25-26).
جایگاه بیدل: فارسی زبانان ایرانی با وجود شعر صائب کمتر به شعر بیدل توجه
داشتهاند؛ حتیٰ محمدطاهر نصرآبادی که صفحاتی از تذکرۀ خود را به شرح حال و شعر
شاعران پایین مرتبهتر از بیدل اختصاص داده است، به هنگام یادآوری از بیدل به نیم
سطر شرح احوال و دوبیت شعر او اکتفا میکند(1/655؛ نیز نک: شفیعی کدکنی، 23). به
نظر میرسد که با دگرگونی پسند جامعۀ ایرانی که پیشتر جنبۀ خیالپردازی را تنها
عنصر در ساختمان شعر میپنداشتهاند، شعر بیدل در سدۀ 12 و اوایل سدۀ 13ق در ایران
فراموش میشود، ولی در خارج از ایران(یعنی در شبهقارۀ هند، ماوراءالنهر و
افغانستان) حضور او در میان خواص و عامۀ مردم استمرار مییابد(همو، 10، 17).
شاعران و ادیبان نواحی یاد شده برای تربیت و تقویت ذوق شعری خود به خواندن آثار
بیدل میپردازند؛ به نحوی که تأثیر آن توجه را میتوان در اشعار افغان، تاجیک و
ازبک دید، جلسات «بیدلخوانی» که در این نواحی برگذار میشده است، استمرار حضور
بیدل را در جامعۀ فارسیزبان آن دیار نشان میدهد. این جلسات یادآور جلسات
شاهنامهخوانی در ایران و مثنویخوانی در حلقههای صوفیانه است. از سوی دیگر شعر
بیدل در مکتبخانههای نواحی یاد شده در کنار شعر حافظ به کودکان تعلیم داده میشود
و حضور خود را در میان عامۀ مردم حفظ میکند؛ چنانکه برخی ترانههای عامیانۀ مردم
ماوراءالنهر و افغانستان برگرفته از اشعار بیدل است. همچنین آوازخوانان اشعار بیدل
را به آواز میخواندهاند. به این ترتیب، با آنکه چراغ شعر بیدل در ایران و
هندوستان به خاموشی گراییده، در نواحی آسیای میانه و افغانستان، همچنان فروزان باقی
مانده است(خلیلی، «الف»؛ سلجوقی، 87، 555؛ عینی، 141بب؛ شفیعی کدکنی، 24، 103؛
بچکا، 83، 90؛ هادی، 125-126؛ ریاض، 126؛ یاحقی، 35؛ پدرام، 40-41).
آثار: بیدل در عمر 79 سالۀ خود آثار منظوم بسیار و چند اثر منثور به وجود آورده
است. معاصران بیدل شمار ابیات او را میان 90 و 100 هزار بیت نوشتهاند(خوشگو، 122؛
آرزو، 26؛ خلیل، 26)، اما آنچه امروز در دست است، حدود 70هزار بیت است. گفتهاند که
بیدل روزانه 500 بیت میسروده، و از سراطمینانی که به ذوق خود داشته است، هیچگاه
به بازبینی اشعاری که میسروده، نمیپرداخته است(خوشگو، 119؛ خلیل، همانجا). از
اینرو، وی آثار فراوانی در قالبهای مختلف شعری از خود باقی گذاشته است.
آثار منظوم:
الف- غزلیات: شمار غزلیات دیوان بیدل 800‘2 و بالغ بر 35 هزار بیت است و جلد اول
کلیات آثار او را تشکیل میدهد.
ب- مثنویها: بیدل 4 مثنوی معروف و 3 مثنوی کوتاه غیرمعروف دارد که شمار ابیات مجموع
آنها به حدود 24هزاربیت میرسد و جلد سوم کلیات آثار او را تشکیل میدهد:
1. «محیط اعظم». این مثنوی شامل 270‘2 بیت است که بیدل آن را در 1078ق به نام
حکمران حامی خود، عاقلخان رازی سروده است. این مثنوی بر وزن شاهنامه، و از نظر
موضوع ظاهراً در جواب ساقینامۀ ظهوری ترشیزی(د1025ق) سروده شده است. بیدل این
مثنوی را علاوه بر نام اصلی آن، «میخانۀ ظهور حقایق» نیز خوانده است و آن را در 8
دور بیان میکند.
2. «طلسم حیرت». این مثنوی 700‘3 بیت دارد که در وزن خسرو و شیرین نظامی، و در
1080ق به نام عاقلخان رازی سروده شده است. داستان رمزی این مثنوی سرگذشت انسان است
که چگونه روح خدا در او دمیده شده است.
