بَسْطامى، خاندانى از شافعيان نيشابور در سدههاي - ق/0- 2م كه مردان و
زنان نامداري در دانشهاي دينى و فقه شافعى از آن برخاستند و حدود 50 سال
صريفينى، 58 پيشوايى مذهبى - اجتماعى شافعيان آن ديار را داشتند. نخستين كس
از اين خاندان كه از او در تاريخها ياد شده، ابوسعيد حسين بن محمد بن هيثم
شيخ شافعيان خراسان و نيشابور است كه تاريخ نگاران و صاحبان طبقات همواره
نام او را در سايه و همراه فرزندش ابوعمر نخستين پيشواي برخاسته از اين
خاندان آوردهاند مثلاً نك: عبادي، 6؛ سمعانى، الانساب، /32. افراد اين
خاندان را مىتوان در دو گروه موردمطالعه قرار داد: الف آنان كه پيشوايى
مذهبى يافتند؛ ب - آنان كه تنها به واسطة علم خود مشهور شدند.
الف - پيشوايان مذهبى خاندان:
. ابوعمر محمد بن حسين د 07 يا 08ق/017 يا 018م، كه بيشتر با عنوان قاضى
ابوعمر بسطامى از او ياد شده است قس: صريفينى، 1؛ بوليت، 18 -17 º äíÒ
ÇíÑÇäíßÇ¡ IV/182 : ابوعمرو. او براي اندوختن دانش به سفرهاي بسيار رفت
ذهبى، سير...، 7/20، العبر، /16 و در اصفهان، بغداد، بصره و اهواز از كسانى
همچون احمد رَقّى، طَبَرانى، ابوبكر قَبّاب، ابن خُرَّزاد، ابوبكر ابن مالك،
ابومحمد ابن ماسى و ابوحامد مرورودي حديث شنيد و فقه آموخت عبادي، همانجا؛
خطيب، /47؛ ابن عساكر، 36-37.
ابوعمر زمانى كه به بغداد درآمد، دانشمندي پخته و صاحب نظر شده بود و
ابوحامد اسفراينى ه م او را بزرگ داشت همو، 38؛ ابن جوزي، 5/23. از آن پس،
نشان او در نيشابور يافت مىشود. وي براي مدتى به برگذاري مجلس وعظ و ذكر
پرداخت؛ سپس تنها به تدريس و مناظره و افتا روي آورد ابن قاضى شهبه، /91.
كار او در نيشابور بالا گرفت و در 88ق/98م منصب قضاي شهر به او واگذار شد
همانجا؛ اسنوي، /24. يكى از اسباب شهرت او را مىتوان ازدواج وي با دختر
ابوطيّب صُعلوكى دانست كه داراي خاندانى پرسابقه و پرآوازه در نيشابور بود
نك: همو، /25؛ صريفينى، 58، 25؛ بوليت، همانجا. افزون بر اين، ابوعمر ظاهراً
خود نيز از شخصيتى گيرا و خوشنام برخوردار بود و در مدت اقامتش در نيشابور
دوستداران و پيروانى يافت، چنانكه منصوب شدنش به منصب قضاي شهر - كه در
واقع به گونهاي تثبيت رسمى رياست او بر شافعيان آن ديار به شمار مىرفت
- موجب شادي بسيار ياران او شد ابن عساكر، 37. از قاضى ابوعمر بسطامى برخى
نظرات اصولى نقل شده است مثلاً نك: عبادي، 9، اما اثري از او نام
نبردهاند. كسان مشهوري از او حديث نقل كردهاند كه از آن جمله، اينان را
مىتوان نام برد: حاكم نيشابوري، بيهقى، نيز ابوصالح مؤذن، محمد مُزَكّى،
محمدصَرّام، يوسف همدانى، ابومحمدخَلاّل، ابوسعيد فرخزادي و فرزندش
ابوالمعالى عمر سمعانى، الانساب، نيز ذهبى، سير، همانجاها.
. ابومحمد هبةالله د 40ق/048م، يكى از دو پسر قاضى ابوعمر كه از ازدواج او و
دختر صعلوكى به دنيا آمد همانجا. صعلوكى او را موفق لقب داد و هر دو برادر را
سخت عزيز داشت و خود به تربيتشان همت گماشت. هبةالله كه در آغاز جوانى به
جاي پدر زعيم شافعيان گرديد، به «امام موفق» مشهور شد نك: بوليت، .118-119
وي افزون بر درك محضر پدر و پدر بزرگ مادريش، از خفّاف و گروهى از محدثانِ
هم طبقة آنان حديث شنيد و ابوصالح و ابوبكر ابن ابى زكريا از او روايت
كردند. هبةالله با اينكه در دوران زعامت خود در ديدة شافعيان سخت گران قدر
بود، از بزرگان و پيشوايانى چون اسفراينى و زيادي پيروي مىكرد صريفينى،
25-26؛ سبكى، /55.
. ابوسهل محمد بن هبةالله مق 56ق/064م. او هنوز بسيار جوان بود كه پدر را از
دست داد و در 7 سالگى به رياست شافعيان نيشابور رسيد. براي شنيدن حديث به
سفرهاي گوناگون رفت و از نصرويى، ابوحسان مزكى و ابن مسرور حديث شنيد
صريفينى، 1؛ اسنوي، همانجا. در دوران رياست او - كه همزمان با دو سلطان
سلجوقى، طغرل و الب ارسلان بود - حوادثى روي داد كه دامن او را هم گرفت.
علت اين امر چنانكه سبكى /90 گزارش مىدهد، حسادت وزير عميدالملك كُندُري
به محبوبيت ابوسهل نزد نيشابوريانِ شافعى و حنفى بود؛ در حالى كه
عميدالملك خود به سفارش هبةالله موفق پدر ابوسهل به خدمت سلطان طغرل
سلجوقى درآمده بود نك: ابن اثير، الكامل، 0/1-2.
از دقت در جزئيات ماجرا برمىآيد كه ريشة اين حوادث به طور اعم به اختلاف
ميان اشاعره و معتزله بازمىگشت و به طور اخص در نيشابور، معلول قدرت و
محبوبيت و وجهة پيشوايان شافعى اشعري مذهب خراسان و نگرانى وزير بود كه خود
نمايندة رسمى دولت سلجوقى به شمار مىرفت. بههمين سبب نيز سلطان سخن
كُندُري را پذيرفت و دستور منع از وعظ، دستگيري و تبعيد قشيري، جوينى، فراتى
و ابوسهل را صادر كرد. جوينى از پيش دريافت و به حجاز گريخت و چون مجاور
گشت، به «امام الحرمين» شهرت يافت. در هنگام اجراي حكم كه با فتنة اوباش
و غوغاگران همراه بود، ابوسهل نيز حضور نداشت و تنها قشيري و فراتى با
استخفاف دستگير، و در قهندز نيشابور زندانى شدند. ابوسهل كه پيش از آن كوششها
كرده بود كه كار به اينجا نرسد، تصميم به ايستادگى گرفت و گروهى توانا بر
جنگ از باخرز گرد آورد و پس از ماجراهايى سرانجام امير شهر را زخمى كرد و دو
زندانى را آزاد ساخت و خود به سوي ري رفت تا موضوع را به سلطان بگويد؛ اما
كار بر مدار خواست او نگرديد و سلطان بر تقصير او رأي داد، ابوسهل به زندان
رفت و همة اموالش مصادره شد. او پس از مدتى آزاد گرديد و به حج رفت سبكى،
/91-93.
با به سلطنت رسيدن الب ارسلان، ابوسهل مجدداً به فعاليت پرداخت و ظاهراً
نزد سلطان منزلتى يافت. گزارشها از اين پس، چندان روشن نيست؛ آنچه
مىتوان برپاية همين گزارشها احتمال داد، آن است كه الب ارسلان سياست
ديگري در پيش گرفت. نخست ابوسهل را دلگرم ساخت و بعد در توطئهاي او را به
قتل رساند؛ اما به گفتة ابناثير الكامل، 0/5 سلطان او را با موكب همسرش،
دختر خليفه به بغداد فرستاد و فرمان داد تا در بغداد به نام او خطبه بخواند
كه او در راه درگذشت. ذهبى با ضعيف شمردن اين گزارش مىگويد: سلطان حتى
از او وزارت هم خواسته بود، اما در توطئهاي ناگهان او را كشتند سير، 8/43.
