بَناكَت، شهري كهن در ماوراءالنهر. نام اين شهر در منابع تاريخى و
جغرافيايى به صورتهاي بناكِت، بِناكث و فناكت آمده است ابن خردادبه، 7؛
مقدسى، 21؛ جوينى، /7، جم . در زبان سغدي اين نام به شكل بِنكت يا بُنكت
به معناي شهر عمده و پايتخت به كار رفته است ماركوارت، .162-163
بناكت از شهرهاي ناحية چاچ شاش بوده است اصطخري، 28-29 و بر كرانة رود چاچ
از شاخههاي سيحون يا سيردريا قرار داشت همو، 44. نويسندة حدود العالم نام
رودي را كه بناكت بر كرانة آن قرار داشته، «خشرت» نوشته است ص 16 كه نام
ديگري از سير درياست؛ اين نام تا نخستين سدههاي اسلامى، در ميان ساكنان
محل محفوظ مانده بود بارتولد، آبياري...، 86. بناكت بر كرانة راست سير دريا و
در محل برخورد آن با رود آهنگران يا آنگرِن كنونى رود ايلاق در سدههاي
ميانه و در دهانة درة گيژيگن، يعنى در جنوب غربى تاشكند كنونى قرار داشته
است همان، 00؛ لسترنج، 82 º ÇíÑÇäíßÇ¡ .III/668
اگر چه دوران شكوفايى بناكت به سدههاي نخستين اسلامى باز مىگردد، ولى
قطعاً اين شهر در روزگار پيش از اسلام نيز يكى از مراكز عمدة سغد بوده است.
دربارة نفوذ اسلام به اين شهر آگاهى دقيقى در دست نيست، اما روشن است كه
سرزمين چاچ كه بناكت نيز در آن قرار داشت، از 4ق/13م مورد تاخت و تاز
قتيبة بن مسلم، سردار عرب قرار گرفت و سپاهيان اسلام سرانجام اين سرزمين
را گشودند طبري، /83-84.
در سدة ق/0م از بناكت به عنوان شهري خرم و آباد ياد شده است حدود العالم،
همانجا كه آب آشاميدنى آن از رود ايلاق تأمين مىشد ابن حوقل، 17. گويا
بناكتيان در اين روزگار مردمى ناآرام بودهاند و شهر آنان بدون بارو بوده، و
جامههاي تركستانى، بهترين فرآوردة آنها را تشكيل مىداده است مقدسى، 21،
55.
هنگامى كه يورشچنگيز بهماوراءالنهر آغاز شد16ق/219م، سلطان محمد خوارزمشاه
0هزار سپاهى در بناكت گذاشت. چنگيز هزار سپاهى مغول را براي تصرف بناكت
گسيل كرد. سپاهيان خوارزمشاه روز در برابر مغولها جنگيدند، ولى روز چهارم
دروازة شهر را به روي آنها گشودند. مغولان همة جنگاوران را كشتند و جوانان شهر
را به صورت سپاه نامنظم و چريك به خدمت گرفتند جوينى، /0-1؛ رشيدالدين،
/92؛ وصاف، 15. بناكت در نتيجة يورش سپاهچنگيز چنان ويرانشد كه اثري
ازآبادانى در آن نماندشرفالدين، 52؛ ميرخواند، 121. اين شهر از زمان خرابى
آن به دست مغولها همچنان به صورت ويرانه بود، تا آنكه در 94ق/ 392م تيمور
فرمان داد آن را بازسازي نمايند و حصاري استوار پيرامون آن برآورند. او اين
شهر را به نام فرزند خود «شاهرخيه» ناميدشرفالدين، 52-53. آب سير دريا از سو
اين بارو را دربرمىگرفت و در آن بخش كه آب نبود، گودالها و خندقهايى كنده
بودند كه گذشتن از آنها بسيار دشوار بود ميرخواند، 197. برخى از منابع
نوشتهاند كه شاهرخ سل 07 - 50ق/404- 446م اين شهر را گسترش داده، و در
نزديكى آن آبراههاي براي كشاورزي پديد آورده بود. گزارشى در 303ق/886م
نشان مىدهد كه بستر اين آبراه تا آن زمان باقى بوده است نك: هوكهم، .172
در 66 -67ق/462-463م هنگامى كه ابوسعيد بهادرخان براي سركوب يكى از دشمنان
خود شاهرخيه را محاصره نمود، استواري دژِ آن، سبب گرديد كه شهر بتواند يك
سال در برابر مهاجمان پايداري كند و سرانجام نيز، نه با جنگ، بلكه به توصية
يكى از عارفان عرفاي بزرگ زمان تسليم گرديد ميرخواند، 199.
شاهرخيه تا سدة 1ق/7م همچنان پابرجا، و از اهميت بسياري برخوردار بوده است
بارتولد، آبياري، 00. گفته شده كه خرابههاي بناكت كهن همچنان در
كنارههاي سير دريا برجاست نك: همو، تركستاننامه /80.
ياقوت بناكت را شهري بزرگ شمرده كه خاستگاه شماري از دانشمندان از جمله
ابوعلى عبداللهبن عبدالرحمان بناكتى بوده است /40. نامىترين دانشمندي كه
از اين شهر برخاسته، و امروزه يادگاري از او در دست است، داوودبن محمد
بناكتى ه م، مورخ، اديب، شاعر و نويسندة كتاب معروف تاريخ بناكتى است.
مآخذ: ابن حوقل، محمد، صورة الارض، بيروت، 979م؛ ابن خردادبه، عبيدالله،
المسالك و الممالك، به كوشش محمد مخزوم، بيروت، 408ق/988م؛ اصطخري،
ابراهيم، مسالك الممالك، به كوشش دخويه، ليدن، 927م؛ بارتولد، و. و.،
آبياري در تركستان، ترجمة كريم كشاورز، تهران، 350ش؛ همو، تركستان نامه،
ترجمة كريم كشاورز، تهران، 352ش؛ جوينى، عطاملك، تاريخ جهانگشاي، به كوشش
محمد قزوينى، ليدن، 329ق/911م؛ حدود العالم، به كوشش منوچهر ستوده، تهران،
362ش؛ رشيدالدين فضل الله، جامع التواريخ، به كوشش محمد روشن و مصطفى
موسوي، تهران، 373ش؛ شرف الدين على يزدي، ظفرنامه، به كوشش عصام الدين
اورونبايف، تاشكند، 972م؛ طبري، تاريخ؛ مقدسى، احمد، احسن التقاسيم، به
كوشش محمد مخزوم، بيروت، 408ق؛ ميرخواند، محمد، روضة الصفا، به كوشش عباس
زرياب، تهران، 373ش؛ وصاف، تاريخ، تحرير عبدالمحمد آيتى، تهران، 346ش؛
ياقوت، بلدان؛ نيز:
, H., Tamburlaine the Conqueror, London, 1962; Iranica; Le Strange, G., The
Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966; Markwart, J., Wehrot und Arang,
Leiden, 1938.
محسن احمدي