براون1، ادوارد گرَنْويل (1279-1344ق/1862- 1926م)، خاورشناسانگليسى
ودوستدارايران و زبانفارسى.پدرشسربنجامين براون، مدير يك كارخانة كشتىسازي
بود. او ميل داشت پسرش در رشتة مهندسى تحصيل كند، اما ادوارد پس از اتمام
دبيرستان ميلى به اين رشته در خود نيافت. در همين زمان جنگ روسيه و
تركيه آغاز شده بود. براون 15 ساله شيفتة فداكاريهاي ملت ترك براي دفاع از
سرزمين خود شد و آرزو كرد به ارتش بپيوندد و به كمك سربازان ترك برود. به
همين منظور يادگيري زبان تركى را آغاز كرد؛ اما پدر با ورود وي به ارتش
مخالفت كرد و او را به تحصيل در رشتة پزشكى در كمبريج تشويق نمود (باليوزي،
9 -8 ؛ براون، «يك سال...2»، 8-9 ,5 ؛ راس، 9 ؛ مينوي، 398-399). به اين
ترتيب، وي ضمن ادامة يادگيري زبان تركى، تحصيل پزشكى را در 1879م در
كمبريج آغاز كرد.
او ضمن يادگيري زبان تركى پىبرد كه كسب مهارت در اين زبان بدون دانستن
زبانهاي عربى و فارسى ميسر نخواهد بود. بنابراين، نخست به فراگيري زبان
عربى و سپس در 1880م به آموختن زبان فارسى پرداخت (براون، همان، .(11-12
در تابستان 1882م، دو ماه در استانبول گذراند و در آنجا بيش از پيش شيفتة
زبان فارسى، به ويژه اشعار عرفانى گرديد. در اين زمان آرزوي ديدار سرزمين
حافظ، سعدي و فردوسى در او پيدا شد و در بازگشت با شوق بيشتر يادگيري زبان
فارسى را پى گرفت.
براون ضمن كار در بيمارستان با چند ايرانى آشنا شد كه جالب توجهترين آنها
ميرزا محمدباقر بواناتى (ه م) جهانگرد و طالب شناخت زبانها و اديان ديگر بود
(باليوزي، 9 ؛ راس، همانجا). بواناتى به براون درس فارسى مىداد و از اشعار
خود و ديگران داستانهاي ايرانى و همچنين تفسيري از قرآن را كه به زبان
فارسىِ بر ساخته و به گونهاي پيچيده به نظم آورده بود، براي او مىخواند.
بواناتى نسخهاي از اين تفسير را به براون داد كه اكنون جزو كتابهاي او در
دانشگاه كمبريج محفوظ است (براون، همان، 15 -12 ؛ مينوي، 400-401). براون در
1884م يادگيري زبان هندي را آغاز كرد، به اين نيت كه با تسلط بر زبانهاي
تركى، عربى، فارسى و هندي بتواند به استخدام وزارت خارجه درآيد و روانة
مشرق زمين گردد. اما بعداً روشن شد كه براي خدمات كنسولى در آن ديار،
زبانهاي شرقى لازم نبوده است (آربري، 164 ؛ براون، همان، .(13-16
براون در سفر دومِ حاجىپيرزاده به فرنگ در 1885م با او آشنا و محشور شد و از
او لقب مظهر على گرفت (افشار، 121-123). وي در پايان تحصيلات پزشكى، فارسى
را نيز خيلى خوب فرا گرفته بود، و شديداً آرزوي ديدن ايران را در سر
مىپروراند. در همين زمان به عنوان پژوهشگر پيوستة دانشگاه كمبريج برگزيده
شد و دانشگاه او را تشويق كرد كه سال اول پژوهش را در ايران بگذراند
(باليوزي، 11 -10 ؛ آربري، 167 -166 ؛ براون، همان، .(16 براون قصد از سفر خود
به ايران را مطالعه دربارة امراض شايع در اين كشور، سياحت و گردش و تكميل
زبان فارسى اعلام كرده بود، اما قراين نشان مىدهد كه در مورد هدف اول
فعاليت زيادي نكرد (نصر، 79، 80، 82).
براون در سفر يكسالة خود به ايران (1887- 1888م) از نقاط بسياري ديدن كرد و
با گروههاي مختلف مردم درآميخت و با انديشههاي مذهبى و صفات باطنى ايشان
آشنا شد، بدان سان كه گويى خود يك ايرانى كامل عيار شده است (مينوي، 402؛
محمود، 5/1287؛ براون، «تاريخ جديد3» .(3-4 سفر او به ايران پس از پيدايش
حركت بابيها انجام شد. اين موضوع وي را بر آن داشت تا دربارة اين فرقه به
مطالعه بپردازد (راس، 9 ؛ براون، همان، .(26
براون در تابستان 1888م تلگرافى از انگلستان دريافت كرد كه انتخاب او را
به عنوان مدرس زبان فارسى در دانشگاه كمبريج نويد مىداد. از اين رو، پس
از بازگشت به انگلستان كار تدريس زبان فارسى را در آن دانشگاه آغاز كرد و
به سبب كمى شمار دانشجويان فرصت كافى براي نوشتن به دست آورد (آربري،
171 ؛ مينز، 3). در 1901م هنگامى كه گيب، دانشمند ترك شناس انگليسى درگذشت،
براون اتمام كارهاي نيمه تمام او را عهدهدار شد (مينوي، 405)؛ در 1902م به
جاي ريو به رياست مدرسة زبانهاي شرقى گماشته شد و در 1903م به عضويت
آكادمى انگلستان درآمد (مينز، 5؛ آربري، .(184
براون از ابتداي جنبش مشروطيت در ايران از آن پشتيبانى كرد و هنگامى كه
روسها چشم طمع به ايران دوخته بودند، كوشيد تا از تلاش آنان در بدنام كردن
ايرانيان نزد غربيان، جلوگيري كند. او براي اثبات حقانيت ايران و اعتراض
به سياستهاي انگليس و روس در ايران، كوششهاي بسيار كرد (قزوينى، 74؛ كسروي،
11). روابط او با مشروطه خواهان پيش از به توپ بستن مجلس شروع شد و با
تبعيديان و ساير آزاديخواهان به همكاري پرداخت (جوادي، 19). در لندن
كميتهاي به نام «كميتة ايران» كه در جهت مصالح ايران تبليغ مىكرد،
تشكيل داد (راس، .(12 براون در 1911م به عضويت «كالج سلطنتى
پزشكان»انتخابگرديد (آربري، همانجا). در 1918م،ضمنسخنرانى در فرهنگستان
لندن، دربارة جنبش مشروطه خواهى در ايران،خواستار اتخاذ سياست صحيح از جانب
دولت خود شد. فرهنگستان سخنرانى وي را به چاپ رساند (صديق، .(6
براون در 10 سال آخر عمر، كتب خطى بسيار و نيز دو كتابخانه را كه داراي كتب
خطى فارسى بود، خريداري كرد (راس، همانجا). وي در 64سالگى درگذشت. مجسمة او
در 1317ش در كتابخانة دانشسراي عالى تهران نصب گرديد و يكى از خيابانهاي
نزديك دانشگاه تهران در 1334ش به نام او نامگذاري شد (مينوي، 414؛ صالح،
11).
افكار و آثار: نيكلسن او را از بزرگ ترين شرق شناسان و بزرگترين انسان
دوستى دانسته است كه تمام زندگى خود را وقف بررسى تاريخ، افكار و ادبيات
شرق كرد (نك: آربري، .(192 او خواهان يگانگى در جهان دانش بود. جنگ جهانى
اول او را بىاندازه آزردهدل و پيرو شكسته كرد (مينز، 7). دلبستگى او به
زبان براي خود زبان نبود. او حتى به دستور زبان و زبان شناسى دلبستگى
نداشت. زبان براي او وسيلهاي بود كه با آن مىتوانست مردم ديگر را بشناسد
و مقصود خود را به آنها بفهماند. هدف اصلى او پى بردن به روش زندگى مردم و
آگاه شدن از انديشه و هنر آنان بود (همو، 3).
به نوشتة راس، براون مردي نابغه محسوب مىشد و شاخص نبوغ او دو چيز بود:
اول استعداد فوقالعاده براي فراگرفتن زبانها؛ دوم طرزبيان او كه معلومات و
عمق فكر و ميزان ذوق و صفاي باطن او را روشن مىساخت (ص .(21-22 او علاوه
بر زبانهاي يونانى، لاتين، فرانسه و آلمانى، 3 زبان شرقى، يعنى فارسى،
عربى و تركى را به خوبى مىدانست. او نه تنها نثر انگليسى را خوب مىنوشت،
در شعر نيز طبعى عالى داشت و بسياري از اشعار فارسى را به شعر انگليسى
ترجمه كرده است (قزوينى، 153).
براون سياست انگلستان در ايران را تقبيح مىكرد و مىگفت: دولت انگلستان
نبايد به هيچوجه در امور ايران مداخله كند. اين دانشمند در شمار استادانى
بود كه در 1914م اعلامية مخالفت با ورود انگلستان در جنگ را امضا كردند، هر
چند پس از حملة آلمان به بلژيك نظرش تغيير كرد (راس، .(14-15 در 1921م كه
شوراي انجمن سلطنتى آسيايى انگلستان تصميم گرفت به مناسبت صدمين سال
تأسيس خود جشن بگيرد، براون خواست كه دانشمندان آلمانى هم دعوت شوند و
نزديك بود مخالفت شورا با اين پيشنهاد به استعفاي او از آن انجمن بينجامد
(همانجا).
شمار آثار بزرگ او اعم از تأليف و ترجمة كتابهاي فارسى 18 مجلد است. افزون
بر اينها، براون 32 رسالة متوسط يا كوچك و 13 ديباچه به زبان انگليسى بر كتب
فارسى يا عربى ديگران نوشته است (نك: قزوينى، 140).
كتابهاي فارسى كه او خود يا با ياري ديگران تصحيح كرده است، عبارتند از
تذكرة الشعرا ي دولتشاه سمرقندي ، جلد دوم لباب الالباب عوفى و تذكرة
الاوليا ي عطار (همو، 848 -849؛ مينوي، 405). مجموعهاي از نامههاي دوستان
براون به او كه بيشتر به سالهاي 1909 تا 1911م مربوط است، در كتابخانة
كمبريج (شم 7604 محفوظ است. در بعضى از اين نامهها مطالب جالبى دربارة
اوضاع ايران ديده مىشود (جوادي، 17).
اولين كتاب انتشار يافتة براون در 1891م تحت عنوان «داستان يك سياح كه
براي روشن شدن تاريخ باب نوشته شده است1» نام دارد. اين كتاب ترجمهاي
است از مقالة «سياح» تأليف عباس افندي، معروف به عبدالبها (نك: محمود،
5/1287، 1288؛ قزوينى، 87). كنجكاوي او دربارة بابيه، از خواندن كتاب كنت دو
گوبينو پيدا شد (همو، 85). سفر او به ايران، با حركتهاي ضد بهايى گري مصادف
بود (براون، «تاريخ جديد»، .(26 از اينرو، در مراجعت به انگلستان، با مداركى
كه از سفر خود به دست آورده بود، به تنظيم كتابها و معرفى اين گروه در
مجامع پرداخت (جوادي، 12). اثر ديگر براون، يك سال در ميان ايرانيان، در
1893م انتشار يافت. اين كتاب شرح وقايع ايام اقامت او در ايران است و
گفته مىشود بهتر، دلكشتر و آموزندهتر از آن، كتابى در باب ايران و
ايرانيان نوشته نشده است (نك: محمود، 5/1278؛ مينوي، 404).
براون از 1895م، به تهية كتابى دربارة تاريخ ادبيات ايران اقدام نمود
(همانجا). او خود نوشته است كه ميل به نوشتن يك تاريخ ادبيات فارسى كامل
پس از 1880م كه يادگيري فارسى را آغاز كردم، در من پديد آمد. مجلدات
چهارگانة اين اثر به ترتيب در 1902، 1906، 1920 و 1924م، منتشر شد (براون،
«تاريخ ادبى...2»، مقدمه، .(IV/7 در دو جلد اول، تاريخ ادبيات ايران از
قديمترين زمان تا ابتداي هجوم مغول و مسائل ادبى مربوط به زبانهاي ماقبل
اسلام و پس از آن مطرح شده است ( مينوي، 405). در جلدهاي 3 و 4 دورة مغول،
فرقة اسماعيليه، سلسلة صفويه واحياي مذهب شيعه بررسى گرديده است (همو، 413؛
راس، .(11 اين اثر براون را كامل ترين تاريخ ادبيات فارسى دانستهاند (بار
تولد، 174 ؛ مينوي، همانجا).
براون تاريخ مشروطيت ايران را در چندين رساله و كتاب ثبت كرد كه مهم
ترين آنها دو كتاب است: انقلاب ايران و تاريخ مطبوعات و ادبيات ايران در
دورة مشروطيت (همو، 412). در كتاب انقلاب ايران كه در 1910م انتشار يافت و
با اشعاري از ميرزا آقاخان كرمانى آغاز مىشود، براون مىكوشد به مردم اروپا
تفهيم كند كه مجلس ملى ايران، چنانكه آنها مىپندارند، يكى از هوسهاي
مظفرالدين شاه نبوده است و چنين قضاوتى از عدم درك كيفيت و اصالت
انقلابى حكايت مىكند كه بهترين عناصر ملى ايران طرفدار آنند. اين كتاب را
از مهم ترين و مستندترين مآخذ غربى دربارة تاريخ مشروطيت ايران دانستهاند
(جوادي، 13-14).
در همان سال براون كتاب نقطة الكاف ميرزا جانى را كه نسخة منحصر به فرد آن
در كتابخانة ملى پاريس به دست او افتاده بود، با مقدمهاي به نفع ازليها و
به زيان بهاييها انتشار داد (محمود، 5/1286- 1287). تاريخ مطبوعات و ادبيات
ايران در دورة مشروطيت در 1914م انتشار يافت. انگيزة براون در تأليف اين
اثر، بنا به گفتة خود او انكار اين نظرية شايع در ميان محققان بوده است كه
پس از سدة 9ق/15م اثر اصيل و ارزشمندي پديد نيامده است (آربري، .(183
گفتهاند كه اين كتاب اولين بررسى جامع در باب شعر جديد سياسى آن دوران
است و او خود در مقدمة فارسى خويش آن را «تاريخ منظوم انقلاب» مىخواند
(جوادي، 17).
در همين دوران براون آمادة طبع كتابى دربارة خشونتهاي روس در تبريز بود كه
جنگ جهانى اول آغاز شد و كتاب انتشار نيافت (آربري، .(188 ترجمهاي فارسى
از روي نسخة خطى اين كتاب با عنوان نامههايى از تبريز در 1351ش انتشار
يافت (جوادي، 20-23). كتاب طب اسلامى براون كه حاصل سخنرانيهاي او در
مجمع پزشكان بريتانيا بود، در 1921م انتشار يافت. در سخنرانى اول، وضع
پزشكى در صدسالة اول هجرت؛ در سخنرانى دوم خدمات و آثار دوران درخشش تمدن
اسلامى به ويژه 4 پزشك ايرانى: طبري، رازي، اهوازي و ابنسينا؛ در سخنرانى
سوم انتقال پزشكى اسلامى به اروپا؛ و در سخنرانى چهارم پزشكى اسلامى عرب
و اندلس و خدمات دانشمندانى همچون ابن جلجل و ابن رشد و ديگران بررسى شده
است (راس، 12 ؛ رجب نيا، 18-19).
براون در اواخر عمر خود به تهية فهرست تفصيلى نسخههاي عربى، فارسى و تركى
كتابخانة خويش پرداخت و يادداشتهاي او در اين باب پس از مرگش به همت شاگرد
او نيكلسن تكميل شد و در 1932م به چاپ رسيد (مينوي، 414).
افزون بر اينها، براون چندين كتاب در «انتشارات گيب» منتشر كرد و در چاپ
چندين كتاب نيز با محمد قزوينى و ديگران همكاري داشت (همو، 405- 406).
مآخذ: افشار، ايرج، سواد و بياض، تهران، 1344ش؛ جوادي، حسن، مقدمه بر
نامههايى از تبريز براون، تهران، 1351ش؛ رجب نيا، مسعود، مقدمه بر طب
اسلامى براون، تهران، 1351ش؛ صالح، على پاشا، مقدمه بر ج2 تاريخ ادبى
ايران براون، تهران، 1358ش؛ قزوينى، محمد، «وفات استاد ادوارد براون
انگليسى»، ايرانشهر، برلين، 1305ش، شم 2 و 3؛ كسروي، احمد، تاريخ هجده ساله
آذربايگان، تهران، 1313ش؛ محمود، محمود، تاريخ روابط سياسى ايران و انگليس،
تهران، 1331ش؛ مينز، اليس ه.، «خاورشناسان بزرگ انگليسى»، روزگارنو، 1941م،
شم 2؛ مينوي، مجتبى، نقدحال، تهران، 1367ش؛ نصر، عباس، نقش سياسى ادوارد
براون در ايران، اصفهان، 1379ش؛ نيز:
Arberry, A.J., Oriental Essays, London, 1960; Balyuzi, H.M., Edward Granville
Browne and the Bah D p U Faith, London, 1970; Barthold, W. W., La D E couverte
de l'Asie, tr. B. Nikitine, Paris, 1947; Browne, E.G., A Literary History of
Persia, Cambridge, 1930; id, The New History, Amsterdam, 1975; id, A Year
Amongst the Persians, London, 1950; Ross, E.D., X A Memoir n , ibid; Sadiq, I.,
Chehel Goft ? r, Tehran, 1973.
پرويز امين