responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5234
بهاروند
جلد: 13
     
شماره مقاله:5234

بَهارْوَنْد، از ایلات‌لر شیعی مذهب، در منطقۀ بالاگریوۀ لرستان.
ریشه‌شناسی: نام ایل برگرفته از نام «بهار»، نیای دوازدهم یا چهاردهم بهاروندست. از آنجا که نظام خویشاوندی بهاروندها مبتنی برنظام پدرتباری است، نه تنها نام ایل، بلکه نام اغلب تیره‌های آن، چون باوَک(بابک)، اَم‌الله(امان‌الله)، جافَر و جز آن نیز از نام نیای آنها گرفته شده است.
سازمان و تقسیمات ایلی: در متون تاریخی پیش از دورۀ قاجار، از بهاروندها همچون بیشتر ایلات لرستان، نام برده نشده است. با آنکه راولینسن از دیرکوند- که بهاروند شعبه‌ای از آن به‌شمار می‌آید- نام برده(ص88)، تقسیمات آن را مشخص نکرده است. نویسندۀ ناشناس جغرافیایی لرستان که در 1300ق/1883م از لرستان دیدار کرده، اولین‌بار بهاروند را شاخه‌ای از دیرکوند به‌شمار آورده است. او دیرکوندها را شامل بهاروند و قلاوند دانسته است(ص81-82) و از میرها، شعبۀ دیگر دیرکوند نام نبرده، و پراکندگی جغرافیایی دیرکوندها را درست ضبط نکرده است(نک‌: امان‌اللهی، تعلیقات…، 104-105). در گزارش دیگری که میرزا رحیم چاغروند خرم‌آبادی(معین‌السلطنه) با عنوان «جغرافیای لرستان» در 1334ق/1916م فراهم آورده، نه تنها اشتباهات سند پیشین در آن تکرار شده، بلکه از سران ایل میر نیز به عنوان سران بهاروند یاد کرده است(نک‌: ص188). منابع دیگر که از بهاروند نام برده‌اند، به پیشینۀ تاریخی آن کمتر اشاره کرده‌اند.
براساس تاریخ شفاهی، بنیادگذار ایل بهاروند مردی به نام «بهار» بوده که در زمن شاه‌عباس(996-1038ق/1588-1629م) در دهکدۀ رباط، واقع در شمال خرم‌آباد می‌زیسته است. گفته می‌شود که نیای بهار به نام سوزوا (سبزوار) از مردم ایل کلهر (در کرمانشاهان)، پس از درگیریهایی، حدود 15 نسل پیش (تقریباً 969ق/1562م) به لرستان مهاجرت کرده است. به هر روی، بهار پس از مدتی به منطقۀ بالاگریوه و به درّه نسو(دره نصب) نزد دِرَک، نیای دیرکوندها می‌رود. به روایتی بهار و به روایت دیگر مُرالی(مرادعلی)فرزند بهار با دختر درک، به نام گلبهار ازدواج می‌کند. درک در کهن‌سالی سرپرستی قبیله را به بهار و مرالی واگذار می‌کند(تحقیقات میدانی مؤلف؛ نیز نک‌: ساکی، 173). می‌گویند: بهاروندها به دستور کریم‌خان‌زند همراه برخی از کسان طایفۀ درک، مانند ساتیاروند به شیراز کوچانده شدند. این رویداد در هیچ‌یک از متون تاریخی نیامده است(تحقیقات میدانی مؤلف). علت کوچاندن آنها نیز معلوم نیست، اما ظاهراً پس از مرگ کریم‌خان به لرستان بازگشته‌اند. گروههایی از آنها نیز به بختیاریها پیوستند که اکنون در مسجد سلیمان و نیز در میان طایفۀ شحنی(شینی)، از ایل بابادی باب زندگی می‌کنند(نک‌: امان‌اللهی، قوم‌لر،191).
پراکندگی جغرافیایی: در حدود150سال پیش قلمرو ایل به نواحی چین زال، هُرندی، کوه چنار، درکی، وَرون ماهور (انتهای شرقی کوه کیالان)، و سَر و گُل(دامنۀ شمالی کوه کیالان)در میانکوه و کرمیر محدود بوده است؛ اما بعدها به طرف شمال، یعنی منطقۀ ییلاقی روی آوردند. ابتدا چند سالی در طایی ماندند و تابستانها را در سِوتَل(سیب تلخ)، هودکَل، واقع در دامنه‌های جنوبی کوه هشتادپهلو می‌گذراندند. پس از آن منطقۀ طاف و دره‌نصب را که پیش‌تر متعلق به دیرکوندها و بهاروندها بود و ظاهراً پس از کوچاندن آنان به شیراز، پاپیها در آنجا ساکن شده بودند، دوباره تصرف کردند. قلمرو بهاروند در منطقۀ گرمسیر نیز به تدریج گسترش یافت. آنان ابتدا در رزه مستقر شدند و به تدریج دامنه‌های جنوبی کوه‌کیالان و زمینهای میان کبیرکوه و کیالان را تصرف کردند. سرانجام منطقۀ وسیعی میان رودکرخه و بالارود، در شمال جادۀ دهلران- اندیمشک و سپس جلگۀ کُرگاه، در حومۀ خرم‌آباد را تسخیر کردند.
هم‌اکنون بهاروندها بیشتر در منطقۀ ییلاقی ساکنند، اما در گذشته زیستگاه آنان بدین سان بود:
شعبۀ مرادعلیوند، منطقۀ سردسیر: جلگۀ کُرگاه (شامل مجموعه‌ای ده و آبادی)، بَوه، خارزار، هشتادپهلو، دره‌نَسو(دره نصب) و کبکان؛ منطقۀ گرمسیری: چین زال، هُرندی، بیدرویه، حسینه، پشمینه‌زار، کرحشکان و رزه.
شعبۀ کردعلیوند، منطقۀ سردسیری: تَل، چَمَشک، طایی؛ منطقۀ گرمسیری: پاعَلَم، جوزا، شاه احمدکوچک، کُنارپلی، چهاربیشه، پل‌تنگ، درکی و جلگۀ خلج(امان‌اللهی، همان، 151-152، «نظام…»، 106؛ نک‌: افشارسیستانی، 351-352).
بهاروندها در طول چند دهۀ گذشته کوچندگی را رها کرده، و در منطقۀ سردسیر، به ویژه در حومۀ خرم‌آباد اقامت گزیده، و هم‌اکنون بسیاری از آنها شهرنشین شده‌اند و در خرم‌آباد زندگی می‌کنند.
نظام سیاسی: ایل بهاروند در دورۀ خودسری ایلات در لرستان(1275-1305ش) از دو طایفۀ مرادعلیوند و کردعلیوند تشکیل شده بود که هریک به‌طور مستقل زندگی می‌کردند و هرکدام از آن دو از تیره‌های گوناگونی تشکیل شده بودند (نک‌: امان‌اللهی، قوم لر، 150-151).
1. طایفۀ مرادعلیوند: تیره‌های تشکیل‌دهندۀ طایفۀ مراد علیوند اینان بودند: اَمُ الله(امان الله)، باوَک(بابک) مَتْسی(محمد حسین)، جافَر، وَلّی (این تیره‌ها که به هوزکیو(کبود) معروفند، رهبری طایفه را در دست داشتند)، شیرولی‌وند، گنجلی‌وند، داویدوند، کهزادوند(شاید هم کزادوند)، کوگانی و حیدروند. افزون براین تیره‌ها که خود را از نسل «بهار»، بنیادگذار ایل می‌دانستند، خانوارها و تیره‌هایی از دیگر ایلات و طوایف لرستان چون شیخ، بووه(باوه=بابایی)، کرنوکر، نوکراَمرا، کوشکی، چوتاشی(چوب‌تراشی) و چند گروه دیگر که به طایفۀ مراد علیوند پیوسته بودند، از این طایفه به‌شمار می‌آیند(برای اطلاع بیشتر دربارۀ تیره‌ها و گروههای پیوستۀ دیگر، نک‌: همو، «نظام»، 113، قوم لر، 151).
2. طایفۀ کردعلیوند: این طایفه که خود را از نسل بهار می‌دانستند، از 7 تیرۀ اصلی تشکیل می‌شد: مَمیرزا (محمدمیرزا)، مَمجو (محمدجان)، بهروم(بهرام)، شاپور، شیری(شیرین) صیفور و نظرعلی‌وند. گروههایی مانند بهزاد، گوشه‌ای، دلفان، رشنو، نوکر امرا، پَمه حر، چوتاشی، سالی، بازگیر، مکی و گله‌دار نیز به این طایفه پیوسته بودند(همان،152)
چنان که گفته شد، مرادعلیوند و کردعلیوند به‌طور مستقل زندگی می‌کردند و فاقد رهبری مشترک بودند. از آن گذشته، هرطایفه به جای یک رهبر دارای رهبران متعدد بود. به عبارت دیگر رهبران تیره‌های اصلی(از نسل بهار) رهبری طایفه را عهده‌دار بودند و به امور طایفه به صورت شورایی رسیدگی می‌کردند. در میان آنها معمولاً سران تیره‌های قدرتمند که از نفوذ و اعتبار بیشتر برخوردار بودند، به عنوان رهبران بزرگ و برجستۀ طایفه شناخته می‌شدند. معین‌السلطنه در 1293ش از بارالی [تیرۀ بابک]، حسین‌خان [تیرۀ ام‌الله]، جافر [تیرۀ جافر]، پادار [تیرۀ ولی] به عنوان سران مرادعلیوند نام برده است(ص188).
تا پیش از استقرار حاکمیت دولت مرکزی در لرستان، دوطایفۀ کردعلیوند و مرادعلیوند به عنوان واحدهای مستقل از دولت مرکزی عمل می‌کردند. براین اساس، هریک از این واحدهای سیاسی چون یک دولت مستقل، اما ساده و درمقیاس کوچک، عهده‌دار برقراری نظم داخلی و پاسداری از جان، مال، حیثیت و قلمرو ایل در برابر دیگر گروهها و بیگانگان بودند. بدون تردید ضعف دولت مرکزی در اواخر دورۀ قاجار و عملکرد ضعیف آن در لرستان که به هرج و مرج و ناامنی انجامید، مهم‌ترین عامل در شکوفایی نظام ایلی و انسجام و تداوم آن بوده است(نک‌: امان‌اللهی، «نظام»، 115).
حاکمیت دولت در لرستان و تأمین امنیت در منطقه و مداخله در امور ایلات، به‌ویژه اجرای اصلاحات ارضی، به فروپاشی نظام ایلی انجامید، به گونه‌ای که دیگر نمی‌توان از ایل به عنوان یک واحد سیاسی- اجتماعی یاد کرد (همان، 125، 126). اکنون بهاروندها به صورت واحدهای کوچک پدرتبار و غیرمنسجم در شهر و روست زندگی می‌کنند.
نظام اجتماعی: روابط اجتماعی در جامعۀ سنتی بهاروند همانند دیگر ایلات مبتنی برخویشاوندی بود که از طریق نسب(خون) و یا سبب(ازدواج) تعیین می‌گردید. در جامعۀ سنتی بهاروند که مرکب از گروههای پدرتبار نابرابر بود، هویت، حقوق و مسئولیت افراد از طریق نسب مشخص می‌شد. کوچک‌ترین واحد اجتماعی هر گروه خونه(خانواده یا خانوار) است که به اشکال گوناگون چون خانوادۀ هسته‌ای، گسترده، پیوسته و ناقص وجود داشته است. واحدهای بالاتر اینهاست: حونه ← باوه (دودمان)← تیره ← طایفه ← ایل(همان، 110، 113). در جامعۀ سنتی بهاروند پایگاه اجتماعی افراد در وهلۀ اول از طریق نسب تعیین می‌شد، از این‌رو، تحرک اجتماعی افراد در این جامعه زیاد نبود و گروههای پدرتبار که از نسل «بهار» بودند، برگروههای دیگر برتری داشتند و چون این گروهها برزمینهای کشاورزی، مراتع، چشمه‌سارها و مالگه‌ها(قرارگاهها)مالکیت داشتند، از پایگاه والاتری برخوردار بودند. هُمساها، یعنی خانوارها یا گروههایی که از دیگر طوایف و ایلات به بهاروندها پیوسته بودند و بر زمین و مراتع مالکیت نداشتند، درجایگاه پایین‌تری بودند. خنیاگران سنتی نیز پایین‌ترین قشر را درمیان بهاروندها تشکیل می‌دادند.
روابط اجتماعی در میان بهاروندها و قلاوندها با مقایسه با دیگر ایلات لرستان، مردمی‌تر بوده است، چنان‌که ازدواجهای فراوانی میان بهاروندها و همساها (حتى میان سران ردۀ بالای ایل با همساها) صورت گرفته است(همان، 114).
قشربندی در جامعۀ بهاروند چون دیگر جنبه‌های زندگی آنها در طول دهه‌های گذشته تغییر یافته است، چنان‌که هم‌اکنون پایگاه اجتماعی افراد اکتسابی است و ربطی به وابستگی تباری ندارد. امروزه میزان تحصیلات و کسب مهارتها از عوامل عمدۀ تعیین‌کنندۀ پایگاه اجتماعی افراد است.
جمعیت: از 150 سال به این سو شمار خانوارهای ایل بهاروند نه تنها با زادوولد، بلکه با پیوستن اعضای دیگر ایلات و طوایف به آنها افزایش یافته است. آمار درستی از جمعیت بهاروند در دست نداریم. ویلسن در 1330ق/1912م جمعیت این ایل(فقط شعبۀ مرادعلیوند) را بالغ بر هزار خانوار دانسته است. اما به جمعیت شعبۀ دیگر آن، یعنی «کُردَلی وُن»(کردعلیوند)که جمعیت آن نیز به اندازۀ «مُرالی وَن»(مراد علیوند)بوده، اشاره نکرده است. براین اساس، جمعیت ایل بهاروند(مرادعلیوند و کردعلیوند)احتمالاً بایستی حدود دوهزار خانوار و یا تقریباً 10هزار نفر بوده باشد. منابع بعد به پیروی از ویلسن جمعیت بهاروند را همان 000‘1 خانوار یاد کرده‌اند(فیلد، 176؛ کیهان، 2/66؛ مردوخ، 1/82). براساس گزارش رزم‌آرا(ص231)که در جنگهای لرستان شرکت کرده، و با منطقه آشنایی داشته است، جمعیت بهاروندها در 1312ش روی هم رفته 850‘4 خانوار بوده است. این رقم تقریباً مستند است، با این تفاوت که جمعیت طایفۀ رشنو که درآن زمان وابسته به کردعلیپور بوده، جزو ایل بهاروند قلمداد گردیده است. حال اگر جمعیت طایفۀ رشنو را که بالغ‌بر 000‘1 خانوار بوده است، از رقم یاد شده کم کنیم، جمعیت بهاروند حدود 850‘3 خانوار می‌شود که از این جمعیت، شعبۀ مرادعلیوند 900‘1 خانوار و کُردعلیوند 950‘1 خانوار بوده است(همانجا). از 1312ش تاکنون نیز آماری از بهاروندها تهیه نشده است.
پیشینۀ تاریخی: در دورۀ خودسری ایلات در لرستان که از زمان مرگ ناصرالدین‌شاه تا تسلط ارتش رضاشاه بر لرستان ادامه داشت و ناامنی و بی‌قانونی در سرتاسر منطقه حکم‌فرما بود، بهاروندها جلگۀ کُرگاه(حومۀ خرم‌آباد)را برای جلوگیری از دست‌یابی بیرانوندها به این منطقه اشغال کردند(تحقیقات میدانی مؤلف؛ نیز نک‌: امان اللهی، «نظام»، 112-113، 114). دورۀ خودسری نتیجۀ ظلم و ستم و تفرقه‌اندازی حکام قاجار بود که عقب‌ماندگی لرستان را به بار آورده بود. پس از کودتای 1299ش و برکناری شاه‌قاجار، هر چند دمکراسی در ایران پا نگرفت و مردم این سامان باز هم گرفتار استبداد سلطنتی و خودکامگی شدند، با این حال نظم توأم با استبداد حکومتی برقرار شد. دولت مرکزی برای برقراری نظم در لرستان و خاموش کردن آشوب و ناآرامی ایلات و عشایر منطقه اقدام به لشکرکشی کرد. این لشکرکشی از 1300 تا حدود سال 1312ش ادامه یافت و خسارات جانی و مالی فراوانی به بار آورد(نک‌: همان، 114-117). گزارشهایی دربارۀ این درگیریها از سوی برخی از فرماندهان نظامی منتشر شده است. از این میان می‌توان به خاطرات نخستین سپهبد ایران امیراحمدی و عملیات لرستان سرتیپ محمد شاه‌بختی اشاره کرد. گفته‌های امیراحمدی(مثلاً نک‌: ص 204) غیرمنصفانه و یک‌سویه است. با آنکه تسلط ارتش بر ایلات لرستان و آرام کردن آنها با همکاری افرادی چون میرزا رحیم‌خان معین‌السلطنه، نایب‌الحکومۀ سنتی خرم‌آباد، شیرمحمدخان ایلخان ایل سگوند، حسین‌خان بهاروند(دیرکوند)، حاج سلطان مرادی و دیگر سران لرستان صورت گرفته بود، اما امیراحمدی برای آنکه خود را فاتح و قهرمان جنگ لرستان نشان دهد، خدمات و همکاریهای آنها را نه تنها به تهران منعکس نکرد، بلکه پس از پایان عملیات ارتش در لرستان در اعدام شیرمحمدخان سگوند و میرزا رحیم‌خان و تبعید حسین‌خان بهاروند و برخی دیگر به تهران نقش داشت.
با استقرار حاکمیت دولت در لرستان و یکجانشین کردن ایل بهاروند در دشت کرگاه، اقدامات متعددی در منطقه صورت گرفت که باعث تغییرات در ساختار سیاسی و اقتصادی سنتی ایل گردید. خلع سلاح ایل بهاروند، تبعید سرشناس‌ترین رهبران ایل، تغییرات در امور مالکیت سنتی، استقرار ادارات دولتی و محول کردن امورحقوقی- قضایی ایل به آنها، تأسیس داراتربیه برای تعلیم جوانان ایلی(هرچند به صورت سیار و محدود)، تغییر شیوۀ معاش از دامداری به کشاورزی توأم با دامداری، جلوگیری از کوچ به منطقۀ گرمسیری و... از جملۀ این اقدامات به شمار می‌روند(نک‌: امان اللهی، همان، 116-120).
نظام اقتصادی: نحوۀ امرار معاش بهاروندها در دورۀ خودسری مبتنی بر دامداری و کشاورزی محدود بود. از این‌رو کوچ از سردسیر به گرمسیر و بالعکس از مشخصات زندگی آنها به شمار می‌آمد. مالکیت مراتع و اراضی کشاورزی متعلق به سران و اعضای تیره‌هایی بود که خود را از نسل «بهار» می‌دانستند. هرچند «هُمسا»ها(وابستگان)حق بهره‌گیری از این منابع را داشتند، اما فاقد مالکیت بودند(همان، 113-114).
اکنون اقتصاد معیشتی بهاروند تغییر کرده، و کشاورزی جای دامداری را گرفته است. در این زمان بهاروندها ده‌نشین و شهرنشین شده‌اند و شمار اندکی هنوز کوچ می‌کنند. براین اساس، فعالیتهای اقتصادی آنها نیز متنوع شده است، به گونه‌ای که هم‌اکنون آنان به مشاغل گوناگون دولتی و غیردولتی اشتغال دارند.
نظام مالکیت سنتی نیز پس از اصلاحات ارضی تغییر یافته است و اکنون مالکیت بر زمین به یک نسب خاص اختصاص ندارد و اغلب خانوارهای بهاروند صاحب زمین هستند(همان،119).
مآخذ: افشار سیستانی، ایرج، ایلها، چادرنشینان و طوایف عشایری ایران، تهران، 1366ش؛ امان اللهی بهاروند، سکندر، تعلیقات بر جفرافیای لرستان، پیشکوه و پشتکوه(هم‌(؛ همو، قوم لر، تهران، 1370ش؛ همو، «نظام اجتماعی ـ سیاسی ایل بهاروند و تحولات آن»، ایلات و عشایر، تهران، 1362ش؛ امیراحمدی، احمد، خاطرات نخستین سپهبد ایران، به کوشش غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران، 1373ش؛ جغرافیای لرستان، پیشکوه و پشتکوه، به کوشش سکندر امان‌اللهی بهاروندی، خرم‌آباد، 1370ش؛ راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمۀ سکندر امان‌اللهی بهاروند، تهران، 1362ش؛ رزم‌آرا، علی، جغرافیای نظامی ایران(لرستان)، تهران، 1320ش؛ ساکی، علی محمد، جغرافیای تاریخی و تاریخ لرستان، خرم‌آباد، 1324ش؛ کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ مردوخ کردستانی، محمد، تاریخ، سنندج، 1351ش؛ معین‌السلطنه، رحیم، «جغرافیای لرستان»، به کوشش ایرج افشار و احمد شعبانی، شقایق، تهران، 1376ش، شم‌ 3 و 4؛ تحقیقات میدانی مؤلف؛ نیز:
Field, H., Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939.
سکندرامان‌اللهی بهاروند



 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5234
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست