responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4747
برسق‌
جلد: 11
     
شماره مقاله:4747


بُرْسُق‌ (مق 490ق‌/1097م‌)، از اميران‌ سلاجقة بزرگ‌، از روزگار طغرل‌ تا بركيارق‌. برسق‌ (پرسق‌) در زبان‌ تركى‌ شرقى‌، به‌ معنى‌ حيوانى‌ به‌ نام‌ «گوركن‌» است‌ I/1336) , 2 .(EIاز زندگى‌ برسق‌ تا دورة طغرل‌ اول‌ اطلاعى‌ در دست‌ نيست‌. اولين‌ اشاره‌ به‌ نام‌ وي‌، زمانى‌ است‌ كه‌ طغرل‌ در 452ق‌/1060م‌ او را به‌ شحنگى‌ بغداد گماشت‌ (ابن‌ اثير، 10/8 -9). از اين‌ رو، برسق‌ را مى‌توان‌ از گروه‌ اولين‌ غلامان‌ پرورش‌ يافته‌ در دستگاه‌ سلجوقيان‌ به‌ شمار آورد.
انتخاب‌ برسق‌ به‌ عنوان‌ شحنة بغداد، داراي‌ اهميت‌ بسيار بوده‌ است‌ و دلالت‌ بر موقعيت‌ برتر وي‌ در ميان‌ ديگر امراي‌ نظامى‌ دربار طغرل‌ دارد. اين‌ منصب‌، شغلى‌ نظامى‌ بود كه‌ به‌ سبب‌ شرايط ويژه‌، در روابط ميان‌ طغرل‌ با خلافت‌ عباسى‌ ايجاد گرديد. شحنه‌ مسئوليت‌ امنيت‌ شهر و تأمين‌ منافع‌ سلاطين‌ سلجوقى‌ را برعهده‌ داشت‌ (امين‌، 201). طغرل‌ سلجوقى‌، هنگامى‌ برسق‌ را براي‌ شحنگى‌ بغداد در نظر گرفت‌ كه‌ آن‌ شهر به‌ دنبال‌ وقوع‌ آتش‌سوزي‌ و آشوبهاي‌ اجتماعى‌ سال‌ پيش‌ از آن‌ در وضعيت‌ نابسامانى‌ قرار داشت‌ (ابن‌ اثير، 10/7- 8).
منابع‌ تاريخى‌ از مدت‌ زمانى‌ كه‌ برسق‌ تصدي‌ منصب‌ مزبور را داشته‌ است‌، گزارشى‌ ارائه‌ نمى‌كنند. به‌ نظر مى‌رسد كه‌ اقتدار سياسى‌ و نظامى‌ فزايندة طغرل‌ در ايجاد آرامش‌ در شهر بغداد و منطقه‌ مؤثر بوده‌ است‌. اما در 453ق‌ نام‌ برسق‌ در جريان‌ خواستگاري‌ طغرل‌ از دختر خليفة عباسى‌ شنيده‌ مى‌شود. ابن‌ كثير (11/92) اشاره‌ مى‌كند كه‌ پس‌ از آنكه‌ طغرل‌ با رد پيشنهاد وصلت‌ خود با خاندان‌ عباسى‌ مواجه‌ شد، در نامه‌اي‌ به‌ برسق‌، دستور داد بر خليفه‌ و اطرافيان‌ او تا رسيدن‌ به‌ مقصود سخت‌گيري‌ كند. عاقبت‌ اين‌ سخت‌گيري‌ كارساز افتاد و خواستة طغرل‌ اجابت‌ شد. آنگاه‌ برسق‌ در رأس‌ عده‌اي‌ از اعيان‌ كشوري‌ و لشكري‌، جهاز مفصل‌ عروس‌ را به‌ دربار خليفه‌ حمل‌ كردند. مدتى‌ بعد در 455ق‌، از برسق‌ به‌ عنوان‌ حاجب‌ و همراه‌ سلطان‌ ياد مى‌شود (سبط ابن‌ جوزي‌، 97). اين‌ امر نشان‌ دهندة ارتقاء مقام‌ او در دستگاه‌ سلجوقيان‌ و توجه‌ خاص‌ طغرل‌ در آخرين‌ روزهاي‌ حياتش‌، به‌ وي‌ بوده‌ است‌.
برسق‌ موقعيت‌ برجستة خود را در دربار، پس‌ از جلوس‌ الب‌ارسلان‌ (455ق‌/1063م‌) نيز حفظ كرد. بدون‌ شك‌ اين‌ امر با حمايت‌ برسق‌ از ادعاي‌ سلطنت‌ الب‌ ارسلان‌ و ابراز وفاداري‌ به‌ او، در جريان‌ نزاع‌ جانشينى‌ پس‌ از مرگ‌ طغرل‌، مربوط بوده‌ است‌ (نك: همانجا). برسق‌ در 456ق‌، از سوي‌ الب‌ ارسلان‌ مأمور شد تا براي‌ دريافت‌ خراج‌ عقب‌ افتادة يكى‌ از حكام‌ دست‌ نشاندة سلجوقيان‌ اقدام‌ كند (همو، 119). پس‌ از آن‌، از برسق‌ به‌ عنوان‌ يكى‌ از امراي‌ بزرگ‌ كه‌ الب‌ ارسلان‌ را در سفرش‌ به‌ شيراز در 457ق‌ همراهى‌ كرد، ياد شده‌ است‌ (همو، 121). آنگاه‌ تا سالهاي‌ طولانى‌ از سرنوشت‌ برسق‌ گزارشى‌ در دست‌ نيست‌. اين‌ دورة طولانى‌ كه‌ تا 471ق‌/1078م‌ ادامه‌ يافت‌، با روزگار اقتدار چشمگير خواجه‌ نظام‌الملك‌ طوسى‌، وزير الب‌ ارسلان‌ و ملكشاه‌ سلجوقى‌ همزمان‌ است‌. تسلط خواجه‌ نظام‌الملك‌ بر امور اداري‌ و گاه‌ نظامى‌ سلجوقيان‌، به‌ كاهش‌ اقتدار امراي‌ بزرگ‌ انجاميد. از اين‌ رو، به‌ احتمال‌ بسيار در اين‌ ايام‌، برسق‌ بنا بر اوضاع‌ زمان‌، به‌ اقطاعاتى‌ كه‌ در حدود اهواز و شوشتر در اختيار داشت‌، مى‌پرداخت‌ (ابن‌ اثير، 10/398-399؛ نيز نك: بازورث‌، .(108
تنها سالها پس‌از جلوس‌ملكشاه‌ بر تخت‌سلطنت‌ (465ق‌/1072م‌)، از برسق‌ ذكري‌ به‌ ميان‌ مى‌آيد. ملكشاه‌ در 471ق‌/1078م‌ برسق‌ را مأمور دفع‌ فتنة سليمان‌ و منصور، دو پسر ناآرام‌ و سركش‌ قتلمش‌ در آسياي‌ صغير نمود. سلطان‌ سلجوقى‌ فتوحات‌ چشمگير اين‌ دو امير تركمن‌ در آناتولى‌ و همچنين‌ همكاري‌ آنها با امپراتوري‌ بيزانس‌ را براي‌ روابط دو دولت‌ زيان‌آور مى‌دانست‌. ابن‌ عبري‌1 تنها راوي‌ ماجراي‌ لشكركشى‌ برسق‌ به‌ آناتولى‌، شرح‌ مفصلى‌ دربارة چگونگى‌ وقوع‌ نبرد ميان‌ برسق‌ و منصور بن‌ قتلمش‌ (نك: ، I/227 كه‌ از وي‌ به‌ نام‌ قتلمش‌ ياد مى‌كند كه‌ درست‌ نيست‌) ارائه‌ مى‌دهد. با وجود پيروزي‌ برسق‌، وي‌ نتوانست‌ بر سليمان‌ دست‌ يابد (همانجا)؛ حتى‌ بيشتر نواحى‌ غربى‌ و جنوبى‌ آناتولى‌ در دست‌ سليمان‌ باقى‌ ماند. بعدها بار ديگر برسق‌ برضد وي‌ وارد عمل‌ شد. توسعه‌طلبيهاي‌ سليمان‌ در منطقة شرق‌ مديترانه‌ و فعاليتهاي‌ ديگر امراي‌ سلجوقى‌ و حكام‌ با نفوذ منطقه‌، وضعيت‌ پيچيدة سياسى‌ را در آن‌ حدود پديد آورد. سرانجام‌، پس‌ از توسل‌ اهالى‌ شهر حلب‌ به‌ ملكشاه‌، او با سپاهى‌ كه‌ فرماندهى‌ بخشى‌ از جلوداران‌ آن‌ بر عهدة برسق‌ بود، براي‌ سر و سامان‌ دادن‌ به‌ امور آشفتة آن‌ منطقه‌ در 479ق‌/1086م‌ از اصفهان‌ به‌ آن‌ سو حركت‌ كرد. در اين‌ سفر جنگى‌، شهرهاي‌ موصل‌، حران‌، حلب‌ و انطاكيه‌ بار ديگر تحت‌ نظارت‌ مستقيم‌ حكومت‌ سلجوقى‌ قرار گرفت‌ (ابن‌ اثير، 10/148-149).
پس‌ از آن‌، برسق‌ به‌ دستور ملكشاه‌ و در فاصلة زمانى‌ ميان‌ مرگ‌ سليمان‌ بن‌ قتلمش‌ تا جلوس‌ فرزندش‌ قليچ‌ ارسلان‌، به‌ آسياي‌ صغير لشكر كشيد. اين‌ لشكركشى‌ به‌ ويژه‌ برضد ابوالقاسم‌ - كه‌ از سوي‌ سليمان‌ حكومت‌ نيقيه‌ را داشت‌ و با تأسيس‌ نيروي‌ دريايى‌ در سواحل‌ آسياي‌ صغير قدرتى‌ به‌ هم‌ زده‌ بود - صورت‌ گرفت‌؛ اما برسق‌ از اين‌ لشكركشى‌، نتيجة مشخصى‌ به‌ دست‌ نياورد (نك: كائن‌، .(80 كائن‌ اشارة بنداري‌ به‌ مأموريت‌ برسق‌ به‌ آسياي‌ صغير را كه‌ در دورة ملكشاه‌ صورت‌ گرفت‌، مربوط به‌ همين‌ واقعه‌ مى‌داند (نك: 2 ، EIهمانجا). به‌روايت‌ بنداري‌، ملكشاه‌، برسق‌ را به‌ روم‌ فرستاد و او چندان‌ به‌ آنها سخت‌ گرفت‌ كه‌ روميان‌ تعهد كردند در هر سال‌ 300 هزار دينار خراج‌ به‌ سلطان‌ پرداخت‌ كنند (ص‌ 70). اما روايت‌ بنداري‌ فاقد تصريح‌ به‌ زمان‌ واقعه‌ است‌ و روايت‌ تاريخى‌ مكملى‌ نيز در اين‌ باره‌ وجود ندارد.
برسق‌ در 480ق‌/1087م‌ ادارة جشن‌ ازدواج‌ دختر ملكشاه‌ با خليفة عباسى‌، مقتدي‌ را برعهده‌ گرفت‌ (ابن‌ اثير، 10/160).
مرگ‌ ملكشاه‌ (485ق‌/1092م‌) جنگهاي‌ جانشينى‌ را ميان‌ مدعيان‌ سلطنت‌ پديد آورد. برسق‌ از دعاوي‌ سياسى‌ بركيارق‌ پشتيبانى‌ مى‌كرد. اين‌ موضع‌گيري‌ را مى‌توان‌ نشانة نزديكى‌ تمايلات‌ سياسى‌ او با موضع‌ سياسى‌ خواجه‌ نظام‌الملك‌ طوسى‌ به‌ شمار آورد. برسق‌ در جريان‌ مقابله‌ با لشكركشى‌ تتش‌ (عموي‌ بركيارق‌) از دمشق‌ به‌ سوي‌ بغداد و سپس‌ آذربايجان‌، نقشى‌ چشمگير در جلب‌نظر امراي‌ بزرگ‌ سلجوقى‌ كه‌ از دورة ملكشاه‌ در ركاب‌ تتش‌ حاضر بودند، ايفا كرد (همو، 10/222). وفاداري‌ برسق‌ به‌ بركيارق‌، در نبرد او با تتش‌ در شوال‌ 487ق‌ كه‌ منجر به‌ شكست‌ بركيارق‌ و پراكندگى‌ نيروهاي‌ او شد، به‌ اثبات‌ رسيد. ابن‌ اثير روايت‌ مى‌كند كه‌ بجز برسق‌ و دو تن‌ از امراي‌ بزرگ‌، ديگران‌، بركيارق‌ را ترك‌ كرده‌ بودند (10/234).
چندي‌ بعد بركيارق‌، پس‌ از غلبه‌ بر تتش‌ و تسلط بر اوضاع‌ سياسى‌ مناطق‌ غربى‌ قلمرو سلجوقيان‌، درصدد تثبيت‌ قدرت‌ خود در شرق‌ و به‌ ويژه‌ خراسان‌ برآمد. وي‌ در 488ق‌/1095م‌، برسق‌ را - كه‌ در آن‌ زمان‌ «امير سپاه‌ سالار برسق‌ كبير» خوانده‌ مى‌شد ( مجمل‌...،409) - مأمور كرد تا سنجر (برادر سلطان‌) را به‌ خراسان‌ برده‌، پس‌ از مطيع‌ كردن‌ امراي‌ ترك‌، او را در آن‌ ولايت‌ فرمانروايى‌ دهد. برسق‌ در هنگام‌ مأموريت‌ خود در خراسان‌، در 490ق‌/1097م‌ به‌ دست‌ يكى‌ از باطنيان‌ مضروب‌ شد و به‌ قتل‌ رسيد (نك: همانجا؛ ابن‌ اثير، 10/271؛ صفدي‌، 10/115).
قتل‌ برسق‌ را بايد با توجه‌ به‌ وضعيت‌ سياسى‌ آن‌ روزگار، واقعه‌اي‌ بسيار مهم‌ به‌ شمار آورد و انتخاب‌ وي‌ براي‌ مأموريت‌ خراسان‌ را با جريانهاي‌ حاكم‌ در دربار بركيارق‌ مربوط دانست‌. پس‌ از آنكه‌ بركيارق‌ بر رقباي‌ خود برتري‌ يافت‌، نفوذ برسق‌ نيز افزايش‌ بسيار پيدا كرد؛ در نتيجه‌، عوامل‌ قدرتمند دربار با هماهنگى‌ بركيارق‌، به‌ بهانة همراهى‌ با سنجر در سفر به‌ خراسان‌، موفق‌ به‌ كاهش‌ نفوذ او شدند. با اينهمه‌، بازگشت‌ او به‌ دربار بركيارق‌ حتمى‌ به‌ نظر مى‌رسيد. از اين‌ رو، مداخلة برخى‌ از عوامل‌ درباري‌ و از جمله‌ مجدالملك‌ مستوفى‌ قمى‌ وزير بركيارق‌، در ماجراي‌ قتل‌ برسق‌ محتمل‌ است‌. براساس‌ همين‌ تصور بود كه‌ فرزندان‌ برسق‌ و ديگر امراي‌ دربار وزير را متهم‌ به‌ همدستى‌ با باطنيان‌ در قتل‌ برسق‌ كردند، و او را در 492ق‌ به‌ قتل‌ رساندند (ظهيرالدين‌، 37- 38؛ راوندي‌، 145-146).
پس‌ از مرگ‌ برسق‌، فرزندان‌ او كه‌ به‌ «بنى‌ برسق‌» معروف‌ شدند، ابتدا به‌ بركيارق‌ پيوستند (بازورث‌، 108 )، اما پس‌ از به‌ قدرت‌ رسيدن‌ محمد سلجوقى‌ و در جريان‌ جنگهاي‌ صليبى‌ بدو پيوستند؛ چنانكه‌ برسق‌ ابن‌ برسق‌ و عده‌اي‌ ديگر از اميران‌ سلجوقى‌، براي‌ رهايى‌ طرابلس‌ از دست‌ صليبيان‌، به‌ سوريه‌ لشكر كشيدند، اما موفقيت‌ چندانى‌ به‌ دست‌ نياوردند (همو، .(116
در 499ق‌، منكوبرس‌ پسر بوري‌ برس‌، بر محمد سلجوقى‌ شوريد و كوشيد تا فرزندان‌ برسق‌ را با خود هماهنگ‌ سازد؛ اما سلطان‌ محمد شورش‌ او را سركوب‌ كرد و با استفاده‌ از فرصت‌ به‌ دست‌ آمده‌، اقطاعات‌ پسران‌ برسق‌ را در خوزستان‌ گرفت‌ و به‌ جاي‌ آن‌، دينور را به‌ آنان‌ واگذاشت‌. ظاهراً سلطان‌ محمد به‌ اين‌ وسيله‌، قصد داشت‌ تا از قدرت‌ بنى‌ برسق‌ در نواحى‌ جنوب‌غربى‌ قلمرو خود بكاهد (نك: ابن‌اثير، 10/398-399؛ بازورث‌، همانجاها).
مآخذ: ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابن‌ كثير، البداية و النهاية، به‌ كوشش‌ احمد ابوملحم‌ و ديگران‌، بيروت‌، 1407ق‌/1987م‌؛ امين‌، حسين‌، تاريخ‌ العراق‌ فى‌ العصر السلجوقى‌، بغداد، 1385ق‌/1965م‌؛ بنداري‌ اصفهانى‌، فتح‌، زبدةالنصرة، به‌ كوشش‌ هوتسما، ليدن‌، 1889م‌؛ راوندي‌، محمد، راحة الصدور، به‌ كوشش‌ محمد اقبال‌، تهران‌، 1333ش‌؛ سبط ابن‌ جوزي‌، يوسف‌، مرآة الزمان‌، به‌ كوشش‌ على‌ سويم‌، آنكارا، 1968م‌؛ صفدي‌، خليل‌، الوافى‌ بالوفيات‌، به‌ كوشش‌ ژاكلين‌ سوبله‌ و على‌ عماره‌، ويسبادن‌، 1402ق‌/ 1982م‌؛ ظهيرالدين‌ نيشابوري‌، سلجوق‌نامه‌، تهران‌، 1332ش‌؛ مجمل‌ التواريخ‌ و القصص‌، به‌ كوشش‌ محمدتقى‌ بهار، تهران‌، 1318ش‌؛ نيز:
Hebraeus, The Chronography of Gregory Ab C 'l Faraj, tr. E. A. Wallis Budge, London, 1932; Bosworth, C. E., X The Political and Dynastic History of the Iranian World (A. D. 1000-1217) n , The Cambridge History of Iran, vol. V, ed. J. A. Boyle, Cambridge, 1968; Cahen, C., Pre - Ottoman Turkey, London, 1968; EI 2 .
شهرام‌ يوسفى‌فر

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4747
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست