بِهْدارْوَنْد، یا بختیاروند، طایفهای از
طوایف لُر بختیاری شاخۀ هفت لنگ. این طایفۀ بزرگ و مهم بختیاری به بیداروند و
بختیاریوند نیز شهرت دارد.
خاستگاه قومی: بختیار نام یکی از سران لربزرگ و نیای بزرگ این طایفه بود که اولاد
او طایفۀ بختیاروند را تشکیل دادند(راولینسن، 145-146؛ نیز نک: ه د، بختیاری).
مینورسکی بختیاروندها را از نسل چوپانی دانسته که پاپی نام داشته است(ص37). برخی
نظر مینورسکی را رد کرده، و بختیاروندها را از نسل حیدرنامی از طایفۀ پاپی لرستان
دانستهاند(اماناللهی، 55، حاشیۀ 76). در تاریخ گزیده به مهاجرت گروهی از
طایفهها، از جمله بختیاریها از جبلالسمّاق شام به لرستان اشاره میشود(حمدالله،
540-541)و سردار اسعد بختیاروند(بهداروند)را از این دسته مهاجران دانسته است(ص335).
سازمان طایفگی: بهداروند هم به باب و هم به طایفهای از ایل بختیاری اطلاق میشود.
در تقسیمبندی این طایفه چند رده مشاهده میگردد. دربارۀ این ردهها اقوال مختلفی
وجود دارد. برخی باب بهداروند را به 19طایفۀ اصلی و 3 طایفۀ فرعی به نامهای اولک،
مال احمدی و سالک تقسیم میکنند(لایارد، 54-55)و برخی دیگر بهداروند را به 3طایفۀ
بختیاروند، عالی جمالی، جانکی سردسیر و 19تیره تقسیم کردهاند(سردار اسعد، 618).
خسروی باب بهداروند را متشکل از 4 طایفۀ مختاروند، بختیاروند(بهداروند)، اسدوند و
کائیدوند، و طایفۀ بهداروند آن را شامل 24تیره میداند(ص19). سازمان اجتماعی بزرگ
طایفۀ بهداروند به یک طایفۀ اصلی بهداروند و 22 تش، و هر تش به چند اولاد تقسیم
میشود(برای آگاهی از چگونگی ردهبندی بهداروند، نک: سرشماری...، 26؛ برای سازمان
اجتماعی بهداروند، نک: کرزن، II/286؛ امان، 60، گارثویت، 324؛ کیهان، 2/75؛ کریمی،
120؛ نیکزاد، 375).
پراکندگی جغرافیایی: بهداروندها و طوایف آن در مناطق ییلاقی چهارمحال و قسمتی از
منطقۀ بازُفت و مناطق قشلاقی دهستانهای سوسن، سرخاب، اندیکا، شیمبار و لالی، و
منطقۀ گُتوند و سواحل رود کارون در استان خوزستان پراکندهاند(لایارد، 49، 54، 55؛
نیز نک: کریمی، 223؛ امیراحمدیان، ایل بختیاری، 244-245، «کوچنشینی...»، 138).
نواحی ییلاقی و قشلاقی بهداروندها بین شهرستانهای ایذه، شوشتر، مسجدسلیمان، فریدون
شهر، لنجان، شهر کُرد و فارسان قرار دارند(سرشماری، 14).
جمعیت و معیشت: شمار خانوار بهداروندها را از قدیمترین زمان تاکنون با اختلاف
بسیار چنین آوردهاند: در 1251ق/1836م، 600 خانوار(راولینسن، 147، که این آمار
احتمالاً به گروهی از بهداروندها اشاره دارد، چون با آمار کم و بیش همزمان دیگران
اختلاف فاحش دارد)، در 1260ق/1844م، 3هزار خانوار(لایارد،54)و در 1299ق/1882م در
وهزار خانوار(نجمالملک، 169)ضبط کردهاند، بنابر آمار 1366ش، جمعیت کوچندۀ
بهداروندها شامل 924‘1خانوار و یا 758‘12نفر بوده است(سرشماری، همانجا).
بهداروندها از راه پرورش دام و کشاورزی و باغداری زندگی میگذرانند. بافت قالی و
قالیچه، گلیم و زیلو، جاجیم و خورجین، پلاس، چادر و چوقا از مهمترین صنایعدستی
بهداروندهاست(همان، 100، 102).
پیشینۀ تاریخی: در منابع از بهداروندها به عنوان طایفهای قدرتمند و ثروتمند یاد
میکنند که اغلب خوانین آنها مناصب ایلی مهم به دست آورده بودند(مینورسکی، 37؛ برای
خاندان منصبدار هفتلنگ بختیاریوند، نک: کرزن، II/297).
از وقایع مهم در حیات اجتماعی بهداروندها، میتوان به جنگ و ستیزهای درون ایلی آنها
با دورکی باب بختیاری اشاره کرد. رقابت و خصومت در میان این دو طایفه سابقۀ طولانی
داشته است و خوانین آنها برای کسب منصب ایلخانی اغلب با یکدیگر رقابت و مبارزه
میکردهاند؛ ازاینرو، هر طایفه خان و رئیس خود را ایلخان میشمرد. این
طایفهمداری سبب آشفتگی و اختلاف در تشخیص درست برخی ایلخانان و رهبران طایفه در
منابع موجود شده است. در جنگهای میان بهداروند و دورکی اغلب بابهای دورکی و بابادی
«خینِ چوی»(= خون چوب: پیمان و اتحادی میان دو یا چند طایفه، به این معنا که تا
زمان پاک شده خون روی چوب یار و یاور یکدیگر خواهند بود) یکدیگر، و بهداروند و
چهارلنگ خینچوی هم بودند(عکاشه، 35؛ دیگار، 31؛ کریمی، 245-246). وقتی که اختلافات
و نزاعها بین دو گروه در ایل بختیاری از راههای مسالمتآمیز و کدخدامنشانه حل
نمیشد و به جنگی روی میآوردند، گروه یا گروههایی از بختیاری به یاری حریف ضعیف و
کمزور میشتافتند تا قدرت طرفین دعوا در جنگ متوازن شود. این همیاران را که
احتمالاً همبستگی خونی هم نداشتند، خینچویِ یکدیگر مینامیدند(دیگار، 30-31؛ نیز
نک: ه د، بختیاری).
در 1245ق/1829م بهداروندها به خینچوی خود وفادار نماندند و در جنگی میان دورکیها و
بابادیها با چهارلنگها، خینچوی دروکیها و بابادیها شدند که به شکست چهارلنگها
انجامید(دیگار، 31). در 1253ق/1837م اتحاد چند گروه بختیاری دیگر که زمانی خینچوی
بهداروندها بودند، برضد این طایفه و جنگ و ستیز با آنها موجب ضعف و تفرقۀ
بهداروندها شد. چنین رخدادهایی نشان میدهد که خینچو یک اتحاد پایدار و یک اصل
قطعی و ثابت نبوده است(همانجا؛ برای جنگ و ستیزهای بهداروند و دورکی، نیز نک:
کریمی، 244-246؛ گارثویت، 121).
از دیگر وقایع مهم قابل ذکر در تاریخ بهداروندها جنگهای اسدخانی(معروف به شیرکُش)،
ایلخان بختیاری میان سالهای 1225-1256ق/1810-1840م(سردار اسعد، 119؛ مکبن روز،
106)با حبیباللهخان دورکی رئیس شاخۀ هفتلنگ است. در این جنگها هفت لنگها به دو
گروه هوادار حبیبالله خان و اسدخان بختیاروند تقسیم، و با همدرگیر شده
بودند(سردار اسعد، 168). اسدخان از سرداران بزرگ بختیاری بود که در زمان فتحعلیشاه
قاجار(سل 1212-1250ق) به سبب شورش و اطاعت نکردن از حکومت و درگیریهای فراوان با
قوای حکومتی، همراه حبیباللهخان دورکی دستگیر، و در تهران زندانی شدند. پس از عفو
و آزادی، بازگشت به سرزمین بختیاری از آنها خواسته شد تا زغال و مواد سوختی توپخانۀ
قشون را از جنگلهای بختیاری تأمین کنند. اسدخان از این کار سرباز زد. از اینرو،
سپاهی به سرپرستی محمدعلی میرزا، در 1227ق برای سرکوب او فرستاده شد. در جنگ میان
آنها، سپاه محمدعلیمیرزا، اسدخان و طایفهاش را در منطقۀ کُلَن چین(کلنگ چین، این
جنگ نیز به همین نام معروف شده است)محاصره کردند. سرانجام، اسدخان حصر خود را شکست
و بهداروندها نجات پیدا کردند و به قلعه یا دژ ملکان، محل استقرار قبلی خود که
بعداً به «دژ اسدخان» معروف شد، بازگشتند. محمدعلی میرزا دوباره سپاه را آراست و
سالها در پای دژ با بهاروندها به جنگ پرداخت. سرانجام، با یکدیگر مصالحه کردند و
اسدخان دست از نافرمانی کشید و با محمدعلی میرزا همراه شد(سردار اسعد، 168-169،
408-411؛ رئیسی، 19-21).
پس از اسدخان، جعفرقلی خان ریاست بهداروندها را به دست گرفت. او در پی شورش و
سرپیچی از حکومت مرکزی، به دستور حشمتالدوله حاکم لرستان و بروجرد در 1285ق به قتل
رسید. برخی منابع جعفرقلی خان بهاروند را با جعفرقلیخان دورکی که میان سالهای
1256-1265ق/1840-1849م ایلخان بختیاری بود، اشتباه گرفتهاند(قس: لایارد، 254؛
امیری، 254؛ سردار اسعد، 306).
مآخذ: اماناللهی بهاروند، سکندر و لیلی بختیاری، تعلیقات بردوسفرنامه دربارۀ
لرستان، تهران، 1362ش؛ امیراحمدیان، بهرام، ایل بختیاری، تهران، 1378ش؛ همو،
«کوچنشینی در خوزستان»، ذخایر انقلاب، تهران، 1368ش، شم 8 و 9؛ امیری، مهراب،
تعلیقات برسیری در قلمرو...(نک: هم، لایارد)؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به
کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران،
1368ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون کوچنشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر کریمی، مشهد، 1366ش؛
راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمۀ سکندر امان اللهی بهاروند، تهران، 1362ش؛ رئیسی
بختیاری، داراب، «اسدخان بهداروند بختیاری معروف به شیرکش»، ذخایر انقلاب، تهران،
1369ش، شم 13؛ سردار اسعد، علیقلی و عبدالحسین سپهر، تاریخ بختیاری، به کوشش جمشید
کیانفر، تهران، 1376ش؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده(1366ش)، نتایج
تفصیلی(ایل بختیاری)، مرکز آمار ایران، تهران، 1369ش؛ عکاشه، اسکندر، تاریخ ایل
بختیاری، به کوشش فرید مرادی، تهران، 1365ش؛ کریمی، اصغر، سفر به دیار بختیاری،
تهران، 1368ش؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ گارثویت، ج. ر.،
تاریخ سیاسی، اجتماعی بختیاری، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1373ش؛ لایارد، ا. ه. و
دیگران، سیری در قلمرو بختیاری و عشایر بومی خوزستان، ترجمۀ مهراب امیری، تهران،
1371ش؛ مکبن روز، ا.، بامن به سرزمین بختیاری بیایید، ترجمۀ مهراب امیری، تهران،
1373ش؛ مینورسکی، و.، «لرستان و لرها»، دوسفرنامه دربارۀ لرستان، ترجمۀ سکندر
اماناللهی بهاروند و لیلی بختیاری، تهران، 1362ش؛ نجمالملک، عبدالغفار، سفرنامۀ
خوزستان، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1341ش؛ نیکزاد امیرحسینی، کریم، شناخت
سرزمین بختیاری، اصفهان، 1354ش؛ نیز:
Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1892; Ehmann, D.,
Bahtiyāren-Persische Bergnomaden im Wandel der Zeit.Wiesbaden, 1975.
معصومه ابراهیمی