بَدَوي، عنوانى براي باديه نشينان و گروهى از اعراب چوپان چادر نشين و
پرورش دهندة شتر كه اغلب جايگاه مشخصى نداشتند و در طلب آب و چراگاه در
بخشهايى از بيابانهاي خاورميانه و شمال افريقا در حالكوچ بودهاند.
گفتنىاست كه واژة «اعراب» در زبانعربى تنها بهبدويان اطلاق مىگردد و
كاربرد قرآنى آن نيز به همين معناست.
باديه نشينى با اهلى كردن شتر پيوندي نزديك داشته است. اگر چه به درستى
نمىتوان گفت در چه زمانى شتر اهلى شد، اما كهنترين اشاره به وجود شتر
اهلى، در كتيبههاي مربوط به سدة 11ق/17م است (آلبرايت، 165 -164
).درفاصلةزمانى ميانزندگانىحضرت عيسى(ع) و حضرت محمد (ص)، زندگى چادر
نشينى عرب گسترش يافت I/872) , 2 .(EIبيشتر بدويان، اعراب ساكن بيابانهاي
جزيرةالعرب و مردمانى سامى نژاد بودند. برخى پژوهشگران بر آنند كه شبه
جزيره پيش از دوران نوسنگى آباد، و از آب و هوايى بهتر از اروپا برخوردار
بود، اما رفته رفته، آب و هواي آن روبه خشكى نهاد و بسياري از ساكنانش از
3500 قم به سرزمينهاي ديگر مهاجرت كردند (نك: على، 1/148 - 166؛ قدوره، 5
-9).
با چشم پوشى از عرب بائده كه بجز آنچه در قرآن كريم و حديث نبوي آمده،
اطلاع ديگري از آنان در دست نيست. در ميان ساكنان شبه جزيره، دو سلسله
نسب عمده مىشناسيم: يكى عرب شمال كه از نسل اسماعيل (ع)، فرزند ابراهيم
(ع) هستند و بعدها عدنانيان خوانده شدند. اينان كه بيشتر باديه نشين و كوچ
رو بودند، همان بدويان اصيلند؛ ديگر، عرب جنوب كه از نسل قحطانند و پيش از
حضرت ابراهيم (ع) مىزيستهاند (امين، 5). نسب شناسان، عدنانيان را به دو
گروه بزرگ ربيعه و مضر تقسيم كردهاند كه هر يك داراي قبايلى بودند. ميان
اين دو گروه پيوسته دشمنى بود و غالباً گروه ربيعه با گروههاي يمنى براي
جنگ برضد گروه مضر پيمان مىبستند (همو، 8).
اعراب باديه نشين شمال، عرب مستعربه نيز خوانده مىشوند؛ چه، ابراهيم (ع)
نژاد و زبان عرب نداشت و فرزندش اسماعيل (ع) پس از مهاجرت به سرزمين
حجاز، صاحب اولاد شد و نسب او در آن سرزمين ادامه يافت، و عرب جنوب برخلاف
اينان عرب عاربه ناميده مىشوند (نك: راوي، 222- 226؛ قلقشندي، 18-19).
دشمنى ميان قبايل عدنانى و قحطانى نيز همواره وجود داشت و درگيري ميان دو
قبيلة اوس و خزرج پيش از ظهور اسلام در يثرب از آن جمله است (امين، 6).
عرب جنوب يكجانشين و كشاورز، و بدويان چادرنشين شمال، دام پرور بودند. برخى
از آنان گاو و گوسفند، و برخى ديگر فقط شتر داشتند. كشاورزان، بازرگانان و
چادرنشينان بدوي، در واحهها و گاهى در ميان خيمهگاه و يا بازارهاي شتر
فروشان، اسلحه، حيوانات، لباس و مواد غذايى نيز خريد و فروش مىكردند (نك:
برژه، 23 ؛ I/873 , 2 .(EIدر مناطق مرزي، بدويان نيمه چادرنشين و پرورش
دهندة گاو، و يا كشاورز و به ندرت شبه شهرنشينانى كه مايل به زندگى
چادرنشينى بودند، زندگى مىكردند (حتى، 23 ؛ ديكسن، .(12
چاههاي آب از مهم ترين اركان زندگى بدويان بود (نك: برژه، .(21 آنان براي
مقابله با دشمن در جنگهاي طولانى از چاههاي مخفى آب استفاده مىكردند
(ديكسن، .(515 قبيله واحد اجتماعى - سياسى بدويان است و گروههاي كوچك تر،
شعبة قبيله يا رهط ناميده مىشوند I/890) , 2 ؛ EIنيز نك: بلاشر، 31-32) و اعضاي
قبايل از طريق خون با يكديگر خويشاوندند ( 2 ، EIهمانجا؛ بريتانيكا، .(I/924 از
اين رو پدر، برادر و عمو نسبت به ديگر افراد خانواده از اهميت بيشتري
برخوردارند (برژه، .(25
در ميان افراد قبيله، گروههايى به نام موالى زندگى مىكردند كه پيوند نسبى
با قبيله نداشتند (ابن خلدون، 2/494)، اما از برخى مزاياي عضويت در قبيله
كه مهمترين آنها حمايت بود، بهرهمند مىشدند. آنان اگر در كودكى به اسارت
در مىآمدند، برده مىشدند. علاوه بر اين، بردگان سياه پوست حبشى نيز در
ميان قبايل وجود داشتند كه در مالكيت اعضاي قبيله بودند ( 2 ، EIهمانجا).
گاهى يكى از اعضاي قبيله به سبب رفتاري كه موجب بدنامى بود، از قبيله
طرد مىشد. چنين كسى يا به عنوان «جار» (همسايه)، تحت حمايت قبيلة ديگر قرار
مىگرفت و يا تنها و سرگردان در بيابانها زندگى مىكرد و با شكار و غارت روزگار
مىگذرانيد كه صعلوك ناميده مىشد (نك: ابن خلدون، 2/287؛ على، 1/277). در
پارهاي موارد ارتباط ميان قبايل از طريق ازدواج به وجود مىآمد (برژه،
همانجا) و يا قبايلضعيف برايحفظ امنيتخود«حليف» (هم پيمان) قبيلهاي
نيرومندتر مىشدند و در حمايت آن در مىآمدند كه با ظهور اسلام اين هم
پيمانى، «اخوت» ناميده شد (حتى، 25 ؛ على، 1/274). شتران هر قبيله هم
علامت مخصوصى داشتند كه به آن «وسم» گفته مىشد I/376) , 1 EI)
امور مربوط به قبيله معمولاً در اجتماعى مركب از مردان كه در خانة رئيس
قبيله تشكيل مىگرديد، طرح مىشد. در اين گردهماييها همة اعضا حق سخن گفتن
داشتند، اما سخن بزرگان قبيله نافذتر بود (قطب، 104). رئيس قبيله نيز كه از
اعضاي اصيل قبيله بود و «سيد» يا «شيخ» ناميده مىشد، در چنين اجتماعى
انتخاب مىگرديد و ضرورت داشت كه بزرگان او را به رسميت بشناسند؛ البته
اين رياست موروثى نبود و به پسران رئيس قبيله منتقل نمىشد (برژه، همانجا؛
ابن خلدون، 2/488؛ I/375 , ؛ EIقس: ديكسن، .(117 اگر شيخ قبيله آيينى را
مىپذيرفت، همة افراد قبيله بر آن آيين گردن مىنهادند. با ظهور دين اسلام،
اين سنت قبيلهاي ناپسند شناخته شد و از ميان رفت (شهيدي، 19). علاوه بر
شيخ، حل اختلافات ميان اعضاي گروههاي مختلف، در مواردي به قاضيان و يا
مردانى موسوم به عرافون (ياعوارف) كه به خردمندي و بىطرفى شهره، و بيش
از ديگران نسبت به انساب و اصول عشايري قبيله آگاه بودند، واگذار مىشد
