بَرْغُشى، يا بَرْغَشى، ابوالمظفر محمد بن ابراهيم، از وزيران پايان روزگار سامانيان. نام وي در برخى از منابع و پارهاي از نسخهها بُزغُشى ضبط شده (نك: عتبى، تاريخ...، 144، 152؛ بيهقى، على، 189؛ شبانكارهاي، 26؛ نيز نك: شعار، 152، حاشية 2؛ فياض، 357، حاشية 2)، اما در شرح تاريخ يمينى و منابع مهم ديگر نام او برغشى آمده است (منينى، 1/250؛ نيز نك: عتبى، «تاريخ...»، 1/250، 288، 289؛ گرديزي، 171، 172؛ بيهقى، ابوالفضل، 357، 359؛ شعار، همانجا). با وجود اين، تلفظ درست اين نام، با اطمينان روشن نيست. از شعر ابومنصور فوشنجى (ملقب به مضراب الشعر) نيز تنها اين اندازه پيداست كه حرف اول و سوم آن متحرك و حرف دوم آن ساكن است (نك: عتبى، همانجا؛ ثعالبى، 4/159؛ نيز نك: فياض، همانجا). در عين حال، از آنجا كه ناصرالدين منشى كرمانى نام او را برغوشى ضبط كرده است (ص 39)، بعيد نيست كه منسوب به برگوش، از شهرهاي ناحية چاچ بوده باشد (نك: اصطخري، 330؛ ابن حوقل، 2/507؛ مقدسى، 48؛ نيز نك: حبيبى، 171، حاشية 9). نفوذ روز افزون غلامان ترك در دربار سامانى، نه تنها وزيران، دبيران و دهقانان ايرانى را تهديد مىكرد، بلكه به تدريج از قدرت اميران سامانى نيزمىكاست. از حدود ربعآخر سدة 4ق، اختلاف و بىاعتمادي ميان واليان و سپهسالاران ايرانى و ترك دولت سامانى افزايش يافت. سقوط بخارا تختگاه سامانيان به دست تركان مسلمان قراخانى (382ق /992م)، هر چند دوامى نداشت، اما آشفتگى اوضاع را بيش از پيش نمايان ساخت. اتحاد نافرجام ابوالحسن فايق و ابوعلى سيمجور برضد سامانيان (384ق) نيز، به توسعة قدرت سبكتكين اميرغزنه انجاميد و دربار بخارا را زير نفوذ وي قرار داد (براي تفصيل، نك: زرين كوب، 2/211-217). حكومت نوح بن منصور سامانى يا نوح دوم (365-387ق/976- 997م) نيز از همان ابتدا متكى به سرداران ترك بود. وزير او عبدالله محمدبن احمد جيحانى ظاهراً «به سبب پيري عذر خواست» (نرشخى، 136)، اما شايد در باطن ازتسلط و مداخلة سرداران ترك در كار ديوان كه باعث اختلال در ادارة مملكت مىشد، به تنگ آمده بود (زرين كوب، 2/212). چندسال بعدهم، وزير ديگرش ابونصر بن ابى زيد، به دست غلامان كشته شد. نوح از بيم سبكتكين كه پشتيبان وزير بود، غلامان را دستگير كرد و كشت. سپس از سبكتكين خواست تا جانشين وزير را تعيين كند؛ اما سبكتكين در اين ماجرا مداخله نكرد و سرانجام، ابوالمظفر برغشى كه احتمالاً مورد تأييد سبكتكين نيز بود، به وزارت برگزيده شد و تا پايان فرمانروايى نوح بن منصور، وزارت او را برعهده داشت (عتبى، «تاريخ»، 1/241، 250، تاريخ، 139-140، 144؛ رشيدالدين، 2(4)/82؛ ناصرالدين، همانجا؛ خواندمير، 114؛ نيز نك: بارتولد، 1/562). با مرگ نوح دوم، پسر خردسالش ابوالحارث منصور يا منصور دوم (حك 387-389ق/997-999م) جانشين وي شد و وزارت همچنان در دست برغشى باقى ماند؛ اما نيابت حكومت، به فايق سپرده شد و در واقع زمام امور در اختيار وي قرار گرفت (عتبى، «تاريخ»، 1/264- 265، 268-269، تاريخ، 152، 155- 156؛ گرديزي، 171؛ رشيدالدين، 2(4)/86 -87؛ شبانكارهاي، همانجا). مداخلة فايق در امور مملكتى، سبب ايجاد اختلاف شديدي ميان او و برغشى گرديد و برغشى به امير سامانى پناهنده شد. فايق با خشونت و اصرار فراوان، تسليم وي را طلب كرد، اما منصور نپذيرفت و فايق هم با ناخشنودي بخارا را ترك كرد. سرانجام با وساطت بزرگان دولت، ميان طرفين موافقتى حاصل آمد و برخلاف ميل قلبى منصور، برغشى از كار بر كنار شد (388ق/ 901م). وزارت را به ابوالقاسم عباس بن محمد برمكى سپردند و برغشى را بهگوزگانان (جوزجان) فرستادند (عتبى، «تاريخ»، 1/288- 289، تاريخ، 168؛ گرديزي، 172؛ رشيدالدين، 2(4)/96؛ ناصرالدين، همانجا؛ نيز نك: بيهقى، ابوالفضل، 358؛ بارتولد، 1/564). گزارش ابوالفضل بيهقى دربارة برغشى (ص 357- 358)، هرچند با گزارش عتبى و ديگر منابع متفاوت است، اما نشان مىدهد كه در چنان اوضاع و احوالى، خود برغشى هم تمايلى به ادامة وزارت نداشته است. بر اساس اين گزارش، برغشى چون دريافت كه كار سامانيان «به آخر آمده است»، حيلهاي ساخت و 5هزار دينار به يكى از پزشكان دربار داد تا به دروغ، بيماري وي را تأييد كند. امير سامانى كه سرانجام از بهبود او نااميد شده بود، به وي اجازه داد تا به ملكى كه در گوزگانان خريده بود، عزيمت كند و به والى گوزگانان فرمان داد كه وي را بزرگ دارد (همانجا). چندي بعد، چون خاندان سامانى بر افتاد (389ق/ 999م)، برغشى، ملك خود را در گوزگانان فروخت و به نيشابور رفت (همو، 358). ظاهراً وي تا پايان عمر، در آنجا ساكن بود و به قولى در آنجا، مدت 30 سال به مطالعه و تأليف اشتغال داشت (ناصرالدين، خواندمير، همانجاها). ابوالفضل بيهقى روايت كرده كه ابوالمظفر برغشى را در 400ق در نيشابور ديده است. برغشى در آن زمان، «پيري سخت بشكوه» بوده و «موي سفيد چون كافور» داشته است (همانجا). به هر حال، بزرگان نيشابور در بزرگداشت برغشى كوتاهى نمىكردند و همواره او را برصدر مىنشاندند. محمود غزنوي نيز وي را «خواجه» مىخواند و چند بار قصد كرد كه برغشى را وزارت دهد، اما او نپذيرفت (همو، 359). با اينكه ابومنصور فوشنجى، اشعاري در تأسف بر زمان وزارت ابوعلى بلعمى و انتقاد از وزارت برغشى سروده است (عتبى، «تاريخ»، 1/289، تاريخ، همانجا؛ ثعالبى، 4/159؛ نيز نك: نفيسى، 346)، منينى او را از كاردانترين و فاضلترين وزيران سامانيان دانسته است(1/250). مآخذ: ابن حوقل، محمد، صورة الارض، به كوشش كرامرس، ليدن، 1939م؛ اصطخري، ابراهيم، مسالك الممالك، به كوشش دخويه، ليدن، 1927م؛ بار تولد، و. و. تركستان نامه، ترجمة كريم كشاورز، تهران، 1352ش؛ بيهقى، ابوالفضل، تاريخ، بهكوشش قاسم غنى و على اكبر فياض، تهران، 1324ش؛ بيهقى، على، تاريخ بيهق، بهكوشش كليم الله حسينى، حيدرآباد دكن، 1968م؛ ثعالبى، عبدالملك، يتيمة الدهر، بهكوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، بيروت، 1377ق؛ حبيبى، عبدالحى، حواشى بر زين الاخبار (نك: هم، گرديزي)؛ خواندمير، غياث الدين، دستور الوزراء، به كوشش سعيد نفيسى، تهران، 1355ش؛ رشيدالدين فضل الله، جامع التواريخ، به كوشش احمد آتش، آنكارا، 1957م؛ زرين كوب، عبدالحسين، تاريخ مردم ايران، تهران، 1368ش؛ شبانكارهاي، محمد، مجمع الانساب، به كوشش هاشم محدث، تهران، 1363ش؛ شعار، جعفر، حاشيه بر تاريخ يمينى (نك: هم، عتبى)؛ عتبى، محمد، «تاريخ يمينى»، ضمن شرح اليمينى ( الفتحالوهبى)(نك: هم، منينى)؛ همو، تاريخ يمينى، ترجمة ناصح جرفادقانى، بهكوشش جعفر شعار، تهران، 1357ش؛ فياض، على اكبر، حواشى بر تاريخ (نك: هم ، بيهقى، ابوالفضل)؛ گرديزي، عبدالحى، زينالاخبار، به كوشش عبدالحى حبيبى، تهران، 1347ش؛ مقدسى، محمد، احسن التقاسيم، به كوشش دخويه، ليدن، 1906م؛ منينى، احمد، شرح اليمينى ( الفتحالوهبى)،قاهره، 1286ق؛ ناصرالدين منشى كرمانى، نسائم الاسحار، به كوشش جلال الدين محدث ارموي، تهران، 1364ش؛ نرشخى، محمد، تاريخ بخارا، ترجمة احمدبن محمد قباوي، تلخيص محمدبن زفر، به كوشش محمدتقى مدرس رضوي، تهران، 1363ش؛ نفيسى، سعيد، محيط زندگى و احوال واشعار رودكى، تهران، 1336ش. روزبه زرين كوب