بَغْدادي، ابومنصور عبدالقاهر تميمى بغدادي د 29ق/037م، ملقب به «استاد»، متكلم، فقيه و رياضىدان كه در فقه، شافعى مذهب، و در اعتقاد، اشعري بود. زندگىنامه: از آغاز زندگى او اطلاعات اندكى دردست است. گفتهاند كه زادبوم او بغداد بود، تا آنكه پدر وي، ابوعبدالله طاهر بن محمدبن عبدالله بغدادي د 83ق/93م كه مردي فرهيخته و دانش اندوخته بود، هر آنچه ازاهل و عيال و ثروت بسيار داشت، به همراه خود برداشت و رو به نيشابور نهاد خطيب، /58؛ ابن عساكر، 54. سال ورود خاندان بغدادي به نيشابور روشن نيست، اما مىدانيم كه عبدالقاهر در 70ق/80م در مناظرهاي در ناحية خراسان و احتمالاً در نيشابور شركت داشته است بغدادي، عبدالقاهر، الفرق...، 24. بر اساس برخى شواهد مىتوان حدس زد زمانى كه عبدالقاهر از درسهاي شيوخ بغداد بهره برده، حدود 0 سال داشته است نك: همو، اصول ...، 14- 15، نيز نك: ادامة مقاله. عبدالقاهر در نيشابور نيز به تكميل تحصيلات خود پرداخت و در حلقة درس ابواسحاق اسفراينى د 18ق/027م حاضر شد و پس از استاد خويش و به خواست وي، بر مسند او تكيه زد و ساليانى به تدريس علوم پرداخت ابن عساكر، همانجا؛ صريفينى، 45. عبدالقاهر از بسياري استادان ديگر نيز درس آموخته، و حديث شنيده است كه از آن ميان مىتوان از ابواحمد عبدالله ابن عَدي، ابوبكر محمدبن حسن بن فورَك، ابوعمرو اسماعيل بن نُجَيد، ابوعمرو محمد ابن جعفربن مَطَر و قاضى ابومحمد عبدالله بن عمر مالكى نام برد بغدادي، عبدالقاهر، اصول، 53، 10، 14، الفرق، ؛ سبكى، عبدالوهاب، /23، /37، 41. براي استادان ديگر، نك: بغدادي، عبدالقاهر، اصول، 04، 46، جم، الفرق، - ؛ واحدي، 4، 01؛ ابن جوزي، /36؛ سبكى، عبدالوهاب، /55، 0/25. جامعيت علمى عبدالقاهر كه گفته مىشود 7نوع از علوم را تدريس مىكرده است مثلاً نك: ابن عساكر، همانجا، حلقة درس وي را به يكى از مهمترين حلقههاي درسى منطقة خراسان و محل توجه دانشجويان آن زمان بدل ساخته بود نك: صريفينى، همانجا؛ سبكى، عبدالوهاب، /36. از شمار شاگردان او، ابوبكر احمدبن حسين بيهقى، ابوالقاسم قشيري و امام الحرمين جوينى پرآوازهترند ابن عساكر، همانجا؛ نووي، تهذيب ...، /68؛ ذهبى، 7/72؛ سبكى، عبدالوهاب، /37؛ براي ديگر نامها، نك: سلفى، 1؛ ابن جوزي، همانجا؛ صفدي، 9/6؛ سبكى، عبدالوهاب، /8، /41-43، جم، 0/25. در سرگذشتنامهها، از نيك طبعىو گشادهدستى عبدالقاهر سخن به ميان آمده است، چنانكه گفتهاند: دارايى فراوان خود را در راه كسب دانش و دستگيري از دانشآموزان صرف كرد و چيزي براي خود باقى نگذارد مثلاً نك: صريفينى، همانجا؛ يافعى، /2؛ سبكى، عبدالوهاب، /38؛ اما افزون بر اين، گزارش مستقل ديگري دربارة ويژگيهاي شخصى و زندگى فردي عبدالقاهر، جز اينكه دخترش را به عقد ابوالمظفر شاهفور شهفور بن طاهر اسفراينى د 71ق/078م درآورد نك: سبكى، عبدالوهاب، /1، 4، در دست نيست و در نتيجه، بايد هر گونه ارزيابى ديگر را بر پاية قراين موجود بنا كرد. اندك شواهد موجود، از سفرهاي عبدالقاهر به برخى شهرها مانند بلخ و ري حكايت دارد. به نظر مىرسد كه اشتغال عمدة او در اين سفرها، املاي حديث به خواهندگان آن و يا ارشاد و ايراد مناظرات كلامى بوده باشد نك: بغدادي، عبدالقاهر، الفرق، 10، الملل...، 44؛ سبكى، عبدالوهاب، /49، حاشيه. سرانجام،عبدالقاهربراثرواقعهاي كه ازآن باعنوان«فتنةتركمانان» ياد كردهاند، نيشابور را به قصد اسفراين ترك كرد؛ اما چندي نگذشت كه درهمانجادرگذشت و دركنار آرامگاهاستادش ابواسحاقاسفراينى به خاك سپرده شد ابن عساكر، 53-54؛ صريفينى، 45 - 46؛ سبكى، عبدالوهاب، /37-39؛ نيز نك: ابن خلكان، /94. بر اساس گزارشى از ذهبى كه عبدالقاهر را در هنگام مرگ مردي كهنسال خوانده است 7/73، احتمالاً سن او در آن زمان، هفتاد و بيش از آن بوده است؛ و از آنجاكه او در بغداد از ابن عدي د 65ق/ 76م نيز حديث شنيده بود، شايد بتوان تولد او را در حدود سال 50ق/61م تخمين زد. آثار: از عبدالقاهر اشعاري باقى مانده است كه بيشتر شيوة نظمهاي تعليمى را دارد و به ندرت مىتوان در آنها ذوقى يا حلاوتى جست. او برخى از اشعار خويش را در نقض و احتجاج بر اهل ديگر فرق كلامى سروده است. مجموعهاي مشتمل بر حدود 5 بيت را مىتوان از لابهلاي نگاشتههاي خود وي و آثار ديگر نويسندگان، سراغ گرفت نك: بغدادي، عبدالقاهر، الفرق، 2، 3، جم، الملل، 2، 6؛ ثعالبى، /14؛ ابن عساكر، 54؛ ابن شاكر، /14 - 15. آثار ديگري كه از عبدالقاهر بر جاي مانده، اندكى است از آنچه او نگاشته است: الف - چاپى: . اصول الدين، كه با نام التبصرة البغدادية نيز شناخته مىشده است نك: دنبالة مقاله.اين كتاب نخستينبار بهكوشش هلموت ريتر در استانبول 346ق/928م به چاپ رسيده است. . الايضاح عن اصول صناعة المسّاح نك: دنبالة مقاله. . الفَرق بين الفِرَق، در باب كه با شرح حديث «افتراق امت» آغاز مىشود و پس از آن، در ضمن باب به بيان گرايشهاي كلامى در ميان مسلمانان مىپردازد و در پايان، به توضيح آنچه خود، گروه رستگاران الفرقة الناجيه ناميده است، مىپردازد. از ميان چاپهاي اين كتاب، چاپ محمد زاهد كوثري 367ق/948م و چاپ محمد محيىالدين عبدالحميد 384ق/ 964م كه هر دو در قاهره منتشر شده، قابل ذكر است. اين كتاب در سدة ق، بهوسيلة عبدالرزاق بن رزق الله رَسعَنى خلاصه شد كه با عنوان مختصر كتاب الفرق بين الفرق، به كوشش فيليپ حِتّى در قاهره 924م به چاپ رسيد. همچنين الفرق به وسيلة محمد جواد مشكور و با نام تاريخ مذاهب اسلام به فارسى ترجمه شده است تبريز، 333ش، تهران، 344ش. نيمة نخست آن هم توسط خانم سيلى و نيمة دوم آن نيز توسط هالكين به انگليسى ترجمه و منتشر شده است. . الملل و النحل. اين اثر همچون كتاب الفرق به بيان آراء فرقههاي كلامى در دنياي اسلام پرداخته، و با ذكر فضليت اهل سنت و جماعت خاتمه يافته است. بخشى از اين كتاب براساس تنها نسخة موجود از آن، به كوشش البير نصري نادر در بيروت 390ق/970م به چاپ رسيده است. با اينكه برخى از معاصران بر اين باورند كه دو كتاب الفرق و الملل بغدادي در اصل يكى خلاصهاي از ديگري است نك: حتى، ؛ عبدالرسول، «م»؛ سيد، 9/7، اما خود مؤلف از آن دو به عنوان كتابى مستقل ياد كرده است نك: الفرق، 09، 30، 72، جم؛ نيز نك: اسفراينى، 75-76؛ سبكى، عبدالوهاب، /40؛ نادر، 7 بب، 7. . الناسخ و المنسوخ، كه در آن در ضمن باب به بيان مفهوم و شرايط نسخ، و آيات ناسخ و منسوخ قرآن پرداخته شده است. اين كتاب به كوشش حلمى عبدالهادي در 407ق/987م در عمّان به چاپ رسيده است. ب - خطى: . تأويل المتشابهات فى الاخبار و الا¸يات نك: I/667 S, ؛ GAL, . تفسير اسماء اللهالحسنى نك: همانجا، يا تفسيرالاسماء والصفات فى الكلام و العلم الالهى ششن، /02- 03؛ . التكملة فىالحساب دفتر...،11؛ نيز نك: V/357 ؛ GAS, . سرالصناعة منصور، 0. ج - يافت نشده: . ابطال القول بالتولد؛ . احكام الوطء التام، معروف به التقاء الختانين؛ . بلوغ المدي فى اصول الهدي؛ . التحصيل، در اصول فقه؛ . تفسيرالقرآن؛ . تفضيل الفقيرالصابر على الغنى الشاكر؛ . الحرب على ابن حرب بغدادي، عبدالقاهر، الفرق، 69؛ . دلائل النبوة همو، اصول، 58؛ . الرياض المونقة؛ 0. شرح حديث افترقت ... كه به نظر مىرسد با آنچه در باب نخست كتاب الفرق آمده، همانند است نك: حاجى خليفه، /039؛ 1. شرح المفتاح، در فروع فقه شافعى، از آنِ احمدبن ابى احمد، معروف به ابن قاص طبري نووي، المجموع، /08؛ حاجى خليفه، /769؛ 2. كتاب الصفات يا الاسماء و الصفات نك: سبكى، على، السيف...، 2؛ قس: حاجى خليفه، /432؛ 3. العماد فى مواريث العباد؛ 4. الفاخر فى الاوائل و الاواخر؛ 5. الفرائض حاجى خليفه، /252؛ 6. فضائح القدرية بغدادي، عبدالقاهر، الفرق، 82، كه همهجا از آن با نام فضائح المعتزلة ياد مىشود؛ 7. فضائح الكرامية همو، الملل، 53؛ 8. القضايا فى الدور و الوصايا بغدادي، هديه، /06، يا الدور حاجى خليفه، /418؛ نيز نك: اسنوي، /95؛ سيوطى، /80؛ 9. كتاب فى الايمان بغدادي، عبدالقاهر، اصول، 51، 70، كه همهجا با نام الايمان و اصوله آمده است؛ 0. كتاب فىالسماع شوكانى، /64؛ 1. كتاب فى معنى العرش بغدادي، عبدالقاهر، همان، 8؛ 2. كتاب فى معنى لفظتى التصوف و الصوفى؛ 3. الكلام فى الوعيد؛ 4. مشارق النور، در علم كلام بغدادي، هديه، همانجا؛ 5. معيارالنظر؛ 6. الموازنة بين الانبياء بغدادي، عبدالقاهر، همان، 80؛ 7. نفى خلق القرآن؛ 8. نقض ما عمله ابوعبداللهالجرجانى فىترجيحمذهب ابىحنيفة براي بخشهايى از اين كتاب، نك: سبكى، عبدالوهاب، /45-49، حاشيه؛ نيز نك: حاجى خليفه، /98، /245. اين اثر بهسبب جانبداري از شافعى، در مقابل جرجانى كه هواخواه ابوحنيفه بود، مناقب الامام الشافعى نيز خوانده شده است همو، /839؛ افزون بر منابع پيشين، نك: ابن شاكر، /15؛ سبكى، عبدالوهاب، /40؛ صفدي، 9/7. روششناسى و رويكردها: عبدالقاهر بغدادي امروزه، به علت انتشار چند اثر كلامى از وي، شايد بيشتر به عنوان يك متكلم اشعري متعصب باز شناخته شود، در حالى كه به نظر مىرسد آراء او در زمينة فقه و به تبع آن، علم حساب كه در مباحث خاصى مانند باب ارث كاربرد داشت، بيشتر محل اعتنا بوده است. منابع كهن عبدالقاهر را از پيشروان دفاع از مذهب شافعى، بهويژه در مقابل حنفى مذهبان، بهشمار آوردهاند سبكى، عبدالوهاب، /36، حاشية ، نيز 38؛ هرچند كه جانبداري او از شافعى، گاه دور از افراط و تعصب نبوده است همو، /45، حاشية ؛ نيز نك: حاجى خليفه، /98. با اين حال، آراء فقهى وي همواره مورد توجه فقيهان و اصوليان بوده، و در آثار مختلف مورد بحث قرار گرفته است مثلاً نك: نووي، تهذيب، /68؛ سبكى، على، الابهاج...، /44؛ سبكى، عبدالوهاب، /89، /0، حاشية ، نيز 78، /43- 45؛ ابن قاضى شهبه، /12؛ حجاوي، /5، 74؛ بكري، /26. شايد با اين وصف، ديگر عجيب نباشد كه خوانندة كتاب اصولالدين عبدالقاهر بغدادي ص -، نيز نك: 89 بب از همان آغاز دريابد كه با اثري از يك فقيه متبحر و مسلط به فروع احكام روبهروست. درواقع، آنچه از آثار عبدالقاهر در علم كلام بهدست آمده است، از نظر محتوا متضمن مطلب تازهاي نيست. او كه از طبقة سوم شاگردان ابوالحسن اشعري د 24ق/36م بهشمار مىرود سبكى، عبدالوهاب، /70، در آثار خويش بهطور عمده به بازگويى مطالب اسلاف خود پرداخته است؛ چنانكه در آثار كلامى او، حتى اشارهاي به نام و عقايد قاضى عبدالجبار د 15ق/025م متكلم بزرگ معتزلى معاصر وي نمىتوان يافت. از اينرو، شايد بتوان گفت كه شهرت و اقتدار حوزة درسى وي در نيشابور، و به طور كلى خطة خراسان بود كه بستر مناسبى براي ترويج تأليفات او فراهم آورد. بههر حال، نكتة اساسى كه بايد مورد توجه قرار داد، آن است كه عبدالقاهر بناي خود را به طور اخص در كتاب الفرق بين الفرق بر نوعى بدعت در شيوة تبيين آراء كلامى نهاد كه مىتوان آن را فاصله گرفتن از طرح بىطرفانة عقايد ناميد. به طور كلى، شيوة عبدالقاهر را در طرح مباحث كلامى، مىتوان در ضمن اين نكات مورد توجه قرار داد: الف - انكار و تأويل هر آنچه بتوان در مورد مخالفان، نوعى كمال و فضيلت بهشمار آورد. بهطور نمونه، در اينباره مىتوان به آنچه عبدالقاهر دربارة واصل بن عطا، نظّام و جاحظ آورده است، اشاره كرد الفرق،31-32، 75، جم، الملل، 4 - 5، 1، جم. عبدالقاهر گاه اسامى افراد و گروهها را نيز از طريق توسل به صنايع لفظى و غير آن، دستاويزي براي تحقير و استهزا قرار داده است مثلاً نك: الفرق، 64- 65، الملل، 27 و هدف عمدة او از اينهمه، اثبات اين اصل است كه امامان و دانايان امت در همة علوم، تنها از ميان پيروان اشعري به ظهور رسيدهاند اصول،07-17،نيزنك:الفرق،22، 62- 65، الملل، 56. ب - كاربرد گستردة گزارشهاي جدلى و خطابى كه فايدهاي جز خاموش كردن دشمن يا خشنود كردن عوام ندارد. شيوة عبدالقاهر در برخى از اين موارد، ملزم ساختن حريف به مخالفت با حكمى فقهى است كه احتمالاً قابل مناقشه هم هست مثلاً نك: اصول، 2، الفرق، 28، 68-69، الملل، 06، 21، بساكه او هدفى جز زشت جلوه دادن شخصيت رقيب نداشته است مثلاً نك: الفرق، 38، 45، 73، جم، الملل، 23، نيز نك: اصول، همانجا. ج - ايجاد تفرقه در ميان قائلان به يك عقيده، از طريق پررنگ كردن تفاوتها در مشربهاي اعتقادي و تأكيد بر اختلاف آبشخور فرق مختلف مثلاً نك: بغدادي، عبدالقاهر، اصول، 77- 78، الفرق، 20، 64، 50. د - به كار بردن لحنى ستيزهجويانه و عنادآميز در بيان مطالب كه گاه آشكارا از شأن مباحث علمى دور مىشود مثلاً نك: همو، اصول، همانجا، الفرق، 7، 18، 19، جم. ه - تكفير بىپرواي مخالفان و متهم ساختن آنان به خروج از دين مثلاً نك: همو، اصول، 1، الفرق، 77- 78، 80، جم، الملل، 3 - 6؛ چنانكه گويى مرز ميان حق و باطل چنان روشن و فراخ است كه مىتوان كلام اشعري را در هالهاي روشن از حقانيت، و كلام ديگران را در حلقة تاريكى از ترديد و بطلان ديد. و - نگرش به قضاياي كلامى نه از موقف جريانى سيال از ذهنيات و قضاياي بشري، بلكه از زاوية نصوصى كه به دلالت و استحكام آنها اطمينان كامل وجود دارد. وي عملاً به نفع نص دست از اجتهاد بر مىدارد - شيوهاي كه بيشتر از اصحاب حديث و اهل ظاهر به ظهور رسيده است - و اين موضوعى است كه بازشناسى هويت عبدالقاهر متكلم را از عبدالقاهر فقيه مشكل مىكند. عبدالوهاب سبكى از كتابى با نام شرح عقيدة الاستاذ ابى منصور كه خود نگاشته، خبر داده است /84. افزون بر اين، دربارة زندگى و آثار عبدالقاهر بغدادي دو مقالة مستقل، يكى با عنوان «ابومنصور عبدالقاهربن طاهر بغدادي» از آنِ محمدجواد مشكور نشريةدانشكدةادبياتتبريز،333ش، س ، شم ، ص 84- 95 و ديگري با عنوان «اصولالدين» به قلم فوزيه حسين محمود تراثالانسانية،969م، /87-06 در دست است. همچنين عبدالرحمان بدوي /34- 78 و لوئى گارده ص ff. 377 (147, هر كدام بخشى از آثار خويش را به بحث از او اختصاص دادهاند. مآخذ: ابن جوزي، عبدالرحمان، المنتظم، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، 412ق/992م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن شاكر، محمد، فوات الوفيات، به كوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، قاهره، 951م؛ ابن عساكر، على، تبيين كذب المفتري، دمشق، 347ق؛ ابن قاضى شهبه، ابوبكر، طبقات الشافعية، به كوشش عبدالعليم خان، بيروت، 407ق/987م؛ اسفراينى، شاهفور، التبصير فىالدين، به كوشش محمدزاهد كوثري، قاهره، 374ق/955م؛ اسنوي، عبدالرحيم، طبقات الشافعية، به كوشش عبدالله جبوري، بغداد، 390ق/970م؛ بدوي، عبدالرحمان، مذاهب الاسلاميين، بيروت، 971م؛ بغدادي، هديه؛ بغدادي، عبدالقاهر، اصولالدين، استانبول، 346ق/928م؛ همو، الفرق بين الفرق، به كوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، قاهره، مكتبة صبيح؛ همو، الملل و النحل، به كوشش البير نصري نادر، بيروت، 986م؛ بكري، عثمان، اعانة الطالبين، بيروت، 418ق/997م؛ ثعالبى، عبدالملك، يتيمة الدهر، قاهره، 354ق؛ حاجى خليفه، كشف؛ حتى، فيليپ، تعليقات بر مختصر كتاب الفرق بين الفرقِ بغدادي، قاهره، 924م؛ حجاوي، موسى، الاقناع فى حل الفاظ ابى شجاع، دارالمعرفه؛ خطيب بغدادي، احمد، تاريخ بغداد، قاهره،349ق/931م؛ دفتر كتبخانة لالهلى، استانبول، 311ق؛ ذهبى، محمد، سيراعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و محمد نعيم عرقسوسى، بيروت، 403ق/983م؛ سبكى، عبدالوهاب، طبقات الشافعية الكبري، به كوشش محمود محمد طناحى، قاهره، 380ق/960م؛ سبكى، على، الابهاج فى شرح المنهاج، بيروت، 404ق؛ همو، السيف الصقيل، قاهره، مكتبة زهران؛ سلفى، احمد، معجم السفر، به كوشش عبدالله عمر بارودي، بيروت، 414ق/993م؛ سيد، رضوان، تعليقات بر الوافى بالوفيات نك: هم، صفدي؛ سيوطى، الاشباه و النظائر، بيروت، 403ق؛ ششن، رمضان، نوادر المخطوطات العربية فى مكتبات تركيا، بيروت، 400ق/980م؛ شوكانى، محمد، نيل الاوطار، بيروت، 973م؛ صريفينى، ابراهيم، تاريخ نيسابور منتخبالسياقعبدالغافر فارسى، به كوشش محمدكاظم محمودي، قم، 403ق؛ صفدي، خليل، الوافى بالوفيات، به كوشش رضوان سيد، بيروت، 413ق/993م؛ عبدالرسول، سليمه، تعليقات بر الفرق الاسلامية كرمانى، بغداد، 973م؛ منصور، عبدالحفيظ، فهرس مخطوطات المكتبة الاحمدية بتونس، بيروت، 971م؛ نادر، البير نصري، مقدمه بر الملل و النحل نك: هم، بغدادي، عبدالقاهر؛ نووي، يحيى، تهذيب الاسماء و اللغات، قاهره، ادارة الطباعة المنيريه؛ همو، المجموع، بيروت، دارالفكر؛ واحدي، على، اسباب نزول الا¸يات، قاهره، 388ق/968م؛ يافعى، عبدالله، مرآة الجنان، بيروت، 390ق/970م؛ نيز: , S; Gardet, L. and M.M.Anawati., Introduction H la th E ologie musulmane, Paris, 1981; GAS. عبدالامير جابريزاده عقايد كلامى بغدادي: بغدادي در كتاب اصولالدين كوشيده است تا در قالب 5 اصل كه خود آنها را «اصول دين» مىخواند، طرح معرفتى منسجمى از الهيات اشاعره پىافكند و جالب اينجاست كه وي هر يك از اين اصول را نيز در قالب 5 مسئله بررسى كرده است و حاصل اين طرح رياضىگونه كه تأثير دانش رياضى را بر دستگاه الهياتى او نشان مىدهد، 25 مسئله شده است. او فشردة اين اصول را در كتاب الفرق بين الفرق نيز آورده است نك: ص 23 بب . بغدادي معتقد است كه بر هر شخص عاقل و بالغى واجب است كه به حقيقت اين اصول معرفت پيدا كند، زيرا در شاخههاي هر يك از اين اصول، مسائلى هست كه اهل سنت درمورد آنها يك اعتقاد واحد دارند و آنان كسانى را كه با ايشان در اين اصول مخالفت ورزند، گمراه مىدانند همان، 23. فشردة اصول اعتقادي اشاعره و اهل سنت از نگاه بغدادي از اين قرار است: اصل اول. بغدادي در اين اصل همچون ساير فيلسوفان و متكلمان رئاليست، پس از مسلم انگاشتن عالم خارج از ذهن، معرفتهاي زاييده از ادراكات بديهى، حسى و استدلالى را واقع نما و معتبر مىانگارد و از اين رهگذر، سوفسطاييان را كه منكر علوم و حقايق اشيائند، گمراه و كافر مىخواند همان، 24- 25، اصولالدين، -. اصل دوم. عالم همة موجودات جز خدا حادث است و بجز خدا و صفات ازلى وي همه آفريده و مصنوع خداست. خدا مخلوق و مصنوع، و از سنخ عالم و اجزاء عالم نيست. ساختار عالم از جواهر و اعراض تركيب يافته، و جسم از اجزاء لايتجزا تشكيل شده است و ابراهيمبن سيار نَظّام ه م و فلاسفهاي كه جزء لايتجزا را منكر شدهاند، كافرند همان، 3- 5، الفرق، 28-29. اصل سوم. برخلاف عقيدة دهريه ه م، همة پديدهها محدثند و صانع دارند. ثمامة بن اشرس ه م و برخى از معتزله كه افعال متولد نك: ه د، تولد را فاقد فاعل مىدانند، كافرند. خدا نهايت، حد، صورت، اعضا و احساس ندارد و مكانى او را محدود نمىكند، حركت و سكون ندارد و واحد است و هميشه باقى است همان، 31-34، اصولالدين، 8 - 9. اصل چهارم. برخلاف آنكه معتزله صفات خدا را نفى مىكنند، اين صفات همچون قدرت، حيات، اراده، سمع، بصر و كلام، صفاتى ازلى و نعوتى ابديند. خدا بر همة مقدورات تواناست و اين مقدورات هرگز پايان نمىيابند. خدا به همة حوادث از ازل داناست. مؤمنان در آخرت خدا را رؤيت مىكنند. هيچ رويدادي در عالم رخ نمىدهد، مگرآنكه از ازل خدا آن را خواسته باشد. كلام خدا قديم و غيرمخلوق، و حاوي امر، نهى، خبر و وعد وعيد الهى است. «وجه» خدا همان ذات خداست، چشم خدا به معناي آن است كه او اشياء را مىبيند، دست خدا به معناي قدرت او، و تكيه زدن خدا بر عرش به معناي پادشاهى و سلطنت اوست همان، 9 -14، الفرق، 34-37. اصل پنجم. اسماء خدا توقيفى است و تنها اسمهايى را مىتوان درمورد خدا به كاربرد كه در قرآن يا سنت صحيح يا اجماع امت براي خدا معين شده است همان، 37- 38، اصول الدين، 14-30. اصل ششم. خداوند خالق همة پديدههاي عالم، اعم از حوادث خير يا شر است و «كسبهاي» مردم را نيز خدا مىآفريند. خداست كه مردم را هدايت مىكند و گمراه مىسازد. اگر كسى بميرد، يا كشته شود، به اجلى كه خدا برايش معين ساخته، از دنيا رفته است. هر كس آنچه مىخورد، يا مىآشامد - حلال يا حرام - همان روزياي است كه خدا برايش مقدر ساخته است همان، 30-53، الفرق، 38-42. اصل هفتم. نبوت و رسالت امري مسلم و اثبات شده است. رسول با نبى تفاوت دارد. انبيا بسيارند، ولى شمار رسولان 13 است. همگى انبيا معصومند همان، 42-43، اصول الدين، 53-69. اصل هشتم. انبيا صادق بودن ادعاي خود را از راه معجزه اثبات مىكنند و معجزة پيامبر اكرمص قرآن است. وجه اعجاز قرآن در نظم آن است. اوليا داراي كرامتند همان، 69- 85، الفرق، 44- 45. اصل نهم. اسلام ركن دارد: شهادت به وحدانيت خدا و نبوت پيامبرص، برپا كردن نماز، پرداختن زكات، گرفتن روزة ماه رمضان و گزاردن حج. اصول احكام شريعت عبارت است از كتاب، سنت و اجماع سلف همان، 45-46، اصول الدين، 85-06. اصل دهم. احكام مربوط به افعال مكلفان است: واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح همان، 06- 28، الفرق، 47. اصل يازدهم. خداوند بر نابود كردن همه چيز قدرت دارد. او در آخرت همة انسانها و حيوانها را زنده مىكند. بهشت و جهنم تا ابد باقى است و هرگز دستخوش زوال نمىشود. پيامبر اكرم ص و صالحان امت،عدهاي از گنهكارانرا شفاعت مىكنندهمان، 48، اصولالدين، 28-46. اصل دوازدهم. گوهر ايمان، معرفت و تصديق قلبى است و ايمان با ارتكاب گناه زايل نمىشود همان، 47-70، الفرق، 51-52. اصل سيزدهم. بر مردم واجب است كه شخصى را به عنوان امام تعيين كنند تا قضات را بگمارد، مرزها را حفظ كند و فىء را تقسيم نمايد. پيامبرص هيچكس را به عنوان امام و جانشين خود تعيين نكرد. يكى از شرايط امام، افزون بر علم، عدالت و سياست، اين است كه نسبش به قبيلة قريش برسد. امام نبايد مرتكب گناه كبيره بشود و بر گناهان صغيره نيز نبايد اصرار بورزد. ترتيب امامتِ ابوبكر، عمر، عثمان و على به حق بود همان، 49-51، اصول الدين، 70-94. اصل چهاردهم. فرشتگان از خطا مصونند و قاطبة اهل سنت، پيامبران را برتر از فرشتگان مىدانند. بر مبناي حديث «عشرة مبشره»، 0 تن از صحابه اهل بهشتند و بايد آنان را تقديس كرد همان، 94- 18، الفرق، 52-53. اصل پانزدهم. دشمنان اسلام دو دسته بودند: عدهاي از آنان همچون بتپرستان و سوفسطاييان، پيش از اسلام مىزيستند و پارهاي نيز پس از ظهور اسلام پديدار شدند. بغدادي فرقههايى همچون شيعه و معتزله را جزو گروه اخير مىداند و بر آن است كه آنان كافر بودند، ولى در ظاهر اظهار مسلمانى مىكردند همان، 53-59، اصول الدين، 18-43. ناگفته نماند كه فخرالدين رازي در رسالة «اصول دين» ص 4 - 8، محتواي اين 5 اصل را در قالب اصل، به عنوان مذهب اهل سنت آورده است نيز نك: همو، كتاب الاربعين، سراسر كتاب. مآخذ: بغدادي، عبدالقاهر، اصولالدين، استانبول، 346ق/928م؛ همو، الفرق بين الفرق، به كوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، قاهره، مكتبة صبيح؛ فخرالدين رازي، «اصول دين»، چهارده رساله، به كوشش محمدباقر سبزواري، تهران، 340ش؛ همو، كتاب الاربعين، حيدرآباد دكن، 353ق. ناصر گذشته آثار رياضى بغدادي: . الايضاح عن اصول صناعة المسّاح، كه دربارة اندازهگيري سطح و حجم است. در 347ش احمد گلچين معانى دستنويسى از اين رساله را به همراه متنى فارسى كه به نظر وي ترجمة رسالة الايضاح بود، در تهران منتشر كرد. اما مقايسة اين دو دستنويس نشان مىدهد كه هيچ ارتباطى ميان آنها وجود ندارد. با اينهمه، از آنجا كه ابوالفتوح اصفهانى، مترجم رسالة فارسى به صراحت رساله را به بغدادي نسبت داده است، مىتوان اين متن فارسى را ترجمة رسالة ديگري از ابومنصور دانست. شايان توجه است كه هيچيك از اين دو رساله مطلب مهم و قابل ذكري در برندارد نك: كرامتى، 8-2. . التكملة فى الحساب . اين اثر مجموعهاي از علم حساب روزگار مؤلف را شامل مىشود. بغدادي در مقدمة آن مىگويد: مىخواستم كتابى بنويسم كه همة انواع دستگاههاي حسابى را شرح دهد. اين اثر به قسمت بخش شده است: قسمت اول و دوم شامل حساب هندي با عددهاي صحيح و كسرهاست؛ قسمت سوم حساب شصتگانى است كه با روش و ارقام هندي بيان شده است؛ قسمت چهارم دربارة حساب انگشتى است؛ قسمت پنجم دربارة جمع، تفريق، ضرب، تقسيم و اعداد گنگ است؛ قسمت ششم در بررسى خواص اعداد است و قسمت هفتم دربارة حسابهاي بازرگانى و سرگرميهاي رياضى است. در اين اثر، بغدادي به كتاب گمشدة الجمع و التفريق خوارزمى اشاره نموده، و مبحث حساب انگشتى را از آن كتاب نقل كرده است. وي در قسمت حساب اعداد گنگ از كتاب 0 اصول اقليدس دربارة اعداد گنگ و ريشههاي درجه دوم استفاده كرده است سعيدان، .9-10 بغدادي در بخش خواص اعداد هنگام بحث دربارة اعداد طبيعى زائد، ناقص، كامل و متحاب، به نتايج جالبى دست مىيابد؛ از جمله اينكه، ميان 0و 0عدد كاملى وجود ندارد و همة اعداد كامل به يا ختم مىشوند. همچنين در اين كتاب به اعداد متعادل برخورد مىكنيم كه تا چندي پيش در غرب ناشناخته بودند نك: ه د، /69-70؛ نيز جعفري، .125-139 اعداد متعادل به اعدادي گويند كه مجموع اجزاء آنها با هم برابر باشند. قاعدة بغدادي را مىتوان با روش امروزي چنين بيان نمود: اگر 2 q, 1 q, 2 p, 1 pاعداد اول باشند و a= p 1 p 2 ___ , ___ p 1 = p 2 b= q 1 q 2 ___ , ___ q 1 = q 2 دو عدد a و b متعادلند در صورتى كه رابطة 2 q+ 1 q= 2 p+ 1 pبرقرار باشد. به عنوان مثال، بغدادي دو عدد 59 و 59 را متعادل مىخواند، زيرا: 7 =3 ++=59 7 =3 +3+=59 او مىتوانست عدد 03 را نيز جزو همين اعداد حساب كند، زيرا: 7 =7 +9+=03 غير از اين عدد، اعداد 9 و 43 نيز داراي همان وزنة 7 است، ولى آنها را نمىتوان با روش بغدادي بهدست آورد. 7 =3+1+++=9 7 =9++=43 مآخذ: كرامتى، يونس، «الايضاح عن اصول صناعة المساح...»، آيينة ميراث، تهران، 379ش، س ، شم و ؛ نيز: Dja q fari Naini, A., X A New Type of Numbers in a Seventeenth Century Manuscript: Al-Yazd / on Numbers of Equal Weight n , Journal for the History of Arabic Science, Aleppo, 1983; Saidan, A.S., X Al-Baghd ? d / , Ab = Man s = r... n , Dictionary of Scientific Biography, New York, 1980, vol. XV. عليرضا جعفرينائينى