بَهْرامِ گور،
یا بهرام پنجم ساسانی(سل 420-438م)، پسر یزدگرد اول و شاهنشاه ساسانی که سرگذشت و
داستانهای او در ادب فارسی و منابع اسلامی مشهور است.
نام بهرام در اوستایی
«وِرِثْرَغْنه» و در فارسی میانه «وَرَهْران» و «وَهْرام» بوده، و معنی آن «آمادۀ
نبرد» و «پیروزمند» است(بارتولمه، 1421؛
یوستی، 361؛
مکنزی، 86).
بهرام نه تنها در منابع اسلامی متقدم(مثلاً نک: یعقوبی، 1/162؛ طبری، 2/68؛
دینوری، 56)، بلکه در بعضی از متنهای پهلوی مانند زَنْدِوَهْمَنْیَسْن(ص15)
و شهرستانهای ایران(نک: مارکوارت، 15, 19)
نیز به لقب «گور» ملقب شده، و حتى در یک شعر فارسی مجعول منسوب به خود بهرام نیز
این لقب آمده است(نک: عوفی، لباب...، 1/20؛ شمس قیس، 199؛ ثعالبی، 557).
براساس بعضی روایات، شهرت وی به «گور»، به سبب علاقه و یا چیرهدستی او در
شکارگورخر بوده است(خوارزمی، 103؛ بلعمی، 930-931؛ برای واژۀ «گور» که در برخی از
فرهنگهای فارسی، به معنی «دشت و صحرا» نیز آمده است، نک: برهان...، 3/1850؛
فرهنگ...، 2/2080) و شاید شباهت احوال بهرام به این حیوان بیابانی در چالاکی
و عشق به بیابان، دلیل چنین شهرتی باشد(زرینکوب، تاریخ...، 1/460). همچنین
ممکن است این لقب ازبدخواندن یک واژۀ برگرفته از آسیای مرکزی به معنی «شاه» پدید
آمده باشد(نک: هانزن، 162).
از وی در ادب فارسی با لقبهای دیگری چون «گورخان»(نظامی، 131، 621) و
«صحرانشین»(سعدی، 98) نیز یاد شده است.
شهرت و محبوبیت بهرام
گور نزد مردم چنان بوده است که بعضی از سلسلههای ایرانی و خاندانهای قدرتمند پس از
اسلام، برای به دست آوردن مشروعیت سیاسی، خود را به او منسوب میکردند. از این
جملهاند صفاریان(نک: تاریخ...، 200)، آلبویه(صابی، 32-33:
مجملالتواریخ...، 390-391؛ ابنعنبه، 38؛ قس: بیرونی، 37-38)،
شروانشاهان(مسعودی، 1/199) و آلمیکال(سمعانی، 12/527؛ بیهقی، 203).
طبع رامشجوی، ذوق
شاعرانه، خوشباشی و اعمال پهلوانی، از بهرامگور در روایات و داستانها، پادشاهی
محبوب ساخته است. با این همه، شاید بخشی ازاین محبوبیت، بدان سبب باشد که وی امور
کشوری را به نجبا و روحانیان زردشتی سپرده بود و موافق سلیقه و نظر ایشان رفتار
میکرد(زرینکوب، همان، 1/457؛ کریستنسن، 287، 299، 301). به هرحال، وی نه تنها در
ایران باستان، بلکه در ایران عصراسلامی نیز فرمانروایی ممتاز و مطلوب محسوب شده است
و شاید به همین دلیل، به تدریج شخصیتی حماسی یافته، و به قلمرو افسانهها وارد شده
است. ازهمینرو، بعضی اعمال پهلوانی و حماسی دربارۀ او روایت شده است. از جمله،
کشتن شیر و اژدها که از ویژگیهای پهلوانان حماسههاست، به بهرامگور نیز نسبت داده
شده است(محجوب، «داستان...»، 69).
برپایۀ برخی از
گزارشهای کهن، بهرام پس از مرگ پدر و برای به دست آوردن تخت شاهی به تیسفون بازگشت.
سپس در جریان آزمایشی، دو شیر وحشی را کشت و تاج شاهی را که میان آنها گذاشته
بودند، به چنگ آورد(برای تفصیل، نک: فردوسی، 7/296-302؛ یعقوبی، 1/162-163؛ طبری،
2/73-74؛ ثعالبی، 552-553). روایت اژدهاکشی بهرامگور نیز در شاهنامۀ فردوسی
و هفتپیکر نظامی ـ با تفاوتهایی ـ آمده است. در شاهنامه، بهرامگور
که به طور ناشناس به هند سفر کرده بود، از سوی شَنْگُل پادشاه هند به جنگ اژدهایی
میرود که گاه در آب و گاه در خشکی میزیسته است. بهرام اژدها را تیرباران میکند و
سپس با خنجر او را از پای درمیآورد(فردوسی، 7/424-427؛ سرامی، 420). در
هفتپیکر، بهرامگور پیش از آنکه از مرگ پدر آگاه شود، در پی شکار گوری به غاری
وارد میشود و در آنجا اژدهایی را که فرزندان گور را خورده بود، میکشد. به شکرانۀ
این کار، گور او را به گنجی بزرگ که اژدها برروی آن خفته بود، رهنمون میشود(نظامی،
128-137؛ زرینکوب، پیرگنجه...، 138؛ محجوب، همان، 690-691).
به نظر میرسد که
فردوسی از میان پادشاهان تاریخی شاهنامه، به بهرامگور بیش از دیگران علاقه
داشته، و داستانهای او را با شوق فراوان سروده است. به همین سبب، سرگذشت بهرامگور
در شاهنامه از جملۀ مفصلترین روایات مربوط به پادشاهان ساسانی است(محجوب،
همان، 689-690). برخی از داستانهای بهرامگور را که در شاهنامه آمده، نظامی
با تفصیل بیشتر در هفتپیکر نقل کرده است. این دو روایت، با اینکه
اختلافهایی با یکدیگر دارند، در بعضی موارد همساناند و گاه با گزارشهای تاریخی
تفاوت دارند. از جمله، به روایت فردوسی و نظامی، یزدگرد اول شاهنشاه ساسانی، بهرام
را نزد نُعمان و یا مُنْذِر به سرزمین یمن فرستاد. اما درواقع، یمن در آن روزگار
هنوز دست نشاندۀ ایران نبود و نعمان و منذر نیز فرمانروایان حیره بودند(نک: بلعمی،
923، ثعالبی، 539-540؛ ابن بلخی، 74؛ زرینکوب، همان، 137).
به هرحال،
هفتپیکر نظامی براساس زندگی بهرامگور به نظم درآمده است. نظامی برای ابداع یک
قصۀ منسجم، ضمن به کارگیری شیوۀ بیان قصه در قصه، سرگذشت بهرامگور را از زمان تولد
تا مرگ، از منابع تاریخی فارسی و عربی نقل کرده، و آنها را به نظم آورده است. سپس
داستان هفتپیکر را در میان آن جای داده، و منظومۀ خویش را از باب تسمیۀ کل به جزء،
هفت پیکر خوانده است. نظامی در شرح مدت اقامت بهرامگور در حیره، توضیح
میدهد که روزی بهرام در قصر خَوَرْنَق(دربارۀ آن، نک: بلاذری، 2/352؛ ابوالفرج،
2/144)، تصویر 7 شاهزاده خانم از 7 سرزمین گوناگون را میبیند؛ مهرشان در دلش
مینشیند و بعدها به خواستگاری ایشان میفرستد. سپس به فرمان او 7 قصر(گنبد) برای
آنها بنا مینهند و رنگ هر گنبد با رنگ منسوب به یکی از سیارههای هفتگانه هماهنگ
است و بهرام، هرروز در گنبدی که با آن روز سازگاری دارد و با لباسی که همرنگ آن
گنبد است، میهمان یکی از شاهزاده خانمها میشود و ایشان نیز هریک برای بهرام
داستانی میگویند(برای تفصیل، نک: معین، 1/138-147، 269؛ زرینکوب، همان، 144-145،
150-160؛ احمدنژاد، 40-45).
درمیان آثار منظوم
فارسی، هشت بهشت امیرخسرو دهلوی(د 725ق/1325م) نیز دربارۀ سرگذشت داستانی
بهرامگور است. امیرخسرو، مثنوی هشت بهشت را به تقلید ازنظامی و در جواب
هفت پیکر او ساخت و موضوع آن، ماجرای عشق بهرامگور به «دلآرام» و نیز ساختن 7
گنبد به 7 رنگ برای دختران پادشاهان 7 اقلیم است. از این رو، موضوع این منظومه با
هفتپیکر نظامی تفاوتی ندارد(برای تفصیل، نک: محجوب، هشت بهشت...،
6-7، 12-25؛ صفا، 3(2)/785).
از روزگار کهن،
روایتهای گوناگون و گاه مختلف از سرگذشت بهرامگور نزد ایرانیان رواج داشته
است(محجوب، «داستان»، 689، 691)؛ چنان که صاحب مجملالتواریخ والقصص از
کتابهای گمشدهای مانند کتاب همدان و پیروزنامه، به عنوان بخشی از منابع
خود در شرح زندگی بهرامگور یاد میکند(ص70) و نظامی نیز از «سواد بخاری و طبری» از
مآخذ خود نام میبرد(ص28؛ نیز دربارۀ بخاری، نک: احمدنژاد، 37)، افزون بر اینها،
ابن فقیه(جغرافیدان سدۀ 3ق/9م) در وصف «کاخ بهرامگور و گورآهو» نزدیک همدان، پس
از ذکر ماجرای شکار بهرام به همراه کنیزش، به کتیبهای سنگی اشاره میکند که به
فرمان بهرامگور در آنجا نوشته شد و به روایت ابنفقیه، تا روزگار او هنوز باقی
بوده است(ص255-256؛ نیز دربارۀ کاخ بهرامگور، نک: دمشقی، 38).
در بعضی از نوشتههای
عربی، ازقول بهرامگور اندرزها و سخنان حکمتآمیز نقل شده است(مثلاً نک: حمزه، 43؛
مسعودی، 1/287؛ برای تفصیل، نک: تفضلی، 205 و حاشیۀ 1، نیز 211). همچنین در بعضی
از منابع قدیم، خطبۀ بهرامگور هنگام جلوس بر تخت، برخی نامهها و توقیعهای او نقل
شده است(نهایةالارب...، 261، 264-266؛ ثعالبی، 557-558؛ فخر مدبر، 97؛
تفضلی، 238، 241). کتاب آئین الرمی در آیین تیراندازی نیز به بهرامگور یا
بهرام چوبین منسوب شده است(نک: ابن ندیم، 376؛ نیز نک: نوروزنامه، 38).
دربارۀ بهرامگور
آوردهاند که به زبانهای گوناگون سخن میگفت و به فارسی و عربی شعر میسرود؛ چنان
که نمونههایی از اشعار منسوب به وی نیز نقل شده است(نک: مسعودی، 1/287، 288؛
ثعالبی، 555-557؛ ابن خردادبه، 118؛ عوفی، لباب، 1/20؛ شمس قیس، 199)؛ حتى
عوفی ادعا کرده است که در بخارا دیوان شعر بهرام گور را دیده، و آن را مطالعه کرده
است(همان، 1/19). برطبق بعضی روایات، بهرامگور نخستین کسی است که به فارسی دری شعر
گفته است. دربارۀ این شعر که به چند روایت آمده(نک: ابن خردادبه، همانجا؛ ثعالبی،
557؛ عوفی، همان، 1/19، 20؛ شمس قیس، 198، 199؛ دولتشاه، 28-29؛ صفا، 1/172-173)،
نظریات گوناگونی در دست است. بعضی از محققان، آن را یک شعر 7 هجایی پهلوی
دانستهاند(همو، 1/177-178؛ شفیعی، 566) و برخی دیگرازآن به عنوان یکی از قدیمترین
نمونههای فارسی دری یاد کردهاند(صادقی، 55-56).
عشق بهرامگور به
موسیقی نیز که در روایات نقل شده، درواقع نشاندهندۀ علاقۀ او به شعر و شاعری
است(زرینکوب، پیرگنجه، 147). برپایۀ بعضی گزارشها، بهرام تقسیمبندی طبقۀ
نوازندگان و خنیاگران را که از روزگار اردشیر بابکان متداول بود، تغییر داد و
نوازندگانی را که موجب شادی او میشدند، گاه از درجۀ پایین به درجۀ میانه، و
نوازندگان درجۀ میانه را به درجۀ بالا میرساند. روش بهرامگور تا مدتها برقرار بود
تا اینکه خسروانوشیروان، درجهبندی نوازندگان را به وضع زمان اردشیربابکان
بازگرداند(مسعودی، 1/269؛ جاحظ، 35؛ بویس، 22).
همچنین مشهور است که به درخواست بهرامگور، 12هزارزن و مرد از نوازندگان هندی ـ که
بعدها زُطّ یا لوری خوانده شدند ـ به ایران آمدند و بهرام ایشان را در سراسر مملکت
پراکنده کرد تا مردم روزگار را به شادی و شادخواری بگذرانند(نک: حمزه، همانجا؛
مجملالتواریخ، 69؛ بویس، 25؛
برای تفصیل، نک: زرینکوب، «لولیان»، 474-482).
در متون کهن فارسی،
بهرامگور به عدل و داد، توجه به حال مردم، خوشباشی، شجاعت و جنگاوری مشهور است و
دربارۀ او روایتهای گوناگون نقل شده است(برای نمونه، نک: نوروزنامه، 39،
42؛ نظامالملک، 31-41؛ غزالی، 83، 94؛ فخرمدبر، 66-68، 72-73، 97-98؛ عوفی،
جوامع...، 132-139؛ ناصرخسرو، 165؛ مرزبان بن رستم، 20-24).
درمنابع ادبی و
تاریخی فارسی و عربی، دربارۀ مرگ بهرام گور روایتهای گوناگون آمده است. دراین میان،
روایت فردوسی که درگذشت بهرام را به مرگ طبیعی میداند، یگانه و منحصر به اوست. اما
به روایت دیگر منابع، سرانجامِ بهرام چنین بوده که در چاهی افتاده، یا در مردابی
فرورفته است. برپایۀ گزارشهای اخیر، برخی محل مرگ او را درحوالی دینّوَر
دانستهاند(برای تفصیل، نک: محجوب، «گور...»، 147-161).
سرگذشت بهرامگور در
ادب دیگر کشورها نیز راه یافته است؛ چنانکه داستان عامیانهای با عنوان
هفتپیکر بهرامگور به زبان ترکی در عثمانی به چاپ رسیده، و همین کتاب در
1321ق/1903م، به نثر فارسی ترجمه، و یا چاپ سنگی در تهران منتشر شده است(برای
تفصیل، نک: همو، «داستان»، 684-706). همچنین نمایشنامۀ توراندوت(احتمالاً
دگرگون شدۀ توراندخت) اثر کارلو گوتْزی ایتالیایی که در سدۀ 18م نوشته شده، و
اپرایی به همین نام از پوچینی(د 1924م) موسیقیدان ایتالیایی نیز براساس بخشی از
داستانهای بهرامگور در هفتپیکر نظامی تدوین شده است(برای تفصیل، نک:
چلکوفسکی، 714-721).
سرگذشت بهرامگور از
قرنها پیش، مورد علاقۀ نقاشان و تصویرگران نیز بوده است و بسیاری از ماجراها و
صحنههای زندگی او نقاشی شده که نمونههای زیادی از آنها باقی است(نک: دانشپژوه،
480-486؛ رابینسن، 53, 56, 96،
جم(.
مآخذ:
ابنبلخی، فارس نامه، به کوشش لسترنج و نیکلسن، تهران، 1363ش؛ ابن خردادبه،
عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1306ق/1889م؛ ابن عنبه،
احمد، الفصول الفخریة، به کوشش جلالالدین محدث ارموی، تهران، 1346ش؛ ابن
فقیه، احمد، مختصر کتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1302ق/1885م؛ ابن
ندیم، الفهرست، ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، 1383ق/1963م؛
احمدنژاد، کامل، تحلیل آثار نظامی گنجوی، تهران، 1369ش؛ برهان قاطع،
محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمدمعین، تهران، 1342ش؛ بلاذری، احمد،
فتوحالبلدان، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، 1957م؛ بلعمی، محمد، تاریخ،
به کوشش محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی، تهران، 1341ش؛ بیرونی، ابوریحان،
الآثارالباقیه، به کوشش زاخاو، لایپزیگ، 1923م؛ بیهقی، علی، تاریخ بیهقی،
به کوشش کلیمالله حسینی، حیدرآباد دکن، 1388ق/1968م؛ تاریخ سیستان، به کوشش
محمدتقی بهار، تهران، 1314ش؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام،
به کوشش ژالۀ آموزگار، تهران، 1376ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرراخبار ملوک الفرس
وسیرهم، به کوشش زتنبرگ، پاریس، 1900م؛ جاحظ، عمرو، التاج، به کوشش فوزی
عطوی، بیروت، 1970م؛ چلکوفسکی، پیتر، «آیا اپرای توراندوت پوچینی براساس کوشک سرخ
هفتپیکر نظامی است؟»، ایران شناسی، بتسدا، 1370ش، س3، شم 4؛ حمزۀ اصفهانی،
تاریخ سنی ملوکالارض و الانبیاء، بیروت، دار مکتبة الحیاة؛ خوارزمی،
محمد، مفاتیح العلوم، به کوشش فان فلوتن، لیدن، 1895؛ دانشپژوه، محمدتقی،
«تصویر در داستان بهرامگور»، پژوهشهای ایران شناسی(ناموارۀ دکتر محمود
افشار)، به کوشش ایرج افشار وکریم اصفهانیان، تهران، 1379ش، ج12؛ دمشقی، محمد،
نخبةالدهر، به کوشش مرن، لایپزیگ، 1923؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء،
به کوشش ادوارد براون، لیدن 1318ق/1900م؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به
کوشش عبدالمنعم عامر و جمالالدین شیال، قاهره، 1960م؛ زرینکوب، عبدالحسین،
پیرگنجه در جستوجوی ناکجاآباد، تهران، 1372ش؛ همو، تاریخمردم ایران،
تهران، 1364ش؛ همو، «لولیان»، نه شرقی، نه غربی ـ انسانی، تهران، 1353ش؛
سرامی، قدمعلی، از رنگ گل تارنج خار، تهران، 1368ش؛ سعدی، بوستان،
به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1379ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب،
حیدرآباد دکن، 1401ق/1981م؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، موسیقی شعر، تهران،
1370ش؛ شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش محمد قزوینی و مدرس رضوی،
تهران، 1327ق/1909م؛ صابی، ابراهیم، المنتزع من کتاب التاجی، به کوشش
محمدحسین زبیدی، 1397ق/1977م؛ صادقی، علی اشرف، تکوین زبان فارسی، تهران،
1357ش؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیاتدر ایران، تهران، 1363-1366ش؛
طبری، تاریخ؛ عوفی، محمد، جوامعالحکایات(تاریخ ایران و اسلام)، به
کوشش جعفر شعار، تهران، 1374ش؛ همو، لبابالالباب، به کوشش ادوارد براون،
لیدن، 1324ق/1906م؛ غزالی، محمد، نصیحةالملوک، به کوشش جلالالدین همایی،
تهران، 1351ش؛ فخرمدبر، محمد، آداب الحرب و الشجاعة، به کوشش احمدسهیلی
خوانساری، تهران، 1346ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش م. ن. عثمانوف و ع.
نوشین، مسکو، 1968م؛ فرهنگ جهانگیری، حسن بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم
عفیفی، مشهد، 1351ش؛ کریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید
یاسمی، تهران، 1345ش؛ مجملالتواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران،
1318ش؛ محجوب، محمدجعفر، «داستان عوامانۀ هفتپیکر بهرام گور»، ایرانشناسی،
بتسدا، 1370ش، س3، شم 4؛ همو، «گور بهرامگور»، ایراننامه، واشینگتن،
1361ش، س1، شم 2؛ همو، هشت بهشت و هفت پیکر، اسلامآباد، 1975م؛ مرزبانبن
رستم، مرزباننامه، تحریر سعدالدین وراوینی، به کوشش محمد قزوینی، تهران،
1363ش؛ مسعودی، علی، مروجالذهب، به کوشش یوسف اسعدداغر، بیروت،
1385ق/1965م؛ معین، محمد، تحلیل هفتپیکر نظامی، تهران، 1338ش؛ ناصرخسرو،
سفرنامه، به کوشش محمددبیرسیاقی، تهران، 1356ش؛ نظامالملک، حسن، سیرالملوک(سیاستنامه)،
به کوشش هیوبرت دارک، تهران، 1355ش؛ نظامی گنجوی، هفتپیکر، به کوشش طاهر
احمداوغلی محرم اف، مسکو، 1987؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش
مجتبى مینوی، تهران، 1312ش؛ نهایةالارب فی اخبار الفرس و العرب، به کوشش
محمدتقی دانش پژوه، تهران، 1375ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379ق/1960م؛
نیز:
Bartholomae, Ch. Altiranisches Wörterbuch, Berlin,
1961; Boyce, M.,
»The
Parthian Gōsān and Iranian Minstrel Tradition«,
JRAS, 1957; Hansen, O.,
»Tocharisch-iranische
Beziehungen«,
ZDMG, 1940, vol. XCIV; Justi, F., Iraniches Namenbuch, Hildesheim, 1963;
MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Markwart,
J., A Catalogue of the Provincial Capitals of Ērānshahr, ed. G. Messina,
Rome, 1931; Robinson, B. W., A Descriptive Catalogue of the Persian Paintings
in the Bodleian Library, Oxford, 1958; Zand-î Vohûman Yasn, ed. And
tr. B. T. Anklesaria, Bombay, 1957.