responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 4825
بريد
جلد: 12
     
شماره مقاله:4825


بَريد، به‌معناي‌اسب‌يا هرگونه‌مركب‌پُست‌، پيك‌سواره‌، ايستگاههاي‌پست‌، سپس‌به‌معناي‌فاصلة ميان‌دو ايستگاه‌و از آنجا، در معناي‌نوعى‌واحد طول‌به‌كار رفته‌است‌.
ريشه‌شناسى‌: بيشتر لغت‌شناسان‌اسلامى‌در اينكه‌كلمة بريد از فارسى‌به‌وام‌گرفته‌شده‌است‌، ترديد نكرده‌اند و سپس‌چنانكه‌سنت‌ديرينة ايشان‌است‌، ريشه‌اي‌- هر چند غريب‌- در زبان‌فارسى‌براي‌آن‌يافته‌اند. آنگاه‌از سدة ق‌/0م‌تاكنون‌، همگان‌بر آن‌ريشه‌يابى‌اعتماد كرده‌اند. جوهري‌ذيل‌برد ريشة «بُريده‌دُم‌» را پيشنهاد كرد و همين‌نظر، تقريباً در همة كتابهاي‌پس‌از آن‌تكرار شد مثلاً خوارزمى‌، 3؛ ابن‌منظور، نيز صفى‌پور، ذيل‌برد؛ و در بسياري‌از مقالات‌معاصر نيز همين‌نظر تأييد شده‌است‌. اشتقاق‌كلمه‌اي‌كوتاه‌از يك‌تركيب‌، از نوع‌بسمله‌و حمدله‌هيچ‌گاه‌در معربات‌رخ‌نداده‌، مگر در ذهن‌فارسى‌گراي‌دانشمندان‌صدر اسلام‌. از سوي‌ديگر، اين‌تعريب‌براساس‌زبان‌فارسى‌سدة ق‌صورت‌پذيرفته‌است‌، نه‌زبان‌پهلوي‌سدة نخست‌هجري‌يا حتى‌پيش‌از اسلام‌. وانگهى‌چگونه‌مى‌توان‌پنداشت‌كه‌ايرانيان‌، تنها ابزاري‌دُم‌را كه‌اسب‌بايد به‌ياري‌آن‌حشرات‌گوناگون‌را از خود براند، از وي‌بستانند.
با اينهمه‌، ابن‌دريد نك: ذيل‌برد - كه‌خود در ريشه‌پردازي‌دست‌توانايى‌دارد - كلمه‌را «عربى‌معروف‌» خوانده‌است‌، اما با شگفتى‌ملاحظه‌مى‌شود كه‌او، مانند جوهري‌، به‌بيتى‌از امرؤالقيس‌، شاعر جاهلى‌استشهاد مى‌كند كه‌در آن‌بريد و «بُريده‌دُمان‌» مقصوص‌الذُنابى‌آمده‌است‌نيز نك: ابن‌منظور، همانجا. حال‌اگر بيت‌به‌راستى‌اصالت‌داشته‌باشد، بايد پنداشت‌كه‌مفهوم‌«بريده‌دم‌» از آن‌الهام‌گرفته‌شده‌است‌؛ اما شايد صحيح‌تر آن‌باشد كه‌بگوييم‌شاهد پردازان‌سده‌هاي‌ و ق‌آن‌را در تأييد اشتقاق‌خود جعل‌كرده‌اند.
عربى‌بودن‌ريشة كلمه‌، مورد تأييد چند تن‌ديگر نيز هست‌نك: خليل‌، /9؛ نيز قلقشندي‌، 4/67. اين‌گروه‌، ريشة كلمه‌را فعل‌بَرَدَ، به‌معنى‌فرستادن‌پنداشته‌اند كه‌در حديث‌نيز آمده‌است‌نك: ابن‌منظور، همانجا. گويا نخستين‌كسى‌كه‌كوشيده‌است‌ريشة فارسى‌معقول‌تري‌براي‌آن‌تدارك‌بيند، ادّي‌شير باشد كه‌كوشيده‌است‌آن‌را از «بردن‌» مشتق‌بداند ص‌8. اين‌نظر مدافع‌معاصري‌نيز دارد نك: دنبالة مقاله‌.
شگفتى‌تعريب‌گذشتگان‌بريده‌دم‌و عدم‌شاهد بر وجود كلمه‌در منابع‌پهلوي‌، و به‌خصوص‌وجود سازمان‌پست‌در سرزمين‌روم‌و شام‌در آغاز فتوحات‌اسلامى‌، خاورشناسان‌را بر آن‌داشت‌كه‌در جست‌وجوي‌خاستگاه‌ديگري‌براي‌كلمه‌برآيند. از نيمة اول‌سدة 9م‌، كلمة لاتينى‌veredus به‌ معنى‌ پست‌ كه‌ محققان‌ اروپايى‌ پيشنهاد كرده‌ بودند نك: آذرنوش‌، 29، 63، مورد تأييد سوور ص‌ قرار گرفت‌. سوور معتقد است‌ كه‌ عربها، چون‌ در مصر و سوريه‌ با سازمان‌ پست‌ روميان‌ آشنا شدند، لفظ و سازمان‌ را از آنان‌ تقليد كردند و از زمان‌ معاويه‌ به‌ كار گرفتند. پس‌ از آن‌، گويى‌ همگان‌ اين‌ نظر را به‌ عنوان‌ امري‌ مسلم‌ پذيرفتند نك: 1 EI; 2 ، EIكه‌ اصل‌ يونانى‌ beredos نيز افزوده‌ شده‌ است‌؛ ايرانيكا، ذيل‌ بريد و چاپار.
اين‌ فرضيه‌ با دو مشكل‌ عمده‌ مواجه‌ است‌: نخست‌ آنكه‌ آيا اين‌ كلمه‌ خود در زبان‌ روميان‌ آن‌ قدر شهرت‌ داشته‌ است‌ كه‌ شايستگى‌ وام‌گيري‌ بيابد؟ كلمه‌ به‌ معناي‌ خود پست‌ نيست‌ و تنها در معنى‌ اسب‌ چاپار بوده‌ است‌ و معلوم‌ نيست‌ چرا مسلمانان‌ كلمة اصلى‌ را رها كرده‌، يكى‌ از ابزارهاي‌ آن‌ را گرفته‌، و بر سازمان‌ خود اطلاق‌ كرده‌اند. از سوي‌ ديگر معلوم‌ نيست‌ كه‌ خود كلمة veredus تا چه‌ اندازه‌ به‌ كار مى‌رفته‌، و موارد و چگونگى‌ استعمال‌ آن‌ چه‌ بوده‌ است‌. دوم‌ آنكه‌ اين‌ كلمه‌ چندين‌ بار در شعر جاهلى‌ بيش‌ از دو سده‌ پيش‌ از اسلام‌ به‌ كار رفته‌ است‌ نك: آذرنوش‌، 29، اشاره‌ به‌ ابيات‌ امرؤالقيس‌ دوبار، حارث‌ بن‌ عباد و مثقّب‌؛ نيز نك: ابن‌ منظور، همانجا، شعر مُزَرَّد و اين‌ مورد كه‌ يافته‌ شده‌، همه‌ نمى‌توانند جعلى‌ باشند و حتى‌ اگر جعلى‌ باشند، باز اين‌ درجه‌ تكرار بر وجود و رواج‌ آن‌ در عصر جاهلى‌ دلالت‌ روشن‌ دارد. بنابراين‌، وام‌گيري‌ مجدد آن‌ در سدة م‌، ديگر وجهى‌ نمى‌تواند داشت‌.
براي‌ اين‌ كلمه‌، ريشه‌هاي‌ كهن‌ ديگر نيز پيشنهاد شده‌ است‌: هُرن‌ ص‌ 9 ¡ حاشيه‌تنها ريشة بابلى‌را معقول‌مى‌پندارد. گزنيوس‌د 842م‌ريشة عبري‌fered استر را، و ديگري‌ كلمة آلمانى‌ Pferd اسب‌ را اصل‌ آن‌ پنداشته‌اند نك: مرمرجى‌، 9. اما مرمرجى‌ خود ص‌ 8-4 پس‌ از بحثى‌ بسيار مفصل‌، كلمه‌ را از ريشة عربى‌ «برد» يا «ابرد» مشتق‌ دانسته‌ است‌. با اينهمه‌، وي‌ به‌ احتمال‌ اشتقاق‌ كلمه‌ از «بَريدن‌» فارسى‌ اشاره‌ كرده‌، و سپس‌ آن‌ را رد نموده‌ است‌ ص‌ 2-3. اين‌ نظريه‌، با آنچه‌ بهمن‌ سركاراتى‌ در مقالة تحقيقى‌ خود نك: ص‌ 19-20 عرضه‌ كرده‌ است‌، بى‌ شباهت‌ نيست‌. سركاراتى‌ براي‌ كلمه‌ دو ريشة فارسى‌ پيشنهاد مى‌كند: يكى‌ *bara-vaida برندة آگاهى‌... است‌ و ديگري‌ bar+ida فارسى‌ ميانه‌ *، baritak قس‌: آوريده‌ به‌ جاي‌ آورده‌، دوشيده‌ به‌ جاي‌ دوخته‌.... وجود كلمة «بريدگان‌» در كتاب‌ ابن‌بلخى‌ ص‌ 3 شايد تأييدي‌ بر اين‌ نظر باشد.
آنچه‌ ذهن‌ِ تقريباً همة خاورشناسان‌ را به‌ سوي‌ جنبة ايرانى‌ بريد مى‌كشاند، آن‌ است‌ كه‌ اصطلاحات‌ مربوط به‌ اين‌ سازمان‌، اساساً فارسى‌ است‌ و از همه‌ مشهورتر، دو كلمة فَيْج‌ از پيك‌ و «فُرانق‌» از پروانك‌ = پروانه‌ به‌ معنى‌ حامل‌ كيسه‌هاي‌ پست‌، نك: خوارزمى‌، 4. نكتة بسيار جالب‌ توجه‌ آنكه‌ اين‌ دو كلمه‌ هم‌ در شعر جاهلى‌ آمده‌اند فرانق‌ بار در شعر امرؤالقيس‌، فيج‌ يك‌ بار در شعر عدي‌ بن‌ زيد و هم‌ در ديگر زبانهاي‌ سامى‌ نك: آذرنوش‌، 9، 38، 39. ديگر كلمة «اَسكُدار» تقريباً معادل‌ بارنامه‌ است‌ كه‌ خوارزمى‌ همانجا از اصل‌ «از كوداري‌» از كجا آورده‌اي‌ پنداشته‌ است‌ كه‌ اشتقاقى‌ عاميانه‌ به‌ نظر مى‌آيد.
در دورانهاي‌ كهن‌، هيچ‌ منبعى‌ نيست‌ كه‌ موضوع‌ بريد را به‌ نحو جامعى‌ شرح‌ داده‌ باشد. منابع‌ موجود، خواه‌ تاريخى‌ از نوع‌ طبري‌، مسعودي‌ و...،خواه‌ جغرافيايى‌ و راه‌ شناختى‌از نوع‌ مسالك‌ ،خواه‌ ادبى‌ از نوع‌ آثار جاحظ يا خواجه‌ نظام‌الملك‌ و خواه‌ فرهنگهاي‌ عمومى‌ و يا مصطلح‌شناسى‌ از نوع‌ خوارزمى‌، همه‌ به‌ اشاراتى‌ كوتاه‌ بسنده‌ مى‌كنند و چگونگى‌ كاركرد آن‌ را غالباً بايد از لابه‌لاي‌ حكايتها و روايتها از نوع‌ روايات‌ بيهقى‌ استنباط كرد. ابن‌ فضل‌الله‌ عمري‌ را شايد بتوان‌ نخستين‌ كسى‌ دانست‌ كه‌ علاوه‌ بر توضيح‌ اصطلاحات‌ بريد، به‌ ديد تاريخى‌ نيز به‌ آن‌ نگريسته‌ است‌ و بيشتر كسانى‌ كه‌ به‌ تاريخچة بريد مى‌پردازند، بر همان‌ اثر استناد مى‌كنند نك: 2 .EIروايات‌ ابن‌ فضل‌الله‌، در صبح‌ الاعشى‌ تكرار شده‌، و اندكى‌ گسترش‌ يافته‌ است‌، چندان‌ كه‌ آن‌ را مى‌توان‌ بهترين‌ و جامع‌ترين‌ منابع‌ به‌ شمار آورد؛ به‌خصوص‌ كه‌ در حوزة كار او، يعنى‌ مصر و شام‌ در عصر مماليك‌، منابع‌ به‌ نحو شگفت‌آوري‌ فراوان‌ و گوياست‌. گستردگى‌ اين‌ منابع‌ به‌ سواژه‌ امكان‌ داد كه‌ «چاپار در امپراتوري‌ مماليك‌» را تدوين‌ كند. اما او امكان‌ ديگري‌ نيز داشت‌ كه‌ شايد ديگر در سرزمينهاي‌ خاوري‌ اسلام‌ وجود نداشته‌ باشد؛ و آن‌ بازشناسى‌ و پژوهش‌ دربارة راههاي‌ پست‌ و منزلگاهها و رباطها و كاروانسراهاي‌ مربوط به‌ بريد است‌ كه‌ هنوز به‌ صورت‌ نيم‌ ويرانه‌ در آن‌ مناطق‌ مى‌توان‌ بازيافت‌ نك: ص‌ .18
ترديد نيست‌ كه‌ سازمان‌ «بريد» گاه‌ با نامهاي‌ گوناگون‌ در سراسر تاريخ‌ ايرانيان‌ و اعراب‌ در چارچوبهايى‌ متفاوت‌ وجود داشته‌ است‌. از عصر هخامنشى‌ و اشكانى‌ آگاهيهاي‌ اندكى‌ به‌ دست‌ رسيده‌ است‌. اطلاعات‌ ما از عصر ساسانى‌ نيز چندان‌ فراوان‌ نيست‌، اما آن‌ قدر هست‌ كه‌ بر توان‌ و گستردگى‌ شگفت‌آورش‌ دلالت‌ كند نك: دنبالة مقاله‌. اين‌ سازمان‌، گويى‌ با همان‌ چارچوب‌ ساسانى‌، به‌ امويان‌ منتقل‌ شد، هر چند كه‌ تأثير بيزانس‌ را نبايد فراموش‌ كرد؛ سپس‌ در عصر عباسى‌ به‌ اوج‌ قدرت‌ رسيد و كتابهاي‌ راه‌ شناخت‌ براي‌ كار بريد در همان‌ زمان‌ تأليف‌ شد. در دوران‌ سلجوقى‌ بريد اندكى‌ راكد شد، اما از ميان‌ نرفت‌. تقريباً در همين‌ زمانها، در سرزمينهاي‌ باختر اسلام‌ نيز چندي‌ از رونق‌ افتاد تا دوباره‌ در عصر مماليك‌ سازمانى‌ سخت‌ نيرومند گرديد و ديرزمانى‌ ادامه‌ يافت‌. در شرق‌، پس‌ از حملة مغولان‌ شيوه‌هاي‌ خبررسانى‌ مغولى‌ و اصطلاحات‌ خاص‌ آنان‌ رايج‌ شد و بسياري‌ از اين‌ مصطلحات‌ هنوز در زبان‌ فارسى‌ به‌ كار مى‌رود.
تصوير عمومى‌ بريد: در آثار معاصران‌، خواه‌ خاورشناس‌ و خواه‌ ايرانى‌ و عرب‌ تصويري‌ كه‌ معمولاً از بريد داده‌ مى‌شود، داراي‌ دو جنبة جغرافيايى‌ و اداري‌ است‌: از جنبة نخست‌، بريد شبكة راههايى‌ است‌ كه‌ بايد سراسر كشور را پوشش‌ دهد. اين‌ راهها، گاه‌ همان‌ راههاي‌ عمومى‌ كشورند، گاه‌ جاده‌هايى‌ خاص‌ بريد. در هر راه‌، منزلگاههايى‌ به‌ فاصلة دو فرسنگ‌ نواحى‌ شرقى‌ يا فرسنگ‌ نواحى‌ غربى‌ به‌ نام‌ «سكه‌» يا گاه‌ رباط تأسيس‌ شده‌ بود كه‌ براي‌ استراحت‌ يا به‌ خصوص‌ براي‌ تعويض‌ مركب‌ اسب‌، قاطر و شتر به‌ كار مى‌آمد. شرح‌ نسبتاً دقيقى‌ از اين‌ راهها و سكه‌ها را در كتابهاي‌ راه‌ شناخت‌ از نوع‌ مسالك‌ و ممالك‌ و حتى‌ گاه‌ الخراج‌ مى‌توان‌ يافت‌.
اين‌ سازمان‌ اداري‌ كه‌ صاحب‌ ديوان‌ البريد بر آن‌ رياست‌ داشت‌، مخصوص‌ دولت‌ بود. اصحاب‌ البريد در شهرستانها از صاحب‌ البريد در مركز اطاعت‌ مى‌كردند. مأموران‌ بريد المرتّبون‌ هم‌ كارگزار بودند و هم‌ نامه‌بر. نامه‌بران‌ گاه‌ سواره‌ كه‌ گاه‌ اسكدار خوانده‌ مى‌شدند و گاه‌ پياده‌ فيج‌، فرانق‌، مساعى‌ يا دونده‌ راه‌ مى‌سپاردند تا مجموعه‌هاي‌ پستى‌ خرائط را به‌ مقصد برسانند. صاحب‌ بريد پيوسته‌ با شخص‌ خليفه‌ يا شاه‌ و يا سلطان‌ رابطه‌ داشت‌، زيرا كار او به‌ نامه‌رسانى‌ منحصر نبود، بلكه‌ در مقام‌ جاسوس‌ مخصوص‌ دربار نيز عهده‌دار وظايف‌ حساسى‌ بود، و اينجا نقش‌ نامه‌رسانى‌ او با نقش‌ گزارشگر مُنهى‌ يا مراقب‌ و ناظر مُشرف‌ درهم‌ مى‌آميخت‌. از طريق‌ هم‌ ايشان‌ بود كه‌ آگاهيهاي‌ بسيار گوناگونى‌ به‌ مركز حكومت‌ مى‌رسيد: دربارة اميران‌ و كارگزاران‌ و سركشيها و توطئه‌هاي‌ آنان‌، دربارة مأموران‌ خراج‌، وضعيت‌ كارمندان‌ دولتى‌ يا چگونگى‌ زندگى‌ عامه‌، قاضيان‌ و مستغلات‌ دولتى‌.
دو سازمان‌ موازي‌ ديگر در كنار بريد وجود داشته‌ است‌: يكى‌ دستگاهى‌ كه‌ به‌ ياري‌ كبوتران‌ نامه‌ها را مى‌فرستاد و ديگر سازمانى‌ كه‌ براي‌ اطلاع‌ رسانى‌ از آتش‌ و نور و آينه‌ استفاده‌ مى‌كرد نك: سوور، 85 -83 º 1 ؛ EIسمج‌، 41 -40 º بارتولد، 31 -30 º لوي‌، 02 -99 º 2 ؛ EIناظم‌، 46 -45 º ايرانيكا، ذيل‌چاپار.
بررسى‌دو روايت‌، نقش‌، شخصيت‌و اهميت‌«صاحب‌بريد» و دستياران‌او را به‌نيكى‌باز مى‌نمايند. راست‌است‌كه‌اين‌روايتها در دو زمان‌معين‌تدوين‌شده‌اند، اما مفهوم‌عمومى‌آنها مى‌تواند در همة دورانها معتبر باشد. روايت‌نخست‌، دو بخش‌از الخراج‌قدامة بن‌جعفر است‌د 37ق‌كه‌در آن‌امر بريد را چنين‌شرح‌مى‌دهد و گاه‌توصيه‌مى‌كند: بريد بايد ديوانى‌مستقل‌باشد. نامه‌ها همه‌در آنجا گرد آيد. صاحب‌بريد بايد به‌همه‌چيز آگاه‌باشد و خود نامه‌هاي‌«اصحاب‌بريد و خبر» را به‌خليفه‌برساند و مى‌بايد بر كار «فرانق‌»ها پروانه‌ها يا پيشتازان‌بريد، «موقّع‌»ها دبيرانى‌كه‌بايد نامه‌ها را امضا كنند و «مرتّب‌»ها كارگزاران‌رسمى‌نظارت‌داشته‌باشد، حقوقشان‌را بپردازد و مأموران‌نامه‌بر اصحاب‌الخرائط را در شهرهاي‌ديگر منصوب‌كند. موضوع‌بسيار مهم‌آنكه‌اين‌صاحب‌بريد، بايد كاملاً مورداعتماد باشد ص‌7.
همو در جاي‌ديگر، باز وظايف‌رئيس‌بريد را در فرمانى‌كه‌گويا در 15ق‌/27م‌نگاشته‌شده‌، شرح‌مى‌دهد كه‌فهرست‌وار، شامل‌اين‌نكات‌است‌: اطلاع‌كامل‌از احوال‌عاملان‌خراج‌و املاك‌، دادن‌گزارشهاي‌دقيق‌، اطلاع‌ از اوضاع‌شهرها، احوال‌مردم‌و به‌خصوص‌مأموران‌دولتى‌، توجه‌خاص‌به‌وضع‌حاكمان‌و اوضاع‌مالى‌در ضرابخانه‌ها، كسب‌آگاهيهاي‌لازم‌از وضع‌بازرگانى‌و مالياتها، مراقبت‌در ارسال‌پيام‌، اطمينان‌از صحت‌پيام‌، توجه‌به‌پيكها و مأموران‌«سكه‌»ها و ثبت‌و ضبط كار و محل‌آنان‌، ايجاد سرعت‌عمل‌در كار مأموران‌و ثبت‌زمان‌ورود و خروج‌آنان‌و ثبت‌هر گزارش‌به‌طور مستقل‌در نامه‌اي‌جداگانه‌مثلاً امر قاضيان‌در يك‌جا و امر خراج‌و ماليات‌و حقوقها در نامه‌اي‌ديگر ص‌0 -2.
روايت‌دوم‌، از سدة ق‌/1م‌است‌كه‌در سياست‌نامة نظام‌الملك‌طوسى‌ص‌5-6، 0 آمده‌است‌. ژرف‌ساخت‌موضوع‌، همان‌ است‌كه‌قدامه‌نقل‌كرده‌، اما بيان‌خواجه‌صريح‌تر و آمرانه‌تر است‌: هدف‌سازمان‌بريد، حفظ اطاعت‌مردم‌است‌، چنانكه‌كسى‌جسارت‌سركشى‌نيابد. جاسوسان‌بايد در لباس‌بازرگان‌، جهانگرد، صوفى‌، داروفروش‌و درويش‌از احوال‌همه‌، به‌خصوص‌احوال‌حاكمان‌و كارگزاران‌دولت‌به‌مركز خبر دهند. مشرف‌و صاحب‌بريد يا خبر حافظ اركان‌دولتند. ايشان‌بايد حقوقى‌آن‌قدر كافى‌داشته‌باشند كه‌به‌فساد كشيده‌نشوند. مستمري‌ايشان‌بايد نه‌از وجوه‌ايالتى‌و مالياتى‌، كه‌از خزانة مركزي‌پرداخت‌شود تا وابستگى‌آنان‌به‌شخص‌پادشاه‌محفوظ بماند. «چشم‌و گوش‌» شاهان‌هخامنشى‌كه‌از موضوع‌اين‌مقاله‌خارج‌است‌نيز ضرورتاً بايد همين‌خصايص‌را مى‌داشتند. از نظر نويسندگان‌مسلمان‌، همين‌شاهان‌باستانى‌بودند كه‌بريد را پى‌ريزي‌كردند. مثلاً ابن‌بلخى‌مى‌پندارد كه‌«ديوان‌بريد را به‌ابتدا، داراي‌بزرگ‌نهاد» ص‌5؛ نيز نك: حمزه‌، 8، كه‌به‌اسبهاي‌بريده‌دم‌اشاره‌مى‌كند؛ ثعالبى‌، 98؛ دربارة پست‌هخامنشى‌و روايتهاي‌يونانى‌، مثلاً نك: فراي‌، 07 -06 º نيز بريان‌، .382-384
در عصر ساسانى‌ سازمان‌ بريد با اندكى‌ تعديل‌ در جزئيات‌، به‌ كار خود ادامه‌ داد. اما اطلاعات‌ دربارة اين‌ سازمان‌ كه‌ بى‌گمان‌ بسيار نيرومند بوده‌، سخت‌ اندك‌ است‌ نك: كريستن‌سن‌، 12-13؛ فراي‌، .18-19
با اينهمه‌، روايتى‌ كه‌ كمتر موردتوجه‌ بوده‌ است‌ و اطلاعات‌ جالب‌ و منحصر به‌ فردي‌ به‌ دست‌ مى‌دهد، روايت‌ جاحظ در كتاب‌ القول‌ فى‌ البغال‌ است‌ كه‌ مى‌گويد: بريدان‌، نامه‌هاي‌ شاهان‌ را از فرغانة اقصى‌ تا سوس‌ اقصى‌ حمل‌ مى‌كردند. ايشان‌ در عصر وهرز، و زمانى‌ كه‌ مسروق‌ حاكم‌ حبشه‌ كشته‌ شد، از دورترين‌ نقاط يمن‌، به‌ سوي‌ كسري‌ روانه‌ مى‌شدند؛ نيز بريدان‌ كسري‌ به‌ حيره‌ نزد نعمان‌ و پيش‌ از آن‌ نزد پدرانش‌،همچنين‌ به‌بحرين‌نزد جُلَندي‌بن‌مُستكبِر مى‌رفتند.علاوه‌براين‌، همة عربستان‌، چه‌ باديه‌ها و چه‌ آباديها را بريدان‌ پادشاه‌ ساسانى‌ در مى‌نورديدند. مگر به‌ ناحيت‌ شام‌ كه‌ آن‌ ناحيه‌ در دست‌ خَثعَم‌ و غسان‌ و وابسته‌ به‌ روم‌ بود؛ غير از هنگامى‌ كه‌ فارس‌ به‌ روم‌ چيره‌ شد و در دست‌ كسري‌ بود ص‌ 1-2.
جاحظ در همين‌ روايت‌، به‌ وجود بريد در روم‌ نيز اشاره‌ مى‌كند و به‌ عنوان‌ شاهد دو بيت‌ از امرؤالقيس‌ نك: آغاز مقاله‌ مى‌آورد كه‌ در آن‌ شاعر «سوار بر بريد» به‌ سوي‌ قيصر مى‌رود، به‌ «سكه‌»اي‌ مى‌رسد و از «فرانق‌» پيشى‌ مى‌گيرد ص‌ 1؛ نيز نك: آذرنوش‌، 63.
در عصر اموي‌، بى‌گمان‌ سازمانى‌ به‌ نام‌ بريد، وجود داشته‌ است‌ و در اين‌ باره‌ بايد به‌ قول‌ نويسندگان‌ كهن‌ اعتماد كرد. اينان‌ مثلاً نك: مسعودي‌، /؛ ابوهلال‌، 91؛ ابن‌ فضل‌الله‌، 39-40؛ قلقشندي‌، 4/67- 68 بيشتر بر اين‌ عقيده‌اند كه‌ معاويه‌ بريد را پى‌ريزي‌ كرد و اين‌، زمانى‌ رخ‌ داد كه‌ امام‌ على‌ع‌ به‌ شهادت‌ رسيد و معاويه‌ سر آن‌ داشت‌ كه‌ اخبار را از اطراف‌ كشور، هرچه‌ زودتر به‌ دستش‌ برسانند؛ اما براي‌ تأسيس‌ اين‌ سازمان‌، ناچار شد از «دهقانان‌ فارسى‌» و برخى‌ كارگزاران‌ روم‌ ياري‌ جويد ابن‌ فضل‌الله‌، همانجا. برخى‌ عبدالملك‌ را پايه‌گذار بريد دانسته‌اند نك: همانجا و بر اين‌ باورند كه‌ وي‌ سازمانى‌ كوچك‌ را كه‌ تنها به‌ كار خبررسانى‌ اشتغال‌ داشت‌، سخت‌ گسترش‌ داد و بيشتر وظايفى‌ را كه‌ در دورانهاي‌ بعد بدانها برمى‌خوريم‌، به‌ عهدة آن‌ نهاد ابوهلال‌، همانجا.
اما از چگونگى‌ سازمان‌ بريد در روزگار امويان‌ اطلاعى‌ به‌دست‌ نيامده‌ است‌. از اصطلاحات‌ مربوط به‌ آن‌ فيج‌، اسكدار، فرانق‌ و... چيزي‌ در شعر اين‌ دوره‌ ديده‌ نمى‌شود هر چند كه‌ در شعر جاهلى‌ آمده‌ است‌. در اواخر همين‌ دوره‌ بود كه‌ عمر بن‌ عبدالعزيز د 01ق‌/19م‌ ميان‌ خراسان‌ و دمشق‌، بريدي‌ ايجاد كرد 1 ؛ EIلوي‌، ff. و ظاهراً همين‌ بريد، نخستين‌ سازمانى‌ بود كه‌ پس‌ از ساسانيان‌ در ايران‌ پديد آمد.
ابن‌ فضل‌الله‌ عمري‌ گويى‌ ميان‌ نابودي‌ بريد و سقوط امويان‌ رابطه‌اي‌ مستقيم‌ برقرار كرده‌ است‌؛ وي‌ مى‌نويسد: چون‌ نابودي‌ اين‌ دولت‌ نزديك‌ شد، رابطة بريدي‌ ميان‌ عراق‌ و خراسان‌ قطع‌ گرديد همانجا، اما عباسيان‌ نيز گويى‌ در تأسيس‌ آن‌، چندان‌ شتاب‌ نكردند. با اينهمه‌، رواياتى‌ چند گواه‌ بر وجود بريد در همين‌ دورة آغازين‌ عباسى‌ است‌؛ چنانكه‌ منصور با تأكيد بسيار توصيه‌ مى‌كند كه‌ صاحب‌ بريد اخبار مأموران‌ عالى‌ مرتبه‌ قاضى‌، رئيس‌ شرطه‌، مأمور خراج‌ را به‌ اطلاع‌ خليفه‌ برساند نك: ابن‌ اثير، /6. اين‌ توصيه‌، پيش‌ از آنكه‌ بر نقش‌ پستى‌ بريد دلالت‌ كند، نقش‌ جاسوسى‌ آن‌ را باز مى‌نمايد.
مهدي‌ نيز در 66ق‌/83م‌ دستور داد يك‌ راه‌ بريدي‌، ميان‌ بغداد تا مكه‌، مدينه‌ و يمن‌ برقرار شود كه‌ در آن‌ استر و شتر به‌ كار گرفته‌ شد همو، /3؛ نيز نك: لوي‌، همانجا. همو يك‌ سال‌ پيش‌ از آن‌ نيز ميان‌ بغداد و سرزمين‌ بيزانس‌ سازمان‌ بريد برقرار كرد تا اخبار فرزندش‌ هارون‌ كه‌ به‌ جنگ‌ بيزانس‌ رفته‌ بود، به‌ طور منظم‌ به‌ او برسد ابن‌ فضل‌الله‌، همانجا؛ قلقشندي‌، 4/68-69.
شگفت‌ آنكه‌ اطلاعاتى‌ كه‌ از دوران‌ خلافت‌ هارون‌الرشيد، دربارة بريد به‌ دست‌ رسيده‌، سخت‌ اندك‌ است‌. همة نويسندگان‌ معاصر، بر گستردگى‌ اين‌ سازمان‌ در آن‌ دوره‌ تأكيد ورزيده‌اند؛ اما هر چه‌ گفته‌اند، برپاية اطلاعاتى‌ استوار است‌ كه‌ حدود يك‌ سده‌ بعد پديد آمد. از دوران‌ مأمون‌ نيز يكى‌ دو روايت‌ بيشتر در دست‌ نيست‌ كه‌ آنهم‌ اندكى‌ رنگ‌ افسانه‌ دارد نك: ابن‌ فضل‌الله‌، 41؛ قلقشندي‌، 4/69. نيز گفته‌اند هنگامى‌ كه‌ طاهر حدود سال‌ 07ق‌/22م‌ در خراسان‌ نام‌ مأمون‌ را از خطبه‌ انداخت‌، كلثوم‌ بن‌ ثابت‌ كه‌ صاحب‌ بريد خليفه‌ در خراسان‌ بود، با آنكه‌ سخت‌ از انتقام‌ طاهر بيم‌ داشت‌، ناچار خبر را به‌ مأمون‌ رسانيد طبري‌، /94 - 95. باز در اينجا هم‌ جنبة جاسوسى‌ بريد بر ديگر جنبه‌هاي‌ آن‌ غلبه‌ دارد.
از سدة ق‌ كار بريد چندان‌ اهميت‌ يافت‌ كه‌ ابن‌ خردادبه‌ د ح‌ 00ق‌ اديب‌ و دولتمردي‌ كه‌ به‌ نديمى‌ خليفه‌ معتمد نيز برگزيده‌ شده‌ بود، رياست‌ بريد ناحية جبال‌ را عهده‌دار گرديد. ابن‌ خردادبه‌ در كتاب‌ خود المسالك‌ و الممالك‌ راهها و مملكتها از آميختگى‌ مسائل‌ مالياتى‌ با شناسايى‌ شهرها ص‌ - 5، جم، رابطة مستقيم‌ ميان‌ بريد و خراج‌ را در دستگاه‌ دولت‌ نشان‌ مى‌دهد. جالب‌ توجه‌ آنكه‌ حدود 0 سال‌ بعد، قدامة بن‌ جعفر كه‌ كتابى‌ در همين‌ زمينه‌ تأليف‌ كرد، آن‌ را الخراج‌ ناميد و نه‌ «مسالك‌». وي‌ كه‌ صاحب‌ بريد خليفه‌ مكتفى‌ حك 89- 95ق‌/ 02- 08م‌ بود، مهم‌ترين‌ اطلاعات‌ را در اين‌ زمينه‌ به‌ دست‌ داده‌ است‌. مقدمة او كهن‌ترين‌ منبعى‌ است‌ كه‌ مصطلحات‌ خاص‌ بريد را يكجا گرد آورده‌ است‌. نكتة مهم‌ آنكه‌ وي‌ به‌ شرح‌ «سكه‌»هاي‌ مأموران‌ بريد و نگهداري‌ «خرائط» كيسة نامه‌ يا بارنامه‌ پرداخته‌، و نيز در بخش‌ گسترده‌اي‌ از سرزمينهاي‌ اسلامى‌، شمار منزلگاههاي‌ بريد را نزديك‌ به‌ هزار سكه‌ دانسته‌ است‌ نك: ص‌ 24-29.
ابن‌ حوقل‌ د پس‌ از 67ق‌/78م‌ وجود سازمان‌ استوار بريد، و به‌ خصوص‌ «صاحب‌ خبر و بريد» را در نواحى‌ سيستان‌ تأييد مى‌كند ص‌ 24.
طى‌ سده‌هاي‌ و ق‌، اطلاعات‌ ما دربارة بريد در ايران‌، از آنچه‌ گذشت‌ فراتر نمى‌رود؛ تنها روايتى‌ كه‌ مى‌توان‌ از آن‌ بهره‌ گرفت‌ و اتفاقاً نظر محققان‌ را جلب‌ نكرده‌، آن‌ است‌ كه‌ عمرو ليث‌ «هزار رباط كرد» تاريخ‌...، 68. از آنجا كه‌ در ايران‌ لفظ رباط به‌ معنى‌ «سكه‌» نيز به‌ كار مى‌رفته‌، بعيد نيست‌ كه‌ از آن‌ رباطها براي‌ كار بريد هم‌ استفاده‌ مى‌شده‌ است‌.
از دورة سامانيان‌ تقريباً هيچ‌ خبري‌ بر جاي‌ نمانده‌ است‌. تنها مستند بازورث‌ ص‌ نيز روايت‌ نرشخى‌ ص‌ 6 است‌ كه‌ مى‌گويد اميرنصر سامانى‌ چند ديوان‌ از جمله‌ ديوان‌ بريد بنا كرد. اما اين‌ لفظ در چاپ‌ مدرس‌ رضوي‌ «ديوان‌ مؤيد» است‌. چون‌ اين‌ كلمه‌ بى‌معنا مى‌نمايد، فراي‌ در ترجمة انگليسى‌ كتاب‌، آن‌ را «بريد» خوانده‌، و بازورث‌ نيز بر آن‌ قرائت‌ اعتماد كرده‌ است‌.
ابن‌ فضل‌الله‌ عمري‌ ص‌ 41؛ نيز نك: قلقشندي‌، 4/69 قاطعانه‌ معتقد است‌ كه‌ ديلميان‌ كار بريد را به‌ كلى‌ برچيدند تا آزادانه‌ هر چه‌ مى‌خواهند بكنند و خبري‌ به‌ دستگاه‌ خلافت‌ نرسد. اما براساس‌ اطلاعاتى‌ كه‌ مى‌توان‌ از منابع‌ جمع‌ كرد، بايد باور داشت‌ كه‌ ديلميان‌ سازمان‌ بريد را توان‌ تازه‌اي‌ بخشيدند. معزالدوله‌ ظاهراً نخستين‌ كسى‌ بود كه‌ نظام‌ «ساعيان‌» دوندگان‌، يا فيج‌ را پديد آورد 2 ؛ EIزيدان‌، 03؛ نيز نك: فقيهى‌، 58؛ آبادي‌، 30. ترديد نيست‌ كه‌ عضدالدوله‌ در كار بريد بيش‌ از همه‌ مؤثر بوده‌ است‌. از صبحگاه‌ در انتظار اخبار تازه‌ بود و بر كسانى‌ كه‌ سستى‌ مى‌كردند، بسيار سخت‌ مى‌گرفت‌ ابن‌ جوزي‌، 4/92-93؛ نيز نك: متز، /9. وي‌ مقرر كرده‌ بود كه‌ اخبار روزه‌ از شيراز به‌ بغداد برسد همانجاها؛ قس‌: اشپولر، /15. در درگاه‌ معزالدوله‌، دو پيك‌ فيج‌ دونده‌ پيدا شده‌ بودند كه‌ مى‌توانستند روزي‌ چهل‌ و چند فرسخ‌ بدوند !. صابى‌ تأكيد مى‌كند كه‌ در قديم‌ «خريطه‌ها» كيسه‌هاي‌ چرمى‌ پست‌ روزه‌ مى‌رسيد و خريطه‌هاي‌ مصر 1 روزه‌؛ اما در عصر عضدالدوله‌، خريطه‌هاي‌ فارس‌ روزه‌ مى‌رسيد ص‌ 7- 8. به‌ گفتة ابن‌ جوزي‌ 4/93 ميوه‌هاي‌ تازه‌ از شيراز به‌ بغداد روزه‌ مى‌رسيد. زيدان‌ به‌ چند دسته‌ مأمور اشاره‌ مى‌كند: شعوَذيها كه‌ مأمور انتقال‌ كارگزاران‌ و اميران‌ از راه‌ بريد بودند، كوهبانيان‌ كه‌ خبرگزاران‌ بودند، و دسته‌اي‌ كه‌ مأمور باز كردن‌ خرائط نزد خليفه‌ بودند.
به‌ هر حال‌، مى‌دانيم‌ كه‌ در اين‌ دوره‌، ارتباطى‌ منظم‌ ميان‌ بغداد و ري‌، سپس‌ ميان‌ بغداد و شيراز برقرار شده‌ بود قس‌: ايرانيكا، ذيل‌ چاپار.
سرانجام‌، در دوران‌ غزنوي‌ است‌ كه‌ به‌ يمن‌ تاريخ‌ بيهقى‌، انبوهى‌ آگاهى‌ از اوضاع‌ بريد فراهم‌ مى‌آيد و آنچه‌ براي‌ دوران‌ پيش‌ يا پس‌ از اين‌ عصر به‌ حدس‌ و گمان‌ دريافته‌ مى‌شد، تأييد مى‌كند. در اينجا از صاحب‌ بريد مثلاً /6، /60، نايب‌ بريد مثلاً /61، قاصد /46، خريطه‌ /93، اسكدار /46؛ نيز نك: خطيب‌ رهبر، /56 -57، به‌ معنى‌ پيك‌ سواره‌، منزلگاه‌ بريد، خريطه‌ يا كيسة چرمين‌ نامه‌ها، و يا به‌ معنى‌ بريدي‌ كه‌ در هر منزل‌ اسب‌ عوض‌ مى‌كند، رجالان‌ پيكهاي‌ پياده‌، قَوَدكشان‌ يدك‌ كشان‌ اسب‌، منهى‌ خبرگزار، انهاء اخبار گزارش‌ /6، /46؛ نيز نك: خطيب‌ رهبر، /56 و معمانامه‌ /56- 58 سخن‌ رفته‌ است‌.
از اين‌ روايات‌ چنين‌ برمى‌آيد كه‌ صاحب‌ بريد از بزرگان‌ و وابستگان‌ دربار بوده‌، و به‌ ناچار با دبيران‌ رسالت‌ و ديوان‌ اِشراف‌ پيوند مداوم‌ داشته‌ است‌؛ چنانكه‌ نامه‌هاي‌ مهم‌ و محرمانه‌ را بيشتر رئيس‌ ديوان‌ رسالت‌، ابونصر مشكان‌ مى‌گشود. مأموران‌ بريد، يا قاصد بودند و يا منهى‌ كه‌ گاه‌ پياده‌ رجال‌ و گاه‌ سواره‌ اسكدار سفر مى‌كردند. سواران‌ در صورت‌ نياز، شبانه‌روز در سفر بودند و در هر منزل‌، اسب‌ تازه‌ نفس‌ اسب‌ آسوده‌ برمى‌گرفتند و به‌ تاخت‌ مناقله‌ ادامة سفر مى‌دادند بيهقى‌، /92، تا سرانجام‌ «خريطه‌» را به‌ دست‌ طرف‌ مقابل‌ مى‌رساندند همو، /93؛ نيز ممكن‌ بود كه‌ چندين‌ اسب‌ بى‌سوار به‌ دنبال‌ برند كاري‌ كه‌ به‌ عهدة قودكشان‌ بود تا در صورت‌ نبودن‌ منزلگاه‌ بر سر راه‌، از آنها استفاده‌ شود همو، /46. گاه‌ ممكن‌ بود كه‌ چندين‌ قاصد را با بريد همراه‌ سازند تا از هر مرحله‌، يكى‌ باز گردد و خبر باز آورد. اما چون‌ احتمال‌ كژ رفتاري‌ و خيانت‌ نيز مى‌رفت‌، مردي‌ «منهى‌» را پنهانى‌ همراه‌ گروه‌ مى‌كردند تا همه‌ چيز را از احوال‌ قاصدان‌، به‌ مركز خبر دهد. گويا سلطان‌ مسعود در تدارك‌ جاسوسان‌ منهى‌ چيره‌ دست‌ بود همانجا.
اما كار مأموران‌ بريد هميشه‌ آسان‌ نبود، زيرا گاه‌ معارضان‌ راه‌ را بر آنان‌ مى‌بستند و نامه‌هايشان‌ را به‌ زور مى‌ستاندند؛ همچنان‌ كه‌ ابوسهل‌ راه‌ خوارزم‌ را بست‌ و نامه‌هايى‌ را به‌ چنگ‌ آورد نك: همو، /56. براي‌ اين‌ كار نيز چند چاره‌ انديشيده‌ بودند. جالب‌ترين‌ آنها شيوة رمزنگاري‌ بود كه‌ بيهقى‌ «معمانامه‌» يا «نامة معما» خوانده‌ است‌ /57، 58. رمزگشايى‌ اين‌ نامه‌ها، البته‌ آسان‌ نبود، چنانكه‌ گاه‌ ناچار مى‌شدند براي‌ حل‌ «معمايى‌» كه‌ به‌ چنگ‌ مى‌افتاد، نويسنده‌ را يافته‌، به‌ زور و نيرنگ‌، وادار به‌ كشف‌ رمز كنند همو، /57.
راه‌ ديگر آن‌ بود كه‌ جاسوسان‌ يا مأمورانى‌ با لباس‌ مبدل‌ گسيل‌ كنند، همچون‌ بازرگان‌، سياح‌، درويش‌ و داروفروش‌ نظام‌الملك‌، 0؛ نيز نك: بازورث‌، و ايشان‌ غالباً نامه‌هاي‌ حساس‌ را در جاهايى‌ كه‌ به‌ آسانى‌ قابل‌ كشف‌ نبود، پنهان‌ مى‌كردند. مثلاً بيهقى‌ مى‌نويسد كه‌ سياحى‌ نزد بزرگى‌ آمد و در خلوت‌، عصاي‌ خود را بشكافت‌ و نامة «نايب‌ بريد» را از آن‌ به‌ در آورد. وي‌ علاوه‌ بر نامه‌، پيغام‌ شفاهى‌ نيز عرضه‌ كرد /61-62. در جاي‌ ديگر /63 كسى‌ كه‌ به‌ نوشتن‌ نامة دروغين‌ وادار شده‌ بود، چنين‌ اطلاع‌ داد كه‌ «هرچه‌ پس‌ از اين‌ نويسم‌، به‌ مراد و املاي‌ ايشان‌ باشد... كه‌ كار من‌ با سياحان‌ و قاصدان‌ پوشيده‌ افتاد...» نيز نك: /60. سياحى‌ ديگر از جانب‌ صاحب‌ بريد خوارزم‌، اخباري‌ از توطئه‌ها و شورشهاي‌ محلى‌ براي‌ سلطان‌ مسعود آورد. نويسنده‌ صاحب‌ بريد همچنان‌ گفته‌ بود كه‌ هرچه‌ به‌ طور رسمى‌ مى‌نويسد، «به‌ مراد ايشان‌» مى‌نويسد همو، /47. اين‌ سياح‌، نامه‌ مُلَطَّفه‌ را در جلد چرمين‌ يا پارچة پيرامون‌ كوزة آب‌ پنهان‌ كرده‌ بود. در جاي‌ ديگر /50-51 كفشگري‌ كه‌ جاسوس‌ بغراخان‌ بود، نامه‌ها را به‌ شكل‌ ماهرانه‌اي‌ داخل‌ چوبهاي‌ ميان‌ تهى‌ به‌ ظاهر ابزار كفشگري‌ پنهان‌ كرده‌ بود.
امر بريد براي‌ مسعود غزنوي‌ چندان‌ مهم‌ بود كه‌ در پيمان‌نامه‌اي‌ با قدرخان‌ از شاهان‌ آل‌ افراسياب‌ در تركستان‌ شرط كرد كه‌ انتخاب‌ قاضيان‌ و صاحب‌ بريدان‌ بايد با خود او باشد همو، /6؛ نيز نك: ناظم‌، ff. 45 º ايرانيكا؛ بازورث‌، ff. 1 º آبادي‌، 27 بب.
با توجه‌به‌سخن‌ابن‌فضل‌الله‌عمري‌ص‌41، بايد بپذيريم‌كه‌سلجوقيان‌به‌سبب‌كشاكشهايى‌كه‌ميان‌خود داشتند، بنياد سازمان‌بريد را برچيدند و به‌«رسولان‌اسب‌سوار يا شتر سوار» بسنده‌كردند نيز نك: قلقشندي‌، 4/69. اين‌نظر را مؤلفانى‌كه‌بر احوال‌ايران‌و عراق‌آگاهى‌تمام‌داشتند، تأييد مى‌كنند. در تاريخ‌دولة آل‌سلجوق‌، مؤلف‌نخست‌به‌گسترش‌اسماعيليان‌در ايران‌اشاره‌كرده‌است‌، گويى‌علت‌آن‌را نبودن‌«اصحاب‌الخبر» در كشور مى‌داند؛ سپس‌مى‌افزايد كه‌تا آن‌زمان‌كسى‌به‌نام‌صاحب‌خبر وجود داشت‌. اما الب‌ارسلان‌، پس‌از مذاكره‌با نظام‌الملك‌، اظهار داشت‌كه‌ديگر به‌چنين‌شخصى‌نياز نيست‌؛ زيرا گزارشهاي‌آنان‌ممكن‌است‌دستگاه‌مركزي‌را به‌بيراهه‌كشاند. بدين‌سان‌، در 55ق‌/063م‌«آن‌رسم‌به‌كلى‌ساقط شد» بنداري‌، 8؛ سواژه‌، .11 جالب‌ توجه‌ آنكه‌ نظامى‌ عروضى‌ نيز تأكيد مى‌كند سلجوقيان‌ كه‌ «مردمان‌ بيابان‌نشين‌ بودند»، ديوان‌ بريد را نابود كردند ص‌ 4. با اينهمه‌، آنچه‌ نظام‌الملك‌ طوسى‌ در اين‌ باره‌ نقل‌ مى‌كند، نبايد ناديده‌ گرفته‌ شود. وي‌ داشتن‌ «صاحب‌ خبر و منهى‌» را براي‌ پادشاه‌ واجب‌ مى‌داند، زيرا اين‌ سازمان‌ از دوران‌ باستان‌ وجود داشته‌ است‌ ص‌ 5. سپس‌ آنچه‌ او دربارة چگونگى‌ مأموران‌ نقل‌ مى‌ كند، گويى‌ چنان‌ است‌ كه‌ بايد بر احوال‌ موجود منطبق‌ شود: اين‌ كار بايد «به‌ دست‌ و زبان‌ و قلم‌» افراد كاملاً مطمئن‌ باشد و ايشان‌ بايد از دست‌ شاه‌ مزد بگيرند تا به‌ هيچ‌ كس‌ ديگر وابسته‌ نگردند. اين‌ مأموران‌ موجب‌ مى‌شوند كه‌ بيم‌ شاه‌ در دل‌ همگان‌ افتد و كسى‌ زهرة كج‌رفتاري‌ نداشته‌ باشد ص‌ 5-6.
در هر حال‌، ملاحظه‌ مى‌شود كه‌ به‌ رغم‌ پيشنهادهاي‌ خواجه‌ نظام‌الملك‌، چيزي‌ به‌ نام‌ ديوان‌ بريد در آغاز دورة سلجوقى‌ وجود نداشت‌ و گويا دو ديوان‌ بريد و اِشراف‌ در زمان‌ ملكشاه‌ پديد آمد نك: كلاوسنر، 7 و بى‌گمان‌ ديوان‌ اشراف‌ امور جاسوسى‌ را به‌ عهده‌ مى‌گرفت‌.
دربارة سرزمينهاي‌ شرقى‌تر، يعنى‌ هندوستان‌ بهترين‌ گزارش‌ از آن‌ ابن‌ بطوطه‌ /06 از سدة ق‌/4م‌ است‌. در آنجا دو نوع‌ بريد داشتند: «اَوُلاق‌» كه‌ بريد سواره‌ و مخصوص‌ سلطان‌ بود كه‌ راهشان‌ داراي‌ منزلگاههايى‌ در هر ميل‌ = كُرُوه‌ نزد هنديان‌ بود؛ ديگر «داوه‌» يا پيادگان‌ كه‌ در هر مرحله‌، يك‌ ميل‌ راه‌ مى‌رفتند. مأموران‌ بريد، ورود و خروج‌ خود را به‌ وسيلة زنگهايى‌ اعلام‌ مى‌داشتند.
سرزمينهاي‌ باختري‌ اسلام‌، طى‌ چندين‌ سده‌ از مركز خلافت‌ نخست‌ دمشق‌ و سپس‌ به‌ بغداد پيروي‌ مى‌كردند. اطلاعاتى‌ كه‌ از آن‌ دوره‌ به‌ جاي‌ مانده‌ است‌، بر وجود سازمان‌ بريد دلالت‌ دارد؛ چنانكه‌ در 92ق‌ شفيع‌ لؤلؤي‌، صاحب‌ بريد مصر بود ابن‌ تغري‌ بردي‌، /48، يا اينكه‌ معتضد، حدود سال‌ 00ق‌، ابن‌ بسام‌ شاعر د 02 يا 03ق‌ را بر بريد جند قِنَّسرين‌ و عواصم‌ گمارد مسعودي‌، /13.
از سدة ق‌/3م‌ به‌ بعد اطلاعات‌ در اين‌ باره‌ سخت‌ فراوان‌ مى‌گردد. بيبرس‌ حك 58 -76ق‌/260-277م‌ دوباره‌ بريد را به‌ گونه‌اي‌ برقرار كرد كه‌ نامه‌ها روزه‌ از قاهره‌ به‌ دمشق‌ مى‌رسيد. اخبار دوبار در هفته‌ به‌دستش‌ مى‌آمد و وي‌ براساس‌ آنها همه‌ گونه‌ تصميم‌ مى‌گرفت‌. وي‌با هزينة بسيار سنگين‌، كار بريد را در 59ق‌ به‌ كمال‌ رسانيد ، I/1124-1125 2 .EIابن‌ فضل‌الله‌ عمري‌ نيز كه‌ گويى‌ هيچ‌ اطلاعى‌ از دورة غزنوي‌ نداشته‌، پس‌ از اشاره‌ به‌ برچيده‌ شدن‌ بريد به‌ دست‌ ديلميان‌، اكتفا كردن‌ سلجوقيان‌ به‌ «رسول‌» و ادامة همين‌ شيوه‌ نزد زنگيان‌ هر چند كه‌ از شترهاي‌ اصيل‌ استفاده‌ مى‌كردند و ايوبيان‌ و نخستين‌ سلاطين‌ مملوك‌، تأكيد مى‌كند كه‌ بيبرس‌ پس‌ از سده‌ دوباره‌ بريد را به‌ كار انداخت‌. وي‌ سپس‌ توضيح‌ مى‌دهد كه‌ عموي‌ او، براساس‌ آنچه‌ از تاريخ‌ گذشتگان‌ مى‌دانست‌، سازمان‌ بريد را برپا داشت‌ ص‌ 41-42.
سواژه‌ كه‌ بر امر بازسازي‌ بريد در زمان‌ بيبرس‌ تأكيد مى‌كند، معتقد است‌ كه‌ دبيران‌ بيبرس‌ نمى‌توانستند به‌ ياري‌ آگاهيهاي‌ نظري‌ خويش‌، سازمانى‌ را با اينهمه‌ دقت‌ بازسازي‌ كنند و ناچار بايد از كسى‌ تقليد كرده‌ باشند. به‌ گمان‌ او، از شيوة مغولان‌ الاغ‌، يام‌ كه‌ ديگر براي‌ مسلمانان‌ ناآشنا نبود، تقليد شده‌ است‌ ص‌ .10-14
بريد مملوكى‌ نيز مانند همة بريدهاي‌ اسلامى‌، هيچ‌گاه‌ پُست‌ عمومى‌ نشد. از منزلگاههايى‌ كه‌ آثارشان‌ باقى‌ مانده‌ است‌، برمى‌آيد كه‌ آنها هرگز براي‌ پذيرايى‌ از كاروان‌ و مسافر بنا نشده‌ بودند؛ به‌ عبارت‌ ديگر بهره‌برداري‌ اقتصادي‌ در نظر نبوده‌ است‌، بلكه‌ بريد يكى‌ از سازمانهاي‌ مهم‌ حكومتى‌ گرديد كه‌ با مركز حكومتى‌ پيوند دائمى‌ داشت‌. حتى‌ راه‌ آن‌، با راه‌ عموم‌ مردم‌ متفاوت‌ بود و «درب‌ السلطان‌» يا «الدرب‌ السلطانى‌» خوانده‌ مى‌شد و براي‌ «المهمات‌ الشريفه‌» به‌ كار مى‌آمد قلقشندي‌، 4/70؛ سواژه‌، .14-15
عمده‌ترين‌ وظايف‌ بريد بيبرس‌ شامل‌ حمل‌ فرمانها و اطلاعات‌ نظامى‌، نامه‌هاي‌ سلطان‌ و ديگر نامه‌هاي‌ حكومتى‌، اطلاع‌رسانى‌ از احوال‌ ولايات‌ به‌ خصوص‌ شورشها و توطئه‌ها، انتقال‌ اميران‌ و بزرگان‌ مغضوب‌ به‌ تبعيدگاه‌، انتقال‌ كسانى‌ كه‌ سلطان‌ احضار مى‌كرد و انتقال‌ مأموران‌ رسمى‌ دولت‌ بود ابن‌ كثير، 3/29، 68-69، 08، 34- 35، 4/0، 0، 9-0. هيچ‌ كس‌ بدون‌ «مرسوم‌» سلطان‌ نمى‌توانست‌ بر اسبهاي‌ بريد سوار شود نيز نك: سواژه‌، .15-16
بيبرس‌ به‌ راستى‌ بريد را اعتبار بخشيد. وي‌ از سپيده‌ دم‌ منتظر پيكهاي‌ بريد بود و چند ساعت‌ بعد جواب‌ آن‌ را خود تدارك‌ مى‌ديد. حتى‌ يك‌ بار در حال‌ استحمام‌ بود كه‌ مأمور بريد را به‌ حضور پذيرفت‌ همو، .16-17
در اين‌ روزگار، تقريباً همة اصطلاحات‌ ديوان‌ بريد تغيير يافته‌ بود، مثلاً كيسة چرمى‌ را نه‌ خريطه‌، كه‌ «جراب‌» مى‌خواندند. «مركز» به‌ جاي‌ «سكه‌»، «والى‌ البريد» به‌ جاي‌ «صاحب‌ البريد» به‌ خصوص‌ در دمشق‌، «ساعى‌» براي‌ مهتر اسبان‌ و نه‌ پيك‌ پياده‌، «بريدي‌» براي‌ مأمور پست‌ جمع‌: بريديه‌ و «مقدم‌ البريديه‌» براي‌ مأمور اجرايى‌ امور به‌ كار مى‌رفت‌ و نيز پيادگانى‌ كه‌ اسبان‌ را مى‌راندند، «سوّاقون‌» مى‌خواندند. علامت‌ مخصوص‌ بريدهاي‌ سلطان‌، دستمالى‌ ابريشمين‌ به‌ رنگ‌ زرد فوطه‌ بود كه‌ مأموران‌ بر گردن‌ خود مى‌بستند همو، .19-21 وجود انبوهى‌ كلمة فارسى‌ ميرآخور، دواتدار، جوكاندار... چندان‌ غريب‌ نيست‌؛ اما گاه‌ كلماتى‌ به‌ راستى‌ شگفت‌ به‌ چشم‌ مى‌خورد. مثلاً بر اسبهايى‌ كه‌ براي‌ بريد يا سپاه‌ سلطان‌ مى‌خريدند، «الداغ‌السلطانى‌» مى‌نهادند. سپس‌ از همين‌ كلمة داغ‌، فعلى‌ نيز ساختند و گفتند: «يدوَّغها بالداغ‌ السلطانى‌» ابن‌ فضل‌الله‌، 46.
از راههاي‌ بريد در اين‌ دوران‌ به‌ نيكى‌ آگاهيم‌. تاريخ‌ تأسيس‌ راه‌ را سواژه‌ ص‌ داده‌ است‌. در «مراكزي‌» كه‌ ميان‌ راهها قرار داشت‌، بريديها اسب‌ تازه‌ برمى‌گرفتند و خود نيز در مركز بعدي‌ تعويض‌ مى‌شدند. مسافتها از يك‌ مركز تا مركز ديگر - اگرچه‌ از نظر تئوري‌ همان‌ فرسنگ‌ است‌ - بر حسب‌ شرايط جغرافيايى‌ بسيار متغير بوده‌ است‌ ابن‌ فضل‌الله‌، 39؛ سواژه‌، .27-28
معمولاً دو سازمان‌ ديگر نيز در كنار بريد فعاليت‌ داشت‌: يكى‌ مخصوص‌ كبوتران‌ نامه‌بر بود كه‌ پيوسته‌ در سراسر تاريخ‌ اسلام‌ رواج‌ داشت‌؛ حتى‌ در جايها و زمانهايى‌ كه‌ بريد ضعيف‌ يا نابود مى‌شد، كبوتران‌ به‌ كار نامه‌رسانى‌ ادامه‌ مى‌دادند و در همة منابع‌ به‌ آن‌ اشاره‌ رفته‌ است‌ براي‌ اين‌ دوره‌، نك: ابن‌ فضل‌الله‌، 54- 55؛ قلقشندي‌، /18-19؛ اسامه‌، 1 بب؛ ديگر، شيوة استفاده‌ از آتش‌، نور و آينه‌ بود كه‌ بيشتر جنبة نظامى‌ داشت‌ سواژه‌، .36
پس‌ از بيبرس‌ كار بريد هم‌ گسترش‌ بيشتر يافت‌ و هم‌ دچار تشريفات‌ فراوان‌ شد. الناصر محمد بن‌ قلاوون‌ د41ق‌/341م‌ كوشيد تا دولت‌ مركزي‌ را كه‌ پس‌ از بيبرس‌ دچار ضعف‌ شده‌ بود، دوباره‌ اعتبار بخشد و از جمله‌ آداب‌ خاصى‌ براي‌ بريد ايجاد كرد. مراسم‌ نامه‌گشايى‌ بسيار منظم‌ و مفصل‌ بود: «بريدي‌» را بزرگان‌ دربار، يعنى‌ امير جندار و دوادار و رئيس‌ ديوان‌ رسالت‌ وارد مى‌كردند. او زمين‌ را پيش‌پاي‌ سلطان‌ مى‌بوسيد و نامه‌ها را به‌ چهره‌ مى‌ماليد و به‌ سلطان‌ مى‌داد. او مهر از نامه‌ برمى‌گرفت‌ و به‌ رئيس‌ رسالت‌ مى‌داد تا بخواند مقريزي‌، /11؛ سواژه‌، .45-46
در همان‌ زمان‌، حمل‌ نشان‌ مخصوص‌ بريد كه‌ نشانى‌ مسين‌ يا زرين‌ بود و بر يك‌ روية آن‌ برخى‌ آيات‌ و ادعيه‌، و بر روية ديگر نام‌ سلطان‌ و تاريخ‌ و محل‌ ضرب‌ حك‌ شده‌ بود، معمول‌ گرديد و نيز گستردگى‌ كار مسئوليتهاي‌ تازه‌اي‌ به‌ وجود آورد: نائب‌ البريد در دمشق‌ اينك‌ «شادّ مراكز البريد»، در شهرهاي‌ كوچك‌تر، كسانى‌ در مقام‌ ناظر البريد تعيين‌ شدند؛ براي‌ اسبهاي‌ بريد، «امير آخور البريد» تعيين‌ شد... . و همة اين‌ امور، خواه‌ در قاهره‌ و خواه‌ در دمشق‌، به‌ همت‌ خاندان‌ بنى‌ فضل‌الله‌ انجام‌ مى‌يافت‌ همو، 49 .46,
با مرگ‌ محمد بن‌ قلاوون‌ و به‌ خصوص‌ در 48ق‌ اوضاع‌ دگرگون‌ شد و بريد به‌ دست‌ منشيان‌ دربار، به‌ ويژه‌ دوادار افتاد كه‌ با تشريفات‌ و عناوينى‌خاص‌، جواز سفر صادر مى‌كرد.0 سال‌بعد برقوق‌از 84ق‌/ 382م‌ كوشيد تا وضع‌ را سامان‌ دهد، اما نتيجة كار آن‌ شد كه‌ هزينة بريد به‌ عهدة حاكمان‌ ولايات‌، و از آنجا، بر دوش‌ تودة مردم‌ افتاد. با اينهمه‌، سازمان‌ بريد هنوز با تغييراتى‌ مثلاً راههاي‌ بريد با راههاي‌ كاروان‌رو يكى‌ شد پابرجا بود دربارة راههاي‌ اين‌ دوره‌، نك: همو، 80 .56,
با حملة تيمور 03ق‌/401م‌ ضربة نهايى‌ بر پيكر بريد وارد آمد. منزلگاههاي‌ سوريه‌ از اسب‌ و مأمور تهى‌ شد و كوششهاي‌ اميران‌ ديگر به‌ جايى‌ نرسيد تا در زمان‌ سيف‌الدين‌ شيخ‌ محمودي‌، از مماليك‌ برجى‌ حك 15 -24ق‌ به‌ كلى‌ رها شد همو، 3 -0 º براي‌بريد در دورانهاي‌بعد و نيز دولت‌عثمانى‌، نك: ه د، چاپار، يام‌.

مآخذ: آبادي‌، محمد، «بحثى‌در پيرامون‌بريد»، نشرية دانشكدة ادبيات‌و علوم‌انسانى‌دانشگاه‌آذر آبادگان‌، تبريز، 356ش‌، س‌9، شم 22؛ آذرنوش‌، آذرتاش‌، راههاي‌نفوذ فارسى‌در فرهنگ‌و زبان‌عرب‌جاهلى‌، تهران‌، 374ش‌؛ ابن‌اثير، الكامل‌؛ ابن‌بطوطه‌، رحلة، به‌كوشش‌محمد عبدالمنعم‌عريان‌، بيروت‌، 407ق‌/987م‌؛ ابن‌بلخى‌، فارس‌نامه‌، به‌كوشش‌لسترنج‌و نيكلسن‌، كيمبريج‌، 339ق‌/921م‌؛ ابن‌تغري‌بردي‌، النجوم‌؛ ابن‌جوزي‌، عبدالرحمان‌، المنتظم‌، به‌كوشش‌محمد عبدالقادر عطا و مصطفى‌عبدالقادر عطا، بيروت‌، 412ق‌؛ ابن‌حوقل‌، محمد، صورة الارض‌، به‌كوشش‌كرامرس‌، ليدن‌، 939م‌؛ ابن‌خردادبه‌، عبيدالله‌، المسالك‌و الممالك‌، به‌كوشش‌دخويه‌، ليدن‌، 889م‌؛ ابن‌دريد، محمد، جمهرة اللغة، بيروت‌، دارصادر؛ ابن‌فضل‌الله‌عمري‌، احمد، التعريف‌بالمصطلح‌الشريف‌، به‌كوشش‌محمدحسين‌شمس‌الدين‌، بيروت‌، 408ق‌/988م‌؛ ابن‌كثير، البداية و النهاية، به‌كوشش‌احمد ابوملحم‌و ديگران‌، بيروت‌، 407ق‌/987م‌؛ ابن‌منظور، لسان‌؛ ابوهلال‌عسكري‌، حسن‌، الاوائل‌، به‌كوشش‌محمد سيدوكيل‌، مدينه‌، 385ق‌/966م‌؛ ادي‌شير، الالفاظ الفارسية المعربة، بيروت‌، 908م‌؛ اسامة بن‌منقذ، الاعتبار، به‌كوشش‌فيليپ‌حتى‌، پرينستن‌، 930م‌؛ اشپولر، برتولد، تاريخ‌ايران‌در قرون‌نخستين‌اسلامى‌، ترجمة مريم‌ميراحمدي‌، تهران‌، 369ش‌؛ بنداري‌اصفهانى‌، فتح‌، تاريخ‌دولة آل‌سلجوق‌ زبدة النصرة ، بيروت‌، 400ق‌/980م‌؛ بيهقى‌، ابوالفضل‌، تاريخ‌، به‌كوشش‌خليل‌خطيب‌رهبر، تهران‌، 368ش‌؛ تاريخ‌سيستان‌، به‌كوشش‌محمدتقى‌بهار، تهران‌، 314ش‌؛ ثعالبى‌مرغنى‌، حسين‌، غرر اخبار ملوك‌الفرس‌وسيرهم‌، به‌كوشش‌زتنبرگ‌، پاريس‌، 900م‌؛ جاحظ، عمرو، القول‌فى‌البغال‌، به‌كوشش‌شارل‌پلا، قاهره‌، 375ق‌/ 955م‌؛ جوهري‌، اسماعيل‌، الصحاح‌، به‌كوشش‌احمد عبدالغفور عطار، بيروت‌، 404ق‌/984م‌؛ حمزة اصفهانى‌، تاريخ‌سنى‌ملوك‌الارض‌و الانبياء، برلين‌، 340ق‌؛ خطيب‌رهبر، خليل‌، حاشيه‌بر تاريخ‌نك: هم، بيهقى‌؛ خليل‌بن‌احمد فراهيدي‌، العين‌، به‌كوشش‌مهدي‌مخزومى‌و ابراهيم‌سامرايى‌، بيروت‌، 408ق‌/ 988م‌؛ خوارزمى‌، محمد، مفاتيح‌العلوم‌، به‌كوشش‌فان‌فلوتن‌، ليدن‌، 895م‌؛ زيدان‌، جرجى‌، «تاريخ‌التمدن‌الاسلامى‌»، المؤلفات‌الكاملة، بيروت‌، 415ق‌/994م‌، ج‌1؛ سركاراتى‌، بهمن‌، «بريد»، دانشنامة جهان‌اسلام‌، تهران‌، 376ش‌، ج‌؛ صابى‌، هلال‌، رسوم‌دارالخلافة، به‌كوشش‌ميخائيل‌عوّاد، بيروت‌، 406ق‌/986م‌؛ صفى‌پور، عبدالرحيم‌، منتهى‌الارب‌، تهران‌، سنايى‌؛ طبري‌، تاريخ‌؛ فقيهى‌، على‌اصغر، آل‌بويه‌و اوضاع‌زمان‌ايشان‌، تهران‌، 357ش‌؛ قدامة بن‌جعفر، الخراج‌، به‌كوشش‌محمدحسين‌زبيدي‌، بغداد، 979م‌؛ قلقشندي‌، احمد، صبح‌الاعشى‌، قاهره‌، 383ق‌/963م‌؛ كريستن‌سن‌، آرتور، وضع‌ملت‌و دولت‌و دربار در دورة شاهنشاهى‌ساسانيان‌، ترجمة مجتبى‌مينوي‌، تهران‌، 314ش‌؛ كلاوسنر، كارلا، ديوان‌سالاري‌در عهد سلجوقى‌، ترجمة يعقوب‌آژند، تهران‌، 363ش‌؛ متز، آدام‌، تمدن‌اسلامى‌در قرن‌چهارم‌هجري‌، ترجمة عليرضا ذكاوتى‌قراگزلو، تهران‌، 362ش‌؛ مرمرجى‌، ا.س‌.، معجميات‌، عربية - سامية، بيروت‌، 950م‌؛ مسعودي‌، على‌، مروج‌الذهب‌، به‌كوشش‌يوسف‌اسعد داغر، بيروت‌، 386ق‌/966م‌؛ مقريزي‌، احمد، الخطط، قاهره‌، 270ق‌؛ نرشخى‌، محمد، تاريخ‌بخارا، ترجمة احمد بن‌محمد قباوي‌، تلخيص‌محمد بن‌زفر، به‌كوشش‌مدرس‌رضوي‌، تهران‌، 363ش‌؛ نظام‌الملك‌، حسن‌، سياست‌نامه‌، به‌كوشش‌عباس‌اقبال‌آشتيانى‌، تهران‌، 369ش‌؛ نظامى‌عروضى‌، احمد، چهار مقاله‌، به‌كوشش‌محمد قزوينى‌، ليدن‌، 327ق‌/909م‌؛ نيز:
Barthold, W.W., Turkestan Down to the Mongol Invasion, London, 1958; Bosworth, C.E., The Ghaznavids, Beirut, 1973; Briant, P., Histoire de l'empire Perse, Paris, 1996; EI 1 ; EI 2 ; Frye, R.N., The Golden Age of Persia, London, 1975; Horn, P., Grundriss der neupersischen Etymologie, Strassburg, 1893; Iranica; Levy, R., The Social Structure of Islam, Cambridge, 1965; N ? z im, M., The Life and Times of Sult ? n Ma h m = d of Ghazna, New Delhi, 1971; Samadj, S.B., X Some Aspects of the Theory of the State and Administration Under the Abbasids n , Islamic Culture, Hyderabad Deccan, 1955, vol. XXIX; Sauvaget, J., La Poste aux chevaux dans l'empire des Mamelouks, Paris, 1941; Sauvaire, M.H., X Mat E riaux pour servir H l'histoire de la numismatique et de la m E trologie musulmanes n , JA, Paris, 1886, vol. VIII.
آذرتاش‌آذرنوش‌
 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 12  صفحه : 4825
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست