بُلوغ، اصطلاحى در فقه و حقوق، به معناي رسيدن انسان به مرحلهاي از رشد كه ملزم به رعايت قوانين شرعى يا عرفى باشد. بلوغ يكى از شرايط عمومى الزام به تكاليف، و برخورداري از برخى حقوق است كه «اهليت» خوانده مىشوند. اين موضوع با تعابير مختلف در قرآن كريم مورد اشاره قرار گرفته براي نمونه، نك: نور/4/8 -9؛ نساء//؛ انعام//52، و با مترتب شدن آثاري بر آن، در سنت نبوي بسط يافته است براي نمونه، نك: سعيد بن منصور، /5. در عهد صحابه و تابعين، گسترش بحث از اشتراط بلوغ را مىتوان در پيرامون پارهاي احكام فقهى مربوط به نفوذ بيع، طلاق و وصيت، پذيرش اقرار و شهادت و حتى برخى احكام جزايى همچون اقامة حد پىگيري كرد نك: صنعانى، /53-54؛ سعيد بن منصور، /51؛ ابن ابىشيبه، /05، /4، 39، 60، /80؛ براي دو تك نگاري از شافعى دراينباره، نك: ابن نديم، 64. برخى گزارشهاي رسيده از سدة نخست هجري نشان مىدهند كه صرفاً ظاهر شدن نشانههاي جسمى، به عنوان تحقق بلوغ و مبدأ زمانى تكليف تلقى شدهاند صنعانى، /54؛ سعيدبن منصور، /52؛ ابنابى شيبه، /21؛ حرعاملى، 1/5؛ نيز، نك: ابن قاسم، 6/17؛ بخاري، /58. از اواخر سدة اول و طى سدة دوم ق، در كنار تأكيد برخى فقيهان بر نشانههاي جسمى نك: طحاوي، /17؛ نيز ابن ابى شيبه، /80، از سوي برخى ديگر، رسيدن به مقطع سنى خاص نيز نشانة بلوغ تلقى شده است نك: سعيد بن منصور، /82؛ بخاري، /58-59. غالب فقيهان اصحاب حديث، برخى از فقيهان مالكى و حنفى و عموم فقيهان شافعى و زيدي، 5 سالگى را به عنوان سن بلوغ در دختر و پسر پذيرفتند نك: شافعى، /20؛ طحاوي، همانجا؛ جصاص، /25؛ ابواسحاق، /30؛ ابن عربى، عارضة...، /16، احكام...، /20؛ ابن قدامه، /14؛ نووي، 3/9، 1؛ ابنمرتضى، /50؛ مرداوي، 20؛ غنيمى، /1. اما رأي ابوحنيفه شايان تأمل است كه بلوغ پسر را در 8 سالگى روايت ابويوسف و حسن بن زياد يا 9 سالگى روايت محمدبن حسن و بلوغ دختر را در 7 سالگى مىدانست جصاص، همانجا. در سدة ق/م، داووداصفهانى، بنيانگذار مكتب ظاهري ملاك قرار دادن سن براي تحقق بلوغ را مخالف مضمون روايات «رفع قلم از صبى» شمرد. به نظر وي، مادام كه نشانههاي جسمى بلوغ در فرد ظاهر نشوند، هر چند سال كه بر او بگذرد، بالغ نشده است ابن قدامه، همانجا؛ نووي، 3/2. غالب فقيهان امامى با استناد به روايات رسيده از اهل بيت ع، رسيدن به سن 5 در پسران و سالگى در دختران را شرط بلوغ دانستهاند نك: ابن ادريس، /99؛ صاحب جواهر، 6/7، 8؛ مراغى، /32؛ نيز قانون مدنى، مادة 209، اصلاحى دي 361؛ براي اقوال ديگر، نك: بحرانى، 3/69. اختلاف روايات منقول از اهل بيت ع در باب تعيين دقيق سن بلوغ نك: حرعاملى، /2- 6، سبب گرديده است كه برخى فقيهان متأخر درصدد جمع بين اين اخبار برآيند. از جمله، فيض كاشانى با گرايش معتدل اخباري، بلوغ را به اعتبار انواع تكاليف داراي مراتبى دانسته است /3-4؛ براي نقد آن، نك: بحرانى، 3/68؛ صاحب جواهر، 6/1. شيخ يوسف بحرانى د 186ق/772م، فقيهى با همان گرايش، با عنايت به قراينى، اين احتمال را مطرح كرده كه ممكن است اختلاف در اخبار، بر حسب اختلاف اشخاص در قدرت عقلى و جسمى باشد همانجا؛ دربارة برداشتهاي ديگر، نك: آبى، /52 -53؛ كاشف الغطاء، 9. از تكنگاريهايمربوط بهبلوغ درفقهاماميه،كتاب مسألةفىالبلوغ، از شيخ مفيد د13ق/022م نجاشى، 01 و رسالةفىالبلوغ و حده، از عبدالعالى بن على كركى د 93ق/585م مدرسى طباطبايى، 03؛ براي متن اين رساله، نك: بلوغ دختران، 2-2 قابل ذكرند. در عصر حاضر نيز مسئلة نشانههاي بلوغ، به ويژه سن بلوغ در دختران، مورد توجه محافل فقهى و حقوقى قرار گرفته، و مقالاتى در نقد ديدگاه مشهور نوشته شده است نك: همان، سراسر كتاب. هدف اصلى از اين مقالات را بايد روي آوردن به نشانههاي طبيعى و عَرَضى بلوغ و تطبيق سن با آن - و نه موضوعيت بخشيدن به سن مذكور در روايات - دانست براي نمونهاي از نقد اينديدگاهها،نك: سبحانى، 7 - 3. در خصوص آثار بلوغ، بايد توجه داشت كه تكاليف الزامى مشروط به بلوغ است. علاوه بر آن، به استناد قرآن كريم نساء//، كودك از تصرف در اموال و حقوق مالى خود محجور است و بلوغ به همراه «رشد» - كهبرخى از علمادر تبيين ماهيت آن، دوعنصر«صلاحدينى» و «حفظ مالى» را دخيل دانستهاند نك: راوندي، /3؛ سيوطى، 8 - مبدأ زوال حجر به شمار مىرود نيز نك: قانون مدنى، مادة 207. بايد افزود احكامى چون مواريث، ديات و ضمان مشروط به بلوغ نيست مراغى، /60؛ براي نمونههايى از قوانين مدون، نك: قانون مدنى، مواد 183 و 216؛ قانون مجازات اسلامى، مادة 0. در برخى مسائل خاص، از جمله صحت اسلام آوردن كودك، صحيح بودن عبادات و نفوذ تصرفات او نيز اختلاف است نك: ابنعربى، عارضة، /97؛ زركشى، /95بب؛ نراقى، 91؛ مراغى، /64، 72، 74، 78؛ براي پارهاي تفصيلات در اين مسئله، نك: ابنعربى، همان، /16؛ سرخسى، /40-52. مآخذ: آبى، حسن، كشف الرموز، به كوشش على پناه اشتهاردي و حسين يزدي، قم، 408ق؛ ابن ابى شيبه، عبدالله، المصنف، به كوشش كمال يوسف حوت، رياض، 409ق؛ ابنادريس، محمد، السرائر، قم، 410ق؛ ابن عربى، محمد، احكام القرآن، به كوشش على محمد بجاوي، بيروت، 408ق/988م؛ همو، عارضة الاحوذي، بيروت، 415ق/995م؛ ابن قاسم، عبدالرحمان، المدونة الكبري، قاهره، 323ق؛ ابن قدامه، عبدالله، المغنى، بيروت، دارالكتاب العربى؛ ابن مرتضى، احمد، البحر الزخار، به كوشش عبدالله جرافى، بيروت، 395ق/975م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابواسحاق شيرازي، ابراهيم، المهذب، بيروت، دارالفكر؛ بحرانى، يوسف، الحدائق الناضرة، به كوشش محمد تقى ايروانى، نجف، 384ق؛ بخاري، محمد، صحيح، بيروت، 401ق/ 981م؛ بلوغ دختران، به كوشش مهدي مهريزي، قم، 376ش؛ جصاص، احمد، مختصر اختلاف العلماء، به كوشش نذير احمد، بيروت، 417ق/ 996م؛ حرعاملى، محمد، وسائل الشيعة، قم، 412ق؛ راوندي، سعيد، فقه القرآن، به كوشش احمد حسينى، قم، 405ق؛ زركشى، محمد، المنثور، به كوشش محمد حسن اسماعيل، بيروت، 421ق/000م؛ سبحانى، جعفر، البلوغ، قم، 418ق؛ سرخسى، محمد، الاصول، به كوشش ابوالوفا افغانى، حيدرآباددكن، 372ق؛ سعيد بن منصور، السنن، به كوشش حبيب الرحمان اعظمى، بمبئى، 403ق/982م؛ سيوطى، الاكليل، به كوشش سيف الدين عبدالقادر كاتب، بيروت، 401ق/981م؛ شافعى، محمد، الام، به كوشش محمد زهري نجار، بيروت، دارالمعرفه؛ صاحب جواهر، محمد حسن، جواهر الكلام، به كوشش محمود قوچانى، تهران، 394ق؛ صنعانى، عبدالرزاق، المصنف، به كوشش حبيب الرحمان اعظمى، بيروت، 403ق/983م؛ طحاوي، احمد، شرح معانى الا¸ثار، به كوشش محمد زهري نجار، بيروت، 407ق/987م؛ غنيمى، عبدالغنى، اللباب، به كوشش محمد محيى الدين عبدالحميد، بيروت، 399ق/979م؛ فيض كاشانى، محمد محسن، مفاتيح الشرائع، به كوشش مهدي رجايى، قم، 401ق؛ قانون مجازات اسلامى؛ قانون مدنى؛ قرآن كريم؛ كاشف الغطاء، جعفر، كشف الغطاء، چ سنگى، 317ق؛ مدرسى طباطبايى، حسين، مقدمهاي بر فقه شيعه، ترجمة محمد آصف فكرت، مشهد، 368ش؛ مراغى، عبدالفتاح، العناوين، قم، 418ق؛ مرداوي، على، الانصاف، به كوشش محمد حامد فقى، قاهره، 376ق/ 956م؛ نجاشى، احمد، الرجال، به كوشش موسى شبيري زنجانى، قم، 407ق؛ نراقى، احمد، عوائد الايام، قم، 408ق؛ نووي، يحيى، المجموع، جده، مكتبة الارشاد. على تولاّيى