بَخْت، اصطلاحى در فلسفة اسلامى براي تبيين رويدادهايى كه وقوع آنها با نظام شناخته شدة علل و معلولات ناهماهنگ به نظر مىرسد. اساس اين انديشه بر اين تصور استوار بوده است كه برخى از پديدهها از نظم حاكم بر طبيعت پيروي نمىكنند و بنابراين، نمىتوان آنها را برپاية قوانين عليت تبيين كرد. فيلسوفان مسلمان در مبحث بخت يا بخت و اتفاق به تبيين اينگونه رويدادها در چارچوب اصل عليت پرداختهاند. نخستين كسى كه به صورت روشمند از اتفاق و تصادف - هر چند سخت موجز و خلاصه - سخن گفته، ارسطوست (نك: متافيزيك، گ b1064 ، سطر 15 ، گ b1065 ، سطر 4 ، گ a1034 ، سطرهاي 21 -9 ، فيزيك، گ b195 ، سطر 31 ، گ a198 ، سطر 13 ، باري ارميناس1، گ b18 ، سطر 5 ، گ a19 ، سطر .(22 مترجمان عربى آثار ارسطو «اتفاق» را در برابر تعبير «خودبه خودي2» به كار برده، آن را به عبارت عربى «مِن تلقاء نفسه» نيز ترجمه كردهاند. واژة فارسى «بخت» كه در ترجمة فيزيك ارسطو و ديگر متون فلسفة اسلامى به كار رفته است، معادل دقيقى براي واژة يونانى «توخه3» است (نك: ابوحيان، 2/161؛ ابوعلى مسكويه، 103-104؛ «اثولوجيا»، 127؛ اسحاق، 1/111، 127). تمايزي كه در نگاه نخست ميان پديدههاي قانونمند و پيشبينى پذير با امور خلاف عادت و پيشبينى ناپذير ديده مىشود، گاه به اين اعتقاد منجر شده است كه بخت و اتفاق، بيرون از شمول اقسام عليت، و خود مبدأي ناشناخته براي فعليتهاست. ارسطو با اينكه امور اتفاقى را همانند پديدههاي ديگر، پيرو قوانين عليت مىشمارد، براي بخت و اتفاق نوعى اصالت هم قائل مىشود كه تطبيق بيان او در فيزيك و متافيزيك را اندكى دشوار مىسازد (نك: راس، .(77 فيلسوفان مسلمان - و به ويژه ابن سينا - بحث بخت و اتفاق را به شيوهاي كه به بيان ارسطو در طبيعيات ( فيزيك ) نزديكتر است، به تفصيل ذيل مبحث عليت طرح كردهاند. مثلاً ارسطو و مشائيان از نظرية دموكريتوس در پيدايش جهان از اثر گرد آمدن تصادفى ذرات تجزيه ناپذير، انتقاد مىكنند كه او گردش و حركتى را كه جهان و افلاك را از حالت آشفتگى نخستين4 در آورده، و نظم بخشيده است، به اتفاق و تصادف نسبت داده، در حالى كه در مورد فعليتهاي درون جهان، يعنى پيدايش انواع موجودات و وقوع رويدادهاي جزئى به ضرورت علّى معتقد بوده است (ارسطو، فيزيك، گ a196 ، سطر -24 b196 ، سطر4 ؛ قس: ابن سينا، الشفاء، سماع...، 61، 68؛ نيز، صدرالدين، 2/253- 254، 5/236). امپدوكلس نيز كه در تبيين حركت و اجتماع عناصر عامل اتفاق و صدفه را در كارآورده، مورد انتقاد فيلسوفان مسلمان واقع شده است. در نظر او هيأتها و كيفيات اشياء، برآمده از اجتماعاتفاقى عناصرند، اما از ميان اين هيأتها آنهايى باقى ماندهاند كه امكان بقا داشتهاند و آنچه از سازگاري كيفيتهاي اشياء با نيازها و كاربردهاي آنها مىبينيم، مطابق عنايتى پيشين نيست، بلكه به حسب اتفاق حاصل شده، و به علت شايستگى بقاء همين نوع كيفيتها پايدار شده است (نك: ابن سينا، همان، 61 -62، 69؛ صدرالدين، 1/210، 2/254؛ قس: ارسطو، همان، گ a196 ، سطرهاي .(21-24 ابن سينا به نقل از ارسطو مىگويد كه كسانى براي بخت منزلتى مهم قائل بودهاند و آن را سبب الهى مستور و فراتر از درك عقول مىشمردهاند، تا آنجا كه بخت را در مقام صنمى قابل پرستش مىنشاندهاند (همان، 61؛ قس: ارسطو، همان، گ b196 ، سطرهاي .(5-7 گفتنى است كه اشارة ارسطو در اين گزارش به دموكريتوس بوده است (نك: ديلز، .(II/29 چنانكه ابن سمح در شرح سخن ارسطو از اسكندر افروديسى نقل مىكند، بعدها رواقيان نيز مىگفتند كه بخت علتى الهى است كه ذهن انسان به فهم آن نمىرسد. اين تعبير در نظر رواقيان كه معتقد بودند هر چيزي به ضرورت و مشيت روي مىدهد، تأكيدي است بر اينكه تصور بخت ناشى از ناآگاهى انسان به اسباب و علل است (نك: ابن سمح، 119؛ كرمر، .(204 امور اتفاقى به اموري اطلاق مىشود كه برخلاف رويدادهاي هميشگى و رويدادهايى كه در غالب اوقات رخ مىدهند، وقوعشان استثنايى و اقلّى است. اين فرض مسلّمى است كه در قاعدة فلسفى «الاتفاقى لايكون دائمياً و لا اكثرياً» نيز بيان شده، و ابن سينا آن را مبناي اعتبار استقراء (ه م) دانسته است (نك: الشفاء، برهان، 95-97، الاشارات...، 1/216). در توضيح صدفه و اتفاق و سازگاري آن با شمول اصل عليت، بر اين نكته تأكيد مىشود كه طبقهبندي امور بر پاية احتمال وقوع، به 4 مرتبة دائمى، اكثري، اقلى و مساوي، تنها به اعتبار شناخت ما از طبيعت جاري امور معنا مىيابد و روشن است كه در مقام تحقق، همة رويدادها مشمول اين حكمند كه تا از ناحية علتى ضرورت نيابند، وجودشان ممكن نيست. امور اكثري تفاوتى با امور دائمى ندارند، جز اينكه در برخى موارد روندي هميشگى به واسطة مانعى بر هم مىخورد و پيداست كه مؤثر افتادن آن مانع، خود مؤيد ضرورت بخش بودن علت است. به همين اعتبار، در اموري كه احتمال روي دادن يا ندادن مساوي به نظر مىرسد، هر يك از دو احتمال جز با تأثير علتى ضروري يا تكميل كننده تحقق نمىيابد. بدين گونه، امور اتفاقى يا اقلى نيز در ذات خود تفاوتى با ديگر رويدادها ندارند و اقلى بودن آنها نسبى است. ممكن است چيزي به قياس طبيعت كلى، نادر و اقلى محسوب شود، ولى به اعتبار اسباب موجدة خود اكثري يا دائمى باشد (همو، الشفاء، سماع، 62 -64؛ صدرالدين، 2/255-256). با اينهمه، چنانكه ارسطو تصريح مىكند، امور اقلى و عارضى از اين رو متمايزند كه نمىتوانند مستقيماً موضوع دانش ما به جهان واقعيت قرار گيرند (متافيزيك،گ a1027 ، سطرهاي 28 -19 ، گ b1064 ، سطر -30 a1065 ، سطر .(6 اتفاقى بودن يك رويداد در جايى است كه آن رويداد معلول عاملى غير از علت شناخته شدة خود باشد، يا به بيان ديگر، يك علت چيزي غير از معلول مورد انتظار خود پديد آورد. چنين وضعى بىآنكه نافى عليت باشد، همواره به سبب تقارن و همراهى ميان دو عامل پيش مىآيد و ذهن ممكن است در اين موارد علت اصلى يا بالذات را از علت بالعرض تميز ندهد. اگر الف علت ب باشد و ب مقارن با ج، الف به حسب اتفاق علت ج شمرده مىشود، در حالى كه ارتباط ميان الف و ج نه ذاتى، بلكه عارضى است. مثال مشهور در اين باره اين است كه كسى كه به ندرت براي خريد به بازار مىرود، در آنجا اتفاقاً به كسى كه به او بدهكار بوده است، برخورد كند و موفق به بازيافتن مال خود شود. در چنين مواردي گاه رقم خوردن سرنوشت را به عامل بخت و اتفاق نسبت مىدهند، در حالى كه نتيجة خلاف انتظار، صرفاً معلول اسباب ويژة خود بوده است، چنانكه اگر كسى را فرض كنيم كه از سير وقايع منتهى به هريك از اين رويدادها آگاه باشد، از منظر او فرجام كار عيناً قابل پيش بينى است (ابن سينا، همان، 65 -66؛ ابن رشد، «السماع...»، 19؛ سبزواري، 164؛ قس: ارسطو، فيزيك، گ a198 ، سطرهاي 13 -5 ، متافيزيك، گ b1026 ، سطر -27 a1027 ، سطر 15 ، گ b1064 ، سطر -15 b1065 ، سطر .(4 هر چيز يا رويدادي تنها يك علتِ بالذات يا يك مجموعة خاص از عللِ بالذات دارد و در عين حال، براي آن مىتوان شمار نامحدود و نامعينى از عللِ بالعرض در نظر گرفت، يعنى همة اموري كه با آن علتِ بالذات همراهى و همزمانى داشته باشند؛ اما ميان يك رويداد و علل بالعرض آن هميشه رابطهاي از نوع اتفاق وجود ندارد. مثلاً اگر مقارن با نشستن كسى ماه گرفتگى رخ دهد، نمىتوان گفت كه نشستن او اتفاقاً سبب اين امر بوده است. امر مقارن با معلولِ بالذات تنها در جايى معلولِ اتفاقى شمرده مىشود كه بتوان رابطهاي ميان سبب و آن معلولِ بالعرض تصور كرد، اگرچه اين رابطه در مواردي نادر قابل فرض باشد. به بيان ديگر، اتفاق تنها در آنجا معنا مىيابد كه معلول بالعرضِ يك رويداد طبيعى يا يك فعل ارادي با غايت و نتيجهاي كه از آن رويداد يا عمل انتظار مىرفته است، سنجيده شود. اين غايت در رويدادهاي طبيعى، عبارت است از نتيجة كنشهايى كه از طبيعت اجسام برمىآيد؛ و در افعال انسانى عبارت از مقصود و غايت انديشيدة فاعل است. آنچه به عليت ذاتى پديد مىآيد، همان غايت و فرجام ذاتى هر مبدأي است؛ اما غايتى كه بالعرض از آن حاصل مىشود، تنها آنگاه كه قابل فرض به عنوان غايت واقعى باشد، معلول اتفاقىِ آن مبدأ به شمار مىرود (ابن سينا، همان، 64 - 65؛ ابن رشد، تفسير...، 2/692 - 695، 736، «السماع»، 19-20؛ ارسطو، فيزيك، گ b196 ، سطر -17 a197 ، سطر .(20 اصطلاح «بخت» - در آثار فيلسوفان مسلمان - با آنكه گاه در مفهوم عامِ اتفاق نيز به كار رفته است، در اصل بر معنايى خاصتر دلالت مىكند و به آن دسته از امور اتفاقى اطلاق مىشود كه مبدأ آنها فاعل ارادي، يعنى انسان باشد. از همينرو، گفتهاند موضوع بخت همان موضوع فكر (رويّت) است، زيرا انتخاب و قصد بدون فكر صورت نمىپذيرد. بنابراين، آن نوع رويدادهايى به بخت نسبت داده مىشوند كه بتوان آنها را غايت بالعرض براي عمل ارادي انسان محسوب كرد و چنين غايتى براي فاعل مىتواند نتيجة نيك يا بد عمل او تلقى شود. سخن گفتن از بخت نيك و بخت بد به همين مفهوم باز مىگردد و تحليل آن مانند ديگر امور اتفاقى است (ابن سينا، همان، 66 -67؛ ابن رشد، همان، 20؛ ابوالبركات، 2/19-20؛ فخرالدين، 1/531؛ قس: ارسطو، متافيزيك، گ a1065 ، سطر -30 b1065 ، سطر 2 ، فيزيك، گ a197 ، سطرهاي 7 -5 ، گ a197 ، سطر -25 a198 ، سطر .(4 مآخذ: ابن رشد، محمد، تفسير ما بعدالطبيعة، به كوشش م. بويژ، بيروت، 1942م؛ همو، «السماع الطبيعى»، رسائل، حيدرآباد دكن، 1366ق/1947م؛ ابن سمح، ابوعلى، حواشى بر الطبيعة ارسطو (نك: هم، اسحاق بن حنين)؛ ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، تهران، 1403ق؛ همو، الشفاء، طبيعيات، سماع طبيعى، به كوشش سعيد زايد، منطق، برهان، به كوشش ابوالعلا عفيفى، قاهره، 1375ق/1956م؛ ابوالبركات بغدادي، هبةالله، المعتبر، حيدرآباد دكن، 1358ق؛ ابوحيان توحيدي، على، الامتاع و المؤانسة، به كوشش احمد امين و احمد زين، قاهره، 1953م؛ ابوعلى مسكويه، احمد، «الشوامل»، الهوامل و الشوامل، به كوشش احمد امين و احمد صقر، قاهره، 1370ق/1951م؛ «اثولوجيا»، افلوطين عند العرب، به كوشش عبدالرحمان بدوي، قاهره، 1955م؛ اسحاق ابن حنين، الطبيعة (ترجمة فيزيك ارسطو)، به كوشش عبدالرحمان بدوي، قاهره، 1384ق/1964م؛ سبزواري، ملاهادي، شرح غرر الفوائد، به كوشش مهدي محقق و توشى هيكو ايزوتسو، تهران، 1360ش؛ صدرالدين شيرازي، محمد، الاسفار، تهران، 1383ق؛ فخرالدين رازي، المباحث المشرقية، حيدرآباد دكن، 1343ق؛ نيز: , Metaphysics; id, Physics; id, Peri hermenias (De Interpretatione); Diels, H., Die Fragmente der Vorsokratiker, ed. W. Kranz, Berlin, 1954; Kraemer, J. L., Philosophy in the Renaissance of Islam, Leiden, 1986; Ross, W. D., Aristotle, London, 1949. محمدجواد انواري