3. «طور معرفت» یا «گلگشت حقیقت»، بر وزن خسرو و شیرین نظامی که 300‘1 بیت دارد و
بیدل هنگامی که در «بیرات» (نزدیک دهلی) مهمان شکراللهخان بوده، در باب سیرکوهستان
سروده، و در واقع سفرنامهای رمزی است به دنیای بیچون «اطلاق» و وحدت و بازگشت به
آینۀ خانۀ جهان و چندوچون کثرت.
4. «عرفان». این مثنوی بروزن حدیقۀ سنایی با 11هزار بیت است که بیدل در مدت 30سال
آن را به تدریج سروده، و در 1124ق به پایان رسانده، و در آن ازسیر تطور وجود براساس
عقاید ابنعربی سخن گفته است.
5. «تنبیهالمهوسین»، مثنوی مختصری است نزدیک به 300بیت در مذمت کیمیاگران که خوشگو
چنین نامی برای آن آورده است(ص 125؛ نیز نک: بدخشانی، 4/396).
همچنین بیدل فَرَسنامهای دارد که به روش فرسنامهها در آن به وصف اسب پرداخته
است، نیز مثنوی دیگری دارد که وصف فیل موضوع اصلی آن است.
ج- قصاید و دیگر قالبهای شعری: جلد دوم کلیات بیدل شامل قصاید، ترکیببندها،
ترجیعبندها، مخمسها، قطعات و رباعیات است که حدود 11هزار بیت را در برمیگیرد. در
این مجموعه 20 قصیده دیده میشود که برخی از آنها در نعت پیامبر(ص) و یک قصیده در
ستایش حضرت علی(ع) است. نیز چند قصیده در مدح اورنگ زیب و پسران اوست و بقیه به سبک
قصاید سنایی در مواعظ اخلاقی سروده شده است. جمعاً 861‘3 رباعی در این مجموعه قرار
دارد و از محتوای آنها چنین برمیآید که بیدل آنها را در پایان عمر و برای کامل
کردن قالبهای شعر دیوان خود سروده است(سلجوقی، 507).
آثار منثور: بیدل همچنان که در اشعار خود به استعارههای غریب و معانی ناآشنا
دلبستگی دارد، در نثر نیز شیفتۀ ابهام و تعقید است و نثر زیبا را برنظم ترجیح
میدهد(«چهارعنصر»، 215). او جملههای کوتاه و گاه طولانی «نثر رنگین» خود را با
سجع و انواع استعاره و تشبیه همراه میسازد و همانند کتابهای مقامه، نوشتههای خود
را با اشعاری که خود سروده است، زینت میدهد. با اینکه در دورۀ بیدل نثر فنی دیگر
آن رواج سابق را نداشت، اما سرمشق نثر او کتاب سه نثر ظهوری ترشیزی است که به آثار
مقامهنویسانی چون قاضی حمیدالدین و سعدی توجه داشته، و نوشتههایش در هندوستان
سرمشق سرمشق فصاحت و انشاء و ترسل بوده است(سرخوش، 14؛ صدیق حسنخان، 83؛ ریاض،
131؛ سلجوقی، 558؛ شفیعی کدکنی، 26، 32؛ بچکا، 89؛ هادی، 57-59؛ صفا، 5(2)/979،
5(3)/1717).
آثار منثور بیدل اینهاست: 1. «چهارعنصر»، این رساله شامل حوادث زندگانی و خاطرات و
نکات عرفانی است که در فاصلۀ 41 سالگی تا 62 سالگی وی با نثر معقّد و مرصّع نوشته
شده است؛ 2. «رقعات»، شامل نامههای بیدل است که اغلب آنها را به حکمرانان حامی خود
نوشته است. در مجموعۀ رقعات 288نامه گردآوری شده است؛ 3. «نکات». این رساله شامل
75 نکته در شرح مدارج و مقامات سلوک و ریاضت و اشاره به حقایق عرفان و شرح بعضی
تعبیرات و اصطلاحات عارفان است. بیدل رسالۀ «نکات» را به نام حامی خود شاکرخان به
پایان برده است. مجموعۀ این 3 رساله به انضمام گلچینی از مثنویهای بیدل با عنوان
«اشارات در جلد چهارم کلیات بیدل آمده است. همچنین رسالهای با عنوان «تألیف
الحکام» در رمل، و رسالۀ دیگری به نام «بدایعالدهور» را به بیدل نسبت
دادهاند(بدخشانی، 4/397؛ منزوی، 5/293؛ صفا، 5(3)/1794).
کلیات بیدل نخستین بار در 1287ق در لکهنو و سپس در 1299ق در بمبئی به صورت سنگی به
چاپ رسیده، و کلیات منقح آثار وی به کوشش خلیلالله خلیلی در 1341تا1344ش در 4جلد
در کابل چاپ شده است. براساس این چاپ دیوان غزلیات او در دو جلد در 1363ش و مجموعۀ
آثار منظوم وی در 3 جلد در 1376ش در تهران تجدید چاپ شده است(خلیلی، «ج»؛ آقابزرگ،
9(1)/152؛ مشار، 3/905).
مآخذ: آرزو، علیخان، مجمعالنفایس، به کوشش عابدرضا بیدار، پتنه، 1992م؛ آزاد
بلگرامی، میرغلامعلی، خزانۀ عامره، کانپور، 1871م؛ همو، سرو آزاد، حیدرآباد دکن،
1328ق؛ آقابزرگ، الذریعة؛ اختر، خواجه عبادالله، بیدل، لاهور، 1952م؛ باوزانی،
آلساندرو، «سبک شعر بیدل و غالب دهلوی»، کیهان فرهنگی، تهران، 1372ش، س10، شم4؛
بچکا، یرژی، «بیدل و بیدلگرایان»، شاعر آینهها، ترجم، محمدرضا شفیقی کدکنی،
تهران، 1366ش؛ بدخشانی، مقبول بیگ، تاریخ ادبیات مسلمانان پاکستان و هند، لاهور،
1971م؛ بیدل، عبدالقادر، «چهار عنصر»، «رقعات»، «قصاید»، «نکات»، کلیات، به کوشش
خلیلالله خلیلی، کابل، 1341-1343ش؛ پدرام، لطیف، «تأملی کوتاه در زندگی، شعر و
اندیشۀ بیدل»، یگانه، تهران، 1381ش، س6 و 7، شم25و26؛ تمیمداری، احمد، «بیدل
دهلوی عظیمآبادی»، دانش، اسلامآباد، 1368-1369ش، شم 20و21؛ جهانگیری، محسن،
محییالدین بن عربی، تهران، 1367ش؛ حاکم لاهوری، عبدالحکیم، تذکرۀ مردمدیده، به
کوشش سیدعبدالله، لاهور، 1339ش؛ خلیل، علی ابراهیم، صحف ابراهیم، به کوشش عابدرضا
بیدار، پتنه، 1978م؛ خلیلی، خلیل، مقدمه بر کلیات بیدل(هم(؛ خواجه، محمدعثمان،
«بیدل بزرگترین شاعر صوفی بعد از جامی»، هلال، کراچی، 1340ش، ج9، شم 35؛ خوشگو،
بندرابن داس، سفینه، به کوشش محمدعطاء الرحمان، پتنه، 1959م؛ دشتی، علی، نگاهی به
صائب، تهران، 1356ش؛ ریاض، محمد، «بیدلشناسی»، دانش، اسلام آباد، 1366ش، شم12؛
سرخوش، محمدافضل، کلماتالشعراء، به کوشش صادق علی دلاوری، لاهور، 1942م؛سلجوقی،
صلاحالدین، نقدبیدل، کابل، 1343ش؛ شایگان، داریوش، ادیان و مکتبهای فلسفی هند،
تهران، 1362ش؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، شاعر آینهها، تهران، 1366ش؛ صدیق حسنخان،
محمدصدیق، شمع انجمن، کلکته، 1293ق؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران،
1366ش؛ عالمشاهی، «دراطراف آرامگاه مولانا بیدل»، آریانا، کابل، 1355ش، س14،
شم168؛عینی، صدرالدین، یادداشتها، به کشش علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران، 1362ش؛
مخدوم، رهین، «ابوالمعانی بیدل»، وحید، تهران، 1346-1347ش، س5، شم3؛ مشار،
خانبابا، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی، تهران، 1341ش؛ منزوی، خطی مشترک؛ میرحسین
دوست، سنبهلی، تذکرۀ حسینی، لکهنو، 1293ق؛ میرحسین شاه، «بحثی در احوال و آثار
بیدل»، ادب کابل، 1350ش، س19، شم 5و6؛ نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره، به کوشش محسن
ناجی نصرآبادی، تهران، 1378ش؛ هادی، نبی، عبدالقادر بیدل، ترجمۀ توفیق هاشمپور
سبحانی، تهران، 1376ش؛ یاحقی، محمدجعفر، «شاعر آینهها»، کیهان فرهنگی، تهران،
1367ش، س5، شم 4.
یدالله جلالی بندری