بَكّارِ بْنِ عَبْدُاللّهِ بْنِ مُصْعَب، ابوبكر د ربيعالا¸خر 95/ ژانوية
11، از شخصيتهاي سياسى وابسته به حكومت عباسيان كه به نياي بزرگ خود زبير
بن عوّام صحابى پيامبر اكرمص منسوب شد و بكار زبيري شهرت يافت.
در خاندان زبير، چند كس از اهل سياست و امارت و نيز از اهل علم و قلم
برخاستند؛ از جملة آنها بايد به مصعب بن عبدالله، برادر بكار اشاره كرد كه در
كتاب نسب قريش گزارش كوتاهى دربارة پدر و برادر خود آورده است زبيري، 42.
همچنين زبير پسر بكار صاحب جمهرة نسب قريش دربارة پدر خود مطالبى آورده كه
به گفتة بعضى از مورخان در آنها مبالغه كرده است مثلاً نك: ذهبى، 31؛
سخاوي، /78. خود بكار نيز گويا در ادب و شعر دستى داشته است مرزبانى، 22-23.
او پس از پدرش كه از سوي هارونالرشيد به يمن فرستاده شد، والى و امير
مدينه گرديد و پس از مرگش ابوالبختري جاي او را گرفت كلبى، 1-2؛ ابن نديم،
13؛ ابن سعد، /32؛ ابن خلكان، /7، هرچند در بعضى از منابعِ پس از سدة ق/0م،
اين ترتيب به گونهاي ديگر ذكر شده است نك: يغموري، 12؛ ابن اثير، /14.
بعضى او را قاضى مكه گفتهاند ياقوت، /322، در حالى كه در ديگر منابع به
اين نكته اشاره نشده است.
از دوران جوانى بكار اطلاع چندانى در دست نيست، اما از مجموع گزارشهاي
موجود پيداست كه او نخست در مدينه در دستگاه امارت پدرش برآمد و از
83ق/99م به امارت مدينه برگزيده شد نك: بسوي، /74؛ سخاوي، همانجا.
بىگمان، دشمنى شديد او با طالبيان و علويان و خبرچينى دربارة كارها و حركات
ايشان براي هارونالرشيد طبري، /44، دليل اصلى انتصاب او به عنوان والى
مدينه بوده است؛ چه، به پيشينة همان دشمنى و خبرچينى بكار نسبت به
علويان و طرفدارانشان نك: ابن عبدربه، /14، هارونالرشيد سخت به او توجه و
علاقه نشان مىداد نك: زبير، /63-64. به علاوه، هارون از بكار خواسته بود تا
بر اهل مدينه سخت بگيرد طبري، همانجا و او در طول دوران حكومت خويش كه 2
سال و اندي به درازا كشيد زبير، /63؛صفدي،0/87، خراجيامالياتسنگينىمعادل 00
،00 ،دينار از اهل مدينه گرفت زبير، /63-64؛ ذهبى، 30-31.
با اين ويژگيها، اگرچه در بعضى از منابع بكار را راستگوترين مردم شمردهاند
ابن سعد، /27، يا از سوي پسرش مردي بخشنده، مسلط بر حكومت، مهربان بر مردم
و مصالح آنان، سختگير بر اهل بدعت و مورد رضاي مردم قلمداد شده، و نيز
اشعاري در مدح او و عدالتش نقل گرديده است زبير، /64- 65، 87، چنين به نظر
مىرسد كه بخشندگى و مهربانى او تنها شامل آن گروه از مردم مىشده است كه
يكسره با خواست سياسى او و مآلاً خليفة زمان همراه بودهاند. برخلاف
گزارشهاي جانبدارانة زبير، گزارشهاي متعددي از زشتخويى و ستمگري بكار در
دست است. برخى او را صاحب روشى زشت در حكومت دانسته، و آوردهاند كه مردم
پس از مرگش او را جهنمى شمردهاند نك: بلاذري، /50-51.
دوستان و دستياران بكار در مدينه نه تنها از مردم شريف و مشهور به
پاكدامنى نبودند نك: زبير، /4، بلكه وقتى هارون از او خواست كه دو تن از
بهترين مردم مدينه را براي خدمت به بينوايان شهر معرفى كند، هيچيك از
مردم خوشنام و با تقوا همكاري با او را نپذيرفتند و بكار سرانجام مجبور شد تا
دو نفر را به زور شلاق بر اين كار بگمارد ابوالعرب، 75-76. رفتار خشن و
ناجوانمردانة بكار با مالك كه به پرسش تفتيش گرانة او دربارة عثمان و امام
علىع پاسخ دلخواه وي را نداد، آنچنان زشت بود كه حتى خليفه را هم به
اعتراض واداشت بيهقى، /20. رفتار بكار با طالبيان از همه سختتر و دشمنانهتر
بود. او آنان را به خدعه دستگير مىكرد، در زندان در بندهاي سخت و سنگين
نگه مىداشت، و در زير شلاق مىكشت. به سبب همين زشتخوييها برخى از
شاعران، او و برادرش را هجو گفتهاند نك: ابوالفرج، 79، 95، 97.
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبري،
بيروت، دارصادر؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفريد، به كوشش احمد امين و
ديگران، قاهره، 962م؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوالعرب، محمد، المحن، به كوشش
يحيى وهيب جبوري، بيروت، 403ق/983م؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين،
به كوشش احمد صقر، قاهره، 368ق/949م؛ بسوي، يعقوب، المعرفة و التاريخ، به
كوشش اكرم ضياء عمري، بغداد، 394ق/974م؛ بلاذري، احمد، جمل من انساب
الاشراف، به كوشش سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، 417ق/996م؛ بيهقى،
احمد، مناقب الشافعى، به كوشش احمد صقر، قاهره، 390ق/970م؛ ذهبى، محمد،
تاريخ الاسلام، حوادث سالهاي 91-00، به كوشش محمد عبدالسلام تدمري، بيروت،
411ق/990م؛ زبير بن بكار، جمهرة نسب قريش، به كوشش محمود محمد شاكر، قاهره،
381ق؛ زبيري، مصعب، نسب قريش، به كوشش لوي پرووانسال، قاهره، 953م؛
سخاوي، محمد، التحفة اللطيفة، قاهره، 399ق/979م؛ صفدي، خليل، الوافى
بالوفيات، به كوشش ژاكلين سوبله و على عماره، ويسبادن، 402ق/982م؛ طبري،
تاريخ؛ كلبى، هشام، جمهرةالنسب، به كوشش ناجى حسن، بيروت، 407ق/ 986م؛
مرزبانى، محمد، الموشح، به كوشش محبالدين خطيب، قاهره، 385ق؛ ياقوت،
معجم الادباء، به كوشش احسان عباس، بيروت، 993م؛ يغموري، يوسف، نورالقبس
المختصر من المقتبس مرزبانى، به كوشش رودلف زلهايم، ويسبادن، 384ق/964م.
منوچهر پزشك