responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4694
براوستانى‌
جلد: 11
     
شماره مقاله:4694

 


بَراوِسْتانى‌، ابوالفضل‌ مجدالملك‌ اسعد (د 492ق‌/1099م‌)، وزير شيعى‌ سلطان‌ بركيارق‌ سلجوقى‌. اصل‌ وي‌ از براوستان‌، يكى‌ از روستاهاي‌ قم‌ بود (ياقوت‌، 1/540) و پدرش‌ محمد بن‌ موسى‌ براوستانى‌ قمى‌ نام‌ داشت‌. برخى‌ نسبت‌ او را بلاسانى‌ (يا بلاشانى‌) (ابن‌اثير، 10/253، جم؛ نيز نك: ذهبى‌، 19/180)، و لقب‌ ديگر وي‌ را مشيدالدوله‌ آورده‌اند (معزي‌، 639؛ اقبال‌، 109، 112). براوستانى‌ هنگام‌ مرگ‌ 51 ساله‌ بوده‌ است‌ (نك: بنداري‌، 99).
از زندگى‌ او پيش‌ از آنكه‌ به‌ امور ديوانى‌ وارد گردد، اطلاعى‌ نداريم‌. وي‌ در دوران‌ سلطنت‌ ملكشاه‌ سلجوقى‌، نايب‌ِ شرف‌الملك‌ خوارزمى‌، مستوفى‌ِ كل‌ِ ديوان‌ استيفا بود و پس‌ از كناره‌گيري‌ او، به‌ طور مستقل‌ مستوفى‌ كل‌ شد و لقب‌ مجدالملك‌ گرفت‌ (ظهيرالدين‌، 34؛ بنداري‌، 69؛ اقبال‌، 109). در اواخر سلطنت‌ ملكشاه‌، براوستانى‌ به‌ همراه‌ تنى‌ چند از صاحب‌ منصبان‌ برضد سيطرة مطلق‌ خواجه‌ نظام‌الملك‌ و فرزندان‌ او شوريدند. براوستانى‌ پس‌ از قتل‌ خواجه‌ به‌ دست‌ فداييان‌ باطنى‌، و مرگ‌ سلطان‌ ملكشاه‌، در اصفهان‌ اقامت‌ گزيد (بنداري‌، 71، 96؛ اقبال‌، همانجا؛ لمتن‌، 253).
هنگام‌ سلطنت‌ بركيارق‌ و وزارت‌ عزالملك‌ (فرزند خواجه‌ نظام‌الملك‌)، مجدالملك‌ كه‌ نمى‌خواست‌ با فرزندان‌ خواجه‌ در امور دولت‌ همكاري‌ كند، همچنان‌ در اصفهان‌ گوشه‌نشينى‌ اختيار كرد. در اين‌ زمان‌ تتش‌، فرزند الب‌ ارسلان‌ و عموي‌ بركيارق‌، در مرزهاي‌ مصر و شام‌ به‌ انديشة سلطنت‌ سر به‌ عصيان‌ برداشته‌، متوجه‌ شهرهاي‌ ري‌، همدان‌ و گلپايگان‌ شد (ظهيرالدين‌، 36؛ راوندي‌، 139؛ بنداري‌، 95). در ذيحجة 487 عزالملك‌ وفات‌ يافت‌ و برادرش‌ خواجه‌ ابوبكر عبيدالله‌ مؤيدالملك‌، وزير شد (همو، 96، 97؛ اقبال‌، همانجا). مؤيدالملك‌ وقتى‌ به‌ جنگ‌ با تتش‌ مى‌رفت‌، از مجدالملك‌ نيز خواست‌ تا در اين‌ نبرد او را ياري‌ رساند؛ اما مجدالملك‌ كه‌ خود مدعى‌ صدارت‌ بود و نمى‌خواست‌ از زيردستان‌ مؤيدالملك‌ باشد، اين‌ پيشنهاد را نپذيرفت‌ (ظهيرالدين‌، بنداري‌، همانجاها؛ اقبال‌، 110). وي‌ مدتى‌ بعد به‌ ري‌ رفت‌ و از يك‌ سو با همكاري‌ زبيده‌ خاتون‌ مادرشاه‌، فخرالملك‌، برادر بزرگ‌تر مؤيدالملك‌ را به‌ طمع‌ وزارت‌ انداخت‌، و از سوي‌ ديگر دشمنان‌ مؤيدالملك‌ را برانگيخت‌ تا بركيارق‌ را به‌ عزل‌ مؤيدالملك‌ واداشتند (بنداري‌، 97؛ اقبال‌، 110، 127). مؤيدالملك‌ به‌ زندان‌ افتاد و فخرالملك‌ در صفر 448 به‌ صدارت‌ رسيد. وي‌ تا 490ق‌ بر اين‌ مسند بود، اما چون‌ شايستگى‌ و كاردانى‌ نداشت‌، همة امور به‌ دست‌ مجدالملك‌ مى‌گشت‌ كه‌ در اين‌ زمان‌ وزارت‌ زبيده‌ خاتون‌ و رياست‌ استيفاي‌ بركيارق‌ را برعهده‌ گرفته‌ بود (قزوينى‌، 81؛ بنداري‌، 97- 98؛ ابن‌ اثير، 10/252، 263؛ اقبال‌، 110؛ لمتن‌، 251، 257). سرانجام‌ در 490ق‌، بركيارق‌ كه‌ براي‌ سركوب‌ فتنة خراسان‌ عازم‌ آن‌ سرزمين‌ شده‌ بود، فخرالملك‌ را از صدارت‌ عزل‌ كرد و مجدالملك‌ براوستانى‌ را وزارت‌ داد.
مجدالملك‌ از 490 تا 492ق‌ با همراهى‌ و ياري‌ زبيده‌ خاتون‌، بر همة امور مهم‌ كشور مستولى‌ بود (قزوينى‌، 120؛ اقبال‌، همانجا). از سويى‌ مؤيدالملك‌ هم‌ كه‌ فرصتى‌ مى‌جست‌، محمد، برادر بركيارق‌ را به‌ جنگ‌ با سلطان‌ تشويق‌ كرد. محمد نيز مؤيدالملك‌ را به‌ وزارت‌ برداشت‌ و در شوال‌ 492 براي‌ جنگ‌ با بركيارق‌ عازم‌ ري‌ شد (ظهيرالدين‌، 37؛ بنداري‌، 98؛ راوندي‌، 145؛ اقبال‌، 129). بركيارق‌ سپاهى‌ گرد آورد و از ري‌ به‌ زنجان‌ رفت‌. اما امرا و سپاهيانش‌، بر اثر تحريكات‌ عوامل‌ مؤيدالملك‌، از سلطان‌ خواستند تا مجدالملك‌ را تسليم‌ ايشان‌ كند؛ و او را باطنى‌ مذهب‌ و محرك‌ قتل‌ بسياري‌ از دولتمردان‌ و فرماندهان‌ بركيارق‌ به‌ دست‌ فداييان‌ اسماعيلى‌ دانستند (بنداري‌، 99؛ ابوالقاسم‌، 116؛ خواندمير، 180؛ ابن‌ اثير، 10/289-290؛ ذهبى‌، 19/180؛ اقبال‌، همانجا؛ بازورث‌، 111؛ نيز نك: هاجسن‌، 163). بركيارق‌ از اين‌ كار خودداري‌ مى‌كرد، اما سران‌ سپاه‌ به‌ اقامتگاه‌ مجدالملك‌، هجوم‌ آوردند و چون‌ او به‌ سراپردة سلطان‌ پناه‌ برد، سپاهيان‌ نيز به‌ آنجا حمله‌ بردند و مجدالملك‌ را با خشونت‌ بسيار بيرون‌ كشيدند و به‌ طرز فجيعى‌ به‌ قتل‌ رساندند (ظهيرالدين‌، 37- 38؛ راوندي‌، همانجا؛ خواندمير، 180- 181؛ شوشتري‌، 2/458، 459؛ لمتن‌، 257)؛ پيكر مجدالملك‌ را مدتى‌ بعد در جوار مرقد امام‌ حسين‌(ع‌) به‌ خاك‌ سپردند (قزوينى‌، 84؛ شوشتري‌، 2/460).
مجدالملك‌ از دولتمردان‌ لايق‌ و كاردان‌ سلجوقى‌ بود. گويند بسيار ديندار بوده‌ است‌ و دربارة گرايشهاي‌ غلوآميز شيعى‌ او نيز حكايتى‌ نقل‌ كرده‌اند (نك: قزوينى‌، 81، قس‌: 82، 83؛ شوشتري‌، 2/459، 460). مجدالملك‌ را در انجام‌ دادن‌ كارهاي‌ خير و عبادتهاي‌ روزانه‌ و نيز بخشش‌ و صدقه‌، خاصه‌ بر شيعيان‌ بسيار ستوده‌اند (بنداري‌، ذهبى‌، همانجاها). او همچنين‌ به‌ دانش‌ و فضل‌ و حمايت‌ از شعرا و ادبا و دانشمندان‌، شهرت‌ داشت‌. خانه‌اش‌ محل‌ تجمع‌ اين‌ طبقه‌ بود و خود، مال‌ و صِلة بسيار به‌ايشان‌ مى‌بخشيد (بنداري‌، 69). از همين‌رو، ممدوح‌ بسياري‌ از شاعران‌ بزرگ‌ آن‌ دوران‌ همچون‌ امير معزي‌ و مؤيدالدين‌ طغرايى‌، صاحب‌ قصيدة مشهور «لامية العجم‌» و ديگران‌ بوده‌ است‌ (معزي‌، 638 -643، 732-734، 750- 755؛ اقبال‌، 111، 113؛ ابوالرجاء، 72). برخى‌ شاعران‌ آن‌ دوران‌ نيز اشعاري‌ در هجو او سروده‌اند كه‌ از آن‌ ميان‌ مى‌توان‌ به‌ موفق‌الدوله‌ ابوطاهر خاتونى‌ و ابوالمعالى‌ نحّاس‌ اشاره‌ كرد (ظهيرالدين‌، 34؛ راوندي‌، 136).
مجدالملك‌ براي‌ مشاهد ائمة اطهار(ع‌) در بقيع‌ و كاظمين‌ و نيز براي‌ حضرت‌ عبدالعظيم‌ در ري‌، و سادات‌ علوي‌ و اشراف‌ فاطمى‌ بارگاه‌ ساخت‌. ديوار شهر بيهق‌ را كه‌ در اثر زلزلة بزرگ‌ خراسان‌ ويران‌ گشته‌، و در 464ق‌ به‌ فرمان‌ خواجه‌ نظام‌الملك‌ از نو بنا شده‌ بود، پس‌ از ويرانى‌ مجدد آن‌ به‌ دست‌ ارسلان‌ ارغو، از نو عمارت‌ كرد. مشهد خسروجرد نيز از آثاري‌ است‌ كه‌ مجدالملك‌ عمارت‌ كرده‌ است‌ (قزوينى‌، 83؛ بيهقى‌، 206؛ ابن‌ اثير، 9/591، 10/352؛ شوشتري‌، 2/460؛ آل‌ ياسين‌، 34؛ قمى‌، 2/77).
مآخذ: آل‌ ياسين‌، محمد حسن‌، تاريخ‌ حرم‌ كاظمين‌، ترجمة غلامرضا اكبري‌، كنگرة جهانى‌ حضرت‌ رضا(ع‌)، 1371ش‌؛ ابن‌ اثير، الكامل‌؛ ابوالرجاء قمى‌، نجم‌الدين‌، تاريخ‌ الوزراء، به‌ كوشش‌ محمدتقى‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌، 1363ش‌؛ ابوالقاسم‌ كاشانى‌، عبدالله‌، زبدةالتواريخ‌، به‌ كوشش‌ محمدتقى‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌، 1366ش‌؛ اقبال‌ آشتيانى‌، عباس‌، وزارت‌ در عهد سلاطين‌ بزرگ‌ سلجوقى‌، به‌ كوشش‌ محمد تقى‌ دانش‌پژوه‌ و يحيى‌ ذكاء، تهران‌، 1338ش‌؛ بازورث‌، كليفورد ادموند، «تاريخ‌ سياسى‌ و دودمانى‌ ايران‌»، تاريخ‌ ايران‌ كمبريج‌ (از آمدن‌ سلجوقيان‌ تا فروپاشى‌ دولت‌ ايلخان‌)، ترجمة حسن‌ انوشه‌، تهران‌، 1366ش‌، ج‌ 5؛ بنداري‌ اصفهانى‌، فتح‌، مختصر تاريخ‌ سلسلة سلجوقى‌ (زبدة النصرة) عمادالدين‌ كاتب‌، ترجمة محمدحسين‌ جليلى‌، تهران‌، 1356ش‌؛ بيهقى‌، على‌، تاريخ‌ بيهق‌، به‌ كوشش‌ احمد بهمنيار، تهران‌، 1317ش‌؛ خواندمير، غياث‌الدين‌، دستور الوزراء، به‌ كوشش‌ سعيد نفيسى‌، تهران‌، 1317ش‌؛ ذهبى‌، محمد، سيراعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ شعيب‌ ارنؤوط و ديگران‌، بيروت‌، 1405ق‌/ 1984م‌؛ راوندي‌، محمد، راحةالصدور، به‌ كوشش‌ محمد اقبال‌، تهران‌، 1333ش‌؛ شوشتري‌، نورالله‌، مجالس‌ المؤمنين‌، تهران‌، 1376ق‌؛ ظهيرالدين‌ نيشابوري‌، سلجوق‌نامه‌، تهران‌، 1332ش‌؛ قزوينى‌ رازي‌، عبدالجليل‌، نقض‌، به‌ كوشش‌ جلال‌الدين‌ محدث‌ ارموي‌، تهران‌، 1358ش‌؛ قمى‌، عباس‌، الكنى‌ و الالقاب‌، تهران‌، 1397ق‌؛ لمتن‌، ا. ك‌. س‌.، «ساختار درونى‌ امپراتوري‌ سلجوقى‌»، تاريخ‌ ايران‌ كمبريج‌ (از آمدن‌ سلجوقيان‌ تا فروپاشى‌ دولت‌ ايلخانان‌)، ترجمة حسن‌ انوشه‌، تهران‌، 1366ش‌، ج‌ 5؛ معزي‌، محمد، ديوان‌، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌ آشتيانى‌، تهران‌، 1318ش‌؛ هاجسن‌، گ‌. س‌.، فرقة اسماعيليه‌، ترجمة فريدون‌ بدره‌اي‌، تبريز، 1346ش‌؛ ياقوت‌، بلدان‌.
كيانوش‌ صديق‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4694
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست