بَرْبَري، گروهى از خانوادة زبانهاي افريقا - آسيايى1 (حامى - سامى) كه
زبانهاي گوناگونى در پهنهاي وسيع از شمال افريقا بدان منتسب است. در
تداول بومى، نام اَمَزيغ افزون بر آنكه اشاره به گونهاي از گويشهاي حاضر
بربري (تمزيغت) دارد، به طور كلى به زبانهاي بربري نيز اطلاق مىشود. شمار
زبانهاي بربري در حال حاضر به حدود 35 مىرسد (نك: كمبل، 164 ؛ كريستال، .(42
در برآورد كلى، سخنگويان به اين زبانها در مجموع حدود 12 ميليون نفر هستند
كه بيشتر آنان در الجزاير و مراكش زندگى مىكنند؛ اما گروههايى كوچك از بربر
زبانان نيز در كشورهاي ليبى، تونس، موريتانى، سنگال و حتى در كشورهاي
داخلى افريقا چون نيجر و مالى حضور دارند. مهمترين زبانهاي متعلق به اين
شاخه زبانهاي ريف، قبيل، شلحه، تَمَشِك، تمزيغت و طوارق است. براي نوشتن
اين زبانها عموماً از خط عربى با چند حرف افزوده استفاده مىشود و تنها در
برخى زبانها، به خصوص طوارق خط بومى تِفِنَغ (ه م) كاربرد دارد (نك: بل،
45-46؛ نيز كريستال، همانجا). امروزه هم خط عربى - بربري و هم تفنغ مورد
استفاده است، اما مشكل واكهها به ويژه در خط عربى محسوس است و اين امر
زمينة كوششهايى را در جهت اصلاح اين خط فراهم آورده است2. در همين راستا
بايد به پژوهشهايى در زمينة قاعدهمند ساختن املاي بربري معاصر نيز اشاره
كرد3.
در دورة پيش از ورود اسلام، بربري زبانِ عمومى شمال افريقا بود و گويشهاي
مختلف آن، منطقهاي كمربندي از واحة سيوه در شرق مصر، تا اقيانوس اطلس در
غرب، و از ساحل مديترانه در شمال، تا دست كم صحراي بزرگ افريقا در جنوب را
پوشش مىداده است؛ ولى امروزه جوامع بربري زبان در منطقة ياد شده به
صورت پيوسته به چشم نمىخورد و حضور ايشان به سان جزيرههايى زبانى است
كه با اكثريت عرب زبان احاطه شده، و شكلى پراكنده و ناپيوسته دارد.
دربارة زبانشناسى تاريخى بربري، بايد گفت كه زمينة چنين مطالعاتى به طور
جدي از نيمة دوم سدة 19م گشوده شده است؛ به عنوان يكى از نخستين گامها در
اين باره مىتوان به كوششهاي نيومن در جهت مطالعة واژگان بربري ليبى با
آرمان بازسازي زبان نوميدياي باستان (زبان پادشاهى نوميديا4 در شمال
افريقا، حدود سدة 2 قم) اشاره كرد5. در ميانة سدة اخير نيز مىتوان از
پژوهشهاي پراس، اپل گيت، بوسوترو و بينون ياد كرد6 كه هر يك گامهايى در
جهت آشكار شدن تصوير زبان بربري باستان در ابعاد آوايى، واژگانى و دستوري
بودهاند.
بخش مهمى از مطالعات زبانشناسى تاريخى معطوف به بررسى رابطة ميان
زبانهاي بربري با گروههاي زبانى خويشاوند حامى و حتى سامى بوده است؛ از
آن جمله بايد به كوششهاي كاستلينو، بينون و ساس دربارة رابطههاي واژگانى
يا دستوري بربري با گروههاي زبانى چادي، كوشى و سامى اشاره كرد7. اخيراً
اشتومفول روابط احتمالى ميان بربري با سامى و خانوادة هند و اروپايى را
بررسى كرده است8.
مطالعه دربارة ويژگيهاي گوناگون زبانهاي كنونى بربري در طول سدههاي 19 و
20م به طور گستردهاي صورت پذيرفته، و دهها مقاله و كتاب در زمينة
آواشناسى، سازهشناسى، نحو و نيز واژگان زبانهاي بربري در قالب مطالعة گويشى
خاص، يا مطالعة عمومى زبانهاي بربري نوشته شده است (براي كتابشناسى جامع
تا دهه 60 م، نك: اپل گيت، .(588 با توجه به گستردگى تحقيقات مربوط به
فرهنگ بربري، در اين مقاله به ابعادي از زبان و ادبيات بربري پرداخته
شده كه كمتر در منابع ديگر مورد توجه قرار گرفته است.
زبان بربري و تفوق زبان عربى: با ورود اسلام به منطقه و نفوذ تدريجى
فرهنگ عربى - اسلامى، در طى چند سدة نخست هجري رفتهرفته گسترش زبان
بربري به نفع عربى روي به كاستى نهاد. احساسات قومى و مذهبى از يك سو، و
گسترش مراودات با ديگر سرزمينهاي اسلامى، در طى سدههاي متمادي از ديگر سو،
اقوام بربر را به دو راه متفاوت در زمينة زبان سوق داده است: گروهى كه
اكثريت را تشكيل مىدادند، فرهنگ بربري خود را به تدريج وانهاده، با رواج
شهرنشينى زبان عربى را به عنوان زبان مادري پذيرفتند و با پذيرش مذهب
مالكى، خود را به «سواد اعظم» پيوستند و گاه حتى سعى داشتند تا نسب خود را
نيز به عرب متصل سازند (نك: بلاذري، 226؛ ياقوت، 1/540 بب). در مقابل آنان،
گروههايى نيز وجود داشتند كه فرهنگ بومى خود را حفظ كردند و به صورت جوامع
گسيخته، و بيشتر در مناطق بيابانى يا حاشية بيابان زندگى مىكردند و از نظر
سياسى و فرهنگى خصوصيات ويژة خود را داشتند. به طبع، اين گسيختگى اغلب با
فقر فرهنگى شديدي نيز تؤم بود، از اينرو، زمينة محدودي براي شكلگيري
ادبياتى بومى فراهم مىگشت.
بررسى توزيع كنونى گويشهاي بربري در پهنة شمال افريقا، نشان مىدهد كه
سخنگويان به اين گويشها دو گروه متفاوت را شامل مىشدند: قبايل بدوي كه
از محافل تعليمى محروم بودند و گروههاي مذهبى خاص، به خصوص اباضى در واحة
وَرغَله، مزاب، جبل نَفوسه، جِربه و جز آن كه از حلقههاي آموزشى برخوردار
بوده، و در طول تاريخ، ادبيات بربري محدود، اما در خور توجهى را پديد
آوردهاند. وضعيت فرهنگى بربر زبانان كنونى، شاهدي بر اين مدعاست كه زبان
بربري به عنوان يك عامل امتياز و گاه ابزار مبارزة فرهنگى براي حفظ
استقلال از حكومت مركزي، از جانب اقليتهاي فرقهاي شمال افريقا، به ويژه
اباضيان و موحدون مورد استفاده قرار گرفته است. در موارد پراكندة تاريخى،
شواهدي در دست است كه اباضيان دشمنان خود را عرب و ياران خود را بربر
خواندهاند (مثلاً نك: درجينى، 1/37- 38؛ شماخى، 1/121). حتى در روايات اباضى
مغرب آمده است كه خداوند در گفتوگوي خود با حضرت موسى(ع) ابتدا به زبان
بربري او را خطاب كرد (نك: ورجلانى، 2/67).
با وجود سرعتى كه زبان عربى در منسوخ كردن زبان قبطى در مصر از خود نشان
داد، زبان بربري تا سدة 4ق/10م هنوز زبان بومى غالب مردم مغرب بود (نك:
مقدسى، 201) و نه تنها گويشهاي عربى متداول در شمال افريقا را تحت تأثير
قرار داد، بلكه اثر آن در گويشهاي عربى اندلس، سيسيل (نك: اپلگيت، همانجا؛
گارثيا گومث، و مالت1 نيز ديده مىشد. البته عربى به خصوص در واژگان بربري
تأثيري گسترده نهاده، و صديقى در پژوهشى وام واژههاي عربى در بربري را
مورد مطالعه قرار داده است2.
دورههاي تاريخى: به گمان برخى محققان چون هانوز، شماري از واژههاي
خوانده شده در متون هيروگليف مصري، واژههايى بربريند كه از آن جمله
واژههاي swi (نوشيدن) و tametut (بانو) مورد اشاره بودهاند (نك: هانوز3،
مقدمه).
به هنگام سخن از زبان بربري باستان، تكية اصلى بر حدود 20 كتيبة يافت شده
از دورة كارتاژي است كه از آن ميان به ويژه بايد به كتيبههاي دوگا4 به
دو زبان پونيك و بربري باستان اشاره كرد (نك: بل، 46). با قدري تأخر
تاريخى، بايد به كتيبههايى به خط تفنغ اشاره كرد كه در طى قرون متمادي
به دست قبايل منزوي بربر نوشته شده، و صدها نمونه از آنها كشف گرديده
است؛ اين كتيبهها كه با توجه به گستردگى ظرف زمانيشان، طيف متنوعى از
دورههاي زبان بربري را در برگرفتهاند، توسط محققانى چون مونو5، فيدهربه6،
دوويريه7 و مارسى8 مورد مطالعه قرار گرفتهاند (نك: بل، همانجا؛ نيز ه د،
تفنغ).
در جستوجو از منابع پژوهش در زبان بربري در سدههاي نخستين و ميانة اسلامى،
بايد بر اين حقيقت معترف بود كه نمونههاي بازمانده به اندازهاي محدود
است كه حتى واژههاي جسته و گريخته در منابع عربى مىتواند در اين باره
حائز اهميت باشد. با اينكه بربرها در دورة اسلامى آثاري به زبان خود و به خط
عربى تأليف كردهاند، ولى گذشت زمان و منسوخ شدن ادب بربري موجب شده
است تا بيشتر اين آثار از بين برود و تنها نامى از آنها برجاي ماند. از اين
رو، نمونههاي بازمانده از زبان بربري ميانه را مىتوان در چند گروه
طبقهبندي كرد: الف - نامهاي خاص براي اشخاص، قبايل و سرزمينها؛ ب -
واژهها و گاه جملههاي پراكنده در آثار عربى و ديگر زبانها؛ ج - اندك متون
بازمانده. نمونههاي گروه «ب» كه در مطالعة زبان از ارزش ويژهاي
برخوردارند و تا حدودي كمبود نمونههاي گروه «ج» را جبران مىكنند، بيشتر در
منابع اباضيه يا موحدون يافت مىشوند، ولى در منابع اهل سنت نيز مىتوان
به مواردي از آن دست يافت. از مهمترين آنها كتاب الجامع لمفردات الادوية
گياهشناس اندلسى ابن بيطار (د 646ق/1248م) است كه مىتوان آن را
مجموعهاي غنى از واژگان بربري دانست؛ وي در اين كتاب به بررسى نامهاي
بربري گياهان و داروهاي گوناگون از گويشهاي مغرب اقصى چون سبته و مراكش
تا گويشهاي تونس پرداخته است. همچنين در تاريخ العبر ابن خلدون مىتوان
نمونههايى از واژگان بربري را بازيافت. با وجود اين، بيشتر نمونههاي گروه
«ب» به منابع مذهبى فرقههايى باز مىگردد كه آفرينندگان اصلى ادبيات
بربري در قرون ميانه بودهاند. نمونههايى از واژهها و عبارات بربري ميانه
را مىتوان در آثار اباضيان چون بدء الاسلام ابن سلام از سدة 3ق (ص 79)،
پاسخنامهاي از ابوعمار عبدالكافى تناوتى از سدة 6ق (درجينى، 2/488-489) و
الدليل و البرهان ابويعقوب ورجلانى از همان عصر (2/67)، و در آثار شيعى
موحدون، چون اخبار المهدي بيذق از سدة 6ق (ص 26، 30، 38، 39) بازيافت.
اين توجه به زبان بربري بازتاب اهتمامى است كه اباضيان و موحدون به
زبان بومى خود داشته، و در پى آن ادبياتى مذهبى را در قالب اين زبان پديد
آورده بودند.
با آنكه آگاهى اعراب و مردم مشرق از زبان بربري همواره بسيار محدود بوده
است (مثلاً نك: ابن نديم، 21، كه به خطا مردم بربر را فاقد خط و نوشتار
مىدانست؛ نيز نك: لويتسكى، 31 )، با اين وصف، دست كم از نيمة نخست سدة
3ق/9م اين گرايش غريب نزد برخى از لغويان و عالمان قرآنى مشرق چون
ابوعبيد قاسم بن سلام (د 224ق/839م) پديد آمده بود كه برخى از واژههاي
قرآنى را داراي ريشهاي بربري بدانند؛ هر چند اين اشتقاقات غالباً بر پاية
تحقيق و دانش استوار نبوده است (مثلاً نك: ابوعبيد، 2/235؛ سيوطى، 150 بب:
بهنقل از شيذله و ابوعبيد).
به هر حال، نمونههايى قابل تكيه چون واژة «يرقان» وجود دارد كه نشان
مىدهد زبان بربري از روزگاري كهن وام واژههايى به زبانهاي مشرق چون
عربى داده بوده است (نك: باسه، 61 ؛ قس: برن، 216 ؛ ابن منظور، ذيل يرق).
نگاهى بر ادبيات بربري: صرف نظر از كتيبههاي متعددِ باقىمانده از دورههاي
گوناگون زبان بربري، اين زبان محمل ادبياتى محدود نيز بوده كه بخشى از
آن هم اكنون بر جاي مانده، و بخشى ديگر در حد گزارشهايى در منابع تاريخى
شناخته شده است. چنانكه اشاره شد، فرهنگ بربري با گرايشهاي فرقهاي در
مذهب در طول سدههاي اسلامى ارتباطى نزديك داشته، و همين امر موجب پديد
آمدن حلقههاي ادبى بربري در حوزة تعليم دينى فرق منطقه شده است؛ چنانكه
از آن ميان به خصوص بايد فرقة اباضى، و در رتبة پسين فرقة موحدون را برشمرد.
ادبيات بربري اباضى در سدة 4ق/10م و شايد پيش از آن در قالب اشعار و
خطابههايى با مضمون پندآموز و اخلاقى خود نموده، و اين سبك دستكم تا سدة
5ق ادامه يافته است؛ اما علاوه بر آن، برخى آثار منثور با مضمونى كلامى يا
فقهى نيز به زبان بربري تأليف، يا ترجمه شده است. نمونههاي شناخته شدة
آن اينهاست:
1. 12 منظومه از ابوسهل فارسى از مردم جبل نفوسه. به روايتى ابوسهل را از
آن رو فارسى مىخواندند كه مادرش به امامان رستمى تاهرت نسب مىبرد، ولى
در روايتى ديگر آمده كه پدر وي نيز از فرزندان ميمون بن عبدالوهاب رستمى
بوده است. ابوسهل در مرسا خرز يا مرساالدجاج در جزاير بنى مزغنان از بلاد
صنهاجه اقامت داشت. او بيش از آنكه به عنوان عالم شناخته شده باشد، به
پارسايى و دوري از دنيا شهره بود و 12 كتاب در قالب نظم تدوين كرد كه
مشتمل بر وعظ و تذكير و تخويف بود. آوردهاند كه وي بر دقايق زبان بربري
آگاهى داشت. بخشى از اين 12 منظومه در زمان مؤلف در تاخت و تازهاي ابويزيد
نكاري از ميان رفت و باقى آن به هنگام تصرف قلعة بنى درجين در آتش
سوخت.
سرودههاي ابوسهل در خاطرهها برجاي ماند و بعدها به دستور ابوعبدالله محمد
بن بكر (نيمة اول قرن 5ق)، بخشى از منظومهها براساس آنچه در اذهان باقى
بود، در 24 باب بازسازي شد و تا نسلها همچنان تداول داشت (نك: درجينى،
2/351-352؛ شماخى، 1/244- 245).
2. خطابهها و موعظههاي ابوميدول مَصْكَداسَن زنزفى (نيمة دوم قرن 5ق). وي
در شمار واعظان بود و كلمات حكمت آموز كوتاه از او نقل مىشد. او با اينكه از
اباضيان وهبى بود، با نكاريان برخوردي دوستانه داشت و سخنان و مواعظ او به
زبان بربري در ميان عموم اباضيان تداول داشت (نك: همو، 2/79).
3. مجموعهاي از اشعار و منظومههاي شيوخ اباضى كه ابويعقوب يوسف بن محمد
وسيانى (نيمة دوم قرن 6ق) در كتابى با عنوان التقييد گردآوري كرده بوده
است (نك: همو، 2/147).
4. العقيدة، كتابى به زبان بربري مشتمل بر اصول عقايد اباضى - وهبى كه
مؤلف و زمان تأليف آن به درستى دانسته نيست. اين اندازه معلوم است كه
اين متن توسط ابوحفص عمر بن جميع (محتملاً اهل جبل نفوسه و زنده در اواخر
سدة 8ق/14م يا نيمة نخست سدة بعد) به زبان عربى ترجمه شده است. اين
ترجمه در زمان شماخى (د 928ق/ 1522م) در جزيرة جربه (در تونس) و ديگر مراكز
اباضيان مغرب جز جبل نفوسه رايج بوده (همو، 2/200) و هنوز هم عقيده نامة
معمول ميان اباضيان مزاب و جربه است. اين ترجمه بارها نيز شرح شده است
(نك: 2 ، EIذيل ابوحفص).
5. ترجمة المدونة، كه اصل آن به زبان عربى توسط عالم اباضى ايرانى
ابوغانم خراسانى (نيمة دوم قرن 2ق) تأليف شده، و در طول تاريخ مهمترين
منبع فقه روايى اباضيان مغرب بوده است (براي نسخة بربري، نك: موتيلينسكى،
78 -64 ؛ نيز I/586 .(GAS,
6. وصف جبل نفوسة، كه مشتمل بر وصف جغرافيايى جبل نفوسه به گويش بربري
نفوسى است. ويرايش متن آن توسط موتيلينسكى در 1885م در الجزاير، و آوانگاري
و ترجمة آن توسط همو در 1898م در پاريس به چاپ رسيده است.
7. قطعههايى بربري مندرج در يكى از وقايعنامههاي اباضى كه توسط لويتسكى
استخراج شده، و انتشار يافته است1.
در مروري بر محدود دانستهها از ادبيات بربري موحدون، نخست بايد اشاره كرد
كه كتاب اخبار المهدي بيذق، از مهمترين آثار آنان شامل پارهاي از كلمات
و جملات بربري است، ولى در اندك ادبيات شناخته شده از موحدون، تنها برخى
از آثار امام آنان ابن تومرت اساساً به زبان بربري تأليف شده بوده است.
چنانكه در منابع آمده است، ابن تومرت در زبان بربري بسيار فصيح و توانا
بوده ( الحلل...،110)، و آثار وي به گويش شلحى ميانه تأليف شده بوده
است. گفتنى است كه در پايان نسخ الموطأ ابن تومرت، كاتبِ نسخه فهرستى از
تأليفات عربى و بربري وي را به دست داده كه منبع اساسى در اين باره
بوده، و با دادههاي ديگر منابع تكميل شده است (نك: طالبى، 14: نقل
مندرجات). برخى از آثار بربري او اينهاست:
1. رسالة التوحيد، كه همان سبعة احزاب است. اين اثر كه از نخستين تأليفات
ابن تومرت بوده، شامل 7 حزب - به عدد روزهاي هفته - بوده است و پيروان
او مأمور بودهاند تا در هر روز هفته پس از نماز صبح و فراغ از قرائت يك حزب
قرآن، يك حزب از آن را نيز قرائت كنند. اين كتاب شامل مسائلى چون
خداشناسى، قضا و قدر، و ايمان به «ما يجب لله تعالى و ما يستحيل عليه، ما
يجوز و ما يجب على المسلم من الامر بالمعروف و النهى عن المنكر» بوده است.
تأكيد ابن تومرت بر وجوب قرائت اين احزاب و كفرِ تارك آن، موجب گرديد تا
بربرانِ مصمودي آن را پس از قرآن، عزيزترين كتاب بشمارند (نك: الحلل،
109-110؛ ابن خلدون، 6/469؛ ابن ابى زرع، 177؛ طالبى، همانجا).
2. المرشدة، در باب عقايد به زبان بربري (ابن خلدون، طالبى، همانجاها)، كه
تحريري عربى از آن هم اكنون موجود است و هانري ماسه آن را به فرانسه
ترجمه كرده است.
3. القواعد و الامامة، در عقايد كه ابن تومرت دو تحرير بربري و عربى از آنها
فراهم كرده بود و نسخة آن دو به هر دو زبان يا فقط عربى تا سدة 8ق/14م
باقى بوده است (نك: الحلل، 110؛ طالبى، همانجا).
4- 5. الدواتر يا الطهارة و علامة المنافق.
آثاري نيز بوده كه تشخيص آنها از يكديگر مشكل است و در فهرست آثار ابن
تومرت (از كاتب پيش ياد شده) نام آنها چنين آمده است: «و امحانت اكوصت و
تازكوت ان تيتار (تحيار) و نوفنا درا ان يا العالمين» (همانجا).
افزون بر ادبيات اباضيهوموحدون،بخشديگري از ادبياتكلاسيك بربري را آثاري
از حاميم و صالح بن طريف تشكيل داده است كه از رجال متقدم بربر، و داراي
مذهبى خاص بودهاند، و گاه به عنوان مدعى پيامبري شناخته شدهاند. آثار
شناخته شده از آنان ترجمه گونه و اقتباسهايى از قرآن كريم به زبان بربري
است كه بخش كوچكى از آنها برجاي مانده است (نك: I/1186 , 2 .(EI
در سدههاي اخير، زمينهاي براي پرداختن به آثار مذهبى بربري در حوزة اهل
سنت و جماعت نيز پديد آمده است كه از آن ميان اين موارد در خور اشارهاند:
1. الحوض، اقتباسى است از مختصر خليل در فقه مالكى، به قلم محمد بن على
بن ابراهيم (قرن 12ق/18م) كه متن بربري و ترجمة آن توسط لوچيانى2 در
الجزاير (1897م) به چاپ رسيده است. 2. بحر الدموع، كه تكملهاي است بر
الحوض و نسخههاي خطى آن در الجزاير و پاريس نشان داده شده است. دو فصل
آغازين آن توسط دوسلان در مجموعة «تاريخ بربران3» انتشار يافته است. 3.
منظومهاي از صابى به گويش شلحى مشتمل بر حكايت پندآموز فرود آمدن جوانى
به جهنم در جستوجوي والدين خود (پاريس، 1879م4). 4. اشعاري از سيدي حمو
به گويش شلحى، كه اصل و ترجمههايى از آن به چاپ رسيده است5. 5 -6.
منظومهاي مشتمل بر قصة يوسف پيامبر(ص) و منظومهاي برگردان از قصيدة بردة
بوصيري به گويش شلحى I/1185-1186) , 2 .(EI
گفتنى است كه برخى نوشتههاي مذهبى يهودي و مسيحى نيز به بربري يافت
مىشود كه حاصل كار يهوديان محلى و مبلغان مسيحى مهاجر است6. در پايان بايد
به شماري اندك از متون بربري كلاسيك اشاره كرد كه وجههاي مذهبى
نداشتهاند (براي كتابشناسى آثار كلاسيك، نك: اپل گيت، .(650-655
با گسترش مطالعات در ادبيات بربري، بخش مهمى از كوشش پژوهشگران به مدون
ساختن ادبيات شفاهى و فولكلور اختصاص يافته، و نمونههايى پرشمار از
سرودههاي سنتى بربري به گويشهاي مختلف گرد آمده است (براي كتابشناسى،
نك: همو، .(649-650 برخى از اين پژوهشها موضوع خاصى را در فولكلور بربري زمينة
كار خود قرار دادهاند، چنانكه نمونههايى از اين مطالعات موضوعى در
زمينههاي اجتماعى مانند بازتاب «بىعدالتى7»، يا زمينههاي اسطورهاي مانند
«غول آدمخوار8» شكل گرفتهاند. همچنين بايد به بررسيهايى اشاره كرد كه
دربارة نظام عروضى در شعر بربري صورت گرفته است9.
مآخذ: ابن ابى زرع، على، الانيس المطرب، رباط، 1972م؛ ابن خلدون، العبر؛
ابن سلام اباضى، بدءالاسلام، به كوشش ورنر شوارتس و سالم بن يعقوب،
بيروت، 1406ق/1986م؛ ابن منظور، لسان؛ ابن نديم، الفهرست؛ ابوعبيد قاسم
بن سلام، «رسالة ما ورد فى القرآن الكريم من لغات القبائل»، در حاشية تفسير
الجلالين، قاهره، 1342ق؛ بل، الفرد، الفرق الاسلامى فى الشمال الافريقى،
ترجمة عبدالرحمان بدوي، بيروت، 1987م؛ بلاذري، احمد، فتوح البلدان، به
كوشش رضوان محمد رضوان، بيروت، 1398ق/1978م؛ بيذق، على، اخبار المهدي ابن
تومرت و ابتداء دولة الموحدين، به كوشش لوي پرووانسال، پاريس، 1928م؛
الحلل الموشية، به كوشش سهيل زكار و عبدالقادر زمامه، فاس، 1399ق/1979م؛
درجينى، احمد، طبقات المشايخ بالمغرب، به كوشش ابراهيم طلاي، قسنطينه،
1394ق/1974م؛ سيوطى، المتوكلى، به كوشش عبدالكريم زبيدي، بيروت،
1408ق/1988م؛ شماخى، احمد، السير، به كوشش احمد بن سعود سيابى، مسقط،
1407ق/1987م؛ طالبى، عمار، مقدمه بر اعز ما يطلب ابن تومرت، الجزاير،
1985م؛ مقدسى، محمد، احسن التقاسيم، بيروت، 1408ق/1987م؛ ورجلانى، يوسف،
الدليل و البرهان، به كوشش سالم بن حمد حارثى، قاهره 1403ق/1983م؛
ياقوت، بلدان؛ نيز:
, J. R., X The Berber Languages n , Current Trends in Linguistics, 1970, vol.
VI; Basset, R., X Les Noms des m E taux et des couleurs en berb I re n , M E
moire, Soci E t E de linguistique de Paris, 1895, vol. IX; Brun, S. J.,
Dictionarium Syriaco - Latinum, Beirut, 1911; Campbell, L., Historical
Linguistics, Edinburgh, 1998; Crystal, D., An Encyclopedic Dictionary of
Language and Languages, Massachusetts, 1992; EI 2 ; Garc U a G F mez, E., Todo
Ben Quzm ? n, Madrid, 1972; GAS; Hanouz, S., Tissine e a ta seguemte ou -
meslaille i- beurbrieune, Paris, 1968; Lewicki, T., X Le Monde berb I re vu par
les E crivains arabes n , Actes du Ier Congr E s des E tudes culturelles m E
diterran E ennes d'influences arabo-berb I res, 1973, pp. 31-42; Motylinski, A.,
X Le Manuscrit arabo-berb I re de Zouagha n , Actes du XIVe Congr I s des
Orientalistes, Algier, 1909, vol. II.
احمد پاكتچى