بَرادَري، از مفاهيم رايج در فرهنگ اسلامى. اين معنا نخست براي اشاره به
برادران همخون به كار مىرفته، و به تدريج در فرهنگ عرب جاهلى و پس از
آن در فرهنگ اسلامى، كاربردهايى ثانوي يافته است.
از نگاهى مردم شناسانه، مىتوان گفت كه از سويى به اقتضاي نوع زندگى
عرب جاهلى در خانوادههاي بزرگ و از ديگر سو، به دليل كمبود شديد منابع
حياتى در منطقة جزيرة العرب و نياز ساكنان آن به حمايت افراد قبيله شان در
تلاش براي بقا، نقش برادران خانوادة بزرگ، يعنى افراد قبيله پر رنگ مىشده
است. اگر از ياد نبريم كه اقتضائات خانواده در آن محيط جاهلى، مستلزم
گونهاي بى مهري به فرزندان بوده است (نك: انعام/6/137، 140، 151؛
اسراء/17/31)، دليل پررنگ شدن هرچه بيشتر مفهوم برادري در مقايسه با ديگر
مفاهيم مشابه همچون پدر و فرزندي بهتر شناخته مىشود. شواهدي در دست است
كه نشان مىدهد دست كم تا بيش از يك قرن پس از اسلام، هنوز معناهاي
ثانوي برادري با برادري خونى ارتباط تنگاتنگ داشته است (براي نمونه، نك:
نحاس، 2/64؛ شيخ طوسى، 9/346-347؛ طبرسى، فضل، 23/203).
مفهوم برادري در فرهنگ عرب صدر اسلام: مقارن با صدر اسلام، برادري ميان دو
نفر، به معناي وجود مشابهتهايى ميان آنان، بههمراه تعلقى اجتماعى براي
همكاري و حمايت متقابل بوده است (نك: ثعالبى، 4/154؛ سيوطى، 2/335). در
بعضى از نمونهها مفهوم برادري در فرهنگ آن عهد در كنار ديگر انواع حمايتهاي
اجتماعى قرار گرفته است (نك: معارج/70/11-13؛ نيز نك: نهج البلاغة، خطبة 125؛
ابن جوزي، زاد...، 3/379). برادري در فرهنگ آن زمان، الزاماً تلازمى با
صميميت و دوستى عميق ميان دو نفر نداشته است (نك: نهجالبلاغة، حكمت 158).
شواهدبسياريازعصر متقدماسلامى در دست است كه قرارداد برادري ميان جنيان و
فرشتگان با يكديگر، ميان ملايك، جنيان و حيوانات، اعضاي يك قبيله يا عشيره
و معتقدان به يك مسلك يا دين را منعكس مىسازد (نك: آل عمران/3/156؛
اعراف/7/202؛ اسراء، 17/27؛ احقاف/46/21؛ حشر/59/11؛ نيز نهجالبلاغة، حكمت 289؛
طيالسى، 1/303-304، 308؛ بخاري، 8/292؛ كلينى، 1/394؛ ابوعوانه، 1/218، 219؛
طبرانى، 18/85؛ عجلونى، 2/52؛ سيوطى، 6/76، 483). وجود نوعى خاص از پيوند
برادري ميان دو نفر، هيچ گاه سبب ناديده انگاشتن انواع ديگر برادري ميان
او و ديگران نمىشده، و شخص در آن واحد، خود را نسبت به همة برادران خويش
وفادار مىدانسته است. به همين سبب است كه در زمان محاصرة اقتصادي پيامبر
(ص) و اصحابش در شعب ابىطالب، با استناد به برادريهاي قومى ميان مسلمانان
و مشركان، ابوطالب از قريش مىخواهد كه به محاصرة برادران خويش پايان دهند
(ابن اسحاق، 160؛ حلبى، 2/36). به عبارت واضح تر، مسلمان بودن برادر، سبب
نگشته است كه حقوقش به فراموشى سپرده شود. از شواهد اين مسأله، همان است
كه در قرآن كريم، پيامبران را حتى نسبت به اقوام طاغى و غير مؤمن، برادر
ناميده، و از طرف ديگر، آنها را نيز برادران پيامبران برشمارده است (براي
نمونه، نك: ق/50/13؛ اعراف/7/65، جم ).
پيدا شدن مفهوم برادري دينى در فرهنگ صدر اسلام، زمينهاي كهن تر از ترويج
برادري از سوي پيامبر اكرم (ص) در ميان مهاجران و انصار، پس از هجرت به
مدينه داشته است. از كهنترين نمونههاي كاربرد تعبير برادري ميان
مسلمانان، تعبير ناظر به برادري مسلمانان مكه با هم كيشانى در يثرب، در
روزهاي پيش از هجرت پيامبر(ص) و مسلمانان به آنجاست (ابن كثير، البداية...،
3/169). اين امر به خوبى نشان مىدهد كه از ديد عرب آن زمان، كاملا طبيعى
بوده كه افراد با همكيشان خود برادر دانسته شوند.
از ديگر سو، به نظر مىرسد مفهوم برادري دينى در فرهنگ اسلامى يك امر عارضى
و بازتاب صرف فرهنگ عرب جاهلى نبوده، و در شمار اصلىترين راهكارهاي پيامبر
(ص) محسوب مىشده است (نك: رويانى، 2/111؛ مزي، 8/387؛ سيوطى، 6/196). از
مهمترين دغدغه هاي پيامبر (ص)، چگونگى برقراري عدالت اجتماعى در ميان همة
مردم بوده است (حديد/57/25) و لازمة پديدار گشتن چنين عدالتى، از يك سو بر
افتادن تضادهاي طبقاتى و از ديگر سو، ايجاد پيوندهاي قرابت ميان آحاد مردمان
بوده است. به همين سبب پيامبر اكرم (ص) پيوند برادري دينى را به عنوان
راهكاري عملى براي برقراري برادري و برابري ميان همة انسانها پى افكندند.
براي ارائة تصوير واضحى از مفهوم برادري دينى در صدر اسلام، توجه به
هنجارهاي رفتاري برادران دينى ضروري است. شايد بتوان گفت كه تا مدتها بعد
مهم ترين شاخصة رفتار برادران دينى، رازداري و عيب پوشى بوده، و كمتر
شاخصهاي تا اين اندازه مورد تأكيد قرار گرفته است (نك: آل عمران/3/118؛
حجرات/49/12؛ نيز نك: نهج البلاغة، خطبة 141؛ بزار، 7/93؛ بيهقى، 4/401؛ خطيب،
تاريخ...، 12/138؛ هيثمى، 5/214؛ عجلونى، 1/66). برادران دينى لزوماً در يك
سطح از دارايى، سن و سال، موقعيت اجتماعى و حتى تقوا نيستند؛ آنها با يكديگر
«مخالطه» دارند (بقره/2/220؛ نيز نك: ابن جوزي، زاد، 1/244)؛ نسبت به همديگر
محرمند (آل عمران/3/118) و مانند اعضاي يك پيكر هستند كه با ناراحتى عضوي،
ديگر اعضا نيز بىقرار مىشوند (نك: حجرات/49/11؛ نيز نك: ثعالبى، 3/214)؛ انديشة
دشمنى ميان آنان وجود ندارد (نك: حجر/15/47؛ اعراف/7/43؛ نيز نك: ابنحبان،
12/500)، هر چند كه در عالم واقع، ممكن است مواردي پيشامد كند (حجرات/49/9؛
نيز نك: احمد بن حنبل، 1/469)؛ هرغير مسلمانى نيز كه توبه كند و ايمان
بياورد، در اين برادري شريك خواهد بود (توبه/9/11؛ نيز نك: ابن تيميه،
الصارم...، 3/755).
در اثر ايجاد اين برادري ميان مؤمنان، دشمنيهايشان به دوستى بدل گرديد (آل
عمران/3/103). حتى گمان مىرفت كسانى كه پيامبر(ص) در ميانشان برادري
برقرار كرده بود، از هم ارث برند (نك: بغوي، 1/422؛ قرطبى، 14/124؛ ابن كثير،
تفسير...، 2/252). مسلمانان عرب، غير عربها و همة كسان ديگري را نيز كه به هر
دليل از وابستگى و حمايتهاي قبيلهاي خاصى برخوردار نبودند، برادر دينى و در
حمايت خويش مىدانستند (احزاب/33/5؛ نيز نك: احمد بن حنبل، 1/163؛ سيوطى،
6/563 - 565). در چنين فضايى است كه استناد شيعه به برادري پيامبر (ص) و
حضرت على (ع) براي اثبات «احق» بودن وي در امر امامت، معنا پيدا مىكند
(نك: بحرانى، 1/440). به تدريج، براي مسلمانان هويتى ايجاد شد كه همانند
برادري خود با ديگران، روابط ديگران را نيز در تقابل با برادريهاي خود معنا
كنند (براي نمونه، نك: ابن تيميه، همان، 3/864). حتى در دورههاي بعد، غلبة
برادري دينى بر ديگر انواع برادريها، مفسران را مجبور ساخته تا در مواردي كه
بحث از برادريهاي قومى به ميان آمده است، اختلاف مفاهيم را يادآور شوند
(نك: شيخ طوسى، 6/47؛ طبرسى، فضل، 5/258؛ ابوالفتوح، 10/283، 320). نيز
ملاقات با برادران دينى، از لذتهاي حج، نماز جماعت و مانند آنها شمرده شده
است (ابن ابى عاصم، 1/313؛ فاكهى، 1/382). گويا در ميان اصحاب، حضرت على
(ع) و ابو هريره بيش از همه نسبت به اين مفهوم توجه داشتهاند (براي
آشنايى با نمونههايى از روايات ابوهريره، نك: ابن حبان، 12/477، 500؛
كتانى، عبدالحى، 2/6، 44، 101-102). در سخنان منسوب به حضرت على(ع)،
روايات قابل توجهى دربارة وظايف برادران دينى وجود دارد كه نشان از بروز
مشكلاتى در كاركردهاي برادري دينى آن روزگار مىدهد (براي نمونه، نك: نهج
البلاغة، خطبههاي، 122، 124، 125).
تحول معنايى برادري در دورههاي بعد: به مرور زمان، معناي برادري دينى
دچار دگرگونيهايى شد و به تدريج، استعمال آن براي اشاره به دوستان، افراد
يك فرقه و هم مسلكان رايج تر گرديد (نك: خطيب، الجامع...، 2/149؛ ابشيهى،
1/378؛ ابن جوزي، العلل...، 2/736)؛ هر چند هرگز آن معناي نخستين به
فراموشى سپرده نشد. از سفيان ثوري نقل شده است كه هداياي سلاطين را بر
هداياي ديگران ترجيح مىداده است. بدين سان، ميان سلاطين و برادران
تقابل افتاده كه با برادري رايج در فرهنگ صدر اسلام - كه فرقى ميان حاكم
و محكوم نمىنهاده - متفاوت است (نك: ابن عبدالبر، 4/106، 116). حتى برخى
توصيهها در روايات اهل بيت (ع) مبنى بر محترم داشتن برادران فقير آمده
است (ابن بابويه، 2/614) كه نشان مىدهد تلازم برادري دينى با نفى نظام
ارزشى طبقاتى، به تدريج از ياد رفته بود و تذكار برخى نكتهها از سوي ايشان
لازم آمده است. گهگاه نيز از برادري، معناهايى مخالف ارزشهاي اسلامى
اراده مىشده است (نك: ابن تيميه، كتب...، 15/349).
بزرگان برخى از فرقهها، ايمان را به داشتن عقايد صحيح مشروط كرده، و با
ناصحيح دانستن عقايد مخالفان، آنها را از حقوق برادران دينى خويش محروم
ساختهاند (نك: طبرسى، على، 76-77؛ نيز براي آشنايى با كاربرد اين مفهوم نزد
صوفيه، نك: ه د، فتوت).
در پايان بايد گفت نگارش كتاب دربارة اهميت برادري دينى و حقوق برادران،
از ديرباز مورد توجه بوده است. به عنوان نمونهاي از اين كتابها، مىتوان
به مصادقة الاخوان ابن بابويه (چ قم، 1402ق) اشاره كرد (نيز نك: عجلونى،
1/24؛ حاجى خليفه، 2/1387، 1952؛ كتانى، محمد، 50).
مآخذ: ابشيهى، محمد، المستطرف، به كوشش مفيد محمد قميحه، بيروت، 1986م؛ ابن
ابى عاصم، احمد، الزهد، به كوشش عبدالعلى عبدالحميد حامد، قاهره، 1408ق؛
ابناسحاق، محمد، السيرة، به كوشش محمد حميدالله، بيروت، 1407ق؛ ابن
بابويه، محمد، الخصال، قم، 1403ق؛ ابن تيميه، احمد، الصارم المسلول، به
كوشش محمد عبدالله عمر حلوانى و محمد كبير احمد شودري، بيروت، 1417ق؛ همو،
كتب و رسائل و فتاوي فى التفسير، به كوشش عبدالرحمان محمد قاسم نجدي،
بيروت، 1982م؛ ابنجوزي، عبدالرحمان، زاد المسير، به كوشش محمد سيد جليند،
بيروت، 1404ق؛ همو، العلل المتناهية، به كوشش خليل ميس، بيروت، 1403ق؛
ابن حبان، محمد، الصحيح، به كوشش شعيب ارنؤوط، بيروت، 1414ق؛ ابن عبدالبر،
يوسف، التمهيد، به كوشش مصطفى بن احمد علوي و محمد عبدالكبير بكري، رباط،
1387ق؛ ابن كثير، البداية و النهاية، به كوشش على محمد بجاوي، بيروت،
1993م؛ همو، تفسير القرآنالعظيم، به كوشش محمدابراهيم بنا و ديگران،
استانبول، 1985م؛ ابوعوانه، يعقوب، المسند، به كوشش ايمن بن عارف دمشقى،
بيروت، 1998م؛ ابوالفتوح رازي، حسين، روض الجنان، به كوشش محمد جعفر
ياحقى و محمدمهدي ناصح، مشهد، 1366ش؛ احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، به
كوشش وصى الله محمد عباس، بيروت، 1403ق؛ بحرانى، هاشم، البرهان، تهران،
1415ق؛ بخاري، محمد، التاريخ الكبير، حيدرآباد دكن، 1390ق؛ بزار، احمد،
المسند، به كوشش محفوظ رحمان زين الله، بيروت/مدينه، 1409ق؛ بغوي، حسين،
معالم التنزيل، به كوشش خالد عك و مروان سوار، بيروت، 1407ق؛ بيهقى، احمد،
شعب الايمان، به كوشش محمد سعيد بن بسيونى زغلول، بيروت، 1410ق؛ ثعالبى،
عبدالرحمان، الجواهر الحسان، به كوشش ابو محمد غماري ادريسى حسنى، بيروت،
دارالكتب العلميه؛ حاجى خليفه، كشف؛ حلبى، على، السيرة الحلبية، به كوشش
عيسى عبدالله حميري، بيروت، 1400ق؛ خطيب بغدادي، احمد؛ تاريخ بغداد،
قاهره، 1349ق؛ همو، الجامع لاخلاق الراوي و آداب السامع، به كوشش محمود
طحان، رياض، 1403ق؛ رويانى، محمد، المسند، به كوشش ايمن على ابويمانى،
قاهره، 1416ق؛ سيوطى، الدر المنثور، به كوشش مازن مبارك، بيروت، 1993م؛
شيخ طوسى، محمد، التبيان، به كوشش احمد حبيب قصير عاملى، بيروت، داراحياء
التراث العربى؛ طبرانى، سليمان، المعجم الكبير، به كوشش حمدي بن عبدالمجيد
سلفى، موصل، 1404ق؛ طبرسى، على، مشكاة الانوار، نجف، 1385ق/1965م؛ طبرسى،
فضل، مجمع البيان، بيروت، 1379ق؛ طيالسى، سليمان، المسند، بيروت،
دارالمعرفه؛ عجلونى، اسماعيل، كشف الخفاء، به كوشش احمد قلاش، بيروت،
1405ق؛ فاكهى، محمد، اخبار مكة، به كوشش عبدالملك عبدالله دهيش، بيروت،
1414ق؛ قرآن كريم؛ قرطبى، محمد، الجامع لاحكام القرآن، به كوشش احمد
عبدالعظيم بردونى، قاهره، 1372ق؛ كتانى، عبدالحى، التراتيب الادارية، به
كوشش محمد رضوان دايه، بيروت، 1410ق؛ كتانى، محمد، الرسالة المستطرفة، به
كوشش محمد منتصر زمزمى، بيروت، 1406ق؛ كلينى، محمد، الكافى، تهران، 1365ش؛
مزي، يوسف، تهذيب الكمال، به كوشش بشار عواد معروف، بيروت، 1400ق؛ نحاس،
احمد، معانى القرآن، به كوشش محمد على صابونى، مكه، 1409ق؛ نهج البلاغة؛
هيثمى، على، مجمع الزوائد، قاهره/بيروت، 1407ق. فرهنگ مهروش
انديشة برادري در پهنة تاريخ فرهنگى و سياسى و اجتماعى: مفهوم برادري كه در
فكر دينى اسلامى با توانايى نظري در تنظيم همة اجزاء حيات و روابط انسان،
همواره از عوامل ايجاد جامعة سالم به شمار مىرفته، در صحنة انديشه و عمل
اجتماعى و تاريخى، عملاً همين نقش را داشته است. احاديث و سنن پيامبر(ص) و
امامان(ع)، و نيز آثار بسياري در تصوف و حكمت عملى كه مفاهيم و مصاديق
«برادري» را موردبحث قرار داده، و خصايص و حقوقى براي آن برشمردهاند، مؤيد
همين امر است. مدار كار برخى از نحلههاي متصوفه و به ويژه اهل فتوت
اساساً بر مفهوم «اخوت» بنا نهاده شده كه از صدر اسلام، از نشانههاي
مسلمانى و پايبندي به جامعة اسلامى، به شمار مىرفت؛ چنانكه وقتى
غيرمسلمانى، مسلمان مىشد، او را برادر مىخواندند (مثلاً نك: واقدي، 1/276)، و
پيامبراكرم(ص) يكى از نشانههاي آخرالزمان را كميابى برادران يكرنگ دانسته
است (ابن كثير، 9/319). پايبندي به برادري و حقوق آن براي دانايان و اهل
ذوق و ادب وجهى براي تلذذ از دنيا بود (خطيب، 8/447). با اينهمه، برخى كسان
براي حقوق برادري چنان اهميتى قائل بودند كه از بيم ناتوانى بر رعايت
آن، چندان دوست نمىگرفتند (ابن سعيد، 1/98). يكى از خصايل صوفيه، مراعات
حقوق برادران بود كه همواره بر آن تأكيد شده است (ابن عماد، 4/344؛ طاش
كوپريزاده، 1/323). همچنين در اين باره رواياتى نيز از امامان شيعه(ع)
نقل شده است (همو، 1/43). در علم آداب الصحبة نيز ابواب ممتعى به مفهوم
برادري و حقوق اخوان در برآوردن نيازها و سكوت از ذكر عيوب و ترويج مناقب و
چشمپوشى از لغزشها و دعا در حق آنان اختصاص داده شده است (صديقحسنخان،
2/39؛ نيز نك: عبدالرزاق، 430-437؛ دربارة برادري نزد صوفيه و اهل فتوت، نك: ه
د، فتوت). در اين باره مىتوان به آثاري چون مصادقة الاخوانِ ابن بابويه،
تحفةالاخوان فى آداب اهل العرفان از احمد دردير (نك: جبرتى، 2/33)، كتاب
الاخوان از ابن ابى الدنيا (نك: حاجى خليفه، 1387)، حقوق الاخوانِ
محمدعياشى (نك: ابن نديم، 276)، هداية الاخوان از بابا نعمتالله نخجوانى،
تحذير الاخوان فيما يورث الفقر و النسيان از شيخ برهانالدين ابراهيم ناجى
دمشقى، و رسالة ايها الاخوان از شيخ جمال خلوتى اشاره كرد (نك: حاجى خليفه،
1/216، 355، 2/2028).
اديبان و دانشمندان، ارشاد و تعليم برادران دينى را كاري پسنديده مىدانستند
و آثاري براي اين برادران و خطاب به آنها مىنوشتند. از آن ميان، در ادب:
مراسلات الاخوان و محابات الخلان از على بن محمد كسروي، منادمة الاخوان و
تسامر الخلان از ابوالفرج اصفهانى (ابن نديم، 202، 214)، مكاتبات الاخوان
اثري منظوم از ابن معتز (صديقحسنخان، 3/81)، نزهة الاخوان و تحفة الخلان از
سيوطى (حاجى خليفه، 2/1938)؛ در تاريخ: تذكرة الاخوان فى حوادث الزمان از
نعيمى دمشقى (ابن عماد، 4/153)؛ در فلسفه: ارشاد الاخوان الى الفرق بين
القدم بالذات و القدم بالزمان از شهابالدين احمد غنيمى (حاجى خليفه،
1/64)؛ در فقه و علوم قرآنى: رسالة الاخوان من اهل الفقه و حملة القرآن از
على ابن ميمون مغربى، رافع الكلفة عن الاخوان فيما قدم فيه القياس على
الاستحسان نجمالدين طرسوسى (همو، 1/830، 843)، و بسياري ديگر قابل ذكرند (نك:
همو، 1/361، 874، 2/1184، 1577، 1751، 1957؛ صديقحسنخان، 3/185).
مفهوم برادري در فرهنگ اسلامى هميشه جذابيت خاصى براي مسلمانان در تشكيل
نحلهها و گروههاي فرهنگى و سياسى و اجتماعى داشته است. علاوه بر فتوت و
گروه فتيان، برجستهترين گروهى كه آثار و ديدگاههاي علمى و فرهنگيشان نقش
و تأثير مهمى داشته است، اخوان الصفا بودند كه در وجه تسمية خود چنين
گفتهاند: كسانى را كه به دانشها و هنرهاي عالى دست يافته، و به آرامش
درون رسيدهاند و خود را در زندگى دنيوي از ديگران بىنياز مىبينند، بايد
اخوان الصفا ناميد و هر كس چنين نباشد، از اهل صفا نيست ( رسائل...،
4/411-412) و بلكه اگر كسى منكر بقاي روح و روز رستاخيز است، در زمرة پيروان
تاريكى و ياران شيطان به شمار مىرود ( الرسالة...، 331). از برخى سخنان اين
«برادران» برمىآيد كه خود را استمرار حيات آدمى از آدم به اين سوي
دانستهاند كه همواره به گونهاي پنهان و آشكار مىزيستهاند ( رسائل، 4/18)؛
چنانكه حوادث پس از رحلت پيامبر(ص)، بهويژه واقعة كربلا، موجب پنهان شدن
آنان گشت (همان، 4/269). اين برادران خود را پيكرهاي گوناگون با يك روح
مىدانستند و دوستى را مانند خويشاوندي مىشمردند (همان، 4/242). برادران
گروهى عقلگرا بودند و چنان بر اين موضع پاي مىفشردند كه مىگفتند اگر كسى
از برادران، از پذيرش شرايط عقل خودداري كند، بايد از انجمن رانده شود
(همان، 4/128-129). از اينرو، معتقد بودند كه مرتبة «اهل معرفت» آن است كه
رويكردي بىطرفانه و عقلانى نسبت به دين داشته باشند. چه، دينِ همة
پيامبران يكى است، گرچه شريعتها متفاوت است (همان، 3/483-484، 4/180) و
«معرفت الهى» هدف نهايى همة دانشهاست ( الرسالة، 538).
تشكل قابل توجه ديگر كه ماهيتى مذهبى - اجتماعى و شبه صوفيانه داشت،
تشكيلات و سازمان «اخى»هاست كه چند قرن پس از اخوان الصفا، در سدههاي 7 و
8ق/13 و 14م در آناتولى پديد آمد. ابن بطوطه (ص 285) اين تشكيلات را «اخية
الفتيان» خوانده، و آورده است كه يك طريقة فتوت بوده كه به رئيس آن
اخى (برادرم) اطلاق مىشده است. اين برادران سلوك و اخلاق جوانمردانه
داشتند و به آن سخت پايبند بودند. برخى برآنند كه اين تشكل اصلاً سازمانى
صنفى در تركستان بوده، و سپس به آناتولى راه يافته، و در اينجا با تشكيلات
فتوت درآميخته است (طوغان، ؛ I/346 جغتاي، 49 -48 ؛ قس: آقداغ، ؛ I/50
كوپريلى، .(157-158 براساس نشانهها و گزارشهايى، در عصر سلاجقة دوم از ميان
اخيهاي آسياي صغير، حاكم و سياستمدار نيز وجود داشته است (كائن، 336 -335 ؛
آق داغ، II/34 237, ؛ I/119, كوپريلى، 156 ؛ ابنبطوطه، 296-297). در آغاز
تشكيل دولت عثمانى، اخيها با آنان ارتباط نزديك داشتند و بعدها نيز در دستگاه
عثمانيان مقامات بلند سياسى و معنوي به دست آوردند (جغتاي، 88 ؛ اوزون
چارشيلى، 40 ؛ كوپريلى، .(158
در ايران، از اواخر عصر قاجار كه ارتباط ميان ايرانيان با تمدن و فرهنگ غرب
توسعه يافت، برخى از اصلاحگرايان دينى و اجتماعى به مخالفت با دستاوردهاي
غرب برخاستند. ايشان با پذيرش وجود ركود و انحطاط در سرزمينهاي اسلامى و ميان
مسلمانان، سبب اين انحطاط را رويگردانى از تعاليم اسلامى، خاصه اتحاد و
برادري مسلمانان مىدانستند. شيخالرئيس قاجار كه خود از جملة پيشروان
اصلاحگرايى به شمار مىرود، معتقد است كه نزاع و افتراق ميان دولتهاي
مسلمان و اصحاب مذاهب، به جاي اتحاد و برادري، علت اصلى ناتوانى و انحطاط
مسلمانان است. وي اعلام كرده كه براي مقابله با قدرت روزافزون اروپا
لازم است كه ميان دو دولت بزرگ شيعه و سنى، يعنى ايرانى و عثمانى،
برادري و اتحاد برقرار گردد: «چارة تدبيري كه در اعادة صحت و ازالة علت و
احياء و ابقاء ملت به كار آيد... جز اين نيست كه دو دولت قويمه و دو ملت
عظيمة اسلام در زير ... رايت ملكوت لااله الاالله تجديد مؤاخات كنند»؛ «...
كه بىتفرق كلمه... در اعلاي كلمة اسلام بذل مجاهدت نمايند» (ص 30-33، 37-
38، 41-42). برخى ديگر با انتقاد از وضعيت اخلاقى و دينى مسلمانان و بررسى
علت تفوق علم و فرهنگ غرب، معتقد شدند كه تا اخلاق مسلمانان اصلاح نگردد و
مفهوم درست فضايل اخلاقى و نيز اتحاد و برادري را درنيابند، اخذ تمدن جديد و
دانشهاي نوين سودي ندارد و موجب پيشرفت نمىگردد. دردي اصفهانى همچنين
اصول تعليم و تعلم اروپايى را نقد كرده، و از خللى كه اين فرهنگ در اخلاق
مسلمانان هند ايجاد كرده، سخن رانده است. وي بر آن است كه راه مبارزه با
سيطرهجويى غرب، برادري و همدردي مسلمانان است تا همة برادران اسلامى با
ثبات قدم در راه پيشرفت گام نهند (ص 68 بب، 127- 135).
تقريباً در همين دوران، مقارن اواخر عصر عثمانى كه ابن سعود در شبه جزيرة
عربستان به قيام و استقلال خواهى برخاست، براي پيشبرد اهداف خود و به
ويژه سركوب مخالفان، جمعيتى نظامى و آيينى به نام «اخوان» يا «اخوان
التوحيد» بنياد كرد كه به شدت به وهابيت گرايش داشت. نخستين موطن و مسكن
اين برادران در ناحية ارطاويه قرار داشت و چون روي به افزايش نهادند،
آباديهاي اين ناحيه را به اردوگاههاي نظامى و جامعة مذهبى وهابى تبديل
كردند و بسياري از بدويان نيز به آنها پيوستند و يكجانشين شدند (بربى، 50؛
زركلى، الوجيز ...، 70، اعلام، 5/166؛ ليسى، 1/208؛ فيلبى، 306)؛ آنگاه به
دستور ابن سعود، از 1332ق/1914م، مهاجرنشينهاي متعدد برادران روي به افزايش
نهاد و تا حدود 3 سال بعد، 200 آبادي از اين دست به صورت شبكة پيچيدة نظامى
و آيينى پديد آمد كه به مثابة بازوي آهنين ابن سعود به گسترش قدرت او در
شبه جزيره مدد مىرساند (ليسى، 1/208-209، 280). اين برادران، كسانى را كه
از وهابيت پيروي نمىكردند، مشرك مىخواندند (فيلبى، همانجا؛ ريحانى، 2/82).
آنان علاوه بر سپاهيگري و تبليغ وهابيت، به كشاورزي و شبانى نيز
مىپرداختند و نقش مهمى در اسكان بسياري از باديهنشينان برعهده داشتند. با
اينهمه، پس از استقرار دولت سعودي و بىنيازي از اينان - خاصه كه برخى از
آنها نافرمانى نيز مىكردند - پاية جنبش «برادران» سست شد و سرانجام از هم
پاشيد و بقاياي آنان در گارد ملى عربستان به نام «مجاهدون» ادغام شدند (نيز
نك: ه د، آل سعود؛ 2 .(EI
مفهوم برادري نه فقط براي مسلمانان قلمرو اصلى اسلام، بلكه در ميان
مسلمانان سرزمينهاي دور افتاده نيز برانگيزانندة احساسات دينى و اجتماعى بود؛
چنانكه نهضت «اخوان» چين از سوي مسلمانان آن سرزمين و به سائقة احساسات
دينى پديد آمد. زمينههاي ظهور اين نهضت از اواسط سدة 12ق/18م بر اثر فشار
حكام محلى غرب چين بر مسلمانان، و در برابر آن، ايجاد حركتهايى براي ترويج
آموزههاي اسلامى و ايجاد فرقهاي متمايل به صوفيه توسط دانشمندي از
مسلمانان چين به نام مامينگ مسين پديد آمد (نك: چو، ff. 309 ؛ تسومر، ff. 8 ؛
هيوارد، ff. .(356 از آن سوي انديشة برادري دينى كه در ميان رهبران نقشبندي
آسياي مركزي و مردم متمايل به اين فرقه وجود داشت، به ميان نقشبنديان
چين هم راه يافت VII/385) و در اواخر سدة 13ق/19م به ظهور طايفة «برادران»
در شمال غربى چين انجاميد (نينگ، 16).
دعوت برادران كه در ميان فرقههاي اسلامى چين به طايفة سوم موسومند، نخست
در ميان طايفة غيرچينى كوچك و مسلمان دونگهسيانگ رواج يافت؛ اما اصلىترين
شاخة برادران موسوم به ماكوهيو آن در اوايل سدة 14ق/20م به دست دانشمندي
به نام نوح ماوانگ فو (معروف به ماكوهيو آن) از قوم دونگ هسيانگ ايجاد شد
كه خود زبان فارسى و عربى مىدانست و علوم دينى را در سرزمينهاي اسلامى
تحصيل كرده بود (نينگ، 104- 105؛ «اقليتها...1»، 111 ؛ «سفرنامه...2»، .(231
وي در سالهايى كه وهابيان به دعوت و سلطهجويى مشغول بودند، وارد سرزمين
عربستان شد و به نظر مىرسد كه ديدگاههاي وهابى بر او مؤثر افتاد؛ به ويژه
كه محتملاً حضور او در عربستان مقارن ايجاد جمعيت اخوان التوحيد توسط ابن
سعود بوده است. به هر حال ماكوهيوآن پس از بازگشت به چين، به برخى
اصلاحات دينى دست زد و مسلمانان را به جهاد برضد حاكمان دستگاه چينگ در
مناطق مسلماننشين فراخواند (نينگ، 105). وي دربارة اصلاح رسوم و آيينهاي
دينى برپاية دستورات قرآن، دستور عمل 10مادهاي صادر كرد (همانجا). طريقة
«اخوان» ماكوهيوآن در سرزمينهايى وسيع از شمال غربى چين گسترش يافت و
بسياري از مردم اقوام مختلف آن سرزمين به آن گرويدند. از آن ميان
سالارهاي مسلمان به پيروي از اين طريقه شهرت خاصى يافتند. اينان كه
اعتقادات جهادگرايانه داشتند، در اواخر سدة 19م برضد سلسلة چينگ قيام كردند،
ولى سركوب شدند. اكنون طايفة برادران به عنوان سومين طايفة مسلمان در چين
رسماً وجود دارد (همو، 99، 101؛ «اقليتها»، 121 ؛ پينگ، 196).
از اواخر سدة 14ق/19م، در ايران نيز تشكيلاتى موسوم به «انجمن اخوت» به
فعاليت فرهنگى و اجتماعى و سياسى پرداخت. اين انجمن كه ظاهراً در اصل رنگ
صوفيانه داشت، توسط علىخان ظهيرالدوله از مريدان صفىعليشاه، در اواخر عهد
ناصري تأسيس شد، ولى با مقابلة شاه كه نسبت به فعاليت آن بدگمان شده
بود، روبهرو گشت و تا مدتها جلسات خود را پنهانى تشكيل مىداد (رائين، 3/487-
488؛ امينالملك، 1/شصت و شش - شصت و هشت). با توجه به عقايد سياسى و
اجتماعى ظهيرالدوله، بسياري از رجال خوشنام و آزادي خواه به انجمن
پيوستند و همين امر، موجب بيمناكى شديد محمدعلىشاه شد. در واقع، با آنكه
انجمن ظاهراً فعاليت خود را منحصر به امور ادبى و هنري كرده بود، از ايراد
انتقادات سخت به حكومت نيز خودداري نمىكرد و بدينسبب، محمدعلى شاه در
استبداد صغير آن را تعطيل كرد (معيرالممالك، 112؛ كسروي، 657؛ پژوه، 451-453).
پس از پيروزي مشروطه، انجمن اخوت فعاليتهاي ادبى و هنري خود را ادامه داد
و در امور عامالمنفعه به فعاليت پرداخت (رائين، 3/496؛ فريدالملك، 327؛
صفايى، 167).
برخى از محققان برآنند كه ظهيرالدوله در تأسيس انجمن اخوت به فراماسونري
نظر داشته است و بلكه اين انجمن را صريحاً شاخهاي از فراماسونري دانستهاند
(بامداد، 2/368-369؛ عرفان، 504). انجمن اخوت داراي تشكيلات منظم و دقيق بود
و ظهيرالدوله از آغاز كار نظامنامة آن را با عنوان «دستور ظاهري انجمن اخوت»
تدوين و منتشر كرد. اين انجمن در شهرهاي مختلف نيز شعبههايى داشت و
نشرياتى منتشر مىكرد. انجمن اخوت تا پيش از انقلاب اسلامى ايران فعاليت
داشت و از آن پس منحل گرديد.
در نيمة سدة 14ق در مصر هم سازمان و نهضتى به نام «اخوان المسلمين» به
دست حسن البناء در مصر پديد آمد كه تأثيرات بزرگ فرهنگى و سياسى بر بسياري
از سرزمينهاي عربى و اسلامى برجاي نهاد. در حقيقت ضعف مفرط و اوضاع پريشان
سياسى و اجتماعى و فرهنگى جهان اسلام و سيطرة روزافزون غرب - به ويژه
مسألة دفاع از فلسطين - انگيزة اصلى ايجاد اين تشكيلات بود. در پنجمين كنگرة
اخوان المسلمين در 1357ق/1938م، اين سازمان با اعلام برنامهها و اهداف
كلان خود توسط حسن البناء كه آنها را مىتوان در رهانيدن سرزمينهاي اسلامى
از سلطة بيگانه و تشكيل دولت اسلامى خلاصه كرد، وارد دورة نوينى شد (عنايت،
153؛ بيومى، 91) و عملاً نيز به حمايت سياسى و مالى و حتى نظامى فلسطينيان
در مقابله با صهيونيستها برخاست (سمان، 68 -69). اين تلاشها موجب شهرت و
محبوبيت عظيم اخوان المسلمين در جهان اسلام شد تا حدي كه دولتمردان مصر و
انگلستان هراسناك شدند و ملك فاروق در اوايل سال 1368ق آن را منحل، و
اعضايش را بازداشت كرد (شاموق، 7؛ بيومى، 116-123، 228-230). اخوان المسلمين
پس از اين، فعاليت خود را زيرزمينى كرد و به خارج از مصر كشاند؛ به ويژه
پس از اعدام چند تن از رهبران سازمان به روزگار جمال عبدالناصر، فعاليت
اخوان المسلمين بيش از پيش زيرزمينى شد (حسينى، 243؛ متولى، 60 -62؛
ماردينى، 136).
از ديدگاه سياسى، اخوان المسلمين خواهان تشكيل حكومت اسلامى بودند و حسن
البناء به صراحت در آثار خود از آن، و خليفة جهان اسلام سخن راند (مثلاً نك:
ص 11-16، 114، 311-312) و تصريح كرده كه مرادش حكومتى اسلامى با نظام
پارلمانى و معتقد به آزاديهاي فردي و محترم دانستن قراردادهاي اجتماعى است
(ص 301، 382-392، 397)؛ با اينهمه، عجيب است كه وي نظام چند حزبى را
نپذيرفته (ص 315-317)، و آن را مخالف اسلام دانسته است. در واقع چارچوب و
شكل حكومت موردنظر او مبهم است و با آنكه بعدها كسان ديگري به تبيين شكل
يك دولت اسلامى براساس نظر البناء دست زدند (سمان، 60 -61؛ آقايى، 258-259)،
ولى معلوم نيست كه اين تفاسير با نظر وي هماهنگ بوده باشد.
اخوان المسلمين از ديدگاه اجتماعى و اقتصادي طرفدار اصلاحات بودند و به رغم
مواضع سياسى خود با دولت مصر همكاري داشتند. در اين زمينه، آنان از اصلاح
اوضاع مالياتى، ملى كردن بانكها و منابع طبيعى، صنعتى كردن كشور، قانون
انتخابات طرفداري مىكردند، ولى مخالف نمايندگى و زمامداري بانوان بودند
(البناء، 217-224، 409- 412، 437-440؛ بيومى، 292-299).
از ديگر عقايد آنان، مىتوان به مخالفت شديدشان با تجددگرايى غربى كه آن
را نافى روح دينى اسلام مىدانستند، اشاره كرد (نك: حسينى، 185- 188).
سازمان اخوان المسلمين چند بخش تشكيلاتى مانند بخش سري، شاخة نظامى موسوم
به «جواله»، و گروهى با عنوان «كتائب انصارالله» را در برداشت. بخش سري از
وفادارترين و معتقدترين اعضاي سازمان تشكيل مىشد و مستقيماً زيرنظر مرشد عام
يا رهبر سازمان قرار داشت. ترورهاي سازمان و تصفيههاي درونى بهدست اين
بخش و به دستور مرشد عام صورت مىگرفت (همو، 164- 166، 245، 247-252، 253؛
بشري، 62؛ سعيد، 70-72؛ ماردينى، 55). كتائب انصارالله وظيفة آموزشهاي اخلاقى
و اعتقادي و ايجاد ارتباط ميان اعضاي سازمان را برعهده داشت (سعيد، 70-71).
بررسى همه جانبة فعاليتها و مواضع اخوان نشان مىدهد، اگرچه اينان به
مناسبتهاي مختلف همواره مواضع عملى خود را، دست كم از ديدگاه اجتماعى و
اقتصادي، تغيير مىدادند، ولى نهضتى كه پديد آوردند، تأثير مهمى در بيدار
ساختن انگيزة اسلامى مردم داشت و به ويژه در مصر تحولات سخت قابل توسعه
پديد آورد. افكار آنان با آنكه در سرزمينهاي شيعهنشين با استقبال روبهرو
نشد، ولى در قيامها و انقلابهاي عراق و ايران بىتأثير نبود و در اين كشورها
هم احزابى شبيه به اخوان المسلمين تشكيل شد.
آخرين حركت قابل توجه سياسى از سوي يكى از جمعيتهاي وابسته يا متمايل به
اخوانالمسلمين در عربستان رخ داد كه طى آن چند تن از مخالفان دولت سعودي
در پايان ذيحجة 1399/نوامبر 1979 به روزگار ملك فهد، در اعتراض به حكومت،
مسجد الحرام را اشغال كردند، ولى پس از 42 روز، سركوب و سرانشان اعدام شدند
(ليسى، 2/730؛ «خاورميانه...1»، .(II/620
مآخذ: آقايى، بهمن و خسرو صفوي، اخوان المسلمين، تهران، 1365ش؛ ابن بطوطه،
رحلة، بيروت، 1384ق/1964م؛ ابن سعيد مغربى، على، المغرب فى حلى المغرب،
به كوشش شوقى ضيف، قاهره، 1955م؛ ابن عماد، عبدالحى، شذرات الذهب،
بيروت، دارالكتب العلميه؛ ابن كثير، اسماعيل، البداية و النهاية، بيروت،
مكتبة المعارف؛ ابن نديم، محمد، الفهرست، بيروت، 1398ق/1978م؛ امينالملك
مرزبان، اسماعيل، پيوست مقدمة خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، به كوشش ايرج
افشار، تهران، 1367ش؛ بامداد، مهدي، شرح حال رجال ايران، تهران، 1357ش؛
بربى، ژان ژاك، جزيرة العرب، ترجمة نجده هاجر و سعيد غز، بيروت، 1960م؛
بشري، طارق، الحركة السياسية فى مصر 1945-1952، بيروت/قاهره، 1403ق/1983م؛
البناء، حسن، مجموعة الرسائل، بيروت، مؤسسة الرسالة؛ بيومى، زكريا سليمان،
الاخوان المسلمون و الجماعات الاسلامية، قاهره، 1398ق/1978م؛ پژوه، احمد
(مبشر همايون)، ترجمه و حواشى بر انقلاب ايران از ادوارد براون، تهران،
1338ش؛ پينگ، ليوجى، معماري اسلامى در چين، ترجمة مريم خرم، تهران،
1373ش؛ جبرتى، عبدالرحمان، عجائب الا¸ثار، بيروت، دارالجيل؛ حاجى خليفه،
كشف؛ حسينى، اسحاق موسى، الاخوان المسلمون، بيروت، 1955م؛ خطيب بغدادي،
احمد، تاريخ بغداد، بيروت، دارالكتب العلميه؛ دردي اصفهانى، اسماعيل،
همدردي، سكندرآباد، 1326ق؛ رائين، اسماعيل، فراموش خانه و فراماسونري در
ايران، تهران، 1357ش؛ الرسالة الجامعة، به كوشش مصطفى غالب، بيروت،
1404ق/1984م؛ رسائل اخوان الصفا، بيروت، 1957م؛ ريحانى، امين، ملوك
العرب، بيروت، 1380ق/1960م؛ زركلى، اعلام؛ همو، الوجيز فى سيرة الملك
عبدالعزيز، بيروت، دارالعلم للملايين؛ سعيد، رفعت، قادة العمل السياسى فى
مصر، قاهره، 1977م؛ سمان، على، رويارويى مسلكها و جنبشهاي سياسى در
خاورميانة عربى تا سال 1967م، ترجمة ن. حميد، تهران، 1357ش؛ شاموق،
احمدمحمد، كيف يفكر الاخوان المسلمون؟، بيروت/ خرطوم، 1401ق/1981م؛ شيخ
الرئيس قاجار، ابوالحسن، اتحاد اسلام، به كوشش صادق سجادي، تهران، 1363ش؛
صديقحسنخان، محمدصديق، ابجد العلوم الوشى المرقوم فى بيان احوال العلوم،
به كوشش عبدالجبار زكار، بيروت، 1978م؛ صفايى، ابراهيم، رهبران مشروطه،
تهران، 1362ش؛ طاش كوپريزاده، احمد، الشقائق النعمانية، بيروت، 1395ق/
1975م؛ عبدالرزاق كاشى، تحفة الاخوان، به كوشش محمد دامادي، تهران، 1369ش؛
عرفان، محمود، «فراماسونها»، يغما، تهران، 1328ش، س 2، شم 11-12؛ عنايت، حميد،
انديشة سياسى در اسلام معاصر، ترجمة بهاءالدين خرمشاهى، تهران، 1362ش؛
فريدالملك همدانى، محمدعلى، خاطرات، به كوشش مسعود فريد، تهران، 1354ش؛
فيلبى، سنت جان، تاريخ نجد و دعوة الشيخ محمد بن عبدالوهاب، ترجمة عمر
ديراوي، بيروت المكتبة الاهليه؛ كسروي، احمد، تاريخ مشروطة ايران، تهران،
1364ش؛ ليسى، رابرت، سرزمين سلاطين، ترجمة فيروزه خلعتبري، تهران، 1363ش؛
ماردينى، زهير، اللدودان الوفد و الاخوان، بيروت، 1406ق/1986م؛ متولى،
محمود، دراسات فى تاريخ مصر، قاهره، 1985م؛ معيرالممالك، دوستعلى، رجال عصر
ناصري، تهران، 1361ش؛ نينگ، چو، القوميات المسلمة فى الصين، ترجمة وجيه
هوادي چينگ، پكن، 1988م؛ واقدي، محمد، فتوح الشام، بيروت، دارالجيل؛ نيز:
Akdag , M. , T O rkiye'nin iktisad Q ve i 5 tima Q tarihi , Istanbul, 1977 ; 4
agatay, N., Bir T O rk kurumu olan ahilik, Ankara, 1989; Cahen, C., Pre-Ottoman
Turkey, tr. J.Jones-Williams, London, 1968; China's Minority Nationalities , ed.
Ma Yin , Peking , 1989; Chu , Wen-Djang, X The Immediate Cause of the Moslem
Rebellion in North-West China in 1862 n , Central Asiatic Journal, Wiesbaden,
1957-1958, vol.III; EI 2 ; ER; Hayward, H.D., X Chinese-Moslem Literature n ,
The Moslem World, New York, 1933, vol. XXIII; K N pr O l O , M. F., Osmanl o
imparatorlugunun kurulusu, Ankara, 1972; The Middle East and North Africa
(1984-85), London, 1986; Togan, Z.V., Umum Q T O rk tarihine giris, Istanbul,
1981; The Travels of Marco Polo, tr. W. Marsden, London/New York, 1946; Uzun 5
ars o l o , I.H., Osmanl o devletinin saray teskil @ t o , Ankara, 1984; Zwemer,
S.M., X The Fourth Religion of China n , The Moslem World, New York, 1934, vol.
XXIV.
صادق سجادي