بویِرْاَحْمَدی، یا بویراحمد، بزرگترین ایل
از ایلات ششگانۀ استان کهگیلویه و بویر احمد، متشکل از چند تیره و طایفه با
خاستگاههای گوناگون. بویراحمدیها در منطقۀ وسیعی از نواحی شمال و شرق استان ـ که به
نام همین ایل نامگذاری شده است ـ زندگی میکنند.
نام ایل: بویراحمدیها از دیر باز خود را «بِیْراحمد» مینامیدند و نام بویراحمد یا
بُویْراحمد(نک: لغت نامه…) را دیگران به این ایل دادهاند(غفاری، هیبتالله، 43،
حاشیۀ 3؛ دربارۀ لفظ بیراحمد، نک: غفاری، یعقوب، 13). گفتهاند که بنیانگذار ایل
نیز در سنگنگارهای خود را «ملکشاه بیراحمد» معرفی کرده است(صفینژاد،
عشایرمرکزی…،213؛ نیز نک: مجیدی، 255).
کهنترین سند مکتوب که در آن به نام بویراحمد اشاره شده، ریاض الفردوس، نوشتۀ
محمدمیرک حسینی در 1082ق است که مؤلف در آن ذیل ناحیۀ چرام بلاد شاپور از دو طایفۀ
«بویراحمد اردشیری» و «بویراحمد عباسی» نام برده است(نک: افشار، 39-40). در
گزارشهای وقایع دورۀ ناصری و مظفری نام ایل به صورتهای «بایرحمت» و «بایرحمتی» نیز
آمده است(نک: وقایع…، 76، جم ). به علاوه، میدانیم که نام یکی از ایلات قدیم
ساکن در کهگیلویه «بویر» و «بویری» بوده است و خرابههای دهی هم به نام «بویر»
دردشت مور، واقع در زیردوک بویراحمد گرمسیر واقع بود که آنجا را زیستگاه اجداد
بویراحمدیها میدانستند(صفینژاد، اطلس…، 23، 34). در ریاض الفردوس نیز از طایفۀ
«قلندربویری» نام برده شدهاست(نک: افشار،40). یک طایفه از قلندری دشمن زیاری(با
تیرۀ الیاس دشمن زیاری، نک: کیهان، 89)«بویری»(مجیدی، 254)، و یک طایفۀ هفتلنگ
بختیاری در مالِمیر نیز «بُوِیری»(نک: لغتنامه) نامیده میشدهاند. برخی از
روستاها در کهگیلویه و جنوب ایران به نام این طایفه، «بُویر» یا «بُویری» و
«بُویْرات» نام داشتهاند(نک: فسایی، 2/1331، 1483، 1496، 1498، 1611؛ برای بقیۀ
موارد مشابه، نک: لغتنامه).
خاستگاه جغرافیایی و قومی: به گفتۀ برخی از جغرافیانویسان اسلامی، از یک هزار سال
پیش کهگیلویه زیستگاه گروههایی چادرنشین بوده است. در سدۀ 4ق/10م در ناحیۀ کوهستانی
فارس که بعداً کهگیلویه نامیده شد، 5 زَمکُرد(ایل کوچندۀ شبان) مسکن و چراگاه
داشتند(لسترنج، 266). ناحیۀ رِوِن، سردترین ناحیۀ کهگیلویه در میانۀ شمال و شرق
بهبهان از قدیم تا اوایل دورۀ اسلامی ییلاق، یا به نوشتۀ فارسنامه، «تابستاننشین»
طایفۀ شبانکاره بودهاست(نک: فسایی، 2/1473).
حمدالله مستوفی(ص540-542 )و شرفخان بدلیسی(ص47-48 )خاستگاه لرهای بختیاری و
کهگیلویه(لر بزرگ) را شام، و آنها را اصلاً کرد نوشتهاند. این گروه احتمالاً از
راه میافارقین و آذربایجان به این منطقه آمده، و در آغاز سدۀ 6ق در حدود اشتران
کوه(رشتهکوههای لرستان)و جلگههای شمال آن اقامت گزیدهاند. امیران این گروه از
پیش از استیلای مغول نیمه مستقل بودند و با اتابکان فارس و خلفای بغداد ارتباط
داشتند(نک: اقبال، 587).
حمدالله مستوفی(همانجا)در شرح پیوستن گروههای مهاجر از جبلالسماق شام به اتابک
هزار اسف لرستان در 730ق/1330م ضمن برشمردن نام طایفههایی، از جمله بختیاری، ممسنی
و لاراوی(ظاهراً همان لیراوی است)، به طایفۀ جاکی (یکی از3گروه قومی ـ ایلی و قدیم
بزرگ و قدیم کهگیلویه) نیز اشاره میکند. جاکی و دو گروه قومی آغاجری(ه م)و باوی
از دیرباز در سرزمین کهگیلویه شناخته شده بودند و از آنها در متون جغرافیایی و
تاریخی نیز یاد شده است. جاکیها از مهاجران لُر بودند که به دو شاخۀ عمدۀ چاربنیچه
و لیراوی تقسیم میشدند(EI2, V/822). بویراحمد مهمترین گروه ایلی از شاخۀ چاربنیچه
به شمار میآمدند که در بخش پشت «کوه گیلو»(کهگیلویه)میزیستند و قرارگاههایی نیز
در نواحی نزدیک بهبهان داشتند(فسایی، 2/1479؛ فیلد، 223).
برخی ریشۀ بویراحمدیها را به بومیان سرزمین فارس کهن، حتى به عناصر پیشآریایی آنجا
میرسانند که بعدها با ایرانیان ساکن فارس آمیخته و در آنها تحلیل رفتند(ایرانیکا،
IV/321). مینورسکی نیز براساس دادههای زبان شناختی ارتباط لرهای این منطقه را با
مردم فارس محتمل میداند(نک: EI1, V/41). این بویراحمد امروزی از اتحاد چند تیره و
طایفه از خاستگاههای قومی متفاوت شکل گرفته است؛ چنان که آنها را میتوان مرکب از
گروههای قومی شبانکارۀ فارس، شول لرستان و شولستان فارس، آغاجری، آمیزهای از
عناصر ترک و لر، باوی، بختیاری و عشایری که شاه عباس صفوی از آذربایجان به این
منطقه کوچاند، به شمارآورد(ایرانیکا، VI/321-322).
بنابرروایات شفاهی، تاحدود 300سال پیش ایلی به نام بویراحمد در شهرستان کنونی
بویراحمد وجود نداشت. در آن زمان 3 گروه «سادات» ، «تیرتاجی» و «کی گیوی» ـ که هریک
خاستگاه و نیای حقیقی یا آرمانی جدا از هم داشتند ـ زندگی میکردند. بعدها مَلِک
نامی از بختیاریها با متحد کردن این گروهها سرکردۀ آنان شد و شالودۀ ایل بویراحمد
را ریخت. نیز گفته شده است که تیر تاجیها از محل تیرتاج بختیاری به این سرزمین آمده
بودند و کیگیویها و سادات از بومیان همین سرزمین بودند(غفاری، هیبتالله، 41-43).
تقسیمات جفرافیایی ـ سیاسی: محمدطاهرخان(«مَطارخان» به گویش محلی، نک: اماناللهی،
204)، پسر هادیخان که در 1217ق کلانتری ایل بویراحمدی را برعهدهداشت و به دست
صادقخان قاجار، حاکم وقت کهگیلویه کور شد، قلمرو خود را میان پسرانش تقسیم کرد:
بخشی را که شامل مناطقی از بلاد شاپور میشد، به پسر بزرگش، علی محمدخان و دو فرزند
دیگرش، و برخی تل خسرو و ناحیۀ رون به پسران کوچکتر خود، عبداللهخان و خداکرمخان
سپرد(باور، 87؛ نیز نک: تقوی مقدم، 116-119). به این ترتیب، در اوایل سدۀ 13ق واحد
جغرافیایی ـ سیاسی ایل به دو بخش بویراحمد گرمسیری به سرپرستی علی محمدخان، و
بویراحمد سرحدی یا سردسیری به سرپرستی عبداللهخان و خداکرمخان تقسیم شد. دومورینی
که در 1329ق/1911م برای فراهم کردن نقشۀ جغرافیایی به کهگیلویه رفتهبود، قلمرو این
دو بخش، و نام روستاها و مراکز هر یک را در گزارش خود آورده است(نک: ص 43).
فسایی انگیزۀ محمدطاهرخان را از تقسیم قلمرو جغرافیایی ایل به دو بخش سیاسی ـ اداری
مجزا، پیشگیری از جنگ و ستیز محتمل میان پسران خود و از هم پاشیدگی احتمالی قدرت
سیاسی ایل دانسته است(2/1482؛ نیز نک: باور، همانجا). انگیزۀ این تقسیم هر چه بود،
نتیجۀ آن به تباهی قدرت اقتصادی هر دو واحد جدید بویراحمد، به رهبری برادران رقیب،
و شکلگیری دشمنیهای دیرینه و بروز آن به صورت جنگ، تاخت و تاز، تجاوزوقتل و غارت
انجامید(فاضل، «پایهها…1»، 44).
بویراحمد سردسیر یه مراتب بزرگتر از بویراحمدگرمسیر و آشکارا مسلط بر منطقه بود.
در واقع بویراحمدسردسیر از نیرومندترین واحدهای سیاسی عشیرهای بود که در برابر
حکومت ایالتی و امنیت ایلها و طایفههای همسایه و کاروانهایی که از حوالی آن منطقه
میگذشتند، تهدید دائم به شمار میرفت(لفلر، «نظم…2»، 147).
تا دهۀ سوم سدۀ 14ق جنگ و خونریزی میان گروههای رقیب، در بویراحمدسردسیر ادامه
داشت. سرانجام نصیرخان بختیاری، معروف به سردار جنگ در 1325/1907م با همراهی شماری
از خانها و بزرگان بویراحمدی و بختیاری پادرمیانی کرد و با تقسیم قلمرو جغرافیایی
بویراحمد سردسیر میان دو دستۀ متخاصم، به درگیریها پایان داد. پس از آن قلمرو دو
گروه به دو بخش علیا و سفلا تقسیم، و مرزی میان دو بخش، معروف به مرز
«بَهرسردارجنگی» تعیین شد. بخش بالای مرز، یعنی بویراحمدعلیا به فرزندان کریمخان،
و بخش پایین مرز، بویراحمد سفلا به شکراللهخان، فرزند هادیخان سپرده شد(باور، 98؛
قس: لفلر، همان، 164؛ اماناللهی، همانجا؛ تقویمقدم، 270).
برخی تاریخ تقسیم بخش بویراحمد سرحدی را پس از ورود قوای متفقین به ایران در جنگ
جهانی دوم، و 1320ش، و به سبب جیرهبندی قند و شکر میان عشایر بویراحمد و دریافت
سهمیه از دو شهرستان کازرون از توابع فارس، و بهبان از توابع خوزستان
دانستهاند(صفینژاد، اطلس، 21-22). اما این روایت نمیتواند درست باشد، زیرا هیچ
یک از منابع تاریخی کتبی و شفاهی و گزارشهای پژوهشی میدانی، از جمله پژوهشهای مؤلف
آن را تأیید نمیکنند(نک: باور، لفلر، اماناللهی، همانجاها). صفینژاد تاریخ این
تقسیمبندی را در کتاب عشایر مرکزی ایران(ص238) اصلاح کرده، لیکن به اشتباه سال
1332ق نوشته است. در نتیجۀ این تقسیمبندی، 3واحد سیاسیـ اداری در درون ایل
بویراحمد پدید آمد که در هرکدام یک خان بر تیرهها و طایفههای قلمرو خود فرمان
میراند. خانها نیز با یکدیگر رقابت و درگیری داشتند(فاضل، همانجا).
بخش بویراحمد سفلا دارای 15واحد جغرافیایی مستقل در دو منطقۀ سردسیر و گرمسیر است.
منطقۀ سردسیری با 9واحد در مشرق، شمال و مرکز، و منطقۀ گرمسیری با 6واحد در
جنوبغربی بخش قرار دارند. منطقۀ سردسیری سراسر کوهستانی است و جنگل و آب فراوان
دارد. از آبادیهای معروف و مهم آن سیسخت، جوکار و مارگون را میتوان نام برد.
سرفاریاب و لوداب دو واحد جغرافیایی پر آب منطقۀ گرمسیری، و دهدشت مشهورترین واحد
تاریخی و گرمترین نقاط آن است(صفینژاد، اطلس، 24-28).
بخش بویراحمدعلیا در مشرق کهگیلویه واقع شده، و سراسر آن منطقۀ سردسیری است. این
بخش دارای 4 واحد سر رود، دشت روم، سفیدار، جلیل و بابکان است که با دیوارههای
کوهستانی از یکدیگر جدا میشوند(همان، 29-31). مرکز بویراحمد علیا تا 1311ش قلعۀ تل
خسرو، و از آن تاریخ تا 1323ش شهر نوساز تلخسرو بود. در این سال شهر تلخسرو متروک
و تخریب گردید. از 1344ش شهر نوساز یاسوج مرکز بویراحمدعلیا شد(قدیمی، 41-42؛
گزارش…، 11).
بویراحمدگرمسیری در جنوب منطقۀ گرمسیری ایل چرام و ناحیۀ دهدشت بویراحمد سفلا و در
مغرب و شمال سراسر منطقۀ بابویی و مشرق حومۀ بهبهان گسترده شده است. رشته کوه دیل
این منطقه را به دو بخش پشت دوک، دارای 3واحد جغرافیایی، و زیردوک، دارای4واحد
جغرافیایی تقسیم میکند. آرو، زیستگاه طایفههای قدیمی منطقه در پشت دوک، و دشت
مور، منطقۀ اصلی گرمسیری اجداد بویراحمدیها در زیردوک قرار دارد(صفینژاد، همان
33-43).
پراکندگی تیرهها و طایفهها: ایل بزرگ بویراحمد از شمار بسیاری تیره و طایفه و
اولاد تشکیل شده است که در گسترۀ جغرافیایی ـ سیاسی بویراحمد سردسیر(سفلا و علیا)و
بویراحمد گرمسیر پراکنده بودند. در بویراحمد سردسیر سفلا 5تیرۀ سادات، کیگیوی یا
قایدگیوی، آغهای(آقایی)، تامرادی و دشتموری، نیز چند طایفۀ وابستۀ دیگر، از جمله
طایفۀ بزرگ سیسختی زندگی میکردند. تیرۀ تامرادی بزرگترین تیرهها، و بخش بزرگی
از منطقه در قلمرو این تیره بود. پس از آن، تیرۀ دشت موری منتسب به ناحیۀ دشت مور،
واقع در زیردوک بویراحمد گرمسیر، بزرگترین آنها به شمار میرفت(جمعیت…، 58؛ نیز
نک: صفینژاد، اطلس، 23؛ دربارۀ مشخصات طایفهها، اولادها، جمعیت و زیستگاههای
گرمسیری و سردسیری خاص هر یک از این تیرهها و طایفههای مستقل، نک: جمعیت،
60-150؛ اماناللهی، 207-209).
در منطقۀ بویراحمدسردسیر علیا تیرههای تیرتاجی یا نگین تاجی، سادات، کیگیوی،
آقایی و چند طایفۀ وابستۀ دیگر زندگی میکردند(جمعیت، 154، نیز دربارۀ مشخصات کامل
هریک، نک: 156-196؛ اماناللهی، 206).
در منطقۀ بویراحمد گرمسیری تیرهها و طایفههای آرویی، گشتاسب یا گشتاسی، تاس یا
طاس احمدی، جلیل، تالیشهی یا طالیشاهی، اولاد میرزایی، برافتاوی یا ترآفتابی،
باتولی، اَسپری، مارینی یا مالینی، دیلی، سادات و عربها میزیستند(جمعیت، 199، نیز
دربارۀ مشخصات کامل هریک، نک: 200-201؛ اماناللهی، 209).
بویراحمدیها بجز مناطق سهگانۀ یاد شده به بخشهایی از منطقۀ گرمسیری این بابویی و
سردسیر و گرمسیر ایل چرام، و منطقۀ رستم ممسنی نیز رفته بودند و درآنجاها
میزیستند.
ساختار اجتماعی:
1. ردهبندی: ساختار ایل بویراحمد مانند بیشتر ایلات ایران بر یک نظام سنتی
ردهبندی یا شاخهبندی نهاده شده یود. در میان اعضای هر رده یک نوع رابطۀ ساختی و
کارکردی براساس پیوندهای خویشاوندی، اقتصادی و ویژگیهای بوم زیستی برقرار
بود(بلوکباشی، جامعه…،73). این نوع تقسیمبندی را فردریک بارث برآیند خصیصۀ نظام
خویشاوندی تک خطی مبتنی بر خط پدرتباری یا صُلبی میداند(ص3)؛ به این معنا که یک
گروه نسبی با نیای پدری مشترک به ردههایی تقسیم میشوند که اعضای هر رده نسب از
یکی از پسران نیای مشترک خود دارند(نیز نک: بلوکباشی، همانجا).
در ردهبندی ایل بویراحمد، از بزرگترین تا کوچکترین رده، 5 ردۀ ایل، تیره، طایفه،
اولاد یا تش و حونه(خانه: خانوادۀ گسترده)شناخته شده بود. خود بویراحمدیها اصطلاح
تیره را اصلاً به کار نمیبرند و اصطلاحهای ایل و طایفه را نیز کمتر به
کارمیبردند. آنها معمولاً اولاد یا تش را به جای تیره و طایفه به کار
میبرند(غفاری، هیبتالله، 48، حاشیۀ 1).
اعضای هریک از ردههای پایین ایل مانند اولاد یا تش و حونه با یکدیگر قرابت نسبی
حقیقی دارند و خط تباری آنها از سوی پدر به یک نیای مشترکِ مشخص میرسد؛ در صورتی
که اعضای تیره و طایفه، معمولاً با یکدیگر قرابت آرمانی دارند و خط تباری آنها به
یک نیای افسانهای یا تصوری میرسد(همو، 49، 65، 69، 71؛ برای ترازههای ردهبندی
سازمانی ایل بویراحمد، نک: فاضل، «پایهها»، 35-36). هریک از اولادها و حونهها به
نام بنیانگذار آن نامیده میشوند و اعضای هرکدام، برادرها و عموزادگان یکدیگر به
شمار میروند و همدیگر را «کَکا»(=کاکا: برادر)و «وَیه»(=دایه: خواهر) مینامند.
حونه در سازمان ایل بویراحمد کوچکترین واحد متشکل از یک خانوادۀ گسترده است که
معمولاً چند خانوار را در برمیگیرد(غفاری، هیبتالله، 65، 68-69، 71؛ برای نمونۀ
ردهبندی در تیرۀ «نگین تاجی» از ایل بویراحمد، نک: صفینژاد، عشایر مرکزی،
483-490).
در ساختار ردهبندی ایل ردهای دیگر به نام «آوادی»(آبادی)یا مال وجود دارد که تنها
ردۀ اجتماعی ـ اقتصادی عینی و ملموس در ایل به شمار میرود. هر آبادی یا مال از چند
تا چندین بُهون(چادر)یا خانوار گلهدار برآمده از یک گروه نسبی و سببی(اولاد)به
هنگام کوچهای فصلی تشکیل میشود و هر سال شمار چادرها و اعضای آن ممکن است تغییر
کند. هرمال برای چرای گلۀ مشترک خود در منزلگاههای معینی در مسیر کوچ اردو
میزند(نک: ه د، 10/679-680، 682؛ نیز نک: بلوکباشی، همان، 73-74؛ قس: گزارش،
29-31).
در گذشته دو نوع مال، یکی «مال خان» و دیگر «مال ایلیاتی» در جامعۀ بویراحمد وجود
داشت. مال خان واحدی بزرگ و دربرگیرندۀ خانوار خان و بستگان نسبی و سببی و برخی از
ریش سفیدان، میرزاها، تفنگچیان و خدمۀ او بود. این مال نقش ستاد سیاسی ـ اداری
عشایرکوچنده و یکجانشین و مسئولیت توزیع و واگذاری مراتع به مالهای ایلیاتی را
داشت. مال ایلیاتی به مالهای عشایر کوچنده اطلاق میشد و هریک 4تا 15 سیاه چادر را
در برمیگرفت. در رأس مال خان، خان، و در رأس هرمال ایلیاتی، یک ریش سفید از
برگزیدگان خانوادههای مال قرار داشت (غفاری، هیبتالله، 120-122؛ برای اطلاع بیشتر
دربارۀ ساختار مال و نحوۀ کوچ و مقررات مربوط به اردو زدن و چرای دام، نک: حسینی
کازرونی، 63-101).
2. قشربندی: درگذشته در جامعههای ایلی ایران قشرهایی وجود داشت که در وضع اجتماعی
متفاوت با یکدیگر، و در سلسله مراتب ایلی برابر با هم یا فراتر و فروتر از هم قرار
میگرفتند. میزان سهمبری از منابع طبیعی، چگونگی مالکیت برزمین، آب و مرتع، وضع
فعالیت در تولید و عرضۀ خدمات، مالکیت برشمار بیشوکم گله و دام، میزان و نوع
درآمدها و عضویت در دودمانها، در جداسازی قشرهای اجتماعی از یکدیگر نقش و اهمیت
اساسی داشتند و تعیین کنندۀ پایگاه و منزلت اجتماعی افراد در جامعههای ایلی
بودند(بلوکباشی، همان، 77).
تا 1345ش، 3 قشر مهم از قشرهای جامعۀ بویراحمد، خانها، کیها(یا کلانتران) و رعایا
بودند(نک: گزارش، 29-30). لفلر نیز از 3قشر یا لایۀ کلی ایلیاتی در سطح پایین،
سران تیرهها و طایفهها در میانه، و رئیس بزرگ یا خان در رأس ایل در ترکیب جامعۀ
بویراحمد یاد میکند(«نظم»، 146-147). در این 3 لایه تمایزات قومی مرسوم در بسیاری
از نظامهای متمرکز وجود نداشت و اعضای همۀ تیرهها و طایفهها با داشتن خاستگاههای
قومی متفاوت، خود را لُر به شمار میآورند. سران تیرهها و طایفهها نیز که به رسوم
موروثی از خاندانهای ویژه برآمده بودند، از لحاظ نسبی خود را با افراد تیره و
طایفهشان مربوط میدانستند و خان نیز، با اینکه تبار از دودمانی خاص داشت، خود را
جدا از بویراحمد نمیشمرد.
هیبتالله غفاری(ص146-174) به طور کلی 7 قشر خرد و کلان در جامعۀ ایلی بویراحمد
تشخیص داده است: 1. خانها: از تیرۀ اردشیری و قشر بالای جامعه. 2. ریش سفیدان(اعم
از کدخدا و ریش سفید): سرپرست تیرهها، طایفهها و اولادها. سرپرستان تیرۀ سادات با
عنوان «میر» و سرپرستان تیرۀ کیگیوی با عنوان «کِی» از یکدیگر متمایز میشدند. 3.
میرزاها: مشاوران و مباشران و مأموران اجرایی خانها. میرزاها از تیرۀ سادات
امامزاده علی بودند و آنها را «باو»(بابا)و «پیرالی»(پیرعلی خطاب میکردند. 4.
عالمها: از گروه آگاهان به احکام دینی و مسائل فقهی و معلمان برآمده از طایفۀ سادات
شاهقاسمی. عالمها بجز داوری در امورقضایی، اجرای امور عقد نکاح و مسائل دیگر دینی،
در برخی امور سیاسی و اقتصادی نیز مشیر و مشار خانها بودند. اینان در خطاب، با
افزودن «آ»(مخفف آقا)بر سر نامشان، از افراد دیگر تیرهها و طایفهها تمایز
مییافتند. 5. نوکرها: خدمتکاران و مأموران اجرایی خانها. محصلان بهرۀ مالکانه و
رسومات، کشیکچیان، سواران محافظ خان، تفنگچیان و… از این قشر بودند. 6. رعیت ـ
دامدارها: مولّدان واقعی جامعه که شاخههای خویشاوندی را در ایل تشکیل میدادند. در
میان آنها 3 گروه متمایز بودند: الف- دامدار- رعیتهای معدودی از جمله ریش سفیدان
برخی تشها که افزون برکار خانوارهای خود به کار دیگران نیز متکی بودند؛ ب-
خانوارهایی که تنها خود به کارهای تولیدی میپرداختند؛ ج- خانوارهای دامدار
تهیدستی که گروه «بازیاران»(داس زنان)و برزگران را تشکیل میدادند و برای گذران
زندگی روزانه ناگزیر از کار کردن برای دیگران بودند. 7. قشر جنبی: شامل گروه
خطیران(سلمانیها)، مهتران(نوازندگان)، آهنگران و پیلهوران(نک: دنبالۀ مقاله)
غیربومی(نیز نک: بلوکباشی، جامعه، 80-81). قشرهای خان و کی و کا و نوکر و میرزا از
قشرهای سلطهگر در جامعۀ بویراحمدی بودند(طاهری، عشایر…، 10؛ برای شرح تفصیلی
خادمان و نوکران خان، نک: صفینژاد، عشایر مرکزی، 525-548 ؛ برای ملازمان شخصی
خان، نک: فاضل، «پایهها»، 38-39).
ساختار اقتصادی:
1. جمعیت: شمار بویراحمدیها را در نیمۀ سدۀ 13ق، 3هزار خانوار(دوید، 177)و در دهۀ
آغازین سدۀ 14ق، دو هزار خانوار(فسایی، 2/1482)تخمین زده بودند. دومورینی در
1329ق/1911م شمار آنها را بیش از 5هزار خانوار مسلح و جنگجو(ص44)، و هنری فیلد در
آماری(1917م)، جمعیت ایل را 100’6 خانوار داده است(ص223).
بنابرسرشماری 1346ش؛ جمعیت کل بویراحمد ساکن در 3 منطقۀ بویراحمدعلیا، بویراحمدسفلا
و بویراحمدگرمسیر 110’20 خانوار (جمعیت، 5)، شامل 500’118تن(صفینزاد، اطلس، 20)
بوده است. برطبق گزارش مرکز آمار ایران این جمعیت در 1359ش/1980م به 503’23خانوار و
097’127تن رسیده بوده است(نک: ایرانیکا، IV.321).
بنابر سرشماری 1375ش، از356’544تن جمعیت کل استان، 263’212تن(489’75 تن شهری و
774’136تن روستایی) در شهرستان بویراحمد، زندگی میکردند(آمارنامه…، 21).
2. کوچ: بویراحمدیها همچون دیگر ایلات دو بار در سال کوچ میکردند: یکی کوچ بهاره
که از دهۀ نخست اریبهشت ماه آغاز میشد و مالهای هر تش و اولاد حرکت میکردند و از
گرمسیری به ارتفاعات یا سردسیر(مالُ بالا)میرفتند؛ دیگری کوچ پاییزه که از دهۀ آخر
شهریور شروع میشد و مالها یکی پس از دیگری از سردسیر به دشتها یا گرمسیر(مالُ زیر)
باز میگشتند. مالها در راههای رفت و برگشت در «وَرْد» یا «وار»(اردوگاه، منزل)هایی
در «روال»(ایل راه)بارمیافکندند و چند ساعت، یا یکی دو روز برای چرای دامها در
مراتع ورد میماندند(طاهری، «نیم قرن…»، 288، 300؛ بلوکباشی، همان، 34). مدت زمان
کوچ از گرمسیر به سردسیر و برعکس به واسطۀ کوتاه بودن فاصلهها چندان طولانی نبود.
این مدت تا پیش از اجرای اصلاحات ارضی(1342ش)از 3تا15 روز، و پس از آن ازیکتا6 روز
طول میکشید(غفاری، هیبتالله، 195، حاشیۀ 1). مدت زمان کوچ در رفتوبرگشت، هرکدام
را میان 15تا30 روز هم نوشتهاند(صفینژاد، «عشایر و کوچ»، 36).
3. اسکان: ایل بویراحمد از چند دهه پیش به تدریج از اقتصاد شبانی به اقتصاد روستایی
و شهری روی آورده، و بیشترین آنها دهنشین و شهرنشین شدهاند. حرکت از کوچندگی به
یکجانشینی ایل بویراحمد، مانند ایلات دیگر، از اوایل سدۀ 14ش آغاز شد و به جز زمانی
کوتاه در دورۀ پهلوی که اسکان عشایر جنبۀ اجباری و کموبیش شکل سیاسی یافته بود، در
دورههای پس از آن برآمده از نیازهای اقتصادی و اجتماعی جامعۀ ایلی و حالتی
خودخواسته و طبیعی و منطبق با مقتضیات زمان داشته است(بلوکباشی، همان، 35-36).
سالهای میان 1309تا1320ش دورۀ اسکان اجباری عشایر بویراحمد بود. در 1309ش قوای
نظامی حکومت مرکزی برای امنیت بخشیدن به منطقۀ عشایرنشین به قوۀ قهریه توسل جست و
با خلع سلاح عشایر و ایجاد ستادهای اجرایی ـ اداری در منطقۀ کهگیلویه و بویراحمد،
به تغییر معیشت ایل و اسکان دادن آنان در روستا و شهر پرداخت و آنها را به کشاورزی
و باغداری و درختکاری واداشت. از جمله فعالیتهای عمرانی نظامیان ساختن شهر تل خسرو
در منطقۀ سررود بویراحمد، در5کیلومتری شهر کنونی یاسوج در 1311ش با بهرهگیری
ازنیروی عشایر منطقه بود.
این دوره با اعمال زور دولت در جامعۀ ایلی بویراحمد، دستگیری و تبعید خانها و اعدام
چند تن از آنان، و سعی در تغییر روش زندگی عشایر از دامداری به کشاورزی همراه بود.
کوششهای حکومت در دگرگونی بنیادی ساختار معیشتی جامعۀ عشایری به سبب ناآگاهی عشایر
به کار کشاورزی و باغداری، اتکا به مناسبات سنتی در بهرهوری از زمین و نبود
ابزارکار مناسب برای تولید ناکام ماند. پس از شهریور 1320 و بروز آشوب و ناامنی در
کشور و در پی آن، بازگشت خانهای تبعیدی بویراحمد به سرزمین ایلی، کوچندگان اسکان
یافته دوباره زندگی به شیوۀ سنتی را از سر گرفتند و خانوارهای مستقر در تلخسرو نیز
خانههای خود را در شهر خالی، و ساختمانها را ویران کردند و به چادرنشینی روی
آوردند.
در 1327ش با فعال شدن دوبارۀ «ادارۀ اسکان ایلات» در سرزمینهای عشایرنشین، باز
مسئله یکجانشینی عشایر مطرح شد و اسکان دادن آنها با شتابی کند و با کمک خانها و
کدخدایان و زیرنظر افسری با عنوان «مسئول نظامی ایل» تا آستانۀ اصلاحات ارضی در
1341ش پیشرفت. در این دوره دولت همراه حذف حقوق و امتیازات سنتی خانها و متعاقب آن
لغو عنوان و منصب خانی، در سیاست اسکان دادن عشایر نیز نرم خویی نشان میداد. پس از
اجرای اصلاحات ارضی و تغییرات در ساختار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جامعۀ سنتی
بویراحمد که با دگرگونی نسبی در ابزار و وسایل تولید، ملی شدن مراتع، توسعۀ
برنامههای عمرانی و ایجاد بازارکار در منطقه و بیرون از منطقه همراه بود، آهنگ
اسکان میان بویراحمدیها بدون مداخلۀ دولت ونیروی نظامی شتاب گرفت. بنابر آمار به
دست آمده در 1346ش، از 623’11 خانوار بویراحمد سفلا 26٪ و از 069’7 خانوار بویراحمد
علیا 60٪ اسکان یافته بودند و تمام جمعیت 418’1 خانواری بویراحمد گرمسیری یکجانشین
بودند(غفاری، هیبتالله، 223-230، 236-237؛ نیز نک: فاضل، «پایهها»، 46،
«پایگاهها…3»، 86؛ قدیمی، 39-41؛ برای آمار اسکان یافتگان بویراحمد سفلا و علیا و
گرمسیر، نک: جمعیت، جدول ص7، برای آمار به تفکیک تیرهها، نک: جدولهای ص58، 152،
154).
4. وضع اقتصادی: ایل بویراحمد از آغاز سدۀ 13ش تا نیمۀ نخست سدۀ 14ش اقتصاد دوپایه،
یا ترکیبی از اقتصاد شبانی گسترده و اقتصاد زراعی محدود داشت. این انگارههای
گوناگون با بسیاری از ویژگیهای بوم شناختی سرزمین کوهستانی بویراحمدیها تطبیق
میکرد. برخی از طایفههای بویراحمد(طایفههای مناطق مرکزی سرزمین بویراحمد) سراسر
سال را در سیاه چادر میزیستند و با گلههایشان میان چراگاههای تابستانی و زمستانی
در رفتوآمد بودند. طایفههای دیگر بویراحمد(به ویژه طایفههای مناطق شمالغربی
سرزمین بویراحمد) بخشی از سال را در دهکدهها به سر میبردند و فقط در بهار و
تابستان همراه گلههایشان به چراگاههای واقع در ارتفاعات میرفتند(فریدل،
«برانهها…4»، 47؛ ایرانیکا، IV/323).
در اقتصاد ایل کمبود امکانات زیستی و رفاهی به خوبی به چشم میخورد و درآمد حاصل از
اقتصاد شبانی و زراعت سنتی در زمینهای محدود نمیتوانست به معاش مردم سر و صورتی
بدهد. گردآوری میوههای جنگلی مانند بلوط برای پختن نان از آرد آن، دانههای وحشی،
انواع تمشک و توت، ریشههای گیاهی و انواع سبزیها مکمل سفرۀ غذایی بود. لفلر سبب
این اقتصاد ابتدایی و ناتوان را نه در جهل و سستی مردم بویراحمد و نه در فقر محیط
زیست آنها، بلکه در شکل ساختار سیاسی ایل میانگارد و میافزاید نبود کامل امنیت در
منطقه و بهرهکشی تندروانۀ خانها که با تحمیل مالکیت خود بر زمین، سهم فزایندهای
از محصولات دامی و زراعی را برای خود میطلبیدند، زندگی ایلیاتی را در پایینترین
سطح نگه داشتهبود و از هر کوششی برای بالا بردن آن پیشگیری میکرد(نک: ایرانیکا،
IV/323-324).
خانها و کدخدایان بویراحمد بجز گرفتن «مَنال»(بهرۀ مالکانه)از زمینهای مزروعی که
خود را مالک آنها میدانستند، از راههای «گلهبگیری» یا «شاخشماری» و «سرچَر» ،
«شادباش» ، «دیدنی»(عیدی)، «پیشکشی عروسی و ختنهسوران» ، «روغن» ، «بیگاری» ،
«جَنیبه»(جریمه)و «غارت» نیز درآمدهایی از عامۀ مردم ایلیاتی به دست میآوردند(برای
آگاهی دربارۀ هریک از درآمدهای خانها و کدخدایان و چگونگی اخذ و مقدار آنها، نک:
صفینژاد «خاننامه»،182-204؛ فاضل، «پایهها»، 39-44؛ نیز نک: احمدی، 196-199).
فاضل حفظ مقام و اقتدار سیاسی رؤسای ایل بویراحمد را منوط به کسب این درآمدها
میداند و میافزاید ثروتی که خان هر ساله از این منابع گسترده در ایل به دست
میآورد، نمیبایستی به مصرف شخصی و تجملی خود و خانوادهاش برسد و یا به دارایی
شخصی تبدیل شود، بلکه باید این درآمدها را در گردش توزیع مجدد به ایل
بازگرداند(همان، 43؛ قس: احمدی، 192). لفلر معتقد است که درآمدهایی که خان و
کدخدایان از طریق بهرۀ مالکانه، مالیاتها و باجهای دیگر به دست میآوردند، عمدتاً
درگرداندن یک خانوادۀ بزرگِ سفره گستردۀ پذیرای مهمان، و زندگی پر طمطراق به تقلید
از زندگی نمونۀ طبقۀ بالای شهری، حمایت و نگهداری از نوکران، صنعتگران، ملازمان و
تفنگچیان هزینه میشد. در این جریان بخشی از محصول جمعآوری شده به مصرف شخصی، و
بخشی دیگر در مبادلۀ کالاهای بازاری و تهیۀ سلاح و مهمات به مصرف میرسید(«نظم»،
154).
بویراحمدیها با عرضۀ محصولات و نیروی کار خود به بازار و در برابر وابستگی به
بازارهای شهری برای خرید کالاها و مواد مصرفی مانند پوشاک، چای، قند و اسباب خانه،
با جامعه و مردم سرزمین ایران پیوند مییافتند. نتیجۀ این پیوند اقتصادی جابهجایی
وسایل و ظروف چوبی، چرمی یا پشمی ساخت ایلی با اسباب پلاستیکی بازار شهر بود. این
فرایند که با فروپاشی اقتصاد خودکفای ایلی پدید آمده بود، برای اقتصاد ملی و نیز
اقتصاد محلی عشیرهای مطلوب و سودمند نمینمود(همو، «وحدت… 5»، 132).
جایگاه اقتصادی زنان در حوزۀ فعالیتهای شبانی بسیار اهمیت داشت. درآمد زنان از
شیردوشی، عمل آوردن فرآوردههای شیری و تهیۀ پشم و بافت قالی، از درآمد مردان بیشتر
بود. دستاوردهای هنر زنانِ قالیباف خانوادههای بویراحمد را مستقلاً با جهان بیرون
پیوندمیداد. با این همه، زنان بویراحمد در فعالیتهای اقتصادی خود استقلال و اقتدار
نداشتند و این مردان بودند که محصولات را توزیع و بردرآمدهای اقتصادی آن کاملاً
نظارت میکردند؛ در نتیجه، مردان ایل به مفهوم اقتصادی از زنان بهرهکشی
میکردند(فریدل، «پویاییها…6»، 9). اما فاضل بر آن است که زنان بویراحمد بر پولی که
از طریق فروش دست بافتهای خود مانند، جُل، خورجین، طناب، پارچۀ سیاه چادر و ظروف
چرمی به دست میآوردند، اختیار و نظارت داشتند و آن را برای خرید نیازمندیهای خانه،
مانند قند، چای، پارچه و تنباکو و گاهی هم خرید قطعهای طلا و جواهر برای خود و
دخترانشان هزینه میکردند(«پایگاهها»، 79).
پس از اجرای اصلاحات ارضی و کوتاه شدن دست خانها از قدرت، تحولی در زندگی اقتصادی و
معیشت مردم بویراحمد روی داد. بویراحمدیها چون عشایر دیگر کهگیلویه به یکجانشینی و
انتخاب برخی شیوههای زندگی روستایی برای به دست آوردن مالکیت زمین ـ که پیشتر از
آن بهبهره بودندـ روی آوردند(گزارش، 21). پس از آن، رفته رفته امکان تحصیل نیز
برای فرزندان آنها فراهم گردید و بر درآمدشان هم از دستمزد عرضۀ نیروی کار خود در
فعالیتهای مختلف، افزوده شد.
اجرای تقسیم اراضی در جامعۀ ایلی بویراحمد به نوشتۀ یکی از صاحبنظران محلی دو نوع
اثر مثبت و منفی در دهههای 40و50 سدۀ 14ش در زندگی ایل گذاشت: توسعۀ کمّی
آموزشوپرورش و افزایش شمار با سودان، ساختن راههای اصلی و فرعی در منطقه، ایجاد
کارخانۀ قند و اشتغال گروهی از عشایر به کشت چغندر و کار در کارخانه، جذب شماری از
آنان در سازمانها و ادارههای دولتی، تسهیل رفتوآمد به شهرها واقامت برخی از آنان
در شهرهای استان کهگیلویه و بویراحمد یا استانهای همجوار، به کارگیری وسایل و
ابزارنوین کشاورزی، ورود رادیو و تلویزیون در برخی از خانوادهها، شرکت مردم در
فعالیتهای سیاسی از جمله آثار مثبت؛ و اعتبار بخشیدن به زمین و زمینداری بیش از
ارزش واقعی اقتصادی آن و در نتیجه جذب عشایر به دامدار به زمین و رها کردن دامداری
و از میان بردن مراتع و جنگلها و تبدیل آنها به زمینهای زراعتی، سست و ضعیف شدن
رشتههای همکاری و تعاون در میان عشایر در امر دامداری و زراعت بر اثر خالی کردن
آبادیهای بزرگ و گرایش به سوی آلونکنشینی در کنار مزرعه و نسق، زیان و خسارت بزرگ
دامداران در پی برنامههای اجرایی غلط دولت، روی آوردن عشایر به زندگی شهری و ورود
کالاهای غیرضروری و تجملی به درون خانوادهها نیز از آثار منفی اصلاحات ارضی
بود(طاهری، عشایر، 11، 13-14، جم ).
از پدیدههای زیانبار اقتصادی در زندگی بویراحمدیها، رابطۀ اقتصادی آنان با
پیلهوران نک: ه د، پیلهوری) شهرهای مجاور بوده است. سوداگران شهری از طریق
چوبداران و دلالان با بستن قراردادهای ستمگرانه به صورتهای «نیم سودی»،
«پیشْخَری»، «تراز»، «شبانی»، «خرید نیروی کار» و جز آن بویراحمدیها را پیوسته
بدهکار و نیازمند خود نگه میداشتند(طاهری، همان، 8).
بیشتر زنان کهگیلویه در بافتن قالی، سیاه چادر دختری بویراحمدی با پوشش به زیور
و... مهارت دارند، عکس از مؤلف آراسته، عکس از مؤلف
ساختار سیاسی:
1. رهبری: دو گروه بر جامعۀ ایلی بویراحمد رهبری داشته، و دستگاه اجرایی ـ سیاسی
ایل را میگرداندهاند: نخست رهبران موروثی، مانند خانها و کدخدایان تیرهها که
مقام رهبری را در دودمانهای خود توارثی میدانستند؛ دوم رهبرانی غیرموروثی، مانند
کدخدایان جزء یا کدخدایان طایفهها و ریش سفیدانی که در اثر برخی ویژگیهای شخصی و
ابراز لیاقت، مقبولیت ایلی یافته، و مقام کدخدایی و ریش سفیدی به دست آورده بودند.
خانها نسبت خود را به ملک، بنیانگذار دودمان یا اولاد ملک میرساندند(فاضل، همان،
36؛ غفاری، هیبتالله، 126، 147). اعضای این دودمان یا اولاد به تیرۀ اردشیری، یکی
از تیرههای بزرگ ایل وابسته بودند و خود را مانند امرای شبانکارۀ فارس از اعقاب
اردشیر بابکان بهشمارمیآوردند(نک: باور، 60-61). کدخدایان موروثی که نایبان
خانها بودند، در هر تیره از یک اولاد خاص برخاسته بودند. جانشینی برمسند کدخدایی
مانند جانشینی بر مسند خانی نیز پر تنش و مخاطرهآمیز بود(فاضل، همان، 37). جدایی
اصل و تبار خانها از کدخدایان، انگیزۀ جنگ و خونریزی میان این دو گروه از
سردمداران ایل بر سر به دست آوردن قدرت و رهبری در ایل شدهبود(افشار نادری، 62).
کدخدایان غیرموروثی تابع خان بزرگ یا ایلخان بودند و طایفههای کوچک مستقلی را که
در حوزۀ حاکمیت خان قرار داشتند، به وکالت از او سرپرستی و اداره میکردند. ریش
سفیدان، سرپرستان اولادها و مالها بودند که حلقۀ ارتباطی میان اعضای اولادها و
مالها و کدخدایان به شمارمیرفتند. هر اولاد معمولاً چند رئیس یا ریشسفید داشت که
یکی از شایستهترین آنها نمایندگی اولاد را برعهده میگرفت(فاضل، همانجا؛ دربارۀ
ساختار اجتماعی ـ سیاسی رهبری ایل، نک: نمودار).
منشأ اصلی قدرت قهری و اجرایی خان ناشی از تیرۀ «مالخانی»(«دربار» در باصری، و
«عمله» در قشقایی، تک: ه د، باصری، نیز قشقایی)، متشکل از طایفههایی از ایل
بویراحمد و بیرون از ایل، و قدرت نظامی او ناشی از یک سپاه کوچک تفنگدار دستچین
شده از مردان رزمندۀ طایفهها و اولادهای درون تیرۀ مالخانی بود. تیرۀ مالخانی
پیوسته در پیرامون اقامتگاههای تابستانی و زمستانی خان و خانوادۀ او میزیستند و
حلقهای حفاظتی در دورادور او و خانوادهاش پدیدآورده بودند. نبود پیوند نسبی میان
شماری از اعضای این تیره با اعضای تیرههای دیگر ایل و وابسته نبودن آنها به
تقسیمات ایلی به اعتماد خان به افراد این تیره میافزود(فاضل، همان،38).
نمودار: ساختار اجتماعی – سیاسی ایل بویراحمد
2. تاریخچۀ سیاسی ـ نظامی: اوضاع تاریخی، اجتماعی و سیاسی جامعههای ایلی ساکن
کهگیلویه، یه ویژه ایل بویراحمد در گذشتۀ دور چندان روشن نیست. داستان لشکرکشی
تیمورگورکانی(736-807ق)به سرزمین فارس و جنگ او با عشایر «بویر» کهگیلویه، پس از
کشته شدن پسرش به دست بویرها و قتلعام آنها در کتاب منم تیمورجهانگشا(نک:
ص249-273: شرح تفصیلی لشکرکشی تیمور به سرزمین بویرها و وصف این سرزمین و رفتار و
اخلاق و دین عشایر بویر) چندان با واقعیتهای تاریخی تطبیق نمیکند(برای روایت مردم
بویراحمد دربارۀ واقعۀ کشته شدن فرزند تیمور و جنگ بویرها یا سپاه او، نک:
«سرگذشت…»، 104-106).
در دورۀ صفوی از 930تا1005ق/1524تا1597م، حاکمیت کهگیلویه در دست سران افشار از
ایلهای هفتگانۀ قزلباش بود. پس از آن زمان هم حکام کهگیلویه از سوی پادشاه صفوی و
والی فارس گمارده میشدند. از زمان نبردهای لطفعلیخان زند با آقامحمدخان در
1204ق/1790م به بعد نام ایل بویراحمد به وضوح در اسناد تاریخی آمده است.
معروفترین شورش عشایر فارس با قیام عشایر بویراحمد و درگیری آنان با قوای نظامی در
جنگ «دورگ مدو» یا «دورگ مدین» در 1307ش آغاز شد و با جنگ بزرگ و سنگین «تنگ تا
مرادی» در 1309ش پایان یافت. این دوجنگ به لحاظ آرایش نظامی و شمار تلفات مهمترین
جنگهای بویراحمد با قوای دولتی به شمارمیرود(بیات، 10، 92).
جنگ دورگمدین بر سر مالکیت زمینهای ممسنی میان امامقلیخان رستم از ایل ممسنی و
معینالتجار بوشهری از مالکان بزرگ بوشهر درگرفت که پس از کشته شدنِ افراد بسیاری
از دو سو، با مصالحه پایان یافت(تقوی مقدم، 349-352 ). در جنگ «تنگ تا مرادی» که
میان بویراحمدیها به فرماندهی لهراسب و به حمایت قشقاییها با قوای دولتی در تنگ روی
داد، جنگجویان بویراحمدی لطمات فراوانی بر نیروی نظامی و تفنگچیان قشقایی وارد
کردند؛ اما سرانجام، آتشبس برقرارگردید و با تأمین دادن دولت به سران شورشی و
تسلیم آنان به دولت، جنگ پایان یافت(باور، 74-75؛ امیری، 22-23؛ بیات، 92-99؛ تقوی
مقدم، 355-367).
لهراسب که فرماندهی هردو جنگ را به عهدهداشت، در اواخر اسفند1309 در منطقۀ پرین
درحالیکه همراه سرتیپخان آمادۀ نبرد دیگری با نیروی نظامی بود، با تیر یکی از
افراد تیرۀ قایدگیوی در سنگر خود کشتهشد(همو، 369-370). بویراحمدیها به لهراسب ـ
که از طایفۀ باتولی بویراحمد گرمسیر بود ـ پس ازمرگ لقب «کی» دادند و او را
«کیلهراس» نامیدند. اعطای لقب کی به افراد بیرون از دودمان خانها تا آن زمان رسم
نبود(صفینژاد، عشایر مرکزی، 239؛ تقویمقدم، 347؛ دربارۀ شرح زندگی لهراس و
دلاوریهای او، نک: غفاری، یعقوب، 3-9، نیز دربارۀ اشعار مربوط به جنگ تا مرادی،
10-13).
چندی پس از جنگ تا مرادی و سلطۀ کامل نیروهای نظامی و دولتی در نواحی بویراحمدنشین،
سران ایل همراه خانوادههایشان ابتدا به شیراز و بعد به تهران فرستاده شدند. در
1313ش سرتیپخان و شکراللهخان اعدام شدند(باور، همانجا). پس از واقعۀ شهریور1320ش
عبداللهخان ضرغامپور فرزند شکراللهخان، محمدحسین طاهری فرزند سرتیپخان، و
محمدعلی خلیلی از ایل بویراحمد همراه رؤسای دیگر ایلات فرارکردند و از تهران به
زادگاههای خود بازگشتند. عبداللهخان و محمدحسینخان به ترتیب رهبری ایل
بویراحمدسفلا و علیای سردسیر را در دستگرفتند(همو،76؛ تقوی مقدم، 424-426).
عبداللهخان یک نیروی چریکی تشکیل داد و با ایلات قشقایی و ممسنی پیمان همبستگی
بست که به پیمان «چم اسپید»(چشمۀ سفید)معروف شد(دربارۀ متن پیمان، نک: باور،
78-79). او برای به دست آوردن مقام ایلخانی به نبرد با ایلات و طوایف مخالف خود
ونیروهای حکومتی برخاست و جنگ و غارت را آغاز کرد. از مهمترین واقعههای دورۀ حیات
عبداللهخان، حملۀ او با همکاری قشقاییها به گروهای ژاندارمری حنا در منطقۀ بختیاری
در 1321ش و خلع سلاح افراد و غارت سلاحهای پادگان؛ حمله به پادگان نظامی سمیرم در
جنوب شهر قمشه در 1322ش و خلع سلاح آن پادگان؛ و سرانجام، حمله به بویراحمدعلیا به
سرپرستی محمدحسینخان در 1323ش و شکست او و متحدش از ایل ممسنی و بستن پیمانی به
نام «سرگچینه» در محلی به همین نام و خراجگذار کردن آنها بود(دربارۀ حوادث این
دوره، نک: باور، 77-85 ؛ صفینژاد، همان، 240؛ تقوی مقدم، 428-430، 437-443؛ نیز
نک: موسایی، شم 3، ص28، شم4، ص36-37، شم 5، ص19-24؛ برای تصویر پیماننامۀ
سرگچینه، نک: تقوی مقدم، بخش اسناد و تصاویر).
سران بویراحمد سفلا وعلیا که از 1325تا1330ش با حکومت مرکزی کنار آمدهبودند، در
1330-1331ش همزمان با نهضت ملی شدن نفت و کشمکش میان محمدمصدق و شاه، میان آنان
دودستگی پدیدآمد. محمدحسینخان و ناصرخان، از سران بویراحمدعلیا به هواخواهی دربار،
و آقا بیژن منصوری از کدخدایان بویراحمدعلیا و عبداللهخان کلانتر بویراحمد سفلاو
برادرش خسروخان به هواخواهی مصدق برخاستند و با یکدیگر درگیرشدند. پس از کودتای
28مرداد1332، عبداللهخان و برادرش و کدخدایان دیگر بویراحمد سفلا با تلگرافی از
مصدق حمایت کردند و به دولت کودتا تاختند. چندی بعد اینها نیز تغییر جهت دادند و
تنها خسروخان در موضع مخالفت با شاه پافشاری میکرد. مقامات حکومتی با تطمیع
عبداللهخان اورا به کشتن برادرش واداشتند، پس از آن، همۀ سران ایل با دربار کنار
آمدند و تا زمان اصلاحات ارضی 1341-1342ش رابطهشان را با دولت حفظ کردند؛ در این
زمان، به مخالفت با برنامۀ اصلاحات ارضی برخاستند و با حکومت در پیادهکردن برنامۀ
اصلاحات همکاری نکردند. از این هنگام، عبداللهخان و برادرش ناصرخان مبارزه با
حکومت را آغازکردند و جنگ و گریزهایی پراکنده میان آنها و قوای نظامی روی داد. در
1342ش بزرگترین جنگ میان آنها در تنگ گُجستان روی داد که در آن عبداللهخان و
برادرش و یکی از سران بویراحمدعلیا به نام کی خورشید عملاً شرکت نکردند. در این تنگ
نیروهای عشایری بسیاری از قوای نظامی را کشتند و بر آنها پیروز شدند(برای شرح نبرد
گجستان و اقدامات بعدی دولت در سرکوب ایل بویراحمد و اعدام سران، نک: همو، 455بب
).
ساختار فرهنگی:
1. زبان: بویراحمدیها به گویش لری از گروه گویشهای لر بزرگ سخن میگویند. گویشهای
لری به دوگروه گویشهای لر کوچک شامل زبان مردم پیشکوه و پشتکوه لرستان، و گویشهای
لر بزرگ شامل زبان مردم بختیاری، ممسنی و ایلات کهگیلویه تقسیم میشود. برخی،
گویشهای لری را متعلق به گروه گویشهای ایرانی جنوبغربی مانند فارسی و گویشهای مردم
فارس، و جدا از گروه گویشهای شمالغربی مانند کردی و گویشهای مرکزی دانستهاند(نک:
EI1, V/43).
درگذشته پژوهشهایی پراکنده دربارۀ گویش بویراحمد صورت گرفته، اما نخستین پژوهش زبان
شناختی میدانی را گ. ل. ویندفور در زمینۀ گویش بویراحمد انجام داده است. او نتیجۀ
پژوهش خود را اولین بار در مقالۀ «بویراحمد»(نک: ایرانیکا، IV/325-326).
در1369ش/1990م چاپ و منتشرکرد. بنابر تحقیق او، گویش لری بویراحمدیهای ساکن در بخش
شمالی استان کهگیلویه و بویراحمد با گویش عشایر کهگیلویه و ممسنی در بخش جنوبی
استان نزدیک و خویشاوند است. این گویش با گویش بختیاری در شمال و گویشهای لری در
شمالغربی به گروه گویشهای ایرانی منطقۀ جنوبی زاگرس متعلق، و در تقابل با گویشهای
کردی رایج در شمال زاگرس هستند. او شماری از واژهها، صورتهای ساختی زبان و شکلهای
واجی گویش بویراحمد را با کردی و گویشهای همسایگان بویراحمد درآمیخته و مشترک
میداند.
در سالهای اخیر نیز، افضل مقیمی، یکی از گویشوران بویراحمد پژوهشی میدانی دربارۀ
این گویش کرده، و حاصل پژوهش خود را در1373ش در کتاب گویش بویراحمد و… در شیراز
منتشر کرده است.
2. مذهب: بویراحمدیها مسلمان، و پیرو مذهب تشیع هستند. فرهنگ مذهبی در جامعۀ
بویراحمدی مانند جامعههای دیگر ایلی ـ عشیرهای ایران آمیزهای از آموزههای
اسلامی برآمده از تعالیم و احکام مذهبی و برخی تفکرات و تلقینهای دیرینۀ ایرانی و
باورهای سنتی است(بلوکباشی، جامعه، 93-94). مردم بویراحمد راه آرام زیستن و دورکردن
رنج و ستم از خود را در محیط و فضای مذهبی جستوجو میکنند. از این رو، رعایت آداب
و رسوم و مناسک مذهبی را در زندگی نه تنها برای سازگاری با این تجربهها
میانگارند، بلکه ازاین راه انتظار از میان برداشتن همۀ مصایب را نیز دارند(لفلر،
«اسلام…»، 253).
از رخدادهای مهم در جامعۀ بویراحمد دعوی کیشآوری جوانی آقابابانام از طایفۀ آقا
حسینی تیرۀ آقایی در اوایل سال1330ش است. آقا بابا که در ده مُزدَک ساکن بود، مردم
را به کیشی که به آن نام «طلوعی» داده بود، فراخواند. به زودی 4تن: یک سید
خوابگزار، سیدی از گوشۀ شاهزاده قاسم که به «بهاءالدین» ملقب بود. سیدی از «سادات
وخمی»(متفرقه)و یک تن از خاندان خانها به نام ناصرخان طاهری به او پیوستند و به
رهبری او هستۀ مرکزی کیش را بنیاد نهادند و در میان مردم به «پنج تن» معروف شدند.
به تدریج گروهی از عشایر دور آنها گردآمدند و به کیش طلوعی که مبشر عدالت و رستگاری
بود، گرویدند. سرانجام در پس وقایعی چند و مخالفت و مقابلۀ کارگزاران دولتی محلی با
آنها، آقا بابا دست از دعوی و تبلیغ برداشت و کیش او در زمستان همان سال از میان
رفت(تحقیقات میدانی؛ برای ماجرای کامل، نیز نک؛ حسینی، 9-22).
پس از پیروزی انقلاب اسلامی(1357ش)دگرگونی ژرفی در نحوۀ بینش، عقاید دینی و اعمال
مذهبی بویراحمدیها پدید آمد. بنابر پژوهشهای میدانی لفلر(نک: همان، 225-244)در
بویراحمد و نتیجۀ سنجش رفتارها، عقاید و جهانبینی بویراحمدیهای سیسخت در سالهای
1359-1360 و 1362ش و سالهای پیش از انقلاب، ماهیت ذهنی و عملی مردم در این سالها
تغییر کرده، و دین و مذهب تأثیر ژرفی بر فضای مادی و معنوی زندگی مردم و جهانبینی
و عملکرد آنها گذاشتهاست(نیز نک: بلوکباسی، نقد…، 88-97).
3.غریبخانه: از رسمهای کهن عشایر کوچندۀ بویراحمد، رسم رها کردن سالخوردگان ناتوان
و معلول در پناهگاههایی به نام «غِرِب خونه»(غفاری، هیبتالله، 193)یا
«خِرفخانه»(ایرانیکا، IV/324) به هنگام کوچ و گذر از گذرگاههای سخت کوهستانی بود.
این رسم در فرهنگ برخی عشایر دیگر مانند بختیاریها و ممسنیها نیز وجود داشت.
برونوسکی از این رسم در میان کوچندگان بختیاری در کتابش «صعود انسان» یاد میکند و
مینویسد: سالخوردگان عشایر این رسم را پذیرفتهاند و میدانند که به پایان سفر
زندگی رسیدهاند(ص64). صفینژاد به نقل از دستنویسی رسم بختیاریها را در گذاردن
زنان و مردان پیر در غار«خاتی نعلب»(ظاهراً «خاتین علب»، یعنی خاتون حلب) در مسیر
کوچ به زردکوه میآورد(عشایرمرکزی، 614). لفلر(نک: ایرانیکا، همانجا)و هیبتالله
غفاری(همانجا)و صفینژاد(همان، 613-614)به رواج این رسم در فرهنگ بویراحمد در قدیم
اشاره میکنند.
اماناللهی گزارشهای برونوسکی و لفلر دربارۀ طرد پیران در میان عشایر را خلاف آیین
زرتشت و سنت اسلامی، و خرفخانهها را(بدون ارائه سند) بازماندۀ گورهای پیش از
اسلام دانسته است(نک: دانشنامه…،4/634)؛ اما باید گفت: برخلاف استنباط و نظر
اماناللهی این رسم برآمده از فرهنگ خاص کوچندگی و از عارضههای معیشت سخت زندگی
شبانی در قدیم بوده است. حکایتی از گفت و گوی یک پدر با پسرش به هنگام ترک او در
ادبیات شفاهی ایل ممسنی تداول این رسم را در فرهنگ عشایر کهگیلویه تأییدمیکند(نک:
حبیبی فهلیانی، 456). دگرگونیهای اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی در زندگی عشایر و تغییر
فرهنگ کوچندگی به فرهنگ یکجانشینی و تأثیر آموزشهای دینی نقش مهمی در منسوخ کردن
این رسم در رفتارهای فرهنگی بویراحمدی و عشایر دیگر داشته است.
4. ادبیات شفاهی: بویراحمدیها تا چند دهه پیش در جامعهای زندگی میکردند که فرهنگ
شفاهی در فضای آن سیطره داشت. در این جامعه، بنابر تحقیق اریکا فریدل(«مطایبات…7»،
281-282)، در حالیکه هنرهایی چون نقاشی، کندهکاری، سفالگری و جز آنها وجودنداشت و
زنان در انتخاب رنگ و نقش و رنگآمیزی و نقشپردازی بر دستبافتهایشان، مانند قالی
و خورجین و جز آن، آزادیشان اندک بود، هنر ترانهسرایی و شعرخوانی میان زن و مرد و
در همۀ عرصههای زندگی، به ویژه در مراسم عروسی و سوگ به صورت گستردهای رواج داشت.
شعر، ترانه، قصه، مثل و مَتَل از جلوههای خاص ادب شفاهی رکن اصلی فرهنگ عامۀ
بویراحمد بوده است. ترانههای تکبیتی بویراحمد به لحاظ آهنگ، موضوع، محتوا ویا
مورد ومناسب سرودن و خواندن، از یکدیگر متمایز میشوند. بیتها را معمولاً با 4 آهنگ
و نوای «شَروه»(آهنگ ماتم و عزا)، «هشتا»(رقص و پایکوبی)و «لَلویی»(لالایی خواب)و
«یَریار»(جدایی و دوری از یار)میخوانند. این ترانهها و قصهها بازتابانندۀ
زمینههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعۀ بویراحمد است(تحقیقات میدانی؛ برای
ادبیات شفاهی بویراحمد، نک: فریدل، «ترانهها»، 47-54، «مطایبات»، 281-286؛ لمعه،
47-50، 136؛ «سرگذشت»، 146-196؛ احمدی، 121-122).
شاهنامهخوانی در میان عشایر بویراحمد، به ویژه عشایر تیرۀ کیگیوی رواج داشت.
شاهنامه را باسوادی میخواند و به گویش لری برای مردم تفسیر میکرد. یکی از
شاهنامهخوانان معروف کیسالار بود که با لحنی زیبا اشعار شاهنامه را میخواند. به
هنگام جنگ یا حمله برای غارت، کدخدایان و تفنگچیان دور هم جمع میشدند تا
شاهنامهخوان اشعار حماسی برای آنها بخواند. در پارهای از مجالس شاهنامهخوانی نی
هم نواخته میشد.
داستانهای شاهنامه بر فرهنگ جامعۀ ایلی تأثیر بسیاری گذاشته است؛ از جملۀ این
تأثیرات منسوب کردن نام برخی جاها به پادشاهان و قهرمانان شاهنامه است؛ مثلاً نام
تلخسرو را به کیخسرو، سیسخت را به سیسوار سرسخت کیخسرو که به کوه دنا رفته
بودند، گردنۀ بیژن و تلّزالی در دنا را به بیژن و زال نسبت میدهند و برای هر یک
داستانی روایت میکنند(صفینژاد، عشایرمرکزی، 581؛ تحقیقات میدانی).
زنان عشایر لر حافظ و ناقل ترانههای لری بودهاند، عکس از مؤلف
5. آموزش سنتی و نو: تا پیش از شکلگیری نهاد رسمی آموزش و پرورش در منطقۀ کهگیلویه
و بویراحمد، شمار بزرگی از بویراحمدیها، بهویژه کوچندگان آنها بیسواد بودند. درآن
زمان، در برخی از مناطق سردسیری و گرمسیری مکتبخانههایی به نام «خانۀ ملا» بود که
افراد باسواد طایفهها یا افرادی با سواد از بیرون ایل در این مکتبخانهها به
کودکان و نوجوانان خواندن میآموختند. علاوه بر قرآن کریم، کتابهایی که ملاها درس
میدادند، هفت لشکر یا شاهنامه، خسرو شیرین نظامی، امیرارسلان، فلک ناز و جز آن
بود. آموختن اعداد سیاق و چهار عمل اصلی حساب نیز در برنامۀ درسی مکتبخانهها بود.
با دایر شدن نخستین دبستان 5 کلاسه در تلخسرو و آنگاه یک دبستان در 1330ش در
سیسخت، برخی از کودکان به این دبستانها جذب شدند. پس از چندی، روستاهای منطقه زیر
پوشش آموزش عشایری قرارگرفتند و با گسترش تدریجی آنها، مکتبخانهها از رونق
افتادند. با افزایش شمار دانشآموزان، از 1350ش دبیرستانهایی نیز در مراکز بخشها و
شهرهای بویراحمد تأسیس شد و رفته رفته برنامۀ آموزش رسمی به همۀ نقاط بویراحمد، در
میان یکجانشین و کوچنده، گسترش یافت(صفینژاد، همان، 573-574؛ دربارۀ فرایند توسعۀ
آموزش و پرورش در منطقه، نک: احمدی، 214-223).
طبق آمار 1365ش، بویراحمد سفلا و بویراحمدعلیا به ترتیب به 7/36٪ و 6/45٪ بالاترین
نرخ باسوادی را درمیان عشایر کوچندۀ استان داشتهاند(مطالعه…،33، نیز جدول شم 25).
همچنان طبق آمار 1375ش، از874’63تن جمعیت شهری 6ساله به بالای شهرستان بویراحمد،
616’57 تن باسواد(2/90٪)و 258’6تن بیسواد، و از 638’112تن جمعیت روستایی، 682’78تن
باسواد(8/69٪)و 956’33تن بیسواد، و از 161تن غیرساکن 85تن(4/53٪)باسواد و 76تن
بیسواد بودهاند(آمارنامه، 38).
دگرگونی در ساختارهای ایلی: دگرگونیهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی
ایران در چند دهۀ اخیر ساختار اجتماعی ـ سیاسی و اقتصادی سنتی جامعههای ایلی ـ
عشیرهای، از جمله جامعۀ ایلی بویراحمد را از هم پاشیدهاست. مهمترین عوامل
فروپاشی تدریجی ساختارهای ایلی و تضعیف قدرت ایلات و عشایر در 40 سال گذشته
اینهاست: ملی شدن جنگلها و مراتع، تعیین حریم چرا برای گلهداران ایلیاتی، منسوخ
شدن نظام سنتی زمینداری و تقسیم اراضی مالکان بزرگ در میان زارعان ایلیاتی، فرو
پاشیدن مناسبات کهنۀ خانی ـ ایلیاتی، یا به عبارت دیگر ارباب ـ رعیتی و تملک سنتی
بر عوامل تولید، نفوذ و مداخلۀ نیروهای نظامی و نهادهای رسمی دولتی در امور
اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، سرکوب خانها و براندازی نظام و منصب خانی، کلانتری و
کدخدایی از ساختار سیاسی ایل و جایگزین شدن نظام شورایی و اعتبار یافتن مقام
ریشسفیدی ردههای پایین، اسکان اجباری یا خودخواستۀ عشایر کوچنده و توجه کوچندگان
از اقتصاد مبتنی بر دامپروری سنتی به اقتصاد مبتنی بر زراعت و رمهگردانی و آشنایی
کموبیش آنان با کشاورزی مکانیزه و کاربرد برخی ابزار و وسایل و فنون نوین در زراعت
و حملونقل، گسترش و فراگیر شدن آموزشهای رسمی، توسعۀ فرهنگ ارتباطات و رسوخ برخی
عناصر فرهنگ شهری و غربی و ایجاد جادههای ارتباطی و اجرای برنامههای عمرانی در
دهات ایلنشین. با این دگرگونیها جامعۀ بویراحمد به سوی یک نظام غیرایلی و شیوۀ
زندگی تازه، مشابه با نظام و شیوۀ زندگیروستایی ـ شهری پیشمیرود(بلوکباشی،
جامعه، 98-99).
اکنون سازمان ایلی ـ عشیرهای به مفهوم قدیم و سنتی آن در جامعۀ بویراحمد وجود
ندارد و با تشکیل «سازمان امور عشایری» در نظام جمهوریاسلامیایران و فعالشدن این
نهاد در جامعۀ بویراحمد، امور و وظایف دستگاه رهبری سیاسی ـ اقتصادی قدیم ایل به آن
سپرده شده است.
در بارۀ ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی وسیاسی بزرگ ایل بویراحمد، افزون
برمنابع یاد شده در متن مقاله میتوان به این کتابها و مقالهها نیز مراجعه کرد:
Fazel, G. R. »The Encapsulation of Nomadic Societies in Iran«, The Desert and
Sown: Nomads in the Wider Society, ed.C. Nelson, California, 1973; Fridl, E.,
»Boyer Ahmad«, The Nomadic Peoples of Iran, end.R. Tapper and J.Thompson,
London, 2002; id, »The Division of Labor in an Iranian Village«, Merip Reports,
1981, no.95; id, »The Folktale as Cultural Comment«, Asian Folklore Studies,
1975, vol.XXXIV, no.2; id., »Die Medizinischen Systeme der Boir Ahmad«,
Ethnologie und Geschichte, Wiesbaden,1983; id, Women of Dehkoh: Lives in an
Iranian Village, Washington, 1989; Löffler, R.,»Recent Economic Changes in Boir
Ahmad …«, Journal of the Society for Iranian Studies, 1976, vol.IX, no.4; id.,
»The Representative Mediator and the New Peasant«, American Anthropologist,
1971, vol.LXXIII, no.5; id. And E. Ffridl,»Eine ethnographische Sammlung von den
BoirAhmad, Südiran«, Archiv für Völkerkunde, 1987, vol.XXI; Löffler, R. et al.,
»Die Materielle Kultur von Boir Ahmad, Südiran«, Zweite ethnographische
Sammlung, Archiv für Völkerkunde, 1974,vol. XXVIII; Ranking, J., Report on the
Kuhgalu Tribes, Simla, 1911.
مآخذ: آمارنامۀ استان کهگیلویه و بویراحمد(1375ش)، سازمان برنامه و بودجۀ استان
کهگیلویه و بویراحمد، مرکزآمار ایران، تهران، 1376ش؛ احمدی، نصر، مرفولوژی کرانۀ
گمنام، تهران؛ افشار، ایرج، «فارس ـ درریاض الفردوس»، فارس ـ شناخت، شیراز، 1379ش،
س2، شم 4؛ افشار نادری، نادر، مونوگرافی ایل بهمئی، تهران، 1347ش؛ اقبال آشتیانی،
عباس، تاریخ مفصل ایران، از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، به کوشش محمددبیر سیاقی،
تهران، 1346ش؛ اماناللهی بهاروند، سکندر، قوم لر، تهران، 1370ش؛ امیری بویراحمدی،
امرالله، «ریشهها و اهداف لشکرکشی رضاشاه به بویراحمد»، فصلنامۀ عشایری
ذخائرانقلاب، تهران، 1370ش، شم 15؛ باور، محمود، کهگیلویه و ایلات آن، گچساران،
1324ش؛ بدلیسی، شرفخان، شرف نامه، تهران، 1343ش؛ بلوکباشی، علی، جامعۀ ایلی،
تهران، 1381ش؛ همو، نقد و نظر، تهران، 1377ش؛ بیت، کاوه، شورش عشایری فارس: سالهای
1307-1309ش، تهران، 1365ش؛ تقوی مقدم، مصطفى، تاریخ سیاسی کهگیلویه، تهران، 1377ش؛
تهران، جمعیت و شناسنامۀ ایلات کهگیلویه، تهران، 1347ش؛ حبیبی فهلیائی، حسن، ممسنی
در گذرگاه تاریخ، شیراز،1371ش؛ حسینی، ساعد، گوشههای ناگفتهای از تاریخ معاصر
ایران، شیراز،1373ش؛ حسینی کازرونی، محمدرضا، «کوچ مال کاابراهیم ایل بویراحمد»،
ایلات و عشایر، تهران، 1362ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، تهران، 1339؛ دانشنامۀ
جهان اسلام، تهران، 1377ش؛ دوبد،ک.ا.، سفرنامۀ لرستان و خوزستان، ترجمۀ محمدحسین
آریا، تهران، 1361ش؛ دومورینی، ژ.، عشایر فارس، ترجمۀ جلالالدین رفیعفر،
تهران،1375ش؛ «سرگذشت ایل»، نامۀ نور، ویژه نامۀ هنرو فرهنگ ایل بویراحمد، تهران،
1359ش؛ شم 10و11؛ صفینژاد، جواد، اطلس ایلات کهگیلویه، تهران، 1347ش؛ همو، «خان
نامه»، مجلۀ دانشکده، تهران،1354ش، س1، شم2؛ همو، عشایر مرکزی ایران، تهران،
1368ش؛ همو، « عشایروکوچ»، فصل نامۀ عشایری ذخایر انقلاب، تهران، 1366ش، شم 1؛
طاهری بویراحمدی، عطاء، عشایر گهگیلویه و بویراحمد، کرمانشاه، 1355ش؛ همو، «نیم قرن
زندگی در ایل بویراحمد»، آینده، تهران، 1367ش، س14 ، شم 6-8 ؛ غفاری هیبتالله،
ساختارهای اجتماعی عشایر بویراحمد، تهران، 1368ش؛ غفاری، یعقوب، نمونهای از اشعار
محلی مردم کهگیلویه و بویراحمد، یاسوج، 1362ش؛ فسایی، حسن، فارس نامۀ ناصری، به
کوشش منصوررستگار فسایی، تهران، 1367ش؛ قدیمی، علی اکبر، بررسی اجتماعی و اقتصادی
یاسوج، بویراحمدعلیا، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی، تهران، 1347ش، گزارش شم 5؛
کیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ گزارش بررسی مقدماتی و طرح
مطالعۀ آینده در ایلات کهگیلویه و بویراحمد، مؤسسۀ مطالعاتوتحقیقات اجتماعی،
تهران، 1345ش؛ لغات نامۀ دهخدا؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و
کهگیلویه، تهران، 1349ش؛ مجیدی، نورمحمد، تاریخ و جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد،
تهران، 1371ش؛ مطالعۀ توسعۀ اقتصادی و اجتماعی استان کهگیلویه و بویراحمد(جوامع
عشایری)، سازمان برنامه و بودجۀ استان کهگیلویه و بویراحمد، تهران، 1373ش؛ تهران؛
منم تیمور جهانگشا، گردآوری مارسل بریون، اقتباس ذبیحالله منصوری، تهران، 1364ش؛
موسایی، میثم، «مبارزات عشایر بویراحمد با رضاخان(حکومت پهلوی)»، فصلنامۀ عشایری
ذخایر انقلاب، تهران، 1367ش؛ وقایع اتفاقیه(مجموعۀ گزارشهای خفیهنویسان انگلیس)،
به کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، 1361ش؛ تحقیقات میدانی مؤلف؛ نیز:
Barth, F.,»Tribal Structures of Iran«, Social Science Seminar, Unesco, Tehran,
1959; Bronowski, J., The Ascent of Man, London, 1976; EI1; EI2 ; Fazel,
G.R.,»Economic Bases of Pplitical Leadership Among Pastoral Nomads…«, New
Directions in Political Economy…, eds. M. Leons and and F. Rothestion, New
Jersy, 1979; id,»Social and Political Status of Woman Among Pastoral Nomads…«,
Anthropological Quarterly, Massachusetts/Boston, 1977, vol. no.2; Field, H.,
Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939; Friedl, E.,»Boir Ahmad
Mockery…«, Iranian Studies, Michigan, 1977. vol.X, no.4; id, »The Dynamics of
Women’s Spheres of Action in Rural Iran«, The 7th Berkshire Conference on
History of Women, Wellesley, 1987; id.,»Folksongs from Boir Ahmad…«, Madomšenasi
va Farhang-e-Âmme-e-Iran(Ethnologie et traditions Populaires de l’Iran), Tehran,
1977-1978, no.3; Iranica; Le Strange, G., The Lands of the Eastern Caliphate,
Cambridge, 1905; Löffler, R., Islam in Practice, New York, 1988; id,»The
National Intergration of Boir Ahmad«, Iranian Studies, 1973, VI, no. 2-3; id,
»Tribal Order and the State…«, ibid, 1978, vol.XI.
علی بولکباشی
1.»Economic …« 2.» Tribal …« 3.»Social…« 4.»Folksongs…« 5.» The Mational…«
6.»The Dynamic …« 7.» Boir Ahmad …«