بَرْجَوان، ابوالفتح، حاكم مصر از 387 تا 390ق/997 تا 999م در دستگاه خلافت فاطميان. نام او را در برخى منابع ارجوان آوردهاند (مثلاً ابن اثير، 9/118 بب؛ رودراوري، 3/221). از اصل و نسب وي اطلاعى در دست نيست، جز آنكه بعضى از مورخان او را صقلبى (اسلاو) يا صقلّى (سيسيلى) دانستهاند (مقريزي، الخطط، 2/12، 285؛ نيز نك: مناوي، 245)؛ از اينرو، بعيد مىنمايد كه خواجهاي سياه بوده باشد (نك : ابنخلكان، 1/270؛ صفدي، 11/110؛ مقريزي، همان، 2/285؛ قس: ابن قلانسى، 55؛ ابن عبري، 73). برجوان از غلامان دربار فاطمى بود و از چنين پايگاهى به بلند پايهترين مقامات سياسى و نظامى مصر دست يافت. زندگى برجوان را مىتوان به 3 دوره تقسيم كرد: در دورة اول در دستگاه عزيز فاطمى ترقى كرد، تا غلام خاص او شد (رودراوري، همانجا)؛ دورة دوم زندگى برجوان با مرگ عزيز در 356ق آغاز گرديد كه خليفه به هنگام مرگ، سرپرستى و رسيدگى به كارهاي فرزند و جانشين خود، الحاكمبامرالله را به او سپرد (همانجا؛ ابن قلانسى، 44). با مرگ عزيز ميان مغاربه (بربرها) و مشارقه (تركان، ديلمان و...) نزاع در گرفت (ابن ميسر، 53؛ ابندواداري، 6/257؛ ابن خلدون، 4/75) و اين نزاع به غلبة قبيلة بربر كتامه، به رهبري ابومحمد حسن بن عمار بر دستگاه حكومت مصر انجاميد كه ولايت عهدي پسر عزيز را نمىخواستند و اگر مراقبتهاي برجوان نبود، بيم آن مىرفت كه آن پسر خردسال را به قتل برسانند (ابن قلانسى، 45؛ ابن اثير، همانجا). غلبة كتامه بر حكومت از يك سو كشمكش درونى بربرها را بر سر مناصب به دنبال داشت و از سوي ديگر موجب رنجش موالى (تركان و ديلميان) شد كه امتيازات خود را از دست داده بودند. موالى چارة كار را در آن ديدند كهبه برجوان روي آورند و او را به رهبري برگزينند (ابن خلدون، همانجا). برجوان براي مقابله با بربرها نخست از منگوتكين، حكمران ترك دمشق ياري خواست (رودراوري، 3/222؛ ابن قلانسى، همانجا؛ ابن خلدون، 4/71)، و سرانجام به ياري جَيش بن صَمصامه، حكمرانِ معزول طرابلس كه از حسن بن عمّار بريده، و به او پيوسته بود، توانست بربرها را از صحنة قدرت بيرون راند (ابن قلانسى، 48؛ ابن خلدون، همانجا). نقشة حسنبن عمار براي قتل برجوان نيز ناكام ماند و او همراه با قبيلة كتامه به صحرا گريخت (رودراوري، 3/225؛ ابن قلانسى، 48-49). با فرار بربرها، دورة سوم زندگى برجوان از 387ق آغاز شد. از آنجا كه وي ديگر رقيبى نداشت، به منصب وسَاطه (هم رديف وزير) كه قبلاً برعهدة حسنبن عمار بود، دست يافت و عملاً قدرت را در اختيار گرفت (همو، 49؛ مقريزي، همان، 2/14؛ قلقشندي، 3/561 -562) و بهسامان دهى اوضاع مملكت پرداخت. او با فرماندهى جيش بن صمصامه، شورش اهالى صور و دمشق را فرونشاند و به جنگ با بيزانس دست يازيد و آنها را شكست داد و عهدنامة صلح 10 سالهاي با امپراتور بيزانس، باسيل منعقد كرد (رودراوري،3/226، 230؛ ابنقلانسى، 50 - 54؛ ابن اثير، 9/120-122). وي همچنين ولايات برقه و طرابلس رافتح كرد (همو، 9/122). در اين دوره از برجوان كه به ياري كاتب خود، ابوالعلا فهدبن ابراهيم رشتة امور كشور را در دست داشت، غالباً با القاب استاد، متولى نظر، و صاحب ياد كردهاند (ابن قلانسى، 54؛ ابن صيرفى، 27؛ ابن خلكان، همانجا؛ ابن دواداري، 6/256؛ ذهبى، 196؛ ابن ميسر، 55؛ مقريزي، اتعاظ...، 2/26؛ ابنعبري، 73-74). استيلاي برجوان بر كشور و مداخلة او در امور خليفة نوجوان سبب رنجش الحاكم شد. ريدان كه از غلامان بلندپاية خليفه و چتردار او بود، الحاكم را از برجوان بيم مىداد و چنين تلقين مىكرد كه وي راه كافور را در پيش گرفته است و با او همان خواهد كرد كه كافور با آل اخشيد كرد (رودراوري، 1/230-231)؛ پس الحاكم، ريدان را مأمور قتل برجوان كرد. برخى منابع قتل برجوان را در 390ق (ابن صيرفى، ابن خلكان، همانجاها؛ ابن دواداري، 6/265)، وبرخى ديگر در389ق (ابنقلانسى، 55؛ ابن عبري، 74) دانسته، و غالباً يادآور شدهاند كه برجوان به ضرب كارد در باغ الحاكم به قتل رسيد؛ اما ابن اياس (1/198) بر آن است كه برجوان در حمام كشته شد. پس از قتل او اموالش را هم مصادره كردند (ابن صيرفى، 28؛ ابن اياس، ابن خلكان، همانجاها). گفتهاند كه برجوان به شعر و موسيقى نيز علاقهمند بود (مقريزي، همانجا). يكى از محلههاي قاهره تا روزگار مقريزي «حارةبرجوان» ناميده مىشد (همو، الخطط، 2/3). مآخذ: ابناثير، الكامل؛ ابن اياس محمد، بدائع الزهور، به كوشش محمد مصطفى، قاهره، 1402ق/ 1982م؛ ابن خلدون، عبدالرحمان، تاريخ، به كوشش خليل شحاده، بيروت، 1401ق/1981م؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن دواداري، ابوبكر، كنزالدرر، به كوشش صلاح الدين منجد، قاهره، 1380م؛ ابن صيرفى، على، الاشارة الى من نال الوزارة، به كوشش عبدالله مخلص، قاهره، 1924م؛ ابن عبري، غريغوريوس، تاريخ الزمان، ترجمة اسحاق ارمله، بيروت، 1386ق/1986م؛ ابن قلانسى، حمزه، ذيل تاريخ دمشق، به كوشش آمد رُز، بيروت، 1908م؛ ابن ميسر، محمد، اخبارمصر، به كوشش هانري ماسه، قاهره، 1919م؛ ذهبى، محمد، تاريخ الاسلام، حوادث 381- 400ق، به كوشش عمر عبدالسلام تدمري، بيروت، دارالكتاب العربى؛ رودراوري، محمد، ذيل تجارب الامم، به كوشش آمد رُز، قاهره، 1334ق؛ صفدي، خليل، الوافى بالوفيات، ويسبادن، 1402ق/1982م؛ قلقشندي، احمد، صبح الاعشى، به كوشش محمدحسين شمسالدين، بيروت، دارالفكر؛ مقريزي، احمد اتعاظ الحنفاء، به كوشش محمد حلمى محمد احمد، قاهره، 1390ق/1971م؛ همو، الخطط، قاهره، 1312ق؛ مناوي، محمد حمدي، الوزارة و الوزراء، قاهره، دارالمعارف. ناديا برگ نيسى