responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 4998
بگتكين‌، بنى‌
جلد: 12
     
شماره مقاله:4998

بَگْتَكين‌، بَنى‌، خاندانى‌ از فرمانروايان‌ سرزمينهاي‌ غرب‌ دجله‌ كه‌ حدود يك‌ قرن‌ 39 -30ق‌/145-233م‌، زير فرمان‌ اتابكان‌ زنگى‌ و ايوبيان‌، و به‌ عنوان‌ نايبان‌ آنها بر شهرهايى‌ چون‌ موصل‌، اربيل‌، شهرزور، حران‌ و... فرمان‌ راندند.
دربارة بگتكين‌، پدر زين‌الدين‌ على‌ نخستين‌ كس‌ از اين‌ خاندان‌ كه‌ به‌ قدرت‌ رسيد، اطلاعى‌ دردست‌ نيست‌. تاريخ‌ اين‌ خاندان‌ صرفاً مشتمل‌ بر زندگى‌ اين‌ زين‌الدين‌ على‌ و دو پسر او زين‌الدين‌ يوسف‌ و مظفرالدين‌ كوكبوري‌ است‌.
ابن‌ خلكان‌ مورخ‌ِ معاصرِ آخرين‌ دورة حكومت‌ اينان‌ در همان‌ قلمرو كه‌ از حمايت‌ مظفرالدين‌ هم‌ برخوردار بود، كنيه‌ و نسب‌ زين‌الدين‌ على‌ را ابوالحسن‌ على‌بن‌ بگتكين‌بن‌ محمد آورده‌ است‌ /13. ابن‌ خلكان‌ و مورخ‌ نامدار همعصرش‌، ابن‌ اثير، و آن‌گاه‌ ابوشامه‌ مورخ‌ دو دودمان‌ آل‌ زنگى‌ و ايوبيان‌ را بايد آگاه‌ترين‌ نويسندگان‌ به‌ تاريخ‌ بنى‌ بگتكين‌ به‌شمار آورد و اطلاعات‌ ما در اين‌باره‌ بيشتر مبتنى‌ بر گزارشهاي‌ اينان‌ است‌.
به‌هر حال‌، زين‌الدين‌ على‌ از مماليك‌ نوجوان‌ دستگاه‌ قسيم‌الدوله‌ آق‌ سنقر، پدر عمادالدين‌ زنگى‌ بود. چون‌ آق‌ سنقر در جمادي‌الاول‌ 87/مة 094 مقتول‌ شد، مماليك‌ او گرد پسرش‌ عمادالدين‌ كه‌ ده‌ سال‌ بيش‌ نداشت‌، فراهم‌ آمدند. زين‌الدين‌ على‌ هم‌ از جملة آن‌ مماليك‌، و خود هنوز كم‌سن‌ بود ابوشامه‌، /03. از آن‌ پس‌ تا حدود 0 سال‌ بعد، از او در حوادث‌ ايام‌ ياد نشده‌ است‌، ولى‌ بى‌گمان‌ در كنار عمادالدين‌ زنگى‌ برآمد و ترقى‌ كرد ابن‌ اثير، التاريخ‌...، 7 و براساس‌ آنچه‌ از اين‌ پس‌ در منابع‌ آمده‌ است‌، در زمرة نزديك‌ترين‌ ياران‌ او درآمد. عمادالدين‌ در 21 ق‌/127م‌ امارت‌ موصل‌ يافت‌ در اين‌باره‌ و حوادث‌ بزرگ‌ زندگى‌ عماد در عراق‌ و شام‌، نك: ه د، آل‌ زنگى‌ و به‌ احتمال‌ بسيار زين‌الدين‌ هم‌ با او بود. در 30ق‌/136م‌ كه‌ سلطان‌ مسعود سلجوقى‌ براي‌ جنگ‌ با ملك‌ داوودبن‌ محمود سپاه‌ به‌ بغداد برد، زين‌الدين‌ على‌ به‌ عنوان‌ يكى‌ از امراي‌ اتابك‌ عمادالدين‌ با او همراه‌ شد ابن‌ اثير، الكامل‌، /91.
در ذيقعدة 39/مة 145 نصيرالدين‌ جقر نايب‌ عمادالدين‌ در موصل‌ به‌ دست‌ الب‌ارسلان‌بن‌ محمود سلجوقى‌ كشته‌ شد. عماد كه‌ مشغول‌ فتح‌ دژ البيره‌ بود، بى‌درنگ‌ زين‌الدين‌ على‌ را امارت‌ موصل‌ داد. وي‌ از آغاز چنان‌ رفتار كرد كه‌ مردم‌ هواخواهش‌ شدند و موصل‌ روي‌ به‌ آبادانى‌ نهاد همان‌، /33، التاريخ‌، 2-3؛ ابن‌ خلكان‌، /65؛ ابوشامه‌، /49-50. گفته‌اند كه‌ اتابك‌ عمادالدين‌ از او پيمان‌ گرفت‌ كه‌ پس‌ از مرگ‌ اتابك‌، موصل‌ را به‌ پسر او سيف‌الدين‌ غازي‌ واگذارَد سبط ابن‌ جوزي‌، /91. ابن‌ اثير در يك‌جا آورده‌ است‌ كه‌ مقارن‌ مرگ‌ عمادالدين‌ مق 41ق‌/146م‌، پسرش‌ سيف‌الدين‌ در شهرزور بود و به‌رغم‌ آنكه‌ الب‌ارسلان‌بن‌ محمود سلجوقى‌ طمع‌ در آنجا بسته‌ بود، زين‌الدين‌ بى‌درنگ‌ سيف‌الدين‌ را به‌ موصل‌ خواند و شهر را به‌ او تسليم‌ كرد الكامل‌،/41-42؛ ابن‌ عبري‌، تاريخ‌ مختصر...، 07. وي‌ در جايى‌ ديگر تصريح‌ كرده‌ است‌ كه‌ زين‌الدين‌ اين‌ وظيفه‌ را به‌ خواست‌ و دستور امراي‌ دولت‌ عمادالدين‌ برعهده‌ گرفت‌ و خود را در اختيار سيف‌الدين‌ قرار داد التاريخ‌،4 - 5.
اين‌ دوره‌ به‌ درازا نكشيد و چون‌ سيف‌الدين‌ درگذشت‌ 44ق‌/ 149م‌، زين‌الدين‌ على‌ و جمال‌الدين‌ اصفهانى‌ وزير، برادر او قطب‌الدين‌ مودود را در موصل‌ به‌ حكمرانى‌ نشاندند همان‌، 4 و زين‌الدين‌ خود نايب‌ وي‌ در حكومت‌ موصل‌ و ديگر شهرهاي‌ قلمرو او شد. در 51ق‌/156م‌ سلطان‌ محمدبن‌ محمود سلجوقى‌ از قطب‌الدين‌ و زين‌الدين‌ بر ضد سليمان‌ شاه‌ سلجوقى‌ - كه‌ در بغداد خطبه‌ به‌ نام‌ او كرده‌ بودند - كمك‌ خواست‌. اين‌ دو سپاه‌ به‌ جنگ‌ سليمان‌ بردند و او را گريزاندند. آن‌گاه‌ زين‌الدين‌ بر سر راه‌ شهرزور به‌ بغداد، سليمان‌ شاه‌ را دستگير كرد و او را محترمانه‌ در قلعة موصل‌ به‌ زندان‌ افكند همو، الكامل‌، /04-06؛ التاريخ‌، 08-09. سپس‌ قطب‌الدين‌ مودود و نايب‌ او زين‌الدين‌ به‌ كمك‌ سلطان‌ محمد كه‌ بغداد را به‌ محاصره‌ گرفته‌ بود، رفتند، زيرا خليفة عباسى‌ خطبه‌ به‌ نام‌ محمد نمى‌كرد. گفته‌اند: در جنگهايى‌ كه‌ ميان‌ سپاه‌ بغداد و عامة مردم‌ با مهاجمان‌ درگرفت‌، زين‌الدين‌ و لشكر موصل‌ چندان‌ جديت‌ نشان‌ نمى‌دادند، زيرا نورالدين‌ زنگى‌ برادر قطب‌الدين‌ به‌ زين‌الدين‌ پيام‌ داده‌، و او را به‌ سبب‌ حمله‌ به‌ بغداد و مقابله‌ با خليفه‌، سرزنشها كرده‌ بود؛ با اين‌ همه‌، چون‌ مردم‌ بغداد به‌ سبب‌ كمبود ارزاق‌ و دشواريهاي‌ ديگر، دروازه‌ها را گشودند، سلطان‌ محمد براي‌ مقابله‌ با مشكلاتى‌ كه‌ در همدان‌ پيش‌ آمده‌ بود، به‌ آنجا بازگشت‌ و زين‌الدين‌ هم‌ راه‌ موصل‌ در پيش‌ گرفت‌ همو، الكامل‌، /09-10.
از همين‌ روايتها پيداست‌ كه‌ ميان‌ نورالدين‌ زنگى‌ و زين‌الدين‌ روابط خوبى‌ برقرار بوده‌ است‌، چنان‌كه‌ در 54ق‌/159م‌ كه‌ نورالدين‌ حران‌ را از برادر ديگرش‌ امير ميران‌ گرفت‌، آن‌ را به‌ اقطاع‌ زين‌الدين‌ داد ابوشامه‌، /86-87؛ سبط ابن‌ جوزي‌، /32. سليمان‌ شاه‌ تا اوايل‌ سال‌ 55ق‌ همچنان‌ در حبس‌ زين‌الدين‌ باقى‌ بود. در اين‌ تاريخ‌، پس‌ از مرگ‌ سلطان‌ محمدبن‌ محمود، به‌ درخواست‌ امراي‌ ايالت‌ جبل‌، قرار شد او را در اين‌ منطقه‌ به‌ سلطنت‌ بنشانند و قطب‌الدين‌، اتابك‌ِ او، و زين‌الدين‌، سپهسالارِ او شود. بنابراين‌، سليمان‌ را تجهيز كردند و با سپاه‌ موصل‌ به‌ فرماندهى‌ زين‌الدين‌ على‌ به‌ همدان‌ فرستادند. در راه‌ امرا و سپاهيان‌ هر ناحيه‌ به‌ سليمان‌ مى‌پيوستند و لشكري‌ انبوه‌ فراهم‌ آمد. فرماندهان‌ بسيار گرد سليمان‌ را گرفتند و سلطه‌جويى‌ مى‌كردند، چنان‌كه‌ زين‌الدين‌ بر خود و استقلال‌ موصل‌ بيمناك‌ شد و از ميانة راه‌ سلطان‌ را رها كرد و بازگشت‌ ابن‌ اثير، التاريخ‌، 14- 15، الكامل‌، /37. در همين‌ سال‌ زين‌الدين‌ ضمن‌ عذرخواهى‌ از مستنجد عباسى‌ به‌ سبب‌ حمله‌ به‌ بغداد در 51ق‌، از او اجازة حج‌ گرفت‌. وي‌ در راه‌ بازگشت‌ از حجاز به‌ بغداد رفت‌ و مورد استقبال‌ و احترام‌ خليفه‌ واقع‌ شد همان‌، /43.
در رمضان‌ 59/اوت‌ 164 زين‌الدين‌ به‌ فرماندهى‌ لشكر موصل‌ - كه‌ به‌ روايتى‌ فرماندهى‌ سپاه‌ نجم‌الدين‌ البى‌ از ماردين‌ را هم‌ در دست‌ داشت‌ - به‌ مدد نورالدين‌ زنگى‌ در جنگ‌ با صليبيان‌ و تسخير قلعة حارم‌ رفت‌ و دليريها نشان‌ داد و چند تن‌ از امراي‌ بزرگ‌ صليبى‌ در همين‌ جنگ‌ اسير شدند سبط ابن‌ جوزي‌، /46؛ ابن‌ اثير، همان‌، /67-69.
از اين‌ پس‌، از فعاليتهاي‌ زين‌الدين‌ على‌ كه‌ دوران‌ كهن‌سالى‌ را سپري‌ مى‌كرد، اطلاع‌ چندانى‌ در دست‌ نيست‌. وي‌ در 63ق‌/168م‌ به‌ سبب‌ پيري‌ و فرسودگى‌ استعفا كرد و همة شهرهايى‌ را كه‌ عمادالدين‌ و نورالدين‌ به‌ اقطاع‌ يا امارت‌ او داده‌ بودند - مانند موصل‌، شهرزور، سنجار، تكريت‌، حران‌، هكاريه‌ و بسياري‌ از دژهاي‌ جزيره‌ بجز اربل‌ - به‌ قطب‌الدين‌ مودود باز گرداند و با خاندان‌ و خزاين‌ خود به‌ اين‌ شهر كوچيد، اما چند ماه‌ بيش‌ دوام‌ نياورد و همان‌ سال‌ درگذشت‌ و پيكرش‌ را در آرامگاهى‌ مجاور جامع‌ عتيق‌ اربل‌ دفن‌ كردند ابن‌ اثير، همان‌، 0/، التاريخ‌، 35؛ ابن‌ خلكان‌، /14؛ ابوشامه‌، /8؛ ابن‌ واصل‌، /3؛ ابن‌ شداد، 9؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، /78-79. اين‌ معنى‌ كه‌ ذهبى‌ سن‌ او را بيش‌ از 00 سال‌ دانسته‌ است‌ العبر،/82، باتوجه‌ به‌ آنكه‌ مى‌دانيم‌ زين‌الدين‌ مقارن‌ مرگ‌ آق‌سنقر در 87ق‌ خردسال‌ يا كم‌سن‌ بوده‌ است‌، درست‌ نمى‌نمايد.
زين‌الدين‌ على‌ را به‌ دليري‌ و هيبت‌ و هوشمندي‌، و آن‌گاه‌ به‌ دادگري‌ و نيك‌سيرتى‌ و بخشندگى‌ بسيار ستوده‌اند. ابن‌ اثير به‌ويژه‌ آورده‌ است‌ كه‌ وي‌ هيچ‌گاه‌ نيرنگ‌ بازي‌ نمى‌كرد و مردي‌ سخت‌ امانت‌دار و پاي‌بند به‌ پيمانها و وعده‌هايش‌ بود اسامه‌، 77- 78؛ ابن‌ اثير، همانجا؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، /78؛ ذهبى‌، سير...، 2/34- 35. عمادالدين‌ زنگى‌ به‌ او اعتماد تمام‌ داشت‌ و او را از جمله‌ يارانى‌ مى‌دانست‌ كه‌ از «خدا مى‌ترسند و از او نمى‌ترسند» اسامه‌، 56- 57. ساخت‌ چند مدرسه‌ و برخى‌ بناهاي‌ ديگر به‌ او منسوب‌ است‌ ذهبى‌، همان‌، 2/35؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، همانجا. شاعران‌ مشهوري‌ چون‌ حيص‌بيص‌ او را مدح‌ گفته‌اند ابن‌ عبري‌، تاريخ‌ مختصر، 12. زين‌الدين‌ على‌ را كه‌ اندامى‌ خرد داشت‌، به‌ زبان‌ فارسى‌ «كوچك‌» ملقب‌ كرده‌ بودند و در منابع‌ با همين‌ لقب‌ از او ياد شده‌ است‌ مثلاً ذهبى‌، العبر، همانجا.
پس‌ از مرگ‌ زين‌الدين‌ على‌، پسر او مظفرالدين‌ در اربل‌ به‌ حكومت‌ نشست‌، ولى‌ اتابكش‌ مجاهدالدين‌ قايماز، از موالى‌ زين‌الدين‌ على‌، او را براند و ابوالمظفر يوسف‌ پسر كوچك‌تر زين‌الدين‌ على‌ را به‌ حكومت‌ نشاند ابن‌ خلكان‌، /14؛ ابن‌ عديم‌، /749 و او را هم‌ زين‌الدين‌ لقب‌ داد، ولى‌ رشتة كارها را خود به‌ استبداد دردست‌ گرفت‌ ابن‌ اثير، همان‌، 77. بنابراين‌، در حوادث‌ اين‌ دوره‌ به‌ ندرت‌ از يوسف‌ ياد شده‌ است‌؛ اما از 71ق‌/175م‌ كه‌ مجاهدالدين‌ توسط عزالدين‌ مسعود زنگى‌ بازداشت‌ شد، زين‌الدين‌ يوسف‌ استقلالى‌ يافت‌ همو، الكامل‌، 0/99. شركت‌ او در فتح‌ حلب‌ به‌ دست‌ صلاح‌الدين‌ ايوبى‌ در همين‌ سال‌ سبط ابن‌ جوزي‌، /33-34، بايد پس‌ از استقلال‌ يافتن‌ او رخ‌ داده‌ باشد.
در 80ق‌/184م‌ مجاهدالدين‌ از حبس‌ آزاد شد و بى‌درنگ‌، احتمالاً به‌ تشويق‌ عزالدين‌ مسعود، كوشيد تا اربل‌ را تسخير كند، ولى‌ سپاهى‌ كه‌ از قزل‌، حاكم‌ آذربايجان‌ براي‌ اين‌ كار گرفت‌، به‌ غارت‌ بيشتر علاقه‌ داشتند، تا جنگ‌، و سرانجام‌ هم‌ از زين‌الدين‌ يوسف‌ شكست‌ خوردند و گريختند ابن‌ اثير، همان‌، 0/26.
يوسف‌ در 86ق‌/190م‌ از جمله‌ فرماندهان‌ و امرايى‌ بود كه‌ به‌ دعوت‌ صلاح‌الدين‌ ايوبى‌ با سپاه‌ به‌ تسخير عكا روانه‌ شد؛ اما در خروبه‌ بيمار شد و به‌ ناصريه‌ رفت‌ و همان‌جا درگذشت‌. به‌ سبب‌ نقاري‌ كه‌ ميان‌ او و برادرش‌ مظفرالدين‌ بر سر حكومت‌ اربل‌ وجود داشت‌، برخى‌ احتمال‌ داده‌اند كه‌ مظفرالدين‌ او را مسموم‌ كرده‌ بود همان‌، 0/93، 99؛ ابن‌ واصل‌، /4؛ سبط ابن‌ جوزي‌، /06-07؛ ذهبى‌، العبر، /60.
اين‌ مظفرالدين‌ پس‌ از مرگ‌ پدرش‌ در 63ق‌/168م‌ يك‌ چند به‌ حكومت‌ نشست‌، اما مجاهدالدين‌ قايماز محضري‌ ساخت‌ كه‌ او را در 4 سالگى‌ شايستة حكومت‌ ندانست‌؛ آن‌گاه‌ برادر او يوسف‌ را كه‌ خردسال‌تر بود، به‌ امارت‌ نشاند ابن‌ خلكان‌، همانجا؛ ابن‌ عماد، /38؛ ابن‌ واصل‌، /3؛ قس‌: ابن‌ عبري‌، تاريخ‌الزمان‌، 80، كه‌ از جانشينى‌ مظفر ياد كرده‌، ولى‌ از عزلش‌ سخن‌ نگفته‌ است‌ تا خود بر او چيرگى‌ يابد. مظفرالدين‌ شايد براي‌ احقاق‌ حق‌ يا برخورداري‌ از منزلتى‌ به‌ بغداد رفت‌، اما مورد توجه‌ قرار نگرفت‌؛ پس‌ به‌ موصل‌ رفت‌ و سيف‌الدين‌ غازي‌بن‌ مودود او را محترم‌ داشت‌ و حران‌ را به‌ اقطاع‌ او داد. مدتى‌ بعد مظفرالدين‌ به‌ خدمت‌ صلاح‌الدين‌ پيوست‌ و با او در چند جنگ‌ شركت‌ جست‌ و دليريها نشان‌ داد. از اين‌رو، نزد سلطان‌ پايگاهى‌ بلند يافت‌ و ربيعه‌ خواهر او را هم‌ به‌ زنى‌ گرفت‌ ابن‌ خلكان‌، /14- 15؛ ابن‌ عماد، همانجا؛ ذهبى‌، همان‌، /21.
در 71ق‌/175م‌ مظفرالدين‌ با سپاه‌ به‌ ياري‌ صلاح‌الدين‌ در حمله‌ به‌ حلب‌ رفت‌ سبط ابن‌ جوزي‌، /34. در 78ق‌/182م‌ كه‌ صلاح‌الدين‌ در حال‌ محاصرة بيروت‌ بود، زين‌الدين‌ او را به‌ تسخير موصل‌ و سرزمينهاي‌ اطراف‌ دعوت‌ كرد. صلاح‌الدين‌ كه‌ فرصتى‌ مى‌جست‌ تا بقاياي‌ خاندان‌ زنگى‌ را براند، به‌ راه‌ افتاد؛ ولى‌ به‌ سبب‌ هوشياري‌ عزالدين‌ مسعود فرمانرواي‌ موصل‌، توفيق‌ چندانى‌ نيافت‌، اما اندكى‌ بعد الرها را گرفت‌ و به‌ مظفرالدين‌ داد ابن‌ اثير، الكامل‌، 0/12-14. با اين‌ همه‌، مظفرالدين‌ باز سلطان‌ را پس‌ از تسخير نصيبين‌، به‌ حمله‌ به‌ موصل‌ برانگيخت‌. اين‌ بار هم‌ عزالدين‌ مسعود و مجاهدالدين‌ قايماز كه‌ مظفرالدين‌ درصدد كين‌كشى‌ از او بود، آزوقه‌ و سلاح‌ و سپاه‌ بسيار گرد آوردند و آمادة مقابله‌ شدند. صلاح‌الدين‌ كه‌ به‌ويژه‌ خود را در برابر شهر بزرگ‌ و استواري‌ چون‌ موصل‌ ناتوان‌ مى‌ديد، مظفرالدين‌ را سرزنش‌ كرد كه‌ او را بدانجا كشانده‌ است‌ همان‌، 0/14- 15 و از كنار شهر برخاست‌.
در 80ق‌/184م‌ كه‌ صلاح‌الدين‌ به‌ نابلس‌ تاخت‌، مظفر همچنان‌ در ركاب‌ او بود سبط ابن‌ جوزي‌، /82؛ اما در 81ق‌ كه‌ صلاح‌الدين‌ قصد موصل‌ كرد، چون‌ به‌ حران‌ رسيد، مظفرالدين‌ را بازداشت‌ كرد و اقطاعاتش‌ را پس‌ گرفت‌، زيرا مظفر وعده‌ داده‌ بود كه‌ اگر سلطان‌ به‌ موصل‌ بتازد، وي‌ 0 هزار دينار براي‌ لشكركشى‌ به‌ سلطان‌ مى‌پردازد؛ اما چون‌ صلاح‌الدين‌ سپاه‌ بياراست‌ و براه‌ افتاد، مظفر از آن‌ كار شانه‌ تهى‌ كرد. با اين‌ همه‌، سلطان‌ به‌ زودي‌ او را آزاد كرد و اقطاعاتش‌ را بازپس‌ داد، زيرا از يك‌ سوي‌ بيم‌ داشت‌ كه‌ مردم‌ شهرهاي‌ جزيره‌ از او روي‌گردان‌ شوند، و آن‌گاه‌ مى‌دانست‌ كه‌ تسلط بر اين‌ سرزمين‌ بدون‌ ياري‌ مظفر ممكن‌ نيست‌ ابن‌ اثير، همان‌، 0/31؛ قس‌: ابن‌ عبري‌، همان‌، 02.
در همين‌ ايام‌ مظفر به‌ دستور سلطان‌ و همراه‌ با ناصرالدين‌ محمد شيركوه‌ به‌ جنگ‌ بكتمر مملوك‌ شاه‌ ارمن‌ كه‌ بر اخلاط چيره‌ شده‌ بود، رفت‌، ولى‌ كار به‌ جنگ‌ نكشيد اشرف‌ رسولى‌، 94؛ ابن‌ عبري‌، تاريخ‌ مختصر، 20. در 83ق‌ صلاح‌الدين‌ به‌ عكا هجوم‌ برد. پسر او افضل‌ به‌ دستور پدر، لشكري‌ زبده‌ به‌ فرماندهى‌ مظفرالدين‌ همراه‌ با چند امير ديگر به‌ حدود عكا فرستاد و اينان‌ به‌ جنگ‌ و گريز دست‌ زدند و در پيكاري‌ سخت‌ با شهسواران‌ اسبتاريه‌ پيروز شدند و فرمانده‌ آنان‌ را كشتند ابن‌ اثير، همان‌، 0/44. در همين‌ سال‌ مظفرالدين‌ فرماندهى‌ لشكر شرقى‌ صلاح‌الدين‌ را در راه‌ فتح‌ قدس‌ برعهده‌ داشت‌ كه‌ در ميانة راه‌ به‌ تسخير طبريه‌ نيز دست‌ يافتند سبط ابن‌ جوزي‌، /92. در 86ق‌/190م‌ صليبيان‌ عكا به‌ سبب‌ موقعيت‌ خاص‌ اين‌ دژ، خطري‌ روزافزون‌ به‌شمار مى‌رفتند و صلاح‌الدين‌ عزم‌ كرد آنجا را تسخير و ويران‌ كند. بنابراين‌، از همة امراي‌ جنگجوي‌ تابع‌ خود خواست‌ با سپاه‌ به‌ او بپيوندند. مظفرالدين‌ كوكبوري‌ و برادرش‌ زين‌الدين‌ يوسف‌ هم‌ از جملة آنان‌ بودند كه‌ به‌ زودي‌ حاضر آمدند؛ اما يوسف‌ در ناصريه‌ درگذشت‌ نك: سطور پيشين‌؛ نيز ابن‌ عبري‌، تاريخ‌ الزمان‌، 17.
در اين‌وقت‌، ابوسعيد مظفرالدين‌ كوكبوري‌ كوك‌ بوري‌ = خرس‌ كبود: نعيمى‌، /35؛ ابن‌ واصل‌، /1 7 ساله‌ كه‌ بعدها به‌ الملك‌ المعظم‌ ملقب‌ شد مثلاً نك: ابن‌ خلكان‌، /13؛ ذهبى‌، العبر، /21 و گفته‌اند از مرگ‌ برادرش‌ خشنود گشت‌ ابن‌ تغري‌ بردي‌، /11، از صلاح‌الدين‌ خواست‌ كه‌ حران‌ و الرها را از او باز پس‌ گيرد و در مقابل‌ اربل‌ و شهرزور و توابع‌ آن‌ را به‌ او دهد. و سلطان‌ هم‌ پذيرفت‌. چون‌ خبر مرگ‌ يوسف‌ منتشر شد، مردم‌ اربل‌، مجاهدالدين‌ قايماز را به‌ آنجا دعوت‌ كردند تا رشتة كارها را در دست‌ گيرد؛ اما او از بيم‌ سلطان‌ جرأت‌ نكرد دعوت‌ آنان‌ را پاسخ‌ دهد. پس‌ مظفرالدين‌ به‌ اربل‌ رفت‌ و حكومت‌ را در دست‌ گرفت‌ ابن‌ اثير، همان‌، 0/99؛ سبط ابن‌ جوزي‌، /07؛ اشرف‌ رسولى‌، 09-10؛ ذهبى‌، سير، 2/35.
از اين‌ پس‌ مظفر در كشاكشهاي‌ ميان‌ سلاجقه‌ و زنگيان‌ و ايوبيان‌ و مماليك‌ اينان‌، اين‌ سوي‌ و آن‌ سوي‌ مى‌غلتيد. گاه‌ شهري‌ را تصرف‌ مى‌كرد و گاه‌ ناچار به‌ عقب‌نشينى‌ مى‌شد، اما همواره‌ در انديشة تصرف‌ موصل‌ بود نك: ابن‌ عبري‌، همان‌، 49؛ ابن‌ اثير، همان‌، 0/18-19، 48-49. در همين‌ ايام‌، مظفرالدين‌ دو دختر خود از ربيعه‌ خواهر صلاح‌الدين‌ را به‌ ازدواج‌ عزالدين‌ مسعود و برادرش‌ عمادالدين‌، پسران‌ نورالدين‌ ارسلان‌ شاه‌ فرمانرواي‌ موصل‌ داد ابن‌ عبري‌، همانجا؛ ابن‌ واصل‌، /9-0. يك‌بار هم‌ در 12ق‌/215م‌ مظفرالدين‌ به‌ دعوت‌ خليفة عباسى‌ و به‌ عنوان‌ فرمانده‌ سپاه‌ موصل‌ و حلب‌ و ديار جزيره‌، همراه‌ نيروي‌ ائتلافى‌ امراي‌ ولايت‌ جبال‌ ايران‌ به‌ پيكار منگلى‌ رفت‌ كه‌ اصفهان‌ و ري‌ و همدان‌ را تصرف‌ كرده‌ بود و او را براند و در جنگ‌ بعدي‌ هم‌ او را بشكست‌ ابن‌ اثير، همان‌، 0/64- 65؛ اشرف‌ رسولى‌، 47- 48.
در برابر كوششهاي‌ مظفرالدين‌ براي‌ تصرف‌ موصل‌، برخى‌ از امرا و ملوك‌ محلى‌ هم‌ طمع‌ در تسخير موصل‌ مى‌بستند، چنان‌كه‌ مدتى‌ در سالهاي‌ 15 و 16ق‌ ميان‌ مظفر و بدرالدين‌ لؤلؤ اتابك‌ ارسلان‌ شاه‌ در موصل‌، نزاع‌ بود؛ وقتى‌ هم‌ ملك‌ اشرف‌ ايوبى‌ عزم‌ كرد اربل‌ را از مظفر باز گيرد و مظفرالدين‌ فقط با توسل‌ به‌ خليفة عباسى‌ توانست‌ اشرف‌ را از اين‌ كار باز دارد. وي‌ آن‌گاه‌ به‌ بغداد رفت‌ و هداياي‌ گران‌ تقديم‌ كرد و خلعت‌ حكومت‌ گرفت‌. مظفرالدين‌ چون‌ به‌ اربل‌ بازگشت‌، نام‌ ايوبيان‌ را از خطبه‌ بيفكند و به‌ نام‌ خليفه‌ بسنده‌ كرد ابن‌ واصل‌، /0- 8؛ ابن‌ عبري‌، همان‌، 55-57؛ سبط ابن‌ جوزي‌، /80- 81. در اين‌ زمان‌، مظفرالدين‌ به‌ سنين‌ پيري‌ قدم‌ مى‌گذاشت‌، اما همچنان‌ در تكاپو بود؛ چنان‌كه‌ در 18ق‌/221م‌ خبر رسيد كه‌ مغولان‌ قصد اربل‌ كرده‌اند. مظفرالدين‌ به‌ فرمان‌ ناصر عباسى‌ براي‌ جلوگيري‌ از مغولان‌ به‌ دقوقا رفت‌ و فرماندهى‌ لشكر موصل‌ را هم‌ برعهده‌ گرفت‌، ولى‌ خليفه‌ لشكري‌ را كه‌ وعده‌ داده‌ بود، نفرستاد و مغولان‌ هم‌ روي‌ به‌ همدان‌ نهادند و مظفر هم‌ بازگشت‌ ابن‌ واصل‌، /0. در 21ق‌ مظفرالدين‌ در خلال‌ نزاعهاي‌ ايوبيان‌ مصر و شام‌ و جزيره‌، موصل‌ را به‌ محاصره‌ گرفت‌، ولى‌ كاري‌ از پيش‌ نبرد و بازگشت‌ ابن‌ اثير، همان‌، 0/41. دو سال‌ بعد نيز كه‌ ميان‌ ايوبيان‌ به‌ طرفداري‌ يا مخالفت‌ با ناصر عباسى‌ نزاع‌ شد، از مظفرالدين‌ هم‌ در اين‌ ميان‌ ياد شده‌ است‌ همان‌، 0/68-69.
ازين‌ پس‌ خبر چندانى‌ از فعاليتهاي‌ او در منابع‌ نيامده‌ است‌. به‌ نظر مى‌رسد بعد از اين‌ بيشتر اوقات‌ را در اربل‌ مى‌گذرانيد تا در 4 يا 8 رمضان‌ 30ق‌/4 يا 8 ژوئن‌ 233م‌ در همان‌جا درگذشت‌. پيكرش‌ را نخست‌ در خانه‌اش‌ در قلعة اربل‌ دفن‌ كردند، آن‌گاه‌ بنا به‌ وصيتش‌ او را به‌ مكه‌ بردند تا در آرامگاهى‌ كه‌ خود زير كوه‌ عرفات‌ ساخته‌ بود، به‌ خاك‌ بسپارند؛ اما بر اثر حوادثى‌ اين‌ كار ممكن‌ نشد و او را بازگرداندند و در كوفه‌ نزديك‌ مقبرة امام‌ على‌ع‌ دفن‌ كردند ابن‌ واصل‌، /1؛ ذهبى‌، العبر، /21-22.
مظفرالدين‌ را به‌ فضايل‌ و خصايل‌ِ ستودة بسيار موصوف‌ كرده‌اند. برجسته‌ترين‌ صفات‌ او بخشندگى‌ و تدين‌ كم‌ مانند و علاقه‌ به‌ خيرات‌ و ترفيه‌ مردم‌ قلمروش‌ از عالى‌ و دانى‌ بود و در اين‌ كار مسلمان‌ و غيرمسلمان‌ را فرق‌ نمى‌گذاشت‌؛ چنان‌كه‌ پس‌ از فتح‌ قدس‌، هزار تن‌ از اسيران‌ سريانى‌ و ارمنى‌ را رعاياي‌ خود از اهالى‌ الرها خواند و همه‌ را به‌ رايگان‌ آزاد كرد ابن‌ عبري‌، تاريخ‌الزمان‌، 11. وي‌ هر سال‌ دوبار كسانى‌ را با مال‌ به‌ سواحل‌ شام‌ مى‌فرستاد تا اسيران‌ مسلمان‌ را با پرداخت‌ فديه‌ به‌ فرنگان‌ آزاد كنند. صدقه‌ بسيار مى‌داد و فقها و ادبا و صوفيان‌ را بسى‌ مى‌نواخت‌. در قلمرو خود مهمانخانه‌هاي‌ رايگان‌، خانقاهها و خانه‌هايى‌ مخصوص‌ بيوه‌ زنان‌، كودكان‌ سرراهى‌ و يتيمان‌ ساخته‌، و براي‌ هريك‌ مقرري‌ مخصوص‌ برقرار كرده‌ بود ابن‌ خلكان‌، /16- 18؛ ابن‌ واصل‌، /1، 5 -1؛ ذهبى‌، همان‌، /22؛ ابن‌ عماد، /38. مظفرالدين‌ كه‌ به‌ سماع‌ حديث‌ علاقة بسيار داشت‌، دارالحديثى‌ در اربل‌ ساخت‌ و محدثانى‌ را از بغداد به‌ آنجا خواند ابن‌ عديم‌، /979. نيز مالى‌ كلان‌ در بنا و تكميل‌ جامع‌ الجبل‌ يا جامع‌ المظفري‌ در دامنة كوه‌ قاسيون‌ به‌ توسط ابوعمر محمد ابن‌ قدامة مقدسى‌ خرج‌ كرد نعيمى‌، /35؛ دربارة ديگر مدارس‌ منسوب‌ به‌ او مانند مظفرية اربل‌، نك: ابن‌ عديم‌، /203؛ نيز ابن‌ واصل‌، /5 -6.
مآخذ: ابن‌ اثير، على‌، التاريخ‌ الباهر، به‌ كوشش‌ عبدالقادر احمد طليمات‌، قاهره‌/ بغداد، 382ق‌/963م‌؛ همو، الكامل‌، به‌ كوشش‌ ابوالفدا عبدالله‌ قاضى‌، بيروت‌، 415ق‌/995م‌؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، النجوم‌؛ ابن‌ خلكان‌، وفيات‌؛ ابن‌ شداد، يوسف‌، النوادر السلطانية، به‌ كوشش‌ جمال‌الدين‌ شيال‌، قاهره‌، 964م‌؛ ابن‌ عبري‌، غريغوريوس‌، تاريخ‌ الزمان‌، ترجمة اسحاق‌ ارمله‌، بيروت‌، 986م‌؛ همو، تاريخ‌ مختصر الدول‌، بيروت‌، 958م‌؛ ابن‌ عديم‌، عمر، بغية الطلب‌، به‌ كوشش‌ سهيل‌ زكار، بيروت‌، 988م‌؛ ابن‌ عماد، عبدالحى‌، شذرات‌ الذهب‌، بيروت‌، دارالكتب‌ العلميه‌؛ ابن‌ واصل‌، محمد، مفرج‌ الكروب‌، به‌ كوشش‌ حسنين‌ محمد ربيع‌، قاهره‌، 395ق‌/975م‌؛ ابوشامه‌، عبدالرحمان‌، الذيل‌ على‌ الروضتين‌ تراجم‌الرجال‌،به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ زيبق‌، بيروت‌، 997م‌؛ اسامةبن‌ منقذ، الاعتبار، به‌ كوشش‌ فيليپ‌ حتى‌، پرينستن‌، 930م‌؛ اشرف‌ رسولى‌، اسماعيل‌، العسجدالمسبوك‌، به‌ كوشش‌ شاكر محمود عبدالمنعم‌، بغداد/بيروت‌، 395ق‌/975م‌؛ ذهبى‌، محمد، سير اعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ شعيب‌ ارنؤوط و محمد نعيم‌ عرقسوسى‌، بيروت‌، 413ق‌؛ همو، العبر، به‌ كوشش‌ صلاح‌الدين‌ منجد، كويت‌، 948م‌؛ سبط ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، مرآةالزمان‌، حيدرآباد دكن‌، 371ق‌/952م‌؛ نعيمى‌، عبدالقادر، الدارس‌ فى‌ تاريخ‌ المدارس‌، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ شمس‌الدين‌، بيروت‌، 410ق‌.
صادق‌ سجادي‌
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 4998
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست