بِهشْت، جایگاهی در جهان پس از مرگ که انسان
رستگار در آن زندگی آرمانی را تجربه خواهد کرد. در قرآن کریم، از این جایگاه با
نامهای «الجنة» و «الفردوس» و گاه با تعبیرهای وصفی «نَعیم» و «حُسنێ» سخن رفته
است. در زبان فارسی اگر چه واژۀ الجنة به صورت جنت از کاربردی گسترده برخوردار
بوده، اما هرگز واژۀ پیش از اسلامی «بهشت» را تحتالشعاع خود نساخته است.
تجربۀ زیست آرمانی در بهشت، وجه مشترک تلقیهای اسلامی از آن است؛ اما دربارۀ
ویژگیهای این زیست و نیز دربارۀ زمینههایی که دستیابی به چنین زیستی را ممکن
میسازد، دیدگاههای بسیار متنوعی وجود دارد. بخشی از این تنوع ناشی از اختلاف
رویکرد نسبت به آموزههای دینی و تفاوت در مبانی دینشناختی است. به موازات پرسش
متکلمان از آنکه مثلاً آیا نعمتهای بهشتی پایانی خواهد داشت؟ صوفیه از آن پرسش
کردهاند که بهشتیان از چه موهبتی برتر از نعمتهای مادی برخوردار خواهند شد؟ دربارۀ
پرسشهای طرح شده در باب سلوک دنیوی انسان برای دستیابی بر بهشت، متکلمان از آن
پرسیدهاند که آیا گناهکار توبهناکرده ممکن است با شفاعت یا مغفرت الاهی به بهشت
درآید و صوفیه در این نکته درنگ داشتند که آیا بندگی خدای کردن به ازای راه یافتن
به بهشت انسان را سزاوار است؟
اثبات اینکه بهشتی وجود خواهد داشت، بخشی از مباحث آخرتشناسی اسلامی است که در عمل
فرعی بر اثبات آخرت است. سخن از اینکه حیات انسان در بهشت، حیاتی جسمانی یا روحانی
خواهد بود، نیز از مباحث مهم کلامی ـ فلسفی در حوزۀ آخرت شناسی است؛ اما آنچه به
طور مشخص به بهشت مربوط میشود، سخن از چگونگی زیست آرمانی در آنجاست.
اندیشمندان مسلمان از صدراسلام، همواره دربارۀ ویژگیهای بهشت و بهرهمندیهای آن، و
چگونگی زیست انسان در آنجا گفتوگو داشتهاند. در آیات قرآنی بارها به وجود
نعمتهایی از خوردنیها و نوشیدنی، لذات جنسی، مناظر زیبا و جز آن سخن رفته که از سوی
خوانندگان گاه برداشت حسی شده، و گاه موضوع تأویل قرار گرفته است. البته باید توجه
داشت که موضوعاتی چون رضوان الاهی و لقاءالله نیز به عنوان بهرههای بهشتیان مورد
تأیید قرار گرفته که تفسیر آنها محل اختلاف مفسران بوده است. در طول سدههای
متمادی، در حوزههای گوناگون اندیشۀ اسلامی، از تفسیر و کلام و فلسفه و عرفان،
اندیشمندان گاه سعی در دفاع از لذایذ حسی داشتهاند، گاه لذایذ حسی را صرف تعبیراتی
مجازی برای حقایقی غیرقابل درک برای عموم دانستهاند و گاه به گونهای جمع میان این
دو گراییدهاند.
ریشهشناسی واژگان: واژۀ فارسی بهشت که از عصر ترجمههای کهن به عنوان معادل جنة به
کار گرفته شده، واژهای دینی بازمانده از ایران پیش از اسلام است که در نوشتههای
فارسی میانه و اوستایی به معنای «جایگاه والاتر» با همین بار آخرت شناختی به کار
رفته است. این واژه از دو جزء vohu به معنای به و نیکو و išt- به عنوان پسوند صفت
تفضیلی ساخته شده است؛ vahišta در اوستایی یا بهشت، در اصل صفت برای موصوف مقدر
anghu(هستی/عالم) و به معنای هستی نیکوتر در برابر هستی بدتر است(نک: بارتولمه،
1399؛ نیبرگ، I/231). در دو دهۀ نخستین اسلامی، کاربرد بهشت به عنوان واژهای
جایگزین برای الجنة قرآنی، با رنگ باختن تلقی پیش از اسلامی واژه، همراه بوده، و
عملاً بهشت را از معنای گونهای «هستی» به گونهای «جایگاه» سوق داده، و بدون حمایت
ریشهشناسی واژه، معنای پیرامونی باغ را بدان ملحق ساخته است.
واژۀ فردوس از واژههای معرب قرآن کریم است که احتمالاً با واسطۀ زبان سریانی1 از
یونانی2(نک: جفری، 223)و آن خود از یک زبان ایرانی به معنای نخستین آن: محوطۀ
محصور و سپس باغ و پالیز گرفته شده است(نیز نک: گزنیوس، 825؛ ماکوخ، 393؛ لیدل،
1308). اصل این واژه را عموماً واژۀ اوستایی daêza-pairi گفتهاند؛ اما برخی از
محققان شواهدی ارائه دادهاند حاکی از اینکه واژههای عبری، یونانی و سریانی از
زبان مادی، و واژهای نزدیک به Paradayda گرفته شده است(هدایت، 35؛ مجتبائی،
150-151). لغتشناسان کهن عربی نیز به این مسیر انتقال از سریانی و یونانی توجه
داشتهاند(نک: جوالیقی، 240-241؛ سیوطی، المتوکلی، 8، 9، 11).
واژۀ الجنة از واژههای مشترک میان زبانهای سامی است که از ریشۀ «ج ن/گ ن» به معنای
پوشانیدن، محافظت کردن و محصور کردن مشتق شده، و خود به معنای حصار و باغ در
زبانهای گوناگون عبری، سریانی و عربی به کار رفته است(نک: گزنیوس، 170-171؛ فرنکل،
148؛ جفری، 104؛ نیز نک: راغب، 96-97). با وجود کاربرد خاص آخرتشناختی، الجنة در
قرآن کریم، بارها به معنای لغوی خود نیز به کار رفته است(مثلاً نک: بقره/2/265).
با آنکه الجنة به عنوان یک اصطلاح آخرتشناختی در فرهنگ اسلامی غلبه یافته، و پس از
قرآن کاربردهای لغوی آن روی به کاهش نهاده است، اما با توجه به اوصاف قرآنکریم از
الجنة، تلقی مسلمانان از آن همواره به شکل باغی در نهایت آراستگی بوده، و این معنا
در گونۀ تغییر شکل یافتۀ آن «جنت» درفارسی و دیگر زبانهای اسلامی نیز همچنان برجای
بوده است.
مآخذ: در پایان بخش IV.
احمد پاکتچی