responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4685
برازجان‌
جلد: 11
     
شماره مقاله:4685


بُرازْجان‌، شهر و مركز شهرستان‌ دشتستان‌ در استان‌ بوشهر.
اين‌ شهر كه‌ در گويش‌ محلى‌، برازگون‌ نيز گفته‌ مى‌شود، در 51 و 13 طول‌ شرقى‌ و 29 و 16 عرض‌ شمالى‌ واقع‌ شده‌ است‌. برازجان‌ در شمال‌ شرقى‌ بندر بوشهر و به‌ فاصلة 72كيلومتري‌ از آن‌ و ارتفاع‌ 65 متري‌ از سطح‌ دريا قرار دارد (مفخم‌، 61؛ فرهنگ‌ ...، 20).
راه‌ بوشهر به‌ شيراز كه‌ مردم‌ بومى‌ به‌ آن‌ راه‌ شاهى‌ گويند، از برازجان‌ مى‌گذرد. كوهستان‌ گيسكان‌ كه‌ دنبالة سلسله‌ جبال‌ زاگرس‌ است‌ و به‌ صورت‌ ديوارة ممتدي‌ به‌ ارتفاع‌ بيش‌ از 500 ،1متر در فاصلة حدود 10كيلومتري‌ شرق‌ برازجان‌ كشيده‌ شده‌، با شيب‌ ملايمى‌ به‌ خاك‌ نرمى‌ منتهى‌ مى‌شود كه‌ شهر برازجان‌ و زمينهاي‌ كشاورزي‌ آن‌ در آنجا واقع‌ شده‌اند. از كوهستان‌ گيسكان‌، جريانهاي‌ سيلابى‌ فصلى‌ پرشماري‌ سرازير مى‌شود كه‌ مهم‌ترين‌ آنها موسوم‌ به‌ دِره‌ آردو، از قسمت‌ جنوبى‌ شهر مى‌گذرد، اما سفره‌هاي‌ آب‌ زيرزمينى‌ كه‌ به‌ وسيلة قنات‌ و چاه‌ مورد بهره‌برداري‌ قرار مى‌گيرد، منبع‌ اصلى‌ تأمين‌ آب‌ آشاميدنى‌ و كشاورزي‌ است‌. در سالهاي‌ اخير تأمين‌ قسمتى‌ از آب‌ آشاميدنى‌ اهالى‌ به‌ وسيلة خطوط لولة انتقال‌ آب‌ از شاپور كازرون‌ صورت‌ مى‌گيرد (تحقيقات‌ ميدانى‌؛ نيز نك: اتابك‌ زاده‌، 28-29). هواي‌ برازجان‌ گرم‌ و خشك‌ است‌؛ دماي‌ آن‌ در زمستانها به‌ حداقل‌ 5 و در تابستانها به‌ حداكثر 48 مى‌رسد، همچنين‌ حداكثر ميزان‌ بارندگى‌ ساليانة اين‌ شهر از 200 ميلى‌ متر تجاوز نمى‌كند ( فرهنگ‌ ، همانجا). در ماههاي‌ تير و مرداد بادهاي‌ گرم‌ از سمت‌ جنوب‌ مى‌وزد كه‌ با گرد و خاك‌ همراه‌ است‌.
معيشت‌ اصلى‌ و اولية مردم‌ برازجان‌ كشاورزي‌ است‌. اگر چه‌ كشت‌ گندم‌ و خرما از مهم‌ ترين‌ فعاليتهاي‌ كشاورزي‌ در منطقه‌ است‌، اما تقريباً تمامى‌ انواع‌ سبزيجات‌ در آنجا كشت‌ مى‌شود كه‌ از آن‌ ميان‌ تنباكو و كاهو داراي‌ اهميت‌ خاصى‌ است‌. همچنين‌ كشت‌ كنجد، گوجه‌ فرنگى‌ و سيب‌ زمينى‌ نيز از رونق‌ برخوردار است‌ (سعيديان‌، 1246).
جز هستة اولية ساكنان‌ شهر كه‌ كشاورزان‌ هستند، بقية جمعيت‌ را مهاجرانى‌ تشكيل‌ مى‌دهند كه‌ در دو قرن‌ اخير در آنجا سكنى‌ گزيده‌اند و زندگى‌ اجتماعى‌ آنان‌ بر اساس‌ نظام‌ طايفه‌اي‌ است‌ (تحقيقات‌ ميدانى‌؛ براي‌ نام‌ و شمار آنها، نك: عرفان‌، 21-22). بنابر سرشماري‌عمومى‌آبان‌ 1375 جمعيت‌ اين‌شهر 190 ،79نفر بوده‌است‌ ( سرشماري‌...،چهل‌).
بافت‌ شهري‌: هستة اصلى‌ و اولية شهر برفراز تپة كم‌ارتفاعى‌نهاده‌ شده‌ كه‌ موسوم‌ به‌ محلة قلعه‌ است‌. در اينجا قلعه‌اي‌ بوده‌ كه‌ حكمران‌ (خان‌) و اتباعش‌ در آن‌ سكنى‌ داشته‌اند؛ سپس‌ با افزوده‌ شدن‌ شمار كويهاي‌ شهر گرد بر گرد شهر حصاري‌ در دامنة همان‌ تپه‌ ساخته‌ شده‌ است‌. با ورود مهاجرانى‌ از نواحى‌ كوهستانى‌، شهر در سمت‌ شرق‌ توسعه‌ يافت‌، اما با شكل‌ گيري‌ بازار روز و بازار سرپوشيده‌، در سمت‌ شمال‌ گسترش‌ اصلى‌ شهر آغاز گرديد. ادامة گسترش‌ شهر به‌ طرف‌ شمال‌ تحت‌ تأثير ساخت‌ كاروانسراي‌ مشير الملك‌، تأسيس‌ ادارة پست‌ انگليس‌ در مجاورت‌ آن‌، و نيز كشيده‌ شدن‌ راه‌ شوسة شيراز - بوشهر بدان‌ سمت‌ همچنان‌ ادامه‌ يافته‌ است‌ (تحقيقات‌ ميدانى‌).
پيشينة تاريخى‌: شهر كنونى‌ برازجان‌ سابقه‌اي‌ 250 ساله‌ دارد، اماآثار باستانى‌ و نيز اخبار تاريخى‌ از قدمت‌ آن‌ سخن‌ مى‌گويند. بجز آثار ماقبل‌ تاريخى‌ موجود در تپه‌هاي‌ اطراف‌ شهر، آثار مربوط به‌ دورة هخامنشى‌ نيز از اهميت‌ خاصى‌ برخوردار است‌. در فاصلة 3كيلومتري‌ شهر و در محلى‌ موسوم‌ به‌ چرخاب‌، آثار قابل‌ توجهى‌ از كاخ‌ زمستانى‌ كورش‌ شامل‌ ته‌ ستونها و برخى‌ اشياء به‌ دست‌ آمده‌ است‌. 3 محوطة ديگر نيز متعلق‌ به‌ دورة هخامنشى‌، در سمت‌ شمال‌ شهر و در فاصلة حدود 10كيلومتري‌ وجود دارد (سرفراز، 25-32؛ نك: اتابك‌ زاده‌، 29، 70). از دورة سلوكى‌ هم‌ بقاياي‌ گستردة شهري‌ در فاصلة 8كيلومتري‌ شمال‌ برازجان‌، موسوم‌ به‌ تل‌ خندق‌ وجود دارد. همچنين‌ از دورة اشكانيان‌ و ساسانيان‌ آثاري‌ در شرق‌ برازجان‌ موسوم‌ به‌ تُنْب‌ گورو به‌ دست‌ آمده‌ است‌ (سرفراز، همانجا).
برازجان‌ در اصل‌ كلمه‌اي‌ پهلوي‌ مربوط به‌ دوران‌ اشكانى‌ و ساسانى‌ است‌. واژة «براز» در زبان‌ پهلوي‌ به‌ معناي‌ برازندگى‌ و بلند مرتبگى‌ است‌ كه‌ در دوران‌ ساسانى‌ به‌ صورت‌ پسوند و پيشوند در نامهاي‌ اشخاص‌ ديده‌ مى‌شود، مانند شهر براز و برازه‌ حكيم‌ (نك: نولدكه‌، 169، 194؛ قس‌: سرفراز، 26). پس‌ از اسلام‌ قديم‌ترين‌ متنى‌ كه‌ نام‌ برازجان‌ در آن‌ آمده‌، تذكرة شاه‌ زندو ست‌(وثوقى‌، 42)؛ سپس‌ در اشكال‌ العالم‌ (ص‌ 110) نام‌ برازجان‌ در كنار نام‌ ديگر شهرهاي‌ فارس‌ در سدة 4ق‌/10م‌ ديده‌ مى‌شود.
از سدة 4 تا 12ق‌ از برازجان‌ - كه‌ ظاهراً مى‌بايستى‌ روستايى‌ كوچك‌ بوده‌ باشد - نامى‌ در منابع‌ ديده‌ نمى‌شود؛ تا آنكه‌ در 1176ق‌/ 1762م‌ سلسلة خوانين‌ برازجان‌ كه‌ مهاجرانى‌ از كامفيروز فارس‌ و به‌ روايتى‌ از ميمند بوير احمد بوده‌اند، بناي‌ برازجان‌ جديد را مى‌گذارند. سلسله‌ جنبان‌ خوانين‌ ميمندي‌ را شاه‌ منصورگپ‌ (بزرگ‌) برعهده‌ داشت‌؛ او موفق‌ شد زنگنه‌هاي‌ حاكم‌ بر منطقه‌ را شكست‌ دهد و با ساختن‌ قلعه‌اي‌، موقعيت‌ خود را تثبيت‌ كند. ظاهراً پس‌ از چند بار جابه‌جايى‌ براي‌ استقرار شهر، سرانجام‌ محلة كنونى‌ «قلعه‌» مناسب‌ تشخيص‌ داده‌ شد. در آن‌ قلعه‌ علاوه‌ بر خاندان‌ شاه‌ منصور، گروهى‌ از كشاورزان‌، طوايف‌ سادات‌ و رؤسا نيز سكنى‌ داشته‌اند (نك: اتابك‌زاده‌، 122- 123؛ تحقيقات‌ ميدانى‌). پس‌ از منصور خان‌، فرزندش‌ سالم‌خان‌ (حك 1218- 1246ق‌) به‌ قدرت‌ رسيد. او براي‌ رشد و رونق‌ شهر تلاش‌ بسياركرد و حمام‌ و يك‌ رشته‌ قنات‌ براي‌ جبران‌ كم‌آبى‌ برازجان‌ احداث‌ كرد و توانست‌ آبادانى‌ و اقتصاد شهر را دو چندان‌ كند (خيرانديش‌، 189؛ اتابك‌ زاده‌، 129-131). از آنجا كه‌ سالم‌خان‌ و خوانين‌ اطراف‌ در مجموعة مسائل‌ اداري‌ و اقتصادي‌ با شيخ‌ عبدالرسول‌خان‌، حاكم‌ بوشهر اختلاف‌ داشتند، در 1246ق‌/ 1830م‌ به‌ بوشهر يورش‌ بردند و آن‌ بندر را غارت‌ كردند. حاكم‌ بوشهر به‌ دريا پناه‌ برد، اما چندي‌ بعد با كمك‌ فرمانرواي‌ فارس‌ دشمنان‌ خود، از جمله‌ سالم‌ خان‌ را اسير كرد و به‌ قتل‌ رساند (فسايى‌، 1/746-747).
پس‌ازسالم‌خان‌برادرش‌حاج‌محمدخان‌حاكم‌برازجان‌شد(1246- 1260ق‌).او توانست‌ با غافلگير كردن‌ و كشتن‌ شيخ‌ عبدالرسول‌ خان‌، انتقام‌ برادر خويش‌ را بگيرد، اما در مجموع‌ مرگ‌ سالم‌خان‌ به‌ صورت‌ ضايعه‌اي‌ غيرقابل‌ جبران‌ براي‌ برازجان‌ باقى‌ ماند (اتابك‌ زاده‌، 139 بب). سرانجام‌ با به‌ قدرت‌ رسيدن‌ محمد حسن‌ خان‌ پسر سالم‌ خان‌ (حك 1260-1293ق‌) بار ديگر برازجان‌ رشد و رونق‌ را از سر گرفت‌ و مهاجران‌ جديدي‌ را پذيرفت‌ و مشاغل‌ شهري‌ نيز توسعه‌ يافت‌ (خيرانديش‌، همانجا)؛ در اين‌ دوره‌ بود كه‌ جنگ‌ ايران‌ و انگليس‌ (1273ق‌/1857م‌) رخ‌ داد.
در پى‌ لشكركشى‌ نيروهاي‌ انگليسى‌ به‌ بوشهر به‌ دليل‌ اختلاف‌ ايران‌ و انگليس‌ بر سر هرات‌، محمدحسن‌خان‌برازجانى‌به‌همراه‌ديگرخوانين‌ منطقه‌ به‌ مقابله‌ با آنان‌ شتافت‌، اما نيروهاي‌ انگليسى‌ توانستند بوشهر را تصرف‌ كنند و به‌ طرف‌برازجان‌ حركت‌ نمايند. درنتيجه‌محمدحسن‌خان‌ به‌ برازجان‌ بازگشت‌ (فسايى‌، 1/812 - 815). در اين‌ احوال‌ نيروهاي‌ ايرانى‌ در روستاي‌ ننيزك‌ در 15 كيلومتري‌ جنوب‌ شرقى‌ برازجان‌ مستقر شده‌ بودند؛ نيروهاي‌ انگليسى‌ كه‌ از پيشروي‌ تا برازجان‌ سودي‌ نبرده‌ بودند، به‌ سوي‌ بوشهر بازگشتند، اما مورد تعقيب‌ و حملة نيروهاي‌ ايرانى‌ قرار گرفتند. نبرد در روستاي‌ خوشاب‌ در 5كيلومتري‌ غرب‌ برازجان‌ روي‌ داد كه‌ با پيروزي‌ ايرانيان‌ به‌ پايان‌ رسيد و انگليسيها شتابان‌ خود را به‌ بوشهر رساندند (همو، 1/815 بب؛ اعتمادالسلطنه‌، 4/2055؛ پولاك‌، 283- 288؛ حكيم‌، 692). دورة حكومت‌ محمد حسن‌ خان‌ با بروز مشكلاتى‌ در امور مالياتى‌ همراه‌ بود كه‌ سرانجام‌ به‌ دستگيري‌ او منجر شد (خورموجى‌، 81؛ اتابك‌زاده‌، 149).
با ساخته‌ شدن‌ كاروانسراي‌ مشير الملك‌ در 1288ق‌ - كه‌ به‌ طور كلى‌ صورت‌ دژ دارد - برازجان‌ عملاً داراي‌ دو قلعه‌ شد. از اين‌ تاريخ‌ به‌ بعد كسانى‌ كه‌ از اين‌ شهر عبور كرده‌اند، به‌ سبب‌ عظمت‌ و اهميت‌ بنا، در نوشته‌هاي‌ خود از آن‌ ياد كرده‌اند (فرصت‌الدوله‌، 366-367؛ سديدالسلطنه‌، 29-30؛ كرزن‌، 2/277- 278).
پس‌ از درگذشت‌ محمد حسن‌خان‌، پسرش‌ على‌خان‌ مدت‌ كوتاهى‌ بر برازجان‌ حكومت‌ كرد و پس‌ از او نيز يكى‌ ازعموزادگان‌ وي‌ به‌ نام‌ ميرزا حسين‌خان‌ جانشينش‌ شد. دورة كوتاه‌ حكومت‌ على‌ خان‌ تؤم‌ با كشمكش‌ بود (اتابك‌زاده‌، 158، 161بب). حكومت‌ ميرزا حسين‌ خان‌ نيز خالى‌ از ناآراميها نبود، چنانكه‌ در 1315ق‌/1897م‌ دالكى‌ عرصة جدال‌ شد ( وقايع‌...، 529). با اين‌ حال‌ ميرزا حسين‌خان‌ در جهت‌ راحتى‌ و رفاه‌ اهالى‌ برازجان‌ گام‌ برداشت‌، اما سرانجام‌ مشكلات‌ داخلى‌ و اقتصادي‌ مربوط به‌ حكومت‌ كوتاه‌ مدت‌ على‌خان‌ باعث‌ شد تا ميرزا حسين‌خان‌ جاي‌ خود را به‌ پسرش‌ ميرزا محمدخان‌، ملقب‌ به‌ غضنفر السلطنه‌ بسپارد (نك: اتابك‌زاده‌، 166-169).
غضنفرالسلطنه‌ از 1323 تا 1348ق‌/1905-1929م‌ حاكم‌ برازجان‌ بود، اما به‌ سبب‌ منازعات‌ داخلى‌، چندين‌ نوبت‌ مجبور به‌ جلاي‌ وطن‌ شد و آقاخان‌ ضرغام‌ السلطنه‌ مدتى‌ به‌ جاي‌ او نشست‌ (فراشبندي‌، جنوب‌ ...، 89 بب ). آغاز حكومت‌ غضنفرالسلطنه‌ همزمان‌ با بالاگرفتن‌ انقلاب‌ مشروطه‌ بود و او خود از طرفداران‌ مشروطه‌ به‌ شمار مى‌آمد. در همان‌ حال‌ اوضاع‌ فارس‌، از جمله‌ دشتستان‌، به‌ دليل‌ تنازعات‌ خوانين‌ آشفته‌ شد (براي‌ نمونه‌، نك: اتابك‌ زاده‌، 190بب ). غضنفرالسلطنه‌ نيز در اين‌ مبارزات‌ به‌ همراه‌ شيخ‌ محمد حسين‌ برازجانى‌، رئيس‌ على‌ دلواري‌، شيخ‌ حسين‌ خان‌ چاه‌ كوتاهى‌ و زائر خضرخان‌ اهرمى‌ نقش‌ مهمى‌ ايفا كرد (نك: فرامرزي‌، 65؛ فراشبندي‌، تاريخچه‌ ...، 72). وي‌ در قضاياي‌ مربوط به‌ حمايت‌ از واسموس‌ و ديگر مسائل‌ جنوب‌ ايران‌ به‌ طور كامل‌ حضور يافت‌ (فن‌ ميكوش‌، 293-294؛ فرامرزي‌، 12-13). سرانجام‌ در 1337ق‌/1297ش‌ مقاومتى‌ كه‌ از ابتداي‌ جنگ‌ جهانى‌ بر ضد نيروهاي‌ انگليسى‌ در اين‌ منطقه‌ شروع‌ شده‌ بود، درهم‌ شكست‌. غضنفرالسلطنه‌ پس‌ از مدتى‌ مقاومت‌ در كوههاي‌ شرق‌ برازجان‌، به‌ شيراز رفت‌ و آقاخان‌ ضرغام‌ السلطنة زيارتى‌ حاكم‌ برازجان‌ گرديد (مابرلى‌، 506 -509؛ اتابك‌ زاده‌، 268). او دو سال‌ حكومت‌ كرد و سپس‌ بار ديگر غضنفرالسلطنه‌ در 1339ق‌ به‌ برازجان‌ بازگشت‌ و به‌ حكومت‌ رسيد (همو، 268-271). در اين‌ فاصله‌راه‌آهنى‌ به‌طول‌ 50كم از بوشهر به‌ برازجان‌ توسط انگليسيها كشيده‌ شد كه‌ عمر چندانى‌نداشت‌ ( ايرانشهر،2/1476-1477؛ محبوبى‌، 2/336-337). غضنفرالسلطنه‌ 9سال‌ ديگر بر برازجان‌ حكومت‌ كرد، اما دورانى‌ پركشمكش‌ هم‌ در داخل‌ قلمرو خود و هم‌ با حكومت‌ مركزي‌ آغاز گرديد و در نتيجة سركوبهاي‌ عمومى‌ اوايل‌ سلطنت‌ رضاشاه‌ در 1308ش‌ در نبردي‌ كه‌ بين‌ وي‌ و افرادش‌ از سويى‌ و قواي‌ دولتى‌ درگرفت‌، كشته‌ شد (بيات‌، 91-92؛ بامداد، 6/194- 195).
در دورة رضا شاه‌ برازجان‌ از نظر اداري‌ شروع‌ به‌ رشد كرد و مؤسسات‌ جديد اداري‌ مانند شهرداري‌، دارايى‌ و نيز كارخانة برق‌ تأسيس‌ شد (محبوبى‌، 3/442). در 1316ش‌ بنا بر اصلاح‌ قانون‌ تقسيمات‌ كشوري‌، برازجان‌ بخشى‌ از شهرستان‌ بوشهر از استان‌ هفتم‌ گرديد (نك: مجموعة قوانين‌ ...، 81، 88 -89).
با خروج‌ رضاشاه‌ از ايران‌ خوانين‌ جنوب‌ بار ديگر به‌ جنبش‌ درآمدند. در 1325ش‌ كه‌ در تاريخ‌ جنوب‌ موسوم‌ به‌ «سال‌ نهضتى‌» است‌، ابراهيم‌ خان‌ پسر غضنفرالسلطنه‌ مدت‌ يك‌ سال‌ حكومت‌ كرد. او آخرين‌ خان‌ برازجان‌ بود كه‌ در 1355ش‌ درگذشت‌ (تحقيقات‌ ميدانى‌).
در 1333ش‌ فرمانداري‌ دشتى‌ و دشتستان‌، تابع‌ فرمانداري‌ كل‌ بنادر و جزاير خليج‌ فارس‌ تأسيس‌ گرديد و در 1358ش‌، برازجان‌ مركز شهرستان‌ دشتستان‌ شد.
مآخذ: اتابك‌ زاده‌، سروش‌، جايگاه‌ دشتستان‌ در سرزمين‌ ايران‌، شيراز، 1373ش‌؛ اشكال‌ العالم‌، منسوب‌ به‌ ابوالقاسم‌ جيهانى‌، ترجمة على‌بن‌ عبدالسلام‌ كاتب‌، به‌ كوشش‌ فيروز منصوري‌، مشهد، 1368ش‌؛ اعتماد السلطنه‌، محمد حسن‌، مرآة البلدان‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسين‌ نوايى‌ و هاشم‌ محدث‌، تهران‌، 1368ش‌؛ ايرانشهر، كميسيون‌ ملى‌ يونسكو در ايران‌، تهران‌، 1343ش‌/1964م‌؛ بامداد، مهدي‌، شرح‌ حال‌ رجال‌ ايران‌، تهران‌، 1351ش‌؛ بيات‌، كاوه‌، شورش‌ عشايري‌ فارس‌، تهران‌، 1365ش‌؛ پولاك‌، ياكوب‌ ادوارد، سفرنامه‌، ترجمة كيكاووس‌ جهانداري‌، تهران‌، 1361ش‌؛ حكيم‌، محمد تقى‌، گنج‌ دانش‌ (جغرافياي‌ تاريخى‌ شهرهاي‌ ايران‌)، به‌ كوشش‌ محمد على‌ صوتى‌ و جمشيد كيانفر، تهران‌، 1366ش‌؛ خورموجى‌، محمدجعفر، تاريخ‌ قاجار (حقايق‌ الاخبار ناصري‌)، به‌ كوشش‌ حسين‌ خديوجم‌، تهران‌، زوار؛ خيرانديش‌، عبدالرسول‌، «زمينه‌هاي‌ اداري‌ و اقتصادي‌ قيام‌...»، رئيس‌ على‌ دلواري‌ بوشهر، 1373ش‌؛ سديدالسطنه‌، محمد على‌، سفرنامه‌، به‌ كوشش‌ احمد اقتداري‌، تهران‌، 1362ش‌؛ سرشماري‌ عمومى‌ نفوس‌ و مسكن‌ (1375ش‌)، نتايج‌ تفصيلى‌، استان‌ بوشهر، شهرستان‌ دشتستان‌، مركز آمار ايران‌، تهران‌، 1376ش‌؛ سرفراز، على‌ اكبر، «كشف‌ كاخى‌ از عهد كورش‌ كبير در ساحل‌ خليج‌ فارس‌»، باستان‌شناسى‌ و هنر ايران‌، تهران‌، 1350ش‌، شم 7- 8؛ سعيديان‌، عبدالحسين‌، دايرةالمعارف‌ سرزمين‌ و مردم‌ ايران‌، تهران‌، 1360ش‌؛ عرفان‌، حيدر، كارنامة دشتستان‌، شيراز، 1379ش‌؛ فراشبندي‌، عليمراد، تاريخچة حزب‌ دمكرات‌ فارس‌، شيراز، 1359ش‌؛ همو، جنوب‌ ايران‌ در مبارزات‌ ضد استعماري‌، تهران‌، 1365ش‌؛ فرامرزي‌، احمد، شيخ‌ حسين‌ خان‌ چاه‌ كوتاهى‌ در جنگ‌ مجاهدين‌ دشتستان‌ و تنگستان‌ با دولت‌ انگليس‌، به‌ كوشش‌ قاسم‌ ياحسينى‌، تهران‌، 1377ش‌؛ فرصت‌، محمدنصير، آثار عجم‌، به‌ كوشش‌ على‌ دهباشى‌، تهران‌، 1353ش‌؛ فرهنگ‌ جغرافيايى‌ آباديهاي‌ كشور (كازرون‌)، ادارة جغرافيايى‌ ارتش‌، تهران‌، 1362ش‌، ج‌ 102؛ فسايى‌، حسن‌، فارس‌ نامة ناصري‌، به‌ كوشش‌ منصور رستگار فسايى‌، تهران‌، 1367ش‌؛ فن‌ ميكوش‌، داگوبرت‌، واسموس‌، ترجمة كيكاووس‌ جهانداري‌، قم‌، 1377ش‌؛ كرزن‌، جرج‌، ن‌.، ايران‌ و قضية ايران‌، ترجمة غلامعلى‌ وحيد مازندرانى‌، تهران‌، 1367ش‌؛ مابرلى‌، جيمز فردريك‌، عمليات‌ در ايران‌، ترجمة كاوه‌ بيات‌، تهران‌، 1369ش‌؛ محبوبى‌ اردكانى‌، حسين‌، تاريخ‌ مؤسسات‌ تمدنى‌ جديد در ايران‌، تهران‌، 1357ش‌؛ مجموعة قوانين‌ سال‌ 1316ش‌، وزارت‌ كشور، تهران‌، 1316ش‌؛ مفخم‌ پايان‌، لطف‌الله‌، فرهنگ‌ آباديهاي‌ ايران‌، تهران‌، 1339ش‌؛ نولدكه‌، تئودر، تاريخ‌ ايرانيان‌ و عربها در زمان‌ ساسانيان‌، ترجمة عباس‌ زرياب‌،تهران‌، 1358ش‌؛ وثوقى‌،محمدباقر، بيرم‌دارالاولياي‌ لارستان‌، قم‌، 1375ش‌؛ وقايع‌ اتفاقيه‌، (مجموعة گزارشهاي‌ خفيه‌ نويسان‌ انگليس‌)، به‌ كوشش‌ سعيدي‌ سيرجانى‌، تهران‌، 1362ش‌؛ تحقيقات‌ ميدانى‌ مؤلف‌. عبدالرسول‌ خيرانديش‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4685
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست