بَدْرُالْحَمامى، ابوالنجمبدربنعبدالله (د 311ق/923م)، معروف به حمامى و
بدركبير، از امراي نامدار طولونى و عباسى در سدة 3 و اوايل سدة 4ق. دربارة
پيشينة بدر قبل از ظهور در صحنة تاريخ مصر و شام اطلاعى در دست نيست. از آنجا
كه وي را از غلامان رومىِ احمد ابن طولون دانستهاند (مقريزي، 2/402)، مىتوان
حدس زد كه وي در يكى از برخوردهاي ابن طولون يا ديگر امراي مسلمان با
روميان اسير شده، و در زمرة بندگان فرمانرواي مصر جاي گرفته است. او را به
همين مناسبت بدرالحمامى طولونى نيز خواندهاند (خطيب، 7/107؛ عظيمى، 274).
لقب او حَمامى منسوب به حمام به معنى كبوتر است (ابن اثير، اللباب،
1/385، نيز نك: الكامل، 8/104؛ خطيب، 7/105؛ ابن منظور، 5/171).
بعضى از مورخان و نويسندگان قديم و معاصر، احوال اين بدر را با يكى ديگر از
غلام - اميران نامدار معاصرش، بدر معتضدي كه مدتها حكومت و سپهسالاري داشت،
خلط كردهاند و بدرالحمامى رااز موالى معتضد عباسى خوانده (مثلاً صفدي، امراء...،
35، الوافى...، 10/94؛ ابن منظور، همانجا؛ نيز نك: ابن خلكان، 6/199؛ ابن كثير،
11/102)، لقب «صغير» به او دادهاند (مثلاً تاريخ...، 274).
به هر حال، نخستين اشاره به بدرالحمامى در منابع تاريخى، به حوادث سال
280ق/893م باز مىگردد كه از او در زمرة سرداران خمارويه بن احمد بن طولون
در جنگ طرسوس ياد شده است (طبري، 10/34؛ ابن شداد، 1(2)/280). چون هارون بن
خمارويه به حكومت نشست، به سبب كم سالى و ناتوانيش در ادارة امور، ابوجعفر
ابن اُبى رشتة كارها را در دست گرفت. با اينهمه، كار مصر و شام روي به
پريشانى نهاد و هر يك از امراي بزرگ، بخشى از سپاه را به خود اختصاص داده،
از امير طولونى و ابوجعفر فرمان نمىبردند. به هر روي، وقتى در دمشق برضد
طولونيان شورشى برپا شد، بدرالحمامى و حسين ابن احمد مادرايى بدانجا شتافتند
و كارها را سامان دادند (283ق/ 896م) و طُغج بن جُف را به امارت نشاندند (ابن
تغري بردي، 3/101؛ ابن اثير، الكامل، 7/488؛ مقريزي، 2/403). در 289ق قرمطيان
به شام تاختند و همه جا را به باد غارت دادند و طغج بن جف نيز از آنان
شكست يافته، از هارون بن طولون مدد خواست. بدرالحمامى كه در همان ايام در
مصر به سبب رفتار هارون سخت خشمناك شده بود، مأمور دفع قرمطيان شد و بدانجا
رفت و قرمطيان را شكست داد و حسن بن زكروية قرمطى را به قتل رساند (طبري،
10/94-100؛ ابن اثير، همان، 7/526).
دربارة بعضى از حوادث بعدي ميان مورخان اختلاف است. به گزارش ابن تغري
بردي (3/103-109) پس از قتل حسن قرمطى، برادرش فرماندهى قرمطيان را به دست
گرفت و مصريان را شكست داد. مكتفى خليفة بغداد كه اوضاع را زيرنظر داشت، به
رغم دشمنى با طولونيان، سپاهى بزرگ به فرماندهى محمد بن سليمان كاتب به
دفع قرمطيان فرستاد. محمد بن سليمان شام را از وجود آنان پاك كرد و روانة
بغداد شد و چندي بعد به دستور خليفه، براي جنگ با هارون بن خمارويه روي به
شام نهاد و در حدود دمشق، بدر و فائق هر دو به او پيوستند. در حالى كه برخى
ديگر از نويسندگان آوردهاند كه بدر پس از پيروزي بر قرمطيان به مصر بازگشت
و اندكى بعد از سوي هارون امارت دمشق يافت و در شعبان 290/ژوئية 903 در آنجا
به حكومت نشست (ابن منظور، 5/171). از آن سوي، محمد بن سليمان پس از سركوب
قرمطيان قصد عراق داشت كه بدرالحمامى و فائق هر دو به او نامه نوشتند و او
را به تسخير شام و مصر خواندند. محمد بن سليمان نيز با موافقت خليفه روي به
مصر آورد. در حدود مصر، بدر و فائق - و به روايتى، حسين بن احمد مادرايى - به
او پيوستند و بر مصر مستولى شدند (292ق) و دولت طولونى منقرض شد (كندي، 244-
248؛ طبري، 10/118-119؛ ابن اثير، همان، 7/535 -536).
طبري و ابن اثير از امارت بدر بر دمشق ياد نكردهاند، ولى مقريزي (2/404) و
كندي (ص 248)، هر دو امارت او را بر دمشق پس از انقراض طولونيان مصر دانستهاند.
ابن تغري بردي (3/156) همچنين آورده است كه بدر پس از پيروزي بر قرمطيان
به بغداد رفت و مورد استقبال قرار گرفت و از خليفه خلعت و عطا يافت. از آن
پس از بدر خبري در دست نيست و روايت ابن عساكر كه بدر را در 283ق در اصفهان
نشان مىدهد (نك: ابن منظور، 5/172)، گويا مربوط به بدر معتضدي است؛ چه
بدرالحمامى در اين تاريخ به روايت ابن تغري بردي و مقريزي و ابن اثير در
دمشق بوده است. اما آنچه دربارة حضور بدر در 295ق در اصفهان آوردهاند، مربوط
به بدرالحمامى است. در اين تاريخ عبدالله بن ابراهيم مسمعى در اصفهان قصد
طغيان كرد و بدر از سوي خليفه، والى آنجا و مأمور مقابله با او شد. وي
عبدالله را به صلح وادار به اطاعت كرد (قس: گرديزي، 185) و نايبى بر اصفهان
گماشت و به بغداد بازگشت. به گزارش ابوعلى مسكويه، بدر در اين دوره رياست
«معاون» را نيز در دست داشت. اصحاب معاون قوايى شبه نظامى يا شبيه به
شرطه بودند كه رئيس آنان را صاحبالمعونه مىخواندند و وي وظايفى چون حسبت
و نوعى قضا را نيز عهدهدار بود (ماوردي، 317- 318؛ نيز نك: ه د، احداث)؛ بدر تا
300 يا 301ق بر آن منصب بود و در آن تاريخ، حكومت و اعمال حرب و رياست
معاون فارس و كرمان را يافت (ابونعيم، 1/239؛ ابن اثير، همان، 8/12، 74؛
ابوعلى مسكويه، 5/26؛ همدانى، 228).
به گزارش ابن خلكان (6/432) در 296ق، بدر از كسانى بود كه همراه با امراي
ديگر از سوي خليفه مأمور جنگ با ليث بن على صفاري شد؛ اما به نظر مىرسد كه
صاحب تاريخ سيستان در ذكر اين واقعه (ص 288) ميان بدرالحمامى و بدر معتضدي
خلط كرده است. در 304ق كه كثير بن احمد بر اطراف سيستان مستولى شد،
بدرالحمامى كه عامل فارس بود، به دستور خليفه سپاهى به آنجا فرستاد و چون
اين سپاه شكست خورد، بدر به تن خويش رهسپار آنجا شد و كثير بن احمد به صلح
پيش آمد و به اطاعت گرويد (ابن اثير، همان، 8/104- 105). در همان سال ابوزيد
خالد بن محمد مادرايى، عامل خراج كرمان بر مقتدر شوريد و خواست تا فارس را
تسخير كند. بدر به جنگ او رفت و به قتلش رساند (همان، 8/106). بدر تا صفر يا
ربيعالاول 311 كه درگذشت، همچنان امارت فارس را داشت و چون درگذشت، در
شيراز به خاكش سپردند و سپس پيكرش را به بغداد برده، در آنجا دفن كردند
(همدانى، همانجا؛ ابن اثير، اللباب، 1/385).
گفتهاند كه بدر مردي نيك سيرت و دادگستر بود و دانشمندان را حمايت مىكرد.
او خود از بعضى از محدثان زمانش روايت كرده است (ابونعيم، همانجا؛ خطيب،
7/105). آثار عمرانى و نفقات بدر بر فقرا و محتاجان در حجاز و مصر زبانزد خلق
بود (مقريزي، 2/403). گويا در اصفهان گياهى براي دفع سم مار پيدا كرد كه پس
از او رايج شد (ابنرسته، 157) و به نام وي شهرت يافت.
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ همو، اللباب، بيروت، دارصادر؛ ابن تغري بردي،
النجوم؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن رسته، الاعلاق النفيسة، ليدن، 1891م؛ ابن
شداد، الاعلاق الخطيرة، به كوشش يحيى زكريا عباره، دمشق، 1991م؛ ابن كثير،
البداية و النهاية، به كوشش احمد ابوملحم و ديگران، بيروت، 1408ق/1988م؛
ابن منظور، مختصر تاريخ دمشق ابن عساكر، به كوشش مأمون صاغرجى، دمشق،
1984م؛ ابوعلى مسكويه، احمد، تجارب الامم، به كوشش آمدرز، قاهره، 1914م؛
ابونعيم اصفهانى، احمد، ذكر اخبار اصبهان، ليدن، 1931م؛ تاريخ سيستان، به
كوشش محمدتقى بهار، تهران، 1314ش؛ خطيب بغدادي، احمد، تاريخ بغداد، قاهره،
1349ق؛ صفدي، خليل، امراء دمشق فىالاسلام، به كوشش صلاحالدين منجد،
بيروت، 1983م؛ همو، الوافى بالوفيات، بهكوشش ژاكلين سوبله و على عماره،
ويسبادن، 1981م؛ طبري، تاريخ؛ عظيمى حلبى، محمد، تاريخ حلب، به كوشش
ابراهيم زعرور، دمشق، 1984م؛ كندي، محمد، الولاة و القضاة، به كوشش رُوِن
گست، بيروت، 1908م؛ گرديزي، عبدالحى، زينالاخبار، بهكوشش عبدالحى حبيبى،
تهران، 1363ش؛ ماوردي، على، الاحكام السلطانية، بيروت، 1405ق؛ مقريزي،
احمد، المقفى الكبير، به كوشش محمد يعلاوي، بيروت، 1991م؛ همدانى، محمد،
تكملة تاريخ الطبري، همراه ج 11 تاريخ طبري.
صادق سجادي