بُغايِكَبير، ابوموسىد 48ق/62م،ازسردارانتركعباسيان كه به سبب تشابه اسمى با سردار ديگري به همين نام، لقب كبير يافت. بغا احتمالاً در 58ق/75م به دنيا آمد مسعودي، مروج...، /62. او از غلامان حسنبن سهل ذوالرياستين، وزير مأمون عباسى حك 98- 18ق بود كه به سبب شجاعتش مورد توجه معتصم قرار گرفت و در زمرةغلاماناودرآمدهمانجا؛ابن عساكر، 0/26؛صفدي، 0/73 و به گفتة مسعودي يكى از دو حاجب دربار او گرديد التنبيه...، 08. وي پس از چندي، فرماندهى بخشى از سپاه مسلمانان را در نبرد با روميان در عموريه بر عهده گرفت همو، مروج، /4. در 20ق معتصم او را براي نبرد با بابك خرم دين به ياري افشين فرستاد، ولى شكست خورد و بازگشت طبري، /3؛ ابوعلى مسكويه، /89؛ ابن جوزي، 1/4؛ ابن اثير، /56. گويا پس از دستگيري و قتل بابك، بغا براي سركوب منكجور، حاكم شورشى و دست نشاندة افشين در آذربايجان رفت و او را شكست داد طبري، /02؛ يعقوبى، /03؛ ابن اثير /17؛ آنگاه مأمور دستگيري افشين شد كه به زندقه و همكاري با بابك متهم بود طبري، /10؛ ابن خلدون، /35. پس از مرگ معتصم، بغا در زمرة سرداران واثق درآمد. در 30ق به سركوب قبايل عرب كه در اطراف مدينه راهزنى مىكردند، رفت و ياغيان بنى سُليم را درهم كوبيد و پس از موسم حج به سركوب قبيلة بنى هلال در ناحية ذات عِرق شتافت كه همانند بنى سليم طغيان كرده بودند طبري، /29؛ ابن جوزي، 1/50؛ مجمل...، 59. وي در 32ق روانةدفع بنىفزاره و بنىمرّه كهبرفدك دست انداخته بودند شد و قبايل ديگر آن ناحيه را نيز مطيع ساخت طبري، /46- 48؛ ابناثير، /9. سپس به جنگ بنى كلاب در ضَريّه و دفع شورشيان بنىنمير در يمامه رفت طبري، /49؛ ابنجوزي، 1/76؛ ابن اثير، /0، 7. به قولى بغا در عصر متوكل نايب پسر او منتصر در جند قنسرين بود و زمانى كه متوكل در 47ق به قتل رسيد، بغا نزد منتصر بازگشت نك: ابن عديم، /3. خلافت ماهة منتصر، با مرگ او در 48ق پايان يافت طبري /49، 51-54؛ ابن جوزي، 2/- و با توافق سرداران سپاه و سران دربار، بغاي كبير به همراه بغاي صغير، وصيف واُتامش با مستعين 48-52ق بيعت كردند؛ زيرا نمىخواستند يكى از پسران متوكل - كه خود او را كشته بودند - به خلافت برسد ابوعلى مسكويه، /99؛ ابن جوزي، 2/؛ ابن اثير، /17. در اين ميان بغاي كبير كه بيش از 0 سال داشت، بر اثر بيماري درگذشت مسعودي، همان، /62. مستعين پس از مرگ بغا تمام مناصب او را به پسرش موسى داد و ديوان بريد را نيز به او سپرد طبري، /58؛ مسعودي، همانجا؛ ابن خلدون، /75. مآخذ: ابناثير، الكامل؛ ابنجوزي، عبدالرحمان، المنتظم، به كوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، 412ق/992م؛ ابن خلدون، عبدالرحمان، تاريخ، به كوشش خليل شحاده و سهيل زكار، بيروت، 401ق/981م؛ ابن عديم، عمر، زبدة الحلب من تاريخ الحلب، به كوشش سامى دهان، دمشق 370ق/951م؛ ابنعساكر، على، تاريخ مدينة دمشق، به كوشش على شيري، بيروت، 417ق/ 996م؛ ابوعلى مسكويه، احمد، تجارب الامم، به كوشش ابوالقاسم امامى، تهران، 376ش؛ صفدي، خليل، الوافى بالوفيات، به كوشش ژاكلين سوبله و على عماره، ويسبادن، 402ق/982م؛ طبري، تاريخ؛ مجمل التواريخ و القصص، به كوشش محمد تقى بهار، تهران، 318ش؛ مسعودي، على، التنبيه و الاشراف، به كوشش عبدالله اسماعيل صاوي، 357ق/ 938م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش سعيد محمد لحام، بيروت، 417ق/ 997م؛ يعقوبى، تاريخ، نجف، 358ق. حسن حسين زادة شانهچى