responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5205
بهاءالدین زکریای ملتانی
جلد: 13
     
شماره مقاله:5205

بَهاءُالدّینْ زَکَریّایِ مُلْتانی، عارف سدۀ 6و7ق/12و13م و مروج طریقۀ سهروردیه در هند. کنیۀ او ابومحمد، و خود معروف به بهاءالحق بود و القاب دیگری چون غوث‌العالمین و بدرالمشایخ داشت. وی هاشمی نسب و قریشی بود و تبارش به اسدبن‌هاشم عبدمناف می‌رسید. جد بهاءالدین از خوارزم به «کوت کرور»، در حوالی ملتان مهاجرت کرده، و درآنجا ساکن شده بود. وجیه‌الدین محمد، پدر بهاءالدین در آنجا با دختر حسام‌الدین ترمذی ازدواج کرد و بهاءالدین در همان‌جا در 566ق/1161م وبه قولی در 578ق/1182م به‌دنیا آمد(فرشته، 2/404؛ داراشکوه، 115؛ غلام سرور، 2/19؛ رحمان علی، 32؛ عبدالحی،1/120؛ زیدی، 22-24؛ آریا،47).
وی در زادگاهش قرآن آموخت و برای تکمیل معلومات ابتدا به خراسان و آن‌گاه به بخارا رفت و مدت 15 سال به تحصیل و تدریس پرداخت؛ سپس به مکه و مدینه سفر کرد و در مدینه اجازۀ روایت حدیث یافت. پس از چندی از طریق بیت‌المقدس راهی بغداد شد و در آنجا به خدمت شهاب‌الدین‌عمر سهروردی(د 632ق/1235م)، صاحب عوارف‌المعارف رسید و دست ارادت به وی داد و با راهنمایی او به مجاهده و ریاضت پرداخت. گفته‌اند که وی تنها پس از 17روز خرقۀ خلافت از مرشد خود گرفت و شیخ شهاب‌الدین در پاسخ معترضان گفت: بهاءالدین چون هیزم خشکی است که آتش در او زود اثر نمود(دهلوی، حسن، 71-72؛ جامی، 504؛ غوثی شطاری، 46؛ داراشکوه، 114؛ فرشته، 2/404-405؛ غلام سرور، 2/19-20؛ زیدی، 24بب‌ ؛ رضوی، I/91).
بهاءالدین زکریا آن‌گاه به دستور مرشد خود به ملتان بازگشت و به ارشاد مردم و تبلیغ طریقۀ سهروردیه همت گماشت. وی در آغاز کار با مخالفت برخی از علما مانند قطب‌الدین کاشانی ـ که مورد حمایت ناصرالدین قباچه(د 625ق/1228م)، فرمانروای سند و ملتان بود ـ روبه‌رو شد، اما خانقاه وی به زودی چنان شهرتی یافت که نه تنها صوفیان، بلکه بازرگانانی از عراق عجم و خراسان به دیدارش می‌شتافتند و هدایایی تقدیم وی می‌کردند. شیخ بهاءالدین نامه‌ای در مخالفت با ناصرالدین قباچه به شمس‌الدین التتمش(حک‌ 607-633ق/1210-1236م)، پادشاه دهلی نوشت. اگر چه این نامه به دست ناصرالدین قباچه افتاد، اما وی از آزار بهاءالدین چشم پوشید(فرشته، 2/406؛ زیدی، 38-39؛ رضوی، همانجا).
پس از فتح سند و ملتان به دست شمس‌الدین التتمش و کشته شدن ناصرالدین قباچه، میان شیخ و پادشاه دهلی روابط نزدیکی برقرارشد و التتمش وی را به شیخ‌الاسلامی برگزید. پس از آن خانقاه شیخ بهاءالدین به عنوان یکی از مراکز عمدۀ تصوف درآمد و او به تربیت مریدان و ترویج بیش از پیش طریقۀ سهروردیه پرداخت. بهاءالدین در مسائل سیاسی زمان خود نیز اهتمام داشت، چنان‌که نه تنها در تثبیت حکومت التتمش در ملتان، او را یاری کرد، در 644ق/1246م نیز که مغولان ملتان را محاصره کردند، در برابر پرداخت مبلغی پول آنان را واداشت که از محاصرۀ آن شهر دست بردارند(سیفی، 158؛ زیدی، همانجا؛ زرین کوب،216؛ رضوی، I/191-192).
بهاءالدین زکریا خانقاه بزرگ و باشکوهی در ملتان ساخت و درآنجا به مدت نیم قرن به تربیت مریدان پرداخت و بر اثر کوشش وی گروهی از هندوها به دین اسلام گرویدند(داراشکوه، زرین کوب، همانجاها؛ نیز نک‌: EI2). وی مریدان بسیاری را برای تبلیغ دین اسلام و ترویج طریقۀ سهروردیه به نواحی سند و پنجاب فرستاد و با کوششهای او این طریقه نه تنها در هند، بلکه در خراسان و بخارا نیز پیروانی یافت(زیدی، 37؛EI2).
بهاءالدین به کشاورزی و بازرگانی نیز توجه داشت، اما زندگی را با وجود درآمد بسیار با قناعت می‌گذراند و آنچه به دست‌می‌آورد، صرف فقرا و امور عام‌المنفعه می‌کرد. وی در ملتان مرکز خیریه‌ای برای اطعام روزانۀ فقرا دایر کرده‌بود و در برخی از نواحی ملتان با حفر قنات به آبادی زمینها می‌پرداخت و مریدان را به کارهای کشاورزی و بازرگانی تشویق می‌نمود. بهاءالدین در بازرگانی بدان پایه رسیده بود که کشتیهای وی از سواحل عربستان و روم تا چین رفت‌آمد می‌کردند(زیدی، 37-38).
شیخ بهاءالدین با اقطاب سلسلۀ چشتیه، به ویژه قطب‌الدین بختیارکاکی و بابافریدالدین گنج‌شکر روابط بسیار دوستانه‌ای داشت. ظاهراً آنها ولایات تحت‌نفوذ معنوی را میان خود تقسیم کرده‌بودند و بدین‌ترتیب، هرگونه سوءتفاهمی از میان برداشته شده‌بود(رضوی، I/193). با این همه، روشها و طریقتهای آنها چندان هماهنگ نبود، چنان که شیخ بهاءالدین زکریا با عامۀ مردم کمتر روبه‌رو می‌شد و از ازدحام توده‌های مردم در اطراف خود پرهیز می‌کرد و چندان تمایلی به ملاقات با قلندران دوره‌گرد نداشت(زیدی، 30؛ دهلوی، حسن، 81؛ رضوی، همانجا). همچنین برخلاف مشایخ چشتیه که بیشترشان در کمال سادگی و تنگ‌دستی زندگی می‌کردند، بهاءالدین ثروت بسیار داشت و انبار خانقاه او همیشه پر از غله بود(زرین‌کوب، همانجا؛ رضوی، EI2; I/306)؛ وی برخلاف بزرگان چشتیه با امرا و حکام زمان خود روابط نزدیکی داشت و از آن به نفع مردم بهره می‌جست(رضوی، I/193, II/371 ؛ زیدی، 38).
بهاءالدین به پیروی از شیخ خود، شهاب‌الدین سهروردی کمتر روزۀ استحبابی می‌گرفت و برای مریدانش نیز همان روزۀ ماه رمضان را کافی می‌دانست و آنها را از ریاضتهای سخت منع می‌کرد(دهلوی، عبدالحق،27؛ زیدی، 33؛ رضوی، I/217). وی بیش از مشایخ چشتیه به آداب شریعت پای‌بندی داشت و به همین سبب، نخست نسبت به سماع گرایش چندانی نشان نمی‌داد، اما پس از هم‌نشینی با فخرالدین عراقی(د 688ق/1289م)مرید و داماد خود، به‌تدریج به سماع گرایش بیشتری یافت(جامی،505؛ زیدی،32).
فخرالدین عراقی در ملتان به خانقاه شیخ درآمد و از مریدان او شد و پس از مدت کوتاهی از دست او خرقه دریافت کرد. بهاءالدین به فخرالدین علاقۀ بسیار داشت، چندان که او را به خلافت خود منصوب کرد(جامی، 599-600)؛ اما فخرالدین به سبب حسادت اطرافیان مجبور به ترک ملتان شد.
بهاءالدین زکریا در 661ق/1263م و بنا به برخی منابع در 666ق/1268م در ملتان درگذشت(غلام سرور، 2/26؛ رحمان علی،33؛ دهلوی، عبدالحق، 28؛ اکرام، 261؛ زیدی، 43-47؛ «خلاصة…»، 171؛ فرشته، 2/409؛ داراشکوه، همانجا؛ عبدالحی،1/121). گفته‌اند که برجنازۀ وی درویشی ناشناس که بعدها او را سعدی شیرازی تصور کرده‌اند، نماز خواند؛ اما بنا بر روایتهای دقیق‌تر این شخص پسر بزرگ بهاءالدین، شیخ صدرالدین عارف بود که بر وی نماز خواند(زیدی، 45). پیکر او را در خانقاهش به خاک سپردند. در رثای او، شیخ فخرالدین عراقی مرثیه‌ای بلند سرود که در ادب فارسی جایگاهی ویژه دارد(همانجا؛ عراقی،114بب‌ ). آرامگاه بهاءالدین در ملتان، در زمان حیاتش با هزینۀ شخصی خود وی ساخته شده بود و پسرش، صدرالدین عارف نیز در آنجا مدفون است(زیدی، 46-47).
آثار: به روایت منابع، بهاءالدین زکریا اشعار بسیاری سروده بود، اما اکنون شمار اندکی از آنها در دست است که بیشتر در قالب رباعی است(همو،109، 110؛ آریا، 50)؛ علاوه براین، دیوانی نیز بدو منسوب است(آقا بزرگ، 9/402، منزوی، 9/2106). وی در زمینۀ عرفان و تصوف نیز آثار منثوری به زبان فارسی داشته است که از آنها تنها رسالۀ الاوراد و رسالۀ بهاءالدین زکریا برجای مانده‌است(همو،3/1299، 1480).
الاوراد کتابی فقهی است که مورد استفادۀ عموم بوده است. این کتاب دارای 110فصل است و عنوان هر فصل با حرف «ذ» آغازمی‌شود که به معنای ذکر است، مانند ذکر دعای صبح، ذکر از خانه به مسجد رفتن و... . محتوای کتاب دربارۀ نمازهای واجب و مستحب، آداب طهارت ظاهری و باطنی، مراسم دینی، اذکار و اوراد و جز اینهاست. این رساله که در 1398ق/1978م به کوشش مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان به چاپ رسیده است، در میان سلسلۀ سهروردیه و دیگر فرقه‌های صوفیه شهرت دارد(زیدی، 91-95؛ زرین‌کوب، همانجا). علی‌بن‌احمد غوری(د 725ق) براین کتاب شرحی به نام کنزالعبادفی شرح الاوراد نوشته است(نوشاهی، 814).
موضوع رسالۀ بهاءالدین زکریا در بیان مراحل سیروسلوک و آداب آن وظایف و شرایط سالکان طریقت است. از نسخۀ خطی این رساله فقط 13صفحه برجای مانده که متن آن را شمیم محمود زیدی همراه احوال و آثار شیخ بهاءالدین زکریای ملتانی به چاپ رسانده است(ص98-109).
مؤلف انوار غوثیه، مخدوم حسن بخش کتاب دیگری با عنوان شروط اربعین فی جلوس المعتکفین را نیز به بهاءالدین زکریا نسبت داده است. این اثر در اصل به فارسی آمیخته با عربی نوشته شده و دربردارندۀ 40 شرط برای کسانی است که می‌خواهند معتکف شوند. شروط اربعین‌... در 1327ق در لاهور به اردو ترجمه شده، و به چاپ رسیده است(نک‌: همو، 95-97).
افزون بر اینها، کتاب دیگری به نام «خلاصة العارفین» در سخنان و احوال شیخ بهاءالدین زکریا موجود است که از آغاز زندگی تا سیروسلوک و رسیدن وی به درجۀ کمال را در برمی‌گیرد. مطالب این کتاب از زبان 3عارف نامی: جلال‌الدین بخاری(د 690ق/1291م)، خواجه فریدالدین گنج شکر(د 664ق/1266م)و خواجه نظام‌الدین اولیاء(د 725ق/1325م)نقل شده، و در 3فصل فراهم آمده است. ظاهراً این مجموعۀ ملفوظات را یکی از مریدان شیخ بهاءالدین زکریا گردآوری کرده‌است. کتاب به کوشش شمیم محمودی زیدی همراه احوال و آثار شیخ‌بهاءالدین به چاپ رسیده است.
اگر چه افرادی چون جلال‌الدین تبریزی در بنگال، و قاضی حمیدالدین ناگوری(د 641ق/1243م)در نواحی ناگور نیز در گسترش طریقۀ سهروردیه سهیم بوده‌اند، اما تدوام این سلسله در طول تاریخ به همت مریدان شیخ بهاءالدین زکریا صورت گرفته است(زیدی، 61؛ رضوی، I/201-202). نخستین کسی که پس از وی به خلافت رسید و در گسترش طریقۀ سهروردیه کوشش بسیار نمود، فرزندش صدرالدین عارف بود(همانجا؛ زیدی، 52؛ زرین‌کوب، 216؛ آریا، 49). از دیگر مریدان برجستۀ شیخ‌بهاءالدین باید به سیدجلال بخاری، معروف به شاه میرسرخ(رضوی، I/203 ؛ زیدی، 71؛ آریا، 45)و نیز حسن افغان (د 689ق) اشاره‌کرد که وی اگر چه مردی عامی و بی‌سواد بود، اما شیخ او را بزرگ می‌داشت(دهلوی، حسن، 15؛ رضوی، همانجا؛ زیدی، 70-71). برخی امیرحسینی هروی(د 730ق/1330م) مؤلف کنزالرموز و همان کسی که شیخ محمود شبستری (د720ق/1320م)گلشن راز را در پاسخ به سؤالهای او سرود، از مریدان شیخ‌بهاءالدین دانسته‌اند(جامی، 505؛ جمالی، 153-154؛ زیدی، 73)؛ اما این انتساب چندان درست به نظرنمی‌رسد و او احتمالاً مرید فرزند شیخ بوده‌است(رضوی، I/206). همچنین شیخ عثمان مرندی(د 673ق/1274م)، معروف به لعل شهباز قلندر، از اهالی مرند از دیگر مریدان وی بوده است که طریقۀ سهروردیه را با مشرب قلندری درآمیخت(زیدی، 67-68؛ زرین کوب، همانجا؛ آریا، 46). اما بی‌شک مشهورترین مرید شیخ‌بهاءالدین زکریا شاگرد و دامادش شیخ فخرالدین عراقی بوده است(د 688ق/1289م)که همراه قلندران از همدان راهی هند شد و به خدمت شیخ درآمد. وی در مدح و رثای شیخ اشعار بسیاری سروده است(عراقی، 68، جم‌ ؛ غلام سرور،32؛ رضوی، I/204ff. ؛ زیدی، 68-70).
مآخذ: آریا غلامعلی، طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان، تهران، 1368ش؛ آقابزرگ، الذریعة؛ اکرام، محمد، آب کوثر، لاهور، 1990م؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات‌الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، 1370ش؛ جمالی، حامد، سیرالعارفین، ترجمۀ محمد ایوب قادری، لاهور، 1989؛ «خلاصة العارفین»، همراه احوال و آثار...(نک‌: هم‌، زیدی)؛ داراشکوه، محمد، سفینة‌الاولیا، کانپور، 1900م؛ دهلوی، حسن، فوائد‌الفؤاد، به کوشش محمدلطیف ملک، لاهور، 1386ق/1966م؛ دهلوی، عبدالحق، اخبارالاخیار، خیرپور، فاروق اکیدمی؛ رحمان علی، محمد عبدالشکور، تذکرۀ علمای هند، لکهنو، 1914م؛ زرین‌کوب، عبدالحسین، دنبالۀ جست‌وجو در تصوف ایران، تهران، 1362ش؛ زیدی، شمیم محمود، احوال و آثار شیخ بهاءالدین زکریای ملتانی، لاهور، 1353ش؛ سیفی هروی، سیف، تاریخ‌نامۀ هرات، به کوشش محمدزبیر صدیقی، کلکته، 1302ق؛ عبدالحی، نزهة‌الخواطر، حیدرآباد دکن، 1382ق/1962م؛ عراقی، ابراهیم، کلیات، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1338ش؛ غلام سرور، خزینة‌الاصفیا، کانپور، 1929م؛ غوثی شطاری، محمد، گلزار ابرار، به کوشش محمد زکی، پتنه، 1994م؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، کانپور، 1301ق/1884م؛ منزوی، خطی مشترک؛ نوشاهی، عارف،فهرست نسخه‌ای خطی فارسی موزۀ ملی گلستان، اسلام آباد، 1362ش؛ نیز:
EI2; Rizvi, A.A., A History of Sufism in India, New Delhi,1986.
غلامعلی آریا


 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5205
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست