بَدْرِ خَرْشَنى (د ذيقعدة 330/اوت 942)، از سرداران و امراي برجستة بغداد در
سدة 4ق/10م. دربارة تاريخ و محل تولد بدر از مآخذ موجود اطلاعى به دست نمىآيد،
اما از نسبت او مىتوان گفت كه احتمالاً در خرشنه، جايى در آسياي صغير در
ناحية ملطيه، نزديك لوقان كه ابن خردادبه از آن به عنوان يكى از «حصون»
آن ناحيه نام برده (ص 108؛ نيز نك: ياقوت، 2/423، 864، 4/362)، به دنيا آمده
است. اينكه بدر از چه تاريخى وارد فعاليتهاي سياسى شد، نيز بر ما پوشيده است.
نام وي نخستينبار در گزارشى مربوط به وقايع سال 319ق/931م آمده است حاكى
از آنكه او در اين سال گروهى از ارمنيان را كه با ايشان جنگيده، و اسيرشان
كرده بود، به بغداد گسيل داشته است. از اين روايت تاريخى مىتوان نتيجه
گرفت كه او احتمالاً فرماندهى سپاه را در جنگى در آسياي صغير برعهده داشته
است (قرطبى، 136) و از همين موقع است كه مىتوان نشانههاي او را در تاريخ
جست و جو كرد.
در 320ق كه مونس خادم سرانجام مقتدر خليفة عباسى را از پاي درآورد و خود در
موصل اقامت گزيد، بدر خرشنى نيز با عدهاي از سواران خويش از شهر ارزن - در
شرق شبه جزيرة آناتولى - به وي پيوست و مونس از اين كار خشنود شد (همو،
146-147). چون در شوال 320 قاهر به خلافت نشست، بدر خرشنى به جاي ابن يلبق
حاجب، وظايف او را برعهده گرفت (همو، 154)؛ اما چند ماه بعد وي نيز در زمرة
كسانى بود كه با راضى خليفة جديد بيعت كرد (همدانى، 284؛ ابوعلى مسكويه،
1/289-290) و رياست شرطة بغداد را از سوي او عهدهدار شد (همدانى، 285؛ ابوعلى
مسكويه، 1/295؛ ابن اثير، 8/283).
هنگام ظهور فتنة حنابله (323ق/935م) بدر به عنوان رئيس شرطه در فرو نشاندن
آشوب نقشى مهم داشت و بر بربهاري و يارانش بسيار سخت گرفت (همدانى، 294-
295؛ ابوعلى مسكويه، 1/322؛ ابن جوزي، 13/349؛ ابن اثير، 8/307- 308). بدر
همچنين در نزاع ميان ابن مقلة وزير (ه م) و محمد بن ياقوت (د 323ق) حاجب
راضى، جانب وزير را گرفت؛ و چون محمد بن ياقوت و يارانش خليفه را به سوي
خود متمايل كردند، راضى نيز بدر خرشنى را به درخواست آنان عزل، و مأمور دمشق
كرد (ابوعلى مسكويه، 1/332-334؛ ابن اثير، 8/314؛ العيون...، 4/289)؛ براساس
گزارش ابن عديم، راضى كه از بدر و نيروهاي نظامى او بيم داشت، وي را به
حكومت نواحى حلب فرستاد. بدر به آنجا رفت، ولى ميان او و طريف، حاكم قبلى
نزاع برخاست و بدر سرانجام به امر خليفه به بغداد بازگشت (1/97- 98؛
اليواقيت...، 82 - 83؛ نيز نك: غزي، 3/39).
روايت ديگري نشان مىدهد كه خليفه تحت فشار مخالفان وزير و يارانش بدر را
به حكومت برخى نواحى اصفهان و فارس گماشت، اما چون ميان دو گروه توافقى
حاصل شد، وي بر همان سمت رياست شرطه باقى ماند (همدانى، 299-300؛ ابوعلى
مسكويه، 1/338). به رغم اين همداستانى، گويا روابط بدر با دو گروه نظامى
عمدة بغداد، يعنى ساجيه و حُجَريه (در اين باره، نك: كبيسى، 265 بب، 281 بب
)، چندان تيره بود كه وقتى آنها خانة ابن مقلة وزير را آتش زدند، بدر از بيم
ايشان مدتى به خانة يكى از رجال متنفذ بغداد پناه برد (صولى، 81 -82).
بدر خرشنى به پارهاي مأموريتهاي نظامى خارج از عراق نيز رفت (ابوعلى
مسكويه، 1/266-267؛ ابن شداد، 3(1)/34)؛ چنانكه در 325ق/937م از حضور او در
مصر ياد شده است (همدانى، 307). ابن رائق (ه م) نيز او را به مأموريتى به
اهواز و ناحية واسط و بصره گسيل كرد (همانجا، نيز 310؛ ابوعلى مسكويه، 1/370؛
ابن اثير، 8/334).
در آشوبهاي اين دورة بغداد، بدر به عنوان يكى از عوامل سلطه و ستمگري
خليفه و دولتمردان بغداد موردتنفر مردم بود، چنانكه وقتى (در 329ق)
ابوالحسين بريدي (نك: ه د، آل بريدي) و اصحاب او در بغداد فتنهاي برپا
كردند، بدر در اين گير و دار به دست عامة مردم افتاد و چندان او را زدند كه
نزديك به مرگ بود، تا آنكه كسانى از نزديكان خليفه او را از چنگ مردم
نجات دادند (صولى، 203). وي همچنان رياست شرطه و گويا فرماندهى سپاه بغداد
را در دست داشت، چه، در جماديالا¸خر 330 وقتى ابوالحسين بريدي براي تسخير
بغداد از واسط بيرون آمد، در كنار نهر ديالى از سپاهيان بدر خرشنى شكست خورد
(همو، 223؛ ابن شاكر، 10/257). هم در اين سال بود كه متقى بدر را بر راه
فرات گماشت (ابن اثير، 8/392؛ نيز نك: ابن ظافر، 18)؛ اما بدر كه از نزاعها و
دستهبنديهاي گوناگون بغداد، تنها زيان ديده بود، سرانجام به محمد بن طغج
اخشيد (نك: ه د، آل اخشيد) كه اين زمان بر مصر و شام حكمرانى مىكرد، پناه
برد. بنابر روايتى محمد بن طغج، خود با او مكاتبه كرد و او را نزد خود خواند
(ابن زولاق، 262)؛ سپس به حكومت دمشق منصوبش كرد، اما اندكى بر نيامد كه
بدر بر اثر بيماري درگذشت (نك: ابن تغري بردي، 3/279؛ قس: ابن اثير،
همانجا). براساس يك بيت شعر كه صفدي نقل كرده است ( امراء...، 145)، ولايت
او بر دمشق دو ماه به درازا كشيد.
دربارة بدر خرشنى بايد به يك نكتة ديگر نيز اشاره كرد، چه، برخى از محققان
او را ممدوح ابوالطيب متنبى (د 354ق) دانستهاند ( 2 )؛ EIاما كسى كه متنبى
در قصايد خود او را ستوده بدر بن عمار طبرستانى است كه از سوي ابن رائق -
در حدود سال 328ق - در طبريه مىجنگيده، و خود شعر نيز مىسروده است
(همدانى، 323؛ صفدي، الوافى...، 3/69؛ نيز نك: ابن فضلالله، 15/71؛ متنبى،
206 بب ؛ عزام، 129) و اتفاقاً با بدر خرشنى هم عصر بوده است.
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ ابن تغري بردي، النجوم؛ ابن جوزي، عبدالرحمان،
المنتظم، به كوشش محمد و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، 1412ق/1992م؛ ابن
خردادبه، المسالك و الممالك، بهكوشش دخويه، ليدن، 1889م؛ ابنزولاق،
حسين، «سيرة محمد ابن طغج الاخشيد»، شذرات من كتب مفقودة، به كوشش احسان
عباس، بيروت، دارالغرب الاسلامى؛ ابن شاكر كتبى، محمد، عيون التواريخ، نسخة
عكسى موجود در كتابخانة مركز؛ ابن شداد، محمد، الاعلاق الخطيرة، به كوشش يحيى
عباره، دمشق، 1978م؛ ابن ظافر، على، اخبار الدولة الحمدانية، به كوشش تميم
رواف، دمشق، 1406ق/1985م؛ ابن عديم، عمر، زبدة الحلب من تاريخ حلب، به
كوشش سامى دهان، دمشق، 1370ق/1951م؛ ابن فضلالله عمري، مسالك الابصار،
چ تصويري، فرانكفورت، 1988م؛ ابوعلى مسكويه، تجارب الامم، به كوشش آمدرز،
قاهره، 1332ق/1914م؛ صفدي، خليل، امراء دمشق، به كوشش صلاحالدين منجد،
بيروت، 1970م؛ همو، الوافى بالوفيات، به كوشش ددرينگ، بيروت، 1970م؛
صولى، محمد، الاوراق، اخبار الراضى بالله و...، به كوشش هيورث دن، قاهره،
1935م؛ عزام، عبدالوهاب، شرح بر ديوان متنبى، بيروت، 1398ق/1978م؛ العيون
و الحدائق، به كوشش عمر سعيدي، دمشق، 1972م؛ غزي، كامل، نهر الذهب فى
تاريخ حلب، به كوشش شوقى شعث و محمود فاخوري، حلب، 1413ق/1993م؛ قرطبى،
على، صلة تاريخ الطبري، همراه ج 11 تاريخ طبري؛ كبيسى، حمدان عبدالمجيد،
عصر الخليفة المقتدر بالله، بغداد، 1394ق/1974م؛ متنبى، ديوان، به كوشش
ديتريچى، برلين، 1861م؛ همدانى، محمد، تكملة تاريخ الطبري، همراه ج 11
تاريخ طبري؛ ياقوت، بلدان؛ اليواقيت و الضرب، منسوب به ابوالفدا، به كوشش
محمدكمال و فالح بكور، حلب، 1410ق/1989م؛ نيز: . 2 EI
كيانوش صديق