بَطيحه، زمينهاي پست آبرفتى و تالاب وسيعى در قسمت سفلاي دجله و فرات كه از واسط و كوفه در شمال، تا بصره در جنوب گسترده است. اين منطقه به نام شهرهاي مجاور آن، بطيحة بطائح كوفه، واسط و بصره نيز خوانده شده است اصطخري، 9؛ مسعودي، التنبيه...، 2؛ ياقوت، /68؛ ابوالفدا، 3. بطحيه يا بطحاء جمع: بطائح در لغت به زمينهاي پست آبرفتى كنار رودخانه گفته مىشود. در اين جلگة آبرفتى گل و لاي سيلابها در بستر كم عمق رودخانهها تهنشين مىشود و گذر سيلابها از كنارههاي نرم و هموار و پست رودخانه، تالابهايى ايجاد مىكند كه از دوران باستان و در نوشتههاي به خط ميخى شناخته بوده است I/1093 , 2 ؛ EIنيزنك: پاولى، ، V/1147 جم . اين منطقه تا چندي پيش در اطراف هور خَور الحُوَيزه، هور الحمار و هور الشاميه تا زمينهاي شمالىتر امتداد داشت نك: دنبالة مقاله. به نوشتة مورخان و جغرافى نگاران اسلامى، منطقة بطيحه در زمانهاي قديم قريههايى پيوسته و زمينهايى آباد بود. در زمان ساسانيان در قسمتهاي پايين كَسكَر، آب دجله طغيان كرد و در سدها شكافى بزرگ پديد آمد و بسياري از زمينهاي آباد زير آب رفت. در سالهاي - ق/ 27 - 28م نيز آب دجله و فرات طغيان كرد و آب بندها شكافهايى عظيم برداشتند و آباديها و مزارع چندين ناحيه را در بطائح آب فراگرفت و مردم آن ديار پراكنده شدند. در جريان فتح عراق از سوي مسلمانان، بطيحه به سرعت گسترش يافت بلاذري، فتوح...، 92- 93؛ قدامه، 40؛ مسعودي، مروج...، /24- 25؛ ياقوت، /68 - 69. در زمان معاويه، عبدالله ابن دَرّاج، عامل او در امر خراج عراق با قطع نيها و ساختن آب بند، بخشى از زمينهاي بطائح را احيا كرد كه درآمد سالانهاي حدود ميليون درهم داشت بلاذري، همان، 93؛ قدامه، همانجا؛ قس: مسعودي، همان، /25-26، كه 5 ميليون درهم آورده است. در 7ق/86م كه مُصعب بن زبير حكومت بصره يافت طبري، /3، با ساختن آببندي كه به نام او خوانده شد، جريان سيلاب را قطع، و زمينهاي مردابى را اصلاح، و از آنِ خويش كرد. سپس عبدالملك بن مروان حك 5 -6ق/85 - 05م اين زمينها را به اقطاع داد و نهرهايى در آنجا حفر شد. **************************** در زمان بلاذري د 79ق اين اراضى را «قطايع عبدالملك» مىخواندند انساب، /81. ******************************** در روزگار حجاج 5- 5ق/ 94-14م بندها شكست و زمينهاي بطائح بار ديگر زير آب رفت. حجاج براي زيان رساندن به دهقانان - كه آنان را هواخواه شورش ابن اشعث مىدانست - عمداً از ترميم سدها خودداري كرد بلاذري، فتوح، 93. در پى آن، حجاج شهر واسط را در شمال بطيحه بنا نهاد و دو نهر نيل و زابى را حفر كرد تا آب اضافى دجله و فرات را پيش از طغياندر بطيحه،منحرف كندهمان،90؛ .29-30Š303-304Ší¤—ª اين كارها به كوشش حَسّان نبطى صورت گرفت كه تأسيساتى در بصره و بطائح به نام او وجود داشت. وي در خلافت وليد بن عبدالملك 6 - 6ق نيز زمينهايى از بطيحه را براي حجاج آباد كرد بلاذري، همان، 93؛ قدامه، همانجا. در همين زمان، مَسلمة بن عبدالملك به شرط اقطاع گرفتن زمينهاي پست مردابى، نزديك ميليون درهم صرف تعمير آب بندها كرد و با حفر دو نهر به نام سيبين، زمينهاي بسياري را آباد و احيا نمود بلاذري، همان، 94. بعدها خالد بن عبدالله قسري، حاكم عراق 05-20ق/23- 38م در روزگار هشام سدي بر دجله بست و چند نهر حفر كرد I/1074 , 2 و به كوشش حسان نبطى بخشهايى از بطيحه آباد شد بلاذري، همان، 93؛ قدامه، همانجا. پس از سقوط امويان و مصادرة اموال ايشان، تمام سيبين به اقطاع داوود بن على عباسى درآمد و سپس جزو املاك خلافت گرديد بلاذري، همان، 94. در زمان دولت عباسيان، طغيان آب شكستگيهاي جديدي در سدها ايجاد كرد كه موجب گسترش بطائح شد و بخشى از كنارههاي فرات نيز به نيزار تبديل شد كه سپس پارهاي از آن احيا گرديد همانجا. در زمان بلاذري د 79ق/92م اين اراضى را «قطايع عبدالملك» مىخواندند نك: انساب... /81. از حدود اوايل دورة اسلامى تا نيمة سدة ق/0م دجله در بستر غربى، يعنى رود دُجَيلة كنونى جريان داشت و از واسط و چندين شهر مىگذشت و در قَطْر در جنوب واسط بهبطيحه مىپيوست ابنخردادبه، 9؛ سهراب، 18-19؛ لسترنج، .26 در واقع، دجله در قطر به شاخه تقسيم مىشد: يك شاخه پس از گذر از شهر طَهيثا به بطائح و نيزارها مىريخت. در دو شاخة ديگر نيز كه به سوي بطائح جريان مىيافتند، زورقهايى در رفت و آمد بودند و كالاهاي كشتيها را كه بار گرفته بودند، در بطيحه جابهجا مىكردند. مسير زورقها از ميان آبراههايى پوشيده از نيزار مىگذشت كه در آنها دكههايى از نى ساخته بودند و كلبههايى در آنجا بود كه در هر يك سپاهى استقرار داشتند. پس از اين آبراهها آبى صاف و بدون نى و گياه وجود داشت كه هول هور مىخواندند ابن رسته، 85؛ براي پاسگاههايى كه در بطيحه بود، نك: طبري، /06. مرز جنوبى بطيحه، بصره بود ابن خردادبه، همانجا؛ مسعودي، التنبيه، 2 -3. بطيحه از درياچة پر آب و بدون نى هور تشكيل مىشد كه هر يك با آبراهى پوشيده از نيزار به ديگري مىپيوست. اين هور بَحَصّى، بَكَمصى، بَصَرياثا و محمديه بودند. بزرگترين اين هورها محمديه هور الحمار بود كه آبراه آن به نهر ابى اسد و آن نيز در نهايت به دجلة العَوراء بهمنشير مىپيوست سهراب، 35؛ ابوالفدا، 3؛ نيز نك: ابن خردادبه، ابن رسته، همانجاها؛ مسعودي، همان، 2. ياقوت از هور جُرجين و بطيحههاي شَلام و غرّاف نيز ياد كرده است /6، /11، 80-81. گسترة زمينهاي كشاورزي بطيحه با توجه به امكان مهار سيلابها و مقدار آبى كه پيش از رسيدن به بطيحه براي آبياري استفاده مىشد، متغير بوده است I/1075 , 2 .EIمسعودي محدودة اراضى بطيحه را نزديك به 00 ،فرسنگ مربع 0ئ0 فرسنگ دانسته است مروج، /26؛ با اين همه، در ميان بطيحه، شهرها، روستاها، نهرها و مزارعى از جمله شالىزار برنج وجود داشته است همانجا؛ سمعانى، /57؛ ياقوت، /69. مقدسى شهر عمدة بطائح را صَليق، و شهرهاي ديگر آن را جامده، هرّار، حَدّاديه و زُبَيديه دانسته است ص 3؛ قس: ابوالفدا، همانجا، كه جامده را مركز بطائح خوانده است؛ ابن اثير، /82، 59، 22. از ديگر نقاط بطيحه مىتوان از جَرّاره، جُرجين، حُبَيبه، حِلّة بنى دُبَيس، ذُنابه، منصوره ياقوت، /5، 6، 00، 23، 23، /64، سوراء و تل مقبر يا مُقيّر ابن اثير، 2/56؛ ابن فوطى ، 10 ياد كرد. نهرهايى نيز در بطيحه جريان داشت كه از آن جمله است: اَبّا، زُطّ، غَرّاف و يَمّا ياقوت، /1، /30، /80-81، /026. بطيحه در سدههاي نخستين اسلامى پناهگاهى براي دزدان، شورشيان و ناراضيان بوده است. از آن جمله زُطها كه مردمانى هندي تبار بودند و حجاج بن يوسف گروهى از آنان را در نواحى جنوبى كسكر اسكان داده بود، و به تدريج بر بطائح چيره شدند و به راهزنى و ناامنى پرداختند. چون معتصم عباسى حك 18-27ق/33 -42م به خلافت رسيد، در 19ق آنان را سركوب كرد بلاذري، فتوح، 62، 71، 75-76؛ يعقوبى، /72؛ مسعودي، التنبيه، 55. چندي بعد شورشى عظيم در بطائح روي داد كه چندين سال ماية دلمشغولى دستگاه خلافت گرديد. در شوال 55/سپتامبر 69 على بن محمد علوي، معروف به صاحب الزنج در ناحية بصره قيام كرد و با گرد آوردن زنگيان بر بطيحه و نواحى مجاور، مانند اُبُلّه و اهواز مستولى شد. سرانجام، الموفق، برادر المعتمد عباسى در 70ق/83م آنان را سركوب كرد نك: طبري، /20 - 23، 34 - 35، 02 -06، 54 - 61؛ ابن اثير، /92-93، 12، 50-59، 64- 65، 99- 05. در 38ق/49م عمران بن شاهين، از مردم جامده در بطيحه سر به شورش برداشت؛ سپس با قبول پرداخت خراج از جانب آل بويه به حاكميت بطيحه رسيد؛ از آن پس تا 08ق/017م بنو شاهين گاه به صورت مستقل و گاه وابسته به آل بويه بر آنجا حكم راندند همو، /81-82، /0، 83، 02-03. بطيحه در سالهاي بعد نيز در حاكميت آل بويه و گماشتگان ايشان بود و اين گماشتگان گاه از فرمان امراي آل بويه سر برمىتافتند همو، /03، 24، 74، 06، 02، 35، 40. با ظهور دولت سلجوقيان، بطائح نيز به استيلاي آنان درآمد نك: ياقوت، /69. در 50ق ابوعلى از خاندان ابن ابى الجبر در بطائح برضد سلجوقيان شوريد ابن اثير، 0/، 62، 77. حكومت اين خاندان در بطائح تا اوايل نيمة دوم سدة ق دوام آورد. در 58ق/ 163م خليفه المستنجد، بنى اسد از اهالى حِلّة مزيديه را كه در بطائح پراكنده، و به تشيع متمايل بودند، به اتهام فساد و همراهى با سلطان محمد سلجوقى در محاصرة بغداد، از عراق بيرون راند. پس از آن، خليفه قلمرو بنى اسد را در بطائح به ابن معروف واگذار كرد همو، 1/96-97. در پى استيلاي مغول بر عراق 56ق/258م منطقة بطائح كه جزائر يا جوازر خوانده مىشد، به مكانى امن براي مردم حله، كوفه و واسط كه از بيم لشكريان مغول به آنجا پناه مىبردند، درآمد ابن فوطى، 60. در اين دوره، برخى از عربهاي ساكن بطائح به راهزنى و فساد دست مىگشودند كه غازانخان در 98ق/299م در لشكركشى خود به عراق، آنان را سركوب كرد همو، 38. در 95ق/393م و 03ق/401م اميرتيمور ضمن لشكركشيهاي خود به بغداد و فتح شهر، بطيحه را نيز تصرف كرد نك: عزاوي، /08، 38-39. بطيحه تا 53ق/546م كه به تصرف اياس پاشا، والى عثمانى بغداد درآمد، در حاكميت خاندانهاي جلايريان و مشعشعيان بود همو، /13-14؛ شوشتري، /97- 98؛ غياثى، 41-42، 73-74؛ اما اوضاع آنجا ناآرام باقى ماند و عثمانيان نتوانستند آن منطقه را به سلطة كامل خود درآورند عزاوي، /6؛ I/1096 , 2 .EIبعدها آل افراسياب حكومت بطيحه را به دست گرفتند و اين منطقه رسماً تابع دولت عثمانى باقى ماند عزاوي، /40، 84. در دورة اسلامى، برخى از اقوام كهن همچنان در بطيحه زندگى مىكردند. از آن جمله نبطيان، يا مردم آرامى تبار و مسيحى بابل نك: مقدسى، 28؛ ابوعلى مسكويه، /09 و دستههايى از كلدانيان يا بابليان مسعودي، التنبيه، 61 را مىتوان نام برد. بقايايى از مانداييان يا صُبيان نيز همچنان در نقاطى مانند سوق الشيوخ، قلعة صالح و به ويژه هور الحُويزه سكنى دارند 2 ، EIهمانجا. در دورة اخير، ساكنان اين منطقه بيشتر از عربهاي نيمه بدوي و كشاورز بودهاند كه پيوندهاي قبيلهاي داشتهاند. آنان بيشتر شيعه و اندكى سنى بودهاند. از قبايل مهم عرب ساكن منطقه مىتوان از بنولام، البو ابو محمد، ربيعه، زُبَيد، خَزاعِل، منتفق، الجزائر جوازر و معدان ياد كرد همان، .I/1096-1097 چهرة زيست محيطى اين منطقه در چند سال اخير با اجراي برنامههايى با اهداف نظامى و عمرانى به كلى دگرگون شده، به گونهاي كه اكنون تنها هور امّ النِعاج در جنوب شرقى عماره باقى مانده است. با احداث دو خاكريز مستحكم از مُشرَّح در شمال تا قُرنه در جنوب كه آبهاي فرعى دجله را در كانالى به نام نهر العِزّ هدايت مىكند، نيز با جلوگيري از سرريز و جريان آب فرات، ديگر هورها از جمله بزرگترين درياچة منطقه، يعنى هور الحمار يا هور الناصريه، خشك گرديده است. در پى آن با قطع نيزارها، كلية اراضى مردابى پيشين را نيز به زير كشت برنج و نيشكر بردهاند. مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن خردادبه، عبيدالله، المسالك و الممالك، به كوشش دخويه، ليدن، 306ق/889م؛ ابن رسته، احمد، الاعلاق النفيسة، به كوشش دخويه، ليدن، 891م؛ ابن فوطى، عبدالرزاق، الحوادث الجامعة، به كوشش بشار عواد معروف و عماد عبدالسلام رئوف، بيروت، 997م؛ ابوعلى مسكويه، احمد، تجارب الامم، به كوشش آمدرز، قاهره، 333ق/915م؛ ابوالفدا، تقويم البلدان، به كوشش رنو و دوسلان، پاريس، 840م؛ اصطخري، ابراهيم، مسالك الممالك، به كوشش دخويه، ليدن، 870م؛ بلاذري، احمد، انساب الاشراف، بيتالمقدس، 936م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش دخويه، ليدن، 865م؛ سمعانى، عبدالكريم، الانساب، به كوشش عبدالرحمان معلمى، حيدرآباد دكن، 383ق/963م؛ سهراب، عجائب الاقاليم السبعة، به كوشش هانس فون مژيك، وين، 347ق/929م؛ شوشتري، نورالله، مجالس المؤمنين، تهران، 376ق؛ طبري، تاريخ؛ عزاوي، عباس، تاريخ العراق بين احتلالين، بغداد، ج ، 354ق/936م، ج ، 369ق/949م؛ غياثى، عبدالله، التاريخ، به كوشش طارق نافع حمدانى، بغداد، 975م؛ قدامة بن جعفر، «الخراج»، همراه المسالك و الممالك نك: هم ، ابن خردادبه؛ مسعودي، على، التنبيه و الاشراف، به كوشش دخويه، ليدن، 893م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش باربيه دومنار، ليدن، 877م؛ مقدسى، محمد، احسن التقاسيم، به كوشش دخويه، ليدن، 906م؛ ياقوت، بلدان؛ يعقوبى، احمد، تاريخ، بيروت، 379ق/960م؛ نيز: EI 2 ; Le Strange, G., The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966; Pauly; Streck, M., Die alte Landschaft Babylonien nach den arabischen Geographen, Frankfurt, 1986. محمدرضا ناجى