responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 4990
بكريه‌
جلد: 12
     
شماره مقاله:4990

بَكْريّه‌، عنوانى‌ كه‌ هم‌ به‌ پيروان‌ بكربن‌ اخت‌ عبدالواحد - صوفى‌ زهدگراي‌ بصري‌ سدة ق‌ كه‌ دستى‌ نيز در علم‌ كلام‌ داشت‌ - اطلاق‌ مى‌شود و هم‌ به‌ جماعتى‌ كه‌ معتقدند امامت‌ ابوبكر بر اساس‌ «نص‌» پيامبر ص‌ بوده‌ است‌. البته‌ برخى‌ برآنند كه‌ اين‌ هر دو فرقه‌ يك‌ گروهند.
شرح‌ حالى‌ از بكر در دست‌ نيست‌. با توجه‌ به‌ گزارش‌ جاحظ /87، 19 دربارة مناظرة بكر و بشر بن‌ معتمر د 10ق‌/25م‌ و نيز سال‌ درگذشت‌ عبدالواحدبن‌زيد ه م‌، دايى‌ بكر پس‌ از 50ق‌ نك: ذهبى‌، تاريخ‌...، 13، سير...، /80، مى‌توان‌ دريافت‌ كه‌ وي‌ در سدة ق‌ مى‌زيسته‌ است‌. ظاهراً نام‌ پدر بكر، عبدربه‌ بوده‌ است‌ نك: نسفى‌، /57، 87. اينكه‌ چرا بكر، برخلاف‌ رسم‌ رايج‌ عرب‌ نه‌ به‌ نام‌ پدر، بلكه‌ به‌ نام‌ دايى‌اش‌ - كه‌ در روزگار خود در زمرة مشايخ‌ صوفية بصره‌ بوده‌ - معروف‌ شده‌، قابل‌ تأمل‌ است‌. فان‌ اس‌ سبب‌ آن‌ را شهرت‌ عبدالواحد دانسته‌ است‌ .II/108 اما به‌ نظر مى‌رسد كه‌ اين‌ قرابت‌ در اسم‌ احتمالاً حاكى‌ از انس‌ و ارادت‌ بكر به‌ عبدالواحد بوده‌ كه‌ مشى‌ و مشربى‌ همچون‌ دايى‌ خود داشته‌ است‌. عبدالواحد از شاگردان‌ حسن‌ بصري‌ ه م‌ بود و بيشتر به‌ عبادت‌ و ارشاد مى‌پرداخت‌ و هم‌نشينى‌ با متكلمان‌ و بحثهاي‌ كلامى‌ را خوش‌ نمى‌داشت‌ ذهبى‌، تاريخ‌، 11. بدين‌سان‌، شايد نتوان‌ بكر و پيروانش‌ را دنباله‌رو يك‌ مكتب‌ صرفاً كلامى‌ به‌ حساب‌ آورد، بلكه‌ چنين‌ مى‌نمايد كه‌ وي‌ از زاهدان‌ صوفى‌ مشربى‌ بوده‌ كه‌ به‌ تأسى‌ از حسن‌ بصري‌ براي‌ پيروان‌ خود مجالسى‌ براي‌ بيان‌ آموزه‌هاي‌ معنوي‌ برگذار مى‌كرده‌ كه‌ گاه‌ به‌ فراخور حال‌ وارد مباحث‌ كلامى‌ نيز مى‌شده‌ است‌. شايد به‌ همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ سخنان‌ او از لحاظ كلامى‌ نه‌ تنها فاقد انسجام‌، بلكه‌ حاوي‌ تناقض‌ است‌ و گاه‌ با اصول‌ اولية عقل‌ نيز در تعارض‌ مى‌افتد نك: ادامة مقاله‌.
اوج‌ فعاليتهاي‌ اين‌ فرقه‌ در اواخر سدة و نيز سدة ق‌ بوده‌ است‌. گزارشهاي‌ جاحظ /87، 19-20، ابن‌ قتيبه‌ ص‌ 6-7، اشعري‌ ص‌ 16، 86-87، 57، كه‌ آنها را به‌ صورت‌ فرقه‌اي‌ مستقل‌ معرفى‌ كرده‌ است‌، و نيز رديه‌هاي‌ هشام‌ بن‌ عمروفوطى‌ د 30ق‌/ 45م‌ نك: ابن‌ نديم‌، 14، محمدابن‌ سحنون‌ مالكى‌ د56ق‌/ 70م‌ و ابن‌ ابى‌زيد مالكى‌ د 86ق‌/96م‌ نك: قاضى‌ عياض‌، /07، /18؛ ابن‌ فرحون‌، /71 كه‌ برضد اين‌ فرقه‌ نوشته‌اند، نشان‌دهندة فعاليت‌ آنها و واكنش‌ فرقه‌هاي‌ مختلف‌ نسبت‌ به‌ آنهاست‌. پس‌ از اين‌ دوره‌ از اهميت‌ آنها كاسته‌ مى‌شود. بغدادي‌ آنها را فرقه‌اي‌ مستقل‌ با پيروانى‌ اندك‌ مى‌داند الفرق‌ ...، 0. شهرستانى‌ اصلاً دربارة آنها سخنى‌ نمى‌گويد و گويى‌ آنها را نمى‌شناسد نك: فان‌اس‌، .II/109
بكر معتقد بود كه‌ خداوند در همه‌ جا هست‌ نك: اشعري‌، 87؛ در باب‌ «رؤيت‌» بر آن‌ بود كه‌ خداوند در قيامت‌ صورتى‌ را خلق‌ مى‌كند و بندگانش‌ او را با آن‌ صورت‌ مى‌بينند و با وي‌ سخن‌ مى‌گويند خياط، 05؛ اشعري‌، 16، 87؛ بغدادي‌، همان‌، 29. وي‌ انسان‌ را روح‌ مى‌دانست‌ اشعري‌، 87؛ بغدادي‌، همانجا و در اين‌ امر با نظّام‌ معتزلى‌ هم‌رأي‌ بود. قاضى‌ عبدالجبار كه‌ به‌ رد اين‌ نظريه‌ پرداخته‌، به‌ عقايد بكر در اين‌ زمينه‌ اشاره‌اي‌ نكرده‌ است‌ 1/39-44. او دربارة حيوانات‌ نيز همين‌ نظر را داشت‌، ولى‌ جايز نمى‌دانست‌ كه‌ خداوند در جامدات‌، حيات‌، علم‌ و قدرت‌ خلق‌ كند اشعري‌، همانجا.
بكر مرتكب‌ گناه‌ كبيره‌ را منافق‌ مى‌داند و بر آن‌ است‌ كه‌ منافق‌ شيطان‌ را عبادت‌ مى‌كند و منكر خداوند است‌ و از اين‌رو، جايش‌ تا ابد در دوزخ‌ است‌ همو، 86؛ بغدادي‌، همانجا. اين‌ سخن‌ برگرفته‌ از آراء حسن‌ بصري‌ است‌ فان‌ اس‌، .II/111 پافشاري‌ بر گناه‌ صغيره‌ نيز گناه‌ كبيره‌ شمرده‌ مى‌شود اشعري‌، همانجا. دربارة گناهكار نظر ديگري‌ را نيز به‌ بكر نسبت‌ داده‌اند. او بر آن‌ بود كه‌ هر كس‌ كوچك‌ ترين‌ گناهى‌ مرتكب‌ شود - حتى‌ به‌ اندازة دانة خردلى‌ - جايگاهش‌ دوزخ‌ است‌ ابن‌ قتيبه‌، 6؛ ابن‌ حزم‌، /73، /6. به‌ نظر مى‌رسد كه‌ همين‌ رأي‌ سبب‌ شده‌ است‌ كه‌ وي‌ را از خوارج‌ بدانند همو، /6؛ ابن‌ ابى‌ يعلى‌، /4؛ نيز نك: فان‌ اس‌، همانجا. ابن‌ قتيبه‌ بر اين‌ حكم‌ بكر اعتراض‌ كرده‌ است‌ ص‌ 6-7. البته‌ بكر معتقد است‌ كه‌ اگر شخص‌ گناهكار توبه‌ كند، از عذاب‌ در امان‌ است‌ نك: همو، 6. در واقع‌ گناهكار با شرمنده‌ شدن‌ و توبه‌ كردن‌، به‌ گناه‌ خود پى‌ مى‌برد جاحظ، /20.
بشر بن‌ معتمر، متكلم‌ معتزلى‌ در خلال‌ مناظره‌اي‌ با بكر كوشيد تا نظر او را دربارة گناهكار و منافق‌، رد كند. بشر داستان‌ هدهد و سليمان‌ را پيش‌ كشيد و اين‌ پرسش‌ را مطرح‌ كرد كه‌ چرا سليمان‌ هدهد را با آنكه‌ گناه‌ كرده‌ بود و به‌ نظر بكر منافق‌ بود، عقاب‌ نكرد همو، /19-20؛ البته‌ جاحظ پاسخ‌ بكر را نياورده‌ است‌. با اين‌همه‌، بكر بر آن‌ است‌ كه‌ اگر اهل‌ بدر ه م‌ بعداً مرتكب‌ گناه‌ شوند و از اين‌ رهگذر سزاوار دوزخ‌ باشند، خداوند آنان‌ را مى‌بخشد، زيرا در حديثى‌ قدسى‌ خطاب‌ به‌ آنان‌ آمده‌ است‌ كه‌ «هر چه‌ خواهيد، انجام‌ دهيد، شما را بخشوده‌ام‌». بدين‌قرار، بكر با اينكه‌ على‌ع‌، طلحه‌ و زبير را منافق‌ و مشرك‌ قلمداد كرده‌ است‌، آنان‌ را مستوجب‌ عقاب‌ نمى‌داند نوبختى‌، حسن‌، 3؛ اشعري‌، 87، 57؛ بغدادي‌، همانجا؛ ابن‌ حزم‌، /9؛ نسفى‌، /87.
به‌ نظر بكر توبه‌ در دو جا پذيرفته‌ نمى‌شود: نخست‌ توبة كسى‌ كه‌ مرتكب‌ قتل‌ شده‌ است‌ اشعري‌، 86، برخى‌ برآنند كه‌ در اينجا منظور از قتل‌، كشتن‌ يك‌ مسلمان‌ است‌؛ نيز نك: فان‌ اس‌، ؛ II/112-113 ديگري‌ توبة كسى‌ كه‌ خداوند بر قلبش‌ مهر نهاده‌ است‌ اشعري‌، همانجا؛ قاضى‌ عبدالجبار، 4/74- 75. قاضى‌ عبدالجبار اين‌ رأي‌ را نمى‌پذيرد. به‌ نظر وي‌ اگر مهر طبع‌ به‌ معناي‌ منع‌ باشد، منع‌ از توبه‌ با تكليف‌ سازگار نيست‌ و تكليف‌ قبيح‌ خواهد بود. از سوي‌ ديگر قاضى‌ عبدالجبار بر آن‌ است‌ كه‌ بكريه‌ معناي‌ «طبع‌» را در قرآن‌ مجيد به‌ درستى‌ در نيافته‌اند 4/74. شيخ‌ طوسى‌ نيز همين‌ نظر را دربارة بكريه‌ دارد /83.
اما از سوي‌ ديگر، بكر شخص‌ منافق‌ را مؤمن‌ و مسلمان‌ مى‌دانست‌ اشعري‌، همانجا؛ بغدادي‌، الفرق‌، 29. حتى‌ شخصى‌ كه‌ خداوند بر قلبش‌ مهر زده‌، به‌ ايمان‌ امر شده‌ است‌ و بايد اخلاص‌ بورزد، اما آن‌ مهر ميان‌ شخص‌ و ايمان‌ و اخلاص‌ وي‌ قرار گرفته‌ است‌ و عقوبت‌ وي‌ به‌ شمار مى‌آيد اشعري‌، همانجا. گويا بكر در اينجا با دايى‌ خود اختلاف‌ نظر داشته‌ است‌، چه‌، عبدالواحد امري‌ را كه‌ ميان‌ شخص‌ و اخلاص‌ حائل‌ باشد، نمى‌پذيرفت‌ و معتقد بود كه‌ گناهكار به‌ اخلاص‌ امر نشده‌ است‌ همانجا. به‌ هر حال‌، آرائى‌ از اين‌ دست‌ بكر را به‌ جبريه‌ نزديك‌ مى‌كند.
از سوي‌ ديگر بكر آثار توليد شده‌ از فعل‌ را به‌ خود فعل‌ نسبت‌ نمى‌دهد و به‌ اصطلاح‌ منكر «تولد» است‌ و عقيده‌ دارد كه‌ به‌ آفرينش‌ الهى‌ است‌ كه‌ فعلى‌ فعل‌ ديگر را مى‌زايد همو، 87؛ بغدادي‌، همانجا. شايد همين‌ طرز تلقى‌ باعث‌ شده‌ است‌ كه‌ برخى‌ وي‌ را جبري‌ مذهب‌ بدانند مثلاً نك: مقريزي‌، /97- 98. بدين‌سان‌، مثلاً خداوند است‌ كه‌ درد و رنج‌ را هنگام‌ ضرب‌ و جرح‌ مى‌آفريند و جايز است‌ كه‌ خداوند ضرب‌ و جرح‌ را بيافريند، ولى‌ درد را نيافريند اشعري‌، بغدادي‌، همانجاها. اما خداوند درد را تنها براي‌ كسى‌ مى‌آفريند كه‌ استحقاق‌ آن‌ را دارد. از اين‌رو، كودكان‌ درد را احساس‌ نمى‌كنند ابن‌ قتيبه‌، 7؛ اشعري‌، 86-87؛ قاضى‌ عبدالجبار، 3/26؛ مانكديم‌، 83؛ بغدادي‌، همانجا؛ ابن‌ حزم‌، /57؛ نسفى‌، /57؛ زيرا خداوند عادل‌تر از آن‌ است‌ كه‌ بى‌گناهى‌ را بيازارد. البته‌ واكنش‌ كودكان‌ در مقابل‌ ضرب‌ و جرح‌ به‌ سبب‌ مجازات‌ و عقوبت‌ والدينشان‌ است‌ ابن‌قتيبه‌، همانجا. حيوانات‌ نيز با آنكه‌ گناهى‌ نكرده‌اند، براي‌ سود انسانها دچار درد مى‌شوند همانجا. اين‌ رأي‌ بعدها تغيير كرد و بكريه‌ برآن‌ شدند كه‌ كودكان‌، ديوانگان‌ و حيوانات‌ هيچ‌ يك‌ درد را حس‌ نمى‌كنند، زيرا اگر خداوند آنها را بدون‌ گناه‌ دچار درد كند، به‌ آنها ظلم‌ كرده‌ است‌ نوبختى‌، ابراهيم‌، 8؛ ابن‌ حزم‌، /6. اين‌ نظر مورد پسند برخى‌ نيفتاده‌ است‌ و بكريه‌ را منكر معلومات‌ بديهى‌ و ضروريات‌ دانسته‌اند نك: نوبختى‌، ابراهيم‌، همانجا؛ قاضى‌ عبدالجبار، 3/82- 86؛ مانكديم‌، 83بب؛ علامة حلى‌، انوار...، 25، كشف‌...، 08.
عجيب‌ اينكه‌ بكر با آنكه‌ در پاره‌اي‌ از عقايد جبرگراست‌، اما در مسألة استطاعت‌ ه م‌ جانب‌ معتزله‌ را مى‌گيرد و آن‌ را پيش‌ از فعل‌ مى‌داند اشعري‌، 87.
بكريه‌ امامت‌ را براساس‌ «نص‌» مى‌دانستند و بر آن‌ بودند كه‌ بنابر نص‌، پس‌ از پيامبر ص‌ ابوبكر امام‌ است‌ مسعودي‌، 37؛ ابن‌فورك‌، 89؛ قاضى‌ عبدالجبار، 0/30؛ مانكديم‌، 54، 61؛ ابن‌ مرتضى‌، البحر...، /2، المنية ...، 4، 11.
فان‌ اس‌ معتقد است‌ آن‌ دسته‌اي‌ كه‌ امامت‌ ابوبكر را به‌ نص‌ مى‌دانند و به‌ بكريه‌موسومند، غير از اين‌ بكريه‌، يعنى‌ طرفداران‌ بكر بن‌ اخت‌ عبدالواحدند و اين‌ اشتراك‌ لفظى‌ موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ عده‌اي‌ اين‌ دو را يكى‌ بينگارند .II/117
ظاهراً بكر با شيعيان‌ مخالف‌ بوده‌ است‌. وي‌ خوردن‌ نبيذ و مسح‌ بر كفشها را جزو سنت‌ مى‌دانست‌ ابن‌ قتيبه‌، همانجا، كه‌ خلاف‌ نظر شيعيان‌ است‌ نك: فان‌ اس‌، .II/116-117 بغدادي‌ نيز بر آن‌ است‌ كه‌ بكريه‌ عايشه‌ را برتر از فاطمه‌ ع‌ مى‌دانند اصول‌ الدين‌، 06. ابن‌ ابى‌ الحديد آنها را متهم‌ مى‌كند كه‌ احاديثى‌ به‌ نفع‌ ابوبكر و به‌ زيان‌ على‌ع‌ جعل‌ كرده‌اند /8-0؛ براي‌ برخى‌ احكام‌ فقهى‌ بكر، نك: اشعري‌، نيز بغدادي‌، الفرق‌، همانجاها؛ مقريزي‌، /98؛ بخاري‌، /07، /13؛ مسلم‌، /93-97؛ فان‌ اس‌، .II/112
از شاگردان‌ وي‌ تنها دو تن‌ را نام‌ برده‌اند: نخست‌ عبدالله‌ بن‌ عيسى‌ ابن‌ حزم‌، همانجا و ديگري‌ ابوعبيد محمد بن‌ شريك‌ ؟ المسمعى‌ فان‌ اس‌، .II/118
مآخذ: ابن‌ ابى‌ الحديد، عبدالحميد، شرح‌ نهج‌ البلاغة، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 378ق‌/959م‌؛ ابن‌ ابى‌ يعلى‌، محمد، طبقات‌ الحنابلة، به‌ كوشش‌ محمد حامد فقى‌، قاهره‌، 371ق‌/952م‌؛ ابن‌ حزم‌، على‌، الفصل‌، به‌ كوشش‌ محمد ابراهيم‌ نصر و عبدالرحمان‌ عميره‌، جده‌، 402ق‌/982م‌؛ ابن‌ فرحون‌، ابراهيم‌، الديباج‌ المذهب‌، به‌ كوشش‌ محمد احمدي‌ ابوالنور، قاهره‌، 394ق‌/974م‌؛ ابن‌فورك‌، محمد، مجرد مقالات‌ الشيخ‌ ابى‌ الحسن‌ الاشعري‌، به‌ كوشش‌ دانيل‌ ژيماره‌، بيروت‌، 987م‌؛ ابن‌ قتيبه‌، عبدالله‌، تأويل‌ مختلف‌ الحديث‌، به‌ كوشش‌ محمد زهري‌ نجار، بيروت‌، دارالجيل‌؛ ابن‌ مرتضى‌، احمد، البحر الزخار، بيروت‌، 394ق‌/975م‌؛ همو، المنية و الامل‌، به‌ كوشش‌ محمد جواد مشكور، دمشق‌، 988م‌؛ اشعري‌، على‌، مقالات‌ الاسلاميين‌، به‌ كوشش‌ هلموت‌ ريتر، ويسبادن‌، 400ق‌/980م‌؛ بخاري‌، محمد، صحيح‌، به‌ كوشش‌ محمد ذهنى‌، استانبول‌، 401ق‌/981م‌؛ بغدادي‌، عبدالقاهر، اصول‌ الدين‌، استانبول‌، 346ق‌/928م‌؛ همو، الفرق‌ بين‌ الفرق‌، به‌ كوشش‌ محمد زاهد كوثري‌، قاهره‌، 367ق‌/948م‌؛ جاحظ ، عمرو، الحيوان‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، 388ق‌/969م‌؛ خياط، عبدالرحيم‌، الانتصار، بيروت‌، 957م‌؛ ذهبى‌، محمد، تاريخ‌ الاسلام‌، حوادث‌ 41-60ق‌، به‌ كوشش‌ عمر عبدالسلام‌ تدمري‌، بيروت‌، 408ق‌/988م‌؛ همو، سير اعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ شعيب‌ ارنؤوط و على‌ ابوزيد، بيروت‌، 406ق‌/986م‌؛ شيخ‌ طوسى‌، محمد، التبيان‌، به‌ كوشش‌ احمد حبيب‌ قصير عاملى‌، بيروت‌، داراحياء التراث‌ العربى‌؛ علامة حلى‌، حسن‌، انوار الملكوت‌، به‌ كوشش‌ محمد نجمى‌ زنجانى‌، تهران‌، 338ش‌؛ همو، كشف‌ المراد، بيروت‌، 408ق‌/988م‌؛ قاضى‌ عبدالجبار، المغنى‌، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ سقا و ديگران‌، قاهره‌، 382- 385ق‌؛ قاضى‌ عياض‌، ترتيب‌ المدارك‌، به‌ كوشش‌ عبدالقادر صحراوي‌ و ديگران‌، رباط، 401-403ق‌/981-983م‌؛ مانكديم‌، احمد، تعليق‌ شرح‌ الاصول‌ الخمسة، به‌ كوشش‌ عبدالكريم‌ عثمان‌، نجف‌، 383ق‌/ 963م‌؛ مسعودي‌، على‌، التنبيه‌ و الاشراف‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 893م‌؛ مسلم‌ ابن‌ حجاج‌، صحيح‌، به‌ كوشش‌ محمد فؤاد عبدالباقى‌، قاهره‌، 376ق‌/956م‌؛ مقريزي‌، احمد، الخطط، شياح‌، 959م‌؛ نسفى‌، ميمون‌، تبصرة الادلة، به‌ كوشش‌ كلود سلامه‌، دمشق‌، 993م‌؛ نوبختى‌، ابراهيم‌، الياقوت‌، به‌ كوشش‌ على‌ اكبر ضيايى‌، قم‌، 412ق‌؛ نوبختى‌، حسن‌، فرق‌ الشيعة، به‌ كوشش‌ هلموت‌ ريتر، استانبول‌، 931م‌؛ نيز:
Van Ess, J., Theologie und Gesellschaft im 2. und 3. Jahrhundert Hidschra, Berlin, 1992.
عليرضا سيد تقوي‌
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 4990
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست