responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5249
بهدینان
جلد: 13
     
شماره مقاله:5249

بِهْدینان، گویِش، عنوانی که بر زبان ویژۀ بهدینان ایرانی، یعنی ایرانیان زردشتی اطلاق می‌گردد و یکی از گویشهای مرکزی ایران است. زردشتیان ایران اصولاً در قرون اخیر در کرمان و یزد می‌زیسته‌اند و زبان خود را دری و گوری1 و گورونی2 می‌نامیده‌اند. گور در این گویش به معنای «مرد» و «زردشتی» و صورت فارسی آن «گبر» است که اینک بار معنایی منفی به خود گرفته است.
گویش بهدینان، یا گویش دری زردشتی، به همراه زبان فارسی، یکی از دو زبان مادری زردشتیان ایران است و به موجب تمایز داشتن در سطحهای آواشناختی، واژگانی و نحوی باید آن را گویشی مستقل دانست. این گویش با گویش یهودیان یزد و کرمان شباهت، و نیز با آنها اختلاف دارد.
همچنین نباید پنداشت که ارتباط آن با زبان اوستایی و نیز زبان پهلوی بیش از دیگر گویشهای ایرانی با این دو زبان است(مزداپور، 1/22-23). از این گویش فقط دو سه قطعۀ مکتوب وجود دارد که یکی از آنها ترجمه‌ای از استاد ماستر خدابخش در سال 1247 یزدگردی است(شهمردان، 614). با این همه، واژه‌ها و اصطلاحات دینی زردشتی و دخیل از زبانهای اوستایی و پهلوی در این گویش فراوان است.
این گویش دارای دوگونۀ اصلی است: کرمانی و یزدی. گونۀ کرمانی آن که اصولاً با زبان فارسی شباهت بیشتری داشته، اینک تقریباً فراموش شده است، اما گونۀ یزدی آن نزدیک به 20 لهجۀ گوناگون دارد(مزداپور، 1/8-16) که گاه اختلاف میان آنها تا به حدی می‌رسد که تفهیم و تفاهم را دشوار می‌کند(همو، 1/10). در شرایط جدید، اختلاط لهجه‌های مختلف گویش بهدینان و به ویژه تأثیر زبان فارسی، نه تنها سطح واژگانی و آوایی گویش بهدینی را تحت نفوذ قرار داده، بلکه حتى نحو آن را نیز دستخوش تحول کرده است(مانند فراموش شدن کاربرد ضمایر مقدم و صرف افعال، به ویژه ماضی مطلق متعدی و جانشین شدن ضمیر متصل اول شخص مفرد فارسی، یعنی -m به جای -e دری زردشتی). بررسی بیشتر نشان می‌دهد که دیگرگونی این گویش و فراموش شدن ویژگیهای کهن و پذیرندگی واژه‌های دخیل فراوان است(همو، 1/33-45) و واژه‌هایی قدیمی از این گویش، مانند gizom (کژدم، عقرب) سابقه‌ای دیرین دارد.
از نظرگاه تاریخی، در گویش بهدینان نشانه‌های بارز زبانهای ایرانی گروه شمال غربی به چشم می‌خورد، مانند بر جای ماندن واج /y/ باستانی در آغاز واژه در yoma (پارچه، «جامه» در فارسی) از ایرانی باستان *yāmaka- ، و yāyin/yoyin (خرمن و خرمن کوفته شده)بر ساخته از yava- باستانی به معنای «جو، غله». rd باستانی در آن به صورت rz در vaharz(=بهل، بگذار/رها کن)باقی مانده‌است، ولی در barda(بیل)همان rd قدیمی مانده، و درmol(مُل، گردن)، rd برابر rz در *mŗzu- باستانی بوده، و به l بدل شده است. در این ابدال اخیر، گویش دری زردشتی همانند است با فارسی یزدی.
rθ باستانی به hr بدل می‌شود، و به خلاف فارسی، به صورت s در نمی‌آید: par/pohr<puôra- (پور، پُس، پسر) و *dāhra<*daθra- *dθra< (داس). در hεrdĂ (فردا)، hεrmunivdun(فرمودن)، hrĂtvun (فروختن)، hrah(فراخ)، واج /f/ برابر با h و در hridvun (خریدن)، hormĂ (خرما)، tahl< ta:l (تلخ)، čar/čahr (چرخ)، a:ra/čahrač(چرخه، در ča:re-y gombĂr «چرخۀ گاهنبار، زمان گاهنبار»)، و sor/sĂr/sohr (سرخ) واج /x/ برابر با h است. در *doht>dot (دخت، دختر)، *sohtuvn>sotvun (سوختن)، *vāhtvun>vĂtvun (گفتن، واختن)، *sahtvun>satvun (سختن، سنجیدن)، این برابری وجود داشته، و سپس h حذف شده است.
واج /z/ در zomĂd (یزدی) zomād/ (کرمانی) به معنای «داماد»، zonĂdvun (ی) zonādmun/ (ک) به معنای «دانستن» و zĂr (ی) zār/ (ک) به معنای «دیوار» و (h)eze به معنای «دیروز، دی» و ezišow/hezešav (ی) به معنای «دیشب، دی» برابر است با d جنوبی. گروه dw باستانی گاهی بدل به b می‌شود در dvar>bar(در، باب)، و نیز duvitīya>bdi (دیگر) و bε (دیگر). d میان مصوتی گاهی خلاف لهجه‌های جنوب غربی مانند دیگر لهجه‌های شمال غربی، در گویش بهدینان برجای می‌ماند و به y بدل نمی‌شود، مانند bud (بوی)، mid (موی)، ned (نی)، nĂd (ی)nād/ (ک)(نای، گلو). گروه st در این گویش بدل به št شده است در dašt (دست)، bašta (بسته) و bašt («بست» در bašt šodvun، یعنی «بسته شدن») و št<zt در gaštvun (گزیدن) و vaštvun (گریختن) از vevez (بگزیز، فرارکن) و *razta>rašt (در r ng o rašt: «رنگ و رشت، رنگ‌آمیزی، رنگ کردن»). š در *šaxt>šax (سخت، تند و سریع، محکم و استوار) برابر است با s (همانند با فارسی یزدی). در واژۀ čem/cεm (چشم) ابدال نادر hm<šm<*km روی داده است.
با وجود باز ماندن نشانه‌هایی از گویشهای شمال غربی در دری زردشتی، گاهی خلاف آن دیده می‌شود؛ مانند ابدال nd به n<nn در gεnom (گندم) و bεna (در bεne-y kort، «بندِ کرت»)، و gεni (گندیده، گند) و ابدال d به y در mĂya (ماده، آن که نر نیست). این گونه تنوع گاهی ناشی از گوناگونی و تنوع لهجه‌ها و زیر گویشهای زبان است، مانند čεm که همراه با آن čašm>čaš (چشم) در لهجه‌های دهات پیرامون شهر یزد به کار می‌رود و مثال دیگر این تنوع dεna در شهر یزد و dεnda در تفت، حسن‌آباد و الله‌آباد، و zembil و zenbil در کرمان به معنای «زنبور» است. در این واژه، گذشته از برابری d آغازین در گویش بهدینان با z جنوبی، تنوع صورتهای واژه را در زیر گویشهای آن و نیز قاعدۀ ابدال n<nn<nd را می‌شود دید و باز مثال دیگر آن را در nεrεnda و nεrina (نرینه).
گاهی نیز ابدال واجهای گویش بهدینان(به مانند تکیه) با فارسی محلی هماهنگ است؛ مانند بدل شدن ē (یای مجهول) که در فارسی رسمی معمولاً به i (یای معروف) تحول می‌یابد، ولی در فارسی یزدی گاهی به صورت e (کسره) در می‌آید. مثلاً واژۀ «ریختن» در فارسی یزدی می‌شود rextan ، و در دری زردشتی می‌شود: retvun<*rehtvun. یا i در «می» نشانۀ استمرار فعل در فارسی یزدی به صورت e تلفظ می‌شود: merem (می‌رویم) و megem (می‌گوییم)؛ و res (ریسمان) در دری زردشتی برابر است با resbun در فارسی یزدی(با ابدال m به b)؛ و یا reša(ریشه) در دری زردشتی و rēšag در فارسی میانه.
واجها: صامتهای دری زردشتی با فارسی برابر است، جز آنکه واج «ژ» امروزه به ویژه در یزد شنیده نمی‌شود و در یزد، جز برخی گونه‌های شهر یزد، تلفظ f به صورت p می‌شنویم، مانند دیگر تلفظهای یزدی. تعریف آوایی واجها با زبان فارسی اختلاف دارد و نیز در زیر گویشهای زبان یکسان و یک‌نواخت نیست.
مصوتهای گویش بهدینان در زیر گویشهای آن از نظر آوایی تنوع دارد. در لهجه‌های یزدی این گویش، واجε(نوعیe باز) ایجاد تمایز معنایی می‌کند و واج مستقلی است که در فارسی نیست. در برخی از لهجه‌ها، مانند تفتی و حسن‌آبادی گاهی با کشش بیشتری تلفظ می‌شود، مانند شناسۀ فعل دوم شخص مفرد؛ این واج گاهی نیز با e خلط می‌گردد. واجā اگرچه در کرمانی و زیرگویشهای دوردست شریف‌آباد نزدیک به ā در فارسی است، در گویشهای یزدی به شکلی متمایز، با لبهای گرد و برآمدگی انتهای زبان تلفظ می‌شود و نشانۀ Ă برای آن برگزیده شده است(مزداپور، 1/12-13). در این واج ویژگی آوایی غریبی هست که صدای آن را با o باز یا u یا حتى ow مشابه و با آنها قابل اشتباه می‌سازد. حال آنکه به خوبی از نظرگاه تاریخی و نیز هنگام قیاس با دیگر زبانها برابر است با ā و از نظرگاه واج‌شناسی، واجی است مستقل از o و u و نیز خوشۀ واجی av/ov<ow. این اشتباه اسباب زحمت پژوهندگان شده، و گاهی برای پژوهشگر اهل زبان نیز حتى اشتباه پیش آورده است. خصیصۀ زبانی Ă به a آغازی و به ویژه میانی امکان می‌دهد که به صورت ā تلفظ شود، مخصوصاً در دهات یزد، مانند šāw/šav (شب) و rāw/rav («رُو، مانند و مثل») و dāšt/dašt(دست) و tin/aštināš (بستان، بردار). ā با تلفظ همانند فارسی اغلب در وام‌واژه‌ها می‌آید، مانند rādiyo (رادیو) و xāla (خاله).
در گویش بهدینان گاهی شکل وام واژه‌های عربی متفاوت با آن صورتی است که در فارسی دیده می‌شود. مثلاً «ق» عربی در گونۀ قدیمی این زبان به k بدل می‌گردد. مانند xălka (حلقه)، akeb (عقب)، kāvl (قول). یا «معلوم» به صورت mālim و «معذور» به صورت mĂzir و «تعویق» به صورت Tāpig در می‌آید. ظاهراً «مَحو» با شکل māx/max دری ظاهر شده، و با معنای «گم و ناپدید» یک واژۀ عادی و پرکاربرد در گویش بهدینان است.
در واج‌آوایی زیرگویش یزدی «ابتدا به ساکن» وجود دارد و خدشۀ صامتی در آغاز واژه می‌آید. این پدیده در زیرگویش کرمانی ظاهراً نیست. اختلافِ زیرگویشها، گذشته از سطح آوایی، به شکل واژه‌ها و سطح نحوی و واژگانی نیز سریان می‌یابد؛ مثلاً sar(سر) به شکل sra و xode/xado/hado(خودِ، با) به شکل hāro/hāre/xoze و نیز vāše/vāšo به جای آن به کار می‌رود (همو، 1/11-18، 34-42). همچنین d در میان دو واکدار در برخی از زیرگویشها به شکل ذال /z/ در می‌آید؛ یا در تفت و توابع برای «جا» واژۀ yord گفته می‌شود که ظاهراً ترکی است. مصوتها و نیز صامتها در مرز واژه‌ها دستخوش دیگرگونیهای بسیار می‌شوند و در نتیجۀ این تغییرات، گونه‌های گفتاری بسیار پرتنوعی در این گویش به چشم می‌خورد(همو، 1/108-113)، مانند ăštin o biy (بردار و بیا) که به صورت ăšnow biyĂ /ăšno:biyĂ و جز اینها شنیده می‌شود.
اسم: در گویش بهدینان اسم با un (ان) و (h)Ă (ی)(h)ā/ ـ (ک) جمع بسته می‌شود. برای افزودن اسم به متمم یا صفتش، مانند فارسی، -e به اسم می‌چسبد و -e در شهر یزد گونۀ تلفظی -i هم دارد و اگر اسم مختوم به مصوت باشد، واج y قبل از -i/-e می‌آید. صفت اشاره(mo، این؛ o، آن؛ mi، اینها؛ i ، آنها) پیش از موصوف جای می‌گیرد و در انتهای موصوف -e اضافه می‌شود، مانند o gap-e(آن حرف). -e گاهی فقط نشانۀ معرفه بودن اسم است که در آخر آن می‌آید. نشانۀ صفت تفضیلی -tεr و نشانۀ صفت عالی -tεrin است.
ضمیر مشترک xa(d)(خود) و ضمایر منفصل شخصی m (من)، ta (ی)to/ (ک)(تو)، min/un/in (او)، m (ی)mā/ (ک)(ما)، šm (ی)šomā/ (ک)(شما)، iye (ی)viyā/ (ک)(ایشان، آنها)است.
درصرف فعل شناسه‌های -e(اول شخص مفرد)، -i(دوم شخص مفرد)، -a(سوم شخص مفرد)، -im(اول شخص جمع)،-it/-id(دوم شخص جمع)، -εn(سوم شخص جمع) به آخر مادۀ مضارع فعل و نیز مادۀ ماضی فعل لازم افزوده می‌شود و مثل فارسی، ضمایر شخصی می‌توانند در آغاز بیایند: (mε) nige (من می‌نشینم)، ta našti (تو نشستی). فعل التزامی هم به همین شیوه صرف می‌شود: (mε)šaši vθte(من می‌توانم بگویم)، (iye)šaši kart n vešεn (آنها می‌توانند بروند)، (šmĂ)dovyĂst vevaIJit (شما می‌خواستید بگویید). در سوم شخص مفرد، شناسۀ -a در برخی از صیغه‌ها حذف می‌شود: (un) našt(او نشست)، (min) šaši ša (او می‌تواند برود)؛ اما (in)oma (او آمد)، un e vaja (او می‌گوید). در فعل اخیر، i/e آمده است که نقش تسهیل تلفظ دارد و گاهی نیز معنای تداوم و استمرار را القا می‌کند.
برای صرف ماضی مطلق افعال متعدی، ضمایر مقدم šo, do, mo, (o)š , (o)d, (o)m به کار می‌روند، همراه با مادۀ ماضی فعل: od bašt (بستی)، do vĂt (گفتید)، oš did (او دید)، xa-m bart (خودم بردم).
برای صرف ماضی استمراری افعال مضارع i/e پیش از مادۀ فعلی اضافه‌می‌شود، مانند (min) e vaIJa (او می‌گوید)، (mĂ)e davim (ما می‌دویم). برای صرف ماضی استمراری افعال متعدی، ضمایر مقدم šo, do, mo, še, de, me همراه با مادۀ ماضی فعل به کار می‌روند، مانند de xart (می‌خوردی)، še vĂt (می‌گفت)، do art (می‌بردید).
به آخر مادۀ ماضی فعل متعدی، ضمایر مفعولی متصل -e (اول شخص مفرد)، -i (دوم شخص مفرد)، -im(اول شخص جمع)، -id/-it(دوم شخص جمع)، -εn(سوم شخص جمع) افزوده می‌شود:
(mε)me vĂt-εn (من بهشان گفته‌ام)، om vĂt-εn (بهشان گفتم)(در سوم شخص مفرد، شناسه صفر است). در افعال مضارع ضمایر مقدم چنین نقشی دارند: mε de vaIJe (من بهت می‌گویم)، ta mo vini (تو ما را می‌بینی).
دستگاه تصریف فعل در دری زردشتی پیچیده و پرتفصیل است و گذشته از مضارع و ماضی استمراری و استمراری جریانی (مانند فارسی با استفاده از صیغه‌های فعل dĂš(t)vun/dĂrtvun (داشتن) ساخته می‌شود؛ صرف فعل کمکی داشتن در این صیغه‌های فعلی به شکل فعل لازم است و نه با شکل فعل کامل و متعدی اصلی) ماضی نقلی و بعید نیز در آن هست (همو، 1/117-136). 3 فعل کمکی «بایستن»، «خواستن» و «توانستن» شکل مصدری ندارند و پژوهشگران مصدری برای آنها ساخته‌اند که فاقد اصالت است و در زبان به صورت واقعی به کار نمی‌رود. فعل امر با پیش فعل be-/ve- به جای «بِ» فارسی و نیز u-/a- و فعل نهی با ma- ساخته می‌شود: vexo/vexu (بخور)، bekud (بزن) و biyure (بیا)، abεn (ببند)، aštin (بردار، بستان)، unig (بنشین)، unεn (بگذار، بِنِه)؛ mašā/mašo/mašu (نرو، نشو). برای منفی کردن فعل، مانند فارسی na به کار می‌رود.
فعل مجهول اگر دلالت بر حرکت داشته باشد، با فعل کمکی omdun/omodvun(آمدن) یا šodvun(رفتن) و مادۀ ماضی فعل ساخته می‌شود: bašt ša (بسته شد)، věskopt e tĂt (شکفته می‌شود)، mart e mda/mart e šda (شکسته شده است، شکسته رفته است، شکسته آمده است). گاهی بار معنایی در دادن جهت و انتخاب یکی از این دو فعل کمکی نقشمند است: pisĂd e šda(پوسیده رفته است، پوسیده شده است)، اما gol veškopt e mda (گل شکفته آمده است). با فعل bodvun (بودن، شدن) و صفت مفعولی(مادۀ ماضی + a) فعل مجهولی ساخته می‌شود که دلالت بر حرکت ندارد: bar bašta ba (در بسته شد)، gol veškopta nit (گل شکفته شده است)، nĂr pisĂda bda (انار پوسیده شده است). برای ساختن فعل و اداری(سببی)از میانوند n استفاده می‌شود، مانند rasnĂdvun (رسانیدن) از rasĂdvun (رسیدن)، یا گاهی ساختی پیچیده‌تر و نزدیک به سماعی دارد، مانند suIJnĂdvun(سوزاندن) از sotvun(سوختن) و gisnĂdvun(گردانیدن) gertĂdvun(گردیدن، گشتن).
در گویش بهدینان، پسوند -vun(ی)-mun/ (ک) برای ساختن مصدر از مادۀ ماضی و -Ădvu (ی)-āmun/(ک) برای ساختن مصدر از مادۀ مضارع به کار می‌رود، مانند vātmun/vĂtvun(گفتن) و rasādmun/rasĂdvun از ras-. ساخت اشتقاقی واژه با فارسی مشابهت بسیار دارد و گذشته از خصایص آوایی، این دو زبان در این مورد با یکدیگر همانند هستند(فیروزبخش، 90-99). البته اختلافهایی نیز هست، مثلاً -ond/-ud برای ساختن صفت از اسم با بار منفی به کار می‌رود، مانند čerkond/čerkud (چرکین و کثیف) و gelond/gelud (گلی، آلوده به گل)؛ یا -og که برای تصغیر و تحبیب است، مانند rizog (ریزه)، jvunog o xašogIJ (خوشگلک و مامانی)، گاهی هم واژۀ تازه می‌سازد، مانند kasog(کوچک) از kas(کوتاه) یا čεmog(عینک) از čεm(چشم) و hrosog(سوسک قرمز، خروسک) از hros (خروس).
مآخذ: شهمردان، رشید، تاریخ زرتشتیان؛ فرزانگان زرتشتی، تهران، 1330ش؛ فیروزبخش، فرانک، بررسی ساختمان دستوری گویش بهدینان شهر یزد، تهران، سازمان انتشارات فروهر؛ مزداپور، کتایون، واژه‌نامۀ گویش بهدینان شهر یزد، تهران، 1374ش.
کتایون مزداپور








1. gavri 2. gavruni
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5249
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست