responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4776
بركه‌خان‌
جلد: 11
     
شماره مقاله:4776



بِرْكه‌خان‌ (د 665ق‌/1267م‌)، پسر جوجى‌، نوادة چنگيز و فرمانرواي‌ اردوي‌ زرين‌. نام‌ وي‌ در منابع‌ عربى‌ و فارسى‌ و تركى‌ به‌ صورت‌ بركا، بركاي‌ و بوركه‌ نيز ضبط شده‌، و در اصل‌ مغولى‌ شدة واژة تركى‌ بَرْك‌ به‌ معناي‌ سخت‌ و استوار است‌ (كلاوسن‌، .(361-362 وي‌ در منابع‌ اسلامى‌ ابوالمعالى‌ ناصرالدين‌ (رمزي‌، 1/404)، جلال‌الدين‌ ابراهيم‌ (منهاج‌، 2/218) و ولى‌ سلطان‌ (فصيح‌، 1(2)/334- 335) لقب‌ يافته‌ است‌.
اگر فرمانروايى‌ِ تحقق‌ نيافتة سَرتاق‌، و حكمرانى‌ِ كوتاه‌ مدت‌ اولاقچى‌ (اُلاغچى‌، اُلائوچى‌) پسران‌ باتو را ناديده‌ بگيريم‌، وي‌ دومين‌ خان‌ پس‌ از پايان‌ جنگ‌ و ستيز قوبيلاي‌ و اَريغ‌ بوكه‌ پسران‌ مُنْگْكه‌ قاآن‌، نخستين‌ فرمانرواي‌ مستقل‌ اردوي‌ زرين‌ بود.
بركه‌خان‌ يكى‌ از نخستين‌ كسان‌ از ميان‌ مغولان‌ و نخستين‌ كس‌ از ميان‌ فرزندان‌ چنگيزخان‌ است‌ كه‌ به‌ اسلام‌ تشرف‌ يافت‌ و به‌ پاسداري‌ از اسلام‌ و مسلمانان‌ برخاست‌ و سبب‌ توقف‌ كشورگشايى‌ مغولان‌ در غرب‌ جهان‌ اسلام‌ گرديد.
با توجه‌ به‌ سن‌ او هنگام‌ ملاقات‌ با سفيران‌ بيبرس‌ و تاريخ‌ مرگش‌ در 665ق‌ (نك: يونينى‌، 2/365؛ ذهبى‌، العبر، 3/312؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، 7/222؛ ابن‌ عماد، 5/317)، مى‌بايست‌ در حدود سال‌ 605 يا 606ق‌/ 1208 يا 1209م‌ زاده‌ شده‌ باشد. آگاهى‌ از زندگانى‌ او پيش‌ از فرمانرواييش‌ اندك‌ است‌. مى‌دانيم‌ كه‌ در 626ق‌/1229م‌ همراه‌ باتوخان‌ و ديگر برادران‌ در قوريلتاي‌ اوگِدَي‌ قاآن‌ (جوينى‌، 1/144-147؛ رشيدالدين‌، 1/635)، و در 634ق‌/1237م‌ همراه‌ با برادران‌ و ديگر شاهزادگان‌ و سرداران‌ در جنگ‌ و فتح‌ سرزمينهاي‌ غربى‌ بوقشى‌ (= مُكشا، ايالتى‌ از مُردوين‌) و بُرتاس‌، و در 643ق‌/1245م‌ در قوريلتاي‌ گيوك‌خان‌، و در 649ق‌/1251م‌ در قوريلتاي‌ منگكه‌ قاآن‌ حضور داشته‌ است‌ (جوينى‌، 1/205، 3/22، 30؛ رشيدالدين‌، 2/668، 736، 805، ترجمه‌، .(59
باتو، معروف‌ به‌ صايين‌خان‌ كه‌ به‌ سبب‌ بيماري‌ در اجلاس‌ منگكه‌ قاآن‌ حاضر نبود، در 650ق‌/1252م‌ درگذشت‌ (رشيدالدين‌، 1/726؛ عينى‌، 1/76) و هنگام‌ مرگ‌ او شاهزادگان‌ اردوي‌ زرين‌ هنوز نزد منگكه‌ قاآن‌ بودند. قاآن‌ سرتاق‌ پسر باتو را به‌ جانشينى‌ وي‌ برگزيد، اما او در راه‌ بازگشت‌ درگذشت‌ و به‌ قولى‌ به‌ فرمان‌ منگكه‌ مقتول‌ شد (رشيدالدين‌، 1/737؛ رمزي‌، 1/402، به‌ نقل‌ از منجم‌باشى‌، نيز 403؛ نك: منهاج‌، همانجا؛ ابن‌ خلدون‌، 5(5)/1134، كه‌ بى‌اساس‌ قتل‌ سرتاق‌ را به‌ دست‌ بركه‌ دانسته‌ است‌) و اولاقچى‌ فرزند ديگر باتو به‌ فرمانروايى‌ اردوي‌ زرين‌ برگزيده‌ شد، اما او نيز به‌ زودي‌ درگذشت‌ (رشيدالدين‌، 1/736-737) و بركه‌خان‌ در 652ق‌ به‌ فرمانروايى‌ اردوي‌ زرين‌ نشست‌ (همو، 1/738؛ فصيح‌، 2/322؛ عينى‌، 1/90؛ نويري‌، 27/358). گروش‌ بركه‌خان‌ به‌ اسلام‌ نقطة عطفى‌ در دورة فرمانروايى‌ فرزندان‌ چنگيزخان‌، در تاريخ‌ روزگار او و تاريخ‌ اسلام‌ به‌ شمار مى‌آيد. مسلمانى‌ بركه‌ و دشمنيش‌ با ايلخانان‌ ايران‌ بدان‌ سبب‌ و به‌ علتهاي‌ ديگر كه‌ انگيزه‌اي‌ براي‌ آغاز ستيز ميان‌ دو شاخه‌ از خاندان‌ چنگيز شد، موجب‌ گرديد تا از تمركز فشار ايلخانان‌ بر شام‌ و مصر، و خانان‌ اردوي‌ زرين‌ بر اروپاي‌ شرقى‌ به‌ شدت‌ كاسته‌ شود و در نتيجه‌، كشورگشايى‌ آنان‌ در غرب‌ جهان‌ اسلام‌، و پيشرفت‌ اينان‌ در اروپا متوقف‌، و براي‌ هميشه‌ منتفى‌ گردد.
گزارش‌ منابع‌ دربارة چگونگى‌ و زمان‌ تشرف‌ بركه‌خان‌ به‌ اسلام‌ متشتت‌ است‌؛ گفته‌اند كه‌ بركه‌ به‌ خواست‌ جوجى‌خان‌ از آغاز تولد به‌ دايه‌اي‌ مسلمان‌ سپرده‌ شد و در مسلمانى‌ برآمد و قرآن‌ آموخت‌. وي‌ در 631ق‌/1234م‌ كوشيد تا با شمس‌الدين‌ اِلْتتمش‌ از سلاطين‌ مملوك‌ دهلى‌ رابطه‌ برقرار كند (منهاج‌، 2/150، 213-214). او به‌ دربار خليفة عباسى‌ نيز سفير فرستاد و دوبار تشريف‌ دارالخلافه‌ پوشيد؛ از مسلمانان‌ سمرقند در برابر مسيحيان‌ آن‌ شهر كه‌ به‌ حمايت‌ امير ترساي‌ مغولى‌ مستظهر بودند، پشتيبانى‌ كرد و همواره‌ با مفسران‌، محدثان‌ و فقيهان‌ همنشين‌ بود و كتابخانة بزرگى‌ داشت‌ و در سپاه‌ او كسى‌ خمر نمى‌خورد و در مسلمانى‌ «به‌ غايت‌ صلب‌ و با حميت‌» بود (همو، 2/214-216).
غير از جوزجانى‌ بيشتر مؤلفان‌ برآنند كه‌ وي‌ به‌ دست‌ سيف‌الدين‌ باخرزي‌ عارف‌ و صوفى‌ نامى‌، يا يكى‌ از شاگردان‌ او به‌ دين‌ اسلام‌ تشرف‌ يافته‌ است‌. ذهبى‌ اسلام‌ آوردن‌ او را به‌ سال‌ 640 و اندي‌ در بخارا و در حضور باخرزي‌ همراه‌ با گروهى‌ از سردارانش‌ دانسته‌ است‌ (نك: رمزي‌، 1/404- 405؛ قس‌: عينى‌، 1/91). به‌ نوشتة ابوالغازي‌، بركه‌ در دورة فرمانروايى‌، به‌ راهنمايى‌ دو بازرگان‌ بخارايى‌ به‌ دين‌ اسلام‌ تشرف‌ يافت‌ (ص‌ 172-173). برخى‌ نيز آورده‌اند كه‌ بركه‌خان‌ در بازگشت‌ از قوريلتاي‌ منگكه‌ قاآن‌ (648ق‌/1250م‌) به‌ ارشاد باخرزي‌ كه‌ وي‌ را به‌ نامه‌نويسى‌ با خليفه‌ و بيعت‌ و دوستى‌ او ترغيب‌ كرد، اسلام‌ آورد (نك: رمزي‌، همانجا)؛ اما مى‌دانيم‌ كه‌ در قوريلتاي‌ منگكه‌ قاآن‌ مسلمانى‌ بركه‌ آشكار و مشهور بود و به‌ پاس‌ خاطر او در آن‌ جشن‌ خوراك‌ ميهمانان‌ از گوشت‌ گاو و گوسفندي‌ كه‌ به‌ «طريق‌ مشروع‌» ذبح‌ شده‌ بود، فراهم‌ مى‌آمد (رشيدالدين‌، 2/830). بنابراين‌، بايد او در آغاز جوانى‌ و دست‌ كم‌ در سالهاي‌ نخست‌ دهة 640ق‌ به‌ اسلام‌ گرويده‌ باشد. به‌ نوشتة بيشتر تاريخ‌نويسان‌ او در مسلمانى‌ ثابت‌ قدم‌ بود و زنان‌ و كسان‌ و سرداران‌ خود را به‌ اسلام‌ خواند و در قلمرو خويش‌ مدرسه‌ و مسجدها ساخت‌. مسجد سيّار (يا چادر - مسجد) نيز از ابتكارات‌ او بوده‌ است‌. او عالمان‌ و فقيهان‌ را بزرگ‌ مى‌داشت‌. شيخ‌ نجم‌الدين‌ ابوالرجا مختار بن‌ محمود زاهدي‌ صاحب‌ كتاب‌ القنيه‌، رساله‌اي‌ در اعتقاد تأليف‌، و به‌ او اهدا كرد و آن‌ را رسالة الناصريه‌ ناميد (رمزي‌، 1/407-410).
اشارة بارتولد به‌ استناد گزارشهاي‌ سفيران‌ مصر در دربار بركه‌خان‌ مبنى‌ بر اينكه‌ آداب‌ و رسوم‌ بت‌پرستانه‌ همسان‌ مغولستان‌ در دربار بركه‌خان‌ رواج‌ داشته‌ است‌ (نك: I/1188 , 2 )، EIاستنباط نادرستى‌ است‌؛ چه‌، منع‌ شستن‌ جامه‌ در دربار خان‌، آيينى‌ بت‌پرستانه‌ نيست‌ و در آيين‌ شمنى‌ و باور داشتهاي‌ مغولان‌ (كه‌ نمى‌توان‌ آن‌ را بت‌پرستى‌ تلقى‌ كرد) شستن‌ جامه‌ هيچ‌گونه‌ منعى‌ نداشته‌، بلكه‌ تنها آب‌ تنى‌ و افكندن‌ جامة شسته‌ شده‌ در فضاي‌ باز و زير آسمان‌ (به‌ تصور وقوع‌ رعد و برق‌ بر اثر آن‌) منع‌ مى‌شده‌ است‌ (جوينى‌، 1/162؛ رشيدالدين‌، 1/685).
درگيري‌ بركه‌خان‌ دراروپاي‌ شرقى‌ اندك‌ و كم‌اهميت‌ بود و خود وي‌ مستقيماً در آن‌ لشكركشيها شركت‌ نجست‌. او در 654ق‌/1256م‌ ناچار شد شورش‌ دانيل‌ دوك‌ گاليسى‌ را با شتاب‌ سركوب‌ كند. دانيل‌ از آن‌ حمله‌ جان‌ به‌ در برد و به‌ لهستان‌ و مجارستان‌ گريخت‌. سپس‌ گروهى‌ از سپاهيان‌ او بر ليتوانى‌ و لهستان‌ استيلا يافتند و چند دژ را تصرف‌ و تخريب‌ كردند. بولِسْلاس‌ پنجم‌، معروف‌ به‌ عفيف‌ دوك‌ لهستان‌ گريخت‌. 3 سال‌ بعد در 655ق‌ مردم‌ شهرهاي‌ روس‌ مأموران‌ وصول‌ ماليات‌ بركه‌ را كشتند و شوريدند، اما به‌ زودي‌ شورش‌ شهرهاي‌ نُوگُرُد، سوزدال‌ و روستوف‌ سركوب‌شد («دائرةالمعارف‌...1»، ؛ V/506 .(GSE,III/195 اگرچه‌ برعكس‌ جغتاي‌ («تاريخ‌...2»، و اوگدي‌ (رشيدالدين‌، 1/709)، تولوي‌ از نظر نسب‌ برجوجى‌ طعنه‌ نمى‌زد و ميان‌ بزرگ‌ترين‌ و كوچك‌ترين‌ پسران‌ چنگيزخان‌، و نيز در ميان‌ فرزندان‌ آنان‌ وداد كامل‌ برقرار بود (همو، 1/735)، اما پس‌ از مرگ‌ باتو (650ق‌/1252م‌) و منگكه‌ قاآن‌ (655ق‌/1257م‌) آن‌ دوستى‌ و هم‌آهنگى‌ فروپاشيد و فرزندان‌ جوجى‌ و تولوي‌ به‌ دشمنى‌ با يكديگر برخاستند (همو،1/738).
در ستيز ميان‌ پسران‌ منگكه‌ قاآن‌ (قوبيلاي‌ و اريغ‌ بوكه‌) - برخلاف‌ نظر رشيدالدين‌ فضل‌الله‌ (2/880) - بركه‌ جانب‌ اريغ‌ بوكه‌ را گرفت‌ و او را خان‌ بزرگ‌ شناخت‌ و به‌ نام‌ او سكه‌ زد (اشپولر، 66، حاشيه‌)، اما قوبيلاي‌ پيروز شد و اين‌ جانب‌گيري‌ مادة اولية دشمنى‌ ميان‌ دو خاندان‌ گرديد. از آن‌ پس‌ نيز موجبات‌ ديگري‌ پديد آمد كه‌ باعث‌ ستيز در ميان‌ بركه‌خان‌ و هلاكو شد؛ از آن‌ جمله‌ مى‌توان‌ به‌ اين‌ موارد اشاره‌ كرد: ناخشنودي‌ بركه‌خان‌ از كشتن‌ خليفه‌ و قتل‌ عام‌ مسلمانان‌ به‌ دست‌ هلاكو، خودداري‌ هلاكو از پرداخت‌ سهم‌ مرسوم‌ اردوي‌ زرين‌ از غنايم‌ جنگى‌ و قتل‌ يكى‌ از شاهزادگان‌ اردوي‌ زرين‌ به‌ اتهام‌ جادوگري‌ و مسموم‌ شدن‌ ديگري‌ به‌ دست‌ هلاكو. افزون‌ بر آن‌، بركه‌خان‌ اران‌ و آذربايجان‌ را جزو قلمرو اردوي‌ زرين‌ مى‌دانست‌ كه‌ ايلخان‌ ايران‌ آن‌ سرزمينها را در تصرف‌ داشت‌ (رشيدالدين‌، 1/738-739؛ عينى‌، 1/278). همچنين‌ در گزارشى‌ آمده‌ است‌ كه‌ بركه‌ در 660ق‌ سفيرانى‌ براي‌ وصول‌ سهم‌ اردوي‌ زرين‌ از غنايم‌ نزد هلاكو گسيل‌ كرد و او آنان‌ را كشت‌ (رمزي‌، 1/419-420، به‌ نقل‌ از ابن‌ شداد). اين‌ دشمنيها منجر به‌ دو جنگ‌ در زمان‌ حيات‌ بركه‌خان‌ با هلاكو و جانشين‌ او اَباقا خان‌ شد. جنگ‌ِ نخست‌ در 660ق‌/1262م‌ آغاز شد و در 661ق‌ خاتمه‌ يافت‌. ابتدا بركه‌خان‌، شاهزاده‌ نوقاي‌ را با 30 هزار تن‌ به‌ سوي‌ ايران‌ فرستاد. او از دربند گذشت‌ و به‌ مقابل‌ شروان‌ رسيد، ولى‌ شكست‌ خورد و بازگشت‌. اباقا خان‌ پسر هلاكو به‌ تعقيب‌ هزيمتيان‌ پرداخت‌ و از رود تِرِك‌ كه‌ يخ‌ بسته‌ بود، گذشت‌، اما يكباره‌ در آن‌ سوي‌ با مقاومت‌ سرسختانة سپاه‌ بركه‌ روبه‌رو شد و شكست‌ خورد و سپاه‌ وي‌ با شتاب‌ عقب‌نشينى‌ كرد و هنگام‌ بازگشت‌ يكباره‌ يخ‌ رود ترك‌ شكست‌ و گروه‌ بسياري‌ از سپاهيان‌ شكست‌ خورده‌ در آب‌ غرق‌ شدند (رشيدالدين‌، 2/1044-1046). هلاكوخان‌ بر اثر اين‌ شكست‌ و شكست‌ سپاهيانش‌ در عين‌ جالوت‌ از سلطان‌ مملوكى‌ مصر به‌ سختى‌ افسرده‌ و آزرده‌ خاطر شد و در دو سال‌ باقى‌ماندة زندگى‌ نتوانست‌ هيچ‌ يك‌ از اين‌ دو شكست‌ را جبران‌ كند (همو، 1/739، 2/1046، 1050-1051).
رشيدالدين‌ فضل‌الله‌ در دو جاي‌ مختلف‌ اثر خويش‌ دو تاريخ‌ متفاوت‌ براي‌ جنگ‌ دوم‌ بركه‌ و اين‌ بار با اباقاخان‌ ذكر كرده‌، و در جايى‌ آن‌ را در 663ق‌ (2/1062)، و در جاي‌ ديگر در 665ق‌ (1/739) دانسته‌ است‌ و چون‌ اين‌ جنگ‌ با درگذشت‌ بركه‌خان‌ همزمان‌ بوده‌، در اكثر منابع‌ 665ق‌ تأييد شده‌ است‌ (نك: ذهبى‌، دول‌...، 2/128؛ يونينى‌، 2/365؛ ابن‌ وردي‌، 2/313؛ ابن‌ عماد، 5/317؛ ابن‌ تغري‌ بردي‌، 7/222، 224؛ صفدي‌، 10/118؛ ابن‌ شاكر، 20/350). در اين‌ جنگ‌ نخست‌ سپاه‌ ايلخان‌ به‌ آن‌ سوي‌ رود كُر نفوذ كرد و نزديك‌ آق‌ سو دو سپاه‌ درگير شدند. به‌ روايت‌ سيفى‌ هروي‌، ملك‌ شمس‌الدين‌ كرت‌ نيز همراه‌ سپاه‌ ايلخان‌ بود و مردانه‌ مى‌جنگيد (ص‌ 290). نخست‌ سپاه‌ اردوي‌ زرين‌ دچار آشفتگى‌ شد و روي‌ به‌ هزيمت‌ نهاد، اما خبر رسيدن‌ بركه‌خان‌ با 300 هزار سوار نتيجة جنگ‌ را ديگرگون‌ ساخت‌. سپاه‌ ايلخان‌ به‌ اين‌ سوي‌ كر عقب‌نشينى‌ كرد و هنگام‌ عقب‌نشينى‌ پلها را بريد. بركه‌ كه‌ نتوانست‌ از رود بگذرد، رو به‌ سوي‌ تفليس‌ نهاد تا شايد در آنجا پل‌ يا گذاري‌ براي‌ گذر از رود بيابد؛ اما در راه‌ بيمار شد و مرد و سپاهيان‌ او بدون‌ حصول‌ نتيجه‌اي‌ به‌ سراي‌ (سراي‌ جديد، ساختة بركه‌ خان‌) بازگشتند (رشيدالدين‌، 2/1062).
پيش‌ از آن‌، ملك‌ ظاهر بيبرس‌ چون‌ در 658ق‌/1260م‌ به‌ سلطنت‌ مصر رسيد، كوشيد تا از اختلاف‌ ميان‌ بركه‌خان‌ و ايلخانان‌ سود برد. گمان‌ مى‌رود كه‌ نخستين‌ ارتباط ميان‌ آنان‌ به‌ واسطة بازرگانان‌ و شايد در 659ق‌ برقرار شده‌ باشد (رمزي‌، 1/431). اما از 660ق‌ نامه‌نويسى‌ و فرستادن‌ سفير بين‌ بيبرس‌ و بركه‌خان‌ در منابع‌ ثبت‌ شده‌ است‌. اگرچه‌ لشكركشى‌ همزمان‌ آنان‌ به‌ قلمرو ايلخان‌ ايران‌ هرگز تحقق‌ نيافت‌، اما هر دو آنان‌ در اين‌ انديشه‌ بودند و مكاتباتشان‌ پيوسته‌ پيرامون‌ هماهنگى‌ و همكاري‌ در آن‌ باره‌ بود. نخستين‌ سفيران‌ بيبرس‌ در محرم‌ 661 به‌ سركردگى‌ فقيه‌ مجدالدين‌ و اميرسيف‌الدين‌ كسريك‌ كه‌ از جمداران‌ (جامه‌داران‌) خوارزمشاه‌، زبان‌دان‌ و بوم‌شناس‌ بود، گسيل‌ گرديدند؛ و نخستين‌ سفيران‌ بركه‌ به‌ سرپرستى‌ امير جلال‌الدين‌ ابن‌ قاضى‌ و شيخ‌ نورالدين‌ يا عزالدين‌ تركمان‌ در رجب‌ همان‌ سال‌ به‌ مصر رسيدند (مقريزي‌، 1(2)/475-479، 495). اين‌ سفارت‌ متقابل‌ در سالهاي‌ بعد نيز ادامه‌ يافت‌ (همو، 1(2)/497، 501، 511؛ عينى‌، 1/360-361؛ ابن‌ كثير، 13/242؛ نويري‌، 27/360). رسولان‌ بيبرس‌ در يكى‌ از سفارتها هداياي‌ گوناگون‌ و بى‌شماري‌ و از جمله‌ مصحف‌ شريفى‌ به‌ خط عثمان‌ ابن‌عفان‌ براي‌بركه‌خان‌ بردند (همانجا؛ عينى‌، 1/361-362). اطلاعاتى‌ كه‌ از شكل‌ و هيأت‌ ظاهري‌ بركه‌ خان‌ در دست‌ است‌، از سوي‌ همين‌ سفيران‌ بيبرس‌ ابراز شده‌ است‌ (زياده‌، 1(2)/515؛ رمزي‌، 1/439؛ II/554 .(IA,
پس‌ از بركه‌خان‌ هم‌ اگرچه‌ جانشينان‌ بلافصل‌ وي‌ خود مسلمان‌ نبودند، اما همچنان‌ دوستى‌ با مملوكان‌ مصر و پاسداري‌ از مسلمانان‌ و دشمنى‌ با ايلخانان‌ ايران‌ را ادامه‌ دادند و با گرايش‌ فرمانروايان‌ بعدي‌ به‌ اسلام‌، سرزمينهاي‌ اردوي‌ زرين‌ از مراكز مهم‌ فرهنگ‌ اسلامى‌ گرديد.
مآخذ: ابن‌ تغري‌ بردي‌، النجوم‌؛ ابن‌ خلدون‌، العبر؛ ابن‌ شاكر كتبى‌، محمد، عيون‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ فيصل‌ سامر و نبيله‌ عبدالمنعم‌ داوود، بغداد، 1400ق‌/1980م‌؛ ابن‌ عماد، عبدالحى‌، شذرات‌ الذهب‌، قاهره‌، 1351ق‌/1931م‌؛ ابن‌ كثير، البداية؛ ابن‌ وردي‌، عمر، تتمة المختصر فى‌ اخبار البشر، به‌ كوشش‌ احمد رفعت‌ بدراوي‌، بيروت‌، 1389ق‌/1970م‌؛ ابوالغازي‌ بهادرخان‌، شجرة ترك‌، به‌ كوشش‌ دمزون‌، سن‌پترزبورگ‌، 1871م‌؛ اشپولر، برتولد، تاريخ‌ مغول‌ در ايران‌، ترجمة محمود ميرآفتاب‌، تهران‌، 1351ش‌؛ جوينى‌، عطاملك‌، تاريخ‌ جهانگشاي‌، به‌ كوشش‌ محمد قزوينى‌، ليدن‌، 1329- 1355ق‌/1911-1937م‌؛ ذهبى‌، محمد، دول‌ الاسلام‌، حيدرآباد دكن‌، 1365ق‌؛ همو، العبر، به‌ كوشش‌ محمد سعيد بن‌ بسيونى‌ زغلول‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ رشيدالدين‌ فضل‌الله‌، جامع‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ محمد روشن‌ و مصطفى‌ موسوي‌، تهران‌، 1373ش‌؛ رمزي‌، محمد، تلفيق‌ الاخبار و تلقيح‌ الا¸ثار، اُرنبورگ‌، 1908م‌؛ زياده‌، محمد مصطفى‌، حاشيه‌ بر السلوك‌ (نك: هم، مقريزي‌)؛ سيفى‌ هروي‌، سيف‌، تاريخ‌نامة هرات‌، به‌ كوشش‌ محمد زبير صديقى‌، كلكته‌، 1362ق‌/ 1943م‌؛ صفدي‌، خليل‌، الوافى‌ بالوفيات‌، به‌ كوشش‌ ژاكلين‌ سوبله‌ و على‌ عماره‌، ويسبادن‌، 1400ق‌/1980م‌؛ عينى‌، محمود، عقدالجمان‌، به‌ كوشش‌ محمد محمدامين‌، قاهره‌، 1407ق‌/1987م‌؛ فصيح‌ خوافى‌، احمد، مجمل‌ فصيحى‌، به‌ كوشش‌ محمود فرخ‌، مشهد، 1339ش‌؛ مقريزي‌، احمد، السلوك‌، به‌ كوشش‌ محمد مصطفى‌ زياده‌، قاهره‌، 1376ق‌/1957م‌؛ منهاج‌ سراج‌، عثمان‌، طبقات‌ ناصري‌، به‌ كوشش‌ عبدالحى‌ حبيبى‌، كابل‌، 1343ش‌؛ نويري‌، احمد، نهايةالارب‌، به‌ كوشش‌ سعيد عاشور، قاهره‌، 1405ق‌/1985م‌؛ يونينى‌، موسى‌، ذيل‌ مرآة الزمان‌، حيدرآباد دكن‌، 1375ق‌/ 1955م‌؛ نيز:
, G., An Etymological Dictionary of Pre - Thirteenth - Century Turkish, London, 1972; EI 2 ; GSE; IA; Rash / d al - D / n, The Successors of Genghis Khan, tr. J. A. Boyle, New York / London, 1971; The Secret History of the Mongols, tr. F. W. Cleaves, London, 1982; T O rkiye dianet vakf o Isl @ m ansiklopedisi, Istanbul, 1992.
مصطفى‌ موسوي‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4776
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست