responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4697
براهويى‌
جلد: 11
     
شماره مقاله:4697


بَراهويى‌، يا برهويى‌، اتحاديه‌اي‌ از طايفه‌هاي‌ براهويى‌ زبان‌ِ پراكنده‌ در استان‌ سيستان‌ و بلوچستان‌ و برخى‌ نقاط همجوار در كشورهاي‌ پاكستان‌ و افغانستان‌.
اصل‌ و ريشة اين‌ نام‌ نامعلوم‌ است‌ و وجوهى‌ كه‌ آورده‌اند، مانند برگرفته‌ شدن‌ آن‌ از ابراهيم‌، مورد يقين‌ نيست‌ (نك: II/630 , 1 .(EIدر سند، براهويى‌ را عموماً به‌ مردم‌ كوهستانهاي‌ كلات‌ اطلاق‌ مى‌كنند (تيت‌، 336) و احتمال‌ مى‌دهند كه‌ از براهو مشتق‌ شده‌ است‌ و صورت‌ سيرائيكى‌ (جطكى‌) ابراهيم‌ است‌ كه‌ بر مسلمان‌ بودن‌ آنها در برابر همسايگان‌ جط هندو اشاره‌ دارد ( ايرانيكا،.(IV/436
زبان‌ براهويى‌ منشأ دراويدي‌ دارد كه‌ ممكن‌ است‌ زبان‌ اقوام‌ بومى‌ ارتفاعات‌ كلات‌، قبل‌ از ورود ايلات‌ و طوايف‌ براهويى‌ و بلوچ‌ به‌ اين‌ سرزمين‌، بوده‌ باشد ( ، EIهمانجا؛ نيز نك: ه د، براهويى‌، زبان‌). براهوييها مسلمان‌ و سنى‌ مذهبند و برخى‌ از آنها نيز به‌ فرقة ذكري‌ منتسب‌ هستند II/632) , 1 .(EI
نژاد: براهوييها را بازماندة اقوام‌ اولية ساكن‌ ايران‌ و هند، قبل‌ از هجوم‌ آرياييها دانسته‌اند كه‌ در هندوستان‌ به‌ دراويديان‌ شهرت‌ يافتند و طبقة پاريا يا نجس‌ از اين‌ دسته‌اند (حكمت‌، 55 -56). تقريباً همة محققان‌، بنابر ويژگيهاي‌ ظاهري‌ و اندامى‌ براهوييها، آنها را غير بلوچ‌ مى‌دانند (نك: فيروزان‌، 33). براهوييها قامتى‌ كوتاه‌ و صورتى‌ گرد و فربه‌ دارند، در صورتى‌ كه‌ بلوچها بلند و لاغر اندام‌ و باريك‌ صورتند (پاتينجر، 74؛ تيت‌، 324؛ سايكس‌، .(94-95 موي‌ و ريش‌ عده‌اي‌ از براهوييها خرمايى‌ (پاتينجر، همانجا)، و برخى‌ ديگر سياه‌ و مجعد است‌ (اعتمادالسلطنه‌، 1/438).
جمعيت‌: مطابق‌ قديمى‌ترين‌ برآورد جمعيتى‌، مردان‌ جنگى‌ قبايل‌ عمدة براهويى‌ حدود 103 هزار نفر تخمين‌ زده‌ مى‌شدند (پاتينجر، 78-80). در سرشماري‌ 1319ق‌/1901م‌ جمعيت‌ براهوييهاي‌ قلمرو امارت‌ كلات‌ 300 هزار نفر ذكر شده‌ است‌ (تقى‌زاده‌، 174). در منابع‌ به‌ 861 هزار تن‌ براهويى‌ زبان‌ در كلات‌ و 18 هزار تن‌ در افغانستان‌ اشاره‌ شده‌ است‌ (نك: «مردم‌...1»، .(I/177 در 1377ش‌ جمعيت‌ عشايري‌ كوچندة براهويى‌ در ايران‌ - كه‌ عمدتاً در محدودة شهرستانهاي‌ زابل‌، زاهدان‌ و بيرجند به‌ سر مى‌برند - 917 ،3 نفر (583 خانوار) بوده‌ است‌ ( سرشماري‌...،25-26).
خاستگاه‌ قومى‌: بنابر نظر تيت‌ (ص‌ 323) براهوييها در اصل‌ قسمتى‌ از ايل‌ ماماسنى‌ (يا مَمَسنى‌) بودند كه‌ در جنوب‌شرقى‌ پنجگور در جبيري‌ تمركز و استقرار داشتند. ماماسنيها كه‌ اصلاً لُر هستند، در بلوچستان‌ به‌ «محمد حسنى‌» معروفند (همو، 325). از تشابه‌ نام‌ براهويى‌ با بعضى‌ طايفه‌هاي‌ كُرد ساكن‌ در كلات‌ (محل‌ استقرار اولية براهويى‌) مانند برادوست‌ يا براخوي‌، برخى‌ احتمال‌ داده‌اند كه‌ براهوييها اصلاً كرد نژادند. تا چندي‌ پيش‌ قريب‌ 300 هزار نفر از طايفة براخوي‌ در اطراف‌ كلات‌ زندگى‌ مى‌كردند و حكومت‌ مركزي‌ بلوچستان‌ در دست‌ يكى‌ از تيره‌هاي‌ آن‌ به‌ نام‌ كمبرانى‌ (= قنبرانى‌) قرار داشت‌ (مردوخ‌، 1/80). به‌ هنگام‌ تحقيقات‌ دايمز در بلوچستان‌، يك‌ طايفة مهم‌ از كردها در ميان‌ براهوييها مى‌زيستند. از اين‌ رو، براهوييهاي‌ لس‌بيله‌ را «كُرد - گالى‌» و زبانشان‌ را كُرد - گال‌ مى‌ناميدند (نك: , 1 EI.(II/630برخى‌ از محققان‌ براهوييها را در اصل‌ همان‌ طايفة كوفچ‌ يا قُفْص‌ ساكن‌ كوههاي‌ كرمان‌ دانسته‌اند كه‌ به‌ قول‌ مقدسى‌، زبانشان‌ نامفهوم‌ و شبيه‌ زبان‌ اهل‌ سِند بوده‌ است‌ (ص‌ 471؛ مينورسكى‌، 374 ؛ لغت‌نامه‌...، ذيل‌ كوفچ‌؛ سيدسجادي‌، 109)؛ برخى‌ هم‌ آنها را بازماندة دراويديهاي‌ كهنى‌ دانسته‌اند كه‌ در 3000 ق‌م‌ از شمال‌غربى‌ به‌ هند هجوم‌ بردند؛ و بعضى‌ بر آن‌ رفته‌اند كه‌ اينان‌ از مهاجران‌ نواحى‌ مركزي‌ هند به‌سوي‌ كلات‌ بوده‌اند. نظر اخير بسيار سست‌ و نامعقول‌ مى‌نمايد (الفنباين‌، ff. .(1-2
پراكندگى‌: طوايف‌ براهويى‌ در اين‌ مناطق‌ سكنى‌ داشتند و برخى‌ هنوز هم‌ سكنى‌ دارند:
1. پاكستان‌: مراكز عمدة آنها در بلوچستان‌ و سند، اطراف‌ كويته‌، كلات‌، خاران‌، حوض‌دار، نوك‌ كندي‌، دالبندي‌، پنجگور، تربت‌ و لس‌بيله‌ است‌ ( ايرانيكا،.(IV/433
2. افغانستان‌: گروهى‌ از براهوييهاي‌ نيمه‌ ساكن‌ در مسير رود هلمند (هيرمند) از چهار برجك‌ به‌ طرف‌ مشرق‌ تا شُراوَك‌ و نُوشْكى‌ مسكن‌گزيده‌اند. اينان‌ طول‌ سال‌ را در شراوك‌ زندگى‌مى‌كنند و شماري‌ از آنها زمستان‌ را در رودبار و هلمند سفلى‌ مى‌گذرانند (همان‌، .(IV/434
3. تركمنستان‌: اجداد آنها در سدة 13 و اوايل‌ سدة 14ق‌ به‌ همراه‌ بلوچها و افغانها به‌ اين‌ منطقه‌ مهاجرت‌ كرده‌اند و اكنون‌ بيشتر در واحة مرو زندگى‌ مى‌كنند (همانجا).
4. ايران‌: براهوييهاي‌ ايران‌ از حوزة بلوچستان‌ به‌ ندرت‌ بيرون‌ رفته‌اند و بيشتر در نواحى‌ سراوان‌، خاش‌ و سيستان‌ پراكنده‌ بوده‌اند. شهر سراوان‌ در قديم‌ اردوگاه‌ تابستانى‌ براهويى‌ بوده‌ است‌ (همانجا).
بنابه‌ روايات‌ شفاهى‌، در زمان‌ مددخان‌ كُرد در خاش‌ ميان‌ او و گروهى‌ از براهوييها جنگ‌ در گرفت‌ و با آنكه‌ براهوييها شكست‌ خوردند، ولى‌ گروهى‌ از آنها در همانجا اقامت‌ گزيدند و جمعى‌ نيز به‌ همراه‌ شريف‌خان‌ به‌ سيستان‌ رفتند (تحقيقات‌ ميدانى‌). ملاّ رگام‌ از شعراي‌ محلى‌ خاش‌ كه‌ شاعر معاصر و مخصوص‌ مددخان‌ بود، در اشعار خود به‌ اين‌ جنگ‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ (زند مقدم‌، 2/501 -502).
گزارشهاي‌ مكتوبى‌ دربارة اقامت‌ براهوييها در سيستان‌ در دست‌ نيست‌ و حتى‌ مؤلف‌ جغرافياي‌ نيمروز كه‌ كتاب‌ خود را در 1288ق‌ تأليف‌ كرده‌، و شمار طوايف‌ سيستان‌ را ذكر كرده‌، از براهويى‌ نام‌ نبرده‌ است‌ (كرمانى‌، 62 - 65، نيز فهرست‌، 209-212). اما 3 دهه‌ بعد، تيت‌ از حضور دو هزار براهويى‌ در سيستان‌ خبر مى‌دهد (نك: ايرانيكا، همانجا). براهوييها پس‌ از مهاجرت‌ به‌ سيستان‌ با طايفة قدرتمند سَرْبَندي‌ (در محل‌ به‌ سرابندي‌ شهرت‌ دارند) كه‌ خود را با براهوييها از يك‌ تبار مى‌دانستند، متحد شدند. اين‌ دو گروه‌ قنبر، بنيان‌گذار حكومت‌ كلات‌ را اولين‌ رئيس‌ خود مى‌دانند (جانب‌اللهى‌، 139، 147، 149). براهوييهاي‌ نيمه‌ چادرنشين‌ ايران‌ تا چندي‌ پيش‌ تقريباً همگى‌ در سيستان‌ زندگى‌ مى‌كردند و تنها معدودي‌ از آنها نزديك‌ خاش‌ اقامت‌ داشتند ( ايرانيكا،همانجا).
تشكيلات‌ سياسى‌ و تقسيمات‌ اجتماعى‌: در ميان‌ براهوييها، كوچك‌ترين‌ واحد اجتماعى‌ «شَلْوار» است‌. اعضاي‌ يك‌ شلوار پدرتبار هستند و نياي‌ مشترك‌ دارند (جانب‌اللهى‌، 125). از مجموع‌ چند شلوار، تيره‌، و از مجموع‌ تيره‌ها، طايفه‌ شكل‌ مى‌گيرد. در اين‌ جامعة عشايري‌ واحد ديگري‌ به‌ نام‌ «خيل‌» وجود دارد كه‌ معمولاً از چند شلوار از يك‌ تيره‌ يا طايفة هم‌تبار يا تيره‌ها و طايفه‌هاي‌ غيرهم‌ تبار شكل‌ مى‌يابد. اعضاي‌ خيل‌ با يكديگر رابطة اقتصادي‌ دارند و نه‌ نَسَبى‌. خيل‌ فقط به‌ هنگام‌ كوچ‌ فصلى‌ و در عرصة كوچ‌ موجوديت‌ خارجى‌ پيدا مى‌كند. شمار اعضاي‌ خيل‌ در كوچهاي‌ مختلف‌ معمولاً متفاوت‌ است‌ (تحقيقات‌ ميدانى‌). يك‌ طايفه‌ به‌ هنگام‌ كوچ‌ ممكن‌ است‌ به‌ چند خيل‌ تقسيم‌ شود. پاتينجر به‌ 6 طايفة براهويى‌ اشاره‌ مى‌كند كه‌ هر يك‌ به‌ 20 تا 30 خيل‌ تقسيم‌ مى‌شدند (ص‌ 63 -64).
هر يك‌ از واحدهاي‌ اجتماعى‌ براهويى‌ رئيس‌ يا رهبري‌ دارند كه‌ در ردة «شلوار» و تيره‌ «ريش‌سفيد» يا «كُماش‌»، و در ردة طايفه‌ «كدخدا» يا «سردار» ناميده‌ مى‌شوند. هر خيل‌ نيز تحت‌ رهبري‌ «سرخيل‌» اداره‌ مى‌شود. رؤساي‌ طايفه‌هاي‌ براهويى‌ سيستان‌ اعم‌ از اسكان‌ يافته‌ يا كوچنده‌ عنوان‌ كدخدا داشته‌اند كه‌ يك‌ درجه‌ پايين‌تر از سردار و عامل‌ ارتباط سردار و طايفه‌ محسوب‌ مى‌شده‌اند (تحقيقات‌ ميدانى‌).
تقسيم‌بندي‌ ايلى‌ در سازمان‌ سياسى‌ براهوييهاي‌ ساكن‌ در خارج‌ از ايران‌ با براهوييهاي‌ ايران‌ تفاوت‌ دارد. مثلاً در پاكستان‌ كوچك‌ترين‌ واحد اجتماعى‌ هم‌تبار در قبيلة براهويى‌ «پِرا» نام‌ دارد. پس‌ از آن‌ «شلوار» است‌ و از مجموعة چند شلوار «تهكر1» شكل‌ مى‌گيرد كه‌ سرپرست‌ آن‌ از بين‌ كماشها (ريش‌سفيدان‌ شلوارها) انتخاب‌ و «تهكري‌» يا «مير» ناميده‌ مى‌شود. از مجموع‌ چند «تهكر» قبيله‌ شكل‌ مى‌گيرد و رئيس‌ آن‌ از بين‌ شايسته‌ترين‌ «تهكريها» به‌ عنوان‌ «سردار» انتخاب‌ مى‌شود ( اردو...،4/288-289).
تيره‌هاي‌ مهم‌ براهويى‌: براهوييهاي‌ كنونى‌ ايران‌ يك‌ طايفة بزرگ‌ متشكل‌ از چند تيره‌ را تشكيل‌ مى‌دهند كه‌ عمدتاً در سيستان‌ زندگى‌ مى‌كنند. مهم‌ترين‌ و پرجمعيت‌ترين‌ تيره‌هاي‌ براهويى‌ ايران‌ زركاري‌ يا زيركاري‌ است‌ كه‌ بيشتر دامدارند و در منطقة لوتك‌ زندگى‌ مى‌كنند. شاخه‌هاي‌ رهبري‌ بزرگ‌ْ طايفة براهويى‌ نيز از اين‌ تيره‌ برمى‌خاستند (تحقيقات‌ ميدانى‌). تيره‌هاي‌ ياگى‌زيى‌ (ياغى‌زيى‌)، موسى‌زيى‌، جنگى‌ زيى‌، عيسى‌ زيى‌، مستان‌ زيى‌ و شاهى‌ زيى‌ نيز از تيره‌هاي‌ ديگر براهويى‌ هستند (جانب‌اللهى‌، 147). الفنباين‌ اين‌ تيره‌ها را با عنوان‌ طايفه‌ در فهرست‌ طوايف‌ براهويى‌ آورده‌ است‌ (نك: ايرانيكا، .(IV/437 اين‌ تيره‌ها معمولاً پدر تبار هستند و پسوند «زَيى‌» (به‌ صورت‌ زهى‌ و زايى‌ هم‌ تلفظ مى‌شود) نشان‌ از هم‌تباري‌ اعضاي‌ هر تيره‌ دارد. اين‌ پسوند معمولاً از نسل‌ سوم‌ به‌ دنبالة نام‌ افرادي‌ كه‌ تيره‌ به‌ او منسوب‌ مى‌گردد، افزوده‌ مى‌شود (تحقيقات‌ ميدانى‌). پرسن‌ (ص‌ در شرح‌ طايفة ماري‌ِ (ماريها به‌ هنگام‌ اقتدار براهوييهاي‌ كلات‌ از بلوچها جدا شدند و به‌ آنها پيوستند) پاكستان‌ از پسوند اِنى‌ و اَنى‌ به‌ عنوان‌ نسل‌ و فرزندان‌ هم‌ نام‌ مى‌برد كه‌ پيش‌ از تداول‌ پسوند زيى‌ به‌ دنبال‌ نام‌ افراد افزوده‌ مى‌شده‌ است‌ (همو، .(17
به‌ گفتة پاستنر طوايف‌ براهويى‌ مكران‌ نام‌ و هويت‌ خود را از نام‌ جد خود كه‌ غالباً با پسوند زيى‌ همراه‌ است‌، مى‌گيرند، مانند عمر زيى‌ يا محمود زيى‌؛ برخى‌ نيز مانند محمود حسنى‌ برآنند كه‌ نام‌ خود را از نام‌ محل‌ اقامت‌ يا سردار بزرگ‌ طايفه‌شان‌ گرفته‌اند (ص‌ .(132 با اين‌ حال‌ تيره‌هايى‌ هستند كه‌ خود را براهويى‌ مى‌دانند، ولى‌ با براهويى‌ از يك‌تبار نيستند و در حقيقت‌ وابسته‌ به‌ آنها محسوب‌ مى‌شوند، مثل‌ لوارزيى‌ كه‌ منسوب‌ به‌ براهوييند (اكبري‌، 18-19). در پاكستان‌ به‌ چنين‌ طوايف‌ وابسته‌اي‌ «پلّو شريك‌» يا «پلّوي‌» مى‌گويند. اگر رؤساي‌ اين‌ طوايف‌ در يك‌ منطقه‌ مى‌زيستند، «هم‌ پلّه‌» محسوب‌ مى‌شدند كه‌ در غم‌ و شادي‌ هم‌ شريك‌ بودند ( اردو،4/290). در سيستان‌ به‌ چنين‌ رابطه‌اي‌ اصطلاحاً «مرگ‌ و زِند» مى‌گويند، مثلاً بارانيها با براهوييها «مرگ‌ و زند» دارند، يعنى‌ در مراسم‌ غم‌ و شادي‌ يكديگر شركت‌ مى‌كنند (تحقيقات‌ ميدانى‌).
به‌ نظر الفنباين‌ (نك: ايرانيكا، اصطلاح‌ «طايفة براهويى‌» بيشتر مفهوم‌ يك‌ موجوديت‌ سياسى‌ را به‌ ذهن‌ مى‌آورد، تا موجوديت‌ قومى‌. طايفة براهويى‌ تركيب‌ شكننده‌اي‌ از گروه‌بندي‌ خانواده‌هايى‌ است‌ كه‌ به‌ سبب‌ منافع‌ متقابل‌ مانند حقوق‌ چرا، مالكيت‌ گله‌ و گاو و بستگيهاي‌ خونى‌ (كه‌ كمتر از موارد ديگر اهميت‌ دارد) به‌ يكديگر مى‌پيوندند. به‌ طور كلى‌ ضوابط بنيادي‌ در پيوستگى‌ طايفه‌اي‌ براهويى‌ بر نسب‌ پدر تباري‌ و پيمان‌ سياسى‌ نهاده‌ شده‌ است‌ (همانجا).
بنابر تحقيقات‌ الفنباين‌، براهوييهاي‌ ايران‌، افغانستان‌ و پاكستان‌ از 27 طايفه‌ تركيب‌ يافته‌ است‌ كه‌ 8 طايفة آن‌ اصلى‌، و بقيه‌ طوايف‌ وابسته‌ هستند. بزرگ‌ترين‌ طايفه‌ از طوايف‌ وابسته‌، مِنْگل‌ بوده‌ است‌ كه‌ با طايفه‌هاي‌بِنْگلزيى‌، بيزَنْجو و مَهْمَسانى‌ (محمدحسنى‌، احتمالاًممسنى‌) بيش‌ از 80% جمعيت‌ اين‌ گروه‌ را تشكيل‌ مى‌دهند (همان‌، IV/437- .(438 تقريباً 80% از جمعيت‌ طوايف‌ اصلى‌ به‌ طايفه‌هاي‌ قلندرانى‌، ميرواري‌، قنبرانى‌ و سومالانى‌ متعلق‌ بوده‌اند. الفنباين‌ فهرستى‌ از 27 طايفة براهويى‌ را همراه‌ با محل‌ سكناي‌ آنها در كشورهاي‌ مختلف‌ و زبان‌ هر طايفه‌ براساس‌ صورت‌ رسمى‌ متعلق‌ به‌ ميراحمديار، آخرين‌ خان‌ كلات‌ به‌ دست‌ داده‌ است‌ (نك: همان‌، ، IV/437 حاشيه‌).
كوچ‌ و معيشت‌ براهوييهاي‌ ايران‌: براهوييهاي‌ سيستان‌ به‌ دو گروه‌ يكجانشين‌ و كوچنده‌ تقسيم‌ شده‌اند. گروههاي‌ يكجانشين‌ بيشتر در نواحى‌ درياچة هامون‌، در روستاهاي‌ حسين‌آباد، لوتك‌، ده‌امامى‌ (پشت‌ آب‌)، ده‌ حاج‌ عليم‌ خان‌ و در مشرق‌ پَلْگَك‌ زندگى‌ مى‌كنند و به‌ كشاورزي‌ اشتغال‌ دارند. گروههاي‌ دامدار و كوچنده‌ در همان‌ ناحيه‌ و در لوتك‌ دشت‌ كبوتران‌، ورمال‌، دشت‌ ميرآخوري‌، پوزه‌ عدل‌ شاه‌، گينَكه‌، اسبى‌، اَسَك‌، ريگاوَك‌، چاه‌ لشكران‌، چاه‌ الله‌ داد و شيله‌ استقرار دارند. برخى‌ از براهوييها كه‌ در مناطقى‌ مثل‌ ورمال‌ و سوردگال‌ (سوردغال‌) و اطراف‌ شيله‌ هستند، در تمام‌ فصول‌ در سياه‌چادر به‌ سر مى‌برند.
براهوييهاي‌ دامدار نزديك‌ به‌ 3 ماه‌ از سال‌، معمولاً از نيمة اسفند به‌ مناطق‌ ييلاقى‌ مى‌روند. يك‌ گروه‌ از آنها به‌ خاش‌ و منطقة قطارخنجك‌ و جون‌آباد در دامنة كوه‌ تفتان‌، و گروه‌ ديگر از مسير سفيدابه‌ به‌ نواحى‌ ييلاقى‌ بيرجند، مثل‌ حسين‌آباد و سربيشه‌ مى‌روند. هر دو گروه‌ تا اواخر ارديبهشت‌ در ييلاق‌ توقف‌ دارند (تحقيقات‌ ميدانى‌).
پيشينة تاريخى‌: براهوييها در دوره‌اي‌ نسبتاً طولانى‌ - از اواخر دورة صفوي‌ تا اواخر دورة قاجار - يكى‌ از قدرتمندترين‌ گروههاي‌ حكومتگر بلوچستان‌ بوده‌اند. آنان‌ در زمان‌ نادرشاه‌ با تشكيل‌ اتحاديه‌اي‌ از طوايف‌ مختلف‌ حكومت‌ قسمت‌ عمدة بلوچستان‌ را در دست‌ گرفتند و قدرت‌ بسيار يافتند (جانب‌اللهى‌، 134). در زمان‌ سلطنت‌ شاه‌جهان‌تيموري‌ (1037- 1068ق‌/1628-1657م‌) حكومتى‌ منسجم‌ و قوي‌ با عنوان‌ خان‌نشين‌ كلات‌ ظهور كرد كه‌ اقتدار آن‌ برپاية نظام‌ پيچيدة اتحادية براهويى‌ (شامل‌ طايفه‌هاي‌ قمبرانى‌ يا قنبرانى‌، ميرواري‌، ايلتازيى‌) و بلوچهاي‌ رَند و لاشاري‌ و دهواريهاي‌ كشاورز استوار بود. نخستين‌ رهبر اين‌ حكومت‌ شخصى‌ به‌ نام‌ ميرواري‌ ميراحمدخان‌ يكم‌ (حك 1070-1107ق‌/1660- 1695م‌) بود كه‌ قلمرو خود را گسترش‌ داد و به‌ خودمختاري‌ دست‌ يافت‌. جانشين‌ او ميرعبدالله‌خان‌ (حك 1125-1147ق‌/1713-1734م‌) بر وسعت‌ قلمرو و تثبيت‌ نفوذ براهوييها افزود ( ايرانيكا،.(IV/436 پاتينجر مؤسس‌ دولت‌ براهويى‌ را قنبر، نياي‌ طايفه‌ يا تيرة قنبرانى‌ مى‌داند (ص‌ 80) و سايكس‌ قنبر را سركردة شبانان‌ براهويى‌ دانسته‌ كه‌ در اواسط سدة 17م‌، به‌ دعوت‌ يكى‌ از راجه‌هاي‌ هندوستان‌ با افاغنة مهاجم‌ به‌ بلوچستان‌ جنگيدند و پس‌ از شكست‌ افغانها بر منطقه‌ تسلط يافتند و حتى‌ راجه‌ را از حكومت‌ برداشتند و خود مستقلاً زمام‌ امور را در دست‌ گرفتند (نك: جانب‌اللهى‌، 135).
مقارن‌ لشكركشيهاي‌ نادرشاه‌، عبدالله‌ خان‌ نوادة قنبر در كلات‌ حكومت‌ داشت‌. نادر حكومت‌ او، و سپس‌ حكومت‌ پسر او نصير يا ناصرخان‌ را تأييد كرد و به‌ او لقب‌ بيگلربيگى‌ داد. با اينهمه‌، او بعد از مرگ‌ نادر ادعاي‌ استقلال‌ كرد و با احمدخان‌ درّانى‌ حاكم‌ افغانستان‌ به‌ جنگ‌ برخاست‌، ولى‌ توفيق‌ نيافت‌ (سايكس‌، 235-236 و بعد از او محمودخان‌ و سپس‌ مهراب‌ خان‌ حاكم‌ شدند. مهراب‌ خان‌ نخست‌ با نمايندة انگليس‌ قرارداد همكاري‌ بست‌، ولى‌ پس‌ از مدتى‌ از تعهد شانه‌ خالى‌ كرد و از كسانى‌ بود كه‌ با نيروهايش‌ در 1254ق‌/1839م‌ در گردنة بولان‌، همراه‌ با افغانان‌ از پيشروي‌ ارتش‌ انگليس‌ جلوگيري‌ كرد. انگليسيها اردويى‌ براي‌ تنبيه‌ او به‌ كلات‌ فرستادند و در جنگى‌ كه‌ بين‌ آنها درگرفت‌، مهراب‌ خان‌ با اتباعش‌ كشته‌ شدند و كلات‌ به‌ تصرف‌ قواي‌ انگليس‌ درآمد. انگليسيها ناصرخان‌ دوم‌ را جانشين‌ او كردند و يك‌ نفر انگليسى‌ را به‌ عنوان‌ مشاور او در نظر گرفتند. وقتى‌ در 1272ق‌/1856م‌ بين‌ دو كشور ايران‌ و انگليس‌ جنگ‌ درگرفت‌، مشاور انگليسى‌ او به‌ مأموريت‌ بوشهر رفت‌ و ناصرخان‌ توسط مخالفانش‌ مسموم‌ شد و خدادادخان‌ جاي‌ او را گرفت‌ (همو، 237 ؛ احتسابيان‌، 206-207؛ محمود، 3/939-940). او نيز با انگليس‌ پيمان‌ مودت‌ بست‌ و 20 سال‌ بر ناحيه‌اي‌ كه‌ تا بمپور امتداد داشت‌، فرمانروايى‌ كرد، تا آنكه‌ بلوچستان‌ تجزيه‌ شد و دولت‌ بريتانيا كلات‌ را جزو امپراتوري‌ هند درآورد و قسمتى‌ از بلوچستان‌ به‌ پاكستان‌ ملحق‌ شد (سايكس‌، همانجا؛ محمود، 3/942؛ نيز نك: ايرانيكا، ؛ IV/436 جانب‌اللهى‌، 136-139).
مآخذ: احتسابيان‌، احمد، جغرافياي‌ كشورهاي‌ آسياي‌ غربى‌ و همجوار ايران‌، تهران‌، فردوسى‌؛ اردو دائرة معارف‌ اسلاميه‌، لاهور، 1389ق‌/1969م‌؛ اعتمادالسلطنه‌، محمدحسن‌، مرآةالبلدان‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌ و هاشم‌ محدث‌، تهران‌، 1367ش‌؛ اكبري‌، اسدالله‌، براهوييهاي‌ امروز، گزارش‌ داخلى‌، آرشيو سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌، زاهدان‌، 1367ش‌؛ پاتينجر، هنري‌، مسافرت‌ سند و بلوچستان‌، ترجمة شاهپور گودرزي‌، لندن‌، 1816م‌؛ تقى‌زاده‌، حسن‌، «بلوچستان‌»، مقالات‌، به‌ كوشش‌ ايرج‌ افشار، تهران‌، 1349ش‌، ج‌ 1؛ تيت‌، ج‌. ب‌.، سيستان‌، ترجمة غلامعلى‌ رئيس‌ الذاكرين‌، زاهدان‌، 1362ش‌؛ جانب‌اللهى‌، محمدسعيد، «مقدمه‌اي‌ بر شناخت‌ طوايف‌ سيستان‌»، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسى‌، دفتر دوم‌، ايلات‌ و عشاير، تهران‌، 1362ش‌؛ حكمت‌، على‌اصغر، نه‌ گفتار در تاريخ‌ اديان‌، شيراز، 1339ش‌؛ زندمقدم‌، محمود، حكايت‌ بلوچ‌، تهران‌، 1370ش‌؛ سرشماري‌ اجتماعى‌ - اقتصادي‌ عشاير كوچنده‌ (1377ش‌)، نتايج‌ تفصيلى‌، كل‌ كشور، مركز آمار ايران‌، تهران‌، 1378ش‌؛ سيدسجادي‌، منصور، «تاريخ‌ قوم‌ كوچ‌»، فصلنامة ذخاير انقلاب‌، تهران‌، 1368ش‌، شم 7؛ فيروزان‌، ت‌.، «دربارة تركيب‌ و سازمان‌ ايلات‌ و عشاير ايران‌»، ايلات‌ و عشاير، تهران‌، 1362ش‌؛ كرمانى‌، ذوالفقار، جغرافياي‌ نيمروز، به‌ كوشش‌ عزيزالله‌ عطاردي‌، تهران‌، 1374ش‌؛ لغت‌نامة دهخدا؛ محمود، محمود، تاريخ‌ روابط سياسى‌ ايران‌ و انگليس‌، تهران‌، 1362ش‌؛ مردوخ‌ كردستانى‌، محمد، تاريخ‌، تهران‌، چاپخانة ارتش‌؛ مقدسى‌، محمد، احسن‌ التقاسيم‌، به‌ كوشش‌ دخويه‌، ليدن‌، 1906م‌؛ تحقيقات‌ ميدانى‌ محمدسعيد جانب‌اللهى‌؛ نيز:
1 ; Elfenbein, J., X The Brahui Problem Again n , Texte destin E au colloque international du CNRS, Le Fait ethnique en Iran et en Afghanistan: pertinence, formes, gen I se et enjeux, Paris, October 1985; Iranica; Minorski, V., introd. V ud = d al - q P lam, London, 1937; Muslim Peoples, ed. R. V. Weeks, Greenwood Press, Connecticut; Pastner, S. and C. Mc C. Pastner, X Agriculture, Kinship and Politics in Southern Baluchistan n , Man, 1972, vol. VII, no. 1; Pehrson, R. N., The Social Organization of Marri Baluch, Chicago, 1966; Sykes, P. M., Ten Thousand Miles in Persia or Eight Years in Iran, New York, 1902.
عباس‌ عبدالله‌ گروسى‌ - محمدسعيد جانب‌اللهى‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4697
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست