بِلالِ حَبَشى، از نخستين گروندگان به اسلام، اولين مؤذن، خادم و
صحابى پيامبرص. از زندگى او پيش از گرويدن به اسلام اطلاعى دردست نيست،
جز آنكه برخى از منابع او را، بىآنكه از پدرش ياد كنند، از زادگان مولدان
بنى جُمَح، و مادرش حمامه جمامه بايد تصحيف حمامه باشد را كنيز يكى از
اينان دانستهاند. در منابع ديگر او را بلال ابنرَباح،و پدرش را از اسيران
حبشى خواندهاند. بلال را گاه به مادرش نيز نسبت داده، و او را بلال بن
حمامه ناميدهاند. كنية بلال را هم به اختلاف،ابوعبدالله،ابوعبدالكريم و
ابوعمر آوردهاند.از آنجاكه گفتهاند بلال همسن ابوبكر بود، بايد در سالزاد او،
يعنى سال سوم عامالفيل به دنيا آمده باشد ابن سعد، / 38، / 85؛ ابن حجر،
/64؛ ذهبى، سير...، /47، 50؛ سخاوي، /21؛ طبري، احمد، /3؛ ابن اثير، /88 -89.
بلال مقارن بعثت پيامبرص از بردگان امية بن خلف بود و آنگاه كه اسلام
آورد و آن را آشكار كرد، چون مردي فرودست بود و قبيله و خاندانى نداشت تا از
او حمايت كنند، آزار و شكنجههاي سخت ديد، تا حدي كه دل ورقة بن نوفل به
رقت آمد و اميه را سرزنش و حتى تهديد كرد. سرانجام، ابوبكر بن ابى قحافه او
را خريد، يا با يكى دو غلام جوان و چابك معاوضه كرد و آزادش ساخت؛ درحالى
كه پيامبرص نيز در همان انديشه بود طبري، احمد، /21، /2-3؛ ابن اسحاق، /70؛
ابن سعد، /32. او خود در روايتى به اين امر تصريح كرده است و گزارشهاي ديگر
دربارة سفر او به شام نيز مؤيد اين ماجراست سخاوي، /1، 21؛ نيز نك: تفسير، 21.
ابن حجر / 85 آورده است كه مادر او را نيز مشركان عذاب مىدادند و اين نشان
مىدهد كه او نيز مسلمان شده بود. ابوبكر او را هم خريد و آزاد كرد. بلال را
در زمرة نخستين گروندگان به اسلام يا نخستين كسانى تن كه اسلام خود را
ظاهر كردند، دانستهاند ابونعيم، حلية...، /49؛ ابن جوزي، صفة...، /34؛ اما
اينكه گفتهاند وي نخستين بردهاي بود كه اسلام آورد، محل ترديد است، چه،
زيد بن حارثه بىگمان در اسلام آوردن بر بلال سبقت داشت نك: ابن ابى
الحديد، /24، 3/ 18. بلال پس از آزادي بىدرنگ به پيامبرص پيوست و خادم و
خازن كارپرداز او شد ابونعيم، همان، /47-49؛ خليفه، تاريخ، /9.
بلال نخستين مؤذن در تاريخ اسلام به شمار مىرود. البته به نظر مىرسد كه
چندي بعد، ابن ام مكتوم و كسانى ديگر هم در اين كار انباز شدند؛ چنانكه
گفتهاند: بلال به روز اذان مىگفت و ابن ام مكتوم به شب ابن ابى عاصم،
/16؛ ابن سعد، /64؛ كلينى، / 8؛ ابن بابويه، من لايحضر...، /97؛ ابن حجر، /
75؛ سخاوي، /6.
پيامبر اكرمص علاقه و عنايت خاصى به بلال داشت و او را به تعبير جبرئيل،
سيد و سرور حبشيان مىشمرد ابن سعد، / 85؛ ابشيهى، /69. در ذكر واقعة «اسراء»
نيز، حضرت از او به عنوان سابق مسلمانان در برخورداري از نعيم آخرت ياد
مىكرد و پايگاهى بلند برايش قائل بود ذهبى، همان، / 48؛ سيوطى، /64.
در مدينه ميان او و ابورويحة خثعمى عقد اخوت برقرار شد و بلال همواره به
اين برادري وفادار بود نك: سطور بعد. اما اينكه گفتهاند: ميان او و عبيدة بن
حارث بن مطلب يا ابوذر عقد برادري بسته شد، نبايد درست باشد؛ زيرا اين اخوت
ميان مهاجر و انصار برقرار مىشد ابن سعد، /34؛ ابن عبدالبر، /78؛ ابن جوزي،
المنتظم، /2، 40. بلال را در زمرة اهل صفه و از صوفيان راستين و اوليه
شمردهاند ابونعيم، همان، / 49- 55؛ سخاوي، /21.
بلال در تمام غزوات همراه پيامبرص بود ابن سعد، / 38. در غزوة بدر، امية بن
خلف را به تحريك و اشارة بلال به قتل رساندند، و به روايتى خود، او را كشت
ابن جوزي، همان، /12؛ ابن عبدالبر، /82. در روز فتح مكه وي همراه پيامبرص
وارد كعبه شد و نخستين كس بود كه در آنجا اذان گفت فاكهى، /13، /21؛ ابن
حجر، /50، /64.
پس از رحلت پيامبرص، بلال ديگر اذان نگفت و به اصرار اجازه يافت تا براي
جهاد به شام رود. در اينباره دو روايت هست: برخى آوردهاند كه ابوبكر
مىخواست بلال را در مدينه و نزد خود نگاه دارد، پس او را اجازة سفر نداد.
چون ابوبكر درگذشت، بلال سرانجام عمر را با اصرار راضى كرد و روي به شام
نهاد ابن سعد، /36. مطابق روايتى ديگر، بلال در همان روزگار خلافت ابوبكر
وارد شام شد ذهبى، سير، /57. او پس از رحلت پيامبرص، بهرغم خواست ابوبكر،
هيچ اذان نگفت، مگر دو يا بار. يك بار به درخواست حضرت فاطمة زهراع، و بار
ديگر وقتى عمر به جابية شام آمده بود، به درخواست مسلمانان و دعوت او اذان
گفت. به روايتى، بلال پيامبرص را در خواب ديد كه او را به زيارت خود
مىخواند. پس بىدرنگ بر نشست و به مدينه رفت و در آنجا اذان گفت. نيز
آوردهاند كه اين كار به درخواست امام حسن و امام حسينع صورت گرفت و
اذان بلال در مسجدالنبى، شهر را به لرزه افكند ابن سعد، ذهبى، همانجاها؛
ابن بابويه، من لايحضر، / 98؛ سخاوي، همانجا؛ ابن جوزي، المنتظم، /24.
بلال در برخى جنگها و فتوحات شام هم شركت داشت احمد بن حنبل، /89. در فتح
بيتالمقدس، او از فرماندهان سپاه به عمر شكايت برد كه از لذايذ دنيوي بيش
از بقية مسلمانان بهره مىجويند، و عمر فرمان داد كه به عامة جنگجويان غذاي
خوب دهند و غنايم به طور مساوي تقسيم گردد يعقوبى، /47. ظاهراً بلال معتقد
بود كه همة غنايم و آنچه به فتح حاصل مىشود، بايد پس از كسر خمس آن،
ميان جنگجويان تقسيم شود؛ در حالى كه عمر همة مسلمانان را در آن انباز
مىدانست و بر آن بود كه قسمتى از آن نيز بايد وقف مسلمانان شود و گويا اين
باعث نقاري در ميانه شده بود احمد بن حنبل، همانجا. در همينجا وقتى عمر
ديوان شام را بنياد نهاد، به درخواست بلال نام او و ابورويحة خثعمى را در
يك دفتر قرار داد و به يك اندازه از عطايا برخوردار گردانيد ابن سعد، /34؛
ابن حجر، / 45.
دربارة سال مرگ، محل و علت درگذشت بلال ميان منابع اختلاف است. مرگ او
را در سالهاي 8، 0 و 1ق در شصت و اند سالگى، به مرگ طبيعى يا بر اثر طاعون
دانسته، و مرقدش را غالباً در دمشق باب الصغير يا باب كيسان و بعضى در داريا
يا عمواس، و حتى حلب نشان دادهاند ابن سعد، / 38؛ طبري، تاريخ، /12؛
خليفه، تاريخ، /49، الطبقات، / 9- 98؛ ابن حبان، / 8؛ سخاوي، همانجا؛ ابن
جوزي، صفة، /40؛ ذهبى، العبر، /4، سير، /47، 60؛ شيخ طوسى، 7.
بلال نزد امامان شيعه و اصحاب ايشان از پايگاهى بلند برخوردار است مثلاً نك:
كشى، 9. امام علىع او را از جملة برگزيدگان اصحاب پيامبرص و از جملة سابقان
در اسلام دانستهاند تفسير،21؛ ابن بابويه، الخصال، /12 و در ديوان منسوب به
امام، در ابياتى از بلال و اذانگويى او ياد شده است /3. گفتهاند: با آنكه
بلال آزاد شدة ابوبكر بود، ولى امام علىع را بسيار دوست مىداشت و گويا در
اينباره سرزنشهايى هم شنيده است تفسير،21-22. در برخى منابع ادب نيز از
صداقت و صراحت و برخى اقوال و رفتارهايش ياد شده است و اشعاري هم از او
نقل كردهاند نك: ابشيهى، /5، 3؛ ابن عبدربه، /82، /1.
با آنكه برخى نويسندگان بلال را فاقد فرزند دانستهاند، ولى از پسرش، عمر به
عنوان يكى از راويان او ياد شده است سخاوي، همانجا. نوادگان او نيز تا قرنها
بعد شناخته شده بودند؛ چنانكه ابن اثير در حوادث سال 19 ق/125م از مرگ
هلال بن عبدالرحمان، از قاريان مشهور ساكن در سمرقند، به عنوان يكى از
نوادگان بلال ياد كرده است /34.
از بلال احاديثى كه ذهبى شمار آنها را 4 دانسته سير،/60، نقل شده است.
برخى از اين احاديث را صاحبان صحاح و سنن نيز از او روايت كردهاند مسلم،
/31؛ ترمذي، / 72، 78، /03؛ نيز نك: احمد بن حنبل، /57؛ ابن حجر، /24، 32، /6؛
ابن قانع، / 8. برخى از مهمترين كسانى كه از او روايت كردهاند، عبارتند از
جابر بن عبدالله، ابوبكر، عمر، براء بن عازب، عبدالرحمان بن ابى ليلى و
عبدالله بن رواحه ابونعيم، دلائل...، /62؛ ابن عبدالبر، /80؛ ذهبى، همان،
/47؛ نيز نك: سخاوي، /21، / 5. در منابع شيعى نيز احاديثى از او آمده است و
كسانى چون هشام بن حكم با اسناد از عبدالله بن على، از بلال روايت
كردهاند ابن بابويه، من لايحضر، /92، الامالى، 10-11.
مآخذ: ابشيهى، محمد، المستطرف فى كل فن مستظرف، به كوشش مفيد محمد قميحه،
بيروت، 986م؛ ابن ابىالحديد، عبدالحميد، شرح نهجالبلاغة، قم، 404ق/ 984م؛
ابن ابى عاصم، احمد، الاوائل، به كوشش محمدبن ناصر عجمى، كويت، دارالخلفاء
للكتاب الاسلامى؛ ابن اثير، على، الكامل، به كوشش عبدالله قاضى، بيروت،
415ق/995م؛ ابن اسحاق، محمد، سيرة النبى، به كوشش محمد حميدالله، قونيه،
401ق/981م؛ ابن بابويه، محمد، الامالى، قم، 362ش؛ همو، الخصال، قم،
403ق/983م؛ همو، من لايحضره الفقيه، قم، 363ش؛ ابن جوزي، عبدالرحمان، صفة
الصفوة، به كوشش محمود فاخوري و محمد رواس قلعهجى، بيروت، 399ق/ 979م؛
همو، المنتظم، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت،
412ق/992م؛ ابن حبان، محمد، الثقات، به كوشش شرفالدين احمد، بيروت،
395ق/975م؛ ابن حجر عسقلانى، احمد، الاصابة، به كوشش على محمد بجاوي،
بيروت، 412ق/992م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري، بيروت، دارصادر؛ ابن
عبدالبر، يوسف، الاستيعاب، به كوشش على محمد بجاوي، قاهره، 380ق/960م؛
ابن عبدربه، احمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و ديگران، قاهره، 365ق/
946م؛ ابن قانع، عبدالباقى، معجم الصحابة، به كوشش صلاح بن سالم مصرانى،
مدينه 418ق/997؛ ابونعيم اصفهانى، احمد، حليةالاولياء، بيروت 405ق/985م،
همو، دلائل النبوة، به كوشش محمد محمد حداد، رياض، 409ق/989م؛ احمد بن
حنبل، فضائل الصحابة، به كوشش وصىالله محمدعباس، بيروت، 403ق/983م؛
ترمذي، محمد، سنن، به كوشش احمد محمد شاكر و ديگران، بيروت، داراحياءالتراث
العربى؛ تفسير، منسوب به امام حسن عسكريع، قم، 409ق؛ خليفة بن خياط،
تاريخ، به كوشش اكرم ضياء عمري، دمشق / بيروت، 397ق؛ همو، الطبقات، به
كوشش اكرم ضياء عمري، رياض 402ق/982م؛ ديوان امام علىع، قم، 369ش؛
ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و محمد نعيم عرقسوسى،
بيروت، 413ق/993م؛ همو، العبر، به كوشش صلاحالدين منجد، كويت، 948م؛
سخاوي، محمد، التحفة اللطيفة، بيروت، 993م؛ سيوطى، الخصائص الكبري، بيروت،
405ق/985م؛ شيخ طوسى، محمد، رجال، نجف، 381ق/ 961م؛ طبري، تاريخ؛ طبري،
احمد، الرياض النضرة، به كوشش عيسى عبدالله محمد مانع حميري، بيروت، 996م؛
فاكهى، محمد، اخبار مكة، به كوشش عبدالملك عبدالله دهيش، بيروت،
414ق/993م؛ كشى، محمد، معرفة الرجال، اختيار شيخ طوسى، به كوشش حسن
مصطفوي، مشهد، 348ش؛ كلينى، محمد، الكافى، تهران، 365ش؛ مسلم بن حجاج،
صحيح، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقى، بيروت، داراحياء التراث العربى؛
يعقوبى، احمد، تاريخ، بيروت، دار صادر.
صادق سجادي