responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5298
بیات
جلد: 13
     
شماره مقاله:5298

بَیات، نام یکی از قبیله‌های مهم بیست و دوگانه یا بیست و چهارگانۀ قوم ترک زبان اغوز(نک‌: کاشغری، 1/56؛ رشیدالدین، 1/42، 58) که گاه در منابع مطابق تلفظ ترکی آن، به صورت «بایات» ضبط شده است.
واژه‌شناسی: اشتقاق و معنای واژۀ بیات کم و بیش مبهم است. در زبان ترکی واژۀ کم بسامدی به صورت بایات وجود دارد که به معنای خدا، و مترادف تنگری و واغان در آن زبان است. ارتباط این واژه با نام قبیلۀ بیات(اگرچه به کلی مردود نیست) سخت بعید می‌نماید(کلاوسن، «فرهنگ...1»، 385؛ دورفر، II/379). خواجه رشیدالدین نام قبیلۀ بایات را به معنای با دولت و پرنعمت می‌داند(همانجا). اگر نظر وی را صائب بدانیم، به ناچار باید بپذیریم که آن نام از واژۀ بای ترکی(نک‌: ه‌ د، بیگلربیگی، ذیل معنای بیگ) به معنای دارا و توانگر مشتق شده که در آن زبان گاه به معنای اشرافی و به ندرت به معنای شوهر نیز به کار رفته است(کاشغری، III/158؛ جعفر اوغلو، 236؛ دورفر، II/259؛ کلاوسن، همان، 384). بای ترکی به زبان مغولی نیز راه یافته، و در این زبان به صورت بایان(توانگر، توانگری، خوشبختی) درآمده است(لسینگ، 76؛ دورفر، همانجا). در این صورت بایات(بیات) می‌تواند جمع بای ترکی و بایان مغولی باشد؛ زیرا ـ د2 (= ـ ت، در نقل به فارسی و ترکی) در زبان مغولی یکی از چند نشانۀ جمع است(گرونبک، 20) و هنگام کاربرد این نشانه، واپسین صامت واژۀ مفرد افکنده می‌شود و گاه بدون قاعده‌ای خاص به جای آن ـ چود3 به کار می‌رود، اما در گذشته به جای ـ چود، ـ اود4 به کار می‌رفت؛ ازآن‌رو، اگرچه اینک جمع بایان در آن زبان بایاچود است، اما در تاریخ سری مغول به صورت بایا اود آمده است(لسینگ، همانجا). در جامع‌التواریخ(نک‌: رشیدالدین، 1/179) نیز از قبیله‌ای مغول به نام بایا اوت یاد شده است که از آغاز کار همراه چنگیزخان بوده‌اند.
هر 3 نشانۀ جمع در زبان مغولی(ـ نار، ـ س، ـ د یا ـ چود) از زبانهای بیگانه و با احتمال بیشتر از زبان ترکی وارد شده است. ـ ت، ـ ث به عنوان نشانۀ جمع نخست در زبان سغدی به‌کار می‌رفته(گرشویچ، 187, 188؛ قریب، 218، 389)، و در زبان خوارزمی نیز به صورت ـ ثی و ـ د و ـ ث کاربرد داشته است(گرشویچ، همانجا) و می‌دانیم که مغولان آن‌چنان رابطه‌ای با سغدیان نداشته‌اند، تا ابزارهایی دستوری از زبان آنان برگیرند و برعکس زبان مغولی انباشته از واژگان و ابزارهای دستوری زبان ترکی است(کلاوسن، «مطالعات...5»، 37). بنابراین، آن نشانۀ جمع بی‌گمان نخست از سغدی به ترکی و سپس از ترکی به مغولی راه یافته، و نیز «بایان» در یکی از زبانهای ترکی ناشناخته و به احتمال قوی یک زبان ترکی گروه «ل‌/ر6» وجود داشته که به همین‌گونه واردزبان مغولی شده است.
تاریخ: از تاریخ، زیستگاه و چگونگی حیات اجتماعی و اقتصادی بیاتهای پیش از اسلام آگاهی چندانی در دست نیست، تنها می‌توان پذیرفت که آنان در عصر تورکوها= کوک ترکها(سدۀ 6-8م) در جمع اغوز(ه‌ م) ها در بخشهایی از مغولستان می‌زیسته‌اند(اُرقون، 22, 64, 168, 471). در منابع عصر سلجوقی، به ویژه در روزگار افول دولت آنان ـ که امیران و اتابکان وابسته به قبیله‌های گوناگون ترک و اغوز و جز آنها تکاپویی داشتند ـ نامی از بیات در میان نیست و به احتمال بسیار آنان نه همراه سلجوقیان، بلکه همراه سپاه مغول با چنگیزخان یا هولاکوخان و یا پس از آن در عهد ایلخانیان به ایران و به آناتولی کوچ کرده‌اند. اگرچه فخر خوارزمی در تاریخ خود(603ق) از آن قبیله یاد کرده(نک‌: ص47)، اما بی‌گمان مؤلف از منابع مکتوب پیشین یا روایات شفاهی مسافران یا کسان دیگر سود برده است.
فاروق سومر به استناد دو منبع دیگر کوشیده است تا نشانی از آنان در سدۀ 6 و 7ق در ایران و عراق به دست دهد(اغوزلاز، 222): نخست ابن‌اثیر از کارگزاری به نام سنقر بیاتی یاد کرده است که در 513ق/1119م نایب آق‌سنقر بخاری در بصره بود(10/559)؛ اما سومر خود در اصالت انتساب او به قبیلۀ بیات تردید کرده است، زیرا برخلاف معمول نسبت ترکمنی او قید نشده است. درحالی که ممکن است این نسبت بیّاتی باشد؛ حتیٰ اگر نسبت بیاتی هم درست باشد، حضور یک تن را نمی‌توان نشانۀ حضور قبیله‌ای تلقی کرد. دومین منبع سومر، تاریخ گزیدۀ حمدالله مستوفی است. سومر آورده است که مستوفی از قلعۀ بیات یاد کرده که حاکم آن قلعه یک تن ترک بوده است. اما این نقل نادرست است و حمدالله مستوفی تنها از ولایت بیات در مرز لرستان و عراق، و فرمانروای آن به نام بیات ترک یا بیک ترک یاد کرده است(تاریخ...، چ براون، 549، چ نوایی، 553). پیش و پس از او نیز از این ولایت نام برده‌اند(مثلاً جوینی، 3/483؛ رشیدالدین، 2/1008؛ نیز نک‌: حمدالله، نزهة...، 39؛ حافظ ابرو، 1/285؛ روملو، 435؛ قس: دبیرسیاقی، 41، حاشیۀ 4: بیان؛ برای ولایت بیان، نک‌: ابن خردادبه، 194؛ اصطخری، 88-89؛ این حوقل، 232). بنابراین، هیچ دلیل در دست نیست که نشان دهد قبیلۀ بیات پیش از سدۀ 9ق در جهان اسلام شناخته شده باشد.
مقریزی دو تن از امیران ترکمان را «التراکمین البیاضیة و الاینالیة» خوانده است. این بیاض، یقیناً ضبط نادرست «بیات» است؛ زیرا خود وی ادامه داده است که آن دو امیر از دو طایفۀ اُجقیه(= اوچ اوق7) و بزقیه(= بوزاوق8) بودند. در حوادث سال 809ق/1406م نیز از هر دو قبیلۀ اینالو و بیات ترکمان در شهر آمِد یاد شده است(مقریزی، 6/118، 181، 184، نیز برای دیگر اشارات به بیات، نک‌: 219، 296، 478؛ ابوبکر طهرانی، 60).
در قلمرو پیوسته در حال دگرگونی آق‌قویونلوها نیز نشانی از بیاتها در دست است. آورده‌اند که جمعی از آنان (که بیاضی و بیات خوانده شده‌اند) در قراچه‌داغ (ارسباران) می‌زیستند و در 861ق/1457م در جنگ میان قراقویونلوها و آق‌قویونلوها شرکت داشتند(همو، 263، 265، 273؛ سومر، اغوزلار، 225).
از اسناد مالیاتی دولت عثمانی در سدۀ 10ق/16م چنین برمی‌آید که گروهی از بیاتها در آناتولی مرکزی و غربی سکنا داشتند و در آن منابع از 42 جایگاه منسوب به آنان یاد شده که بیشتر آن نامها تا روزگار ما بازمانده است. به‌رغم فرض فاروق سومر از نقش احتمالی آنان در فتح آناتولی، آغاز و پیشینۀ حضور آنان در آن سرزمین دانسته نیست. و با توجه به اینکه در منابع عصر سلجوقیان آسیای صغیر نامی از آنان نیامده است، گمان می‌رود بیاتهای آناتولی در روزگاری متأخرتر و شاید از شمال سوریه بدانجا مهاجرت کرده باشند(قس: همان، 222-225). برحسب دفترهای مالیاتی، در سدۀ 10ق طوایف متعدد وابسته به قبیلۀ بیات در قلمرو عثمانی در حلب، طرابلس، مرعش، آنکارا، کرکوک و بوزوق ساکن بوده، و گروهی از جنگجویان بیات در حملۀ عثمانی به وین در 1101ق/1690م شرکت داشته‌اند(همو، «بایاتلار»، 376-377, 391-398). نام چند تن از امرای برجستۀ بیات در قلمرو عثمانی نیز که در حوادث سده‌های 11 و 12ق/17 و 18م نقش داشته‌اند، در منابع آمده است(IA, IX/543؛ منجم، 290، 296).
قبیله‌های ترکمن در تشکیل دولت صفوی نقش آشکار داشتند و بیشترین سپاه قزلباش را تشکیل می‌دادند و لقب شاملو(= شامی) و روملوی(= رومیِ) آنان بیانگر آن است که آنها به روزگار صفویان از شام و آناتولی به ایران کوچیده‌اند. به عقیدۀ فاروق سومر که این پدیده را به خوبی بررسی کرده است(نک‌: ص130)، گروهی از بیاتها نیز در زمرۀ این کوچندگان بوده‌اند. لقب «شاملو»ی برخی از سرداران بیات دولت صفوی مؤید این نظر اوست(منجم، 325)؛ ولی بیاتهایی که از آناتولی و شام به ایران آمدند. به‌طور مطلق بیات خوانده شده‌اند، نه آق(= سفید) یا اوز(= خاص) بیات که سومر مدعی آن است(«بایاتلار»، 384, 386، اغوزلار، 234)؛ افزون برآنکه این بیاتها در بخشهای گوناگون قلمرو صفویان پراکنده بودند، اما کانون و زیستگاه ویژه‌ای نیز داشتند که در برخی منابع «الوس‌بیات» خوانده شده است و آن منطقۀ کزاز، کرهرود و انجدان در نزدیکی همدان بود، اما حضور آنان در بروجرد نیز تأیید شده است(اسکندربیک، 1/302، 2/741؛ افوشته‌ای، 38، 39، 488، 489؛ حسینی، 158؛ واله، 500).
نقش طوایف بیات و امرای برجستۀ آنها در تاریخ عصر صفوی قابل توجه است. برخی از اینان در اوایل عصر صفوی در جنگهای ایران و عثمانی یا برخی نزاعهای داخلی برسرتاج و تخت، سهم عمده‌ای داشتند و مناصب و امارتهای بزرگ می‌یافتند(مثلاً نک‌: روملو، 463، 496، 621؛ قاضی احمد، 1/355، 377، 2/617، 621، 627؛ اسکندربیک، 1/218، 320، 2/686؛ افوشته‌ای، 38، 39؛ حسینی، 55).
در 1002ق که عبدالمؤمن‌خان ازبک به خراسان لشکر کشید، اغورلوسلطان از امرای شاه‌عباس به بروجرد رفت تا سپاه بیات را گرد آورد و به شاه بپیوندد؛ ولی شاه‌وردی‌خان، حاکم لرستان که از دیرباز خود وی و بیاتها را غارت و آزار می‌کرد، او را به قتل رساند. شاه که سخت خشمناک شده بود، به پی‌گیری موضوع و تنبیه شاه‌وردی برخاست(اسکندربیک، 2/741؛ افوشته‌ای، 488؛ حسینی، 158؛ شاملو، 1/183). این امر در روزگاری که خراسان در معرض تاخت و تاز ازبکان بود، نشانۀ اهمیت و اعتبار بیاتها در نظر شاه‌عباس به‌شمار می‌آید.
شاه‌عباس پس از اغورلو سلطان برادر وی شاه‌قلی‌سلطان را به سرکردگی قبیلۀ بیات گمارد و بیاتها را به سبب ناپایداری در برابر شاه‌وردی سرزنش کرد(اسکندربیک، 2/743). شاه‌قلی‌سلطان‌بیات پس از آن به مثابۀ سرداری شایسته و جنگاور در رکاب و در خدمت شاه‌عباس بود و در بسیاری از پیکارها شرکت مؤثر داشت(همو، 2/912، 1203، 1808؛ منجم، 192، 282، 285، 296، 323، نیز دربارۀ دیگر امرای بزرگ بیات، نک‌: 294-296، 325، 379-380).
گروه دوم از بیاتهای ایران خراسان‌اند که قرابیات خوانده شده‌اند و آنان از اویماقات(قبیله‌های) جغتایی به‌شمار می‌آمده‌اند(اسکندربیک، 1/456، 2/693، 1364). به سبب این انتساب گمان می‌رود که آنان از ماوراءالنهر به خراسان درآمده باشند و دانسته نیست که آیا با بیاتهای اغوز خویشاوندی و مناسبت داشته‌اند، یا آنکه در زمرۀ بایائوت یا بیات‌قورولاس مغول بوده‌اند(رشیدالدین، 1/179، 254).
در 906ق/1500م که شیبک‌خان ازبک به سمرقند و بخارا تاخت و آن دو شهر را گشود، حکومت بخارا را به امیری به نام محمدصالح بیات سپرد؛ به احتمال زیاد این محمدصالح از بیاتهای جغتای(ماوراءالنهر) بوده است(روملو، 70).
قرا بیاتهای ایران که در پیرامون مشهد، نیشابور و بلوک معدن می‌زیستند، ظاهراً از 991ق/1583م به صفویان پیوسته بودند و با ازبکان ورارودی سرستیز داشتند. در 1000ق که عبدالمؤمن‌خان ازبک با لشکر فراوان به سوی خراسان پیشروی کرد، پس از تصرف مشهد لشکری برسرایل بیات گسیل داشت. ریش سفیدان بیات چاره‌ای جز اطاعت نیافتند و در رادکان نزد خان ازبک رفتند. اما او به سبب کینۀ دیرینه به کشتار آنان فرمان داد و محمود سلطان پسر باباالیاس، سرکردۀ بیاتها و بزرگان دیگر آن قبیله به قتل رسیدند و بازماندگانشان غارت شدند و آواره گردیدند. میرزامحمدسلطان برادر محمود سلطان به درگاه شاه‌عباس پناه برد؛ شاه جای برادر بدو سپرد و بیاتها را از مالیات و تکالیف دیوانی معاف کرد(اسکندربیک، 2/694). یورش مجدد ازبکان در 1004ق به اسفراین که در دست بیاتها بود، نتیجه‌ای نداشت(همو، 2/802-806). محمدسلطان بعدها به حکومت سبزوار، و در 1007ق به حکومت نیشابور گمارده شد. وی در 1009ق/1600م به هنگام لشکرکشی شاه‌عباس به نسا، ابیورد و مرو حضور داشت وهمراه امیران دیگر مأمور تسخیر مرو شد. وی در 1019ق/1610م درگذشت و خویشاوند او بیرام علی سلطان به امارت ایل بیات و حکومت نیشابور گمارده شد(همو، 2/805، 910، 1364).
در روزگار شاه‌عباس، طهماسب قلی‌سلطان، پسر محمدسلطان حاکم شوشتر و دزفول و خوزستان بود(همو، 3/1809) و احتمالاً هموست که در 1017ق با بختیاریان سرکش جنگید؛ جلال‌الدین منجم(ص357) به اشتباه او را محمدسلطان بیات نامیده است. در 1026ق بار دیگر ازبکان به سوی خراسان سرازیر شدند و به همگان و از جمله بیاتها آسیب بسیار رساندند(اسکندربیک، 3/1531).
گروهی از بیاتها که در قندهار می‌زیستند، در 1002ق سرکردگی آنان برعهدۀ محمدبیک بیات بود که سمت للگی مظفرحسین میرزا، پسرسلطان حسین میرزا، برادرزادۀ شاه طهماسب را نیز داشت. پس از مرگ او جنگاوران بیات در خدمت مظفرحسین میرزا باقی ماندند و برضد رستم‌میرزا حاکم زمین‌داور(ایالتی در افغانستان) تکاپویی کردند، اما کاری از پیش نبردند و بیشتر آنان کشته شدند(همو، 2/755-764).
با توجه به دقتی که اسکندربیک منشی در تفکیک بیات و قرابیات به کار می‌برد، گمان می‌رود اینان که تنها بیات نامیده شده‌اند، از بیاتهای اغوز کزاز و کرهرود بوده‌اند. در روزگار شاه‌عباس گروهی از بیاتهای سپاهی در دربند و شابران شیروان مقیم بودند و فرخ‌سلطان، حاکم آن ولایات و سرکردۀ آنان بود(همو، 3/1812). شاید به همان سبب یکی از دروازه‌های دربند «بیات قاپی» نامیده می‌شد(باکیخانف، 51؛ مینورسکی، 88). بیاتها عموماً در عصر افشاری و زندیه به عنوان سپاهی نقش نمایان و تعیین‌کننده داشتند(محمدکاظم، 1/81، 106، 109، 340؛ استرابادی، 150، 193؛ ابوالحسن مستوفی، 634؛ ابوالحسن گلستانه، 66، 173، 180، 361).
یکی از تیره‌های دوازده‌گانۀ قاجارها شام‌بیاتی نام داشت(شیبانی، 37). درعهدناصرالدین‌شاه حاکم نیشابور، تنی از قبیلۀ بیات بود(همو، 89) و حاجی میرزا آقاسی، صدراعظم محمدشاه قاجار هم به قبیلۀ بیات منسوب است(اعتمادالسلطنه، 152).
در روزگار معاصر بیاتها در میان قشقاییان فارس، کلات خراسان و خمسۀ زنجان شناخته، و شاخص‌اند(قهرمانی، 448؛ کرزن، I/139؛ ایلات...، 10؛ کیهان، 2/80، 86، 375) و در روزگاری نه چندان دور خانوادۀ بیات از مالکان بزرگ اراک به‌شمار می‌آمدند(لمتن، 268). هم‌اکنون 18 آبادی در اورمیه، میانه، دشت‌میشان، درگز، اراک، بروجرد، ملایر، هشترود، زنجان، گنبدکاووس و دزفول وجود دارد که از قبیلۀ بیات نام گرفته‌اند(پاپلی، 114). گذشته از نامهای متعدد در ترکیه و ایران، در جمهوری آذربایجان 5 و در جمهوری ترکمنستان 4 و در جمهوری ازبکستان یک نام جغرافیایی منسوب به بیاتها، و در جنوب بغداد نیز روستای کوچکی به نام بیات وجود دارد(ایرانیکا، III/882).
بجز جنگاوران و امیران و حاکمان، حکیم و شاعر و نویسندگانی نیز از میان بیاتها برخاسته‌اند؛ از جمله به روایت رشیدالدین فضل‌الله دده قورقوت(= قورقود)، حکیم و قصه‌گوی افسانه‌ای اغوزان از آن قبیله بوده است(نسخۀ خطی، 397). گفته‌اند که مولانا محمدبن سلیمان فضولی بغدادی، شاعر معروف از قبیلۀ بیات بود و همراه ابراهیم‌خان(موصللو)، سردار صفوی به بغداد رفت و آنگاه در حله وطن گزید(صادقی افشار، 102، 103؛ IA, IV/686). بی‌گمان فضولی از بیاتهای همدان بوده است و تردید فاروق سومر در باب روایت صادقی و نسبت دادن او به بیاتهای عراقی اعتباری ندارد. به گزارش خود وی به نقل از سفرنامۀ محمدبن‌احمد‌منشی بغدادی، گروهی از بیاتها همراه داوودپاشا، والی عثمانی بغداد در قرن 13ق/19م به عراق رفتند. این گروه به احتمال قریب به یقین نخستین بیاتهای واردشده به عراق هستند و پیش از آن خبری از حضور گروهی آنان در بغداد و عراق در دست نیست(«باباتلار»، 374). حسن‌بن‌محمود هم که تألیفی دربارۀ نیاکان پادشاهان عثمانی دارد، از قبیلۀ بیات بوده است(همانجا).
مآخذ: ابن اثیر، الکامل؛ ابن‌حوقل، محمد، صورةالارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1939م؛ ابن‌خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1306ق/1889م؛ ابوبکر طهرانی، دیاربکریه، به کوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، 1356ش؛ ابوالحسن گلستانه، مجمل‌التواریخ، به کوشش مدرس رضوی، تهران، 1341ش؛ ابوالحسن مستوفی، گلشن مراد، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1369ش؛ استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران، 1341ش؛ اسکندربیک منشی، عالم‌آرای عباسی، به کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، 1377ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک‌الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1927م؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، صدرالتواریخ، به کوشش محمدمشیری، تهران، 1357ش؛ افوشته‌ای، محمود، نقاوةالآثار، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1373ش؛ ایلات و عشایر، تهران، 1362ش؛ باکیخانف، عباسقلی‌آقا، گلستان ارم، به کوشش عبدالکریم علی‌زاده و دیگران، باکو، 1970م؛ پاپلی یزدی، محمدحسین، فرهنگ‌ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، مشهد، 1367ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمدقزوینی، تهران، 1367ش؛ حافظ ابرو، عبدالله، زبدةالتواریخ، به کوشش کمال حاج سید جوادی، تهران، 1380ش؛ حسینی استرابادی، حسن، از شیخ صفی تا شاه صفی(تاریخ سلطانی)، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1364ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1364ش؛ همو، همان، به کوشش ادوارد براون، لندن، 1910م؛ نزهةالقلوب، به کوشش لسترنج، تهران، 1362ش؛ دبیرسیاقی، محمد، حاشیه برنزهةالقلوب، حمدالله مستوفی، تهران، 1336ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع‌التواریخ، به کوشش محمدروشن و مصطفیٰ موسوی، تهران، 1373ش؛ همو، همان، نسخۀ خطی شم‌ 1606/ف کتابخانۀ ملی ایران؛ روملو، حسن، احسن‌التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1357ش؛ سومر، فاروق، نقش ترکان آناطولی در تشکیل و توسعۀ دولت صفوی، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، تهران، 1371ش؛ شاملو، ولی‌قلی، قصص‌الخاقانی، به کوشش حسن سادات ناصری، تهران، 1371ش؛ شیبانی، ابراهیم، منتخب‌التواریخ، تهران، 1366ش؛ صادقی افشار، صادق، تذکرۀ مجمع‌الخواص، ترجمۀ عبدالرسول خیامپور، تبریز، 1327ش؛ فخر خوارزمی، مبارک‌شاه، تاریخ، به کوشش‌ ا. دنیس راس، لندن، 1927م؛ قاضی‌احمدقمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1359ش؛ قریب، بدرالزمان، فرهنگ‌سغدی، تهران، 1374ش؛ قهرمانی ابیوردی، مظفر، تاریخ وقایع عشایری فارس، تهران، 1373ش؛ کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، 1333ق؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ محمد کاظم، عالم‌آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1364ش؛ مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش عبدالقادر عطا، بیروت، 1997م؛ منجم، جلال‌الدین، تاریخ عباسی، به کوشش سیف‌الله وحیدنیا، تهران، 1366ش؛ واله، محمدیوسف، خلدبرین، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1372ش؛ نیز:
Caferoğlu, A., Eski Uygur türkçesi sözlüğü, Istanbul, 1968; Clauson, G., An Etymological Dictionary of Pre-Thirteenth-Century Turkish, Oxford, 1972; id, Turkish and Mongolian Studies, London, 1962; Curzon, G., Persia and Persian Question, London, 1892; Doerfer, G., Türkische und mongolische Element im Neupersischen, Wiesbaden, 1965; Gershevitch, I., A Grammar of Manichean Sogdian, Oxford, 1954; GrØnbech, K. and J. R. Krueger, An Introduction to Classical (Literary) Mongolian, Wiesbaden, 1976; IA; Iranica; Kaşğari, M., Divanü Lûgat-it-Türk, tr. B. Atalay, Ankara, 1986; Lambton, A., Landlord and Peasant in Persia, London 1953; Lessing, F. D., Mongolian-English Dictionary, Bloomington, 1982; Minorsky, V., A History of Sharvān and Darband, Cambridge, 1958; Orkun, H.N., Eski Türk yazitlari, Ankara, 1986; Sümer, F., »Bayatlar«, Türk dili ve edebiyati dergisi, Istanbul, 1952; id, Oğuzlar, Ankara, 1972.
مصطفیٰ موسوی




















1. An Etymological… 2. -d(= -t) 3. -çud 4. -ud 5. Turkish… 6. L/R 7. Üč-oq 8. Boz-oq
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5298
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست