بُدوئَن1، يا بالدوين ، نام 5 تن از شاهان اروپايى تبار در سدة 6 ق/ 12م
كه در بيتالمقدس و حدود لبنان امروزي سلطنت مىكردند و در منابع به صورت
شاهان فرنگى شام و قدس از آنها ياد شده است؛ سلطنت اين سلسله زاييدة شكست
مسلمانان در نخستين جنگ صليبى بود (نك: ه د، صليبى، جنگ).
زمانى كه سرزمينهاي اسلامى در زير فرمان حاكمان گوناگون با يكديگر در جنگ و
اختلاف به سر مىبردند (نك: مصطفى، 366-367؛ ابن عديم، 2/133)، اروپاييان با
هدايت پاپ و مقامهاي مذهبى، مشغول طرح نقشة رخنه به سرزمينهاي مسلمانان
بودند (نك: صوري، 1/97- 100؛ رانسيمان، .(I/107-108 سرانجام، گروه عظيمى از
مسيحيان از جمله گودفروا2 كنتِ بوييون كه در حركت نمادين تبعيت از حضرت
مسيح(ع)، صليبى بر شانهها دوخته بودند، در 490ق/1097م اندكاندك در
قسطنطنيه پايتخت روم گرد آمدند (صوري، 1/140- 192؛ ابن خلدون، 4(1)/140)،
آنگاه به تدريج شهرهاي انطاكيه، رُها (ادسا)، بيتالمقدس و طرابلس را
گشودند. نيروهاي صليبى پس از استقرار در بيتالمقدس، به فكر ايجاد حكومتى
افتادند و گودفروا را به شاهى انتخاب كردند، اما او حاضر نشد در مكانى كه
حضرت مسيح تاجى از خار بر سر داشت، تاج پادشاهى بر سر گذارد و به همين جهت
تنها به پذيرفتن عنوان «حامى قبر مقدس» بسنده كرد (رانسيمان، ؛ I/292-293
عطيه، .(63
گودفروا در 494ق/1100م، هنگام محاصرة عكا تير خورد و درگذشت (ابن قلانسى،
138؛ ابن اثير، 10/324؛ مقريزي، 3/26) و در محل كليساي قُمامه (قيامت) در
قدس دفن شد (دباغ، 10(2)/346). گودفروا مردي سست عنصر بود كه از استقلال جز
نامى نداشت. در دوران فرمانروايى او، سردمداران كليسا و نظاميان، در فكر آن
بودند كه پس از مرگ وي قدرت را در اختيار خود درآورند (رانسيمان، .(I/310-314
بدوئن اول (494- 511ق/1100- 1118م). سلسلة شاهان فرنگى قدس در واقع با
انتخاب بدوئن بولونيايى به جانشينى گودفروا، در محرم 494/نوامبر 1100 تأسيس
شد (همو، 325-326 ؛ I/315, ابن اثير، ابن قلانسى، عطيه، همانجاها). او پسر
عموي خود بدوئن لوبورگ را كه بعدها با عنوان بدوئن دوم شاه شد، به جاي
خود در رُها گماشت و به بيتالمقدس رفت (رانسيمان، .(I/322 بدوئن اول، برادر
كوچكتر گودفروا بود كه در حملة صليبيها از خود شجاعت بسيار نشان داده بود (نك:
صوري، 1/161).
قدرت پادشاهى قدس بر 3 اميرنشين انطاكيه، رُها و طرابلس استوار بود كه در
مواقع ضروري از قدس تبعيت مىكردند (عطيه، .(63-64 بدوئن اول سياست داخلى
خود را بر كوتاه كردن سيطرة كليسا بنياد نهاد و كوشيد اين سياست را طى ساليان
دراز گام به گام دنبال كند (رانسيمان، 81-85 II/35-36, .(I/325,
در زمينة سياست خارجى، دوران بدوئن اول را مىتوان دورة تثبيت قدرت سلسلة
شاهان فرنگى قدس به حساب آورد. سراسر عمر بدوئن به جنگ و كشمكش با
مسلمانان، به ويژه با مصريان گذشت. جنگ با تركان و سلجوقيان بيشتر بر عهدة
اميران ايالتهاي سهگانة شمالى بود. دليل عمدة جنگهاي بدوئن با مصر، سياست
تثبيت قدرت اورشليم بر بنادر متعلق به مصر بود (عطيه، 103-104). بدوئن در
برابر مصر، خود را نيازمند يك نيروي دريايى و بندرگاهى مناسب مىديد. اجراي
همين سياست بود كه مصر را به جنگهايى برانگيخت (494ق/1100م و پس از آن)
كه به شكست سخت صليبيها و قتل گودفروا انجاميد و در نهايت بدوئن تنها با 3
تن به يافا گريخت (ابن قلانسى، 141؛ مقريزي، همانجا). سال بعد، با رسيدن
نيروهاي امدادي، بدوئن شروع به دستاندازي به سواحل نمود كه باز هم
پيروزي از آنِ مسلمانان بود (رانسيمان، )، II/76-78 اما سرانجام با كمك
ناوگان جنوا، در 497ق/ 1104م بندر سوقالجيشى عكا را مسخر ساخت (ابن قلانسى،
144؛ رانسيمان، .(II/88 بدوئن نتوانست نيروي دريايى مستقلى تأسيس كند،
چنانكه در 503ق/1109م باز هم به كمك ناوگان جنوا بود كه بيروت را تسخير
كرد (مقريزي، 3/45). وي پس از آن در خشكى نيز دست به ساختن استحكامات و
قلعههاي جنگى بر سر راه دمشق، قاهره و مكه زد (عطيه، 67 .(66, به اين
ترتيب، بدوئن حاكميت صليبيها را بر قسمت مهمى از گذرگاههاي بازرگانى و
زيارتى شام، عربستان، مصر و اروپا تثبيت كرد (نك: رانسيمان، 98 .(II/93,
شخصيتبدوئنآميزهايبود از روحيةسپاهيگريوسياستپيشگى. در 503ق، وقتى با
اميران صليبى براي تسخير طرابلس همراهى مىكرد، جايگاه او به عنوان برترين
رهبر صليبيها تثبيت شد (نك: همو، 71 ؛ II/67-68, مقريزي، 3/44). وي از رشوه
گرفتن و جفا به ياران و وابستگانش نيز خودداري نداشت (رانسيمان، II/81-82,
I/204-207, .(84-85 وقتى از همسر اول خود، دختر يكى از بزرگان ارمنى رويگردان
شد، در 507ق/1113م با بيوة ثروتمندي از سيسيل ازدواج كرد و پس از استفادة
مالى و سياسى از او، وي را متهم ساخت و به سيسيل بازگرداند (همو،
.(II/102-104 ازدواج نخست او با دختر يكى از اميران بومى رُها، متأثر از
سياست كلى او براي نزديك ساختن و آميزش صليبيهاي غربى با مسيحيان بومى و
حتى مسلمانان مشرق بود (نك: همو، )، II/100-101 در عين حال سياست نفاقافكنى
ميان مسلمانان را نيز اجرا مىكرد (نك: ابن قلانسى، 145).
گفتنى است، حكومت بدوئن، آغاز گسترش قدرتى بود كه نيروي ايمان مذهبى را
به ابزاري براي شواليههاي استثمارگر و سودجو مبدل ساخت (رانسيمان، .(II/48
بدوئن در 511ق/1118م، در اثر زخمى كه در جنگ با مصريان برداشته بود،
درگذشت (مقريزي، 3/56؛ ابن قلانسى، 192، 199؛ ابن اثير، 10/543؛ نيز نك:
ذهبى، 15/198).
بدوئن دوّم (511 -526ق/1118-1131)، برادرزادة بدوئن اول كه در منابع اسلامى
به بلدوين الرُّويس مشهور است. وي پس از مرگ بدوئن اول وارد بيتالمقدس
شد و به وسيلة مجمع بزرگان، به شاهى انتخاب گرديد (رانسيمان، .(II/143-144
بدوئن دوم تا 516ق/1122م به علت مرگ بوهمند، امير انطاكيه، براي سامان
دادن كار آنجا، بيشتر در آن شهر به سر مىبرد (نك: همو، ؛ II/152-153 ابن
عديم، 2/191)؛ به همين سبب، ابن عديم در اين سالها از او به جاي پادشاه
با عنوان صاحب انطاكيه ياد كرده است (2/204، 210). وي در آن سال در حمله
به بَلك پسر ايلغازي شكست خورد و براي بار دوم، همراه ژوسلين، اسير شد و در
قلعة خَرتَبِرت (خرتپوت) زندانى گرديد (ابن اثير، 10/613؛ ابن قلانسى، 209).
با اينكه خبر مرگ او به بيتالمقدس رسيد، صليبيها در 518ق/1124م شهر صور را
به كمك ناوگان ونيزي گشودند و از مصريها و طغتكين نيز، جز امان گرفتن براي
مردم كار چندانى برنيامد (رانسيمان، 169-170 ؛ II/162, مقريزي، 3/107؛ قس:
ابن اثير، 10/620 -622). در غياب بلك، در يك توطئه با كمك 50 نفر ارمنى، دژ
از تسلط عامل بلك درآمد و ژوسلين براي آوردن كمك، فرار كرد (رانسيمان،
.(II/163-164 بلك بازگشت و مجدداً دژ را گشود و تمامى خائنان و اسيران صليبى
را، بجز بدوئن و دو تن ديگر كشت و شاه و دو همراهش را به حَرّان فرستاد
(ابن عديم، 2/213). سپاه گرانى كه ژوسلين به كمك آورده بود، نتوانست
اسيران را نجات دهد و بدوئن در 518ق به حلب منتقل شد. در همان سال
نگهداري از اسيران به دست تمرتاش برادر بلك افتاد و او به طمع دريافت فدية
نقدي و تصرف بعضى از نواحى متصرفة صليبيها، با دريافت 20 هزار دينار پيش
پرداخت، بدوئن را با اكرام تمام آزاد كرد. بدوئن بلافاصله پس از آزادي،
پيمان خود را شكست و از استرداد آنبخشهايى كه وعده داده بود، خودداري كرد و
با همراهى دُبَيس، سلطان شاه بن رضوان، اميران خائن مسلمان و ژوسلين، به
حلب و نواحى آن حمله كرد و به مردم حلب آزار فراوان رساند و به مقدسات
دينى مردم توهين كرد. كار چنان بر مردم حلب تنگ شد كه به خوردن مردگان
پرداختند و تمرتاش هم كه در ميافارقين بود، كاري نكرد. اهالى حلب از آق
سنقر بُرسُقى، فرمانرواي موصل، كمك خواستند و او با وجود بيماري قول مساعدت
داد. اما در 519ق/1125م در عزاز شكست سختى از صليبيها خورد و به حلب پناه
برد و مجبور به مصالحه شد. بدوئن با همين پيروزي، بقية فدية نقدي براي
آزادي گروگانها را فراهم آورد؛ سپس انطاكيه را به پسر بوهمند سپرد و به
بيتالمقدس بازگشت (ابن عديم، 2/217، 221-231؛ رانسيمان، .(II/171-176
بدوئن كه پسري نداشت، دختر خود مليسند را با صلاحديد پادشاه فرانسه به
ازدواج فولك كنت آنژو درآورد تا فرزند پسر آنها جانشين او گردد (همو،
.(II/177-178 در 522ق/1128م اتابك عمادالدين زنگى امير حلب شد و بوهمند،
داماد ديگر بدوئن، در جنگى با تركانِ دانشمندي كشته شد و همسرش به ادعاي
امارت، از اتابك كمك خواست. بدوئن به غارت انطاكيه لشكر كشيد و در
525ق/1130م شهر را گشود و اميريِ انطاكيه را، به عنوان نيابت نوهاش به
ژوسلين داد و دخترش را به جبله و لاذقيه تبعيد كرد و سپس به بيتالمقدس
بازگشت (ابن عديم، 2/246-247؛ رانسيمان، .(II/182-184
چون بدوئن دوم در 526ق/1131م در عكا، مرگ خويش را نزديك ديد، فولك، مليسند
و پسر يك سالة آنان را كه بدوئن نام داشت، همراه با بزرگان فراخواند و به
شاهى آنان پس از خود وصيت كرد (ابن قلانسى، 233؛ رانسيمان، .(II/184-185
بدوئن دوم كه از همان آغاز پادشاهى خود با مصر و دو دشمن قوي تركمان،
طغتكين و ايلغازي روبهرو بود، تقريباً سراسر دوران پادشاهى خود را در نبرد
گذراند كه با وجود پيروزيهاي مسلمانان، در نهايت، قدرت و سيطرة صليبيها را
تثبيت مىكرد؛ زيرا تركمانان و ساير اميران مسلمان بدون برنامه و سازماندهى
معينى، تنها به قصد غارت به صليبيها حمله مىآوردند و با خود نيز در اختلاف
بودند. سنجر سلجوقى توجهى به بستگان خود در آسياي صغير و احوال مسلمانان
سوريه و سرزمين قدس نداشت. در حالى كه بدوئن دوم و صليبيها كه سخت
مسلمانان را زيرنظر داشتند (نك: ابن اثير، 10/635)، از برنامه و هدف خاصى
پيروي مىكردند (نك: رانسيمان، 155 148, ؛ II/146, نيز براي تفصيل اين نبردها
و درگيريهاي مسلمانان با همديگر، مثلاً نك: ابن عديم، 2/190-206).
بدوئن دوم از سياست بدوئن اول پيروي مىكرد. در زمان او، تأسيس دو نيروي
قوي شبه نظامى، نيروي صليبيها را تقويت كرد. گسترة نفوذ اين دو فرقه در امور
مملكت، آنان را به چنان ثروتى رساند كه به تدريج در زمرة قدرتهاي اقتصادي
و بانكى بزرگ اروپا درآمدند (عطيه، .(67-68
بدوئن سوم (538 -557ق/1143-1162م). پس از مرگ بدوئن دوم، دامادش فولك
زمام امور را در دست گرفت. در زمان او صليبيها براي نخستينبار به تفرقه
گراييدند (ابن قلانسى، 233، 236؛ ابن عديم، 2/251-252). فولك در 12 سال
دوران پادشاهى خود، از يك سو گرفتار مشكلات خانوادگى با همسرش مليسند بود
(رانسيمان، و از سوي ديگر، درگير حريفى زورمند چون عمادالدين اتابك و
غارتهاي گاه و بيگاه اميران ديگر تركمان مىشد (نك: ابن قلانسى، 236-237،
239، 240-243، 255، 259؛ ابن عديم، 2/260- 264). دو دستگيهاي درونى و حوادثى
كه حتى گاه با پيروزيهاي مقطعى نيز همراه بود، مقدمة ضعف دولت فرنگى قدس
را فراهم آورد (نك: عطيه، .(60
با مرگ فولك در 538ق/1143م در نزديكى عكا، بدوئن سومِ 13ساله و مادرش
مليسند، به اتفاق تاجگذاري كردند (رانسيمان، ؛ II/233 ابن قلانسى، 233).
اتابك عمادالدين، موقع را مناسب يافت و رُها را در 539ق تسخير كرد و بسياري
از صليبيها را كشت يا اسير كرد (ابن تغري بردي، 5/275؛ ابن قلانسى، 279؛ ابن
عديم، 2/278-279). تسخير مجدد رها در 541ق/1146م به دست نورالدين اتابك، پسر
عمادالدين، روي داد و مهاجمان صليبى را سخت نگران ساخت (همو، 2/289- 291؛
ابن اثير، 11/114- 115؛ رانسيمان، .(II/240-243 اين نگرانى به اروپا منتقل شد
و خيلى زود گروه عظيمى از داوطلبان كه افراد برجستهاي چون كُنراد شاه
آلمان و لوئى هفتم از فرانسه در ميانشان بودند، در 542ق/1147م به سوي
قسطنطنيه حركت كردند و سال بعد در صور و عكا پياده شدند. بدوئن و مادرش، از
كنراد در بيتالمقدس پذيرايى كردند. با اينهمه، شجاعت و يكدلى نورالدين
اتابك و معينالدين اُنَر، همراه با بىبرنامگى و اختلاف صليبيها، فتح نهايى
را از آنِ مسلمانان ساخت (همو، 279- 278, II/247-263, 286-288 ,280 ؛ ابن
عديم، 2/291-292).
بدوئن سوم اندكاندك دستمادر را از مداخله در امور دولت كوتاه كرد
(رانسيمان، و در 548ق/1153م بندر مهم عسقلان را از مصريها گرفت (همو، 350-351
؛ II/338-340, ابن قلانسى، 320- 321؛ ابن عديم، 2/304- 305؛ ابن اثير،
11/188-189). با اينهمه، سير حوادث از 542ق/1147م به بعد، نشانة گردش اوضاع
به نفع مسلمانان بود (نك: ابن تغري بردي، 5/280). شكست جنگ دوم صليبيها
كه از هويت ايمانى و محبوبيت نخستين حركت برخوردار نبود، نشان داد كه ضعف
دولت مهاجمان لاتين فرا رسيده است (عطيه، 73 71, .(70, در 552ق/1157م،
بدوئن عهد خود را با نورالدين اتابك ناديده گرفت، اما شكست سختى از او خورد
و به تنهايى از ميدان جنگ گريخت. در همان سال براي تثبيت و تضمين
پشتيبانى بزرگترين حامى خود مانوئل امپراتور روم، خواهرزادة 13 سالة او را
به زنى گرفت (ابن قلانسى، 341-342؛ رانسيمان، 349-350 )، II/342-343, و چون
مانوئل در سال بعد به كليكيه و طرسوس رفت، به ملاقاتش شتافت و سال بعد
كه امپراتور به انطاكيه رفت، بدوئن بدون تاج و سلاح پشت سر او به راه
افتاد (همو، 353 .(II/351,
بدوئن سوم در 557ق/1162م در بيروت مرد. در اين هنگام به نورالدين اتابك
كه از سفر حج بازگشته بود، پيشنهاد شد تا با استفاده از اين موقعيت به
مسيحيان حمله كند. اما وي به احترام سوگواران، از اين كار صرفنظر كرد (همو،
.(II/361 بدوئن فرزندي نداشت، بدينسبب آمالريك، برادر 25 سالهاش پس از او
به پادشاهى رسيد (همو، .(II/362-363
بدوئن چهارم (570 -581ق/1174- 1185م). در دوران پادشاهى آمالريك، در
566ق/1170م هنگامىكه بدوئنچهارم 9 ساله بود، معلوم شد كه به بيماري
جذام گرفتار است. از اينرو، تصميم گرفته شد كه خواهرش سيبيلا را كه بعداً
بدوئن پنجم از او زاده شد، به سرعت شوهر بدهند كه درصورت لزوم جانشينى
براي آمالريك باشد (همو، II/392- .(393
چند حادثة مهم در دوران پادشاهى 12 سالة آمالريك روي داد: ظهور صلاحالدين
برادرزادة شيركوه، سردار بزرگ نورالدين؛ تقاضاي بىنتيجة كمك از اروپا و
بيهودگى فرستادن سپاهى از جانب مانوئل امپراتور روم كه با تلفات سنگين
بازگشت (همو، 392 ؛ II/384-388, نيز نك: عطيه، 103)؛ دخالت بىنتيجة آمالريك در
كار مصر به خيال استفاده از اختلاف و تفرقة شاور وزير دربار مصر با نورالدين و
شيركوه و صلاحالدين (نك: ابن تغري بردي، 5/348-349؛ قس: بنداري، 1/60 -
64)؛ و سرانجام برچيده شدن خلافت فاطمى مصر به دست صلاحالدين در شوال
569/مة 1174 (عطيه، .(75-76
درست در همان سال كه صلاحالدين روي به شام نهاد (نك: ابن اثير، 11/435)
بدوئن چهارم، نوجوان جذامى 13 ساله، شاه شد و نيابت سلطنت برعهدة ريموند
كه مردي كاردان بود، سپرده شد. در آن زمان دودستگى كامل در امور صليبيها
حكمفرما بود و شاه ناتوان، در 572ق/1176م دايى خود ژوسلين را به
خوانسالاري خويش گماشت و مادر خود، همسر نخستينِ آمالريك را - كه زنى
مداخلهجو بود - به دربار آورد (رانسيمان، )، II/404-407 اما كاملاً مشهود بود
كه بدوئن چهارم ماندنى نيست و خواهرش سيبيلا كه بدوئن پنجم را به دنيا
آورده بود، نيز بيوه شد (همو، .(II/411 با وجود اين، هنگامى كه صلاحالدين
دوباره به شام حمله كرد، بدوئن با شجاعتى كم مانند بر او پيروز شد (ابن
اثير، 11/442-443)، اما در 575ق/1179م به سختى از او شكست خورد (رانسيمان، ؛
II/416-422 ابن اثير، 11/455-457).
بدوئن چهارم كه در همان ايام، سخت گرفتار رسواييها و دخالتهاي بيش از حد
مادر خود بود، با بىميلى به ازدواج مجدد خواهرش با مردي به نام
گىدولوزينان رضايت داد (رانسيمان، .(II/423-424 مرگ امپراتور مانوئل نيز، او
را از يك حامى بزرگ محروم ساخت. همچنين توافق جانشين او آندرونيكوس با
صلاحالدين، براي جلوگيري از تهاجم سلجوقيان روم، دست صلاحالدين را در
برابر صليبيها بازگذاشت (همو، 428-429 .(II/426,
به اين ترتيب، شاه جوان كه اندك اندك نيروي بدنى خود را در اثر مرض
جذام از دست مىداد، در نتيجة محروم شدن از حاميان و نيز تفرقة اطرافيان و
اميران خود، عملاً در برابر دشمن سرسختى مانند صلاحالدين تضعيف شد. بدوئن
دوبار كوشيد تا از تاخت و تازهاي پيمان شكنانة يكى از اميران خود، رينالد
شاتيونى - كه به شدت خشم صلاحالدين را برانگيخته بود - جلوگيري كند، اما
رينالد (در منابع اسلامى:ارناط) فرماناو را گردننمىنهاد.از
سويىديگر،گىدولوزينان كه از سوي بدوئن بهنيابت انتخاب شده بود، در
بيتالمقدس با شاه گستاخى كرد. پس بدوئن در 579ق/1183م، خواهرزادة خود،
بدوئن پنجم، پسر 6 سالة سيبيلا را جانشين خود ناميد و گى را از نيابت خود و
ادارة امور عزل كرد و در كمال ناتوانى بدنى، در حالى كه جذام تمام
اندامهاي او را از كار انداخته بود، مجدداً زمام امور را در دست گرفت. دو سال
بعد طى وصيتى نيابت بدوئن پنجم را با اصرار زياد به كنت ريموند سپرد و چندي
بعد درگذشت (همو، 443-444 ؛ II/430-440, ابن اثير، 11/526).
بدوئن پنجم (581 -582ق/1185-1186م). ريموند بلافاصله براي 4 سال با
صلاحالدين صلح كرد. سال بعد، بدوئن پنجم نيز در 9 سالگى در عكامرد و كار
مملكت بهآشفتگى .(II/445-446ٹِ‘ُ¨÷گ¤)¢ھî صلاحالدين سرانجام حمله برد،
شهرها را يك به يك گشود و بيتالمقدس را نيز فتح كرد. او همة سران صليبيها را
دستگير ساخت و جز رينالد شاتيونى كه به دست خود گردن زد، با همة اسيران با
محبت و احترام رفتار كرد (ابن اثير، 11/537، 549؛ ابن عديم، 3/94-99؛
رانسيمان، 465-466 .(II/458-460, با مرگ بدوئن پنجم سلسلة شاهان فرنگى قدس
منقرض شد و فتح بيتالمقدس، به سيطرة صليبيها بر اين سرزمين پايان داد.
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن تغري بردي، النجوم؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن
عديم، عمر، زبدةالحلب من تاريخ حلب، به كوشش سامى دهان، دمشق، ج 2،
1954م، ج 3، 1968م؛ ابن قلانسى، حمزه، ذيل تاريخ دمشق، به كوشش آمدرُز،
بيروت، 1908م؛ بنداري اصفهانى، فتح، سنا البرق الشامى، مختصر البرق الشامى
عمادالدين كاتب، به كوشش رمضان ششن، بيروت، 1971م؛ دباغ، مصطفى مراد،
بلادنا فلسطين، الخليل، 1974-1976م؛ ذهبى، محمد، سير اعلام النبلاء، به كوشش
شعيب ارنؤوط و ابراهيم زيبق، بيروت، 1404ق/1984م؛ صوري، ويليام، الحروب
الصليبية، ترجمة حسن حبشى، قاهره، 1991م؛ عطيه، حسين محمد، امارة انطاكية
الصليبية و المسلمون، قاهره، 1989م؛ مصطفى، شاكر، «فلسطين مابين العهدين
الفاطمى و الايوبى»، موسوعة خاص، ج2؛ مقريزي،احمد، اتعاظ الحنفا، بهكوشش
محمدحلمى محمداحمد، قاهره، 1393ق/ 1973م؛ نيز:
Atiya, A.S., Crusade, Commerce and Culture, New York, 1966; Runciman, S., A
History of the Crusades, London, 1965.
منوچهر پزشك