(راوي، 336- 346). تعصب به «نسب» از ويژگيهاي بدويان است. آنان پيوسته
مىكوشيدند كه نسب خود را حفظ كنند (ابن خلدون، 2/485، 487؛ امين، 5، 8؛ I/890
, 2 .(EI
شغل بدويان غالباً تربيت شتر و گوسفند و نيز شكار و غارت بود. بدويان سنتى
بهزراعتوصنايعدستى علاقهاينداشتند ( 1 ، EIهمانجا). برخلاف شهرنشينان كه
فرزندان خود را از كودكى به تجارت عادت مىدادند، بدويان هرگز به تجارت
تمايلى نداشتند، اگر چه به عنوان راهنما و حامى كاروانها (رفيق)، بازرگانان
را از سينة صحراها عبور مىدادند و بدينسان، در امر تجارت سهيم مىشدند
(همانجا؛ نيز نك: امين، 10). شتر مهمترين سرمايه نزد بدويان بود؛ از اينرو
كه مقاومت شتر در برابر كم آبى بيشتر از ديگر حيوانات است و حتى باديه
نشينان در مواقع خشكى شديد، مىتوانستند آبى را كه در شكم حيوان بود، بنوشند
(برژه، .(22 آنان همچنين به اسبان اصيل علاقه داشتند و از كودكى در اسب
سواري مهارت مىيافتند (قطب، 91، 94). اسب ماية افتخار بدوي بود، اگر چه به
سبب نياز به آب فراوان هزينة بسياري براي وي دربرداشت. مىتوان گفت: با
آغاز تربيت اسب در حدود 500قم و شايد از زمان حضرت مسيح(ع)، عصر طلايى
زندگى عرب در صحرا آغاز شد، زيرا چادرنشينان شتر سوار، حيوانى را شناختند كه
مىتوانستند از آن در جنگها استفاده كنند. علاوه بر اين، نواحى ناشناختة
بسياري در صحراي عربى توسط اسب كشف شد I/872) , 2 .(EI
شكار انواع حيوانات در صحرا ورزش اصلى بدويان است ( 1 ، EIهمانجا).آنان در
شكار از سگ و بازشكاري استفاده مىكنند. گرفتن باز و استفاده از آن در شكار،
از ورزشهاي شاهانهاي است كه احتمالاً از طريق عرب و پس از جنگهاي صليبى
به اروپا راه يافت (ديكسن، .(366 بدويان در شناختن رد پاي انسان و حتى
شتر، مهارت فراوانى دارند. در اينباره داستانهاي مبالغه آميز فراوانى نقل
شده است (قطب، 112-113؛ وهبه، 12). براي باديه
نشينانخانهآنگونهكهنزدشهرنشينان است، مفهومى ندارد (نك: همو، 11). چادر
بدوي از جنس موي بز و از هر طرف باز است. زندگى بدويان پيوسته سخت و دشوار
بوده است، به گونهاي كه هنگام گرسنگى شديد، سوسمار، موش، مار و حتى گرگ
و روباه و نيز انواع گياهان و ريشهها را مىخوردند (امين، 9؛ , 1 EI.(I/376
لباس بدوي نيز مانند غذاي وي اندك و ناكافى بود (حتى، و به سبب كمبود آب،
بدويان به ندرت سروتن و لباسهاي خود را مىشستند. آنان براي از ميان بردن
حشرات موذي، غالباً موي سرخود را به وسيلة ادرار شتر شست و شو مىدادند
(ديكسن، .(56
سرشت ستيزهجوي اعرابسبب بروزجنگميانقبيلههامىگرديد. با اينهمه، ايشان از
صفاتى چون صداقت، شجاعت، فداكاري وسخاوت نيز برخوردار بودند و به آنها
مىباليدند. بدويان با وجود فقر و محروميت، نوعى انسان دوستى و ميهمان نوازي
قبيلهاي داشتند. ميهمان در نظر آنان بسيار محترم و رفتار خلاف شرايط مهمان
نوازي منافى آداب و رسوم قبيله است (همو، 118 ؛ حتى، .(25 حمايت از عضو
قبيله در برابر بيگانه، حتى اگر وي مجرم و متجاوز بوده باشد، امري اجتناب
ناپذير است، و اين همان عصبيت كور و تقيد به تقاليد و عادات پيشينيان است
كه قرآن كريم از آن به «حميت جاهلى» تعبير كرده است (نك: فتح/ 48/ 26).
اگر چه دستورهاي اخلاقى اسلام در بسياري از موارد، تأييد همان دستورهاي
پسنديدة پيش از اسلام بوده است، اما بايد گفت كه نظام اخلاقى اعراب با
ظهور اسلام، تحولى بنيادين يافت. گفتنى است كه نكوهش قرآن كريم، پيوسته
متوجه سنتهاي ناپسند و نادرست اعراب بوده است، نه تعرب و باديه نشينى
آنان كه در برخى احاديث و روايات ساختگى انعكاس يافته است (على، 1/279،
281).
مجاورت بدويان براي سرزمينهاي پيرامون صحرا، پيوسته خطري مهم به شمار
مىآمد. حمله به ديگران و به چنگ آوردن اموال آنان، براي چادرنشينان
كاري عادي بود. آنان به اقتضاي شرايط دشوار زندگى، معيشت خود را غالباً از
راه جنگ و غارت تأمين مىكردند. علاوه بر آن، عصبيتهاي قومى و اختلاف بر
سر مسائل جزئى نيز در موارد بسياري موجب شعله ورشدن آتش جنگ و خونريزي
مىشد. جنگ، براي بدوي يك نياز بود كه با بهانهاي آغاز مىشد و تا سالها
ادامه مىيافت (نك: راوي، 283؛ ديكسن، 341 ؛ نيز نك: بلاشر، 35- 36). كتابهايى
كه دربارة مجموعة جنگهاي بدويان با عنوان ايام العرب توسط برخى عالمان
گردآوري شده، در حقيقت بيانگر بخش مهمى از تاريخ آنان است (همو، 30).
صحرانشينان به فرزند پسر، بيش از دختر اهميت مىدادند، زيرا پسر بر خلاف دختر،
در كودكى كمك كارپدر و در بزرگى جنگجويى بود كه حفاظت خانواده را بر عهده
داشت (امين، 10). بدين سبب بود كه آنان چون مىشنيدند دختري نصيب ايشان
شده است، برمىآشفتند و درصدد زنده به گور كردن او بر مىآمدند. قرآن
كريماينسنتغلطاعرابرا سخت نكوهش كرده است (نحل/16/58 -59). زنان بدوي
غالباً مسئوليتهاي سنگينى بر عهده داشتند. آنان علاوه بر ادارة منزل، به
بافتن چادرهاي خيمه از موي بز، تهية آب و سوخت و گاهى گلهداري مىپرداختند
(قطب، 113). از سوي ديگر آنان هنگام جنگهاي قبيلهاي، نقش بارزي در تشجيع
مردان قبيله ايفا مىكردند (برژه، 28 ؛ ديكسن، .(123 با اينهمه، به ندرت در
تصميم گيريهاي مردان قبيله شركت داده مىشدند I/376) , 1 .(EI
بدويان پس از بعثت رسول خدا (ص)، به اسلام گرويدند و امروزه بيشتر آنان
مالكى و يا وهابى حنبلى هستند. گروهى نيز به ديگر فرقههاي اهل سنت و نيز
تشيع گرايش دارند. نام خدا و قسم به او پيوسته بر زبان اعراب جاري است.
تصور آنان از زندگى پس از مرگ و بهشت و دوزخ متأثر از طبيعت زندگى چادر
نشينى است (نك: ديكسن، .(212-213
در آستانة بعثت رسول خدا (ص)، آيين مسيحيت در عربستان انتشار گستردهاي
يافته بود، چنانكه برخى قبيلههاي بدوي نام مسيحى داشتند؛ البته مسيحيتى
كه با عقيدة بتپرستى موروثى بدويان جاهلى تحريف شده بود (على، 4/290).
آثار و رگههايى از يهوديت نيز در ميان آنان به چشم مىخورد. يهوديان اگر
چه با بدويان روابط استواري داشتند، اما خود بدوي نبودند. اين عوامل و نيز
واقع شدن جزيره ميان دو تمدن بزرگ ايران در شرق، و روم در غرب سبب
گرديده بود تا بسياري از كلمات غير عربى از طريق تعاليم مسيحيت و يا به
وسيلة بازرگانان به زبان عربى راه يابد (نك: امين، 16-17، 27- 28؛ على،
همانجا؛ برژه، .(38-40
بيشترين آگاهى دربارة باديه نشينى عصر جاهلى از طريق ميراث ادبى آنان كه
مشتمل بر نظم و نثر است، به دست آمده است (آلبرايت، 164 ؛ امين، 57).
برخى از خاورشناسان و دانشمندان مسلمان معاصر چون مارگليوث و طه حسين، در
شعر جاهلى ترديد كرده، آن را از شاعران جاهلى نمىدانند؛ اما بيشتر پژوهشگران
با آنكه به وجود جعل و تحريف در آن اشعار اعتراف دارند، بر اين باورند كه
اصالت شعر جاهلى را نمىتوان انكار كرد (نك: اسد، 352 بب )
بدويان استعداد هنري چشمگيري داشتند و به عنوان خداوندگاران سخن شناخته
مىشدند. آنان همچنين گرايش بسياري به غنا، رقص و شراب داشتند (قطب، 103).
امروزه دگرگونيهاي چشمگيري در زندگى بدوي به وجود آمده است؛ با اينهمه،
آنان همچنان بسياري از اصول، روحيات و سنتهاي خود را حفظ كردهاند. از آنجا
كه باديه نشينى در عصر حاضر يكى از مشكلاتداخلى عربستان محسوب
مىشود،حكومتسعىدركوچاندن اعراب باديه نشين و اسكان واستقرار آنان در
قريهها و مناطق مستعد كشاورزي دارد (نك: حمزه، 101-102؛ بِربى، 72) و به نظر
مىرسد كه با تحولات جديد جهان، زندگى بدوي رو به انقراض باشد.
مآخذ: ابن خلدون، عبدالرحمان، مقدمة، به كوشش على عبد الواحد وافى، قاهره،
دار نهضة مصر للطبع و النشر؛ اسد، ناصرالدين، مصادر الشعر الجاهلى، بيروت،
1988م؛ امين، احمد، فجر الاسلام، قاهره، 1964م؛ بربى، ژان ژاك، جزيرة
العرب، ترجمة نجدههاجر و سعيد غز، بيروت، 1960م؛ بلاشر، رژيس، تاريخ ادبيات
عرب، ترجمة آذرتاش آذرنوش، تهران، 1363ش؛ حمزه، فؤاد، قلب جزيرة العرب،
رياض، 1388ق/1968م؛ راوي، عبدالجبار، البادية؛ شهيدي، جعفر، تاريخ تحليلى
اسلام، تهران، 1362ش؛ على، جواد، المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام،
بيروت، 1976م؛ قدوره، زاهيه، شبه الجزيرة العربية، بيروت، دارالنهضة
العربيه؛ قرآن كريم؛ قطب، سمير عبدالرزاق، انساب العرب، بيروت، مكتبة
دارالبيان؛ قلقشندي، احمد، نهاية الارب، بيروت، 1405ق/1984م؛ وهبه، حافظ،
جزيرة العرب فى القرن العشرين، قاهره، 1387ق/1967م؛ نيز:
, W. F., From the Stone Age to Christianity, New York, 1956; Ber g E , M., Les
Arabes, Paris, 1978; Britannica, micropaedia, 1978; Dickson, H. R. P., The Arab
of the Desert, London; 1972; EI 1 ; EI 2 ; Hitti, Ph. K., History of the Arabs,
London, 1970;
الهه هاديان رسنانى