اسنوي نيز گزارش ذهبى را تأييد كرده است همانجا؛ قس: صريفينى، همانجا.
. ابوالمقدم موفق بن ابى سهل د 79ق/086م. اگرچه به رياست او تصريح نشده
است، اما از برخى گزارشها برمىآيد كه رياست شافعيان پس از پدر مقتولش به
او رسيده باشد. وي متفق جوزقى و مسند ابوعوانه و صحيح بخاري را از مغربى،
زينالاسلام و حفصى شنيد. ابوالمقدم در جوانى درگذشت نك: همو، 98.
. ابوعمر جمال الاسلام سعيد بن هبةالله د 02ق/109م. وي برادر ابوسهل محمد
بود و در روزگار او رشد كرد. او از ابوحفص عمر بن مسرور و ابوسعد كَنجرودي و
ديگران حديث شنيد و صحيح بخاري را نزد على بن عيّار فرا گرفت. ابوعمر در
گرفتاري برادر ظاهراً آسيبى نديد و ثروت بزرگى كه از پدر به ارث برده بود،
برايش محفوظ ماند. در منابع ذكر نشده است كه چه كسى پس از قتل ابوسهل
زعامت را به دست گرفت؛ اما با توجه به 6 سال فاصله ميان مرگ ابوسهل و
ابوعمر، درستتر مىنمايد كه رياست جماعت شافعى نخست به برادرزادهاش
ابوالمقدم، سپس در 79ق/086م به او رسيده باشد نك: همو، 73؛ اسنوي، /26-27؛
سبكى، /3.
. ابومحمد هبةالله بن سهل بن عمر 43-33ق/051-139م، مشهور به سيدي، منسوب
به سيدابوالحسن همدانى. ابومحمد از سالگى و بسا زودتر به فراگيري دانش
پرداخت و از پدر بزرگش ابوالمعالى عمر، راويان طبقة دوم شافعى و هم عصران
خود حديث شنيد و نزد امام الحرمين جوينى فقه آموخت صريفينى، 30؛ نيز نك:
سمعانى، التحبير، /59، قس: الانساب، /37؛ ابن اثير، اللباب، /64. سپس كسانى
چون ابن عساكر، سمعانى، مؤيد طوسى و قطب نيشابوري از او حديث شنيدند و
خرستانى از او اجازة روايت گرفت سمعانى، التحبير،
/57-59؛ذهبى،همان،0/4؛ابننقطه،/92- 93. سمعانى او را - با وجود وصف به
صفاتى چون فقيه، عالم، نيكوكار و متعبد - كج خلق، و نسبت به روايت حديث
كم علاقه مىخواند و مىگويد كه خود او هم با زحمت فراوان و سفارش بسيار به
محضر وي راه يافت همانجا. سبكى نيز بى علاقگى او را به روايت حديث و
راويان، به اخلاق تندش نسبت مىدهد /21. به هر حال، به گفتة ذهبى او
«عالى الاسناد» بود العبر، /45. ابومحمد پس از مرگ در حيره احتمالاً قبرستانى
در اطراف نيشابور دفن شد نك: سبكى، همانجا.
. عبدالملك بن محمد بن هبةالله، مشهور به فخر كه تاريخ وفات او معلوم
نيست. سمعانى به همراه او از پدر بزرگش ابومحمد هبةالله حديث مىشنيده
است. به رياست او بر اصحاب حديث در نيشابور تصريح شده است نك: همو، /90؛
نيز، بوليت، .127
. مؤيد بن حسين بن هبةالله مق 56ق/161م، آخرين كس از اين خاندان است كه
بر شافعيان نيشابور رياست يافت. او پسر عموي عبدالملك بن محمد است. مؤيد
هنوز جوان بود كه در درگيري ميان اصحاب شافعى و يكى از نقيبان علوي در
نيشابور - كه به درازا كشيد و در جريان آن مؤيد آي اَبه سردار شورشى سلجوقى
نيز با او همراه شد - درست در لحظة پيروزي در اثر اصابت تصادفىِ سنگى كشته
شد و پس از او ديگر نشانى از رياستِ هيچ كس از خاندان بسطامى در دست نيست
ابناثير، الكامل، 1/34-36،77- 78؛نيز، بوليت، 78-80, .127
ب - ديگر افراد مشهور خاندان:
. ابوابراهيم اسماعيل، برادر قاضى ابوعمر بسطامى كه چندان هم شناخته نيست،
جز آنكه به گزارش عبدالغافر فارسى، وي مردي صاحب شوكت، و در فقه و شعر و
ادب بسيار فاضل بود نك: صريفينى، 69. وي دو پسر به نامهاي محمد و سهل داشت
نك: بوليت، .118
. ابوالمعالى عمر بن محمد د 65ق/073م، كه از سوي پدر بزرگ مادريش صعلوكى،
مؤيد لقب گرفت. مؤيد فرزند ديگر قاضى ابوعمر بسطامى و برادر ابومحمد هبةالله
موفق بود كه صعلوكى به تربيت آنان پرداخت. او افزون بر محضر پدر و پدر
بزرگ، از بزرگانى چون حاكم نيشابوري، ابن فورك، سيدابوالحسن همدانى و
ديگران نك: صريفينى، 58، 25 علم و حديث آموخت و سپس نوهاش هبةالله بن
سهل سيدي و كسانى ديگر از او روايت كردند ذهبى، سير، 8/24؛ سبكى، /03.
ابوالمعالى با ازدواج با دختر سيدابوالحسن همدانى موجب پيدايش شاخة سيدي در
خاندان بسطامى شد و نوة او هبةالله بن سهل، مشهور به سيدي از پيشوايان
شافعيان نيشابور گرديد صريفينى، 58، 30؛ بوليت، .119
. عايشه، دختر قاضى ابوعمر، همانند برادرانش دانشمند بود و از خفّاف حديث شنيد
صريفينى، 12 و گروهى از جمله ابن حَمّوية جوينى از او روايت كردهاند. ظاهراً
نزديك به زمان وفات برادرش موفق او نيز از دنيا رفته است ذهبى، همان،
8/25؛ كحاله، /87.
. حُرّه، خواهر عايشه نيز از خفاف و گروهى ديگر حديث شنيد و در اين علم
نامى يافت صريفينى، 29.
. ابوبكر عبدالله بن عمر بن محمد، فرزند ابوالمعالى عمر كه از پدر حديث
آموخت و تنها چيزي كه از او دانسته است، اين است كه بر مسند قضا نشست همو،
48. از دو پسر او به نامهاي ابوالحسن محمد و ابونصر مؤيد ياد شده است كه در
بيهق زيسته، و درگذشتهاند براي آگاهى بيشتر، نك: بوليت، 133 .126-127,
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ همو، اللباب، بيروت، دارصادر؛ ابن جوزي،
عبدالرحمان، المنتظم، به كوشش محمد و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، 412ق؛
ابن عساكر، على، تبيين كذب المفتري، دمشق، 347ق؛ ابن قاضى شهبه، ابوبكر،
طبقات الشافعية، به كوشش حافظ عبدالعليمخان، بيروت، 407ق/987م؛ ابن نقطه،
محمد، التقييد، بيروت، دارالحديث؛ اسنوي، عبدالرحيم، طبقات الشافعية، به
كوشش عبدالله جبوري، بغداد، 390ق/970م؛ خطيب بغدادي، احمد، تاريخ بغداد،
بيروت، 349ق؛ ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش شعيب ارنؤوط و
محمدنعيم عرقسوسى، بيروت، 406ق/986م؛ همو، العبر، به كوشش محمد سعيد بن
بسيونى زغلول، بيروت، 405ق/985م؛ سبكى، عبدالوهاب، طبقات الشافعية الكبري،
به كوشش محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، 383ق/964م؛ سمعانى،
عبدالكريم، الانساب، حيدرآباد دكن، 383-396ق؛ همو، التحبير، به كوشش منيره
ناجى سالم، بغداد، 395ق/975م؛ صريفينى، ابراهيم، تاريخ نيسابور منتخب
السياق عبدالغافر فارسى، به كوشش محمدكاظم محمودي، قم، 403ق؛ عبادي، محمد،
طبقات الفقهاء الشافعية، به كوشش يوستاويتستام، ليدن، 964م؛ كحاله، عمررضا،
اعلام النساء، بيروت، موسسة الرساله؛ نيز:
Bulliet, R. W., The Patricians of Nishapur, Massachusetts, 1972; Iranica .
محمد نوري