بَنىْ اَسَد، تيرهاي از عرب عدنانى، موسوم به بنى اسد بن خزيمه. اين تيره با اينكه در مقايسه با ديگر قبايل بزرگ، در تاريخ سدههاي نخستين هجري، ويژگى برجسته و نقشى چشمگير نداشته است، يكى از تيرههاي مهم مُضَري، از اعراب شمال عربستان، به شمار مىرود. زنجيرة نسب بنى اسد، پس از خزيمه، از مُدركة بن الياس به معدّبن نزار مىرسد كلبى، جمهرة...، 9-1، 68-69. چند تيرة مشهور ديگر عرب نيز عنوان بنى اسد داشتند كه جدا از بنى اسد بن خزيمه هستند؛ از جمله مىتوان به اسد بن عبدالعزّي از قبيلة قريش اشاره كرد نك: سمعانى، /14. اما معمولاً مقصود از بنى اسد در مآخذ، بنى اسد بن خزيمه است. بنى اسد خود به چندين شاخه و عشيرة ديگر - كه در برخى مآخذ، شمار آن را به 4 رساندهاند - تقسيم مىشد نك: نويري، /50؛ نيز كلبى، همان، 68-69 كه از مهمترين آنها مىتوان به بنى فَقْعَس، بنى صيدا، بنى نَضربن قُعَين، بنى زَنيه، بنى غاضره و بنى نعامه اشاره كرد ابن قتيبه، المعارف، 5؛ نيز نك: ابن دريد، 80. بنى اسد بعدها، پس از پراكنده شدن در عراق و شام، به شاخههاي ديگري نيز تقسيم شدند نك: دنبالة مقاله. بنى اسد غالباً در شبه جزيرة عربستان، در صحراي نجد و تهامه و در كنار منابع آب سكنا داشتند نك: ابوالفرج، 5/00، 77، 7/6. ياقوت حموي به گروهى از ساكنان بنى اسد در آنجاها اشاره كرده است /11، 01، 76، /01، 00، جم. مشهورترين مسكن ايشان در سرزمين «فَيد»، كنار دو رشتهكوه مهم اجأ و سلمى ه م بود، اما قبيلة يمانى طَىّ آنجا را از دست بنى اسد به درآورد و موجب پراكندگى بيشتر آنان شد نك: قلقشندي، /49. گفتهاند كه خزيمة بن مدركه، نياي بنىاسد، نخستين مُضَرياي بود كه در مكه سكنا گزيد و اول كسى بود كه بتهُبَل را در جاي خود نصب كرد و بدين سبب، آن را هبل خزيمه مىخواندند كلبى، الاصنام، 8. فرزندان خزيمه بعدها بر اثر منازعات قبيلهاي، از مكه هجرت كردند و در صحراي نجد و تهامه پراكنده شدند نك: ابن عديم، /34. با اين همه، از پارهاي روايات چنين برمىآيد كه كسانى از بنى اسد تا سالها بعد، هنگام ظهور اسلام، همچنان در مكه سكنا داشتند نك: بلاذري، انساب...، /59. كهنترين مأخذ تاريخى موجود كه نامى از بنىاسد آورده، به تقريب به اوايل سدة م مربوط مىشود. توضيح اينكه، در سدة م، گروه بسياري از قبايل قحطانى جنوب عربستان، به سوي شمال هجرت كردند و در شمال شرقى عربستان، در حيره - جايى نزديك كوفة فعلى - امارتى زيرنظر و نفوذ ساسانيان ايران برپا كردند كه تا سدة م پابرجا بود. اينان را لخميان يا آلمنذر نيز مىخواندند. قلمرو حكومتى اينان به تدريج گسترش يافت و به نجد و باديةالشام رسيد و به ويژه امرؤالقيس - فرمانرواي قدرتمند آنان - توانست اعراب باديهنشين آن نواحى را به اطاعت دولت حيره درآورد. در سنگنبشتهاي كه از گور او در نماره - واقع در جنوب دمشق - به دست آمده، از قبيلة بنى اسد به عنوان يكى از قبايل تابع آن دولت ياد شده است نك: پيگولوسكايا، 9 -0؛ تقىزاده، 22، حاشية . روايات منابع اسلامى، تاريخ بنى اسد را دستكم در بخشى از عربستان و برههاي از زمان، باملوككنده، به ويژه امرؤالقيس - شاعر نامبردار عصر جاهلى متفاوت با امرؤالقيس فرمانرواي حيره - مرتبط مىدانند دربارة كنديان و امرؤالقيس، نك: پيگولوسكايا، 36، 47. بنابر روايات، در سدة م بخش بزرگى از قبيلة كنده، به شمال عربستان مهاجرت كردند و در ميان قبايل معدّ ساكن شدند و اندكى بعد با ياري دولت بيزانس، حكومتى به رقابت با لخميان تأسيس كردند همو، 04. بنى اسد از جمله قبايلى بودند كه تابعيت حُجر، آخرين فرمانرواي كنده و پدر امرؤالقيس را پذيرفتند يعقوبى، /77؛ ابوالفرج، /1 - 2؛ حمزه، 11؛ ابن اثير، الكامل، /13 -14 و به او ماليات مىپرداختند؛ بعدها از پرداخت ماليات تن زدند و يا به هر حال، بر حكومت حجر و كنده كه به سراشيب ضعف و ناتوانى افتاده بود، شوريدند و سرانجام بر آنان چيره شدند و حجر خود به دست بنى اسد از پاي درآمد نك: ابن قتيبه، الشعر...، 3؛ ابوالفرج، /5 -6؛ ابن اثير، همان، /15. موضوع خونخواهى امرؤالقيس از عاملان قتلپدرش، يعنى بنى اسد در اشعار منسوب به او - كه تاكنون بارها بررسى و نقد شده مثلاً نك: حسين، 32 بب - انعكاس وسيع يافته است امرؤالقيس، قطعات 6، 3، 9؛ اصمعى، 24-27؛ قس: بلاشر، 92. بر مبناي رواياتى كه گويا بيشتر با توجه به اشعار منسوب به امرؤالقيس بازسازي شده، وي قبايل شمال را برضد بنى اسد متحد كرد و انتقام خون پدر خويش را از آنان گرفت و سرانجام شيخ بنى اسد را نيز به قتل رساند. آنگاه خود از بيم منذر - فرمانرواي حيره كه در پى او بود - گريخت و به قيصر روم پناه برد. اما سرانجام امپراتور روم، به اغواي مردي از بنى اسد او را به حيله كشت نك: كلبى، الاصنام، 7؛ يعقوبى، /79-81؛ ابن اثير، همان، /16 -19؛ نيز نك: پيگولوسكايا، 46-47. از ديگر مسائل مربوط به تاريخ اين قوم در پيش از اسلام، نزاعها و درگيريهاي قبيلهاي است كه به «ايام العرب» ه م شهرت دارد. بنابراين روايات، بنى اسد همچون ديگر قبايل، پيوسته در جنگ و گريز و حلف و صلح بود مثلاً نك: ابوالفرج، /5 بب، 0/5 بب. به طور مشخص در دو روز مشهور به «يوم ذات الاثل» يا «يوم الكلاب» و «يوم النسار»، قبيلة بنى اسد نقش عمده داشت نك: ابوعبيده، ايام العرب، /34 بب، 58 بب، النقائض، /39-41. از ديگر حوادث مربوط به بنى اسد، مقارن ظهور اسلام، شركت ايشان در مجموعة قبايل متحد و همپيمان قريش معروف به «احابيش» است ابن سعد، /27؛ دربارة احابيش، نك: زرياب، 6 - 8. پيوند قبيلة بنى اسد با قريش تا سالها، به گونههاي مختلف استوار بود. در آغاز ظهور اسلام، كسانى از اين قبيله، به ويژه آنها كه ساكن شهر مكه بودند، در ميان مسلمانان اوليه ديده مىشدند؛ مانند قيس بن عبدالله اسدي كه از مهاجران به حبشه بود ابن هشام، /؛ ابن اثير، اسدالغابة، /21. در ميان اصحاب مشهور حضرت رسولص نيز كسانى از اين قبيله مانند عبدالله بن جحش و عكاشة بن محصن را مىتوان نام برد ابن قدامه، 06 بب، و بايد گفت كه ازدواج پيامبرص با زينب دختر جحش، در حدود سال ق/26م موجب تفاخر بنى اسد بوده است ابن حبيب، 6؛ ابن سعد، /01 بب؛ نيز نك: بلاذري، همان، /33 بب. همچنين از يكى دو تن از افراد اين قبيله و حلفاي ايشان - كه در شمار مسلمانان بودند - در جنگ بدر نام برده شده است نك: واقدي، /54، 64. پس از هجرت، پيامبرص چند بار به دفع افراد صحرانشين اين قبيله كه برضد مسلمانان كار مىكردند، برخاست مثلاً نك: همو، /40-41، /50؛ ابن سعد، /0، 4 - 5؛ قس: بلاذري، همان، /74؛ نيز نك: حميدالله، 03. در غزوة احزاب ق نيز، بنى اسد يكى از قبايل متحد قريش برضد مسلمانان بود نك: ابن سعد، /6. سرانجام، در ق هيئتى از بنى اسد نزد حضرت رسولص آمدند و اسلام آوردند همو، /92؛ طبري، تاريخ، /6. با اينهمه، گفتهاند: آية شريفهاي كه اسلام آوردن اعراب را ظاهري دانسته حجرات /9/4، در حق بنى اسد نازل شده است نك: طبري، تفسير، 6/9؛ قرطبى، 6/48. به هر حال، حضرت رسولص، عدي بن حاتم طايى را بر اموال زكات طَى و بنى اسد گماشت نك: ابن هشام، /46-47؛ بلاذري، همان، /30. قبيلة بنى اسد به روزگار فتنهجويى طُلَيحه و سپس جنگهاي رِدّه سر به شورش برداشتند طبري، تاريخ، /85، ولى سركوب شدند نك: بلاذري، فتوح، 5-7؛ طبري، همان، /54 بب؛ نيز نك: ابن حبيش، /2-0. بنابه نقل طبري از سيف بن عمر، بنى اسد در فتوح عراق و به ويژه قادسيه، از خود رشادتهايى نشان دادند همان، /86، 34 -39؛ نيز نك: كلبى، جمهرة، 76 و در ناحية عراق و به ويژه اطراف كوفه و بصره ساكن شدند و گروههايى از ايشان نيز به سوي شام هجرت كردند ابن عديم، /34. پس از بناي كوفه، بنى اسد يكى از نخستين قبايلى بود كه در يكى از «اسباع» آن شهر همراه غطفان و چند قبيلة ديگر سكنا گرفت طبري، همان، /5، 8؛ نيز نك: نصر، 17. امام علىع پس از نبرد جمل - كه بنى اسد هم در آن به طرفداري از امام جنگيده بود شيخ مفيد، الجمل، 21 - آنها را در سُبعى گنجانيد كه شامل قبايل بزرگتر مضري، يعنى قريش و كنانه مىشد طبري، همان، /00. كثرت بنى اسد در كوفه چندان بود كه در همان سالهاي نخست، دومين قبيلة ساكن شهر، پس از هَمْدان، شمرده مىشد نصر، 11. در حدود سال 0ق/70م با توجه به شرايط جديدي كه خلافت معاويه پديد آورده بود، زياد، حاكم عراق، در ساختار قبيلهاي كوفه تغييراتى داد و «اسباع» را به «ارباع» تبديل كرد و اسد و مِذحَج در ربع چهارم جاي گرفتند طبري، همان، /8؛ نيز نك: ماسينيون، 5-6؛ خليف، 1. اين نظام جديد تا سالها همچنان پابرجا بود نك: طبري، همان، /82. در حدود سدة ق، گروه بزرگى از قبيلة بنى اسد در شهر حلب و اطراف آن ساكن شدند نك: ابن عديم، همانجا؛ نيز نك: زكار، 0. اما منطقة بينالنهرين همچنان زيستگاه اصلى آنان بود، هر چند به عشيرههاي ديگري تقسيم شدند و برخى به ايران نيز آمدند. مهمترين عشيرة بنى اسد كه بيش از يك قرن در نقاطى از خوزستان و جنوب عراق، امارت موروثى يافتند، مزيديان هستند. بنى مزيد در حكومت آل بويه ه م بر ديگر عشيرههاي بنى اسد قدرت يافتند و به خصوص پيوند ايشان با كردان منطقه بر قدرتشان افزود، چنانكه در حلّه و نواحى اطراف تا اهواز و هويزه امارتى بنيان نهادند و بعدها نيز در حوادث مربوط به روابط ميان بركيارق و سلطان محمد، فرزندان ملكشاه، نقشى بسزا ايفا كردند نك: كركوش، 3-0؛ براي تفصيل، نك: ه د، مزيد، بنى. در روزگار معاصر، بنى اسد در عراق، مجموعهاي از عشاير را تشكيل مىدهند كه به آنها «اهل الجزائر» هم گفته مىشود. آنها غالباً در جنوب نهر فرات و در اطراف كربلا سكنا دارند طاهر، 00-01؛ براي نقش ايشان در حوادث معاصر، نك: بستانى، /73-74. شهرت بنى اسد در روزگار معاصر بيشتر به تشيع آنان است. بيشتر اهالى كوفه به تشيع گرايش داشتند و مركزيت يافتن اين شهر در دورة خلافت حضرت علىع در اين موضوع بىتأثير نبود. گو اينكه، در آغاز خلافت امام علىع گرايش به تشيع در ميان بزرگان بنى اسد چندان رايج نبوده است نك: ابراهيم بن محمد، /23، /84، با اينهمه، گروه كثيري از شيعيان برجستة كوفه از قبيلة بنى اسد يا موالى ايشان بودهاند مثلاً نك: كشى، 8-9، 13، 78؛ نجاشى، 0، 7. با اينكه پارهاي روايات مربوط به واقعة كربلا، نشان از شركت چند تن از افراد بنى اسد در لشكر كوفه دارد بلاذري، همان، /05؛ طبري، همان، /48، 68، /5؛ ابن اثير، الكامل، /1، اما گروهى ديگر از ايشان كه احتمالاً اهل شهر كوفه بودند و در آباديهاي اطراف شهر سكنا داشتند، پيكر شهداي اهل بيت را دفن كردند بلاذري، همانجا؛ طبري، همان، /55؛ شيخ مفيد، الارشاد، /14؛ ابن اثير، همان، /0. اين موضوع چندان شهرت يافته است كه در نمايش سنتى تعزيه، نمايش ويژهاي به تدفين شهدا به دست افراد بنىاسد اختصاص دارد همايونى، 00؛ شهرياري، /18، 68-69. همچنين گروهى از راويان و اصحاب ائمهع از بنى اسد يا مواليان ايشان بودهاند مثلاً نك: نجاشى، 4، 0، 2، 7، 27 جم. از مشهورترين دانشمندان شيعى از اين قبيله، مىتوان به ابوالعباس نجاشى اسدي كوفى، رجالشناس بزرگ سدة ق، اشاره كرد. قبيلة بنى اسد به سبب صحرانشينى، مورد توجه دانشمندان لغت شناس و اديب نيز بوده، و گفتهاند كه اين قبيله يكى از منابع ادبى در سدههاي نخستين هجري به شمار مىآمده است نك: سيوطى، /11. از بنى اسد بن خزيمه شاعران بزرگى نيز برخاستند. مشهورترين ايشان كميت بن زياد اسدي، شاعر بزرگ شيعى است ذهبى، /88. از ديگر شاعران ايشان، مىتوان به بشربن ابى خازم اشاره كرد كه هم دوران جاهليت و هم اسلام را درك كرد ابن قتيبه، الشعر، 45-47. ايمن بن خريم، ابن زبير و اقيشر ه م م از ديگر شاعران مشهور اين قبيلهاند. اخبار و آثار بنى اسد را محمد بن عبدالملك فقعسى - كه تا پس از روزگار منصور عباسى حيات داشت - در كتابى با عنوان مآثر بنى اسد و اشعارها گرد آورده بود ابن نديم، 5 كه اينك نشانى از آن در دست نيست. مآخذ: ابراهيم بن محمد ثقفى، الغارات، به كوشش جلالالدين محدث ارموي، تهران، 355ش؛ ابن اثير، على، اسدالغابة، قاهره، 280ق؛ همو، الكامل؛ ابن حبيب، محمد، المحبر، به كوشش ايلزه ليشتن اشتتر، حيدرآباد دكن، 361ق/942م؛ ابن حبيش، عبدالرحمان، الغزوات، به كوشش سهيل زكار، دمشق، 412ق/992م؛ ابن دريد، محمد، الاشتقاق، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 378ق/958م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت، دارصادر؛ ابن عديم، عمر، بغيةالطلب، به كوشش سهيل زكار، دمشق، 988م؛ ابن قتيبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، به كوشش دخويه، ليدن، 902م؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 960م؛ ابن قدامه، عبدالله، التبيين فى انساب القرشيين، به كوشش محمد نايف دليمى، بيروت، 408ق/988م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابن هشام، عبدالملك، السيرة النبوية، به كوشش مصطفى سقا و ديگران، قاهره، 355ق؛ ابوعبيده، معمر، ايام العرب، به كوشش عادل جاسم بياتى، بيروت، 407ق/987م؛ همو، النقائض نقائض جرير و فرزدق، به كوشش بوان، ليدن، 905-912م؛ ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، قاهره، دارالكتب المصريه؛ اصمعى، عبدالملك، تاريخ العرب قبل الاسلام، به كوشش محمدحسن آل ياسين، بغداد، 959م؛ امرؤالقيس، ديوان، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 990م؛ بستانى، بطرس، دائرةالمعارف، بيروت، 956م بب؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، ج ، به كوشش محمد حميدالله، قاهره، 959م، ج ، به كوشش محمدباقر محمودي، بيروت، 394ق/974م، ج ، به كوشش محمدباقر محمودي، بيروت، 397ق/977م؛ همو، فتوحالبلدان، به كوشش دخويه، ليدن، 865م؛ بلاشر، رژيس، تاريخ الادب العربى، ترجمة ابراهيم كيلانى، دمشق، دارالفكر؛ پيگولوسكايا، ن.، اعراب حدود مرزهاي روم شرقى و ايران در سدههاي چهارم - ششم ميلادي، ترجمة عنايت الله رضا، تهران، 372ش؛ تقىزاده، حسن، از پرويز تا چنگيز، تهران، 349ش؛ حسين، طه، فى الادب الجاهلى، قاهره، دارالمعارف؛ حمزة اصفهانى، تاريخ سنى ملوك الارض و الانبياء، بيروت، دارمكتبة الحياة؛ حميدالله، محمد، مجموعة الوثائق السياسية للعهد النبوي و الخلافة الراشدة، بيروت، 403ق/983م؛ خليف، يوسف، حياة الشعر فى الكوفة، قاهره، 388ق/968م؛ ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت، 406ق/986م؛ زرياب، عباس، سيرة رسولاللهص، تهران، 372ش؛ زكار، سهيل، امارة حلب، دمشق، دارالكتب العربى؛ سمعانى، عبدالكريم، الانساب، حيدرآباد دكن، 382ق/962م؛ سيوطى، المزهر، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم و ديگران، قاهره، 406ق/986م؛ شهرياري، خسرو، كتاب نمايش، تهران، 365ش؛ شيخ مفيد، محمد، الارشاد، قم، 412ق؛ همو، الجمل، به كوشش على ميرشريفى، قم، 413ق؛ طاهر، عبدالجليل، العشائر العراقية، بغداد، 972م؛ طبري، تاريخ؛ همو، تفسير؛ قرآن كريم؛ قرطبى، محمد، الجامع لاحكام القرآن، قاهره، 387ق/968م؛ قلقشندي، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 383ق/963م؛ كركوش، يوسف، تاريخ الحلة، نجف، 385ق/965م؛ كشى، محمد، معرفة الرجال، اختيار شيخ طوسى، به كوشش حسن مصطفوي، مشهد، 348ش؛ كلبى، هشام، الاصنام، به كوشش احمد زكى پاشا، قاهره، 916م؛ همو، جمهرة النسب، به كوشش ناجى حسن، بيروت، 407ق/986م؛ ماسينيون، لوئى، خِطَط الكوفة، ترجمة مصعبى، صيدا، 358ق/939م؛ نجاشى، احمد، رجال، به كوشش موسى شبيري زنجانى، قم، 407ق؛ نصربن مزاحم، وقعة صفين، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 382ق/962م؛ نويري، احمد، نهاية الارب، قاهره، دارالكتب المصريه؛ واقدي، محمد، المغازي، به كوشش مارسدن جونز، لندن، 966م؛ همايونى، صادق، تعزيه و نمايش در ايران، شيراز، 368ش؛ ياقوت، بلدان؛ يعقوبى، احمد، تاريخ، نجف، 358ق. على بهراميان