responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4732
برده‌
جلد: 11
     
شماره مقاله:4732


بُرْدَه‌، يا بُرأة، مشهورترين‌ قصيده‌ در مدح‌ حضرت‌ پيامبر(ص‌). «برده‌» در اصل‌ گويا بافته‌اي‌ خشن‌ از نوع‌ گليم‌ بوده‌ كه‌ استفاده‌هاي‌ گوناگون‌ داشته‌ است‌. روزها آن‌ را به‌ دوش‌ مى‌انداختند و بدن‌ را به‌ آن‌ مى‌پوشاندند و شبها، جامة خواب‌ بوده‌ است‌. اين‌ معانى‌ همه‌ از رواياتى‌ كه‌ دربارة «بردة» حضرت‌ پيامبر(ص‌) نقل‌ شده‌، آشكار است‌ (نك: دوزي‌، 57، بب).
اما رابطة برده‌ با شعر عربى‌، در روزگار حضرت‌ پيامبر(ص‌) آشكار شده‌ است‌: كعب‌ بن‌ زهير پيوسته‌ پيامبراسلام‌ (ص‌) را هجو مى‌گفت‌ و چون‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) خون‌ او را مباح‌ كرد، شاعر به‌ خدمت‌ پيامبر شتافت‌ و قصيده‌اي‌ در اظهار پشيمانى‌ تقديم‌ آن‌ حضرت‌ كرد. در عوض‌، حضرت‌ پيامبر(ص‌)، بردة خود را به‌ او بخشيد. قصيدة كعب‌ كه‌ با كلمات‌ «بانت‌ سعاد» آغاز مى‌شود، به‌ همين‌ نام‌ شهرت‌ يافته‌ است‌، نه‌ برده‌. با اينهمه‌، ماجراي‌ برده‌ و شَرَفى‌ كه‌ نصيب‌ كعب‌ شده‌ بود، در ادبيات‌ عرب‌ شهرتى‌ شگفت‌ يافت‌ و آثار آن‌ در ادب‌ فارسى‌ نيز پديدار است‌ (مثلاً نك: منوچهري‌، 113، بيت‌ آخر).
حدود 600 سال‌ پس‌ از رحلت‌ حضرت‌ پيامبر(ص‌) ماجراي‌ برده‌ تكرار شد. اما اين‌ بار، با آنكه‌ در رؤيا رخ‌ داده‌ بود، چندان‌ شهرت‌ يافت‌ و فراگير شد كه‌ كلمة «برده‌» براي‌ قصيده‌اي‌ كه‌ به‌ اين‌ مناسبت‌ سروده‌ شده‌ بود، عَلَم‌ گرديد.
شرح‌ زندگى‌ بوصيري‌، براي‌ درك‌ شرايط و احوال‌ اجتماعى‌ و روان‌شناختيى‌ كه‌ موجب‌ پديد آمدن‌ قصيده‌ شد، بسيار ضروري‌ است‌. وي‌ نسبت‌ خود را از قرية ابوصير در مصر يافته‌ است‌، اما او خود در 608ق‌/1211م‌ در دلاص‌ يا بهشيم‌ زاده‌ شد، حدود 10 سال‌ در قدس‌ زيست‌ و سپس‌ به‌ مدينه‌ رفت‌؛ پس‌ از آن‌ 13 سال‌ در مكه‌ به‌ تعليم‌ قرآن‌ مشغول‌ شد. آنگاه‌ به‌ بَلْبَيس‌ در كشور خود، مصر بازگشت‌ و آنجا، در حدود سال‌ 659ق‌/1261م‌ در دستگاه‌ دولت‌، در مقام‌ «مباشر» (كاتب‌ رسمى‌) به‌ خدمت‌ مشغول‌ شد. 4 سال‌ بعد، خود مكتب‌خانه‌اي‌ براي‌ تعليم‌ قرآن‌ ايجاد كرد. بوصيري‌ آنجا هم‌ دوام‌ نياورد و به‌ پشت‌ گرمى‌ ذوق‌ شعري‌ خود، رو به‌ قاهره‌ و درگاه‌ بزرگان‌ نهاد؛ اما چون‌ توفيقى‌ نيافت‌، دوباره‌ مكتب‌ خانه‌اي‌ به‌ پا كرد و به‌ تعليم‌ قرآن‌ پرداخت‌. وي‌ عاقبت‌ در 694ق‌/1295م‌ در قاهره‌ درگذشت‌ (ابن‌ شاكر، 3/362 بب؛ صفدي‌، 3/105 بب؛ نيز نك: ه د، بوصيري‌).
چنانكه‌ ملاحظه‌ مى‌شود، بوصيري‌ هيچ‌گاه‌ نتوانست‌ از راه‌ قلم‌ به‌ جايى‌ برسد. شعر او نه‌ فاخر و بلندپايه‌ و پرطمطراق‌ است‌، و نه‌ لطيف‌ و عاشقانه‌ و شورانگيز. تنها جايى‌ كه‌، به‌ غير از مديحة معروف‌، مى‌توان‌ شعر او را با لذت‌ خواند، آنجاست‌ كه‌ وي‌ به‌ انتقاد از دستگاه‌ اداري‌ مصر، و فساد كارمندان‌ و قاضيان‌ و ديگر طبقات‌ اجتماع‌ مى‌پردازد؛ و بدين‌سان‌، پرده‌ از چهرة جامعه‌اي‌ كه‌ دچار انحطاط گرديده‌، برمى‌دارد. وي‌ به‌ صراحت‌ اشاره‌ مى‌كند كه‌ كارمندان‌، محصولات‌ مردم‌ را مى‌دزدند و از اين‌راه‌ لباسهاي‌ ابريشيمن‌ مى‌پوشند و باده‌ مى‌نوشند؛ كُتّاب‌، به‌ پارسايى‌ تظاهر مى‌كنند، اما شكمهاشان‌ را به‌ مال‌ حرام‌ مى‌آكنند؛ قاضيان‌ با تأويلها و تفسيرهاي‌ مزورانه‌، خيانت‌ خود را توجيه‌ مى‌كنند؛ قبطيان‌، ادعاي‌ مالكيت‌ مصر را دارند؛ يهوديان‌ ادعاهايى‌ ديگر دارند و مسلمانان‌ با هيچ‌كدام‌ نمى‌سازند. قصيدة بسيار مفصلى‌ كه‌ ابن‌ شاكر در فوات‌ آورده‌ (3/362-364)، و آن‌ را مشهور خوانده‌، آكنده‌ از اينگونه‌ موضوعات‌ است‌؛ اما قصيده‌ با همة اعتباري‌ كه‌ از نظر تاريخ‌ و جامعه‌شناسى‌ دارد، شعر ارجمندي‌ به‌ شمار نمى‌آيد. بسياري‌ از قصايد و قطعات‌ مشهور او نيز از همين‌ قبيل‌ است‌: ماجراي‌ خري‌ كه‌ مفتّش‌ «شرقّيه‌» به‌ عاريت‌ گرفته‌ بود و پس‌ نمى‌داد، قصيده‌اي‌ با انبوهى‌ اصطلاحات‌ مصري‌ كه‌ در شرح‌ تنگدستى‌ خود براي‌ وزير فرستاد، و نمونه‌هاي‌ ديگر (نك: مبارك‌، 189 بب).
با اينهمه‌، قصيده‌اي‌ كه‌ به‌ نام‌ «برده‌» نامزد شده‌، قصيده‌اي‌ استوار، روان‌، گويا و داراي‌ نظمى‌ روشن‌ و منطقى‌ است‌، و بى‌ترديد مشهورترين‌ شعري‌ است‌ كه‌ در ستايش‌ پيامبر اكرم‌ (ص‌) سروده‌ شده‌ است‌، اما اسبابى‌ كه‌ دربارة سرودن‌ آن‌ نقل‌ كرده‌اند، نيز مهم‌ است‌، زيرا خود، از جهات‌ گوناگون‌ موجب‌ اعتبار و شهرت‌ بسيار قصيده‌ شده‌ است‌ و از سوي‌ ديگر، علت‌ تسمية آن‌ را به‌ برده‌ آشكار مى‌سازد.
گويا آنچنانكه‌ بوصيري‌ خود اشاره‌ كرده‌، به‌ پيشنهاد زين‌الدين‌ يعقوب‌ از وزراي‌ مصر بود كه‌ وي‌ به‌ سرودن‌ چندين‌ قصيده‌ در مدح‌ پيامبر(ص‌) رو آورد. در همان‌ احوال‌ بيمار شد و نيمى‌ از اندامش‌ فلج‌ گرديد. در ايام‌ بيماري‌ قصيده‌اي‌ سرود و نامش‌ را الكواكب‌ الدرية فى‌ مدح‌ خير البرية نهاد و به‌ بركت‌ آن‌، از خداوند طلب‌ شفا كرد. وي‌ پيوسته‌ آن‌ را مى‌خواند و مى‌گريست‌، تا شبى‌ پيامبر(ص‌) به‌ خوابش‌ آمد، دست‌ مبارك‌ را بر اندام‌ بيمارش‌ كشيد و برده‌اي‌ بر او افكند. نام‌ ديگر قصيده‌ «برأة» به‌معنى‌ شفايابى‌ از همين‌ جا سرچشمه‌ مى‌گيرد. اما حكايت‌ معجزه‌آميز به‌ همين‌ جا ختم‌ نمى‌شود، زيرا براساس‌ روايت‌، بوصيري‌ كه‌ سلامت‌ يافته‌ بود، بامداد از خانه‌ خارج‌ شد و در راه‌ درويشى‌ كه‌ او نيز همة آن‌ ماجرا را در خواب‌ ديده‌ بود، قصيدة مدحيه‌ را - كه‌ هنوز كسى‌ از وجودش‌ خبر نداشت‌ - از او طلب‌ كرد (ابن‌ شاكر، 3/368-369؛ صفدي‌، 3/112-113). اين‌ حكايت‌، با گذشت‌ زمان‌، تفصيل‌ بيشتر و افزايش‌ و آرايش‌ بسيار يافته‌، و مثلاً در بسياري‌ از شروح‌، فقير يا درويشى‌ كه‌ بوصيري‌ صبحگاهان‌ ديده‌ بود، به‌ يكى‌ از مشايخ‌ بزرگ‌ به‌ نام‌ شيخ‌ ابورجا تبديل‌ مى‌گردد؛ علاوه‌ بر اين‌، خوابهاي‌ ديگري‌ نيز به‌ بوصيري‌ نسبت‌ مى‌دهند (نك: شيخ‌الاسلام‌، 5 -6).
در روايتى‌ كه‌ باز ابن‌ شاكر نقل‌ كرده‌، و موردتوجه‌ حاجى‌خليفه‌ بوده‌ است‌، موضوع‌ برده‌ ستاندن‌ بوصيري‌ موجود نيست‌؛ به‌ همين‌ سبب‌ حاجى‌ خليفه‌ با اشاره‌ به‌ روايات‌ گوناگون‌، اين‌ روايت‌ را معقول‌تر مى‌پندارد: سعدالدين‌ فارقى‌ كه‌ دچار چشم‌ درد شده‌ بود، در خواب‌ مى‌بيند كه‌ كسى‌ به‌ وجود قصيده‌اي‌ شفابخش‌ به‌ نام‌ «برده‌» نزد بهاءالدين‌ (وزير ملك‌ ظاهر) اشاره‌ مى‌كند. سپس‌ چون‌ از او قصيدة «برده‌» را مى‌طلبد، وزير پاسخ‌ مى‌دهد كه‌ چيزي‌ به‌ نام‌ بُرده‌ ندارد، اما خود او هم‌ به‌ بركات‌ قصيده‌اي‌ كه‌ بوصيري‌ سروده‌، گاه‌ طلب‌ شفا مى‌كند. سرانجام‌ قصيده‌ امير را از چشم‌ درد نجات‌ مى‌دهد (حاجى‌ خليفه‌، 2/1331- 1332). از اين‌ نكته‌ برمى‌آيد كه‌ قصيده‌، از آغاز «برده‌» خوانده‌ نمى‌شده‌ است‌.
رؤياي‌ شفا يافتن‌ بوصيري‌، و نيز موضوع‌ قصيده‌، اندك‌ اندك‌ به‌ آن‌ شعر، خواصى‌ متبرك‌ و معجزه‌آميز و مقدس‌ بخشيد، چندان‌كه‌ مثلاً هر بار كه‌ قصيده‌ را براي‌ وزير بهاءالدين‌ مى‌خواندند، وي‌ برهنه‌ سر و برهنه‌ پا وايستاده‌ به‌ آن‌ گوش‌ فرا مى‌داد (همو، 2/1331). آنگاه‌ انبوهى‌ رؤيا و نيز معالجات‌ معجزه‌آسا گرداگرد قصيده‌ پديد آمد. شايد صوفيان‌ بيش‌ از همه‌ از آن‌ بهره‌ گرفته‌اند. ايشان‌ حتى‌ قرائت‌ بيت‌ 51 آن‌ را كه‌ درود بر حضرت‌ رسول‌(ص‌) است‌، در مناسبتهاي‌ گوناگون‌ مستحب‌ مى‌شمارند. برخى‌ به‌ اميد آنكه‌ حضرت‌ رسول‌ (ص‌) را مانند بوصيري‌ در خواب‌ بينند، هر شب‌ آن‌ را قرائت‌ مى‌كردند و براي‌ آن‌ آدابى‌ نهاده‌ بودند... (نك: مبارك‌، 199).
اين‌ قصيده‌، در ايران‌ نيز رواج‌ دارد: شيخ‌الاسلام‌ اشاره‌ كرده‌ كه‌ خواندن‌ اين‌ قصيده‌ - اگر شرايط مراعات‌ شود - در هر امري‌ سودآور است‌. وي‌ 7 شرط برشمرده‌ است‌ كه‌ با وضو داشتن‌ آغاز مى‌شود و با صلوات‌ گفتن‌ به‌ شيوة بوصيري‌ (بيت‌ 51) خاتمه‌ مى‌پذيرد (ص‌ 6 - 7). در كردستان‌ ايران‌، هنوز هم‌ به‌ مناسبت‌ ميلاد حضرت‌ رسول‌(ص‌)، مجالس‌ ذكري‌ از آن‌ نوع‌ برپا مى‌گردد (حواري‌ نسب‌، «د»)؛ بطرس‌ بستانى‌ نيز اشاره‌ مى‌كند كه‌ مسلمانان‌ و دروزيان‌ هم‌ آن‌ را در سوگ‌ مردگان‌ مى‌خوانند و به‌ يمن‌ آن‌، براي‌ ايشان‌ طلب‌ آمرزش‌ مى‌كنند (5/312).
قصيده‌: قصيدة ميميه‌ در بحر بسيط كه‌ با مصراع‌ «أمن‌ تذكر جيران‌ بذي‌ سلم‌» آغاز مى‌شود، در روايات‌ معروف‌، بر 161 و گاه‌ 162 بيت‌ شامل‌ است‌. اما گاه‌ ابيات‌ مجعول‌ فراوانى‌ نيز بر آن‌ افزوده‌اند. قصيده‌ با ساختار تشبيب‌ كه‌ سرآغاز همة قصايد بزرگ‌ عرب‌ است‌، شروع‌ مى‌شود. اما عشق‌، معشوق‌ و منزلگه‌ معشوق‌، همه‌ در فضايى‌ روحانى‌ و دينى‌ غوطه‌ور است‌. اين‌ بخش‌ شامل‌ 12 بيت‌ است‌. پس‌ از آن‌، ذكر نفس‌ اماره‌ آغاز مى‌شود كه‌ نصيحت‌ پيران‌ نمى‌شنود. اين‌ نفس‌، توشه‌اي‌ شايسته‌ براي‌ پيري‌ كه‌ اينك‌ چون‌ ميهمان‌ بر شاعر وارد شده‌، آماده‌ نساخته‌ است‌. بوصيري‌ در اين‌ بخش‌، مردم‌ را حتى‌ از دسيسه‌هاي‌ گرسنگى‌ و يا شكم‌ بارگى‌ هم‌ بر حذر مى‌دارد. عموماً 16 بيت‌ در اين‌ باره‌ سروده‌ شده‌، و برخى‌ از مصرعهاي‌ اين‌ بخش‌ به‌ صورت‌ ضرب‌المثل‌ درآمده‌ است‌ (نك: مبارك‌، 204- 205). در مرتبة سوم‌، مدح‌ حضرت‌ پيامبر(ص‌) در 30 بيت‌ آمده‌ است‌. برخى‌ از ابيات‌ اين‌ بخش‌، در نهايت‌ زيبايى‌ و استواري‌ است‌. در مرتبت‌ چهارم‌، سخن‌ از ميلاد رسول‌ اكرم‌(ص‌) است‌ (در 19 بيت‌): در اثر ميلاد آن‌ حضرت‌، طاق‌ كسري‌ از هم‌ بشكافت‌، آتش‌ جاويدان‌ مجوسان‌ فرو مرد، درياچة ساوه‌ خشكيد... نيز در آن‌ آمده‌ است‌ كه‌ چگونه‌ درختان‌ به‌او سجده‌ كردند، ابر چگونه‌ بر سر مباركش‌ سايه‌ افكند، عنكبوت‌ چگونه‌ بر در غار تار و پود بست‌، و چگونه‌ آن‌ حضرت‌ بيمار و مجنون‌ را شفا بخشيد... . پنجم‌، در ذكر دعا و ستايش‌ (10 بيت‌) است‌. در مرتبت‌ ششم‌، شرف‌ قرآن‌، عظمت‌ و اعجاز آن‌ را در 17 بيت‌ شرح‌ داده‌ است‌. در مرتبة هفتم‌، روايت‌ معراج‌ نبوي‌ در 13 بيت‌ است‌. در مرتبة هشتم‌، سخن‌ از جهاد و خاصه‌ دلاوريهاي‌ حضرت‌ پيامبر(ص‌) و اصحاب‌ اوست‌ (22 بيت‌) كه‌ از بخشهاي‌ بسيار برازندة قصيدة برده‌ و حتى‌ از جملة زيباترين‌ آثار ادب‌ دينى‌ عرب‌ است‌. مرتبت‌ نهم‌ و دهم‌ (14 بيت‌ + 9 بيت‌) در استغفار و توسل‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ و مناجات‌ و زاري‌ بر حال‌ خويشتن‌ است‌ (نك: حاجى‌ خليفه‌، 2/1331).
شرحها، تخميسها، تثليثها و تشطيرها و ترجمه‌هاي‌ گوناگون‌ قصيدة برده‌ چندان‌ كثرت‌ يافته‌ است‌ كه‌ جمع‌آوري‌ همة آنها به‌ آسانى‌ ميسر نيست‌. هنوز از هر كتابخانة شخصى‌ در كشورهاي‌ اسلامى‌، شماري‌ ترجمه‌ و شرح‌ ناشناخته‌ سر بيرون‌ مى‌كشد. جامع‌ترين‌ گزارشى‌ كه‌ تاكنون‌ به‌ عربى‌ فراهم‌ آمده‌، هنوز بخش‌ «برده‌» در كشف‌ الظنون‌ حاجى‌ خليفه‌ است‌ (2/1331 بب). وي‌ مجموعاً از 46 شرح‌ نام‌ برده‌ كه‌ دو تاي‌ آنها فارسى‌ و 3 تا تركى‌ است‌. از تخميسها نيز به‌ 11 تخميس‌ اشاره‌ كرده‌ است‌. نيز در حاشية كتاب‌ افزوده‌ شده‌ كه‌ تخميسات‌ و تسبيعات‌ قصيده‌ از شمار خارج‌ است‌، و از قول‌ سهرانى‌ آمده‌ است‌ كه‌ وي‌ 35 تخميس‌ ديده‌؛ باسه‌1 نيز به‌ 90 شرح‌ به‌ زبانهاي‌ عربى‌، فارسى‌، تركى‌ و بربري‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ (نك: 2 .(EIبروكلمان‌ 72 شرح‌ به‌ زبانهاي‌گوناگون‌ شرقى‌، و انبوهى‌ تخميس‌، تسبيع‌ و... آورده‌ است‌ I/309-311) .(GAL,
ظاهراً نخستين‌ شرح‌، از آن‌ ابوشامه‌، فقيه‌، اديب‌ و مورخ‌ دمشقى‌ (د 665ق‌/1267م‌) بوده‌ است‌ كه‌ نسخه‌هاي‌ خطى‌ اين‌ شرح‌ در كتابخانة ملى‌ پاريس‌ و كتابخانة مونيخ‌ موجود است‌. گسترده‌ترين‌ شرح‌ نيز گويا شرح‌ ابوعبدالله‌ محمد ابن‌ مرزوق‌ تلمسانى‌ (د 842ق‌/1438م‌) است‌ كه‌ الاستيعاب‌ لما فيها من‌ البيان‌ و الاعراب‌ ناميده‌ شده‌ است‌. مزيت‌ اين‌ شرح‌ مفصل‌ آن‌ است‌ كه‌ مؤلف‌، برخلاف‌ ديگران‌، تنها به‌ شرح‌ لغوي‌ قصيده‌ بسنده‌ نكرده‌، بلكه‌ به‌ استخراج‌ معانى‌ صوفيانة شعر نيز پرداخته‌ است‌.
نخستين‌ ترجمة اروپايى‌ قصيده‌، از آن‌ِ اوري‌1 است‌ كه‌ در 1761م‌ متن‌ قصيده‌ و ترجمة لاتينى‌ آن‌ را در ليدن‌ منتشر كرد. به‌ آلمانى‌، شرح‌ و ترجمة روزنسوايگ‌2 در 1824م‌ (وين‌) و از آن‌ِ رُلفس‌3 در 1860م‌ (وين‌) منتشر شده‌ است‌. به‌ زبان‌ فرانسه‌، ترجمه‌هايى‌ از دوساسى‌4 (1822م‌) و باسه‌ (1894م‌)، به‌ انگليسى‌، ترجمة ردهاوس‌5 (گلاسكو، 1881م‌)، و به‌ ايتاليايى‌، ترجمة گابريلى‌ (فلورانس‌، 1901م‌) معروفند (نك: I/308-309 GAL, ; 2 .(EI
از ترجمه‌هاي‌ فارسى‌ برده‌ شماري‌، غالباً به‌ شعر در فهارس‌ معرفى‌ شده‌ كه‌ از آن‌ جمله‌ است‌:
قرن‌ 8ق‌: ترجمة ابوالقاسم‌ جنيد فرزند بهرام‌ شيرازي‌ (منزوي‌، خطى‌، 4/2723) در موزة بريتانيا؛ ترجمة محيى‌الدين‌ محمد، در 779ق‌ (همان‌، 4/2724)، نسخة مشهد (نك: آستان‌...، 7/248-249)، شرح‌ شرف‌الدين‌ على‌ يزدي‌ (براي‌ نسخ‌ خطى‌، نك: منزوي‌، همان‌، 5/3483).
قرن‌ 9ق‌: ترجمة محمدحافظ شرف‌ يا محمد شريفا. اين‌ ترجمه‌ كه‌ با اين‌ بيت‌ آغاز مى‌شود: اي‌ ز ياد صحبت‌ يارانت‌ اندر ذي‌ سلم‌ {} اشك‌ چشم‌آميخته‌ با خون‌روان‌ گشته‌ به‌هم‌
بى‌گمان‌ مشهورترين‌ ترجمه‌هاست‌ و نسخه‌هاي‌ متعددي‌ از آن‌ موجود است‌ (نوشاهى‌، 609 -610). احتمالاً ترجمه‌اي‌ كه‌ در بسياري‌ جايها به‌ جامى‌ نسبت‌ داده‌ شده‌، همين‌ ترجمه‌ باشد؛ هرچند كه‌ نسخه‌هايى‌ از ترجمة قصيده‌، منسوب‌ به‌ جامى‌ در لنينگراد (منزوي‌، همان‌، 5/3482) موجود است‌، اما اطلاع‌ روشنى‌ دربارة آنها در فهرست‌ آكادمى‌ علوم‌ شوروي‌ نيامده‌ است‌؛ حال‌ آنكه‌ در انتهاي‌ اين‌ نسخه‌ها (ترقيمه‌)، قصيده‌ به‌ جامى‌ منسوب‌ شده‌ است‌ (نوشاهى‌، همانجا)؛ نيز گزارش‌ ديگري‌ از ترجمة قصيده‌، متعلق‌ به‌ غضنفر بن‌ جعفر (سدة 10ق‌) دانسته‌ شده‌، حال‌ آنكه‌ در ترقيمه‌ باز نام‌ جامى‌ آمده‌ است‌ (منزوي‌، فهرست‌...، 3/1702، خطى‌، 5/3483). افزون‌ بر اينها، 5 نسخه‌ از شرح‌ و ترجمة منسوب‌ به‌ جامى‌ معرفى‌ شده‌ است‌ (همان‌، 5/3482). با توجه‌ به‌ آنچه‌ گذشت‌، به‌ نظر مى‌رسد كه‌ شرح‌ خاصى‌ به‌ نام‌ جامى‌ موجود نيست‌ و هرچه‌ هست‌، ترجمه‌هايى‌ است‌ كه‌ به‌ او نسبت‌ داده‌اند.
قرن‌ 10: ترجمه‌هاي‌ تحت‌اللفظى‌، اما منظوم‌ از كسى‌ به‌ نام‌ نصير (تاريخ‌تحرير: 928ق‌) (آستان‌، 3/5)؛شرح‌ محمدافضل‌ پسرروزبهان‌ معروف‌ به‌خواجه‌ مولاناي‌اصفهانى‌ (منزوي‌،همان‌، 5/3482،3484).
قرن‌ 11: شرح‌ غضنفر فرزند جعفر حسينى‌ (همان‌، 5/3483، كه‌ 13 نسخه‌ از آن‌ معرفى‌ كرده‌ است‌).
قرن‌ 12: ترجمة كسى‌ به‌ نام‌ سمرقندي‌، موجود در موزة بريتانيا (همان‌، 4/2723)؛ ترجمه‌اي‌ به‌ تاريخ‌ 1145ق‌، موجود در بادليان‌ (مركزي‌، 559)؛ ترجمه‌اي‌ به‌ نام‌ شاه‌ سلطان‌ حسين‌ صفوي‌ (منزوي‌، همان‌، 4/2724).
قرن‌ 13: شرح‌ فريد فرزند فتح‌الله‌ حسينى‌ (همان‌، 5/3484).
علاوه‌ بر اينها منزوي‌ (همان‌، 5/3482-3484) 4 شرح‌ ديگر با نسخ‌ فراوان‌ معرفى‌ كرده‌ است‌ كه‌ تاريخ‌ روشنى‌ ندارند.
اينك‌ فهرست‌ جامعى‌ از تخميسها، ترجمه‌ها و شرحهاي‌ فارسى‌ اين‌ قصيده‌ توسط احمد منزوي‌ در دست‌ تدوين‌ و چاپ‌ است‌. اين‌ فهرستواره‌ كه‌ بيشتر نسخه‌هاي‌ ياد شده‌ را نيز در بردارد، شامل‌ است‌ بر: 8 تخميس‌، 11 ترجمة منظوم‌ و 25 شرح‌.
برخى‌ از شروح‌ و ترجمه‌هايى‌ كه‌ به‌ فارسى‌ چاپ‌ و منتشر شده‌ است‌، اينهاست‌: شرح‌ قصيدة برده‌، از سدة 9ق‌، به‌ كوشش‌ على‌ محدث‌، تهران‌، 1361ش‌ كه‌ ظاهراً كهن‌ترين‌ ترجمة فارسى‌ است‌؛ شرح‌ قصيدة برده‌، از حسن‌ عليخان‌، چ‌ سنگى‌، هند، 1282ق‌؛ شرح‌ و ترجمة قصيدة برده‌، از احمد شيخ‌الاسلام‌ مريوانى‌، 1334ش‌. اين‌ شرح‌ و ترجمة منظوم‌ محمد شريفا، به‌ كوشش‌ حسن‌ سعيد به‌ نام‌ جلوه‌گاه‌ رسالت‌ و امامت‌ در كرج‌ چاپ‌ شده‌ است‌؛ قصيدة مباركة برده‌، با ترجمه‌ و شرح‌ از محمد شيخ‌الاسلام‌، تهران‌، 1361ش‌. در اين‌ شرح‌، ترجمه‌هاي‌ منظوم‌ محيى‌الدين‌ محمد، ميرجان‌ عراقى‌، محمد شريفا، جامى‌ و گاه‌ كسان‌ ديگر، جا به‌ جا آورده‌ شده‌ است‌؛ قصيدة مباركة برده‌، همراه‌ با ترجمة مختصر فارسى‌، از قيس‌ آل‌ قيس‌ و محمدرضا عادل‌، تهران‌، 1371ش‌؛ همچنين‌ ترجمة قصيدة مباركة برده‌، همراه‌ با شرح‌ لغات‌ مشكل‌، از احمد حواري‌ نسب‌ (سنندج‌، 1368ش‌).
مآخذ: آستان‌ قدس‌، فهرست‌؛ ابن‌ شاكر، محمد، فوات‌ الوفيات‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ عباس‌، بيروت‌، 1974م‌؛ بستانى‌، بطرس‌، دائرة المعارف‌، بيروت‌، دارالمعرفه‌؛ حاجى‌ خليفه‌، كشف‌؛ حواري‌ نسب‌، احمد، ترجمة قصيدة مباركة برده‌، سنندج‌، 1368ش‌؛ دوزي‌، ر.، فرهنگ‌ البسة مسلمانان‌، ترجمة حسينعلى‌ هروي‌، تهران‌، 1359ش‌؛ شيخ‌الاسلام‌، محمد، قصيدة مباركة برده‌، تهران‌، 1361ش‌؛ صفدي‌، خليل‌، الوافى‌ بالوفيات‌، به‌ كوشش‌ س‌. ددرينگ‌، بيروت‌، 1394ق‌/1974م‌؛ مبارك‌، زكى‌، المدائح‌ النبوية، قاهره‌، 1354ق‌/1935م‌؛ مركزي‌، ميكروفيلمها؛ منزوي‌، خطى‌؛ همو، فهرست‌ نسخه‌هاي‌ خطى‌ كتابخانة گنج‌بخش‌، لاهور، 1359ش‌؛ منوچهري‌ دامغانى‌، ديوان‌، به‌ كوشش‌ محمد دبيرسياقى‌، تهران‌، 1326ش‌؛ نوشاهى‌، عارف‌، فهرست‌ نسخه‌هاي‌ خطى‌ فارسى‌ موزة ملى‌ پاكستان‌ كراچى‌، لاهور، 1362ش‌؛ نيز: GAL. ; 2 EI
آذرتاش‌ آذرنوش‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4732
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست