بَنىْ اَفْطَس، از دولتهاي ملوك الطوايف اندلس كه پس از فروپاشى خلافت
اموي، بر باختر ميانى اندلس فرمانروايى كرد 13- 87ق/022-094م.
شالودة اين دولت را يكى از غلامان ايرانى فائق، از موالى الحَكَم، ملقب
به المستنصربالله اموي حك 50-66ق/61-77م، به نام شاپور سابور الفارسى
ريخت. در اوايل سدة ق كه خلافت اموي روي به ضعف نهاد و آشوب و پراكندگى
اندلس را فرا گرفت، شاپور هم كه در زمان هشام ثانى، ملقب به المؤيد حك
66-99ق/76-009م والى ولايت غرب بود، نيمةشمالى ولايت غربى اندلس
ثَغرالجوفى را با شهرهاي معروف آن مانند بَطَليوس، شَنتَرين و اُشبونه در
اختيار گرفت ابن عذاري، /36؛ آشباخ، 7 و 3 سال بر آن حكم راند. شاپور با
آنكه مردي دلير بود، كشورداري نمىدانست و وزيرش ابومحمد عبدالله ابن افطس
رشتة كارها را در دست داشت. شاپور در 13ق/ 022م درگذشت و دو پسر نابالغ به
نامهاي عبدالملك و عبدالعزيز بر جاي نهاد و وصيت كرد كه عبدالله تا رسيدن
اين كودكان به سن رشد كارها را اداره كند؛ اما وي بر همة امور مسلط شد و بر
ما ترك شاپور چنگ انداخت و عملاً فرمانرواي سرزمينى شد كه حتى زمانى به
اِشبيليه هم رسيد ابن عذاري، همانجا؛ عنان، 0 -1.
دولت افطسى در واقع با مرگ شاپور و استقلال عبدالله بنياد يافت. قلمرو اين
دولت كه گاه به نام مركز سياسى آن، مملكت بطليوس هم ناميده شده است،
در قسمت باختري اندلس قرار داشت و در جنوب تقريباً تا خاك پرتغال را در
برمىگرفت و جز شهرهاي ياد شده، شهرهاي ديگري چون مارِده، يا بُره،
شِنتَره، قُلَمريه و بازو نيز از توابع اين دولت شمرده مىشدند همو، 0. دولت
بنى ذوالنون طُليطله 27- 78ق/035- 085م همساية خاوري، و دولت بنى عباد
اشبيليه كه مهمترين دولت عصر ملوك الطوايف اندلس به شمار مىرفت، همساية
جنوبى دولت افطسى بودند. رشته كوههاي بزرگ الشارات الكبري دو دولت بنى
افطس و بنى عباد را تقريباً از هم جدا مىكرد همانجا، بىآنكه مانع تيرگى و
درگيري ميان آنها شود.
نخستين حاكم افطسى مملكت بطليوس، ابومحمد عبدالله بن محمد ابن مَسلَمة بن
افطس، نياكانش از بربرهاي مِكناسه بودند كه در فَحص البَلّوط قرطبه اقامت
گزيده بودند ابن اثير، /88؛ ابن عذاري، /35؛ IV/193 .IA, ابن حيان از اينكه
عبدالله را به تُجيب از قبايل يمن نسبت داده، او را ابن مَسلَمة تُجيبى
مىخواندند نك: ابن ابار، /6-7، اظهار شگفتى كرده است نك: ، IA همانجا.
عبدالله پس از استقلال، لقب المنصور گرفت، بطليوس را مركز حكومت خود قرار
داد و پسرش ابوبكر محمد المظفر را ولىعهد خود گردانيد ابن بسام، /41.
المنصور اگرچه هم پيمانهاي نيرومندي از تُجيبيهاي بنى هود در سرقسطة دور دست
داشت، اما همسايگان نزديكش چون بنى جَهْوَر در قرطبه و بنى عبّاد در
اشبيليه و بنى بِرْزال در قَرْمونه به مقابله با او برخاستند و يكى از
جنگهاي خطرناك او با بنيانگذار دولت بنى عباد قاضى ابوالقاسم محمد بر سر
استيلا بر شهر باجه در گرفت. اميرعبادي پسرش اسماعيل را به سركردگى جمعى از
برگزيدگان سپاه خويش، همراه با نيروهاي بربرِ محمد بن عبدالله برزالى به
مقابلة عبدالله فرستاد. شهر باجه پس از دادن كشته و اسير بسيار به دست
نيروهاي مشترك افتاد. محمد ولىعهد دولت افطس هم در ميان اسيران بود كه
چندي در زندان قرمونه ماند تا در 21ق/030م آزاد شد عنان، 1 - 2؛ IV/194 .IA,
المنصور انتقام اين شكست بزرگ را سال بعد گرفت، آنگاه كه به نيروي
عبادي اجازه داد از سرزمين او براي جنگ با مملكت مسيحى ليون0 بگذرد، اما در
بازگشت بر آن شبيخون زد و بسياري را كشت و اسماعيل عبادي به سختى جان به
در برد و به اشبونه گريخت. بدينسان، ريشههاي كينه ميان بنى افطس و بنى
عباد قويتر شد عنان، 2؛ عبدالحليم، 85. المنصور يك بار نيز گرفتار شورشى در
دورترين مرزهاي قلمرو خود در اشبونه شد و سبب آن، قيام عبدالملك پسر شاپور
بود كه به زودي سركوب شد و عبدالملك به قرطبه گريخت و تا آخر عمر در آنجا
ماند ابن عذاري، /37. المنصور در جماديالا¸خر 37/دسامبر 045 درگذشت همو، /36؛
قس: ابن خلدون، /05، كه تاريخ فوت المنصور را به اشتباه 61ق آورده است.
پس از المنصور، پسرش ابوبكر محمد، ملقب به المظفر بر تخت نشست. چند سال
نخستين فرمانروايى المظفر به درگيري با همسايگان ذيالنونى و عبادي خود
گذشت. وي زمانى براي ياري رساندن به ابن يحيى امير لَبله با المعتضد
عبادي جنگيد و در 39ق/047م شكست سختى بر لشكريان اشبيليه وارد آورد؛ اما در
42ق/050م بر اثر دشمنى با ابن يحيى و حمله به لبله، از المعتضد شكست
فاحشى خورد و در چند درگيري ديگر هم با ناكامى روبهرو شد و احوال مملكت
بطليوس روي به پريشانى نهاد. تنها وسيلهاي كه او را نجات داد، مداخلة وزير
ابوالوليد ابن جهور بود كه براي تأمين اهداف خود ميان المعتضد و المظفر پا در
ميانى كرد و در 43ق/051م پيمان آشتى ميان آن دو بسته شد همانجا؛ ابن
بسام، /86-87؛ ابن عذاري، /37، 40؛ عنان، 3 -4؛ آشباخ، 5-6.
در اثناي اين كشاكشها، تهديد ديگري از سوي نيروهاي مسيحى شمال هم بر
نگرانى و گرفتاري ابن افطس مىافزود. فرناندوي اول پسر سانچو، پادشاه
قشتاله وليونِ متحد شده، با استفاده از تفرقة امراي مسلمان، چشم طمع به
شهرهاي شمالى دور افتاده و بىدفاع سرزمين بطليوس دوخت و در 49ق/057م بر
آنها تاخت. شهرهاي لَميقه لاميگو و بازو در شمال پرتغال را گرفت و مسلمانان
را اسير و برده كرد و مسيحيان را به جاي آنان نشاند، ولى نتوانست امير
افطسى را به تأدية خراج وادارد. با اينهمه، چند سال بعد كه شهر شنترين هدف
تعرض نيروهاي فرناندو قرار گرفت، المظفر به ناچار پذيرفت كه سالانه هزار
دينار به امير مسيحى بپردازد. در 56ق/064م شهر قلمريه در شمال پرتغال - كه
در دست يكى از غلامان ابن افطس بود - به علت خيانت حاكمش به دست
مسيحيان افتاد ابن عذاري، /38-39، 53؛ عنان، 4 - 5. المظفر در 60ق/068م
درگذشت ابن خطيب، 84.
المظفر را به دليري و فضل و دانش ستودهاند همو، 83. در واقع آنچه بيشتر ماية
نامآوري و ماندگاري ياد او شده است، اثر بزرگ تاريخى و ادبى او با عنوان
المظفري يا التذكرة و كتاب المظفر : ابن بسام، /40؛ نك: مقري، /56: التذكر
المظفري است كه گويا شخصاً فراهمش آورد و جز كاتبش ابوعثمان سعيد بن خيره
از كسى ديگر در تدوين آن ياري نگرفت. اين كتاب كه جز اندكى از آن در دست
نيست، در حدود 0 مجلد 00 مجلد: ابن سعيد، /64 و بهسان دائرة المعارفى شامل
مغازي، سير، مثل، آداب نيكو، نوادر و لغات غريب بوده است. به علت بزرگى
كتاب، هر كسى را توان به دست آوردن آن نبود و تنها در گنجينة شاهان
مىتوانست باشد.
المظفر در ميان شاهان عصر خود اديبى بىرقيب و معاشر اهل علم بود. شعر بيشتر
شاعران زمانش را نمىپسنديد و مىگفت «هر كسى نمىتواند مانند متنبى و معري
شعر بسرايد، بهتر است كه خاموش باشد» ابن بسام، /40 -41؛ ابن عذاري، /36-37؛
مقري، /54؛ عنان، 6. با اينهمه، ابن شرف قيروانى از طليطله قصيدهاي در
مدح المظفر فرستاد و يك هزار مثقال سكه پاداش يافت ابن بسام، /41 - 43.
ابن عبدالبر قرطبى مؤلف الاستيعاب، منصب قضاي اشبونه و شنترين را در عصر
المظفر برعهده داشت ابن خلكان، /6 -7.
از المظفر دو پسر ماند: يحيى كه با لقب المنصور در بطليوس به فرمانروايى
نشست، و ديگري عمر كه با لقب المتوكل علىالله، يابُره و متعلقات آن در
منطقة مرزي باختري را - كه در زمان مرگ پدر حاكم آن بود - در اختيار گرفت.
ميان دو برادر كشاكش درازي بر سر حكمرانى سرزمين بطليوس پيش آمد ابن ابار،
/7- 8؛ ابن بسام، /47 - 49. در اين درگيريها، عمر از مأمون ذوالنونى حاكم
طليطله، و يحيى از معتضد عبادي در اشبيليه ياري خواست. آلفونسوي ششم هم
كه در كمين دولتهاي مسلمان اندلس بود، به اين آتش دامن زد همو، /50؛ ابن
خطيب، 84. در 70ق/077م زمانى كه آلفونسو بر طليطله هجوم برد، تنها امير
اندلس كه براي نجات شهر حركت كرد، المنصور يحيى بود؛ اما ميان آن دو تلاقى
روي نداد. آلفونسو پس از تخريب قلعهها و نابود كردن محصول بازگشت عنان، 9 و
يحيى هم به قرارگاه خود باز آمد و چندي بعد در 73ق/080م درگذشت. عنان ص 7
اين تاريخ را براي مرگ يحيى نمىپذيرد و به استناد ابن خلدون آن را در
64ق/072م مىداند. زامباور ص 9 تاريخ 73ق را تأييد مىكند نيز نك: IV/194 .IA,
پس از مرگ يحيى، عمر المتوكل فرزندانش عباس را به حكمرانى يابره، و فضل
را به والىگري مارده گمارد و خود در بطليوس مستقر شد ابن ابار، /8؛ ابن
بسام، /51؛ آشباخ، 2. از نگرانيهاي بزرگ او تهديد طليطله از سوي آلفونسو بود.
المتوكل قصد نجات شهر و يا طمع تصرف آن را داشت نك: ابن خطيب، 85؛ اما خطر
از دست رفتن اشبيليه نمىگذاشت كه او از همة امكاناتش در اين راه بهره
گيرد؛ زيرا نيروهايى را كه او به سرداري فضل فرستاده بود، شكست خوردند 78ق
و در فرجام كار، طليطله تسليم آلفونسو شد و پس از 27 سال فرمانروايى
مسلمانان، به قلمرو مسيحيت بازگشت و پايتخت جديد اسپانيا شناخته شد آشباخ، 9
-0؛ نك: ابن سعيد، /3، كه تاريخ تسليم طليطله را 75ق نوشته است.
پيشروي آلفونسو در ولايات مسلماننشين و تهديد مراكز بزرگ ديگر مانند مارده،
بطليوس و قرطبه، نه فقط المعتمد عبادي را از هم - پيمانى با اين امير مسيحى
پشيمان كرد، بلكه سبب شد تا فرمانروايان مسلمان اندلس به مددخواهى از يوسف
بن تاشفين، امير مرابطى مغرب برخيزند سلاوي، /3. قضات بطليوس و غرناطه و
نيز قاضى قرطبه و وزير المعتمد به عنوان سفراي اندلس نزد ابن تاشفين رفتند.
امير لمتونى با نيروهايش به اندلس درآمد و تا نزديكى بطليوس پيش رفت. در
آنجا، المتوكل به استقبال و مهمانداري پيش آمد. نيروهاي آلفونسو هم در غرب
اندلس پيشروي مىكردند. درگيري دو طرف در شمال بطليوس در محل زَلاّقه 2
رجب 79ق/3 اكتبر 086م به شكست سنگين آلفونسو انجاميد همو، /9-3؛ عبدالله
زيري، 04- 05؛ ابن عبدالمنعم، 6 - 0؛ الحلل...، 6 -3؛ ابن ابار، /8-01؛
آشباخ، 8-2؛ عنان، /9 - 0.
اين شكست با همة سنگينى مسير تحولات اندلس را دگرگون نكرد. برتري نيروي
نظامى و ارادة فرماندهى اسپانياي مسيحى از يك طرف، تفرقه و دو دليهاي
امراي مسلمانِ غرقه در خوشگذرانى - كه برضد همديگر حتى با امراي مسيحى
همپيمان مىشدند - اندلس و مردم مسلمان آن را به آيندهاي خطرناك تهديد
مىكرد. ابن تاشفين هم به خوبى دريافته بود كه نگهداري اندلس در برابر
آلفونسو با اين امراي راحت طلب و مردد ممكن نيست و براي مقابله با تهديد
مسيحيان، لازم است پراكندگى سياسى اندلس به يگانگى نيرومندي تبديل شود.
از اينرو، دو سال بعد كه آلفونسو اشبيليه را تهديد كرد و معتمد عبادي به ابن
تاشفين متوسل شد، امير لمتونى درصدد اجراي نقشة يكپارچهسازي اندلس مسلمان
برآمد. نيروهاي مرابطى ولايات اندلس را يكى پس از ديگري به تصرف درآوردند
وات، و پس از چند پيكار، سرانجام بطليوس را گرفتند؛ المتوكل و پسرانش كشته
شدند و دولت بنى افطس در صفر 87/مارس 094 سقوط كرد. المنصور پسر ديگر المتوكل
به مسيحيان پيوست و به انتقام خون پدر همراه آنان در بلاد مسلمانان به
تكاپو پرداخت. از پسر ديگر المتوكل با لقب نعيمالدوله يا نجمالدوله سعد ياد
كردهاند كه گويا اسير و گرفتار بندي دراز مدت شد عبدالله زيري، 72-74؛ ابن
ابار، /03-04؛ ابن خطيب، 86؛ آشباخ، 01. ابومحمد ابن عبدون قصيدة رائيهاي در
سوگ المتوكل سروده است فتح بن خاقان، 7-0؛ نيز نك: ه د، /05.
المتوكل با همة گرفتاريهاي آشفته بازار سياست آن روز اندلس، از زندگى پر
تنعم شاهانه حظ كامل مىيافت؛ در ادب و شعر هم دست داشت و از همنشينى با
اهل فضل بهرهمند مىشد. حكايتهاي بسياري از قدرت بيان، بديههگويى و ذوق و
ظرافت او در منابع نقل شده است فتح ابن خاقان، 0- 5؛ ابن بسام، /51 -52؛
ابن سعيد، /6؛ مقري، /85- 87. مقري در مقايسة المتوكل و المعتمد، المتوكل را
نويسندهتر، و معتمد را سرايندهتر ارزيابى كرده است همانجا. ابوالوليد ابن
حضرمى، ابوعبدالله محمد بن ايمن، ابوزيد عبدالرحمان بن مولود و ابومحمد ابن
عبدون ه م از وزيران المتوكل بودند ابن سعيد، /65، 66، 72، 76.
مآخذ: آشباخ، يوزف، تاريخ الاندلس فى عهد المرابطين و الموحدين، ترجمة محمد
عبدالله عنان، قاهره، 377ق؛ ابن ابار، محمد، الحلة السيراء، به كوشش حسين
مونس، قاهره، 985م؛ ابن اثير، الكامل؛ ابن بسام شنترينى، على، الذخيرة فى
محاسن اهل الجزيرة، به كوشش احسان عباس، بيروت، 975م؛ ابن خطيب، محمد،
اعمال الاعلام، به كوشش لوي پرووانسال، بيروت، 956م؛ ابن خلدون، العبر،
به كوشش خليل شحاده و سهيل زكار، بيروت، 401ق/981م؛ ابن خلكان، وفيات؛
ابن سعيد مغربى، المغرب فى حلى المغرب، به كوشش شوقى ضيف، قاهره، 953-
955م؛ ابن عبدالمنعم حميري، محمد، صفة جزيرة الاندلس، به كوشش لوي
پرووانسال، قاهره، 937م؛ ابن عذاري، احمد، البيان المغرب، به كوشش كولن و
لوي پرووانسال، بيروت، 930م؛ الحلل الموشية فى ذكر الاخبار المراكشيه، به
كوشش سهيل زكار و عبدالقادر زمامه، دارالبيضاء، 979م؛ زامباور، نسبنامة خلفا و
شهرياران، ترجمة محمدجواد مشكور، تهران، 356ش؛ سلاوي، احمد، الاستقصاء، به
كوشش جعفر ناصري و محمد ناصري، دارالبيضاء، 954م؛ عبدالحليم، رجب محمد،
العلاقات بين الاندلس الاسلامية و اسبانيا النصرانية فى عصر بنى امية و ملوك
الطوائف، قاهره، دارالكتب الاسلاميه؛ عبدالله زيري، مذكّرات، به كوشش لوي
پرووانسال، قاهره، 955م؛ عنان، محمدعبدالله، دول الطوائف، قاهره،
380ق/960م؛ فتح بن خاقان، قلائد العقيان، بولاق، 289ق؛ مقري، احمد، نفح
الطيب، به كوشش يوسف محمد بقاعى، بيروت، 406ق/986م؛ نيز:
IA; Watt, W.M., A History of Islamic Spain, Edinburgh, 1965.
يوسف رحيملو