responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5204
بهاءالدین جوینی
جلد: 13
     
شماره مقاله:5204

بَهاءُالدّین جُوِیْنی، محمد(ح648- شعبان678ق/1250- دسامبر1279م)، فرمانروای اصفهان و بخشی از عراق عجم از 663 تا678ق/1265-1279م. او فرزند بزرگ شمس‌الدین‌محمد جوینی صاحب دیوان، وزیر مشهور هلاکو و اباقاخان بود. بهاءالدین محمد همچون برادرش خواجه شرف‌الدین هارون، در کودکی و نوجوانی به دانش‌اندوزی پرداخت(میرخواند، 5/279؛ خواندمیر، دستور...، 270).
پس از مرگ هلاکوخان در 663ق/1265م، فرزندش اباقا ضمن ابقای شمس‌الدین‌محمد جوینی برمنصب وزارت، حکومت اصفهان و بخش بیشتر عراق عجم را در همان سال به بهاءالدین واگذار کرد(رشیدالدین، 3/103؛ نیز: قزوینی،«لا»). مقارن ورود بهاءالدین به اصفهان، این شهر دستخوش آشوب و ناآرامی بود و او برای ایجاد آرامش و امنیت، متمردان و مخالفان را سخت سرکوب کرد، چنان‌که در دوران حکومت وی بر اصفهان، کسی را یارای نافرمانی و تجاوز و دزدی نبود(وصاف، 34؛ اشپولر، 285). بهاءالدین در این زمان برای ادارۀ بهتر شهر، اصفهان را به چند ناحیه تقسیم کرد و محافظت هر ناحیه را به رؤسای شهر یا ملازمان خود سپرد و هریک را مسئول ایجاد نظم در حوزه مأموریتی خود کرد(نک‌: وصاف، همانجا؛ مستوفی، 3/119-120).
شیوۀ بهاءالدین در حکومت، سخت‌گیری و سرکوب بود و کوچک‌ترین گذشتی نداشت. در این زمینه نمونه‌های شگفت‌انگیزی در مآخذ نقل شده است. چنان که وصاف شرحی از اقدامات بی‌رحمانۀ او آورده(ص34-35)، و میرخواند ضمن مقایسۀ او با زیادبن ابیه و حجّاج‌بن یوسف، در این باب حکایاتی در کتاب خود ذکر کرده است(همانجا؛ نیز نک‌: ابن فوطی، 410؛ خواندمیر، همانجا، حبیب...، 3/109؛ براون، 32-33)؛ حتى کسانی از اصفهان شکایت وی را نزد پدر بردند، و شمس‌الدین با نامه و پیام، فرزند را اندرز داد، گرچه سودی نداشت(خواندمیر، همان، 3/110).
در دوران حکومت بهاءالدین بر اصفهان، ملک شمس‌الدین کرت که بر ولایت نیمروز حکومت داشت(نک‌: رشیدالدین، همانجا)، علم مخالفت برافراشته بود. به پیشنهاد خواجه شمس‌الدین جوینی، اباقاخان بهاءالدین را مأمور سرکوب او کرد(674ق/1275م)، اما بهاءالدین پیش از حرکت با مشورت قاضی فخرالدین و نظام‌الدین اوبهی، نامه‌ای به شمس‌الدین کرت نوشت و او را به اصفهان فرا خواند و تهدیدش کرد که در صورت نافرمانی، هرات تسخیر، و خود او دستگیر خواهد شد. شمس‌الدین کرت به اصفهان آمد و اندکی بعد بهاءالدین او را به دربار اباقا گسیل داشت(رشیدالدین، 3/148-150؛ سیفی، 346-348؛ نک‌: اقبال، 370).
سرانجام بهاءالدین پس از 5 سال حکومت بر اصفهان درگذشت(وصاف، 36؛ فصیح، 2/347) و با مرگ ناگهانی او، آرامش از اصفهان رخت بربست(وصاف، 35؛ میرخواند،5/282). خواجه شمس‌الدین در رثای پسر، رباعی‌ای سرود و شاعران دیگر چون محمدابن‌بدرجاجرمی قصایدی سرودند و به شمس‌الدین تعزیت گفتند(جاجرمی، 824، 826-827، 1214، 1215؛ نیز نک‌: براون، 33).
وزارت بهاءالدین را در عصر حکومت وی براصفهان، مدتی شیخ عزالدین‌علی‌جمال کاشی(د713ق/1313م)از بزرگان آن روزگار برعهده داشت(ابوالقاسم، 151-152). از جمله ملازمان دیگر او، مجدالملک یزدی از وزیرزادگان اتابکان یزد بود که از این شهر به اصفهان آمد و ملازمت بهاءالدین اختیار کرد، اما خوی تند او را برنتافت و به پایتخت(تبریز)رفت و از حمایت شمس‌الدین محمد برخوردار شد(رشیدالدین، 3/154-156؛ میرخواند، 5/318-319؛ خواندمیر، همان،3/111).
گفته‌اند: بهاءالدین به رغم سنگ‌دلی و بی‌رحمی، حاکمی سخاوتمند و بخشنده بود؛ به ویژه در بزرگداشت دانشمندان و ادیبان و شاعران کوشش داشت(وصاف، 35-36). از ستایشگران او شاعر برجستۀ آن عصر مجدهمگر(د686ق/1287م) بود که از یزد به اصفهان سفر کرد و در زمرۀ نزدیکان بهاءالدین درآمد و قصایدی در مدحش سرود(عبید، 306؛ خواندمیر، همان، 3/117؛ مستوفی، 3/422؛ نیز نک‌: اقبال، 537). مجد همگر خطی زیبا داشت و نسخه‌ای از قابوس‌نامه را در673ق برای بهاءالدین کتابت کرد(حکمت، 169). از دیگر ستایشگران او شمس‌الدین کاشی است که قصیده‌ای مصنوع در مدح بهاءالدین سرود(حمدالله، 737).
از فرزندان بهاءالدین نام دو پسر او در منابع مذکور است: یکی از آنان به نام علی در 688ق/1289م در واقعۀ کشتار خاندان جوینی در کاشان به قتل رسید، و مدفنش زیارتگاه مردم گردید. پسر دیگر وی، در اثر این واقعه و شدت وحشت بیمار شد و در پایان عمر کیخاتو درگذشت(رشیدالدین، 3/218؛ نیز نک‌: قزوینی، «سآ»).
مآخذ: ابن‌فوطی، عبدالرزاق، الحوادث الجامعة، به کوشش محمدرضاشبیبی و مصطفى جواد، بغداد، مکتبةالعربیه؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همبلی، تهران،1348ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مفصل ایران(ازاستیلای مغول تا اعلان مشروطیت)، تهران، 1312ش؛ براون، ادوارد، تاریخ ادبی ایران(از سعدی تا جامی)، ترجمۀ علی اصغرحکمت، تهران، 1339ش؛ جاجرمی، محمد، مونس‌الاحرار، به کوشش صالح طبیبی، تهران، 1350ش؛ حکمت، علی اصغر، حاشیه بر تاریخ ادبی ایران(نک‌: هم‌ ، براون)؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1339ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب‌السیر، به کوشش محمددبیر سیاقی، تهران، 1353ش؛ همو، دستورالوزراء، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1317ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع‌التواریخ، به کوشش عبدالکریم علیزاده، باکو، 1957م؛ سیفی هروی، سیف، تاریخ نامۀ هرات، به کوشش محمد زبیر صدیقی، کلکته، 1362ق/1943م؛ عبید زاکانی، کلیات، به کوشش پرویز اتابکی، تهران، 1343ش؛ فصیح خوانی، احمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمودفرخ، مشهد، 1339ش؛ قزوینی، محمد، مقدمه بر تاریخ جهانگشای جوینی، لیدن، 1329ش؛ مستوفی بافقی، محمد، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1340ش؛میرخواند، محمدروضة الصفا، تهران، 1339ش؛ وصاف، تاریخ، تحریرعبدالمحمد آیتی، تهران،1346ش؛ نیز:
Spuler, B., Die Mongolen in Iran, Leiden,1985.
علی آل‌داود

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5204
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست