responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4754
برصيصا
جلد: 11
     
شماره مقاله:4754

 

بَرْصيصا (شخصيتى‌ شبه‌ تاريخى‌ و افسانه‌اي‌)، زاهدي‌ متعبد و مستجاب‌ الدعوه‌ كه‌ داستان‌ عبرت‌ انگيز او همواره‌ در تفسير برخى‌ آيات‌ قرآن‌ مطرح‌ شده‌ است‌. در بيشتر منابع‌ اسلامى‌ نام‌ برصيصا، در كنار نام‌ بلعم‌ِ باعور و شيطان‌ ديده‌ مى‌شود و اين‌ امر به‌ سبب‌ِ شباهتى‌ است‌ كه‌ سرگذشت‌ و سرنوشت‌ شوم‌ او با آنان‌ دارد. در اخبار اسلامى‌ برصيصا راهبى‌ از بنى‌ اسرائيل‌ است‌ كه‌ پس‌ از روزگاري‌ دراز رياضت‌ زاهدانه‌، تسليم‌ اغواگريهاي‌ ابليس‌، و مرتكب‌ گناهى‌ بزرگ‌ مى‌شود و سرانجام‌ به‌ قصد نجات‌ خود ابليس‌ را سجده‌ مى‌كند و كافر مى‌گردد و به‌ لعنت‌ و خسران‌ ابدي‌ گرفتار مى‌شود. اين‌ اشارات‌ در تفسير آيات‌ 16 و 17 سورة حشر (59) آمده‌ است‌ كه‌ - با توجه‌ به‌ آيات‌ قبل‌ از آن‌ - بيانگرِ حال‌ منافقانى‌ است‌ كه‌ در پى‌ فريب‌ مؤمنانند (سورآبادي‌، 324-326؛ I/1055 , 2 ؛ EIبريتانيكا، .(I/841 اين‌ داستان‌ در اغلب‌ تفاسير مهم‌ ذيل‌ آيات‌ِ ياد شده‌ و نيز در مجموعه‌هاي‌ احاديث‌ به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ نقل‌ شده‌ است‌ و كسانى‌ همچون‌ على‌ بن‌ ابى‌طالب‌ (ع‌)، ابن‌ مسعود، ابن‌ عباس‌ و ابن‌ طاووس‌ را از راويان‌ آن‌ دانسته‌اند (نك: طبري‌، ذيل‌ اين‌ آيات‌)، ولى‌ منبع‌ و مأخذ اصلى‌ آن‌ هنوز مجهول‌ است‌ و نقاط مختلفى‌ در جهان‌ اسلام‌ به‌ عنوان‌ محل‌ وقوع‌ آن‌ مطرح‌ شده‌ است‌. اين‌ محل‌ را گلدسيهر و لندبرگ‌ حضرموت‌، اما همو و هارتمن‌ منطقة حلب‌ دانسته‌اند (گلدسيهر، 23 -20 ؛ II/668 , 1 .(EI
به‌ نظر مى‌رسد كه‌ نام‌ شخصيت‌ اصلى‌ اين‌ افسانه‌ در اصل‌ نامعلوم‌ بوده‌، و از اواخر قرن‌ 4ق‌/10م‌ به‌ بعد نام‌ «برصيصا» به‌ او داده‌ شده‌ است‌؛ و گويا اخبار مربوط به‌ آنتونى‌ قديس‌، زاهد مسيحى‌ در مصر، در پيدايش‌ آن‌ بى‌تأثير نبوده‌ است‌ ( بريتانيكا،نيز 2 ، EIهمانجاها). آنتونى‌ يا آنتونيوس‌ (251- 355 يا 356م‌) از نخستين‌ زاهدان‌ و راهبان‌ مسيحى‌ است‌ و در تأسيس‌ قواعد و لوازم‌ اين‌ نهاد سهم‌ بزرگى‌ داشته‌ است‌. او به‌ پيروي‌ از سنت‌ پاولس‌ تبى‌ (د 340م‌) ساليان‌ دراز در بيابان‌ و در غارها به‌ عبادت‌ و ترك‌ و تجرد گذرانيد («فرهنگ‌...1»، 1053 ؛ بريتانيكا، .(I/443 زندگى‌ زاهدانة او سراسر پيكاري‌ افسانه‌اي‌ با ابليس‌ و وسوسه‌هاي‌ اغواگرانة اوست‌. ابليس‌ به‌ صورتهاي‌ مختلف‌، گاه‌ به‌ صورت‌ زنى‌ وسوسه‌ انگيز و گاه‌ در لباس‌ راهبى‌ زاهد، همچون‌ شخصى‌ كه‌ تا سرحد مرگ‌ او را شكنجه‌ مى‌داد، بر او ظاهر مى‌شد و در همة اين‌ احوال‌، آنتونى‌ با توسل‌ به‌ روزه‌، دعاهاي‌ نيازمندانه‌ و اعمال‌ پرهيزگارانه‌اش‌ در برابر كارها و شيوه‌هاي‌ ابليس‌ پايداري‌ مى‌كرد. سرگذشت‌ آنتونى‌ قديس‌ در عالم‌ مسيحيت‌ و در هنر و ادبيات‌ مسيحى‌ تأثير فراوان‌ داشته‌، و هنوز هم‌ شماري‌ از راهبان‌ از او به‌عنوان‌ اسوه‌اي‌ آرمانى‌ پيروي‌ مى‌كنند (نك: همان‌، ؛ I/443-444 «دائرةالمعارف‌...2»، ؛ I/594 «فرهنگ‌»، .(67-68
ابن‌ بطوطه‌ (د 779ق‌/1377م‌) در رحلة خود به‌ قصر برصيصاي‌ عابد اشاره‌ دارد كه‌ بين‌ طرابلس‌ و اسكندريه‌ آن‌ را ديده‌ است‌ (ص‌ 20) و اين‌ نامى‌ است‌ كه‌ دورة حيات‌ آنتونى‌ قديس‌ و انزواي‌ طولانى‌ او در قلعه‌اي‌ كهن‌ (صيصه‌) را به‌ خاطر مى‌آورد ( 2 ، EIهمانجا). اگر ريشة آرامى‌ كلمة «صيصا» را - كه‌ به‌ معنى‌ بخشى‌ از پوشش‌ آيينى‌ كشيشان‌ است‌ - نيز در نظر بگيريم‌، اين‌ نام‌ يادآور بالاترين‌ مقام‌ كليسايى‌ است‌ (همانجا). با توجه‌ به‌ اين‌ شواهد، برخى‌ اين‌ داستان‌ را حكايتى‌ اساساً عبري‌ مى‌دانند كه‌ بعدها به‌ ادبيات‌ عربى‌ و فارسى‌ وارد شده‌ است‌ (خانلري‌، 157).
در روايتهاي‌ اسلامى‌ پس‌ از طبري‌ (قرن‌ 4ق‌/10م‌) نام‌ برصيصا را براي‌ قهرمان‌ اين‌ داستان‌ به‌ كار برده‌اند و ظاهراً نخستين‌ مؤلفى‌ كه‌ نام‌ برصيصا را ذكر كرده‌ است‌، ابوليث‌ سمرقندي‌ (د 373ق‌/983م‌) در تنبيه‌الغافلين‌ (ص‌ 480) است‌. پس‌ از او اين‌ حكايت‌ را كسانى‌ چون‌ بيهقى‌ (د 458ق‌/1066م‌) در شعب‌ الايمان‌ (4/372-373)، غزالى‌ (د 505ق‌/1111م‌) در مكاشفة القلوب‌ (ص‌ 69 -70)، سهيلى‌ (د581ق‌/1185م‌) در التعريف‌ و الاعلام‌ (ص‌ 167)، ابن‌ جوزي‌ (د 597ق‌/1201م‌) در تلبيس‌ ابليس‌ (ص‌ 26-29)، قزوينى‌ (د 682ق‌/ 1283م‌) در عجايب‌ المخلوقات‌ (ص‌ 380-381)، ابشيهى‌ (د 850ق‌/ 1446م‌) در المستطرف‌ (ص‌ 233) و... نقل‌ كرده‌اند. در تفاسيري‌ چون‌ التبيان‌ شيخ‌ طوسى‌ (د 460ق‌/1068م‌) (9/570 -571)، مجمع‌ البيان‌ طبرسى‌ (د 468ق‌/1076م‌) (9/397)، تفسير بغوي‌ (د 516ق‌/ 1122م‌) (4/322- 325)، كشف‌ الاسرار ميبدي‌ (د 520ق‌/1126م‌) (10/52 - 55)، تفسير ابوالفتوح‌ رازي‌ (قرن‌ 6ق‌/12م‌) (11/107-111)، لباب‌ التأويل‌ خازن‌ (د 710ق‌/1310م‌) (4/250-252)، تفسير ابن‌ كثير (د774ق‌/ 1372م‌) (8/101-102) و... نيز اين‌ حكايت‌ ذيل‌ آيات‌ ياد شده‌ از سورة حشر به‌ صورتهاي‌ مختلف‌ آمده‌ است‌، هر چند كه‌ برخى‌ مانند سهيلى‌ و ابن‌ كثير نام‌ برصيصا را براي‌ اين‌ راهب‌ با ترديد ذكر كرده‌اند و برخى‌ چون‌ غزالى‌ و شيخ‌ طوسى‌ نامى‌ براي‌ راهب‌ عنوان‌ نكرده‌اند.
فرجام‌ بد اين‌ مرد پرهيزگار در همه‌ جا كم‌ و بيش‌ يكسان‌ است‌. 4 روايتى‌ كه‌ طبري‌ در تفسير واژة «انسان‌» در اين‌ آيات‌ نقل‌ كرده‌ است‌، به‌ زاهدي‌ معتكف‌ اشاره‌ دارند كه‌ يا عابد و راهبى‌ از بنى‌اسرائيل‌ است‌، يا كشيشى‌ نصرانى‌ (12/33-34) كه‌ مدتى‌ طولانى‌ (60 يا 70 يا 300 سال‌) در صومعه‌اي‌ دور از خلق‌ مى‌زيست‌ و به‌ طاعت‌ خداوند مشغول‌ بود و به‌ همين‌ سبب‌، به‌ مقام‌ مستجاب‌ الدعواتى‌ نائل‌ آمد و در مرتبة استدراج‌ به‌ جايى‌ رسيد كه‌ چون‌ بر مى‌نگريست‌ عرش‌ را مى‌ديد و چون‌ فرو مى‌نگريست‌ ثري‌ را. ابليس‌ به‌ سبب‌ خشمى‌ كه‌ از پارسايى‌ برصيصا و عبادت‌ و رياضتهاي‌ پيوستة او داشت‌، سالها در پى‌ فريفتن‌ او بود، اما سلاح‌ وسوسه‌اش‌ در جوشن‌ ورع‌ برصيصا اثر نمى‌كرد (همانجا؛ عوفى‌، 3(2)/522 - 525؛ ميبدي‌، 10/52). ادامة داستان‌ كه‌ بيانگر چگونگى‌ دسيسه‌هاي‌ گام‌ به‌ گام‌ شيطان‌ است‌، به‌ صورتهاي‌ مختلفى‌ نقل‌ شده‌ است‌: شيطان‌ در ابتدا به‌ صورت‌ مردي‌ پارسا و متعبد و نورانى‌ بر او ظاهر شد، به‌ طوري‌ كه‌ برصيصا او را در مجاهده‌ از خود برتر ديد؛ سپس‌ دعاهاي‌ مخصوص‌ شفاي‌ بيماران‌ را به‌ برصيصا آموخت‌ و به‌ قولى‌ ديگر، او را مذمت‌ كرد كه‌ چرا از مقام‌ مستجاب‌ الدعواتى‌ خويش‌ براي‌ خدمت‌ به‌ خلق‌ استفاده‌ نمى‌كند. آنگاه‌ دختري‌ صاحب‌ جمال‌ (دختري‌ چوپان‌، يا شاهزاده‌ خانمى‌ از بنى‌اسرائيل‌) را بيمار و ديوانه‌ كرد و سپس‌ در دل‌ بستگانش‌ چنين‌ القا نمود كه‌ درمان‌ او نزد راهب‌ است‌. 3 برادر دختر، خواهر بيمار خود را نزد برصيصا آوردند. راهب‌ از پذيرفتن‌ او سرباز زد، اما آنان‌ با اصرار دختر را به‌ او سپردند و بازگشتند. بعد از آن‌ شيطان‌ وسوسة گناه‌ را بر راهب‌ چيره‌ ساخت‌ تا از دختر كام‌ برگيرد، از آن‌ رو كه‌ درهاي‌ توبه‌ هميشه‌ گشوده‌ است‌. اغواگريهاي‌ شيطان‌ مؤثر افتاد، برصيصا تسليم‌ وسوسه‌هاي‌ شيطان‌، و مرتكب‌ زنا شد، سپس‌ براي‌ رهايى‌ از رسوايى‌ دختر را كشت‌ و زير درختى‌ مدفون‌ ساخت‌. برادران‌ پس‌ از بازگشت‌، نخست‌ قول‌ برصيصا را كه‌ خواهرشان‌ به‌ مرگ‌ طبيعى‌ مرده‌ است‌، پذيرفتند؛ ولى‌ شيطان‌ در رؤيا جنايت‌ راهب‌ را بر آنان‌ آشكار ساخت‌ و آنان‌ به‌ قصد قصاص‌ به‌ سراغ‌ راهب‌ رفتند. زمانى‌ كه‌ راهب‌ به‌ مرگ‌ محكوم‌ شده‌ بود، شيطان‌ دوباره‌ بر او ظاهر شد و به‌ او پيشنهاد نجات‌ و رهايى‌ داد، به‌ شرط اينكه‌ او را سجده‌ كند. مردِ شوريده‌ بخت‌ به‌ اين‌ آخرين‌ درجة گناه‌ نيز تن‌ در داد و شيطان‌ را سجده‌، و خدا را انكار كرد. آنگاه‌ شيطان‌ با ريشخند از وي‌ تبرّي‌ جست‌ و برصيصا راندة هر دو جهان‌ گشت‌ (نك: طبري‌، 12/33- 34؛ ابوليث‌، 480-481؛ ميبدي‌، 10/52 -54؛ بيهقى‌، همانجا؛ عوفى‌، 3(2)/522 -527)؛ اما در برخى‌ از منابع‌ آمده‌ كه‌ ابليس‌ يكى‌ از شياطين‌ پيرو خود به‌ نام‌ «ابيض‌» را به‌ اغواي‌ برصيصا مأمور مى‌كند (بغوي‌، 4/322؛ ابوالفتوح‌، 11/107).
روايتى‌ كه‌ گلدسيهر در كتاب‌ خود از اين‌ داستان‌ تحت‌ عنوان‌ «قصة حضرموتى‌ شيخ‌ برصيص‌1» آورده‌ است‌، از آنجا كه‌ شيطان‌ خود موفق‌ به‌ اغفال‌ شيخ‌ نمى‌شود، «ام‌الكبائر» را به‌ سوي‌ او روانه‌ مى‌كند. برصيص‌ پس‌ از فريب‌ خوردن‌ از «ام‌الكبائر» و خارج‌ شدن‌ از كوهى‌ كه‌ پيوسته‌ در آن‌ به‌ عبادت‌ مشغول‌ بود، به‌ گناه‌ زنا آلوده‌ مى‌شود و در كفر مى‌ميرد، در حالى‌ كه‌ «ام‌الكبائر» خود از آن‌ پس‌ به‌ استغاثه‌ و عبادت‌ به‌ درگاه‌ خدا روي‌ مى‌آورد و سرانجام‌ بخشوده‌ مى‌شود (نك: گلدسيهر، .(20-23
در برخى‌ منابع‌ اسلامى‌ داستان‌ ابليس‌ و راهب‌ را با دسيسة منافقين‌ نسبت‌ به‌ يهود بنى‌نضير مقايسه‌ نموده‌اند كه‌ آنان‌ يهود را به‌ عصيان‌ بر پيامبر (ص‌) تحريض‌، و در وقت‌ شدت‌ ايشان‌ را ترك‌ كردند (ابن‌ هشام‌، 2/192- 195؛ طبري‌، 12/32؛ ميبدي‌، 10/54 - 55؛ سيوطى‌، 6/199؛ حكمت‌، 314). صوفيه‌ نيز در تأويل‌ «كمثل‌ الشيطان‌» در اين‌ آيه‌ها برآنند كه‌ منظور از آن‌ وهم‌ انسانى‌ است‌ كه‌ نخست‌ لذات‌ حسى‌ و شهوانى‌ را در چشم‌ او مى‌آرايد، تا در دام‌ هلاكت‌ افتد و چون‌ از حق‌ دور ماند از او تبري‌ مى‌جويد و به‌ خوف‌ از قدرت‌ ربانى‌ استشعار مى‌كند (ابن‌ عربى‌، 2/624 - 625). در دوره‌هاي‌ بعد، بسياري‌ از شعرا و مؤلفان‌ صوفى‌ هر يك‌ به‌ نوعى‌ براي‌ بيان‌ معانى‌ عرفانى‌ از اين‌ داستان‌ بهره‌ گرفته‌اند (نك: مستملى‌، 4/1399؛ سنايى‌، 23؛ سعدي‌، 914-916؛ مولوي‌، مجالس‌ سبعه‌، 30- 36؛ مثنوي‌، دفتر 6).
داستان‌ شيخ‌ صنعان‌ و قصة جريح‌ راهب‌ كه‌ در بسياري‌ از تفاسير همراه‌ داستان‌ برصيصا ذكر شده‌اند، نيز از لحاظ موضوع‌ و مضمون‌ با آن‌ شبيه‌ و از يك‌ نوعند. ماجراي‌ جريح‌ راهب‌ داستان‌ زاهد پرهيزگار و صالحى‌ است‌ كه‌ در معرض‌ اتهام‌ قرار مى‌گيرد، ليكن‌ در پايان‌ بى‌گناهى‌ او ثابت‌ مى‌شود و نجات‌ مى‌يابد. از ابن‌ عباس‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ بعد از برصيصا رهبانان‌ در زواياي‌ گمنامى‌ به‌ سر مى‌بردند تا جريح‌ راهب‌ ظاهر گشت‌ (ميرخواند، 1/473- 475؛ ابن‌ كثير، 8/102؛ بغوي‌، 4/325؛ ميبدي‌، 10/55؛ خازن‌، 4/252؛ اسماعيل‌ حقى‌، 9/446-447).
اما در مقايسة داستان‌ برصيصا با داستان‌ قرون‌ وسطايى‌ «زندگى‌ و مرگ‌ دكتر فاوست‌» اثر كريستوفرمارلو (د 1593م‌) كه‌ بعدها توسط گوته‌ شاعر آلمانى‌ موضوع‌ يك‌ تراژدي‌ قرار گرفت‌، نيز شباهتها و تفاوتهايى‌ به‌ نظر مى‌رسد كه‌ قابل‌ بررسى‌ و تأمل‌ است‌. دكتر فاوست‌، قهرمان‌ به‌ ظاهر موجه‌ اين‌ اثر نيز با تسليم‌ (البته‌ آگاهانه‌) در برابر وساوس‌ شيطانى‌، مستوجب‌ طرد و لعن‌ مى‌شود. در اينجا نيز سخن‌ از عشقى‌ است‌ كه‌ سرانجام‌ قهرمان‌ داستان‌ را به‌ دام‌ گناه‌ مى‌افكند (براي‌ شرح‌ بيشتر، نك: مهران‌، 154-160).
از داستانهاي‌ مشهور در ادبيات‌ عرفانى‌ ما قضية «شيخ‌ صنعان‌» است‌ كه‌ عطار (د 627ق‌/1230م‌) در منطق‌الطير (ص‌ 67 - 88) آن‌ را به‌ نظم‌ كشيده‌ است‌؛ اما برخلاف‌ داستان‌ برصيصا كه‌ به‌ شقاوت‌ ابدي‌ او منجر مى‌شود، در اين‌ داستان‌ به‌ رغم‌ وسوسه‌هاي‌ شيطان‌ و عشق‌ دختري‌ ترسا، سرانجام‌ رحمت‌ الهى‌ شيخ‌ را دريافته‌، به‌ توبه‌ نائل‌ مى‌سازد.
برخى‌ از محققان‌ اروپايى‌ مانند گلدسيهر، لندبرگ‌ و مك‌دانلد دربارة اصل‌ داستان‌ برصيصا و سير تحول‌ آن‌ تحقيقاتى‌ كرده‌اند. گلدسيهر و لندبرگ‌ در «قصة برصيصاي‌ راهب‌1، تاريخ‌ پيدايش‌ و تحول‌ اين‌ قصه‌ را با اشاره‌ به‌ نوشته‌هاي‌ قزوينى‌، ابشيهى‌، سيوطى‌، و نيز با در نظر داشتن‌ داستان‌ «چهل‌ وزير2» (چ‌ استانبول‌) كه‌ شرح‌ مبسوطى‌ از اين‌ قصه‌ را در بر دارد، تشريح‌ كرده‌اند I/1055) , 2 .(EIظاهراً صورت‌ نقل‌ شده‌ در «چهل‌ وزير» در اواخر قرن‌ 18م‌ به‌ انگلستان‌ وارد شده‌، و الهام‌بخش‌ لوئيس‌ در نگارش‌ داستان‌ بدفرجام‌ «آمبروسيو يا راهب‌» گرديده‌ است‌ ( بريتانيكا،؛ I/841 2 ، EIهمانجا). اين‌ رمان‌ كه‌ در 3 جلد تأليف‌ شده‌ است‌، بيانگر كوششى‌ شگرف‌ براي‌ حفظ اصول‌ و منش‌ زاهدانه‌ از يك‌سو،و ارضاي‌ جاه‌طلبيها و اميال‌ شخصى‌ از سوي‌ ديگر است‌ . شخصيت‌ اصلى‌ اين‌ داستان‌ شوم‌، راهبى‌ از مادريد است‌ كه‌ عهد و ميثاق‌ پارسايانه‌ را زير پا نهاده‌، در دام‌ وسوسه‌هاي‌ شهوانى‌ و ارتكاب‌ زنا مى‌افتد و سرانجام‌ براي‌ كتمان‌ گناهان‌ خود، مرتكب‌ قتل‌ نيز مى‌شود (نك: «مثيو...3»، .(npn.
مآخذ: ابشيهى‌، محمد، المستطرف‌ فى‌ كل‌ فن‌ مستظرف‌، به‌ كوشش‌ محمد سعيد، بيروت‌، 1416ق‌/1996م‌؛ ابن‌ بطوطه‌، رحلة، بيروت‌، 1384ق‌/1964م‌؛ ابن‌ جوزي‌، عبدالرحمان‌، تلبيس‌ ابليس‌، قاهره‌، 1928م‌؛ ابن‌ عربى‌، محيى‌الدين‌، تفسير، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ غالب‌، بيروت‌، 1978م‌؛ ابن‌ كثير، اسماعيل‌، تفسير، به‌ كوشش‌ محمدابراهيم‌ بنا و ديگران‌، استانبول‌، دارقهرمان‌؛ ابن‌ هشام‌، عبدالملك‌، السيرة النبوية، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ سقا و ديگران‌، قاهره‌، 1355ق‌/1936م‌؛ ابوالفتوح‌ رازي‌، تفسير، به‌ كوشش‌ ابوالحسن‌ شعرانى‌، تهران‌، 1387ق‌؛ ابوليث‌ سمرقندي‌، نصر، تنبيه‌ الغافلين‌، به‌ كوشش‌ احمد سلام‌، بيروت‌، 1406ق‌/1986م‌؛ اسماعيل‌ حقى‌ بروسوي‌، تفسير روح‌البيان‌، بيروت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ بغوي‌، حسين‌، تفسير، به‌ كوشش‌ خالد عبدالرحمان‌ عك‌ و مروان‌ سوار، بيروت‌، 1407ق‌/1987م‌؛ بيضاوي‌، عبدالله‌، انوار التزيل‌، قاهره‌، 1388ق‌/1968م‌؛ بيهقى‌، احمد، شعب‌ الايمان‌، به‌ كوشش‌ محمد سعيد ابن‌ بسيونى‌ زغلول‌، بيروت‌، 1410ق‌/1990م‌؛ حكمت‌، على‌اصغر، امثال‌ قرآن‌، تهران‌، 1333ش‌؛ خازن‌، على‌، لباب‌ التأويل‌، بيروت‌، دارالمعرفه‌؛ خانلري‌، پرويز، «هشت‌ تحرير از داستان‌ برصيصاي‌ عابد»، سخن‌، تهران‌، 1341ش‌، دورة 13، شم 2؛ سعدي‌، «نصيحة الملوك‌»، كليات‌، به‌ كوشش‌ محمدعلى‌ فروغى‌، تهران‌، 1365ش‌؛ سنايى‌، ديوان‌، به‌ كوشش‌ مظاهر مصفا، تهران‌، 1336ش‌؛ سورآبادي‌، عتيق‌، قصص‌ قرآن‌ مجيد، برگرفته‌ از تفسير او، تهران‌، 1347ش‌؛ سهيلى‌، عبدالرحمان‌، التعريف‌ و الاعلام‌، به‌ كوشش‌ ع‌. مهنا، بيروت‌، 1407ق‌/1987م‌؛ سيوطى‌، عبدالرحمان‌، الدرالمنثور، قم‌، 1404ق‌/1983م‌؛ شيخ‌ طوسى‌، محمد، التبيان‌، به‌ كوشش‌ احمد حبيب‌ قصير عاملى‌، بيروت‌، داراحياء التراث‌ العربى‌؛ طبرسى‌، فضل‌، مجمع‌ البيان‌، به‌ كوشش‌ هاشم‌ رسولى‌ محلاتى‌ و فضل‌الله‌ يزدي‌ طباطبايى‌، بيروت‌، 1408ق‌/1988م‌؛ طبري‌، تفسير، بيروت‌، 1392ق‌؛ عطار نيشابوري‌، فريدالدين‌، منطق‌ الطير، به‌ كوشش‌ صادق‌ گوهرين‌، تهران‌، 1374ش‌؛ عوفى‌، محمد، جوامع‌ الحكايات‌، به‌ كوشش‌ اميربانو مصفا و مظاهر مصفا، تهران‌، 1353ش‌؛ غزالى‌، محمد، مكاشفة القلوب‌، بيروت‌، 1402ق‌/ 1982م‌؛ قرآن‌ كريم‌؛ قزوينى‌، زكريا، عجايب‌ المخلوقات‌، به‌ كوشش‌ نصرالله‌ سبوحى‌، تهران‌، 1361ش‌؛ مستملى‌ بخاري‌، اسماعيل‌، شرح‌ التعرف‌، به‌ كوشش‌ محمد روشن‌، تهران‌، 1363-1366ش‌؛ مولوي‌، «مجالس‌ سبعه‌»، مكتوبات‌ و مجالس‌ سبعه‌، تهران‌، 1379ش‌؛ همو، مثنوي‌، به‌ كوشش‌ نيكلسن‌، تهران‌، 1933م‌؛ مهران‌، ايرج‌، «نبرد انسان‌ و سرنوشت‌»، كاوه‌، مونيخ‌، 1342ش‌، س‌ 1، شم 3؛ ميبدي‌، احمد، كشف‌ الاسرار، به‌ كوشش‌ على‌ اصغر حكمت‌، تهران‌، 1357ش‌؛ ميرخواند، محمد، روضةالصفا، تهران‌، 1338ش‌؛ نيز:
Britannica, micropaedia, 1978; EI 1 ; EI 2 ; Goldziher, I., Gesammelte Schriften, Hildesheim, 1970; X Mathew Lewis (1775-1818), The Monk n , www. warwick. ac. uk / fac / arts / English / en250 / W011.html; The New Catholic Encyclopedia, London etc.; The Oxford Dictionary of The Christian Church, ed. F. L. Cross, London etc., 1974.
حميرا ارسنجانى‌



 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4754
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست