responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4759
برغواطه‌
جلد: 11
     
شماره مقاله:4759


بَرْغَواطه‌، اتحاديه‌اي‌ از تيره‌هاي‌ بربر مصموده‌ حاكم‌ بر قسمتى‌ از جنوب‌ مغرب‌ اقصى‌ از سدة 2 تا 6ق‌/8 -12م‌، كه‌ اعتقادات‌ بدعت‌ آميزشان‌ در اسلام‌، آنان‌ را به‌ صورت‌ فرقة دينى‌ جداگانه‌اي‌ درآورد.
اين‌ نام‌ با تلفظهاي‌ گوناگون‌ در منابع‌ آمده‌ است‌ (نك: ابن‌ حوقل‌، 1/81، 82؛ سراج‌، 1/222؛ ابوعبيد، 134؛ ابن‌ عذاري‌، 1/56، 223؛ هيله‌، 1/222). در نوشته‌هاي‌ مربوط به‌ فرق‌ اسلامى‌ نامى‌ از اين‌ گروه‌ نيامده‌ است‌، اما اطلاعات‌ مربوط به‌ اين‌ جماعت‌ را مى‌توان‌ در منابع‌ و تحقيقات‌ مربوط به‌ مغرب‌ در دورة اسلامى‌ ديد. خبرهاي‌ مربوط به‌ شكل‌گيري‌ و نيز اعتقادات‌ اين‌ فرقة مذهبى‌ يا دينى‌ اساساً مأخوذ از گزارش‌ دو جغرافى‌ نويس‌ بزرگ‌ سده‌هاي‌ 4 و 5ق‌، يعنى‌ ابن‌ حوقل‌ و ابوعبيد بكري‌ است‌ كه‌ ظاهراً از يك‌ منبع‌ برغواطى‌ نقل‌، و با مختصر كاهش‌ و افزايشهايى‌ به‌ وسيلة مؤلفان‌ بعدي‌ تكرار شده‌ است‌ I/1044) , 2 .(EI
احوال‌ اين‌ گروه‌ را مى‌توان‌ در دو زمينة تاريخ‌ سياسى‌ و اعتقادي‌ مطرح‌ كرد، هر چند در اشتهار تاريخى‌ آنان‌ اين‌ دو جنبه‌ كاملاً به‌ هم‌ پيوستگى‌ داشته‌ است‌:
برغواطه‌ شاخه‌اي‌ از مجموعة بزرگ‌ قبايل‌ مصموده‌ (مَصامِده‌) بودند كه‌ در اوايل‌ دورة اسلامى‌ نسبت‌ به‌ مجموعه‌هاي‌ ايلى‌ ديگر بربرها در مغرب‌ برتري‌ داشتند و تيره‌ها و قبايل‌ بسياري‌ را شامل‌ مى‌شدند (ابن‌ خلدون‌، 6(2)/428). مسكن‌ برغواطه‌ در قسمت‌ جنوبى‌ مراكش‌ ساحلى‌ در دشتهاي‌ تامسنا، ميان‌ كنارة اقيانوس‌ اطلس‌ (ريف‌) از سَلا، اَزَمور، اَنْفى‌، اَسْفى‌ و قسمت‌ باختري‌ كوههاي‌ دَرَن‌ (اطلس‌) بود (همو، 6(1)/201؛ 6(2)/428؛ 2 ، EIهمانجا). در واقع‌ حاشية مغرب‌ اقصى‌ (مراكش‌ يا پادشاهى‌ مغرب‌ امروز) از تنگة جبل‌ الطارق‌ به‌ طرف‌ جنوب‌، در ساحل‌ كوهستانى‌ مديترانه‌ (جبال‌ الريف‌)، مسكن‌ طوايف‌ غُماره‌ (از مصامده‌)، و در دشتهاي‌ جنوبى‌ آن‌ در كنارة شرقى‌ اقيانوس‌ اطلس‌، اقامتگاه‌ طوايف‌ برغواطه‌ بود كه‌ از جنوب‌ فاس‌ تا مصب‌ام‌ربيع‌ در منطقة سوس‌ امتداد داشت‌ (عبدالحميد، 1/97- 98؛ ژولين‌، 2/31، 32).
شناخته‌شده‌ترين‌ قسمت‌ تاريخ‌ سياسى‌ جنوب‌ مغرب‌ اقصى‌ در واقع‌ همان‌ مقطع‌ تاريخى‌ بزرگى‌ است‌ كه‌ ميان‌ وحدت‌ موقت‌، در نخستين‌ دورة فتح‌ اموي‌ مغرب‌، و ايجاد وحدت‌ موقت‌ پسين‌، در عصر موحدون‌ زمان‌ عبدالمؤمن‌ قرار دارد.
با اين‌ نگاه‌ مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ تاريخ‌ برغواطه‌ قسمتى‌ از تاريخ‌ دورة تجزية مغرب‌ و به‌ ويژه‌ مغرب‌ اقصى‌ است‌ كه‌ به‌ صورتهاي‌ سياسى‌ و اعتقادي‌ نمود يافته‌ است‌. رفتارهاي‌ تنش‌ زاي‌ حاكميت‌ اموي‌، از سخت‌ گيريهاي‌ مالياتى‌ تا تبعيضهاي‌ قومى‌، در همان‌ اوج‌ دورة گسترش‌ خود، زمينه‌ را براي‌ شورش‌ گروههاي‌ غير عرب‌ بومى‌، از جمله‌ در ميان‌ بربرهاي‌ مغرب‌، آماده‌ مى‌كرد. داستان‌ مَيْسرة سقاي‌ مَطْغَري‌ (مَدْغَري‌) معروف‌ به‌ فقير يا حقير، و رفتن‌ او در رأس‌ يك‌ هيأت‌ 20 نفري‌ مغربى‌ براي‌ دادخواهى‌ نزد هشام‌ اموي‌ به‌ دمشق‌، برخوردش‌ به‌ بى‌توجهى‌ خليفه‌، اطمينان‌ يافتنش‌ به‌ اينكه‌ ستمگريهاي‌ عامل‌ اموي‌ همانا اجراي‌ خواستهاي‌ خود خليفه‌ است‌، و سرانجام‌، اقدامش‌ به‌ شورش‌ در رأس‌ خوارج‌ صُفْري‌ مذهب‌ در طَنْجه‌ در 122ق‌/740م‌ با شعار برابري‌ مسلمانان‌، واقعيت‌ تاريخى‌ شناخته‌ شده‌اي‌ است‌. در واقع‌، اعتقادات‌ خارجى‌ (خوارج‌)، انگيزه‌ و وسيلة مناسبى‌ براي‌ قيام‌ بربرها برضد خلافت‌ به‌ شمار مى‌رفت‌ (نك: ناصري‌، 211؛ عبدالحميد، 1/284- 285). اين‌ مدعا را از سرعت‌ و وسعت‌ گسترش‌ خارجى‌ گري‌ و قيامهاي‌ ضد خلافت‌ اموي‌ و سپس‌ عباسى‌ در قسمت‌ بزرگى‌ از مغرب‌ مى‌توان‌ دريافت‌. در اوج‌ قدرت‌ منصور عباسى‌، هنگامى‌ كه‌ در 144ق‌/ 761م‌، ابن‌ اشعث‌ براي‌ حكومت‌ بر مغرب‌ وارد قيروان‌ شد، مذهب‌ خارجى‌ چنان‌ در ميان‌ قبايل‌ بربر از شمال‌ تا جنوب‌ و از باختر تا خاور پراكنده‌ شده‌ بود كه‌ مركز نمايندگى‌ خلافت‌ در افريقيه‌ (قيروان‌) مانند جزيره‌اي‌ در ميان‌ دريايى‌ از دشمنان‌ سياسى‌ و مذهبى‌ خلافت‌ به‌ نظر مى‌رسيد (همو، 1/346). حركت‌ سياسى‌ - اعتقادي‌ برغواطه‌ امتداد و شاخه‌اي‌ از همان‌ نخستين‌ قيام‌ خوارج‌ صفري‌ به‌ رهبري‌ يكى‌ از سردمداران‌ آن‌، ابوصالح‌ طَريف‌، از سرداران‌ طارق‌ بن‌ زياد و موسى‌ بن‌ نصير، نخستين‌ فاتحان‌ اندلس‌، و از ياران‌ ميسرة خارجى‌ در قيام‌ برضد خلافت‌ بود، حركتى‌ كه‌ پس‌ از آغاز، رنگ‌ اعتقادي‌ ديگري‌ گرفت‌ (همو، 2/431). دولت‌ صفري‌ مذهب‌ برغواطه‌ نخستين‌ و پايدارترين‌ دولت‌ خارجى‌ مذهب‌ بود كه‌ پيش‌ از نيمة 2ق‌/8م‌ در مغرب‌ تشكيل‌ شد (لارويى‌، .(97
در چگونگى‌ تشكيل‌ دولت‌ برغواطه‌ به‌ دست‌ طريف‌، آغازگر فتح‌ اندلس‌، گفته‌ شده‌ كه‌ وي‌ از «مُتَمَيْسِرين‌» يا «مَياسره‌»، يعنى‌ ياران‌ ميسره‌ بود (ابوعبيد، 138) و پس‌ از شكست‌ خوارج‌ در قيروان‌ به‌ تامسنا آمد. بربرها بر گرد او جمع‌ شدند و او را پيشواي‌ خود ساختند و او تا زمان‌ مرگش‌ در رهبري‌ جماعت‌ باقى‌ ماند. خبر درونى‌ از برغواطه‌ حاكى‌ است‌ كه‌ او تا پايان‌ عمر بر دين‌ اسلام‌ ماند (ابن‌ عذاري‌، 1/223-224؛ ابوعبيد، 135). به‌ قولى‌ ديگر، طريف‌ كه‌ از سران‌ صفريه‌ بود، در تامسنا ادعاي‌ پيامبري‌ كرد و شريعتى‌ نو آورد (ابن‌ عذاري‌، 1/57؛ ابن‌ خلدون‌، 6(2)/428). پس‌ از مرگ‌ طريف‌، پسرش‌ صالح‌ - كه‌ در جنگهاي‌ ميسره‌ همراه‌ پدرش‌ بود (همانجا) - رياست‌ گروه‌ را برعهده‌ گرفت‌ و ظاهراً ادعاهاي‌ اعتقادي‌ جديد و ارتداد آميز بايد از او بوده‌ باشد (ابوعبيد، همانجا).
اشاره‌ به‌ برخى‌ اختلافات‌ در مسائل‌ مربوط به‌ سران‌ برغواطه‌ و پيروانشان‌ در اين‌ مرحلة آغازين‌، در منابع‌ وجود دارد. روايت‌ منقول‌ از زمور، سفير برغواطه‌ در قرطبه‌ در 352ق‌/963م‌، به‌ وسيلة ابوعبيد بكري‌ (همانجا)، طريف‌ را از نسل‌ شمعون‌ بن‌ يعقوب‌ بن‌ اسحاق‌، و تامسنا را سرزمين‌ زَناته‌ و زَواغه‌، و تاريخ‌ فوت‌ صالح‌، پسر طريف‌ را درست‌ 100 سال‌ پس‌ از رحلت‌ پيامبر اسلام‌ (ص‌) آورده‌ است‌ (نيز نك: ابن‌ عذاري‌، 1/223- 224).
ابن‌ خلدون‌ نسبت‌ دادن‌ برغواطه‌ را به‌ زناته‌، و صالح‌ را به‌ شمعون‌ بن‌ يعقوب‌، و نيز معرب‌ دانستن‌ كلمة برغواط را از بَرْباط، از غلطهاي‌ آشكار نسب‌ شناسان‌ دانسته‌ است‌ (6(2)/434- 435).
با اينهمه‌، تاريخ‌ گذاري‌ ابن‌ خلدون‌ دربارة آغاز حكمرانى‌ صالح‌ هم‌ خالى‌ از سهو و اشتباه‌ نيست‌. او ظهور صالح‌ را در زمان‌ خلافت‌ هشام‌بن‌ عبدالملك‌ و در 127ق‌/745م‌، و طول‌ فرمانروايى‌ او را 47 سال‌ گفته‌ است‌ (6(2)/429-430)؛ در حالى‌ كه‌ مى‌دانيم‌ هشام‌ در 125ق‌/ 743م‌ در گذشته‌ است‌ و خليفة اموي‌ در 127ق‌ مروان‌ دوم‌ (حمار) بود. احتمالاً در روايت‌ ابوعبيد بكري‌، تاريخ‌ فوت‌ صالح‌ به‌ جاي‌ تاريخ‌ ولادت‌ او ياد شده‌ است‌ (قس‌: I/1044 , 2 .(EI
اطلاعات‌ مربوط به‌ حاكمان‌ بنى‌طريف‌ برغواطه‌ را از لحاظ نام‌ و سالهاي‌ حكمرانى‌، بر مبناي‌ نوشتة ابن‌ خلدون‌ (6(2)/428-433) چنين‌ مى‌توان‌ خلاصه‌ كرد: 1. طريف‌؛ 2. صالح‌ بن‌طريف‌ (ظهور در 127ق‌، حك 47 سال‌)؛ 3. الياس‌ بن‌ صالح‌ (حك 50 سال‌)؛ 4. يونس‌ بن‌ الياس‌ (حك 44 سال‌)؛ 5. ابوغُفَيرمحمد بن‌ معاذ بن‌ اليسع‌ بن‌ صالح‌ بن‌ طريف‌ (د اواخر سدة 3 ق‌/اوايل‌ سدة 10م‌، حك 29 سال‌)؛ 6.ابوالانصار عبدالله‌ بن‌ ابوغفير محمد (د 341ق‌/952م‌، حك 44سال‌)؛ 7. ابومنصور عيسى‌بن‌ابوالانصار عبدالله‌كه‌ در22سالگى‌به‌ فرمانروايى‌ رسيد و در نبرد با نيروهاي‌ صَنهاجة بُلُكّين‌ بن‌ زيري‌ (پس‌ از 368ق‌/ 979م‌ و پيش‌ از 372ق‌/982م‌) كشته‌ شد (ابن‌ خلدون‌، 6(2)/433).
چگونگى‌ حكمرانى‌ در برغواطه‌ از اين‌ زمان‌ تا سدة 5ق‌/11م‌ دانسته‌ نيست‌. گفتنى‌ است‌ كه‌ پس‌ از 420ق‌/1029م‌ امير تميم‌ يفرنى‌ بر سرزمين‌ آنان‌ هجوم‌ برد، شماري‌ از آنها را اسير كرد و بقيه‌ ناگزير تن‌ به‌ كوچ‌ دادند (ابوعبيد، 141). سرانجام‌ ابوحفص‌ عبدالله‌ امير برغواطه‌ به‌ هنگام‌ حملة سخت‌ ابوبكر بن‌ عمر لَمْتونى‌ مرابطى‌ كشته‌ شد (ابن‌ خلدون‌، 6(2)/434). با اينكه‌ ابن‌ خلدون‌ حادثة اخير را پايان‌ كار برغواطه‌ به‌ دست‌ مرابطون‌ دانسته‌ است‌ (همانجا)، اما مى‌دانيم‌ كه‌ برغواطه‌ تا 543ق‌/1148م‌ در برابر دولت‌ نوپاي‌ موحدون‌ مقاومت‌ يا كارشكنى‌ مى‌كردند، تا اينكه‌ در آن‌ سال‌ عبدالمؤمن‌ آنان‌ را تارومار كرد. از آن‌ زمان‌ نام‌ برغواطه‌ از تاريخ‌ برافتاد ( 2 ، EIهمانجا).
به‌ نقل‌ از زمور، قبايلى‌ كه‌ به‌ آيين‌ برغواطه‌ بودند، مانند جَراوه‌، زُواغه‌،بُرانِس‌،مَنجصه‌ (مَجكصة)،مَطْغَرة،دمر، مطماطه‌،بنى‌وارزكيت‌ (ابن‌ خلدون‌، 6(2)/432)، بنى‌ ابى‌ نوح‌، بنى‌بورغ‌ و بنى‌ابى‌ناصر (ابوعبيد، 140-141) توان‌ تجهيز 10 هزار سوار را داشتند (همانجا). طوايف‌ ديگر مسلمان‌ كه‌ بر آيين‌ برغواطه‌ نبودند، اما جزو مملكت‌ برغواطه‌ بودند، مانند زناتة جبل‌، بنى‌يليت‌، نمالته‌، بنى‌واوسينت‌، بنى‌يَفرن‌، بنى‌ناغيت‌، بنى‌نعمان‌، بنى‌ابلّوسه‌، بنى‌كونه‌، بنى‌يسكر، اصادة، رُكانه‌، ايزمين‌، مناده‌، ماسينه‌، رصانه‌ و ترارته‌ نيز شمار سوارانشان‌ به‌ 10 هزار تن‌ مى‌رسيد (همانجا). ابن‌ خلدون‌ (همانجا) بنى‌يفرن‌، اصاده‌، ركانه‌، ايزمن‌، رصافه‌ و رنمصزاره‌ را بر آيين‌ برغواطى‌ دانسته‌ است‌.
برغواطه‌ مى‌كوشيدند روابط خوبى‌ با دولت‌ اموي‌ اندلس‌ داشته‌ باشند، اما از سوي‌ موالى‌ امويان‌ و ديگر قدرتهاي‌ مستقر در هر دو سوي‌ تنگة جبل‌ الطارق‌، از جمله‌ ادريسيان‌ آزار مى‌ديدند و شهر باستانى‌ سلا (سله‌) يكى‌ از پايگاههاي‌ تجمع‌ نيروهاي‌ رزمندة مسلمان‌ برضد برغواطه‌ شمرده‌ مى‌شد (همانجا؛ ابن‌ حوقل‌، 1/81 -83).
نيروهاي‌ برغواطه‌ هم‌ در دورة قدرت‌، برضد دشمنان‌ خود جنگهاي‌ خونين‌ راه‌ مى‌انداختند كه‌ ابوعبيد بكري‌ (ص‌ 136) به‌ دو واقعة مهم‌ از آن‌ ميان‌ (قتل‌ عام‌ در شهر بزرگ‌ تيمغسن‌ و كشتار در بَهْت‌) در زمان‌ حكومت‌ ابوغفير اشاره‌ كرده‌ است‌. اين‌ جنگها هر چند با پوشش‌ اعتقادي‌ صورت‌ مى‌گرفت‌، اما علت‌ مادي‌ عمدة آن‌، قرار داشتن‌ سرزمين‌ متكى‌ بر كشاورزي‌ برغواطه‌ بر سر راههاي‌ بازرگانى‌ مغرب‌ اقصى‌ بود (لارويى‌، 141-142 ,127 ؛ قس‌: لاكوست‌، 20-21: دربارة اهميت‌ و تأثير جادة طلاي‌ سودان‌ در تاريخ‌ مغرب‌). اين‌ امر گاه‌ موجب‌ برقراري‌ تجارت‌ و همزيستى‌ ميان‌ آنان‌ و همسايگانشان‌ تا فاس‌ و بصره‌ (بندر مغرب‌ اقصى‌ در ساحل‌ اطلس‌) مى‌شد (ابن‌ حوقل‌، 1/83) و گاه‌ قدرت‌ جويانى‌ را كه‌ درصدد تسلط بر راههاي‌ بازرگانى‌ و ايجاد اتحاد سياسى‌ در منطقه‌ بودند، به‌ حذف‌ رقيبان‌ كوچك‌ تر محلى‌ مانند برغواطه‌ بر مى‌انگيخت‌ (لارويى‌، .(143
گذشته‌ از وجوه‌ سياسى‌ و اقتصادي‌ تاريخ‌ برغواطه‌، آنچه‌ بيشتر موجب‌ استثمار آنان‌ به‌ روايت‌ نويسندگان‌ تاريخ‌ مغرب‌ شده‌، ويژگى‌ اعتقادي‌ برغواطه‌ نسبت‌ به‌ ديگر مسلمانان‌ منطقه‌ است‌ كه‌ مؤلفان‌ مسلمان‌ تاريخ‌ مغرب‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ ارتداد (ابن‌ عذاري‌، 1/56 بب) و زندقه‌ (عبدالحميد، 2/431) ياد كرده‌اند و برغواطة پيرو آن‌ را مجوس‌ (ابن‌ ابى‌ زرع‌، 119) دانسته‌اند. آغاز اين‌ اعتقاد جديد يا ارتداد را ابوعبيد بكري‌ (ص‌ 135)، به‌ نقل‌ از زمور، به‌ صالح‌ بن‌ طريف‌ نسبت‌ مى‌دهد، در حالى‌ كه‌ ابن‌ عذاري‌ (1/57) و ابن‌ خلدون‌ (6(2)/428) ادعاي‌ پيامبري‌ و تشريع‌ را به‌ خود طريف‌ نسبت‌ داده‌اند.
ابن‌ حوقل‌ (1/82) بدون‌ ذكر نام‌ طريف‌ و پسرش‌، از يك‌ مغربى‌ بربري‌ اصل‌ به‌ نام‌ صالح‌ بن‌ عبدالله‌ ياد مى‌ كند كه‌ گويا در عراق‌ از نجوم‌ و اختر شماري‌ چيزهايى‌ فراگرفت‌ و در بازگشت‌ به‌ ميان‌ بربرها به‌ دعوي‌ پيامبري‌ و آوردن‌ قرآن‌ و احكام‌ برخاست‌. با توجه‌ به‌ سابقه‌ و مجاهدتهاي‌ طريف‌ در دين‌ اسلام‌ و تأكيد زمور و ابوعبيد بكري‌ بر باقى‌ بودن‌ او بر اسلام‌، مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ آغاز اين‌ ادعاها بايد از صالح‌ پسر طريف‌ بوده‌ باشدكه‌ خود را مصداق‌تعبير قرآنى‌ِ«...صالِح‌ُالمؤمنين‌...» (تحريم‌/66/4) مى‌خواند (ابن‌حوقل‌، ابوعبيد، ابن‌عذاري‌، ابن‌ خلدون‌، همانجاها).
صالح‌ گويا پس‌ از 47سال‌ حكمرانى‌ (همو، 6(2)/430)، پسرش‌ الياس‌ را به‌ جاي‌ خود گذاشت‌ و او را به‌ دوستى‌ با اميراندلس‌ سفارش‌ كرد و خود به‌ سوي‌ مشرق‌ رفت‌. وي‌ وعده‌ داد كه‌ در زمان‌ فرمانروايى‌ هفتمين‌ امير ازخانوادة خود بازخواهد گشت‌ و ادعا كرد كه‌ خود همان‌ مهدي‌ بزرگ‌ است‌ كه‌ در پايان‌ زمان‌ براي‌ جنگ‌ بادجال‌ خروج‌ خواهد كرد و عيسى‌ بن‌ مريم‌ از ياران‌ او خواهد بود و زمين‌ را پس‌ از پر شدن‌ از بيداد، با عدل‌ و داد خواهد انباشت‌ (ابوعبيد، 135- 136).
ظاهراً الياس‌ پسر صالح‌ اين‌ سفارشها و اعتقادات‌ پدر را از ترس‌ پوشيده‌ مى‌داشت‌، اما يونس‌، پسر الياس‌، پس‌ از مرگ‌ پدر و مادر، در دورة حكمرانى‌ خود آن‌ اعتقادات‌ را آشكار ساخت‌ و كسانى‌ را كه‌ دعوت‌ او را نمى‌پذيرفتند، از دم‌ تيغ‌ گذراند و مردم‌ صدها شهر را قتل‌ عام‌ يا تبعيد كرد (همو، 136).
قرآنى‌ به‌ زبان‌ بربري‌ كه‌ به‌ صالح‌ نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌، 80 سوره‌ داشت‌ كه‌ برخى‌ سوره‌هاي‌ آن‌ با نامهاي‌ پيامبران‌ و شماري‌ با نامهاي‌ جانوران‌ نام‌ گذاري‌ شده‌ بود. نخستين‌ آنها سورة ايوب‌ و آخرينشان‌ سورة يونس‌ بوده‌ است‌ (همو، 140).
در شريعت‌ برغواطه‌ روزة ماه‌ رمضان‌ به‌ ماه‌ رجب‌ انتقال‌ يافت‌؛ نمازها 5 نوبت‌ در روز و 5 نوبت‌ در شب‌ ادا مى‌شد؛ قربانى‌ روز يازدهم‌ محرم‌ انجام‌ مى‌گرفت‌؛ در وضو، شستشو و مسح‌ اعضاي‌ ديگري‌ از بدن‌ افزوده‌ شد و اركان‌ و اجزاء نمازشان‌ متفاوت‌ شد. احكام‌ مربوط به‌ ازدواج‌، زكات‌، مجازاتها، حلال‌ و حرامها هم‌ ويژگيهايى‌ يافت‌ (همو، 139-140).
برخى‌ محققان‌ اين‌ اقدامات‌ اعتقادي‌ را بربري‌ كردن‌ دين‌ اسلام‌ به‌ عنوان‌ يك‌ دين‌ وارداتى‌ به‌ مغرب‌ تلقى‌ كرده‌اند (ژولين‌، 2/48-49). لارويى‌ ياد آور شده‌ است‌ كه‌ در تحريف‌ اسلام‌، به‌ دست‌ برغواطه‌، در واقع‌، به‌ جاي‌ طرد اسلام‌ از الگوي‌ آن‌ پيروي‌ شد و تطبيقى‌ با سنتها و رسوم‌ بربري‌ صورت‌ گرفت‌ و اين‌ نوعى‌ به‌ رسميت‌ شناخته‌ شدن‌ اسلام‌ به‌ عنوان‌ يك‌ نيروي‌ معنوي‌ و تمدن‌ ساز از سوي‌ برغواطه‌ مى‌ تواند تلقى‌ شود (ص‌ .(108
اين‌ تحليل‌ گر تاريخ‌ مغرب‌ پرسش‌ قابل‌ توجهى‌ را طرح‌ كرده‌ است‌ كه‌ چرا اين‌ اسلام‌ بربري‌ شدة برغواطه‌ در جهات‌ مختلف‌ آن‌ سرزمين‌ گسترش‌ نيافت‌؟ (همانجا). براي‌ پاسخ‌ به‌ اين‌ پرسش‌ مى‌توان‌ به‌ چند نكته‌ از تاريخ‌ مغرب‌ و بربرها اشاره‌ كرد: اولاً بربري‌ كردن‌ اسلام‌ صورت‌ يگانه‌اي‌ نداشت‌ كه‌ همان‌ راه‌ كار برغواطه‌ بوده‌ باشد. چه‌، مدعى‌ پيامبري‌ ديگري‌ به‌ نام‌ حاميم‌ در منطقة غماره‌ شكل‌ ديگري‌ از بربري‌ كردن‌ اسلام‌ را نشان‌ داد (همانجا؛ عبدالحميد، 2/519). جالب‌تر اينكه‌ غماره‌ هم‌ مانند برغواطه‌ از مصامده‌ بودند و دو قرن‌ پس‌ از صالح‌ بن‌ طريف‌، حاميم‌ آنان‌ هم‌ قرآنى‌ به‌ زبان‌ بربري‌ آورده‌ است‌ (ناصري‌، 212-213؛ دربارة حاميم‌، نك: .(IA,V(1)/122 ثانياً از بربرها كه‌ بر هيچ‌ اصل‌ اعتقادي‌، سياسى‌ و اجتماعى‌ وحدت‌ نظر نداشتند، نمى‌توان‌ انتظار توافق‌ عمومى‌ بر يك‌ باور دينى‌ «بربري‌» مشخصى‌ داشت‌. وانگهى‌، بربرهاي‌ برغواطه‌ ظاهراً به‌ سبب‌ اعتقادات‌ ارتداد آميزشان‌ دشمنان‌ بسيار سرسختى‌ از ميان‌ ديگر بربرهاي‌ همساية خود داشتند، مانند امير ابوالكمال‌ تميم‌ يفرنى‌ كه‌ هر سال‌ دوبار به‌ «جهاد» با «مجوس‌ برغواطه‌» مى‌رفت‌ و تا زمان‌ مرگ‌ در 448ق‌/1056م‌ اين‌ قاعده‌ را فرو نگذاشت‌ (ابن‌ ابى‌زرع‌، 110).
مآخذ: ابن‌ ابى‌زرع‌، على‌، الانيس‌ المطرب‌، رباط، 1972م‌؛ ابن‌ حوقل‌، محمد، صورةالارض‌، به‌ كوشش‌ كرامرس‌، ليدن‌، 1938م‌؛ ابن‌ خلدون‌، العبر؛ ابن‌ عذاري‌، احمد، البيان‌ المغرب‌، به‌ كوشش‌ كولن‌ و لوي‌ پرووانسال‌، بيروت‌، 1983م‌؛ ابوعبيد بكري‌، عبدالله‌، المغرب‌، بغداد، مكتبة المثنى‌؛ ژولين‌، ش‌. ا. تاريخ‌ افريقيا الشمالية، ترجمة محمد مزالى‌ و بشيربن‌ سلامه‌، تونس‌، 1985م‌؛ سراج‌ اندلسى‌، محمد، الحلل‌ السندسية، به‌ كوشش‌ محمد حبيب‌ هيله‌، بيروت‌، 1984م‌؛ عبدالحميد، سعدزغلول‌، تاريخ‌ المغرب‌ العربى‌، قاهره‌، 1979م‌؛ قرآن‌ كريم‌؛ لاكوست‌، ايو، جهان‌ بينى‌ ابن‌ خلدون‌، ترجمة مهدي‌ مظفري‌، تهران‌، 1354ش‌؛ ناصري‌ طاهري‌، عبدالله‌، مقدمه‌اي‌ بر تاريخ‌ سياسى‌ و اجتماعى‌ شمال‌ آفريقا، تهران‌، 1375ش‌؛ هيله‌، محمد حبيب‌، حاشيه‌ بر الحلل‌ السندسية (نك: هم ، سراج‌)؛ ياقوت‌، بلدان‌؛ نيز:
EI 2 ; IA; Laroui, A., The History of Maghrib, tr. R. Manheim, New Jeresey, 1977.
يوسف‌ رحيم‌ لو

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4759
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست