بُرْطاس، نام قوم و سرزمينى به همين نام. در متون اسلامى اين نام با
تفاوتهايى نيز آمده است: برخى از مؤلفان آن را به صورت بُرداس نوشتهاند
(ابن رسته، 140؛ گرديزي، 582) و ابوعبيد بكري فُرداس آورده است (نك:
بارتولد، ؛ II(1)/868 مينورسكى، .(462 مؤلف حدود العالم (ص 194) از دو سرزمين
جدا از يكديگر با نامهاي برطاس و براذاس ياد كرده كه موجب آشفتگيهايى شده
است. بارتولد ضمن مخالفت با جدا شمردن برطاس و براذاس بر آن است كه از
اينگونه خطاها در نسخة خطى حدود العالم مىتوان يافت. وي به عنوان نمونه
از دو نام رامهر و رامهرمز ياد كرده كه مؤلف حدود العالم آن را دو شهر جدا از
يكديگر دانسته است. بارتولد مىافزايد كه نام دوم درستتر و تلفظ كاملتر
فارسى اين نام است .(VIII/526) مينورسكى عنوان برطاس را خطا دانسته، و
مشابه نظر بارتولد را ابراز داشته است. وي از تفاوتهاي لفظى ياد كرده، و
برطاس را صورت عربى براذاس (برذاش - برداس) دانسته است (همانجا). ماركوارت
برطاس را پديد آمده از واژة آريايى مُرتاسه دانسته كه به معناي «آدم خوار»
است. ماركوف اين نام را با واژة فينى به معناي پل قياس كرده، و براي آن
منشأ ايرانى قائل شده است. مينورسكى آن را با واژة اوستايى پَرَتو و واژة
كردي پُرد مرتبط دانسته، و چنين احتمال داده كه ممكن است نام فرداس در
اثر ابوعبيد بكري با پُرداس منطبق باشد (همانجا).
برطاسها قومى بودند كه نزديك سرزمين خزران، ميان خزر و سرزمين بلكار
(بلغارهاي اطراف رود اتل) مىزيستند (اصطخري، مسالك و ممالك، 180، 183؛ ابن
رسته، همانجا). مؤلف حدود العالم در مورد سرزمين برطاس مىنويسد كه مشرق و
جنوبش سرزمين غزان، مغربش رود اتل (ولگا) و شمالش ناحية پچناگ است
(همانجا). از نوشتة مؤلف حدود العالم چنين برمىآيد كه برطاس در كرانة شرقى،
و براذاس در كرانة غربى رود اتل قرار داشته است، ولى همين مؤلف شمال هر دو
سرزمينِ ياد شده را ناحية پچناگ ناميده است كه در جنوب آنها سرزمين خزران
بوده است (همانجا).
بعضى محققان برآنند كه برطاسها در فاصلة سدههاي 5 -11م در دو سوي رود اتل
در منطقهاي از شمال سيزران تا ولگاگراد مستقر شدند (نك: IV/138 , 3 .(BSEاين
نكته مؤيد نظر بارتولد و مينورسكى است. مسعودي از رودي ياد كرده است كه در
مسير علياي رود اتل جريان دارد و بدان مىپيوندد. وي اين رود را نهر برطاس
ناميده است ( مروج...، 1/203، التنبيه...، 62).
قديمترين آثاري كه از برطاسها ياد كردهاند، مربوط به اواخر سدة 3 تا نيمة سدة
4ق است (اصطخري، مسالك الممالك، 225؛ ابن رسته، همانجا). گرديزي و ابن
رسته (همانجاها) مسافت ميان خزر و برطاس را 15 روز راه، و اصطخري ( مسالك و
ممالك، همانجا) فاصلة شهر اتل (تختگاه خزران) را تا سر حد برطاس 20 روز راه
نوشتهاند. اصطخري قوم برطاس را دو گروه دانسته كه گروهى از آنان در
انتهاي [غربى] ولايت غز نزديك بلغار مىزيستهاند (همان، 181-182). مسعودي
(همانجاها) برطاسها را قومى بزرگ از تركان نوشته است. گرديزي از وسعت
سرزمين برطاس ياد كرده (ص 583)، ولى از قوميت آنان سخنى به ميان نياورده
است. تنها مؤلف حدود العالم از وجود 3 گروه قومى در برطاس با نامهاي بهضولا
(برچولا)، اشكل (اِشگِل) و بلكار ياد كردهاست كه همه با يكديگر بهحربند و
چون دشمنى پديد آيد، با يكديگر يار باشند (ص 194). در اينجا بلكارها (بلغارهاي
اطراف ولگا) جزو برطاسها آمدهاند كه جاي ترديد است. بارتولد برطاسها را از
قوم فين، و محل استقرار آنان را حدود رود اُكا و زيستگاه اسلاوها دانسته است
كه در متون اسلامى آنان را صقلابيان مىناميدند .(II(1)/368)
برطاسها در آغاز مردمى بتپرست بودهاند (همانجا). ابن رسته (ص 140) و گرديزي
(همانجا) هر دو دين برطاسها را همانند دين غزان نوشتهاند، ولى مؤلف حدود
العالم برطاسها را مردمى مسلمان ناميده است (همانجا). ابن حوقل نيز برطاسها
را مسلمان خوانده است (ص 335). ياقوت نيز برطاسها را مسلمان ناميده، و از
وجود مسجد جامع شهر و نيز مسجد جامع شهرسوار در نزديكى مركز آن سرزمين ياد
كرده است (1/567؛ نيز نك: ادريسى، 2/920). گرچه سپاهيان اموي به سرزمين
برطاس راه يافته بودند، ولى چنين مىنمايد كه دين اسلام همزمان با بلغارها
و يا پس از آن از سدة 4ق/10م به بعد در سرزمين برطاس رواج يافته باشد.
دربارة زبان مردم برطاس اظهارنظر روشنى وجود ندارد. در منابع از عدم مشابهت
زبان اين مردم با زبان روسها و خزران ياد شده است (ابن حوقل، ادريسى،
همانجاها؛ ابن عبدالمنعم، 89). ياقوت مىنويسد كه زبان مردم برطاس زبانى
خاص است كه مشابهتى با تركى و خزري و بلغاري ندارد (همانجا).
برطاسها در نيمة نخست سدة 2ق/8م و پس از آن تابع خزران بودند (ابن رسته،
همانجا؛ گرديزي، 582؛ نيز نك: آرتامونف، 220 ).در 119ق/ 737م مروان بن محمد
(بعدها خليفة اموي: 127-132ق/745- 750م) با 150 هزار سپاهى عازم پيكار با
خزران شد. وي به منظور جلوگيري از اقدام خاقان خزر جهت گردآوري سپاه و
مقابله با لشكريان اموي، به سرعت از سمت شرق رود ولگا، راه شمال را در
پيش گرفت. برطاسها در مناطق شمالى تختگاه خزر (شهر اتل) استقرار داشتند و آن
زمان تابع دولت خزر بودند. آنها كه فاقد نيروي دفاعى كافى بودند، در برابر
سپاه مروان تاب مقاومت نياوردند و متحمل زيان فراوان شدند. عربها دست به
غارت و كشتار زدند، اسبان بسياري را به غارت بردند و 20 هزار خانوار از مردم
برطاس را به اسارت گرفتند. مؤلفان عرب اين اسيران را صقالبه (اسلاو)
ناميدهاند، ولى جاي ترديد نيست كه جملة اسيران از مردم برطاس بودهاند
(بلاذري، 292؛ ابن اعثم، 7/262، نيز نك: آرتامونف، 220 .(218,
مروان بن محمد پس از پيروزي بر خزران، بنابر رسم معمول از خاقان خواست تا
اسلام بياورد. خاقان رضا داد، ولى چنين مىنمايد كه اسلام پذيرفتن او تنها
براي حفظ ظاهر بود. به هر تقدير، مروان به همين اندازه رضايت داد و بلاد خزر
و توابع آن را ترك گفت و لشكريان خود را به ماوراي قفقاز عقب كشيد. چنين
به نظر مىرسد كه خزران و به تبع آنان برطاسها در آن تاريخ اسلام
نياوردند، زيرا در منابع اسلامى و غيراسلامى هيچ مطلبى دربارة اشاعة دين
اسلام در سرزمين خزران و برطاسها در تاريخ ياد شده نمىيابيم (كستلر، 35).
بنابراين، مىتوان چنين پنداشت كه نفوذ دين اسلام در ميان برطاسها پس از
پذيرش اين آيين از سوي بلغارها در سدة 4ق/10م صورت گرفته باشد (نك: ه د،
ابن فضلان).
پس از 300ق/912م روسها با 500 كشتى كه در هر يك صد مرد جاي داشتند، از رود
ولگا گذشته، به درياي خزر درآمدند و به گيلان، طبرستان، گرگان، اران،
شروان و آذربايجان رفتند و مردم بسياري را كشتند و نهب و غارت فراوان كردند.
هنگامى كه از طريق رود ولگا به سرزمين خود بازمىگشتند، شاه خزر كه ياراي
مقاومت در برابر روسها را نداشت به آنان خبر داد كه مسلمانان آماده جنگ با
ايشانند. روسها براي جنگ با مسلمانان از آب بيرون آمدند. جنگ ميان طرفين 3
روز ادامه يافت و مسلمانان پيروز شدند. تنها 5 هزار تن از روسها جان به
سلامت بردند و كشتيهاي خود را به جانب برطاس راندند. در آنجا كشتيها را رها
كردند و راه خشكى در پيش گرفتند. مردم برطاس گروهى از ايشان را كشتند و
باقى به دست برغزها كشته شدند. شمار روسهايى كه در ساحل خزر به دست
مسلمانان كشته شدند، حدود 30 هزار تن نوشته شده است (مسعودي، مروج،
1/205-207).
در سدة 4ق/10م گرچه دولت خزران نيروي پيشين را از دست داده بود، با اين
وصف، برطاسها هنوز تابع دولت خزر بودند (آرتامونف، .(385 در اواخر اين سده با
پيروزي روسها بر خزران، برطاسها از تابعيت خزران خارج شدند و تابعيت روسها را
گردن نهادند. پس از ورود قپچاقها (كومانها كه روسها آنان را پولوتسى
مىناميدند) در سدة 5ق/11م، برطاسها با آنان درآميختند و رفتهرفته چهرةقومى
خود را از دستدادند .(61ٹéًَُّ)
مآخذ: ابن اعثم كوفى، احمد، الفتوح، به كوشش على شيري، بيروت، 1411ق/
1991م؛ ابن حوقل، محمد، صورة الارض، بيروت، 1979م؛ ابن رسته، احمد،
الاعلاق النفيسة، به كوشش دخويه، ليدن، 1891م؛ ابن عبدالمنعم حميري، محمد،
الروض المعطار، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1980م؛ ادريسى، محمد، نزهة
المشتاق، بيروت، 1409ق/1989م؛ اصطخري، ابراهيم، مسالك الممالك، به كوشش
دخويه، ليدن، 1870م؛ همو، مسالك و ممالك، به كوشش ايرج افشار، تهران،
1368ش؛ بلاذري، احمد، فتوح البلدان، به كوشش عبدالله انيس طباع و عمر
انيس طباع، بيروت، 1407ق/1987م؛ حدود العالم، به كوشش منوچهر ستوده،
تهران، 1340ش؛ كستلر، آرتور، خزران، ترجمة محمدعلى موحد، تهران، 1361ش؛
گرديزي، عبدالحى، زينالاخبار، به كوشش عبدالحى حبيبى، تهران، 1363ش؛
مسعودي، على، التنبيه و الاشراف، به كوشش دخويه، ليدن، 1893م؛ همو، مروج
الذهب، به كوشش يوسف اسعد داغر، بيروت، 1385ق/1965م؛ ياقوت، بلدان، نيز:
Artamonov, M.I., Istoriya Khazar, Leningrad, 1962; Barthold, W.W., Sochineniya,
Moscow, vol.II(1), 1963, vol. VIII, 1973; BSE 3 ; Gumilev, L. N., Drevnie turki
, Moscow , 1967 ; Minorsky , V. , commentary on V ud = d al- q P lam, London,
1937.
عنايتالله رضا