بیدَر، شهری قدیم در جنوب هند و از مراکز کهن
گسترش فرهنگ اسلامی و ایرانی در شبه قارۀ هند. نام این شهر در منابع به صورتهای
بدر، احمدآباد بیدر و محمدآباد بیدر نیز آمده است(فرشته، 2/176، 177؛ طباطبا، 58؛
سیهرندی، 112).
بیدر در شمال شرقی ایالت کرناتکه در °17 و ´54 عرض شمالی و °77 و ´33 طول شرقی واقع
است. ارتفاع آن از سطح دریا به 700 متر میرسد و مرکز ناحیهای به همین نام است.
شهر بیدر در 109 کیلومتری حیدرآباد واقع است. شهر باستانی کالْیانی که مرکز
حکمرانان چالوکیا بوده است، در 68 کیلومتری آن قرار دارد. طبق آمار 1383ش/2004م
جمعیت شهر بیدر 500‘182 نفر بوده است. وسعت ناحیۀ بیدر 488‘5 کم 2، و دارای
محصولات متنوع کشاورزی از جمله گندم و دانههای روغنی است(بریتانیکا؛ «اطلس هند1»،
154؛ «اطلس بریتانیکا2»، I/19).
بیدر دارای پیشینۀ کهن تاریخی است و پیش از حکومت مسلمانان تحتفرمان حکمرانان هندو
مذهب وَرانگَل قرار داشت. در 723ق الغخان که سپس با نام
محمدبنتغلق(725-752ق/1325-1351م) به سلطنت رسید، بیدر را تصرف کرد. این شهر پس از
آن تحت فرمان امیران صده قرار گرفت. در 748ق حسن کانگو، ملقب به ظفرخان که یکی از
امیران صده بود، بیدرا را تصرف کرد و سپس سلسلۀ بهمنیان(ه م) دکن را بنیاد نهاد و
خود لقب علاءالدین حسن(حک 748-759ق/1347-1358م) یافت. وی سرزمین تحت فرمان خود را
به 4 بخش تقسیم کرد که بیدر یکی از آنها بود(برنی، 642-643؛ سیهرندی، همانجا؛
مجومدار، 356؛ «فرهنگ...3»، VIII/169-170؛ بدائونی، 1/231؛ هیگ، «شورش...4»، 131؛
فرشته، 1/277).
رشد و توسعۀ بیدر از دورۀ حکومت احمدشاه بهمنی(825-838ق/1422-1435م) آغاز گردید. او
پایتخت خود را از گلبرگه به بیدر منتقل کرد و این شهر از آن پس به یکی از مهمترین
مراکز سیاسی و فرهنگی جنوب هند تبدیل گردید. با آنکه سنوات مختلف برای تغییر پایتخت
ذکر شده است، ولی سال 827 ق درستتر به نظر میرسد، زیرا آخرین سکه در همین تاریخ
در گلبرگه ضرب شده است. احمدشاه بیدر را به پسرش محمد منسوب کرد و آنجا را محمدآباد
خواند(طباطبا، 54-57؛ ایتن، 53؛ اسمیت، 283-284؛ شروانی، «بهمنیان5»، 165؛ فرشته،
1/325).
بیدر تا فروپاشی سلسلۀ بهمنیان در 933ق/1527م مرکز سیاسی و فرهنگی دکن بود؛ پس از
آن نیز مرکز حکومت بریدشاهیان(ه م) گردید و نفوذ فرهنگی آن همچون شهرهای دیگر جنوب
هند از جمله بیجاپور ادامه یافت. در 1029ق/1620م ابراهیم عادلشاه
دوم(987-1036ق/1579-1627م) بیدر را تصرف کرد و پس از آن، اهمیت سیاسی و فرهنگی آنجا
کاهش یافت. در 1068 اورنگ زیب(حک 1068-1118ق/1657-1706م) بیدر را تصرف کرد و آن را
ظفرآباد نامید. در 1137ق/1725م بیدر تحت فرمان نظامالملک آصف جاه قرار گرفت(کنبو،
3/197؛ مجومدار، 480؛ «فرهنگ»، VIII/164-165؛ ندوی، 15).
تغییر پایتخت از گلبرگه به بیدر موجب شد تا عناصری جدید در فرهنگ سنتی دکن پدیدار
گردد. احمدشاه بهمنی برای مقابله با قدرت دولتمردان دکن و صوفیان چشتیه در گلبرگه،
برای عناصر سیاسی و فرهنگی غیردکنی ارزش بیشتری قائل شد و مهاجران ایرانی، عرب و
ماوراءالنهری ـ که به آفاقیان(ه م) یا «غریبان» شهرت داشتند ـ امور سیاسی وفرهنگی
بیدر را در اختیار گرفتند. جلوههای تأثیر و نفوذ فرهنگهای بیگانه از این دوره، در
فرهنگ سرزمین دکن که مرکز آن شهر بیدر بود، چشمگیر است. با توجه به محل انتساب
دولتمردان، دانشمندان، ادیبان و هنرمندانی که در بیدر از قدرت و مقام برخوردار
بودند، از جمله سیستانی، اردستانی، اسفراینی، گیلانی، شیرازی، قزوینی، مازندرانی
و... میتوان از نقش و نفوذ مهاجران، بهویژه ایرانیان در بیدر آگاه گردید(ایتن،
55-56؛ شروانی، «بهمنیان دکن6»، 122-123, 131-132، «بهمنیان»، 164-165؛ فرشته،
1/321-322(.
از ویژگیهای دیگر شهر بیدر در دورۀ بهمنیان، نفوذ سلسلههای صوفیهای است که
مرکزشان در ایران و عراق بود. احمدشاه بهمنی برای مقابله با قدرت صوفیان چشتیه ـ که
از حمایت دولتمردان دکنی برخوردار بودند ـ به تقویت نفوذ سلسلههای دیگر صوفیه در
بیدر همت گماشت. او از شاه نعمتالله ولی سرسلسلۀ نعمتاللهیان برای اقامت در بیدر
دعوت کرد و او نوه و سپس پسرش را به دربار بهمنیان فرستاد و نوهاش با دختر احمدشاه
ازدواج کرد و خانقاهی در این شهر بنیاد نهاد و نفوذ نعمتاللهیان در دکن افزایش
یافت. همچنین بیدر از سدۀ 9تا11ق/15تا17م از مراکز مهم صوفیان قادریه در هند بود که
خانقاههایی در این شهر تأسیس کردند. از صوفیان این سلسله که به دعوت احمدشاه از
بغداد به بیدر مهاجرت کردند، میتوان از شاهزینالدین گنجنشین، شاه اسماعیل قادری
و شیخ محمد ملتانی نام برد. از دورۀ احمدشاه رشد تفکرات شیعی در دستگاه حکومت
بهمنیان بیدر افزایش یافت؛ از اینرو، برخی از تاریخنگاران احمدشاه را پیرو
مذهبتشیع دانستهاند(رضوی، «تاریخ صوفیه...7»، II/56-57، «تاریخ اجتماعی...8»،
I/248؛ فرشته، 1/328-329؛ طباطبا، 65؛ هیگ، «مذهب...9»، 78-79؛ ایتن، 55-58؛
شروانی، «بهمنیان»، 165-166).
محمود گاوان وزیر ایرانیتبار و فرهنگپرور محمودشاه دوم(حک 839-862ق/1435-1458م)
در توسعه و زیبایی شهر بیدر کوشش بسیار کرد. این شهر در زمان او به اوج شکوفایی
فرهنگی رسید. وی مدرسۀ بزرگی در بیدر تأسیس کرد و دانشمندان کشورهای اسلامی را برای
تدریس به آنجا فراخواند(شروانی، «محمود گاوان...10»، 306-309؛ فرشته، 1/358-360؛
طباطبا، 118-119).
از جمله امتیازات بیدر نسبت به شهرهای دیگر جنوب هند که آن را همسنگ شهرهای بزرگی
از جمله دهلی و لاهور قرار میدهد، وجود بناهای زیبا و باشکوه از سدههای میانه در
این شهر است که بیشتر آنها در دورۀ بهمنیان و بریدشاهیان ساخته شده است. از
ویژگیهای معماری بیدر تغییر اساسی در سبک معماری سنتی دکن است که عناصری از سبکهای
ایرانی و عراقی در آن پدیدار گردید و ساختار بنا دچار دگرگونیهای اساسی شد؛ از جمله
ساختن تالارهای ستوندار، قوسدار، سردرها، و نیز استفاده از کاشی در تزیین، و
قابسازی را میتوان نام برد. ارگبیدر از جمله بناهای کهن شهر است که توسط معماران
ایرانی بنا گردید. در داخل ارگ، کاخها و بناهای زیبایی وجود دارد که تخت محل از
جملۀ آنهاست. این کاخ از بناهای زیبای دورۀ بهمنیان به شمار میرود و تأثیر معماری
و هنر ایرانی در آنها مشهود است. مسجد سولاخامبا نیز از بناهای کهن بیدر بهشمار
میرود. بنای مسجد جامع بیدر هم در اواخر دورۀ بهمنیان آغاز گردید و در دورۀ
بریدشاهیان به پایان رسید. مقابر پادشاهان بهمنی در نزدیک بیدر و نیز مقابر
بریدشاهیان از جمله آثار زیبا و باشکوه بیدر است که برخی از آنها دارای کتیبههایی
به زبانهای عربی و فارسی است(کرمی، 21؛ دسای، 245-247؛ براون، 69-71؛ شروانی،
«بهمنیان دکن»، 127-131؛ رضوی، «تاریخ اجتماعی...»، I/253؛ گوتس، 217-218). همچنین
مدرسۀ محمودگاوان که در 877ق/1472م بنا گردید، شامل مسجد، حجراتی برای زندگی
استادان و دانشجویان، تالار تدریس و کتابخانه و دو منارۀ بزرگ بود و سبک معماری آن
از بناهای ایرانی تأثیر پذیرفته بود. این مدرسه در دورۀ اورنگ زیب انبار اسلحه
گردید و به سبب انفجاری که در آن رخ داد، بخش بزرگی از آن ویران شد(شروانی، همان،
203-204؛ براون،70؛ مارشال، 635-636؛ فرگسن، 267).
در بیدر کتیبههای فراوانی به زبانهای فارسی و عربی به خطوط کوفی، نسخ، نستعلیق و
طغرا وجود دارد که برخی از آنها از آثار خوشنویسان برجسته از جمله مغیثالدین
شیرازی، شکرالله قزوینی و ملاشرفالدین مازندرانی است که از شاهکارهای خوشنویسی در
هند به شمار میروند. این کتیبه در مقابر پادشاهان بهمنی، مقبرۀ شاهخلیلالله، ارگ
بیدر، و مقبرۀ بریدشاهیان قرار دارند(یزدانی، II/18-28؛ احمد، 415-416؛ دسای، 250؛
فرشته، 1/325-326).
بیدر از مراکز جلب ادیبان و دانشمندان و هنرمندانی بود که اکثر آنها از ایران به
آنجا مهاجرت میکردند و تحت حمایت حکمرانان و دولتمردان قرار میگرفتند؛ از جمله
میتوان به آذری طوسی(ه م) شاعر و نویسندۀ ایرانی و نگارندۀ کتاب بهمننامه؛ محمود
گاوان دولتمرد و ادیب ایرانی که آثار ارزشمندی از جمله ریاض الانشاء و مناظرالانشاء
را تألیف کرد؛ شاه خلیلالله فرزند نعمتالله ولی؛ ملاداوود بیدری نویسندۀ تاریخ
تحفةالمرام؛ و نظیری طوسی شاعر شیعه مذهب اشاره کرد(فرشته، 1/308، 325-326؛
مجومدار، 359؛ شروانی، «نکتهها...11»، 33-34؛ رضوی، «تاریخ اجتماعی...»، I/253).
مآخذ: احمد عزیز، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ترجمۀ تقی لطفی و محمد جعفر یاحقی،
تهران، 1367ش؛ بدائونی، عبدالقادر، منتخب التواریخ، به کوشش احمدعلی، کلکته، 1868م؛
برنی، ضیاءالدین، تاریخ فیروز شاهی، ترجمۀ معینالحق، لاهور، 1991م؛ سیهرندی،
یحییٰ، تاریخ مبارکشاهی، به کوشش محمدهدایت حسین، کلکته، 1931م، طباطبا، علی،
برهان مآثر، دهلی، 1355ق/1936م؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، کانپور، 1290ق/1874م؛
کرمی، مجتبیٰ، نگاهی به تاریخ حیدرآباد دکن، تهران، 1373ش؛ کنبو، محمدصالح، عمل
صالح(شاه جهاننامه)، به کوشش غلام یزدانی و وحید قریشی، لاهور، 1972م؛ ندوی،
معینالدین، معجمالامکنة، حیدرآباد دکن، 1353ق؛ نیز:
Ahmad, Khwaja Muhammad, »Calligraph«, History of Medieval Deccan, ed. H. K.
Sherwani, Hyderabad, 1974, vol. II; An Atlas of India, Oxford, 1990; Britanicca,
2003; Britanicca Atlas, Chicago, 1992; Brown, P., India Architecture (Islamic
Period), Bombay, 1981; Desai, Z. A., »Architecture-The Bahmanis«, History of
Medieval Deccan, ed. H. K. Sherwani, Hyderabad, 1974, vol. II; Eaton, R. M.,
Sufis of Bijapur, New Jersey, 1978; Fergusson, J., History of Indian and Eastern
Aechitecture, London, 1910; Goelz, H., India, Five Thousand Years of India Art,
London,1969; Haig, W., »The Religion of Ahmad Shah Bahmani«, JRAS, London, 1924;
id, »Ulugh Khān’s Rebellion«, The Cambridge History of India, vol. III, ed. W.
Haig, New Delhi, 1987; The Imperial Gazetteer of India, New Delhi, 1908;
Majumdar, R. C., An Advanced History of India, London, 1958; Marshal, »Bidar and
Parenda«, The Cambridge History of India, Vol. III, ed. W. Haig, New Delhi,
1987; Rizvi, A. A., A History of Sufism in India, New Delhi, 1983; id, A
Socio-Intellectual History of the Isnā’Ashari Shı’ıs in India, Canberra, 1986;
Sherwani, H. K. »The Bahmanis«, History of the Deccan, Hyderabad, 1974, vol I;
id, The Bahmanis of the Deccan, New Delhi, 1958; id, »Mahmūd Gāwān’s Early Life
and his Relation with Gilān«, Islamic Culture, London, 1939, vol. XIII; id,
»Some Aspects of Bahmani Culture«, ibid, 1943, vol. XVII; Smith, A., The Oxford
History of India, Oxford, 1958; Yazdani, G., »The Inscriptions of Bidar«,
Epigraphia Indica, New Delhi, 1987.
مجیدسمیعی