responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5180
بوقا
جلد: 13
     
شماره مقاله:5180

بوقا، در ترکی کهن به معنای گاو نر و گشن است که با اندک دگرگونیهای آوایی در بیشتر شاخه‌های زبان ترکی به همان معنی برجای مانده‌است(کلاوسن، 312). کاشغری آن را به صورت «بُقا»(3/172) ضبط کرده، اما در زبانهای اویغوری، قرقیزی، قزاقی، ازبکی و گویشهای ترکی سیبری به همان صورت کهن بازمانده‌است(جعفر اوغلو، 51؛ یوداهین، 141؛ قزاق…، 52؛ شنیتکوف، 66). در زبانهایی چون یاقوتی، قبچاقی، عثمانی، جغتایی و ترکی آذربایجانی به شکل «بوغا»(دورفر، II/299؛ استرابادی، 88)، و بدون تغییر آوایی به زبان مغولی(لسینگ، 142)، و به صورت «بوها»به زبان منچوری و «بیکا» به زبان مجاری، و به اشکال دیگر به زبانهای قفقازی و روسی راه یافته‌است(دورفر، همانجا). این واژه در برخی زبانها و گویشهای ایرانی، مثل آسی به صورت «بوغ»(یا بوغا)، کردی به صورت «بوخه»، یغنابی به شکل «بوقا و بوقّا»، و وخی به صورت «بوقا» نیز آمده است(همانجا). بوقا و ترکیبهایی از آن به عنوان نام کسان، بیشتر ترکان و مغولان؛ در مآخذ فارسی و عربی کاربرد فراوان داشته است(مثلاً: کلاوسن،75؛ رشیدالدین68؛ حافظ ابرو، 1/49، 475، جم‌ ).
دو تن از امرا و وزرای بزرگ در ایران، یکی غز و دیگری مغول به این نام مشهورند:
1. بوقا، یکی از سران شاخه‌ای از قبیلۀ اغوز(غز) که درحوادث روزگار غزنویان پس از محمود نقش مهمی برعهده داشت. پس از سرکوب سلجوقیان اغوز توسط سلطان محمود غزنوی، گروهی از آنان به داخل ایران، کرمان و از آنجا به عراق عجم گریختند. این گروه به اغوزان یا ترکمانان عراقی معروف شدند و بوقا در زمرۀ آنان بود(ابن اثیر، 9/379؛ بازورت، 224-225؛ قفس اوغلو، 20). از زندگی و نسب بوقا اطلاع چندانی دردست نیست. برخی او را فرزند سلجوق دانسته‌اند(مرعشی،200). پس از مرگ محمود، مسعود برای چیرگی بر برادرش محمد، بوقا و یارانش را به مدد خواست. بعداً نیز از او در برخی جنگها یاری گرفت(بیهقی، 77، 316). ولی پنهانی قصد کرد تا بوقا و یارانش را فرو گیرد و به پند خواجه احمدبن‌حسن میمندی وقعی ننهاد (همو،368). در این سوء قصد یغمر، بلندپایه‌ترین یار بوقا کشته شد، ولی خود او جان به دربرد و روی به عراق عجم نهاد و همه جا دست به کشتار و غارت زد. در 427ق/1036م تاش فراش، سپهسالار مسعود به تعقیب بوقا دست زد، ولی در جنگ از او شکست خورد و غزان ری را گرفته، به باد غارت دادند. ابوسهل حمدوی، والی غزنوی ری به مقابله آمدو غزان را شکست داد و برخی از پیشوایان آنان را اسیر کرد(ابن اثیر، 9/379-389). بوقا به آذربایجان گریخت. در 430ق بوقا و برخی از دیگر سرکردگان غز به کمک مجدالدولۀ دیلمی به همدان تاختند و به قتل عام پرداختند.
علاءالدولۀ کاکویه از اصفهان لشکر به مقابله برد و بر آنان پیروز شد و جمعی را اسیر کرد(همو، 9/383-384)با این همه، گویا گروه بزرگی از آنان در ری ماندند؛ چه، در 423ق که ابراهیم اینال سلجوقی روی به ری نهاد، غزان آنجا را رها کردند و گروهی به سرکردگی بوقا روی به دیار بکر نهادند و از آنجا به موصل رفته، والی آنجا، قرواش را بیرون راندند، ولی قرواش بازگشت و اغوزان را درهم شکست(همو، 9/381-384). پس از آن، از بوقا و یارانش اطلاعی در دست نیست.
2. بوقا چینگْسانْگ، نام وزیر پرقدرت سالهای نخستین فرمانروایی ارغون، ایلخان مغول. چینگسانگ در اصل واژۀ چینیِ دخیل در زبان مغولی است، به معنی وزیر ایالت(لسینگ، 190).
بوقا پسر اوگلی پسر هوگولای قورچی از شاخۀ اوریات قبیلۀ جلایر بود. اوگلی قورچی با دو پسر خردسال خویش، بوقا و آروق همراه هولاگوخان به ایران آمده‌بود. پس از درگذشت او، اَباقاخان(ه‌ م)فرزندان او را نگاهداری و تربیت کرد و بوقا را به ملازمت خود برگزید. بوقا نخست تمغاچی(مهردار، نک‌: کلاوسن، 504)بود. وی سپس به خزانه‌داری پوستین، و بعد به خزانه‌داری نارین(طُرَف و جواهرات، نک‌: لسینگ، 566)برگزیده شد و هم‌زمان آل تمغا(مهر سرخ، نک‌: کلاوسن، 120, 504)را هم به او سپردند(رشیدالدین 1/70، 2/1110؛ ابن عبری1، I/614).
در 680ق/1281م و به هنگام درگذشت اباقاخان، بوقا ملازم ارغون بود(رشیدالدین، 2/1124-1125)و در 681ق همراه برادرش، آروق در قورولنای آغاز پادشاهی احمد تگودار(ه‌ م)، برادر و جانشین اباقاخان حاضر شد و به دفاع از حق وراثت ارغون برخاست، اما کاری از پیش نبرد واحمد تگودار ایلخان شد. اگر چه ارغون بر پادشاهی احمد گردن نهاد، اما پس از آنکه به عراق رفت، اندک اندک سرکشی آغاز کرد و کار به جنگ کشید. شکست و تسلیم ارغون‌خان بوقا را که سخت نگران جان او و خود بود، به تکاپو انداخت و وی گروهی از شاه‌زادگان و امیران را با خویشتن همراه کرد و به ترفندی ارغون را از زندان رهانید. آن‌گاه، به همت او احمد تگودار نیز دستگیر و معزول گردید و همۀ شاه‌زادگان به ایلخانی ارغون گردن نهادند(همو، 2/1124-1148؛ وصاف، 128-137؛ حمدالله، 593-595؛ ابن عبری، I/614-616). ارغون در آغاز پادشاهی، بوقا را به پاداش کوششهایش، ثروت و امتیازات بی‌مانند داد و وی را با اختیاراتی وسیع، وزیر سراسر قلمرو ایلخانی گردانید(رشیدالدین، 2/1152-1156؛ نیز نک‌: وصاف، 229-230؛ ابن عبری، I/622).
در 684ق اُردوقیا، سفیر درگاه قوبیلای قاآن حامل فرمان وی مبنی برآن بودکه ارغون‌خان به جای پدر نشیند و بوقا به لقب «چینگسانگ» ملقب گردد(رشیدالدین، 2/1161؛ وصاف، 229).
در این زمان، شمس‌الدین جوینی که پس از دستگیری و قتل احمد تگودار بیمناک شده، و آهنگ گریز کرده بود، به پایمردی بوقا وارد دستگاه ارغون‌خان شد، ولی این امر کار بوقا را از رونق انداخت و رقیبان و حاسدانش نیز به تکاپو برخاستند. بوقا هم در برابر، به سعایت از جوینی نزد ایلخان برخاست و چنان کرد که وی و خاندانش را پس از آزار بسیار به قتل رساندند(رشیدالدین، 2/1156-1160؛ وصاف، 140-143؛ ابن عبری، I/616-617 ؛ حمدالله، 595).
خودرأیی و سخت‌گیری بوقا در پایتخت و برادرش آروق در بغداد که از سوی او برآنجا فرمان می‌راند، بر بسیاری از شاه‌زادگان و امیران مغول و کارگزاران ایرانی دیوان گران آمد و اندک اندک شکایت از او و برادرش آغاز شد. اما ارغون به سبب دینی که از او بر گردن داشت، دم برنمی‌آورد. با این همه، برخی جسارتهای بوقا موجب شد تا از اعتبار و احترام او نزد ایلخان کاسته شود. به همین سبب، چون بوقا از بستر بیماری برسرکار بازگشت، عمل اینچو(املاک دولتی، نک‌: کلاوسن، 173)، مربوط به شیراز از او منتزع شد و وی با بی‌اعتنایی ایلخان و درباریان روبه‌رو گردید. از این رو، گوشه‌گیری پیشه کرد و حتى خود را به بیماری زد و همین امر او را یکسره از چشم ارغون انداخت(رشیدالدین، 2/1166-1168؛ نیز نک‌: 229-232؛ حمدالله، 597؛ ابن عبری، I/622-623).
بوقا در حضور دیگران بی‌محابا از خدمات خویش در تأمین و تثبیت ایلخانی ازغون و جفا و بی‌وفایی او سخن می‌گفت و این گفتارها پیوسته به ارغون گزارش می‌شد. ظاهرا او قصد داشت شاه‌زاده‌ای را در برابر ارغون برانگیزد و مقام ایلخانی را به او سپارد. از این‌رو، شاه‌زاده جوشکاب، پسر چوماغر نوادۀ هولاگو را که در کرانه‌های فرات مقیم بود، برای هدف برگزید و با برخی از امیران و شاه‌زادگان در این باب هم‌داستان شد و جوشکاب را نیز از نیت خود آگاه ساخت. جوشکاب که از فتنه‌گری بوقا بیمناک بود، از وی سندی خواست مبنی برهم پیمانی و سوگند به امضای همۀ کسانی که در آن کار هماهنگ و همراه شده بودند. بوقا نیز چنان سندی برای وی فرستاد. اما جوشکاب که برجان خویش بیمناک بود، نزد ارغون رفت و داستان را باز گفت. ارغون کسانی را به دنبال بوقا فرستاد. اما او گریخته، و به اولجای خاتون پناه جسته بود. سرانجام در 21 ذیحجۀ 687 او را دستگیر کردند و همان روز جوشکاب او را به دست خویش به قتل رسانید. پس از وی بسیاری از امیران مغول و کارگزاران ایرانی مسلمان و مسیحی او و نیز برادرش آروق و پسرش اباچی نیز کشته شدند(رشیدالدین، 2/1166-1172؛ وصاف، 232-233؛ حمدالله، 597؛ ابن عبری، I/623-627).
با توجه به اینکه بوقا کارخویش را از دیوان و خزانه‌داری آغاز کرده بود، باید پذیرفت که دست‌کم خواندن و نوشتن مغولی را می‌دانسته است. خواجه رشیدالدین که بی‌گمان در آن روزگار در دربار ایلخان حضور داشت، بوقا را «ازمیان مغول مردی به غایت کافی و زیرک و با رأی و تدبیر» وصف می‌کند(2/1156؛ نیز نک‌: وصاف، 229؛ ابن عبری I/622).
مأخذ: ابن اثیر، الکامل؛ استرابادی، محمد مهدی، سنگلاخ، به کوشش روشن خیاوی، تهران، 1374ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علی اکبر فیاض، مشهد، 1356ش، حافظ ابرو، عبدالله، زبدةالتواریخ، به کوشش کمال حاج‌سیدجوادی، تهران، 1372ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1364ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جوامع التواریخ، به کوشش محمدروشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373ش؛ کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول،1338ق، مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و روبان و مازندران، به کوشش برنهارد دارن، تهران،1363ش؛ وصاف، تاریخ، به کوشش محمد مهری اصفهانی، تهران، 1338ش، نیز:
Bar Hebraeus: Abū’l Farac tarihi, tr.Ō. R. Doğrul, Ankara, 1987; Bosworth, C.E., The Gaznavids: Their Empire in Afganistan and Eastern Iran, Beirut, 1973; Caferoğlu, A., Eskiuygur tūrkçesi sōzlü, Istanbul, 1968; Clauson, G., An Etymological Dictionary of pre-Thirteenth-Century Turkish, Oxford, 1972; Doerfer, G., Türkisch und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, 1965; Kafesoğlu, I., Sultan MelikŞaah devrinde büyük Selçklu imparatorluğu, Istanbul, 1953; Kazak türkçesi sözlöüğü, tr.H. Oraltay et al., Istanbul, 1984; Lessing, F.D., Mongolian- English Dictionary, Bloomington, 1982; Shnitnikov, B.N., Kazakh-English Dictionary, London, 1966; Yudahin, K.K., Kirgiz sözlüğü, tr., A. Taymas, Ankara, 1988.
مصطفى موسوی







1.Bar Hebraeus
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 13  صفحه : 5180
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست