بَرْبُشْتَر، يا بَرْبَشْتْرو، شهر مركزي بربطانيه1 در ناحية سرقسطه (ساراگوسا)
در دوران اسلامى كه امروزه از توابع اوئسكا2 (به عربى وَشقه) در شمال
شرقى اسپانيا و در حدود 50 كيلومتري جنوب شرقى مركز اين ايالت واقع است.
باراباسترو3ي كنونى در 60 كيلومتري شمال شرقى سرقسطه، كنار رود وِرو از
شاخههاي رود سينكا در مدخل پيرنة مركزي قرار دارد ( 2 EI؛ عبادي، 72).
بربشتر به سبب اهميت و موقعيت سرقسطه در اندلس اسلامى، جايگاهى ويژه
داشت. سرقسطه در گوشة شمال شرقى شبه جزيرة ايبري قرار گرفته بود و
شمالىترين پايگاه مرزي مسلمانان به شمار مىرفت و به اين سبب آن را
ثغراعلى نيز مىخواندند. دولتهاي مسيحى قطلونيه (كاتالونيا) در مشرق، ناوار يا
نبره در شمال غربى و قشتاله (كاستيل) در غرب و جنوب، همسايگان سرقسطه
محسوب مىشدند (عنان، دول...، 264- 265). جغرافيانويسان مسلمان بربشتر را
تختگاه بربطانيه (شهر و ناحيهاي در شمال شرقى اندلس، نزديك مرز فرانسه) و
از شهرهاي مهم و بسيار مستحكم ثغر دانستهاند كه در كنار رود تاره از
شعبههايرود اِبرو(ابره)واقعبود(ابوعبيد، 2/909؛ ياقوت،1/544 - 545؛ مقري،
4/449؛ مكى، 618 -619) و دژها و روستاهاي بسياري را در برداشت (نك: ياقوت،
همانجا؛ ابن دلايى، 68، 70).
به گفتة ابنحيان، بربشتر در عهد فتوح اسلامى در اندلس (93ق/ 712م) توسط
مسلمانان گشوده شد و 363 سال (تا اشغال آن توسط نرمانها در 456ق/1064م) در
تصرف آنان بود (مقري، 4/453).
در 186ق/802م خلف بن راشد از متحدان بهلول بن مرزوق، شورشگر سرقسطه، دژ
بربشتر را گرفت و بر ناحية ثغر مستولى شد و 60 سال بر آنجا حكومت كرد. پس از
او نيز ناحية ثغر 21 سال در دست پسرش عبدالله بود (ابن دلايى، 61). در زمان
امير محمد اموي، در 259ق/873م اسماعيل بن موسى قَسَوي، حاكم سرقسطه شوريد
و دژ منتشون4 را در ثغراعلى گرفت. وي چندي بعد عبدالله بن خلف و فرزندان
او را كشت و بر شهرهاي بربشتر و القصر و تمام منطقة بربطانيه چيره شد و كارش
بالا گرفت، چنانكه در سالهاي 265، 267 و 268ق حملات تابستانى (صوائف) برضد
وي انجام شد (همو، 33، 61؛ ابن حيان، چ مكى، 332-334، 423؛ مكى، 423).
چندي بعد عبدالعزيزبن عبدالرحمان تجيبى همراه امير منذر (273- 275ق) در 273ق
به اولين غزوة او به بربشتر رفت (ابن دلايى، 53). در اواخر سدة 3ق/9م بنى
تجيب از زعماي خاندانهاي اصيل عربى در ثغر توانستند بر شهر سرقسطه دست يابند
و حملات بنى قَسى به آنجا را دفع كنند (همو، 42؛ عنان، دولة...،
1(1)/341-342، دول، 265). پس از آن محمد بن عبدالملك بن شبريط در صحنة حوادث
ظاهر شد.
بنىشبراط (بنىشبريط) يا بنى طويل از خاندانهاي بزرگ مُوَلَّدان (عربهايدو
رگه)در ثغراعلىبودند كهدر وشقهو بربشترسكنىداشتند. ابن شبريط حكومت موروث
خود را در وشقه، از بنى قسى كه رو به اضمحلال نهاده بودند، بازگرفت و پس
از مرگ لُب بن محمد، حاكم بنى قسى در تطيله5، در 295ق بر اراضى بنى قسى
در ثغراعلى حمله كرد و بر بربشتروشهرهاياطرافدستانداخت(همو، دولة،
1(1)/342-343).
در 302ق/914م عبدالله بن محمد بن لب، حاكم تطيله، دژ بربشتر را گرفت و
حملة عمروس بن محمد طويل را دفع كرد. عبدالملك بن محمد طويل از وشقه به
كمك برادرش عمروس شتافت و در حوالى بربشتر لشكر عبدالله را شكست داد و خود
او نيز در محرم 303 به اسارت سانچو، پادشاه ناوار درآمد (ابن دلايى، 38). در
رجب 306 عمروس برادر خود عبدالملك را كشت و مدتى بعد در رمضان همان سال بر
بربشتر و القصر مستولى شد. عمروس در اين سال ديواري سنگى پيرامون بربشتر
كشيد و برجهاي آن را برآورد و عبدالرحمان الناصر اموي، حكومت او را در بر بشتر
و لارده6 به رسميت شناخت. عمروس در سال بعد نيز دژ منتشون را در نزديكى
بربشتر ضميمة قلمرو خود كرد (همو، 42، 67).
عمروس در 323ق درگذشت و دژهاي تحت سلطة او به اطاعت از عبدالرحمان الناصر
اموي تن دادند (ابن حيان، چ چالمتا، 5/358، 363؛ ابن دلايى، 68). در
325ق/937م ميان احمد بن محمد الياس، سردار الناصر اموي، و محمد بن هاشم
تجيبى، حاكم سرقسطه كه از فرمان دولت قرطبه سرپيچيده بود، جنگهايى در
ناحية بربشتر در گرفت، تا سرانجام بنى تجيب به طاعت امويان گردن نهادند و
بربشتر به دست الياس بن سليمان، پسر عم احمد بن محمد افتاد (همو، 70-71).
در 328ق موسى بن محمد طويل، برادر عمروس از سوي الناصر به حكومت وشقه،
بربشتر و القصر گماشته شد و تا زمان مرگ (343ق) بر اين شهرها حكومت كرد (همو،
71-72؛ ابن حيان، همان چ، 5/453). الناصر سپس در 330ق/942م يحيى برادر
موسى را براي ياري او به حكومت بربشتر و دژهاي وابسته منصوب كرد و او تا
340ق در اين مقام باقى ماند (ابن دلايى، 72-73؛ ابن حيان، همان چ،
5/480). پس از آن حكومت بربشتر و وشقه تا مدتها در ميان افرادي از خاندان
بنىشبريط دست به دست مىگشت (نك: ابن دلايى، 73).
در اواخر سال 396ق/1006م عبدالملك مظفر عامري در حملة خود به سرزمين
مسيحيان كه در روايات اسلامى نبرد بنبلونه1 (پايتخت ناوار) نام گرفته، پس
از گذر از سرقسطه و وشقه تا بربشتر پيش رفت و از آنجا به سرزمين دشمن تاخت
و كشتار كرد (ابن عذاري، 3/12-13؛ عنان، دولة، 1(2)/612).
بعدها المستعين سليمان ابن هود (حك 431- 438ق) بر قلمرو بنىتجيب در سرقسطه و
لارده دست انداخت (ابن خطيب، 170-171) و حكومت وشقه و بربشتر را به
ابويحيى محمد بن صمادح واگذار كرد (ابن دلايى، همانجا).
مهمترين و تلخ ترين حادثهاي كه در دوران اسلامى بر شهر بربشتر گذشت، حملة
نرمانها بود. در زمان حكومت المقتدر احمد ابن هود (438-474ق) در سرقسطه و ديگر
شهرهاي ثغراعلى، مانند بربشتر (نك: ابن عذاري، 4/54، 144)، نرمانها (در منابع
اسلامى: مجوس يا اردمانيين) به كمك دستههايى از فرانسويها و ايتالياييها به
فرماندهى روبر كرسپن2 (در روايات اسلامى: البيطن، البيطبين، البيطش) و با
انگيزههايى مذهبى و تحريك و حمايت پاپ اعظم الكساندر دوم، از فرانسه
(الارض الكبيرة يا غاليش) حركت كردند و پس از عبور از چند شهر، راه بربشتر را
در پيش گرفتند ( الحلل ...، 76؛ ابن عبدالمنعم، 90؛ 2 ؛ EIقس: عنان، دول،
274- 275)، و در اوايل سال 456ق/1064م آنجا را محاصره كردند. يوسف المظفر
برادر المقتدر كه اين شهر در قلمرو او بود، از دفاع عاجز ماند و شهر پس از 40
روز محاصره، مقاومت و نبردي سخت، به دست نرمانها افتاد. مردم شهر با اينكه
تسليم شدند و امان خواستند، اما مهاجمان به قتل و غارت دست زدند و عدة
كثيري را كشتند و غنايم بسيار گرفتند (ياقوت، 1/544؛ ابن عذاري، 3/225، 253؛
الحلل، همانجا؛ ابن عبدالمنعم، 90-91؛ مقري، 4/449- 450؛ عنان، همان،
275-277). پس از آن صليبيان بربشتر را به سانچو راميرث3 پادشاه آراگون
(1063-1094م) واگذار كردند و اين شهر به پايگاهى مسيحى بدل شد(ابنعذاري،
3/226-227؛ابن عبدالمنعم،90؛ مقري، 4/451؛ عبادي، 73).
خبر سقوط بربشتر و قتل عام مردم، اندلس را تكان داد (ابنعذاري، 3/254؛
عنان، همان، 277). المقتدراحمد ابن هود كه براي نجات شهر اقدامى نكرده بود،
سپاهى بزرگ فراهم آورد و ابوحفص عمربن حسن هوزنى از علماي اشبيليه هم
معتضد بن عباد را به جهاد برانگيخت، و او نيز سپاهى به ياري ابن هود فرستاد.
در 457ق/1065م جنگ در گرفت و ابن هود مسيحيان را درهم شكست و بربشتر را
گرفت (ابن عذاري، 3/227؛ ابن عبدالمنعم، 91؛ الحلل، 76؛ ابن سعيد،
1/239-240؛ مقري، 4/454؛ قس: ياقوت، همانجا؛ ابن خطيب، 171؛ عنان، همان،
279). اما چند سال بعد در 494ق جانشين سانچوراميرث، پدروي اول (بطره)،
بربشتر را گرفت و زمينه را براي فتح كامل ناحية سرقسطه در زمان برادر و
جانشينش آلفونسوي اول فراهم كرد (همان، 288-289، 409؛ 2 EI؛ نيز نك: ياقوت،
همانجا).
از بربشتر شماري از علماي صاحب نام برخاستهاند كه از آن جملهاند: ابوعمرو
يوسف بن عمربن ايوب تجيبى ثغري بربشتري محدث (د 408ق/1017م)، ابوالقاسم
خلف بن يوسف بربشتري مُقري (د451ق/1059م) (ابن بشكوال، 1/167، 2/638؛
ياقوت، 1/545)، عبدالله بن يوسف و مُنتيل بن عفيف مرادي، از علماي اهل
وشقة ساكن بربشتر (ابن فرضى، 1/268، 2/151).
مآخذ: ابن بشكوال، خلف، الصلة، به كوشش عزت عطار حسينى، قاهره، 1374ق/
1955م؛ ابن حيان، حيان، المقتبس، به كوشش چالمتا و ديگران، مادريد، 1979م؛
همو، همان، به كوشش محمود على مكى، بيروت، 1393ق/1973م؛ ابن خطيب، محمد،
اعمال الاعلام، به كوشش لوي پرووانسال، بيروت، 1956م؛ ابن دلايى، احمد،
ترصيع الاخبار، به كوشش عبدالعزيز اهوانى، مادريد، 1965م؛ ابن سعيد مغربى،
على، المغرب فى حلى المغرب، به كوشش شوقى ضيف، قاهره، 1964م؛ ابن
عبدالمنعم حميري، محمد، الروض المعطار، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1984م؛
ابنعذاري، احمد، البيان المغرب، ج 3، به كوشش كولن و لوي پرووانسال،
بيروت، 1983م، ج 4، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1983م؛ ابن فرضى،
عبدالله، تاريخ العلماء و الرواة للعلم بالاندلس، به كوشش عزت عطار حسينى،
قاهره، 1373ق/ 1954م؛ ابوعبيد بكري، عبدالله، المسالك و الممالك، به كوشش
وان لون و ا. فره ، تونس، 1992م؛ الحلل الموشية، به كوشش سهيل زكار و
عبدالقادر زمامه، دارالبيضا، 1979م؛ عبادي، احمد مختار، تعليقات بر تاريخ
الاندلس ابن كردبوس، مادريد، 1971م؛ عنان، محمد عبدالله، دول الطوائف،
قاهره، 1408ق/1988م؛ همو، دولة الاسلام فى الاندلس، قاهره، 1408ق/1988م؛
مقري، احمد، نفح الطيب، به كوشش احسان عباس، بيروت، 1388ق/1968م؛ مكى،
محمود على، تعليقات بر المقتبس ابن حيان (نك: هم ، ابن حيان)؛ ياقوت،
بلدان؛ نيز:
2 .
محمدرضا ناجى