بَهْرامِ چوبین، سردار ساسانی و مدعی سلطنت
در روزگار هرمزد چهارم و خسروپرویز که مدتی کوتاه(590-591م) برتخت شاهی نشست و
سرگذشت وی با حماسه و افسانه درآمیخت و در روایات ایرانی و متون اسلامی شهرت یافت.
با اینکه او از خاندان ساسانی نبود، گاه وی را در فهرست پادشاهان ساسانی آورده، و
او را بهرام ششم خواندهاند.
بهرام(دربارۀ این واژه، نک: ه د، بهرام گور)که «مِهربَنْدَک» نامیده میشد(یوستی،
363؛ مارکوارت،65,83)، از خاندان مهران ـ یکی از 7 خانوادۀ بزرگ عصر اشکانی و
ساسانی ـ و از مردم ری بود(یوستی، همانجا؛ نولدکه، 438-439) و پدرش، بهرام گُشْنَسب
مرزبانی ری را برعهده داشت(فردوسی، 8/338، 341، 417؛ دینوری، 79؛ طبری، 2/174؛
یوستی، همانجا).
لقب بهرام به شکلهای چوبین(معرّب آن: جوبین)، چوبینه، شوبین، شوبینه و سونیر آمده
است(برای نمونه، نک: طبری، همانجا؛ بنداری، 2/176؛ فردوسی، 8/337؛ یعقوبی، 1/188؛
ابنقتیبه، 664؛ ابنبطریق، 1/213)، اما دربارۀ معنی و دلیل کاربرد آن اتفاق نظر
وجود ندارد. مسعودی بهرام را از فرزندان چوبین، پسر میلاد دانسته است(1/271)، اما
به روایت فردوسی(همانجا) و بلعمی(ترجمه...، 180، تاریخ، 2/1077) وی دراز بالا و خشک
اندام بود و ازاینرو، چوبین خوانده میشد(نیز نک: بغدادی، 36؛ برهان...، 1/324؛
ملکزاده، 53). درعین حال، در بعضی از نسخههای کتاب بلعمی تعبیر عامیانهای دربارۀ
لقب شوبین آمده است(مثلاً نک: ترجمه، همانجا). از میان محققان جدید، برخی لقب
بهرام را با واژۀ دیلمی ژوبین یا زوبین، به معنی نیزه مربوط دانسته(نک: مینورسکی،
108)، و برخی دیگر شوبین و چوبین را شکلهای تحریفیافتۀ واژۀ شواتیر یا شیواتیر(=
لقب آرش) شمردهاند(نک: خالقی، «درباره...»، 162؛ نیز مجمل...، 90؛ برای آگاهی
بیشتر، نک: عمادی، 434-440).
بهرام چوبین خود را از تبار اشکانیان میدانست و برخی منابع، وی را از فرزندان
پهلوان ایرانی گُرگین، پسر میلاد، و نیز از نسل تیرانداز مشهور ایرانی
دانستهاند(فردوسی، 9/29-30، 32؛ گردیزی، 90؛ بغدادی، همانجا؛ طبری، 2/178). به
روایت طبری، بهرام چوبین را در تیراندازی با آرش همانند میکردند(2/175). از
اینرو، شاید منسوب کردن بهرام به آرش به سبب مهارت او در تیراندازی بوده
است(نولدکه، 279، حاشیۀ 5). شهرت بهرام چوبین در تیراندازی بدان پایه بوده است که
ابنندیم از کتابی در آیین تیراندازی نام میبرد و آن را احتمالاً به بهرام چوبین ـ
و یا بهرامگور ـ نسبت میدهد(ص376). در شاهنامه نیز وصف تیراندازی بهرام به شابه(=
سابه، ساوه) شاه، فرمانروای ترکان بسیار شبیه وصف تیراندازی رستم به اشکبوس است.
شباهت این دو صحنه، نمودار همانندی این دو پهلوان در جنگاوری و تیراندازی از نگاه
فردوسی است(نک: سرامی، 268).
از میان خاندانهای حکومتگر در ایران پس از اسلام، نه تنها سامانیان خود را به بهرام
چوبین منسوب میکردند(نک: نرشخی، 82؛ بیرونی، 39؛ منینی، 1/347-348)، بلکه
فرمانروایان ناحیۀ سریر در اطراف دریای خزر نیز خود را از فرزندان وی
میشمردند(نک: اصطخری، 180).
در منابع موجود، شاهنامۀ فردوسی سرگذشت بهرام چوبین را با تفصیل بسیار نقل کرده
است. بجز این، در کتابهایی مانند غرراخبار... ثعالبی مرغنی، الاخبارالطوال دینوری،
نهایةالارب فی اخبارالفرس و العرب و تاریخ بلعمی شرح حال بهرام چوبین، نسبت به دیگر
منابع، با جزئیات بیشتر روایت شده است، در این کتابها، داستان زندگی بهرام چوبین در
یک مسیر مشخص سیر میکند و بنابراین، ممکن است تمام این گزارشها از یک منبع گرفته
شده باشند. بلعمی تأکید میکند که طبری در تاریخ خود اخبار بهرام چوبین را به تمامی
نیاورده است و میگوید: « من به کتاب اخبار عجم تمام یافتم و بگویم»(ترجمه، 181).
مسعودی به کتابی مستقل اشاره میکند که ایرانیان در سرگذشت بهرام چوبین فراهم آورده
بودند(1/276) و ابن ندیم از کتاب بهرام شوبین(در متن تصحیف شده است: شوس)نام میبرد
که جبلةبنسالم آن را از پهلوی به عربی برگردانده بود(ص364). بدین ترتیب، به نظر
میرسد با استفاده از همین ترجمه، مورخان عرب زبان، ماجرای زندگی بهرام چوبین را در
کتابهای خود نقل کردهاند، چنان که احتمالاً فردوسی و یا گردآورندگان شاهنامۀ
ابومنصوری نیز از این ترجمه، یا از یک متن منثور فارسی بهره بردهاند(نولدکه، 475؛
ریاحی، 28) و شاید برخی از نویسندگان غیرایرانی و غیرمسلمان ـ مانند موسى خورنی ـ
نیز با کتاب شرح حال بهرام چوبین آشنا بودهاند(نک: مارکوارت، 84).
همچنین براساس گزارشی، به فرمان خسروپرویز دربارۀ جنگهای او با بهرام چوبین و پیروز
شدن وی بر بهرام کتابی نوشتند که شاهنشاه ساسانی مقدمۀ آن را نپسندید، تا دبیری
جوان مقدمهای برآن نوشت و خسرو را خرسند ساخت(بیهقی، 2/302)، اما معلوم نیست این
کتاب همان نوشتهای باشد که ابنندیم از آن نام برده است. به هرحال، کتابی که به
امر خسروپرویز تألیف شده بود، بخشی از تاریخ رسمی ساسانیان، و احتمالاً جزئی از
خداینامه بوده است. اما متنی که مورد استفادۀ نویسندگان ایرانی و عرب پس از اسلام
قرار گرفته، ظاهراً جنبۀ داستانی داشته، و درآن از اعمال پهلوانی بهرام چوبین یاد
شده است. نویسندۀ متن پهلوی داستان بهرام چوبین با اینکه بهرام را میستاید و از
پهلوانیهای او به بزرگی یاد میکند، با شاهنشاه ساسانی موافق بوده است و بر قانونی
بودن سلطنت ساسانیان تأکید میکند. این کتاب که اکنون متن اصلی و ترجمۀ عربی آن در
دست نیست، در اواخر روزگار ساسانیان، شاید در عصر بوران(دختر خسروپرویز) و یا در
نخستین سالهای فرمانروایی یزدگرد سوم نوشته شده، و بعدها وارد متون دورۀ اسلامی شده
است(برای تفصیل، نک: نولدکه، 474-478 ؛ محمدی، 1/331-337؛ نیز نک: ریاحی، 60). به
هرحال، پرداختن داستان بهرام چوبین به دور از غرضورزی نبوده، و احتمالاً وی
نابکارتر از آنچه بوده، نمایانده شده است. این داستان برمبنای تضاد میان مشروعیت
پادشاه ساسانی و صلاحیت بهرام چوبین استوار شده است(اسلامی، 396؛ خالقی،
«عناصر...»، 90).
در منابع موجود، داستان بهرام چوبین با ماجرای نبرد او با فرمانروای ترکان،
شابهشاه آغاز میشود. بهرام که مرزبان بَردَع و اردبیل، یا آذربایجان بود(فردوسی،
8/338؛ ثعالبی، 643)، به همراه سپاهی 12هزار نفری از 40 سالگان و با دردست داشتن
درفش رستم دستان لشکرترکان را درهم شکست، شابهشاه را کشت و غنایم بسیار به چنگ
آورد. سپس بهرام گنجهای ترکان را نزد هرمزد چهارم فرستاد، اما نزدیکان پادشاه
ساسانی از وی بدگویی کردند. هرمزد نیز که از بهرام آزرده شده بود، لباسی زنانه با
دوکدانی و نامهای پرخاشآمیز برای او فرستاد. بهرام ترفندی به کار بست، لباس را
پوشید، دوکدان را پیش خود نهاد و سربازانش را فراخواند. سپاهیان که او را درآن حال
دیدند، از هرمزد بیزاری جستند و اعلام کردند که دیگر وی را شاهنشاه ایران
نمیدانند. ازاینزمان، شورش بهرام چوبین برضدحکومت ساسانیان آغاز شد(برای تفصیل،
نک: فردوسی، 8/341-399؛ دینوری، 79-82؛ بلعمی، تاریخ، 2/1077-1080).
پس ار این وقایع، سرگذشت و اعمال پهلوانی بهرام چوبین مورد توجه قرار گرفت و به
تدریج، وارد قلمرو حماسه و خیالپردازی شد؛ چنان که آغاز داستان بهرام در شاهنامه
نیز با افسانه آمیخته است. درواقع، بهرام چوبین تنها پهلوان دوران تاریخی است که
میتواند با پهلوانان بزرگ دوران داستانی شاهنامه برابری کند (اسلامی، 398-390).
دلاوری بهرام چوبین چنان است که در شاهنامۀ هرمزد او را با رستم همانند میکند و
حتى ترکان وی را در میدان جنگ برتر از رستم میدانند(فردوسی، 8/345-373). افزون
براین، بجز دو داستان معروف به «هفتخان» در شاهنامه، جای پای رویدادهای هفتخانی
در داستان بهرام چوبین نیز دیده میشود که از جملۀ آنهاست، کشتن اژدهایی در چین به
دست وی. به این ترتیب، آخرین اژدهاکشی در شاهنامه به وسیلۀ بهرام چوبین روی میدهد
که وی اژدهایی آدمخوار را به نام شیرْکَپّی از پای در میآورد (سرامی، 170-171،
808، 996-997؛ رستگار، 73، 99، 107). اژدهاکشی بهرام چوبین در شاهنامه، یادآور
نبردهای بهرام گور با اژدهایان است؛ چنان که این دو پهلوان برای کشتن اژدها از
سلاحهایی مشابه استفاده میکنند و همانندی داستان آن دو نشان میدهد که احتمالاً
سرچشمهای واحد دارند(سرامی، 868-869؛ رستگار، 145، 221). روایتهای دلاوری بهرام
چوبین و بهرام گور چنان متعدد و مشهور، و آن اندازه شبیه به هم بوده است که به
گزارش بلعمی، درمیان تمام پادشاهان ایران، این دو تن بیش از همه به شجاعت و مردی
نامبردار بودهاند(ترجمه، 180).
از جمله نشانههای جنگاوری بهرام چوبین، پشتههایی است که او از کشتگان ترکان در
نبرد با پَرموده ـ پسر شابهشاه ـ و سربازان رومی سپاه خسروپرویز ساخته بود و آنها
را «بهرامْ تَل» و «بهرامْ چید» مینامیدند(فردوسی، 8/380، 9/113؛ نیز نک: برهان،
1/325). درعین حال، صحنههای نبرد بهرام چوبین با کوت رومی، مقاتوره ـ پهلوان
باجگیر از خاقان ـ و نیز شیرکپی در شاهنامه از دیگر نمونههای دلاوریهای اوست(نک:
سرامی، 426، 427).
در داستان بهرام چوبین عوامل غیرطبیعی و جادویی نیزگاه مداخله میکنند. از این جمله
است: کمک گرفتن شابهشاه از جادوگران برای شکست سپاه بهرام، ملاقات بهرام با زنی
تاجدار در کاخ جادویی، کمک ایزد سروش به خسروپرویز برای رهایی از دست بهرام و گمراه
شدن آدمیان از سوی دیوان(نک: فردوسی، 8/364، 400-402، 9/121؛ سرامی، 568-569).
درسرگذشت بهرام چوبین، تقدیر نقش اساسی دارد و قهرمان داستان سرانجام، در ستیز
مغلوب میشود. بنابراین، به نظر میرسد که بهرام در شورش برضد پادشاه، کاملاً
گناهکار نیست، زیرا تقدیر براین عصیان حکمفرماست(همو، 96؛ ماسه، 169؛ نیز نک:
فردوسی، 9/166).
داستان بهرام چوبین جزو شاهکارهای فردوسی است و شمار بیتهای گفتاری آن بسیار زیاد
است. استفادۀ فردوسی از شیوۀ گفتارنگاری، به وی مجال داده است تا نامههای بسیاری
را ضمن داستان بهرام نقل کند(برای تفصیل، نک: سرامی، 179، 234-240، 252-257).
برطبق روایات، سرگذشت بهرام چوبین با توطئۀ خسروپرویز، پادشاه ساسانی و دبیرش،
خُرّادِبُرزین و قتل او به دست ترکی به نام قُلون پوستیندوز، در روز بهرام(= روز
بیستم هرماه در تقویم ایرانیان باستان) پایان یافت(فردوسی، 9/159-160، 163-167؛
ثعالبی، 681؛ قس: یعقوبی، 1/193: نوم بهرام، که تصحیف یوم بهرام است؛ نیز نک:
عمادی، 410-431).
در بسیاری از متنهای نظم و نثر فارسی نام بهرام چوبین در ضمن حکایتها و یا به صورت
اشاره آمده است(برای نمونه، نک: نظامی، 79-80، 107-110، 121-125؛ نظامالملک،
98-99؛ ظهیری، 188-191؛ خاقانی، 281، 314). همچنین بنای شهرهای نخجوان و
سمندر(نزدیک سریر یا بابالابواب) را به بهرام چوبین نسبت دادهاند(نک: حمدالله،
89، 255).
تا پیش از روزگار فتحعلی شاه قاجار، بردامنۀ جنوبی کوه دز رَشکان(= کوه سُرسُره)،
نزدیک ری سنگنگارۀ ناتمامی از عهد ساسانیان وجود داشت که چندتن از شرقشناسان و
جهانگردان آن را وصف، و تصویر کردهاند، اما به فرمان پادشاه قاجار این نقش برجشته
محو شد تا صورت وی برآنجا نقر شود. به نظر برخی از پژوهشگران، این تصویر از
یادگارهای بهرام چوبین بوده است(نک: کریمان، 1/299-302، 313). به هرحال، شهرت و
محبوبیت بهرام چوبین آن اندازه بوده است که برخی از اعمال پهلوانی و صحنههایی از
سرگذشت وی به تصویر کشیده شود(نک: رابینسن، 53, 54, 55, 118).
در ادبیات مکاشفهای زردشتی، به ویژه در برخی کتابهای پهلوی، مانند جاماسبنامه و
زَندِوَهْمَنْیَسن از منجیای یاد شده است. در این نوشتهها از پیروزی زودگذر
غاصبی سخن به میان آمده است که از خراسان خروج خواهد کرد و زمام امور را به دست
خواهد گرفت، اما در جریان فرمانروایی کشته خواهد شد و پس از چندی، بیگانگان به تخت
خواهند نشست. به نظر برخی از پژوهشگران، ممکن است این مطالب بر واقعیتهای تاریخی
استوار باشد و غاصب یاد شده در این متون مکاشفهای با بهرام چوبین تطبیق شود؛ این
تطبیق موجب میشود مطالب دیگری نیز که در این نوشتهها آمده است، نظمی منطقی
بیابد(برای آگاهی از تفصیل مطالب، نک: تسگلدی1، 21-43 ؛ دستره، 639-652).
مآخذ: ابنبطریق، سعید، التاریخ المجموع علی التحقیق و اتصدیق، به کوشش لویس شیخو،
بیروت، 1905م؛ ابنقتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960م؛ ابن
ندیم، الفهرست؛ اسلامی ندوشن، محمدعلی، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه، تهران،
1349ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک و ممالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار،
تهران، 1347ش؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران،
1330ش؛ بغدادی، عبدالقادر، لغت شهنامه، به کوشش ک. زالمان، سن پترزبورگ، 1895م؛
بلعمی، محمد، تاریخ، به کوشش محمدتقی بهار و محمد پروین گنابادی، تهران، 1353ش؛
همو، ترجمۀ تاریخ طبری، به کوشش محمد جواد مشکور، تهران، 1337ش؛ بنداری، فتح،
الشاهنامه، به کوشش عبدالوهاب عزام، تهران، 1970م؛ بیرونی، ابوریحان،
الآثارالباقیة، به کوشش زاخاو، لایپزیک، 1923م؛ بیهقی، ابراهیم، المحاسن و المساوی،
به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، مکتبة نهضة مصر؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر
اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زتنبرگ، پاریس، 1900؛ حمدالله مستوفی،
نزهةالقلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1915م؛ خاقانی شروانی، منشآت، به کوشش محمد
روشن، تهران، 1362ش؛ خالقی مطلق، جلال، «دربارۀ لقب بهرام، سردار مشهور ساسانی»،
یادنامۀ دکتر احمدتفضلی، به کوشش علی اشرف صادقی، تهران، 1379ش؛ همو، «عناصر درام
در برخی از داستانهای شاهنامه»، تنپهلوان و روان خردمند، به کوشش شاهرخ مسکوب،
تهران، 1374ش؛ دینوری، احمد، الاخبارالطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960م؛
رستگار فسایی، منصور، اژدها در اساطیر ایران، شیراز، 1365ش؛ ریاحی، محمدامین،
فردوسی، تهران، 1375ش؛ سرامی، قدمعلی، از رنگ گل تا رنج خار، تهران، 1368ش؛ طبری،
تاریخ؛ ظهیری سمرقندی، محمد، اغراض السیاسة فی اعراض الریاسة، به کوشش جعفر شعار،
تهران، 1349ش؛ عمادی، عبدالرحمان، «ورهام روز و بهرام چوبین رازی در عقاید قدیم»،
فرهنگ ایران زمین، تهران، 1365ش، ج26؛ فردوسی، شاهنامه، ج8،به کوشش رستم علییف و
ع. آذر، مسکو، 1970م، ج9، به کوشش آ. برتلس و ع. نوشین، مسکو، 1971م؛ کریمان، حسین،
ری باستان، تهران، 1345ش؛ گردیزی، عبدالحی، زینالاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی،
تهران، 1363ش؛ ماسه، هانری، فردوسی و حماسۀ ملی، ترجمۀ مهدی روشن ضمیر، تبریز،
1375ش؛ مجملالتواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318ش؛ محمدی ملایری،
محمد، تاریخ و فرهنگ ایران، تهران، 1372ش؛ مسعودی، علی، مروجالذهب، به کوشش محمد
محییالدین عبدالحمید، قاهره، 1384ق/1964م؛ ملکزاده، ملکه(بیانی)، «پژوهش دربارۀ
سکههای بهرام ششم(چوبینه)»، بررسیهای تاریخی، تهران، 1354ش، س10، شم 1؛ منینی،
احمد، شرحالیمینی(الفتحالوهبی)، قاهره، 1286ق؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ
احمدبن محمدقبادی، تلخیص محمد بن زفر، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1363ش؛
نظامالملک، حسن، سیرالملوک(سیاستنامه)، به کوشش هیوبرت دارک، تهران، 1355ش؛ نظامی
گنجوی، خسرووشیرین، به کوشش وحید دستگردی، تهران، 1335ش؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، به
کوشش هوتسما، لیدن، 1969م؛ نیز:
Czeglédy, K., »Bahrām Čōbīn and the Persian Apocalyptic Literature«, Acta
Orientalia, Budapest, 1958, vol. VIII; Destrée, A., »Quelques réflexions sur le
héros des récits apocalyptiques persans et sur le mythe de la ville de cuivre«,
La Persia nel Medioevo, Rome, 1971; Justi, F., Iranisches Namenbuch, Hildesheim,
1963; Markwart, J.,Ērānšahr, Berlin, 1901; Minorsky, V., »Reviews of Books,
Middle East«, JRAS, 1939; Nöldeke, Th., Geschichte der Perser und Araber zur
Zeit der Sasaniden, Leiden, 1973; Robinson, B.w., A Descriptive Catalogue of the
Persian Painting in the Bodleian Library, Oxford,1958.
روزبه زرینکوب