responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4574
بختياري‌
جلد: 11
     
شماره مقاله:4574




بَخْتياري‌، از گروههاي‌ ايلى‌ كوچنده‌ و لُر زبان‌ جنوب‌ غربى‌ ايران‌ كه‌ اكنون‌ بخش‌ بزرگى‌ از خانوارهاي‌ آن‌ در نقاط ييلاقى‌ و قشلاقى‌ يكجانشين‌ شده‌اند. براساس‌ آمار 1377ش‌ جمعيت‌ كوچندة ايل‌ 174 ،183 نفر برابر با 492 ،27خانوار بوده‌ است‌ ( سرشماري‌...، 15).
نام‌ و خاستگاه‌ بختياري‌: دربارة نام‌ و خاستگاه‌ بختياريها چند نظر وجود دارد، ولى‌ همة پژوهشگران‌ و مورخان‌ بختياريها را لُر (ه م‌) دانسته‌اند. براساس‌ روايات‌ افسانه‌اي‌، لرها (كُردان‌) را بازماندگان‌ جوانانى‌ تشكيل‌ مى‌دهند كه‌ به‌ ياري‌ جلاد ضحاك‌ از چنگ‌ او گريخته‌، به‌ كوهستانهاي‌ زردكوه‌ و كوه‌ رنگ‌ پناه‌ بردند و خود را لر يعنى‌ بيابانى‌ خواندند (خواندمير، 1/180؛ ظل‌ السلطان‌، 239-240) و چون‌ بخت‌ با آنها ياري‌ كرده‌، خود را «بخت‌ يار» ناميدند (نك: ويلسن‌، 245). برخى‌ براساس‌ مشخصات‌ جسمى‌ و روحى‌ و عادات‌، آنها را ايرانى‌ تبار مى‌دانند (سردار اسعد، 49- 50؛ نك: ميرزايى‌، 73).
هوسه‌ معتقد است‌ كه‌ بختياريها از طايفة «اوكسين‌» هستند كه‌ اسكندر در 330ق‌م‌ در خوزستان‌ (ايذه‌) با آنها جنگيده‌ است‌ (نك: افضل‌ الملك‌، 317؛ امان‌، 57). برخى‌ تاريخ‌ آنها را عقب‌تر برده‌، و گفته‌اند كه‌ چون‌ كيخسرو مى‌خواست‌ بر «آستياژ» پيشدادي‌ شاه‌ ماد، يعنى‌ عراق‌ عجم‌ و آذربايجان‌ بشورد، اين‌ طايفه‌ را از فارس‌ به‌ ماد آورد و گويا بعد از فتح‌ ماد آنها را در منطقة بالاي‌ اصفهان‌ و خوزستان‌ يورت‌ و مسكن‌ داد (افضل‌ الملك‌، 317- 318). طايفة «مارد»، از طايفة رشيد و جنگجوي‌ «سيت‌» يا «ساك‌» يا «تورانى‌» را نيز از اجداد بختياريها دانسته‌اند. اين‌ طايفه‌ در ساحل‌ درياي‌ خزر سكنى‌ داشته‌، و چادرنشين‌ بوده‌اند، و در بعضى‌ از مناطق‌ ديگر ايران‌، از جمله‌ در «آرمن‌» هم‌ مسكن‌ گزيده‌ بوده‌اند (همانجا).
بعضى‌ از مورخان‌ از روي‌ شباهت‌ لفظى‌ بختياري‌ با «باختري‌»، اين‌ طايفه‌ را از اعقاب‌ يونانيان‌ مى‌شمارند كه‌ در باختر (باكتريان‌) سلطنت‌ داشته‌اند و شباهت‌ تام‌ رقص‌ بختياري‌ با رقص‌ ملى‌ يونانيان‌ را دليلى‌ بر اين‌ انتساب‌ دانسته‌اند (نك: رشيد ياسمى‌، 8). بعضى‌ معتقدند كه‌ باختر تاريخى‌ همان‌ جايى‌ است‌ كه‌ اقوام‌ بختياري‌ از ديرباز در آن‌ ساكنند و نام‌ خود را از محل‌ سكونت‌ جغرافيايى‌ خود، باختر به‌ معناي‌ غرب‌، گرفته‌اند (پژمان‌ بختياري‌، 147- 148). بعضى‌ نيز نسبت‌ اين‌ ايل‌ را به‌ ملوك‌ آل‌ بويه‌ مى‌رسانند و سر سلسلة آنها را عزالدولة بختيار (مق 367ق‌) مى‌دانند، زيرا كه‌ قبل‌ از او نامى‌ در كتابهاي‌ تاريخى‌ از بختياري‌ به‌ چشم‌ نمى‌خورد. ممكن‌ است‌ در زمان‌ ملوك‌ آل‌ بويه‌ جماعتى‌ از اين‌ ايل‌ به‌
منطقه‌اي‌ كه‌ بختياري‌ ناميده‌ مى‌شود، آمده‌، و سكنى‌ گزيده‌، و به‌ نام‌ بختياري‌ معروف‌ شده‌ باشند (نك: اوژن‌ بختياري‌، 10؛ سردار اسعد، همانجا؛ كرزن‌، ، II/283 حاشية .(1 بختياريها خود معتقدند كه‌ نام‌ بختياري‌ مشتق‌ از كلمة بختياروند است‌. بختيار يكى‌ از بزرگان‌ لر بزرگ‌ بوده‌ كه‌ اولادش‌ گروه‌ متشكلى‌ به‌ نام‌ بختياروند پديد آوردند. اين‌ طايفه‌ ظاهراً همين‌ بهداروند (ه م‌) كنونى‌، و يكى‌ از طوايف‌ بزرگ‌ بختياري‌ فعلى‌ است‌ (مينورسكى‌، 37).
تا اوايل‌ سدة 9ق‌/15م‌ نيز نامى‌ از لر بختياري‌ در متون‌ تاريخى‌ و جغرافيايى‌ ديده‌ نمى‌شود. به‌ اعتقاد فيلد (ص‌ چون‌ نويسندگان‌ كهن‌ و حتى‌ ياقوت‌ (د 626ق‌/1228م‌) نامى‌ از بختياري‌ نبرده‌اند، آنها به‌ احتمال‌ قوي‌ بعدها و شايد در زمان‌ تيمور (د 808ق‌/1405م‌) در ايران‌ پيدا شده‌اند. معين‌الدين‌ نطنزي‌ در 816ق‌/1413م‌ از ظهور طوايف‌ بختياري‌ چون‌ آستركى‌، كوتوند، راكى‌، جانكى‌ و زلكى‌ در زمان‌ هزارسف‌ (د 548ق‌/1153م‌) سخن‌ مى‌گويد (ص‌ 40-41). و از اين‌ زمان‌ به‌ بعد نام‌ بختياري‌ در متون‌ مى‌آيد. بدليسى‌ (ص‌ 76) و اسكندربيك‌ (ص‌ 908، 1068) هر دو در سدة 11ق‌/17م‌ از لرهاي‌ بختياري‌ سخن‌ گفته‌اند.
قلمرو و سرزمين‌: قلمرو ايل‌ بختياري‌ با وسعت‌تقريبى‌ 500 ،7كم2 در ناحيه‌اي‌ بين‌ استانهاي‌ اصفهان‌ و خوزستان‌ واقع‌ شده‌، و از شمال‌ به‌ لرستان‌، از مشرق‌ به‌اصفهان‌ و چهارمحال‌، از جنوب‌ به‌قلمرو ايلات‌ لُر زبان‌ كهگيلويه‌ و بوير احمد و ايل‌ ترك‌ زبان‌ قشقايى‌، و از غرب‌ به‌ دشت‌ خوزستان‌ محدود است‌ (ديگار و كريمى‌، «سرزمين‌...»، 16-17). كوههاي‌مركزي‌ جبال‌ زاگرس‌ كه‌ از شمال‌ غربى‌ به‌جنوب‌ شرقى‌ امتداد دارد، از ميان‌ «خاك‌ بختياري‌» مى‌گذرد و آن‌ را به‌ دو بخش‌ كوهستانى‌ (در شرق‌) و جلگه‌اي‌ (در غرب‌) تقسيم‌ مى‌كند. بخش‌ كوهستانى‌ آن‌ «ييلاق‌»، و بخش‌ جلگه‌اي‌ آن‌ «گرمسير» (همان‌، 16) است‌ و در نواحى‌ مركزي‌ زاگرس‌ چراگاههاي‌ اين‌ ايل‌ قرار دارد (امان‌، 38).
سازمان‌ اجتماعى‌: سازمان‌ اجتماعى‌ ايل‌ بختياري‌ و مقررات‌ حاكم‌ بر آن‌ بر بنياد سلسله‌ مراتب‌ و نظام‌ منسجم‌ دودمانى‌ است‌. در زمان‌ شاه‌ طهماسب‌ (حك 930-984ق‌/1524-1576م‌) و در زمان‌ حكمرانى‌ جهانگيرخان‌ بختياري‌، به‌ سبب‌ ماليات‌بندي‌ بر مبناي‌ واحد ماديان‌، اين‌ ايل‌ به‌ دو بخش‌ هفت‌ لَنگ‌ و چهار لنگ‌ تقسيم‌ شد (بدليسى‌، 74؛ اوژن‌ بختياري‌، 27؛ كريمى‌، «دامداري‌...»، 43). بخش‌ هفت‌ لنگ‌ به‌ چند «باب‌» تقسيم‌ مى‌شود، ولى‌ چهارلنگ‌ چنين‌ تقسيماتى‌ ندارد.
در رأس‌ ايل‌، ايلخان‌ قرار داشت‌ كه‌ برقراري‌ نظم‌ و امنيت‌ و برقراري‌ نظام‌ تشكيلاتى‌ و اداري‌ سازگار با محيط جغرافيايى‌ را عهده‌دار بود. از 1332ش‌ عنوان‌ ايلخانى‌ با همة امتيازات‌ آن‌ از سوي‌ دولت‌ لغو شد (ديگار و كريمى‌، «عملكرد...»، 185). پس‌ از ايل‌، طايفه‌ها قرار دارند كه‌ گذشته‌ از اهميت‌ سياسى‌، نمايندة معيارهاي‌ اجتماعى‌ تشكيلات‌ عشايرند. كوچ‌نشينان‌ هر طايفه‌ داراي‌ چراگاههاي‌ تابستانى‌ و زمستانى‌ و مسير كوچ‌ مشتركى‌ هستند (امان‌، 86) و در صورت‌بروز كشمكشهاي‌ سخت‌واستثنائى‌ در ايل‌، طايفه‌ به‌ منزلة يك‌ گروه‌ واحد عمل‌ مى‌كند (ديگار، 29). قبل‌ از انقلاب‌ اسلامى‌، سرپرستى‌ هر طايفه‌ را 4 نفر از متنفذان‌ همان‌ طايفه‌، به‌ انتخاب‌ خانها، تحت‌ عنوان‌ «كلانتر» بر عهده‌ داشتند. پس‌ از حذف‌ خانها در 1332ش‌، حكم‌ كلانتري‌ از طرف‌ دولت‌ صادر مى‌شد. تا 1357ش‌ كلانتران‌ كه‌ سرپرستان‌ طايفه‌ها بودند به‌ جاي‌ ايلخانان‌ و خانها، ايل‌ را اداره‌ مى‌كردند (ديگار و كريمى‌، همانجا). از اين‌ تاريخ‌ به‌ بعد قدرت‌ كلانترها نيز از بين‌ رفت‌.
هر طايفه‌ تركيبى‌ است‌ از تيره‌هاي‌ مختلف‌. در مقولة سلسله‌ مراتب‌، هر گروه‌ كه‌ در اين‌ شكل‌بندي‌ به‌ ديگري‌ نزديك‌تر است‌، همكاري‌ مشترك‌ و دامداري‌ تؤم‌ دارد. مسئوليت‌ روابط عمومى‌ هر تيره‌ با كدخداست‌ (امان‌، همانجا). تيره‌ها نيز به‌ بخشهاي‌ ديگري‌ به‌ نام‌ «تَش‌» تقسيم‌ مى‌شوند. بختياريها به‌ گروهى‌ تش‌ مى‌گويند كه‌ از قوم‌ واحد باشند و در كوچ‌ با هم‌ همراهى‌ كنند. سرپرست‌ تش‌، ريش‌ سفيد يا شخص‌ مسن‌ مورد قبول‌ همه‌ است‌ (همانجا). هرتش‌ مركب‌ از چند «اولاد» است‌ و سرپرستى‌ آنها را فردي‌ مسن‌ به‌ عهده‌ دارد (همانجا؛ نيز نك: ديگار، 24؛ نيز
نك: نمودار). اولاد نام‌ نياي‌ گروه‌ را برخود دارد، ولى‌ از نظر نظام‌ سياسى‌، اقتصادي‌ و اجتماعى‌ داراي‌ كاركردي‌ نيست‌ (ديگار، 29). هر اولاد به‌ چندين‌ خانوار تقسيم‌ مى‌شود كه‌ آن‌ را «فاميل‌» مى‌گويند. واژة فاميل‌ از زمان‌ رواج‌ شناسنامه‌ دادن‌ در ميان‌ افراد عشاير ايران‌، در فرهنگ‌ و زبان‌ ايل‌ راه‌ يافته‌ است‌. قبلاً هر فرد را با نام‌ پدرش‌ مى‌شناختند. سرپرست‌ هر خانوار مرد خانواده‌ و يا به‌ مفهومى‌ ديگر
برافراشتن‌ سياه‌ چادر، عكس‌ از مؤلف‌
رئيس‌ خانوار است‌ (كريمى‌، «نگاهى‌...»، 37؛ ديگار، 27؛ نيز نك: نمودار).
تقسيمات‌ خانوار بيشتر از زمان‌ صفويه‌ رايج‌ شده‌، و اغلب‌ در شكل‌ بنديهاي‌ مالياتى‌ كاربرد داشته‌ است‌ (امان‌، 82). اختلافات‌ و منازعات‌ و قتلها در درون‌ اين‌ ساختار از طريق‌ حكميت‌ و كدخدامنشى‌ حل‌ و فصل‌ مى‌شده‌ است‌ (ديگار، 30).
سازمان‌ اجتماعى‌ و سياسى‌ ايل‌، با زيرمجموعة آن‌ در طول‌ تاريخ‌ به‌ قوت‌ خود باقى‌ مانده‌، ولى‌ در جايگاه‌ هر يك‌ از طايفه‌ها و تيظره‌ها و تشها و اولاد آنها از نظر سازمان‌ اجتماعى‌ و سياسى‌، و هم‌ از نظر موقعيت‌ جغرافيايى‌ در قلمرو خاك‌ بختياري‌، بارها تحت‌ تأثير عوامل‌ گوناگون‌ دستكاريهاي‌ فراوانى‌ شده‌ است‌ (همو، 28).
روشن‌ترين‌ و قابل‌ لمس‌ترين‌ سازمان‌ اجتماعى‌ در ايل‌ «مال‌» است‌. مال‌ معمولاً از تركيب‌ 2 تا 12 سياه‌ چادر به‌ وجود مى‌آيد كه‌ كوچك‌ترين‌ واحد اجتماعى‌ - اقتصادي‌ ايل‌ و يا يك‌ واحد گله‌داري‌ محسوب‌ مى‌شود. دامهاي‌ خانوارهاي‌ «مال‌» در يك‌ گله‌ جمع‌ مى‌شود و افراد اين‌ خانوارها علاوه‌ بر مناسبات‌ تعيين‌ شده‌ در امور دامداري‌، روابط دوستى‌ نزديك‌تري‌ دارند و علقة خويشاوندي‌ ميان‌ آنها هم‌ مناسبات‌ نزديك‌تر و محكم‌تري‌ به‌ وجود مى‌آورد. مال‌ به‌ نام‌ سرمال‌ آن‌ شناخته‌ مى‌شود (كريمى‌، همانجا).
گروه‌بندي‌: در ايل‌ بختياري‌ چند نوع‌ گروه‌بندي‌ وجود دارد كه‌ يكى‌ از آنها گروه‌بندي‌ قومى‌ است‌. لرهاي‌ بختياري‌ در اكثريت‌ مطلق‌ هستند و اقليتهاي‌ لر لك‌، عرب‌ (عرب‌ كَمَري‌) و ترك‌ (تركهاي‌ چهرازي‌) جذب‌ آنها شده‌اند (همو، سفر...، 163). گروه‌بندي‌ ديگر مبتنى‌ بر اقتدار سياسى‌ و اجتماعى‌ است‌. در هرم‌ سلسله‌ مراتب‌ بختياري‌، ايلخان‌ در رأس‌ هرم‌ ايل‌، و سپس‌ به‌ ترتيب‌ كلانتران‌ و كدخدايان‌ و ريش‌ سفيدان‌ قرار داشتند؛ كالبد اصلى‌ هرم‌ ايلى‌ را هم‌ تودة عظيم‌ مردم‌ ايلياتى‌ تشكيل‌ مى‌دادند (ديگار، 31؛ كريمى‌، همان‌، 275).
خانهاي‌ بختياري‌ همه‌ از يك‌ نسل‌، و داراي‌ قدرت‌ و ثروت‌ فراوان‌، و از همه‌ مهم‌تر داراي‌ دستگاهى‌ اداري‌ شامل‌ محافظان‌، سواران‌ مسلح‌، منشيان‌، مستوفيان‌، كارگزاران‌ و غيره‌ بودند كه‌ مورد تأييد حكومتهاي‌ مركزي‌ بود (ديگار، 32). خانها به‌ مردان‌ قشر لر (مردم‌ ايلياتى‌ ايل‌) دختر نمى‌دادند، ولى‌ با دختران‌ اين‌ قشر ازدواج‌ مى‌كردند.
گروه‌بندي‌ ديگر بر مبناي‌ شغل‌ است‌. لرهاي‌ كوچ‌نشين‌ بر اين‌ اساس‌ به‌ دو گروه‌ تقسيم‌ مى‌شوند: نخست‌، گروه‌ اكثريت‌ كه‌ فقط به‌ شغل‌ دامداري‌ و در كنار آن‌ به‌ كارهاي‌ زراعى‌ مى‌پردازند؛ دوم‌، كوچ‌نشينانى‌ كه‌ دامدار نيستند و اشتغالات‌ ديگري‌ دارند. اينها چند دسته‌اند:
1. توشمالها (نوازندگان‌ ايل‌)، كه‌ بختياري‌ هستند و هميشه‌ با ايل‌ كوچ‌ مى‌كنند و در مجالس‌ شادي‌ و عزاي‌ آنها ساز مى‌نوازند. زنان‌ توشمالها نقشى‌ در نوازندگى‌ ندارند. ازدواج‌ در ميان‌ آنها درون‌گروهى‌ است‌و لرهاي‌بختياري‌ با آنهاوصلت‌ نمى‌كنند.جد اين‌ توشمالها كَرْناكِش‌
ساخت‌ ابزارهاي‌ فلزي‌، عكس‌ از مؤلف‌
بابااحمد بوده‌ است‌ و آنها خود را از طايفه‌ بامدي‌ (نك: ه د، بابا احمدي‌) مى‌دانند، ولى‌ سرجمع‌ طايفة هموله‌ هستند (كريمى‌، همان‌، 273).
2. غربتها، يا غربتيها (كوليهاي‌ ايل‌)، كه‌ بختياري‌ نيستند و كارشان‌ آهنگري‌، سبدبافى‌ و جز آنهاست‌. بختياريها به‌ آنها دختر نمى‌دهند و از آنها دختر نمى‌گيرند. ازدواج‌ آنها نيز درون‌گروهى‌ است‌. هميشه‌ با ايل‌ كوچ‌ مى‌كنند و در حاشية شهركهاي‌ واقع‌ در ييلاق‌ و گرمسير چادر مى‌زنند و براي‌ ايلياتيها ابزار و وسايل‌ كار و اسباب‌ خانه‌ مى‌سازند (همان‌، 57 - 58).
3. تخت‌كِشْها، كه‌ براي‌ گيوه‌ تَخت‌ درست‌ مى‌كنند. آنها سرجمع‌ طايفة بابادي‌ هستند، ولى‌ در همه‌ جا پراكنده‌اند. ازدواج‌ در اين‌ دسته‌ نيز درون‌ گروهى‌ است‌ (همان‌، 273).
4. كلاه‌ مالها و نمد مالها، كه‌ لُر هستند، ولى‌ با ايل‌ كوچ‌ نمى‌كنند (همو، «نگاهى‌»، 35-36).
5. گروه‌ عرب‌ كَمَري‌، كه‌ دو زبانه‌اند (عربى‌ و لري‌) و زنانشان‌ جامة عربى‌، و مردانشان‌ جامة بختياري‌ مى‌پوشند. با اينكه‌ عرب‌ كمريها براي‌ خود سازمان‌ طايفگى‌ مستقل‌ دارند و به‌ دو طايفة «عرب‌ كنگرپز» و «عرب‌ على‌ بَك‌» تقسيم‌ مى‌شوند، ولى‌ در درون‌ سازمان‌ اداري‌ ايل‌ بختياري‌ قرار مى‌گيرند. خانواده‌هاي‌ اين‌ دو طايفه‌ در 3 بخش‌ دوركى‌، بابادي‌ و بهداروند قرار گرفته‌اند و از كلانتران‌ اين‌ طوايف‌ فرمان‌ مى‌برند. مناسبات‌ ميان‌ عرب‌ كمري‌ و بختياري‌ بين‌ دو تعريف‌ «تابعيت‌» و «اتحاد» در نوسان‌ است‌. عربهاي‌ كمري‌ تحت‌ الحماية بختياريها هستند و از آنها متابعت‌ مى‌كنند و با آنها پيوند سببى‌ نيز برقرار كرده‌اند، از اين‌رو، مظاهر اتحاد نيز در ميان‌ آنها مشهود است‌ (ديگار و كريمى‌، «بررسى‌...»، 119). طايفة عرب‌ كمري‌ چهار لنگها در اطراف‌ ايذه‌ مى‌نشينند (كريمى‌، سفر، 163).
6. سادات‌. هر طايفه‌اي‌ از بختياري‌ تيره‌اي‌ به‌ نام‌ سادات‌ دارد. سادات‌ شاه‌ِ خراسان‌ در
طايفة بابادي‌، سادات‌ شاهزاده‌ عبدالله‌ در طايفة محمود صالح‌ چهارلنگ‌ ميانكوه‌، سادات‌ بووِيْر در هفت‌ لنگ‌ ميانكوه‌، سادات‌ سلطان‌ ابراهيم‌ چهار لنگ‌ در ميانكوه‌ نزديك‌ ايذه‌، سادات‌ سيداحمد كبير در هفت‌ لنگ‌ ميانكوه‌ نزديك‌ ايذه‌، و سادات‌ سيدعيسى‌ (سعيد) در چهار لنگ‌ فريدن‌ و بُربُرود. سادات‌ گله‌دار و زارعند و مورداحترام‌ ايل‌ قرار دارند (همانجا).
نظام‌ سياسى‌ و توزيع‌ قدرت‌: نظام‌ جديد سياسى‌ و توزيع‌ قدرت‌ در سازمان‌ حكومتى‌ ايل‌ بختياري‌، تقريباً از 1080ق‌/1669م‌ به‌ بعد و با سلطة تدريجى‌ هفت‌ لنگها بر تمام‌ ايل‌ شكل‌ مى‌گيرد. خانهاي‌ هفت‌ لنگ‌ اولاد فردي‌ به‌ نام‌ حيدر (حيدركور) هستند. او كه‌ رئيس‌ ايل‌ پاپى‌ لرستان‌ بود، در 1215ق‌/1800م‌ به‌ عللى‌ از آنجا گريخت‌ و به‌ خانة كلانتر طايفة زراسوند از دوركى‌ هفت‌ لنگ‌ بختياري‌ آمد و بعد از مدتى‌ با دختر او ازدواج‌ كرد. غالب‌ْ آقا، پسر حيدر بعدها به‌ رياست‌ طايفة زراسوند انتخاب‌ شد. نسل‌ خانهاي‌ اخير بخش‌ هفت‌ لنگ‌ بختياري‌ به‌ او مى‌رسد (سردار اسعد، 155 بب).
براي‌ حفظ تعادل‌ كمى‌ و كيفى‌ قدرت‌ طوايف‌، و توزيع‌ يا تمركز آن‌ در ايل‌ بختياري‌، 4 نظام‌ مهم‌ نقش‌آفرين‌ بوده‌اند و آثار آنها هنوز هم‌ باقى‌ است‌. عملكرد اين‌ نظامها توانسته‌ است‌ نام‌ و موجوديت‌ همة طايفه‌ها را به‌رغم‌ جنگهاي‌ داخلى‌ در ايل‌ بختياري‌ و شكستها و از دست‌ دادن‌ سرزمين‌ و مراتع‌ و يا رانده‌ شدن‌ به‌ كناره‌هاي‌ «خاك‌ بختياري‌»، حفظ كند. اين‌ نظامها عبارتند از:
1. نظام‌ خويشاوندي‌. خويشاوندان‌ در موارد جنگ‌ و ستيز به‌ ياري‌ يكديگر مى‌روند (ديگار و كريمى‌، «عملكرد»، 220).
2. پيمان‌ «خين‌ چويى‌» يا «خينه‌چويى‌» (= خون‌ چوبى‌، اصطلاحى‌ كه‌ براي‌ پيمان‌ پايدار به‌ كار مى‌رود)، كه‌ ميان‌ دو نفر يا دو گروه‌ و بيشتر بسته‌ مى‌شود ، تا هميشه‌ در شرايط جنگ‌ و ستيز پشتيبان‌
تجمع‌ يك‌ خانوار گسترده‌ در بهون‌ (سياه‌ چادر)، عكس‌ از مؤلف‌

هم‌ باشند. اين‌ پيمان‌ بيشتر تابع‌ نظام‌ خويشاوندي‌ است‌ (همان‌، 220- 224). در ايل‌ بختياري‌ همه‌ خين‌چوهاي‌ (هم‌ پيمانها) يكديگر را مى‌شناسند و در مواقع‌ لزوم‌ به‌ ياري‌ هم‌ برمى‌خيزند (همان‌، 221- 222).
3. قانون‌ كمك‌ به‌ كم‌ زور. درصورت‌ بروز جنگ‌ بين‌ دو گروه‌، اگر گروه‌ سومى‌ به‌ كمك‌ يكى‌ از اين‌ دو گروه‌ بيايد، گروه‌ چهارم‌ بايد بدون‌ توجه‌ به‌ علل‌ و ريشه‌هاي‌ اين‌ نزاع‌، به‌ پشتيبانى‌ از گروه‌ كم‌ زور وارد جنگ‌ شود. با اينكه‌ اين‌ قانون‌ با نظام‌بخش‌بندي‌ ايل‌ چندان‌ انطباقى‌ ندارد، ولى‌ ساختار ايلى‌ ايجاب‌ مى‌كند كه‌ قانون‌ كمك‌ به‌ كم‌ زور بر نظام‌ خويشاوندي‌ و نظام‌ خين‌چويى‌ برتري‌ داشته‌ باشد (همان‌، 224- 225).
4. نظام‌ بستگانى‌ (وابستة يكى‌ از خانهاي‌ بودن‌). در 1297ق‌/ 1862م‌ ناصرالدين‌ شاه‌ قاجار به‌ علت‌ نگرانى‌ از قدرت‌ حسينقلى‌خان‌ ايلخانى‌، برادر او، اماقلى‌خان‌ را با عنوان‌ حاجى‌ ايلخانى‌ جانشين‌ او كرد. او نيز براي‌ دستيابى‌ به‌ قدرت‌، در هر طايفه‌ و تيره‌اي‌ به‌ تعداد كلانتران‌ و كدخدايان‌ برادرش‌ براي‌ خود كلانتر و كدخدا انتخاب‌، و ابواب‌ جمعى‌ آنها را از بين‌ همان‌ طوايف‌ و تيره‌ها تعيين‌ كرد. اين‌ كار رقابتى‌ شديد بين‌ دو شاخة خويشاوندي‌ خانهاي‌ بزرگ‌ به‌ وجود آورد. از آن‌ پس‌، فرزندان‌ آنها نيز براي‌ هر طايفه‌ 4 كلانتر تعيين‌ مى‌كردند كه‌ دو كلانتر با ايلخانى‌ و دو كلانتر ديگر با حاجى‌ ايلخانى‌ مربوط بودند. عضويت‌ در شاخه‌هاي‌ ايلخانى‌ و حاجى‌ ايلخانى‌ حالت‌ موروثى‌ داشت‌ و غيرقابل‌ تغيير بود. معمولاً پسر بزرگ‌تر رئيس‌ شاخة مثلاً حاجى‌ ايلخانى‌ در همان‌ شاخة پدر باقى‌ مى‌ماند و پسر كوچك‌تر بايد جزو شاخة مخالف‌، يعنى‌ ايلخانى‌ شود. به‌ اين‌ ترتيب‌ ايل‌ بزرگ‌ بختياري‌ به‌ دو دستة رقيب‌ «ايلخانى‌» و «حاجى‌ ايلخانى‌» تحت‌ عنوان‌ «بسته‌» تقسيم‌ مى‌شد. از اين‌رو، هر فرد بختياري‌ مى‌دانست‌ كه‌ ايلخانى‌ است‌، يا حاجى‌ ايلخانى‌ (همان‌، 228-229). اين‌ نظام‌ پس‌ از 1357ش‌ از ميان‌ رفت‌ و فقط نامى‌ از آنها باقى‌ ماند.
نظام‌ مالكيت‌ ارضى‌: مالكيت‌ زمينهاي‌ قبيله‌اي‌ در زمان‌ مغول‌ به‌ صورت‌ اينجو يا اقطاع‌ بوده‌ است‌ (پتروشفسكى‌، 2/14 بب، نيز 45 بب). ويژگى‌ اين‌ اراضى‌، مستور بودن‌ جنبة فئودالى‌ مالكيت‌ آنها در زير پردة رسوم‌ پدرشاهى‌ و جماعتى‌ بود. يعنى‌ مالكيت‌ اراضى‌ و مراتع‌ عملاً در اختيار رئيس‌ ايل‌، ولى‌ از نظر حقوقى‌ علفخوار مشترك‌ ايل‌ يا شاخه‌اي‌ از آن‌ به‌ حساب‌ مى‌آمد (همو، 2/76) و رئيس‌ ايل‌ حق‌ فروش‌ يا انتقال‌ اين‌ اراضى‌ را به‌ غير نداشت‌ (همو، 2/77). خانهاي‌ بختياري‌ در خاك‌ بختياري‌ صاحب‌ زمين‌ زراعى‌ نبودند و زمينهاي‌ ملكى‌ آنها در خارج‌ از آن‌ قرار داشت‌ و زارعان‌ِ لُري‌ كه‌ بر روي‌ زمينهاي‌ آنها كار مى‌كردند، يكجانشين‌ بودند و رعيت‌ ناميده‌ مى‌شدند (يادداشتهاي‌ مؤلف‌).
براساس‌ بنچاقهاي‌ موجود در ميان‌ بختياريها، سهم‌ زمين‌ هر كس‌ در چهار چوب‌ واحدهاي‌ كوچك‌تر ايل‌ تا بزرگ‌تر شناخته‌ مى‌شود (كريمى‌، «نظام‌...»، 70). هر طايفه‌ و تيره‌ و اولاد ايل‌ بختياري‌ به‌ طور دسته‌ جمعى‌ و سنتى‌ از حق‌ موروثى‌ آب‌ و علف‌ برخوردارند و تعلق‌ ملكى‌ هر فرد از زمان‌ تولد مشخص‌ مى‌شود (نك: امان‌، 113). اين‌ افراد بدون‌ موافقت‌ همسايگان‌ و هم‌ گروههاي‌ ايلى‌، حق‌ فروش‌ يا واگذاري‌ زمينهاي‌ خود را به‌ غير ندارند و زمين‌ بدون‌ اجازة اعضاي‌ گروه‌ از تصرف‌ گروه‌ خارج‌ نمى‌شود. طبق‌ مقررات‌ سنتى‌ جاري‌ در ايل‌، حداكثر زمان‌ توقف‌ عادي‌ گروههاي‌ كوچنده‌ در مراتع‌ منزلگاههاي‌ مسير كوچ‌، يك‌ شبانه‌روز است‌ و فقط حوادث‌ غيرمترقبه‌ ممكن‌ است‌ اين‌ زمان‌ را به‌ يك‌ هفته‌ برساند (كريمى‌، «دامداري‌»، 42-43). هر تيره‌ و طايفه‌ براي‌ زراعت‌ در زمين‌ ديگران‌ يا ساخت‌ و ساز در آن‌، نظام‌ و مقررات‌ درون‌ گروهى‌ خاصى‌ دارد؛ مثلاً باباديها زمين‌ را بلاعوض‌ براي‌ كشت‌ به‌ كس‌ ديگري‌ قرض‌ مى‌دهند، يا بامَدي‌ها در ازاي‌ هر «مَن‌» زمين‌ بذرافكن‌، وجهى‌ دريافت‌ مى‌كنند. براي‌ ساختن‌ خانه‌ در زمين‌ ديگري‌ تنها قول‌ شخص‌ و وعدة ياوري‌ دادن‌ به‌ صاحب‌ زمين‌ كفايت‌ مى‌كند (همو، «نظام‌»، 70، 72).
ازدواج‌ و ارث‌: ازدواج‌ بختياريها درون‌ گروهى‌ است‌. زنى‌ كه‌ با غيربختياري‌ ازدواج‌ كند، كودك‌ او بختياري‌ محسوب‌ نمى‌شود (همان‌، 77). مرد بختياري‌ نمى‌تواند در چهارچوب‌ نظام‌ اقتصاد سنتى‌ كوچندگى‌ و تقسيم‌ كار جنسى‌، بدون‌ وجود زن‌ به‌ حيات‌ اقتصادي‌ خود ادامه‌ دهد. قوانين‌ مذهبى‌ و سنن‌ ايلى‌ نيز مانع‌ حضور زن‌ نامحرم‌ در كانون‌ خانواده‌ است‌. از اين‌رو بهره‌گيري‌ از نيروي‌ كار زنان‌ در امور دامداري‌ از علل‌ تعدد زوجات‌ است‌. جانشين‌ خان‌ يا كلانتر مى‌بايست‌ از طرف‌ مادر نيز خان‌زاده‌ باشد، از اين‌رو، خانها براي‌ داشتن‌ جانشين‌ مناسب‌، با دختران‌ يكى‌ از همين‌ بزرگان‌ ايل‌ كه‌ به‌ آنها «بى‌ بى‌» مى‌گويند، ازدواج‌ مى‌كردند. پسري‌ كه‌ از بى‌بى‌ زاده‌ مى‌شد، استحقاق‌ خان‌ شدن‌ يا كلانتر شدن‌ را داشت‌، ولى‌ پسري‌ كه‌ از يك‌ زن‌ معمولى‌ لُر به‌ دنيا مى‌آمد، چنين‌ حقى‌ نداشت‌ (همانجا).
تقسيم‌ ثروت‌ و سرماية سرپرست‌ خانواده‌ پس‌ از فوت‌ چنين‌ بود: يك‌ هشتم‌ كل‌ دارايى‌ منهاي‌ اموال‌ غيرمنقول‌ بين‌ همسران‌ او، و بقية دارايى‌ اعم‌ از منقول‌ و غيرمنقول‌ بين‌ پسران‌ تقسيم‌ مى‌شد. اگر سرپرست‌ خانواده‌ فقط دختر داشت‌، برادران‌ او املاك‌ و دارايى‌ برادر را تصاحب‌ مى‌كردند و مسئوليت‌ شوهر دادن‌ دخترهاي‌ او را برعهده‌ مى‌گرفتند. چون‌ در ايل‌ بختياري‌ نظام‌ «شوهر مكانى‌» بر مناسبات‌ همسر گزينى‌ حاكم‌ است‌ و دختر پس‌ از ازدواج‌ از گروه‌ خود خارج‌ و وارد گروه‌ شوهر مى‌شود، از اين‌رو، نمى‌تواند از اموال‌ غيرمنقول‌ او ارث‌ ببرد (همانجا). پسرخواندگى‌ در ايل‌ معمول‌ است‌ و در درون‌ گروه‌ِ خويشاوند نسبى‌ صورت‌ مى‌گيرد. بنابر سنت‌ ايلى‌، مرد بى‌فرزند يكى‌ از برادرزاده‌هاي‌ خود را به‌ فرزند خواندگى‌ مى‌پذيرد. پسر خوانده‌ از ارث‌ پدر واقعى‌ خود محروم‌ مى‌شود و از پدرخوانده‌ يا عموي‌ خود ارث‌ مى‌برد (كريمى‌، سفر، 264).
ساختار اقتصادي‌: دامداري‌ سنتى‌ با دامهاي‌ كوچك‌، فعاليت‌ اقتصادي‌ و توليدي‌ مهم‌ ايل‌ را شكل‌ مى‌دهد. بختياريهاي‌ كوچ‌نشين‌ دامهاي‌ گوشتى‌ و شيرده‌ از نوع‌ دامهاي‌ كوچك‌ (گوسفند از نژاد لري‌ و بز) در گله‌هاي‌ بزرگ‌، و گاو (معدودي‌ براي‌ مصارف‌ خانوار) پرورش‌ مى‌دهند. در ايل‌ بختياري‌ فقط «عرب‌ كمري‌»ها گاوميش‌ پرورش‌ مى‌دهند و محصول‌ آن‌ را با مالك‌ دام‌ تقسيم‌ مى‌كنند (همان‌، 63 -64). از سدة 7ق‌ به‌ بعد، اقتصاد ايل‌ بختياري‌ مبتنى‌ بر پرورش‌ و تعليف‌ دامهاي‌ كوچك‌ بوده‌، و در اين‌ زمينه‌، «كوچ‌» بهترين‌ و اقتصادي‌ترين‌ «فن‌» براي‌ تعليف‌ دام‌ و بهره‌برداري‌ از مراتع‌ طبيعى‌ ارتفاعات‌ در طول‌ سال‌ به‌ شمار مى‌رفته‌ است‌.
اتابك‌ شمس‌الدين‌ الب‌ ارغون‌ (د 669ق‌/1271م‌) اولين‌ حاكمى‌ بود كه‌ به‌ رسم‌ مغولها قاعدة ييلاق‌ و قشلاق‌ را پيش‌ گرفت‌ و زمستان‌ را در ايذه‌ (ايذج‌) و شوش‌، و تابستان‌ را در زردكوه‌ مى‌گذراند (معين‌الدين‌، 44). از اين‌رو، ايل‌ بختياري‌ ارتفاعات‌ غرب‌ اصفهان‌ را كه‌ بلندترين‌ قلة آن‌ در زردكوه‌ 549 ،4 متر است‌، به‌ عنوان‌ سرزمين‌ ييلاقى‌ و تعليف‌ تابستانى‌ دامها، و دامنه‌هاي‌ شرقى‌ سلسله‌ جبال‌ زاگرس‌ را كه‌ تا قسمتى‌ از دشت‌ خوزستان‌ ادامه‌ مى‌يابد، به‌ عنوان‌ سرزمين‌ گرمسيري‌ براي‌ تعليف‌ زمستانى‌ دامهاي‌ ايل‌ قرار داده‌ است‌ (ديگار و ديگران‌، 198). ايل‌ بختياري‌ از آن‌ زمان‌ تاكنون‌ داراي‌ دو كوچ‌ بزرگ‌ در دو فصل‌ بهار و پاييز از گرمسير به‌ قشلاق‌ و بالعكس‌ است‌. طول‌ مسافت‌ اين‌ كوچها بر حسب‌ طايفه‌ و گروههاي‌ مختلف‌ ايل‌، متفاوت‌، و براي‌ بعضى‌ از طوايف‌ به‌ 300 كم مى‌رسد (ديگار و كريمى‌، «مال‌...»، 301 بب؛ نيز نك: نقشه‌ و محل‌ ييلاقى‌ و گرمسيري‌ طوايف‌). كوچ‌ طوايف‌ بختياري‌ زمان‌بندي‌ معينى‌ دارد. ايل‌ْ راه‌ هر يك‌ از طوايف‌ و گروههاي‌ ايل‌ نيز تا حدي‌ ثابت‌ و معين‌ است‌. هر يك‌ از اين‌ گروهها نيز در ييلاق‌ و گرمسير جاي‌ معينى‌ دارند كه‌ طبق‌ قواعد و سنن‌ ايلى‌ متعلق‌ به‌ خود آنهاست‌ و هميشه‌ چادرهاي‌ خود را در آنجا برپا مى‌كنند و دامهاي‌ خود را در مراتع‌ آن‌ مى‌چرانند (ديگار و كريمى‌، همانجا؛ نيز نك: نقشه‌ و نمودار و جدول‌).
محصولات‌ لبنى‌ ايل‌ بيشتر مصرف‌ درون‌ ايلى‌ دارد، در حالى‌ كه‌ گوشت‌ و پشم‌ و پوست‌ و رودة دامها، بيشتر در بيرون‌ از ايل‌ به‌ فروش‌ مى‌رسد. از پوست‌ ميش‌ و بره‌ كه‌ نازك‌تر است‌، براي‌ مشك‌ دوغ‌زنى‌، و از پوست‌ بز كه‌ ضخيم‌تر است‌، براي‌ مشك‌ آب‌ و ساختن‌ انبانها (ديگار، 146-147)؛ از پشم‌ گوسفند براي‌ بافتن‌ قاليچه‌، خُرجين‌، انواع‌ «وِريس‌» (بند براي‌ باربندي‌ و غيره‌)، طناب‌، گليم‌، انواع‌ جُل‌ و انواع‌ نمكدان‌ (نوعى‌ بافت‌ كيسه‌ مانند)؛ و از موي‌ بز براي‌ بافتن‌ سياه‌ چادر و برخى‌ از طنابهاي‌ مويين‌ استفاده‌ مى‌كنند (همو، 45-107).
در اين‌ نظام‌ اقتصادي‌، مهم‌ترين‌ نقش‌ مولّده‌ را چوپان‌ به‌ عهده‌ دارد كه‌ از كودكى‌ به‌ اين‌ كار مى‌پردازد و تبحر و تجربة ويژه‌اي‌ مى‌اندوزد. مهم‌ترين‌ وظايف‌ او عبارت‌ است‌ از چراندن‌ و مواظبت‌ هميشگى‌ از دامها، نگهداشتن‌ دامهاي‌ ماده‌ به‌ هنگام‌ شيردوشى‌، شستن‌ گوسفندان‌ قبل‌ از پشم‌ چينى‌، «فِيَه‌ كردن‌» بره‌هاي‌ نوزاد (خوراندن‌ اولين‌ شير ميش‌ به‌ آنها) بلافاصله‌ بعد از زايمان‌. قرارداد ميان‌ چوپان‌ و صاحب‌ گله‌ معمولاً يك‌ ساله‌ است‌. چوپان‌ به‌ عنوان‌ دستمزد، خرج‌ خوراك‌ و پوشاك‌ خود و نيز از هر 10 ميش‌ يك‌ برة نر، از هر 10 بز يك‌ بزغالة نر، از پشم‌ هر 10 ميش‌ پشم‌ يك‌ ميش‌، و همة اينها را به‌ انتخاب‌ خود از صاحب‌ گله‌ دريافت‌ مى‌كرد (كريمى‌، «دامداري‌»، 50 -51، سفر، 29).
كشت‌ غلات‌ در ميان‌ بختياريها شغل‌ جنبى‌ افراد ايل‌ است‌ و بيشتر به‌ صورت‌ ديم‌ در گرمسير و ييلاق‌ صورت‌ مى‌گيرد. غلات‌ به‌ دست‌ آمده‌ از اين‌ راه‌، در كنار بهره‌گيري‌ از منابع‌ زراعى‌ يكجانشينان‌ تا اندازه‌اي‌ پاسخگوي‌ نياز درونى‌ ايل‌ است‌ (كريمى‌، همان‌، 202-204). بختياريهاي‌ يكجانشين‌، باغداري‌ و صيفى‌كاري‌ نيز مى‌كنند (همان‌، 117). شكار جانوران‌ گياهخوار و پرندگان‌ دانه‌ برچين‌ به‌ روش‌ بومى‌ و با دامهاي‌ سنتى‌ براي‌ مصرف‌ درون‌ ايلى‌ است‌ (ديگار، 123-132).
زنان‌ ايل‌ در طول‌ سال‌، افزون‌ بر فعاليتهاي‌ ديگر، غالباً به‌ گردآوري‌ سبزيهاي‌ كوهى‌ و ميوه‌ها و دانه‌هاي‌ گياهان‌ وحشى‌ براي‌ مصارف‌ خوراكى‌، رنگرزي‌ و دارويى‌ مى‌پردازند (كريمى‌، همان‌، 216-217). از ميوة درخت‌ بلوط پس‌ از انجام‌ دادن‌ برخى‌ عمليات‌ روي‌ آن‌، خميري‌ تهيه‌ مى‌شود كه‌ از آن‌ نوعى‌ نان‌ به‌ نام‌ «كَلپَتير» مى‌پزند (همان‌، 64 - 65). از محصول‌ درخت‌ گينه‌، گَرد سفيدي‌ به‌ نام‌ گز، و صمغى‌ به‌ نام‌ «زيدي‌»، و كتيرا براي‌ فروش‌ به‌ بيرون‌ از ايل‌ مى‌گيرند (ديگار، همان‌، 133-140؛ كريمى‌، همان‌، 217).
مسكن‌: بختياريها براي‌ تعليف‌ دام‌ در مراتع‌، مرتباً جا به‌ جا مى‌شوند؛ از اين‌رو، نياز به‌ مسكن‌ سبك‌ و متحرك‌ دارند. مسكن‌ عمدة آنها «بهون‌» (سياه‌ چادر بافته‌ شده‌ از موي‌ سياه‌ بز) است‌ (كريمى‌، «نگاهى‌»، 37). آنها مسكن‌ ثابت‌ نيز دارند كه‌ بيشتر در گرمسير ساخته‌ شده‌ است‌. انواع‌ مسكنها عبارتند از: «كَپِر»، كنده‌ شده‌ در دل‌ زمين‌ كه‌ سقف‌ آن‌ را با چوب‌ يا نى‌ مى‌پوشانند؛ «لير» يا خانه‌هاي‌ برپا شده‌ از سنگ‌ نتراشيده‌ كه‌ به‌ صورت‌ خشكه‌ چين‌ و يا با ملات‌ گل‌ مى‌سازند؛ و «تو» خانه‌هاي‌ خشت‌ و گلى‌ است‌. بختياريهايى‌ كه‌ توان‌ خريد تير و چوب‌ براي‌ پوشش‌ سقف‌ دارند، خانه‌اي‌ در سردسير يا گرمسير و يا در هر دو براي‌ خود مى‌سازند. امروزه‌ روند اين‌ ساخت‌ و سازها به‌ موازات‌ گرايش‌ به‌ يكجانشينى‌ ايل‌، با سرعت‌ بى‌سابقه‌اي‌ رو به‌ فزونى‌ است‌ (ديگار، 189-204).
خوراك‌: بختياريها خوراك‌ خود را با شيوه‌هاي‌ سنتى‌ تهيه‌ و نگاهداري‌ مى‌كنند. در طول‌ كوچ‌ پاييزه‌ خوراك‌ آنها بيشتر نان‌ و پياز، نان‌ و آب‌ كشك‌، و نان‌ و آب‌ ترشى‌ (كريمى‌، سفر، 64)، و در كوچ‌ بهاره‌ به‌ علت‌ زاييدن‌ ميشها، مواد لبنى‌ است‌. صبحانة آنها معمولاً نان‌ و ماست‌ است‌ (همو، «دامداري‌»، 49-50). بختياريها خوراكهاي‌ گوشتى‌ كمتر مى‌خورند و فقط در مواقع‌ اتفاقى‌ يا مناسبتهايى‌ چون‌ عروسى‌ و عزا و مهمانى‌ گوشت‌ مصرف‌ مى‌كنند. از گوشت‌ حيوانات‌ اهلى‌ براي‌ خورشها و كباب‌ استفاده‌ مى‌كنند. كشتن‌ ماكيان‌ براي‌ پذيرايى‌ از مهمان‌ با صرفه‌تر از كشتن‌ يك‌ دام‌ است‌، به‌ همين‌ دليل‌ بيشتر چادرها دست‌ كم‌ 4 يا 5 مرغ‌ و خروس‌ دارند. از گوشت‌ حيوانات‌ گياهخوار وحشى‌ يا پرندگان‌ دانه‌ برچين‌ وحشى‌ كه‌ شكار مى‌شوند، فقط براي‌ كباب‌ استفاده‌ مى‌كنند (ديگار، 240).
پوشاك‌: پوشاك‌ مردانه‌ كلاه‌ نمدي‌ سياه‌ از كُرك‌ بز، «تُمبون‌» (شلوار) سياه‌ رنگ‌ با پاچه‌هاي‌ بسيار گشاد از جنس‌ دبيت‌، پيراهن‌ و «چوقا» است‌. چوقا بالاپوشى‌ راسته‌ و بى‌آستين‌ است‌ كه‌ قد آن‌ تا سر زانو مى‌رسد و سرتاسر جلو آن‌ باز است‌ و زنان‌ آن‌ را روي‌ دستگاههاي‌ افقى‌ مى‌بافند. بختياريها قبلاً قبا مى‌پوشيدند كه‌ در زمان‌ رضاشاه‌ كنار گذاشته‌ شد (همو، 246-249). آنها همچنين‌ شالى‌ از جنس‌ پارچه‌ به‌كمر مى‌بندند و گيوة مَلِكى‌ به‌ پا مى‌كنند (همو، 254).
لچك‌، «مِى‌ نا» (توري‌ سر)، «كولوت‌» (دستمال‌ تيره‌ رنگ‌ مخصوص‌ پيشانى‌)، پيراهن‌، شولار (دامنهاي‌ بسيار پُرچين‌) و گيوه‌ از جمله‌ لباسهاي‌ سنتى‌ زنان‌ است‌. زنان‌ جوان‌ به‌ رنگهاي‌ شاد گرايش‌ دارند و زنهاي‌ مسن‌ فقط رنگ‌ سياه‌ مى‌پوشند (همو، 257- 262؛ نيز نك: كريمى‌، همان‌، 39).
صنايع‌ دستى‌: در بين‌ اعضاي‌ ايل‌ پرداختن‌ به‌ صنايع‌ دستى‌ (بجز بافندگى‌) معمول‌ نيست‌ و اين‌ كار اختصاص‌ به‌ غربتيها (كوليها) دارد (ديگار، 43-44). زن‌ بختياري‌ اوقات‌ فراغت‌ خود را به‌ ريسندگى‌ و بافندگى‌ مى‌گذراند. ايلياتى‌ به‌ دليل‌ كوچ‌ در كوهستان‌، احتياج‌ به‌ وسايل‌ نرم‌ و سبك‌ و انعطاف‌پذير دارد كه‌ همة اينها را زنان‌ بختياري‌ تهيه‌ مى‌كنند.
مقابل‌ هر چادر بختياري‌ معمولاً يك‌ دار بافندگى‌ از نوع‌ خوابيده‌ برپاست‌. مواد اولية بافته‌ها از دامهاي‌ ايل‌ به‌ دست‌ مى‌آيد و محصولات‌ به‌ دست‌ آمده‌ بيشتر براي‌ مصارف‌ درون‌ ايلى‌ است‌. هر طايفه‌ و تيره‌اي‌ در نوعى‌ از بافندگى‌ شهرت‌ دارد. مثلاً چوقابافى‌ «كيارثى‌» (كيان‌ ارثى‌) يا «كيومرثى‌» چهارلنگ‌ مشهور است‌. بهترين‌ «لِى‌» (بافته‌اي‌ گليم‌ بافت‌ براي‌ انداختن‌ روي‌ اثاثية درون‌ چادر) را طايفة بامدي‌ مى‌بافد. «هورژين‌» (خرجين‌)هاي‌ بافته‌ شده‌ در طايفة گُندلى‌ يا قندعلى‌ نيز معروف‌ است‌. بعضى‌ از فرشهاي‌ بافت‌ بختياري‌ كه‌ به‌ «بى‌ بى‌ بَف‌» (بى‌بى‌ بافت‌) مشهورند، به‌ بيرون‌ از ايل‌ صادر مى‌شود. كارهاي‌ چوبى‌ طايفة موري‌ كه‌ در جنگلهاي‌ بازفت‌ زندگى‌ مى‌كنند و چهارلنگهاي‌ ناحية «لِبد» (مرز بين‌ ييلاق‌ و گرمسير) نيز شهرت‌ دارد (ديگار، 149-169؛ نيز نك: كريمى‌، همان‌، 69، 94، 165).
حمل‌ و نقل‌: حمل‌ مشك‌ آب‌، كودك‌ و گهوارة او به‌ هنگام‌ كوچ‌، و حمل‌ هيزم‌ِ گردآوري‌ شده‌ براي‌ سوخت‌ از وظايف‌ زنان‌ بختياري‌ است‌ (همان‌، 97؛ ديگار، 170)؛ در بين‌ مردها فقط چوپانان‌ كوله‌بار كوچكى‌ بر پشت‌ خود حمل‌ مى‌كنند (همو، 173). الاغ‌ و قاطر و گاو براي‌ حمل‌ بار، و اسب‌ و ماديان‌ و قاطر براي‌ حمل‌ انسان‌ است‌. بار و آزوقه‌ را در وسايل‌ گوناگونى‌ كه‌ غالباً دست‌ ساخت‌ خودشان‌ است‌، مثل‌ جُل‌، انواع‌ خرجينها و كيسه‌ها، بندها و طنابها (همو، 175-179) قرار مى‌دهند و مى‌بندند. بختياريها از گذشته‌هاي‌ دور در تربيت‌ اسب‌ مهارت‌ داشته‌، و سواران‌ بختياري‌ مشهور بوده‌اند (همو، 181-182). در قديم‌ زين‌ اسب‌ را خود بختياريها از چوپ‌ مى‌ساختند و سراجى‌ آن‌ را نيز خود انجام‌ مى‌دادند. بعدها زين‌ آمادة از نوع‌ انگليسى‌ را از بازار مى‌خريدند (همو، 184- 185). امروزه‌ اسب‌، كاربري‌ خود را در ايل‌ از دست‌ داده‌، و شمار آن‌ به‌ طور بارزي‌ كاهش‌ يافته‌، و قاطر جاي‌ آن‌ را گرفته‌ است‌. هر خانوار كوچنده‌اي‌ دست‌ كم‌ يك‌ يا دو رأس‌ قاطر و الاغ‌ دارد ( سرشماري‌،28). بختياريها به‌ هنگام‌ كوچ‌ و براي‌ گذر از رودخانه‌هاي‌ سر راهشان‌ از «كَلَك‌» استفاده‌ مى‌كنند. كلك‌ را از مشكهاي‌ باد كرده‌ و به‌ هم‌ پيوسته‌، مى‌سازند و روي‌ آن‌ را با نى‌ يا چوب‌ مى‌بندند (ديگار، 188؛ نيز نك: كريمى‌، همان‌، 240).
زبان‌ و گويش‌ (نك: ه د، بختياري‌، گويش‌).
مذهب‌: بختياريها شيعة اثنا عشري‌ هستند. در قلمرو ايل‌ بختياري‌ در حدود 17 زيارتگاه‌ و امام‌زاده‌ وجود دارد. 13 زيارتگاه‌ بختياري‌ در گرمسير، و بقيه‌ در ييلاق‌ واقع‌ شده‌اند (همان‌، 254- 255). تختگاههاي‌ مقدس‌ مذهبى‌ كه‌ از سدة 8ق‌م‌ تا سدة 5م‌ فعال‌ بوده‌، و مردم‌ بومى‌ منطقه‌ در هواي‌ باز بر روي‌ آنها به‌ نيايش‌ اهورامزدا مى‌پرداخته‌اند، در همين‌ گرمسير بختياريها، يعنى‌ در مسجد سليمان‌، قرار داشته‌ است‌ (گيرشمن‌، .(282
پيشينة تاريخى‌: بختياريها گروهى‌ از قوم‌ لر به‌ شمار مى‌روند و با آنها گذشته‌اي‌ مشترك‌ دارند (نك: ه د، لر).
از حدود 300ق‌/913م‌ سرزمين‌ لرستان‌ به‌ دو بخش‌ «لر بزرگ‌» و «لر كوچك‌» تقسيم‌ شد (معين‌الدين‌، 37). در زمان‌ صفوي‌ سرزمين‌ لر كوچك‌ به‌ لرستان‌ فيلى‌ معروف‌ گرديد و سرزمين‌ لر بزرگ‌ (از اصفهان‌ تا كهگيلويه‌ و از شوشتر تا بهبهان‌) قلمرو بختياريها شد (شهبازي‌، 64). تا اواخر سدة 10ق‌/16م‌ قلمرو لر بزرگ‌ (لرهاي‌ بختياري‌، لرهاي‌ كهگيلويه‌ و بوير احمد، لرهاي‌ ممسنى‌) به‌ همين‌ نام‌ مرسوم‌ بود و در زمان‌ شاه‌ عباس‌ قسمت‌ شمالى‌ اين‌ منطقه‌ به‌ بختياري‌ شهرت‌ يافت‌ (اسكندربيك‌، 1086).
در 505ق‌/1111م‌ قريب‌ 100 خانوار عرب‌ كه‌ پيشواي‌ آنها ابوالحسن‌ فضلويه‌ نام‌ داشت‌، از جبل‌ السماق‌ شام‌ به‌ لرستان‌ آمدند (معين‌الدين‌، 38). مينورسكى‌ (ص‌ 39) به‌ درستى‌ اين‌ مهاجران‌ را از گروههاي‌ قومى‌ كُرد خوانده‌ است‌. از 550 تا 827ق‌/1155 تا 1424م‌، 13 حاكم‌ با اصل‌ و نسب‌ سوري‌ (شامى‌) با عنوان‌ اتابكان‌ فضلويه‌ بر ناحية لرستان‌ و خاك‌ بختياري‌ حكومت‌ كرده‌اند. ابوطاهر، رهبر آنها از نسل‌ سوم‌ ابوالحسن‌ كه‌ در خدمت‌ اتابك‌سنقر از سلغريان‌فارس‌ (543 - 556ق‌/1148-1161م‌) درآمده‌ بود، به‌ سبب‌ وفاداري‌ و شجاعتهايش‌ در جنگ‌ با ملوك‌ شبانكاره‌، از سوي‌ سنقر حاكم‌ كهگيلويه‌ شد و پس‌ از موفقيت‌ در فتح‌ لرستان‌ خود را اتابك‌ ناميد و در 550ق‌ حكومت‌ مستقلى‌ تشكيل‌ داد (همانجا). تقريباً از اين‌ تاريخ‌ سرپرستى‌ اين‌ قوم‌ در دست‌ اين‌ خانواده‌ قرار گرفت‌.
كوچ‌ بزرگ‌ گروه‌ ايلى‌ كه‌ به‌ بختياري‌ معروف‌ شده‌اند، در زمان‌ شمس‌الدين‌ الب‌ ارغون‌ (د 669ق‌/1271م‌)، ششمين‌ اتابك‌ از اين‌ خاندان‌، به‌ تبع‌ رسوم‌ مغولى‌، شروع‌ شد. ايذج‌ (ايذه‌ يا مالمير) قشلاق‌ اين‌ اتابك‌ و زردكوه‌ ييلاق‌ او بوده‌ است‌ (معين‌الدين‌، 43-44؛ امان‌، 65). وي‌ مدتها در دربار ايلخان‌ خدمت‌ كرد و جاي‌ شك‌ نيست‌ كه‌ بعضى‌ آداب‌ مغولى‌ را برگزيده‌ بود. هم‌اكنون‌ نيز در بين‌ بختياريها، علاوه‌ بر تشكيلات‌ برجاي‌ ماندة سياسى‌ - اجتماعى‌، برخى‌ اصطلاحات‌ مغولى‌ نيز در واژگان‌ شبانى‌ آنها بازمانده‌ است‌ (ديگار و ديگران‌، 192-203).
در زمان‌ شاه‌حسين‌، سيزدهمين‌ اتابك‌، حكومت‌ اتابكان‌ فضلويه‌ به‌ پايان‌ رسيد و حكومت‌ لر بزرگ‌ به‌ سلطان‌ ابراهيم‌ نوادة امير تيمور داده‌ شد. او تا 906ق‌/1500م‌ بر اين‌ خطه‌ حكومت‌ كرد و در اين‌ سال‌ بساط تيموريان‌ از ايران‌ برچيده‌ شد (بدليسى‌، 56 - 57). اينكه‌ بعضى‌ از محققان‌ ايل‌ بختياري‌ را قوم‌ مهاجر از شام‌ و سوريه‌ مى‌دانند، شايد به‌ دليل‌ كوچ‌ اتابكان‌ فضلويه‌ به‌ اين‌ ناحيه‌ باشد.
پس‌ از اتابكان‌ فضلويه‌، رؤساي‌ طوايف‌ مختلف‌ قدرت‌ را در دست‌ گرفتند. در 974ق‌/1566م‌ شاه‌ طهماسب‌ به‌ تاج‌ مير، يكى‌ از سران‌ طايفة قديمى‌ و قدرتمند استركى‌، لقب‌ سرداري‌ داد. تاج‌ مير به‌ سبب‌ كوتاهى‌ در انجام‌ دادن‌ وظايفش‌ به‌ قتل‌ رسيد و جهانگيرخان‌ بختياري‌ به‌ جانشينى‌ وي‌ منصوب‌ شد. هم‌ اوست‌ كه‌ ايل‌ بختياري‌ را براي‌ دريافت‌ ماليات‌، به‌ دو بخش‌ هفت‌ لنگ‌ و چهار لنگ‌ تقسيم‌ كرده‌ است‌. همچنين‌ او در زمان‌ شاه‌ عباس‌، مأمور الحاق‌ آب‌ كوهرنگ‌ به‌ زاينده‌رود شد (همو، 76). استركيها امروزه‌ طايفه‌اي‌ از «دوركى‌ باب‌» بختياري‌ را تشكيل‌ مى‌دهند. مقارن‌ سال‌ 1137ق‌/1725م‌، در زمان‌ حملات‌ افغانها و عثمانيها به‌ ايران‌، چند تن‌ از خانهاي‌ بختياري‌، مانند قاسم‌خان‌ و صفى‌خان‌، در مقابل‌ اين‌ يورشها مقاومت‌ به‌ خرج‌ دادند (مينورسكى‌، 35).
در زمان‌ نادر، عليمراد مميوند از چهار لنگ‌ بختياري‌ سر به‌ شورش‌ برداشت‌ و نادر شخصاً با وي‌ وارد جنگ‌ شد و او را دستگير و اعدام‌، و بختياريها را تار و مار و پراكنده‌ كرد. نادر براي‌ تضعيف‌ بختياريها و تقويت‌ نوار مرزي‌ شرق‌ ايران‌، چند هزار خانوار بختياري‌ را به‌ جام‌ (تربت‌ جام‌) خراسان‌ تبعيد كرد و 4 هزار نفر از آنها را در قشون‌ خود جاي‌ داد و براي‌ جبران‌ تقليل‌ جمعيت‌ بختياري‌، دو هزار خانوار كرد از عشاير زنگنة كرمانشاه‌ را به‌ سرزمين‌ بختياري‌ كوچ‌ داد (امان‌، 71-72). اندكى‌ بعد، چند هزار از خانوار بختياري‌ كه‌ همراه‌ نادر در فتح‌ قندهار شركت‌ داشتند، در كنار ميان‌ خيل‌ و نواحى‌ دران‌ بند و مرخاي‌ افغانستان‌ ساكن‌ شدند (همو، 72). پس‌ از قتل‌ نادر، عدة كثيري‌ از بختياريهاي‌ تبعيدي‌ خراسان‌ و مقيم‌ افغانستان‌ به‌ منطقة خود بازگشتند (همانجا). عليمردان‌خان‌ بختياري‌ در 1163ق‌/1750م‌ به‌ اتفاق‌ كريم‌خان‌ زند به‌ اصفهان‌ حمله‌ كرد و شاه‌ اسماعيل‌ سوم‌ را در اصفهان‌ بر تخت‌ نشاند (مينورسكى‌، 36). اختلاف‌ او و كريم‌خان‌ منجر به‌ قتل‌ عليمرادخان‌ شد و كريم‌خان‌ بخشى‌ از هفت‌لنگها را به‌ قم‌، و بخشى‌ از چهارلنگها را به‌ فسا تبعيد كرد (امان‌، همانجا).
استيلاي‌ قاجاريان‌، خفقان‌ جديدي‌ براي‌ بختياريها به‌ دنبال‌ داشت‌. آقا محمدخان‌ در 1227ق‌/1812م‌ قواي‌ بختياري‌ را در فريدن‌ شكست‌ داد، اما قاجاريان‌ در مدت‌ يك‌ قرن‌ و نيم‌ حكومت‌ نتوانستند سرزمين‌ لرهاي‌ بختياري‌ را يكپارچه‌ تحت‌ سلطة خود درآورند. محمدتقى‌خان‌، ايلخانى‌ چهارلنگ‌ (1245- 1255ق‌)، از طايفة كيان‌ ارثى‌ توانست‌ بر تمام‌ ايل‌ بختياري‌ مسلط شود و اختلافات‌ بين‌ چهار لنگ‌ و هفت‌ لنگ‌ را فرو نشاند (مينورسكى‌، 37). در زمان‌ او تغييرات‌ فراوانى‌ در ايل‌ بختياري‌ روي‌ داد و مكان‌ جغرافيايى‌ بعضى‌ از طوايف‌ تغيير يافت‌ (امان‌، 73-74). در 1257ق‌/1841م‌ به‌ سلطة او نيز بر اين‌ ناحيه‌ خاتمه‌ داده‌ شد (مينورسكى‌، همانجا). قدرتمندترين‌ خوانين‌ هفت‌ لنگ‌ بختياري‌ حسينقلى‌خان‌ ايلخانى‌ بود كه‌ در زمان‌ ناصرالدين‌شاه‌ تمامى‌ طوايف‌ ايل‌ بختياري‌ را با هم‌ متحد كرد، اما پس‌ از چندي‌ به‌ سبب‌ بدبينى‌ شاه‌ نسبت‌ به‌ او، به‌ فرمان‌ مسعود ميرزاي‌ ظل‌ السلطان‌ از ميان‌ برداشته‌ شد. پس‌ از او، برادر و فرزندانش‌ با حكم‌ شاه‌ بر ايل‌ حكومت‌ مى‌كردند.
اعطاي‌ اراضى‌ خالصة خارج‌ از قلمرو ايل‌ به‌ خانها، منصوب‌ كردن‌ آنان‌ به‌ رياست‌ ايل‌ از طرف‌ دولت‌ مركزي‌، حضور شركتهاي‌ انگليسى‌ در استان‌ خوزستان‌ براي‌ ساختن‌ راه‌ لينچ‌ در 1315ق‌/1897م‌ كه‌ از جنوب‌ خاك‌ بختياري‌ مى‌گذشت‌، و كشف‌ و استخراج‌ نفت‌ در مسجد سليمان‌ و رسيدن‌ سهمى‌ از آن‌ به‌ خانها، همه‌ موجب‌ شد كه‌ آنان‌ سلطة خود را بر ايل‌ تثبيت‌ كنند.
خانهاي‌ بختياري‌ نيروهاي‌ رزمنده‌ و گروههاي‌ تفنگچى‌ ماهر در اختيار داشتند و در زمان‌ انقلاب‌ مشروطيت‌ (1327ق‌/1909م‌) نقش‌ مهمى‌ در فتح‌ تهران‌ و پيروزي‌ انقلاب‌ مشروطه‌ ايفا كردند؛ از اين‌رو، در دولت‌ مشروطه‌ پستهاي‌ مهمى‌ به‌ دست‌ آوردند (امان‌، 78-79). در دورة سلطة پهلوي‌ روشهاي‌ سياسى‌ گوناگونى‌ براي‌ حذف‌ خانهاي‌ بختياري‌ و از بين‌ بردن‌ قدرت‌ ايلى‌ آنها به‌ كار برده‌ شد. خانها را از رأس‌ هرم‌ سلسله‌ مراتبى‌ ايل‌ حذف‌ كردند و كلانترانى‌ تحت‌ سرپرستى‌ فرماندار نظامى‌ گماشتند، و ادارة ايل‌ را به‌ دست‌ آنها سپردند و سرانجام‌ از 1357ش‌ نظام‌ سلسله‌ مراتبى‌ ايل‌ از بين‌ رفت‌.
اكنون‌ ايل‌ بختياري‌ شرايط نوينى‌ از زندگى‌ را تجربه‌ مى‌كند و گرايش‌ به‌ يكجانشينى‌ در ايل‌ بختياري‌ با سرعت‌ روبه‌فزونى‌ مى‌رود. بخش‌ اعظم‌ آنها يكجانشين‌ شده‌اند و بخش‌ ديگر نيز در حال‌ يكجانشين‌ شدن‌ هستند. ايل‌ به‌ تدريج‌ زندگى‌ ايلى‌ و كوچ‌نشينى‌ خود را ترك‌ مى‌كند و واحدهاي‌ سنتى‌ خود را از دست‌ مى‌دهد و نهادهاي‌ سنتى‌ بازماندة آن‌ نيز كاربردهاي‌ گذشته‌ را ندارند. دامداري‌ به‌ صورت‌ كوچروي‌ بزرگ‌ منظم‌ سالانه‌ در ايل‌ْ راهها و استفاده‌ از وسايل‌ حمل‌ و نقل‌ سنتى‌ جاي‌ خود را رفته‌ رفته‌ به‌ دامداري‌ به‌ صورت‌ رمه‌ گردانى‌ مى‌دهد. در اين‌ شيوة دامداري‌، فقط چوپانان‌ متخصص‌ ايل‌ همراه‌ دام‌ هستند و بقية ايلياتيها در آباديها باقى‌ مى‌مانند (ديگار و كريمى‌، «بختياريها...»، 87).
مآخذ: اسكندربيك‌ منشى‌، عالم‌ آراي‌ عباسى‌، تهران‌، 1350ش‌؛ افضل‌ الملك‌، غلامحسين‌، افضل‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ منصوره‌ اتحاديه‌ و سيروس‌ سعدونديان‌، تهران‌، 1361ش‌؛ امان‌، ديتر، بختياريها: عشاير كوه‌نشين‌ ايرانى‌ در پوية تاريخ‌، ترجمة محسن‌ محسنيان‌، مشهد، 1367ش‌؛ اوژن‌ بختياري‌، ابوالفتح‌، «تاريخ‌ بختياري‌»، وحيد، تهران‌، 1344ش‌، شم 11؛ بدليسى‌، شرف‌خان‌، شرف‌نامه‌، به‌ كوشش‌ محمدعباسى‌، تهران‌، 1343ش‌؛ پتروشفسكى‌، ا.پ‌.، كشاورزي‌ و مناسبات‌ ارضى‌ در ايران‌ عهد مغول‌، ترجمة كريم‌ كشاورز، تهران‌، 1344ش‌؛ پژمان‌ بختياري‌، حسين‌، «بختياري‌ درگذشتة دور»، وحيد، تهران‌، 1344ش‌، شم 2؛ خواندمير، غياث‌الدين‌، حبيب‌السير، به‌ كوشش‌ محمد دبيرسياقى‌، تهران‌، 1333ش‌؛ ديگار، ژان‌ پير، فنون‌ كوچ‌نشينان‌ بختياري‌، ترجمة اصغر كريمى‌، مشهد، 1366ش‌؛ همو و اصغر كريمى‌، «بختياريها، فرهنگ‌پذيري‌ و فرهنگ‌زدايى‌»، فصلنامة عشايري‌ ذخاير انقلاب‌، تهران‌، 1367ش‌، شم 5؛ همان‌دو، «بررسى‌ توزيع‌ چند پديدة فرهنگى‌ در منطقة بختياري‌، زاگرس‌ مركزي‌»، ترجمه‌ و تلخيص‌ هوشنگ‌ پوركريم‌، مردم‌شناسى‌ و فرهنگ‌ عامة ايران‌، تهران‌، شم 1، 1353ش‌، شم 3، 1356ش‌؛ همان‌ دو، «سرزمين‌ ايل‌، نمونة ايل‌ بختياري‌»، مجموعة مقالات‌ مردم‌شناسى‌، دفتر دوم‌، تهران‌، 1362ش‌؛ همان‌ دو، «عملكرد ساختار انشعابى‌ و ساختار قدرت‌ در جامعة ايلى‌ و كوچ‌نشين‌ بختياري‌»، فصلنامة تحقيقات‌ جغرافيايى‌، تهران‌، 1368ش‌، س‌ 4، شم 4؛ همان‌ دو، «مال‌، كوچك‌ترين‌ واحد توليد، بوهون‌، كوچك‌ترين‌ واحد مصرف‌ در ايل‌ بختياري‌»، نامة نور، تهران‌، 1359ش‌، شم 10 و 11؛ ديگار، ژان‌ پير و ديگران‌، «عناصر تركى‌ در واژگان‌ شبانى‌ بختياري‌»، ترجمة اصغر كريمى‌، مجموعه‌ مقالات‌ مردم‌شناسى‌، دفتر دوم‌، تهران‌، 1362ش‌؛ رشيد ياسمى‌، غلامرضا، كرد و پيوستگى‌ نژادي‌ و تاريخى‌ او، تهران‌، 1363ش‌؛ سردار اسعد، عليقلى‌ و عبدالحسين‌ لسان‌ الملك‌ سپهر، تاريخ‌ بختياري‌، به‌كوشش‌ جمشيد كيان‌فر، تهران‌، 1376ش‌؛ سرشماري‌ اجتماعى‌ - اقتصادي‌ عشاير كوچنده‌ (1377ش‌)، استان‌ چهار محال‌ و بختياري‌، مركز آمار ايران‌، تهران‌، 1378ش‌؛ شهبازي‌، عبدالله‌، مقدمه‌اي‌ بر شناخت‌ ايلات‌ و عشاير، تهران‌، 1369ش‌؛ ظل‌ السلطان‌، مسعود ميرزا، تاريخ‌ مسعودي‌، تهران‌، 1362ش‌؛ كريمى‌، اصغر، «دامداري‌ در ايل‌ بختياري‌»، هنر و مردم‌، تهران‌، 1352ش‌، شم 129 و 130؛ همو، سفر به‌ ديار بختياري‌، تهران‌، 1368ش‌؛ همو، «نظام‌ مالكيت‌ ارضى‌ در ايل‌ بختياري‌»، هنر و مردم‌، تهران‌، 1357ش‌، شم 189 و 190؛ همو، «نگاهى‌ به‌ زندگى‌ و آداب‌ و سنن‌ در ايلات‌ هفت‌ لنگ‌ و چهار لنگ‌»، همان‌، 1350ش‌، شم 111؛ معين‌الدين‌ نطنزي‌، منتخب‌ التواريخ‌، به‌ كوشش‌ ژان‌ اوبن‌، تهران‌، 1336ش‌؛ ميرزايى‌ دره‌شوري‌، غلامرضا، بختياريها و قاجاريه‌، شهر كرد، 1373ش‌؛ مينورسكى‌، و.، «لرستان‌ و لرها»، دو سفرنامه‌ دربارة لرستان‌، ترجمة سكندر امان‌اللهى‌ و ليلى‌ بهاروند، تهران‌، 1362ش‌؛ ويلسن‌، آرنلد، «عشاير بختياري‌»، سيري‌ در قلمرو بختياري‌ و عشاير بومى‌ خوزستان‌، ترجمة مهراب‌ اميري‌، تهران‌، 1371ش‌؛ يادداشتهاي‌ مؤلف‌؛ نيز:
Curzon, G.N., Persia and the Persian Question, London, 1892; Field, H., Contributions to the Anthropology of Iran, Chicago, 1939; Ghirshman, R., Terrasses sacr E es de Bard- E Neshandeh et Masjid-e Solayman, l'Iran du Sud-Ouest du VIII e si I cle avant notre I re au V e si I cle de notre I re, Paris, 1976.
اصغر كريمى‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4574
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست