responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 4896
بشر بن‌ابى‌خازم‌
جلد: 12
     
شماره مقاله:4896

بِشْرِ بْن‌ِ اَبى‌ خازِم‌، فرزند عمرو بن‌ عوف‌، از بنى‌ اسد، شاعر اواخر عصر جاهلى‌.
بشر هم‌ در شعر اعتبار داشت‌ و هم‌ جنگجويى‌ دلاور بود؛ با اينهمه‌، كسى‌ شرح‌ جامعى‌ از زندگى‌ و شعر او به‌ دست‌ نداده‌ است‌ و منابع‌ هريك‌ تنها گوشه‌اي‌ از حوادث‌ زندگى‌ او و يا قطعاتى‌ از آثارش‌ را نقل‌ كرده‌اند: در اواخر سدة ق‌، ضبى‌ قصيده‌ از او نقل‌ كرده‌ است‌، به‌ همين‌ سبب‌، بعدها، در شروح‌ مفضليات‌ او به‌ بسياري‌ از حوادث‌ مربوط به‌ او اشاره‌ كرده‌اند. در آغاز سدة ق‌، ابن‌ سلام‌ نامش‌ را در طبقة دوم‌ شاعران‌ بزرگ‌ جاهلى‌ نهاده‌، سپس‌ ابن‌ حبيب‌ در اسماءالمغتالين‌ يكى‌ از حوادث‌ زندگى‌ او را آورده‌ است‌. جاحظ علاوه‌ بر چندين‌ استشهاد در الحيوان‌، به‌ جعلى‌ بودن‌ بسياري‌ از اشعار منسوب‌ به‌ او تصريح‌ مى‌كند. ابن‌ قتيبه‌ از معارضة او با اوس‌ و وجود «اقواء» در شعرش‌ سخن‌ مى‌گويد. مبرد نيز در الكامل‌ به‌ كشاكش‌ ميان‌ او و اوس‌ اشاره‌ مى‌كند. ابوزيد قرشى‌، يكى‌ از قصايد او را در شمار «مُجمهرات‌» خود مى‌نهد. در سدة ق‌ ابوالفرج‌ اصفهانى‌، داستان‌ رابطة او را با حاتم‌طائى‌ - كه‌ گويا سراسر ساختگى‌ است‌ - بر روايات‌ پيشين‌ مى‌افزايد و مرزبانى‌ موضوع‌ «اِقواء» در شعر او را تكرار مى‌كند. در سدة ق‌ روايت‌ مبرد عيناً در ثمارالقلوب‌ ثعالبى‌ بازگو مى‌شود. در سدة ق‌ ابن‌ شجري‌ قطعاتى‌ از او را در برگزيده‌هاي‌ خود نقل‌ مى‌كند. سرانجام‌ در سدة 1ق‌، خزانة الادب‌ عبدالقادر بغدادي‌ يكى‌ از منابع‌ مهم‌ مى‌گردد، زيرا بغدادي‌ بيش‌ از همه‌ به‌ شرح‌ احوال‌ او پرداخته‌ است‌ و افزون‌ بر اين‌، ادعا مى‌كند كه‌ مجموعه‌اي‌ از اشعار او را كه‌ ابوعبيده‌ در سدة ق‌ گردآوري‌ كرده‌ بود، در اختيار داشته‌ است‌.
از آنجا كه‌ زندگى‌ بشر، با حوادث‌ دو جنگ‌ نسبتاً مهم‌ عصر جاهلى‌ درآميخته‌ است‌، ناگزير روايات‌ مربوط به‌ ايام‌العرب‌ نيز به‌ او پرداخته‌اند شرح‌ مفضليات‌، ابن‌ عبدربه‌، ابن‌ اثير، و اخيراً جادالمولى‌ و ديگران‌. از ميان‌معاصران‌ به‌استثناي‌ كتابهاي‌متعدد ادبيات‌عرب‌ و دائرة المعارفها، از جمله‌ مقالة فوك‌ در I/1241 , 2 EI، هارتيگان‌ نخستين‌ كسى‌ است‌ كه‌ به‌ زندگى‌ او پرداخته‌ است‌. آنگاه‌ در 991م‌، عادل‌فريجات‌،كتاب‌ بشربن‌ابى‌ خازم‌الاسدي‌، حياته‌وشعره‌ را نگاشت‌؛ اما او چيز تازه‌اي‌ بر آنچه‌ عزت‌ حسن‌ در مقدمة ديوان‌ نگاشته‌، نيفزوده‌ است‌. با اينهمه‌، جزئياتى‌ كه‌ دربارة تك‌تك‌ قصايد و انتساب‌ اشعار به‌ شاعران‌ گوناگون‌ آورده‌، گاه‌ سودمند است‌ براي‌ كتاب‌شناسى‌ او، نيز نك: II/211-212 .GAS,
در شرح‌ احوال‌ بشر، دو حادثه‌ مذكور است‌ كه‌ تا حدودي‌ اعتبار تاريخى‌ دارند: يكى‌ يوم‌ جنگ‌ نِسار است‌ و ديگري‌ يوم‌ جِفار. جنگ‌ نخست‌ ميان‌ بنى‌ اسد و هم‌پيمانان‌ ايشان‌، ضبه‌، طى‌ و غطفان‌ در برابر بنى‌ عامر و هم‌پيمان‌ اصليشان‌ بنى‌ سعد تيرة تميم‌ رخ‌ داد و در آن‌ بنى‌ اسد پيروز شدند و بسياري‌ از مردان‌ دشمن‌را كشتند. انگيزة جنگ‌ جفار آن‌ بود كه‌ بنى‌تميم‌ در پى‌ گرفتن‌ انتقام‌ برآمدند؛ اما بنى‌ اسد بار ديگر بر آنان‌ پيروز شدند. بشر در اين‌ جنگ‌ حضور فعال‌ داشت‌ و در هجاي‌ بنى‌تميم‌ چندان‌ اصرار ورزيد كه‌ از سوي‌ ديگران‌ سرزنش‌ شد ابن‌ اثير، /17-20. اشارات‌ بشر به‌ اين‌ جنگها و به‌ ويژه‌ يادآوري‌ نام‌ سران‌ جنگجو قابل‌ عنايت‌ است‌ حسن‌، 3-5.
زمان‌ اين‌ دو نبرد، مانند همة ايام‌العرب‌ روشن‌ نيست‌. در النقائض‌ ابوعبيده‌ /90، تاريخ‌ 7 سال‌ پيش‌ از مبعث‌، يعنى‌ حدود سال‌ 83م‌ آمده‌ است‌، اما گروهى‌ از مستشرقان‌ حدود 0 سال‌ پيش‌ از آن‌ را ترجيح‌ داده‌اند بلاشر، «تاريخ‌...»، ؛ II/263 II/211 GAS, ؛ 2 ؛ EIقس‌: فريجات‌، 4؛ دربارة اين‌ جنگها، نك: ابن‌ عبدربه‌، /9؛ ابن‌ اثير، همانجا.
تعيين‌ تاريخ‌ اين‌ حوادث‌، از آن‌ جهت‌ اهميت‌ دارد كه‌ مى‌تواند ما را به‌ تعيين‌ محدودة زمانى‌ زندگى‌ بشر راهنمايى‌ كند و سرانجام‌ به‌ آنجا برساند كه‌ بگوييم‌ بشر «اندكى‌ پيش‌ از اسلام‌» مى‌زيسته‌ است‌. در روايت‌ ديگري‌ كه‌ جاحظ آورده‌ /75-76، 78، آمده‌ است‌ كه‌ در نبردي‌ معروف‌ به‌ فِجار، هم‌ حضرت‌ پيامبرص‌ شركت‌ داشته‌ است‌، هم‌ بشر.
مهم‌ترين‌ حوادثى‌ كه‌ اساس‌ زندگى‌نامة بشر، و نيز دست‌ماية بخش‌ اعظم‌ ديوان‌ را تشكيل‌ مى‌دهد، داستان‌ كشاكش‌ او با اوس‌ بن‌ حارثه‌ مهتر قبيله‌اي‌ از قوم‌ طى‌ء است‌ كه‌ البته‌ بنا به‌ روال‌ هميشگى‌ اينگونه‌ اخبار از رگه‌هاي‌ افسانه‌آميز آكنده‌ است‌: نعمان‌ بن‌ منذر حك 80 - 02م‌ بزرگان‌ عرب‌ را به‌ حيره‌ خوانده‌ بود تا در مراسمى‌، بر تن‌ شريف‌ترين‌ آنان‌ خلعتى‌ گرانبها بپوشاند. اين‌ جامةافتخار، سرانجام‌ به‌ اوس‌ بن‌ حارثه‌ رسيد. سران‌ ديگر قبايل‌ به‌ خصوص‌ بنى‌ عدي‌ بن‌ اخزم‌ به‌ خشم‌ آمدند و از حطيئه‌ خواستند كه‌ اوس‌ را هجو كند و در برابر، 00 ناقه‌ بستاند هم‌زمانى‌ بشر با حطيئه‌ كه‌ گويا تا زمان‌ معاويه‌ زنده‌ بود، قابل‌ توجه‌ است‌. حطيئه‌ سرباز زد، اما بشر كار را بر عهده‌ گرفت‌ و اوس‌ را آماج‌ هجاهاي‌ گزندة خويش‌ قرار داد قصيده‌ در ديوان‌ . به‌ آسانى‌ مى‌توان‌ حدس‌ زد كه‌ جايزة قبايل‌، تنها انگيزة او در اين‌ اقدام‌ پرمخاطره‌ نبوده‌ است‌ و شايد بتوان‌ رقابتهاي‌ كهن‌ نژادي‌ - قبيله‌اي‌ را علت‌ اصلى‌ آن‌ دانست‌.
اين‌ هجاهاي‌ گزنده‌، اوس‌ را سخت‌ خشمناك‌ كرد، چندان‌ كه‌ سوگند خورد كه‌ بشر را در آتش‌ بسوزاند؛ اما بشر به‌ هجاگويى‌ ادامه‌ داد نك: بشر، 1، بيتهاي‌ و قصيده‌ كه‌ به‌ سوگند اوس‌ اشاره‌ مى‌كند. سرانجام‌، اوس‌ به‌ او حمله‌ آورد و شتران‌ را بازستاند. بشر در درون‌ قبيلة خود پناه‌ گرفت‌ و باز هجا گفت‌ و به‌ قدرت‌ قبيلة خويش‌ باليد ص‌ ، 1-3، بيتهاي‌ 0 بب ، كه‌ تكرار معانى‌ پيشين‌ است‌.
اوس‌ به‌ ياري‌ عشيرة جديله‌ ازطى‌ء بر بنى‌ اسد تاخت‌. از آن‌ پس‌، ديگر هيچ‌ قبيله‌اي‌ جرأت‌ آن‌ را نيافت‌ كه‌ بشر گريزان‌ را پناه‌ دهد نك: مبرد، /31-32؛ ثعالبى‌، 18-19؛ ابن‌ اثير، /26-27؛ نيز نك: حسن‌، 5- 8. اين‌ نبرد اخير همان‌ است‌ كه‌ «يوم‌ ظهر الدهناء» نيز خوانده‌ شده‌ است‌ ابن‌ اثير، /26.
ماجراي‌ اسير شدن‌ او به‌ دست‌ اوس‌ نيز مانند ديگر روايات‌، چند گونه‌ است‌: در روايت‌ اول‌ِ ابوعبيده‌ نك: بغدادي‌، /44، وي‌ به‌ عشيرة نَبهان‌ ازطى‌ء حمله‌ كرد، اما زخم‌ برداشت‌ و اسير شد. اوس‌ در برابر 00 شتر، او را از بنى‌ نبهان‌ گرفت‌. در روايت‌ دوم‌ همو، /45، بشر اسير تيره‌اي‌ شد كه‌ با اوس‌ خويشاوندي‌ داشتند، و ايشان‌ او را به‌ اوس‌ تحويل‌دادند. در روايت‌سوم‌ نك: ابن‌اثير، /27، بشر در جست‌وجوي‌ پناه‌، نزد جندب‌ از بنى‌ كلاب‌ رفت‌ و او برخلاف‌ آيين‌ مهمانداري‌، او را به‌ اوس‌ سپرد نيز نك: ابن‌ شجري‌، 67؛ فريجات‌، 05، كه‌ روايت‌ اخير را صحيح‌ مى‌داند.
آزادي‌ بشر كه‌ گويند به‌ ميانجيگري‌ مادر اوس‌ رخ‌ داد، در شاعر اثري‌ ژرف‌ نهاد، چندان‌ كه‌ سوگند خورد ديگر كسى‌ جز اوس‌ را مدح‌ نگويد. منابع‌ كهن‌ اشاره‌ مى‌كنند كه‌ او در برابر قصيدة هجا، قصيده‌ در مدح‌ اوس‌ سرود ابن‌ قتيبه‌، 47؛ ابن‌ شجري‌، 77-79؛ بغدادي‌، /44- 45. اما عزت‌ حسن‌ ص‌ 1 تصريح‌ مى‌كند كه‌ در ديوان‌، در مدح‌ و هجاي‌ اوس‌، قصيده‌ يافته‌ است‌.
روايت‌ مرگ‌ بشر نيز از سخنان‌ افسانه‌آميز تهى‌ نيست‌: در اثناي‌ نبرد با بنى‌ صَعصَعه‌، خواست‌ جوانى‌ را به‌ اسارت‌ گيرد، جوان‌ تيري‌ به‌ قلب‌ او زد، با اينهمه‌، شاعر جنگ‌آور او را دربند كشيد، اما چون‌ شب‌ هنگام‌ مرگ‌ خود را نزديك‌ ديد، جوان‌مردانه‌ آزادش‌ كرد؛ سپس‌ افراد بنى‌ اسد گرد او جمع‌ شدند و خواستند كه‌ وصيت‌ كند. وي‌ قصيده‌اي‌ خطاب‌ به‌ دخترش‌ عميره‌ سرود و در آن‌ ماجراي‌ مرگ‌ خود را شرح‌ داد بشر، 4-0. اين‌ داستان‌ و قصيدة رثا در بسياري‌ از منابع‌ آمده‌ است‌ مثلاً نك: ابن‌ حبيب‌، 14-15؛ مرزبانى‌، 22؛ ابن‌ شجري‌، 02 بب؛ بغدادي‌، /41-42 و به‌رغم‌ اعتباري‌ كه‌ براي‌ اين‌ قصيده‌ قائل‌ شده‌اند، نمى‌توان‌ با جاحظ /79 كه‌ آن‌ را جعلى‌ مى‌داند، هم‌ داستان‌ نشد.
خبر ديگري‌ را نيز ابن‌ قتيبه‌ ص‌ 24 و ابوالفرج‌ اصفهانى‌ 7/67 و بغدادي‌ /28-29 و ديگران‌ آورده‌اند كه‌ با وجود اصرار بعضى‌ بر صحت‌ آن‌ فريجات‌، 9-4، از هر جهت‌ ساختگى‌ مى‌نمايد، و آن‌ ماجراي‌ رفتن‌ بشر به‌ همراهى‌ عبيد بن‌ ابرص‌ و نابغة ذبيانى‌، به‌ سوي‌ نعمان‌ بن‌ منذر و ملاقات‌ با حاتم‌ طائى‌ در نيمه‌ راه‌ سفر است‌.
ديوان‌ بشر شامل‌ 6 قطعه‌ و قصيده‌ 97 بيت‌ و شماري‌ بيت‌ پراكنده‌ كه‌ افزون‌ بر اينها 0 قطعه‌ نيز با عنوان‌ زيادات‌ به‌ ديوان‌ ملحق‌ شده‌ است‌ رنگ‌ و بوي‌ جاهلى‌ دارد. بسياري‌ از قطعات‌ فخر و مدح‌ و رثا به‌ خصوص‌ قصيدة زيبا و معروفى‌ در رثاي‌ برادرش‌ سمير، نك: ص‌ 23 بب و وصف‌ و مقدمه‌هاي‌ تغزلى‌ در آغاز قصايد، در واژگان‌ و تعابير، اصيل‌ به‌ نظر مى‌آيد نك: بلاشر، «تاريخ‌»، .II/263 قطعاتى‌ كه‌ در آنها سگان‌ شكاري‌ و گاوان‌ وحشى‌ گريزنده‌ وصف‌ شده‌اند، بيش‌ از همه‌ چشمگير است‌، به‌ خصوص‌ كه‌ گاه‌ در قطعات‌ گوناگون‌، چارچوب‌ تقريباً يگانه‌اي‌ - كه‌ گمان‌ تقليد و تكرار در خيال‌ برنمى‌انگيزد - به‌ كار رفته‌ است‌ مثلاً ص‌ 1، بيت‌ 2 بب، ص‌ 5، بيت‌ بب.
بديهى‌ است‌ كه‌ در نظر جاحظ داير بر جعلى‌ بودن‌ انبوهى‌ شعر منسوب‌ به‌ او هيچ‌ ترديد نبايد كرد.
دانشمندان‌ كهن‌ به‌ شعر بشر عنايت‌ بسيار داشته‌اند. هم‌ ديوانش‌ را چندبار جمع‌ آورده‌اند و هم‌ به‌ ابيات‌ او استشهاد كرده‌اند؛ اما يك‌ نكته‌ از آغاز نظر همه‌ را جلب‌ كرده‌ است‌ و آن‌ وجود «اقواء» اختلاف‌ حركت‌ قافيه‌ در ابيات‌ در شعر اوست‌. اين‌ پديده‌ كه‌ در شعر كهن‌ عرب‌ فراوان‌ است‌، احتمالاً زاييدة شيوة اداي‌ شعر و وقف‌ در پايان‌ ابيات‌ بوده‌، نه‌ خطاي‌ شاعر ابن‌ قتيبه‌، 9، 45-46؛ براي‌ توضيحات‌ مفصل‌ دربارة اقواء، نك: گودفروادومونبين‌، 97 بب ؛ فريجات‌، 31- 36.
شعرشناسان‌ عرب‌ از سدة ق‌ به‌ جمع‌آوري‌ ديوان‌ بشر همت‌ گماشتند. اصمعى‌ و ابن‌ سكيت‌ هريك‌ ديوانى‌ گرد آورده‌ بوده‌اند ابن‌ نديم‌، 78. ديوان‌ شعر بنى‌ اسد هم‌ كه‌ سُكّري‌ تدارك‌ ديده‌ بود همو، 80، بى‌گمان‌ آثار بشر را در برداشته‌ است‌. روايت‌ و شرح‌ ابوعبيده‌ تا سدة 1ق‌ باقى‌ بود و عبدالقادر بغدادي‌ نسخه‌اي‌ به‌ خط كوفى‌ از آن‌ در دست‌ داشته‌ /40، و هنوز نسخه‌اي‌ كه‌ عزت‌ حسن‌ چاپ‌ كرده‌ است‌، نمى‌دانيم‌ گردآوردة كيست‌. در اين‌ ميان‌، سخن‌ فرزدق‌ ص‌ 93 كه‌ گفته‌ است‌: «كتاب‌ مجملى‌» از اشعار بشر را در اختيار داشته‌، غريب‌ مى‌نمايد نك: فريجات‌، 27.
در زمان‌ حاضر، نخست‌ اروپاييان‌ بودند كه‌ به‌ شعر بشر عنايت‌ ورزيدند. حتى‌ گرونباوم‌ به‌ جمع‌آوري‌ اشعار او، از كتابهاي‌ ادب‌ همت‌ گماشت‌. اين‌ مجموعه‌ را شامل‌ 15 بيت‌ كه‌ از نظر بلاشر و عزت‌ حسن‌ پنهان‌ مانده‌، فريجات‌ ص‌ 32 بب نقد كرده‌، و به‌ خصوص‌ به‌ موارد خلط ميان‌ ابن‌ ابى‌ خازم‌ و ابن‌ حازم‌ اشاره‌ نموده‌ است‌.
سرانجام‌ در 961م‌، عزت‌حسن‌، براساس‌ دو نسخه‌اي‌ كه‌ در تركيه‌ يافته‌ بود، به‌ چاپ‌ ديوان‌ اقدام‌ كرد. بعدها نسخة ديگري‌ در بصره‌ يافت‌ شد و حسن‌، در چاپ‌ 972م‌، اضافات‌ آن‌ را نيز در پايان‌ ديوان‌ افزود 55 بيت‌ در 0 قصيده‌، نك: حسن‌، 4 بب، نيز 83 بب. چاپ‌ اول‌ ديوان‌ را بلاشر «بولتن‌...»، معرفى‌ كرد. چاپ‌ دوم‌، به‌رغم‌ اضافات‌، مورد نقد شديد فريجات‌ قرار گرفته‌ است‌. وي‌ 6 بيت‌ ديگر در منابع‌ يافته‌ كه‌ در ديوان‌ نيامده‌ است‌ ص‌ 41- 48.
در ديوان‌ او چند كلمة فارسى‌ آمده‌ است‌ كه‌ بايد همه‌ از معربات‌ كهن‌ باشند، نه‌ واژه‌هاي‌ فارسى‌ نورسيده‌ مانند آنچه‌ در ديوان‌ اعشى‌ ملاحظه‌ مى‌شود: جُناح‌ = گناه‌، واژة قرآنى‌ ص‌ 8؛ جُؤذر = گوذر ص‌ 19، 53؛ قس‌: «گوذر چشمان‌» در شعر ابونواس‌، نك: ه د، /67؛ دهقان‌ = ديهگان‌ ص‌ 13، اين‌ كلمه‌ به‌رغم‌ اهميت‌ فراوان‌، تنها يك‌بار در شعر اعشى‌ ديده‌ شده‌ است‌؛ صَرِد = سرد ص‌ 5؛ كافور پهلوي‌، ، kafur ص‌ 96؛ لجام‌ = لگام‌ ص‌ 89، نيز ملجم‌، ص‌ 09؛ مسك‌ = مشك‌ ص‌ 4، 8؛ دربارة اين‌ كلمات‌، ريشه‌ و بسامد آنها در شعر جاهلى‌، نك: آذرنوش‌، 28 بب.
مآخذ: آذرنوش‌، آذرتاش‌، راههاي‌ نفوذ فارسى‌ در فرهنگ‌ و زبان‌ عرب‌ جاهلى‌، تهران‌، 374ش‌؛ ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ حبيب‌، محمد، «اسماءالمغتالين‌»، نوادر المخطوطات‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، 374ق‌/954م‌، ج‌ ؛ ابن‌ شجري‌، هبةالله‌، مختارات‌ شعراءالعرب‌، بيروت‌، 412ق‌/992م‌؛ ابن‌ عبدربه‌، احمد، العقدالفريد، به‌ كوشش‌ عبدالمجيد ترحينى‌، بيروت‌، 404ق‌/983م‌؛ ابن‌ قتيبه‌، عبيدالله‌، الشعر و الشعراء، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 902م‌؛ ابن‌ نديم‌، الفهرست‌؛ ابوعبيده‌، معمر، النقائض‌ نقائض‌ جرير و فرزدق‌، بيروت‌، دارالكتاب‌ العربى‌؛ ابوالفرج‌ اصفهانى‌، الاغانى‌، به‌ كوشش‌ على‌ محمد بجاوي‌، قاهره‌، 970م‌؛ بشربن‌ ابى‌ خازم‌، ديوان‌، به‌ كوشش‌ عزت‌ حسن‌، دمشق‌، 392ق‌/972م‌؛ بغدادي‌، عبدالقادر، خزانةالادب‌، به‌ كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، 402ق‌/981م‌؛ ثعالبى‌، عبدالملك‌، ثمارالقلوب‌، به‌ كوشش‌ محمدابوالفضل‌ ابراهيم‌، قاهره‌، 384ق‌/965م‌؛ جاحظ،عمرو، الحيوان‌، به‌كوشش‌ عبدالسلام‌محمدهارون‌،بيروت‌،388ق‌/969م‌؛ حسن‌، عزت‌، مقدمه‌ بر ديوان‌ بشربن‌ ابى‌ خازم‌ هم؛ فرزدق‌، ديوان‌، به‌ كوشش‌ على‌ فاعور، بيروت‌، 407ق‌/987م‌؛ فريجات‌، عادل‌، بشربن‌ ابى‌ خازم‌ الاسدي‌، بيروت‌، 411ق‌/991م‌؛ گودفروادومونبين‌، موريس‌، مقدمة الشعر و الشعرا ي‌ابن‌ قتيبه‌، ترجمة آ. آذرنوش‌، تهران‌، 363ش‌؛ مبرد، محمد، الكامل‌، به‌ كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهيم‌ و شحاته‌، قاهره‌، مكتبة نهضة مصر؛ مرزبانى‌، محمد، معجم‌الشعراء، به‌ كوشش‌ ف‌. كرنكو، قاهره‌، 354ق‌؛ نيز:
Blach I re, R., X Bulletin critique n , Arabica, Leiden, 1961, vol. VIII; id, Histoire de la litt E rature arabe, Paris, 1964; EI 2 ; GAS.
آذرتاش‌ آذرنوش‌
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 4896
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست