responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4543
بخار
جلد: 11
     
شماره مقاله:4543


بُخار، در مبحث‌ آثار علوي‌ از طبيعيات‌ قديم‌، يعنى‌ «چيزي‌» كه‌ بر اثر گرماي‌ حاصل‌ از تابش‌ آفتاب‌ يا ديگر منابع‌ گرمايى‌، از اجسام‌ مختلف‌ برمى‌خيزد. طبيعى‌دانان‌ كهن‌، دو نوع‌ بخار بر مى‌شمردند: يكى‌ «ترِ آبى‌» كه‌ بخارِ تر يا بخار ناميده‌ مى‌شد و ديگري‌ «خشك‌ِ آتشى‌» كه‌ بدان‌ بخار خشك‌، بخار بادي‌، بخار دودي‌ يا دود مى‌گفتند. همچنين‌ بر آن‌ بودند كه‌ اين‌ دو نوع‌ هميشه‌ آميخته‌ به‌ يكديگرند و هر يك‌ ديگري‌ را به‌ سوي‌ جايگاه‌ ويژة (حيّز) خود مى‌كشد. جايگاه‌ ويژة بخار تر، نقاط پايين‌ تر است‌ و جايگاه‌ بخار دودي‌ نقاط بالاتر. هر گاه‌ اين‌ دو نوع‌ بخار از يكديگر جدا شوند، بخار دودي‌ به‌ سبب‌ سبكى‌ به‌ جايگاههاي‌ بالاتر، و بخار تر به‌ سبب‌ گرانى‌ به‌ جايگاههاي‌ پست‌تر مى‌رود. بخار تر تنها هنگامى‌ بالا مى‌رود كه‌ بخار دودي‌ِ همراه‌ آن‌، آن‌ را با خود به‌ سوي‌ بالا بكشد. اين‌ دو نوع‌ بخار، مى‌توانند بى‌آنكه‌ تجزيه‌اي‌ صورت‌ گيرد، از يكديگر جدا شوند، زيرا آميزش‌ آنها از نوع‌ تركيبى‌ نيست‌ و تنها با يكديگر مخلوط مى‌شوند. بخار خشك‌ و بخار تر پس‌ از رسيدن‌ به‌ جايگاه‌ ويژة خود به‌ ترتيب‌ به‌ آتش‌ و آب‌ تبديل‌ مى‌شوند. اگر در آميزة اين‌ دو بخار، بخار خشك‌ بر بخار تر چيره‌ شود، آن‌ را با خود به‌ بالا مى‌برد و اگر چيرگى‌ با بخار تر باشد، بخار خشك‌ را با خود پايين‌ مى‌آورد، زيرا در اين‌ دو حالت‌ يكى‌ ديگري‌ را كاملاً در بر مى‌گيرد.
سرشت‌ هر يك‌ از اين‌ دو بخار هميشه‌ يكسان‌ نيست‌ و به‌ لطافت‌ يا غلظت‌ آن‌ بستگى‌ دارد. بخار دودي‌ِ لطيف‌ پديد آورندة شهابها، دنباله‌دارها و چيزهاي‌ ديگرِ شبيه‌ به‌ آنهاست‌ كه‌ در قلل‌ كوههاي‌ بلند پديد مى‌آيد؛ اما بخار دودي‌ غليظ (كه‌ پايين‌تر از بخار دودي‌ لطيف‌ قرار مى‌گيرد) موجب‌ شوري‌ آب‌ دريا مى‌شود. از بخار تر لطيف‌، باران‌ وبرف‌، و از غليظِ آن‌ شبنم‌ و شبنم‌ يخ‌ زده‌ پديد مى‌آيد. بخار تر به‌ پديد آمدن‌ بخار خشك‌ ياري‌ مى‌رساند، زيرا با تبديل‌ به‌ آب‌ و تر كردن‌ زمين‌ موجب‌ افزايش‌ بخار دودي‌ مى‌شود، همان‌ گونه‌ كه‌ هيزم‌ِ تر در آتش‌، دود بسيار توليد مى‌كند. بخار دودي‌ نيز بخار تر را در بالا رفتن‌ ياري‌ مى‌دهد.
بخار دودي‌ در داخل‌ زمين‌، زمين‌ لرزه‌ پديد مى‌آورد. انجماد بخار تر بر اثر سرما در درون‌ زمين‌ فلزاتى‌ چون‌ طلا، نقره‌ و مس‌ توليد مى‌كند. انجماد اين‌ بخار بر اثر گرما نيز انواع‌ نمكها و كانيها و مواد قابل‌ حل‌ در آب‌ و نيز ادوية مسهله‌ را پديد مى‌آورد. اگر اين‌ بخار تر در دل‌ زمين‌ به‌ آب‌ تبديل‌ شود، بسته‌ به‌ شرايط اين‌ تغيير حالت‌، انواع‌ چشمه‌ها با طعمهاي‌ مختلف‌ پديد مى‌آيد.
پديده‌هاي‌ بيرون‌ زمين‌ نيز برخى‌ بر اثر فعل‌ و انفعالات‌ يكى‌ از اين‌ دو - و گاه‌ بر اثر تأثيرات‌ متقابل‌ هر دو بخار بر يكديگر - پديد مى‌آيند. برخى‌ از اين‌ پديده‌ها واقعى‌ و برخى‌ تخيلى‌ (تنها داراي‌ جنبة بصري‌) هستند. بخار خشكى‌ كه‌ هنوز آتشين‌ نشده‌ است‌، موجب‌ وزش‌ باد و شوري‌ آب‌ درياها مى‌شود. پديده‌هاي‌ واقعى‌ِ ناشى‌ از بخار خشكى‌ كه‌ آتشين‌ شده‌ است‌، دو دسته‌اند: اول‌، آنها كه‌ در زمانى‌ اندك‌ پديدار مى‌شوند و زود از بين‌ مى‌روند، چون‌ شهابها، لهيب‌، مصابيح‌ و آنچه‌ به‌ «اعنز» معروف‌ است‌؛ دوم‌، پديده‌هاي‌ ديرپاي‌ چون‌ دنباله‌دارها و كهكشان‌ راه‌ شيري‌. بخار خشك‌ همچنين‌ پديده‌هايى‌ كاذب‌ و صرفاً بصري‌ همچون‌ «الوان‌ دمويه‌»، «هاويه‌» و نيز پديدة موسوم‌ به‌ «تجويفات‌» را پديد مى‌آورد (دربارة اين‌ پديده‌ها، نك: المپيدروس‌، 95-99). پديده‌هاي‌ واقعى‌ حاصل‌ از فعل‌ و انفعالات‌ بخار تر نيز عبارتند از ابر، باران‌، برف‌ و تگرگ‌ كه‌ در نقاط بالاتر؛ و مه‌، شبنم‌ و شبنم‌ يخ‌ زده‌ كه‌ در نقاط نزديك‌ به‌ زمين‌ پديد مى‌آيند. پديده‌هاي‌ بصري‌ ناشى‌ از بخار تر نيز عبارتند از خرمن‌ ماه‌، رنگين‌ كمان‌، آفتابكها و نيزكها. اما پديده‌هايى‌ چون‌ رعد و برق‌، صاعقه‌، گردباد و بادهاي‌ ابري‌ بر اثر تأثيرات‌ متقابل‌ هر دو نوع‌ بخار پديد مى‌آيند (همو، 84 - 88؛ ارسطو، 165 ,163 ؛ ابن‌ بطريق‌، 63؛ ابن‌ رشد، تلخيص‌...، 97؛ حنين‌، 43؛ حسن‌ بن‌ بهلول‌، 296-297؛ ابن‌ سينا، الشفاء، المعادن‌...، 39؛ نيز ه د، باد، باران‌، برف‌، برق‌).
همة پديده‌هاي‌ ياد شده‌، به‌ حكم‌ يكى‌ بودن‌ علت‌ِ پديد آورنده‌، يعنى‌ فعل‌ و انفعالات‌ بخار خشك‌ و تر، در شاخه‌اي‌ از طبيعيات‌ كهن‌ موسوم‌ به‌ آثار علوي‌ بررسى‌ مى‌شد (ارسطو، 5 ,3 ؛ ابن‌ بطريق‌، 11-12؛ ابن‌ رشد، همان‌، 18؛ المپيدروس‌، 86 - 88؛ ابن‌ سينا، همانجا؛ اسفزاري‌، 8؛ ابن‌ سهلان‌، 19؛ مسعودي‌، 65؛ كرامتى‌، «آثار...»، 179). طبيعى‌دانان‌ يونانى‌ و مسلمان‌ بر آن‌ بودند كه‌ عناصر چهارگانه‌، به‌ ويژه‌ هوا و آب‌ مى‌توانند تحت‌ شرايطى‌ به‌ يكديگر تبديل‌ شوند؛ يعنى‌ هوا بر اثر سرد شدن‌ به‌ بخار تر و سپس‌ به‌ آب‌، و آب‌ نيز بر اثر گرم‌ شدن‌ به‌ بخار تر و سپس‌ به‌ هوا تبديل‌ مى‌شود. آنان‌ در واقع‌ مجموعه‌اي‌ از قطرات‌ بسيار ريز آب‌ را كه‌ در هوا شناور و همچون‌ دودي‌ سفيد قابل‌ ديدن‌ است‌، بخار تر مى‌ناميدند و آنچه‌ را امروزه‌ بخار آب‌ مى‌ناميم‌، از جنس‌ هوا مى‌پنداشتند (نك: ارسطو، 19 17, ,11 ؛ ابن‌ بطريق‌، 14-17؛ ابن‌ رشد، همان‌، 21، 24- 26؛ المپيدروس‌، 99-100؛ ابن‌ سينا، الشفاء، الافعال‌...، 204، دانشنامه‌...، 49-51؛ اسفزاري‌، 10-11؛ ابن‌ سهلان‌، 15؛ قس‌: مسعودي‌، 84 - 85، كه‌ تلويحاً بخار آب‌ را نامرئى‌ شمرده‌ است‌).
آراء يونانيان‌: ارسطو در متئورولوگيكا، نخستين‌ اثر مستقل‌ دربارة آثار علوي‌، به‌ رغم‌ اهميت‌ بسيارِ بخار در اين‌ علم‌، تنها به‌ صورت‌ پراكنده‌، به‌ هنگام‌ شرح‌ پديده‌هاي‌ ديگر دربارة آن‌ سخن‌ گفته‌ است‌ و اغلب‌ طبيعى‌ دانان‌ بعدي‌ نيز از همين‌ شيوه‌ پيروي‌ كرده‌اند. فقط المپيدروس‌ (ص‌ 84 - 88) در مقدمة «تفسير آثار علوي‌» ارسطو با تلفيق‌ نظرات‌ِ گاه‌ متعارض‌ ارسطو و تئوفراستوس‌ (ص‌ 131-133) به‌ تفصيل‌ دربارة بخار سخن‌ گفته‌ است‌. بسياري‌ از سخنان‌ ارسطو در ترجمة عربى‌ ابن‌ بطريق‌ كه‌ الا¸ثار العلويه‌ نام‌ دارد، حذف‌ گرديده‌، يا غلط ترجمه‌ شده‌ است‌ و در نتيجه‌، ابن‌ رشد نيز در دو شرح‌ متوسط و صغير متئورولوگيكا ي‌ ارسطو كه‌ بر پاية روايت‌ عربى‌ ابن‌ بطريق‌ نوشته‌ شده‌، به‌ ويژه‌ هنگام‌ اشاره‌ به‌ 3نوع‌ بخار، به‌ جاي‌ دو نوع‌ بخارِ مورد نظر ارسطو، به‌ اشتباه‌ افتاده‌ است‌. به‌ نظر مى‌رسد كه‌ ابن‌ رشد برخلاف‌ حسن‌ بن‌ بهلول‌، به‌ گزيده‌اي‌ كه‌ حنين‌ از «آثار علوي‌» ارسطو فراهم‌ آورده‌، و در آن‌ از قول‌ ارسطو به‌ دو نوع‌ بخار، يكى‌ گرم‌ و خشك‌ و ديگري‌ سرد و تر اشاره‌ كرده‌، دسترسى‌ نداشته‌ است‌ (ارسطو، 163, 73, 31, 29, 21, 167 ؛ قس‌: ابن‌ بطريق‌، 30-31، 63؛ ابن‌ رشد، همان‌، 35- 36، 97، «الا¸ثار...»، 6 -7، 9، 35؛ حنين‌، 30-31، 43، 59؛ حسن‌ بن‌ بهلول‌، همانجا، نيز 305).
آراء طبيعى‌ دانان‌ دورة اسلامى‌: در آثار يعقوب‌ بن‌ اسحاق‌ كندي‌ (ص‌ 72- 75) و نيز رسائل‌ اخوان‌ الصفاء (2/73-79) تنها به‌ وجود دو نوع‌ بخار و ارتباط ميان‌ كميت‌ بخار تر و ميزان‌ بارش‌ باران‌ اشاره‌ شده‌ است‌. ابن‌ سينا و تقريباً همة طبيعى‌دانان‌ پس‌ از وي‌ بخار خشك‌ را دُخان‌ يا دود، و بخار تر را به‌ طور مطلق‌ بخار ناميده‌اند. ابن‌ سينا به‌ پيروي‌ از ارسطو طبع‌ دود را گرم‌ و خشك‌ مى‌دانست‌، اما بر خلاف‌ او مى‌پنداشت‌ كه‌ طبع‌ بخار گرم‌ و تر است‌ و نه‌ سرد و تر ( الشفاء، المعادن‌، همانجا). شايد اين‌ اختلاف‌ نظر، ناشى‌ از بهره‌گيري‌ ابن‌ سينا از ترجمة ابن‌ بطريق‌ و بى‌توجهى‌ وي‌ به‌ جوامع‌ حنين‌ بوده‌ است‌. ابن‌ سينا در فن‌ چهارم‌ شفا (الافعال‌، همانجا) بخار را «قطرات‌ ريز آب‌ِ متخلخل‌» (يعنى‌ پراكنده‌ و شناور در هوا) دانسته‌، اما در فن‌ پنجم‌ (المعادن‌، 35) به‌ هنگام‌ شرح‌ چيستى‌ ابر گفته‌ است‌: ابر جوهري‌ بخاري‌ و فشرده‌ است‌ كه‌ در هوا مى‌گردد... اين‌ جوهرِ بخاري‌ گويى‌ به‌ نحوي‌ حد وسط ميان‌ آب‌ و هواست‌، يعنى‌ يا آبى‌ است‌ كه‌ تحليل‌ رفته‌، و متصاعد شده‌، يا هوايى‌ است‌ كه‌ منقبض‌ و انبوه‌ شده‌ است‌. البته‌ سخن‌ ابن‌ سينا بدان‌ معنى‌ نيست‌ كه‌ وي‌ ابر و تودة بخار را يكى‌ مى‌دانسته‌، زيرا وي‌ در دانشنامه‌ آورده‌ است‌ كه‌ هر گاه‌ بخار سرد شود، ابر پديد مى‌آيد (ص‌ 66). از اين‌ رو، مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ وي‌ دربارة چيستى‌ بخار (و نه‌ طبع‌ آن‌) و تفاوت‌ آن‌ با ابر از المپيدروس‌ (ص‌ 100) پيروي‌ كرده‌ است‌.
اسفزاري‌ در رسالة فارسى‌ آثار علوي‌، به‌ پيروي‌ از سخن‌ ابن‌ سينا در فن‌ پنجم‌ شفا و بدون‌ توجه‌ به‌ سخن‌ او در فن‌ چهارم‌، دربارة بخار چنين‌ گفته‌ است‌: «هر گه‌ كه‌ حرارتى‌ از تابش‌ خورشيد يا از جوهر آتش‌ به‌ آب‌ رسد و مدتى‌ با او بماند، آن‌ آب‌ مستحيل‌ شود و از جاي‌ خود برخيزد و به‌ سوي‌ بالابر شود، آن‌ را بخار گويند؛ و چون‌ حرارت‌ بر بخار مستولى‌ شود، آن‌ بخار جوهر هوا گردد. و فرق‌ ميان‌ هوا و بخار آن‌ است‌ كه‌ بخار را به‌ حس‌ بصر ادراك‌ توان‌ كرد، ولى‌ هوا را به‌ حس‌ بصر درنتوان‌ يافت‌، پس‌ معلوم‌ گردد كه‌ بخار متوسط است‌ ميان‌ جوهر آب‌ و جوهر هوا؛ و هر گاه‌ كه‌ برودت‌ بر هوا مستولى‌ شود، آن‌ هوا بخار شود و چون‌ برودت‌ بر بخار مستولى‌ گردد، آن‌ بخار آب‌ شود». وي‌ اندكى‌ بعد به‌ چگونگى‌ تبديل‌ هوا و آب‌ به‌ يكديگر و شباهت‌ ميان‌ ابر و تودة بخار اشاره‌ كرده‌ است‌ (ص‌ 10-12).
رسالة اسفزاري‌ و به‌ ويژه‌ نظر وي‌ دربارة چيستى‌ بخار نظرات‌ مخالف‌ و گاه‌ موافق‌ دانشمندان‌ بعدي‌ را در پى‌ داشته‌ است‌ (نك: كرامتى‌، هوا شناخت‌، 30-32). ابن‌ سهلان‌ در ضمن‌ انتقادي‌ تند و غير منصفانه‌، بر آن‌ بود كه‌ اسفزاري‌ نمى‌دانسته‌ كه‌ حقيقت‌ بخار چيست‌، زيرا اگر بخار متوسط باشد ميان‌ آب‌ و هوا؛ آنگاه‌ نه‌ آب‌ تواند بود و نه‌ هوا، در نتيجه‌ بايد عنصري‌ ديگر بجز عناصر چهارگانه‌ در نظر گرفت‌ كه‌ اين‌ ممكن‌ نيست‌. لفظ متوسط را نيز نمى‌توان‌ به‌ معنى‌ مركب‌ دانست‌. ابن‌ سهلان‌ همچنين‌ براي‌ آنكه‌ ثابت‌ كند كه‌ از نظر اسفزاري‌ بخار چيزي‌ جز آب‌ است‌، نظر او دربارة چگونگى‌ پديد آمدن‌ برف‌ (اسفزاري‌، 12) را شاهد آورده‌ است‌ (ابن‌ سهلان‌، 18-20). اين‌ انتقاد بيش‌ از آنكه‌ جنبة علمى‌ داشته‌ باشد، بحثى‌ لغوي‌ است‌. خود ابن‌ سهلان‌ دربارة چيستى‌ بخار تر سخنى‌ به‌ ميان‌ نياورده‌، و تنها ابر را تودة متراكم‌ بخار دانسته‌ است‌ (ص‌ 21).
مسعودي‌ مروزي‌ بخار را همان‌ آب‌ دانسته‌ است‌ كه‌ به‌ سبب‌ حرارتى‌ كه‌ در او پديد آمده‌، لطيف‌ تر گشته‌، و از جايگاه‌ طبيعى‌ خويش‌ دور شده‌، و به‌ نيروي‌ حرارت‌ در هوا بالا رفته‌ است‌. البته‌ اگر بخار درون‌ زمين‌ پديد آيد و راهى‌ براي‌ صعود نيابد، به‌ ناچار در مكان‌ خود باقى‌ مى‌ماند. وي‌ سپس‌ افزوده‌ است‌: «و بسيار كسان‌ پنداشته‌اند كه‌ بخار نه‌ آب‌ است‌ و نه‌ هوا، بلكه‌ واسطه‌ است‌ ميان‌ آب‌ و هوا كه‌ از حد آبى‌ در گذشته‌، و به‌ حد هوايى‌ نارسيده‌؛ و خواجه‌ امام‌ مظفر اسفزاري‌ را رحمت‌ الله‌ عليه‌ كه‌ در علم‌ رياضى‌ در روزگار خويش‌ لانظير و مشارٌاليه‌ بود، همين‌ تصور افتاده‌ بوده‌ است‌... و اين‌ سهوي‌ است‌ كه‌ بر آن‌ بزرگ‌ رفته‌ است‌». وي‌ در ادامه‌ تأكيد مى‌كند كه‌ تغيير صورت‌ طبيعى‌ يك‌ جسم‌ ناگهانى‌ است‌ و نه‌ به‌ تدريج‌؛ و جوهريت‌ نيز حركت‌ يا كمى‌ و بيشى‌ نمى‌پذيرد (مسعودي‌، 71-72؛ قس‌ ابن‌ سينا، الشفاء، الكون‌...، 169).
مسعودي‌ سپس‌ به‌ هنگام‌ بحث‌ در چگونگى‌ تولد بخارات‌، افزوده‌ است‌ كه‌ بر اثر تابش‌ آفتاب‌، از آبها و اجسام‌ تر بخار بر مى‌خيزد و از خاك‌ خشك‌ و اجزاء زمينى‌، دود بر مى‌آيد. علت‌ پديد آمدن‌ بخار آن‌ است‌ كه‌ حرارت‌ آفتاب‌ برخى‌ اجزاء آب‌ را لطيف‌تر و سبك‌تر مى‌گرداند و در نتيجه‌ «كثافت‌» (فشردگى‌ و انبوهى‌) آب‌ را باطل‌ مى‌كند. پس‌ بخار در واقع‌ آبى‌ است‌ كه‌ لطيف‌ گشته‌، و حرارتى‌ در او پديد آمده‌ است‌. اما علت‌ پديد آمدن‌ دود آن‌ است‌ كه‌ تابش‌ آفتاب‌ اجزاء خشك‌ْ ترِ جسم‌ خشك‌ را بيشتر مى‌سوزاند و اندك‌ رطوبت‌ آن‌ جسم‌ را نيز نيست‌ مى‌گرداند. در نتيجه‌، اين‌ اجزاء به‌ سبب‌ خشكى‌، بسيار سبك‌ مى‌شوند و به‌ سبب‌ گرمى‌ و خشكى‌ بالا مى‌روند. پس‌ در حقيقت‌، دودْ اجزاء ارضى‌ سوخته‌ است‌ (ص‌ 82).
چنانكه‌ ملاحظه‌ مى‌شود، ديدگاه‌ مسعودي‌ دربارة چيستى‌ بخار بسيار جالب‌ و كم‌ و بيش‌ مشابه‌ ديدگاه‌ امروزي‌ است‌. همچنين‌ توضيحاتى‌ كه‌ وي‌ هنگام‌ شرح‌ چيستى‌ ابر مى‌آورد، نشانگر آن‌ است‌ كه‌ او بر خلاف‌ همة طبيعى‌دانان‌ ديگر مى‌دانسته‌ كه‌ بخار آب‌ واقعى‌ (يعنى‌ حالت‌ گازي‌ آب‌) نامرئى‌ است‌. وي‌ نخست‌ تأكيد مى‌كند كه‌ «ابر، بخاري‌ است‌ غليظ شده‌ و منعقد گشته‌» و سپس‌ مى‌افزايد كه‌ بخار چون‌ به‌ طبقة دوم‌ هوا برسد، سرماي‌ آن‌ طبقه‌ آن‌ را سنگين‌ و انبوه‌ مى‌گرداند و باعث‌ انعقاد آن‌ مى‌شود؛ سپس‌ به‌ عنوان‌ مثال‌ آورده‌ است‌: در زمستان‌ نَفَس‌ انسان‌ و حيوانات‌ همچون‌ دودي‌ ديده‌ مى‌شود، زيرا نفس‌ گرم‌ در هواي‌ سرد فشرده‌ و غليظ مى‌شود «و بخاري‌ گردد كه‌ او را بتوان‌ ديد» در حالى‌ كه‌ نفس‌ در تابستان‌ و زمستان‌ يكسان‌ (يعنى‌ همراه‌ با بخار) برمى‌آيد، اما در تابستان‌، به‌ علت‌ گرمى‌ هوا، اين‌ بخار فشرده‌ و غليظ نمى‌شود و در نتيجه‌ نمى‌توان‌ آن‌ را ديد (ص‌ 84 - 85). گفتنى‌ است‌ كه‌ مدقق‌ شيروانى‌، يكى‌ از طبيعى‌ دانان‌ ايرانى‌ معاصر شاه‌ عباس‌ اول‌، ضمن‌ انتقاد از اين‌ عبارت‌ مسعودي‌ مروزي‌ كه‌ «اين‌ بخار به‌ حقيقت‌ همه‌ آب‌ است‌» به‌ دفاع‌ از اسفزاري‌ پرداخته‌ است‌ (نك: مدرس‌ رضوي‌، 76-77). قزوينى‌ نيز در عجايب‌ المخلوقات‌ تنها به‌ اختصار به‌ وجود دو نوع‌ بخار و چگونگى‌ تشكيل‌ ابر بر اثر غليظ شدن‌ بخار تر اشاره‌ كرده‌ است‌ (ص‌ 86).
ارتباط ميان‌تبخير وبارش‌: ارسطودر ضمن‌شرح‌ چگونگى‌بارش‌ باران‌ يكى‌ از مهم‌ترين‌ و مشهورترين‌ آراء خود را مطرح‌ كرده‌ است‌. به‌ نظر او مجموع‌ آبى‌ كه‌ به‌ روشهاي‌ مختلف‌ از سطح‌ زمين‌ تبخير مى‌شود، برابر ميزان‌ آبى‌ است‌ كه‌ از طريق‌ انواع‌ بارش‌ به‌ سطح‌ زمين‌ باز مى‌گردد (ص‌ 147 .(145, اما ابن‌ بطريق‌ سخنان‌ ارسطو دربارة اين‌ نظرية مهم‌ را ترجمه‌ نكرده‌ است‌ و در نتيجه‌ طبيعى‌دانان‌ دورة اسلامى‌ از آن‌ بى‌خبر بوده‌اند. ارسطو همچنين‌ بر آن‌ بود كه‌ ميزان‌ بارش‌ در هر سال‌ بستگى‌ به‌اين‌ دارد كه‌ بخار تر بر بخار خشك‌ غلبه‌ كند، يا برعكس‌ ,169«) 167 ؛ قس‌: اشارة تلويحى‌ تئوفراستوس‌، 139). همچنين‌ گفتنى‌ است‌ كه‌ تقريباً همة طبيعى‌دانان‌ قديم‌ بر آن‌ بوده‌اند كه‌ تابش‌ آفتاب‌ آب‌ لطيف‌ يا آب‌ شيرين‌ و گوارا را بخار مى‌كند و آبهاي‌ غليظ و كدر يا شور را برجاي‌مى‌گذارد(ارسطو،149 ,147 ,139 ,137 ,127 ,125 ؛ قس‌: ابن‌بطريق‌،52،56،57؛ابن‌رشد، تلخيص‌،81-82،86 - 88؛المپيدروس‌، 112)؛ به‌ همين‌سبب‌، اغلب‌پزشكان‌ قديم‌، آب‌باران‌ را كه‌ حاصل‌از سرد شدن‌ بخار تر بود،بهترين‌و گواراترين‌آبهامى‌دانستند(نك: ه د،باران‌).
مآخذ: ابن‌ بطريق‌، يحيى‌، الا¸ثار العلوية، ترجمه‌ و تحرير متئورولوگيكاي‌ ارسطو، به‌ كوشش‌ كازيمير پترايتس‌، بيروت‌، 1967م‌؛ ابن‌ رشد، محمد، «الا¸ثار العلوية»، رسائل‌، حيدر آباد دكن‌، 1366ق‌/1947م‌؛ همو، تلخيص‌ الا¸ثار العلوية، به‌ كوشش‌ جمال‌ الدين‌ علوي‌، بيروت‌، 1994م‌؛ ابن‌ سهلان‌، عمر، «الرسالة السنجرية فى‌ الكائنات‌ العنصرية»، دو رساله‌ دربارة آثار علوي‌، به‌ كوشش‌ محمد تقى‌ دانش‌ پژوه‌، تهران‌، 1337ش‌؛ ابن‌ سينا، دانشنامة علايى‌، طبيعيات‌، به‌ كوشش‌ محمد مشكوة، تهران‌، 1331ش‌؛ همو، الشفاء، طبيعيات‌، الافعال‌ و الانفعالات‌، نيز الكون‌ و الفساد، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ مدكور و محمود قاسم‌، قاهره‌، دارالكاتب‌ العربى‌؛ همان‌، المعادن‌ و الا¸ثار العلوية، به‌ كوشش‌ ابراهيم‌ مدكور و ديگران‌، قاهره‌، 1385ق‌/1965م‌؛ اسفزاري‌، مظفر، آثار علوي‌، به‌كوشش‌ محمدتقى‌ مدرس‌ رضوي‌،تهران‌،1356ش‌؛المپيدروس‌،«تفسير...لكتاب‌أرسطاطاليس‌ فى‌ الا¸ثار العلوية»، ترجمة حنين‌ بن‌ اسحاق‌، شروح‌ على‌ ارسطو مفقودة فى‌ اليونانية، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ بدوي‌، بيروت‌، 1971م‌؛ تئوفراستوس‌، «الا¸ثار العلوية»، ترجمة كهن‌ عربى‌، چ‌ تصويري‌، به‌ كوشش‌ فؤاد سزگين‌، مجلة تاريخ‌ العلوم‌ العربية و الاسلامية، فرانكفورت‌، 1405ق‌/1984م‌، ج‌1؛ حسن‌ بن‌ بهلول‌، الدلائل‌، چ‌ تصويري‌، به‌ كوشش‌ فؤاد سزگين‌، فرانكفورت‌، 1405ق‌/1985م‌؛ حنين‌ بن‌ اسحاق‌، جوامع‌...لكتاب‌ ارسطوطاليس‌ فى‌ الا¸ثار العلوية، به‌ كوشش‌ هانس‌ دايبر، آمستردام‌/آكسفرد، 1975م‌؛ رسائل‌ اخوان‌ الصفاء، بيروت‌، 1957م‌؛ قزوينى‌، زكريا، عجائب‌ المخلوقات‌، بيروت‌، دارالتحرير للطبع‌ و النشر؛ كرامتى‌، يونس‌، «آثار دانشمندان‌ ايرانى‌ دربارة آثار علوي‌ و تأثير نظريات‌ طبيعى‌دانان‌ يونانى‌ بر آنها»، تاريخ‌ علم‌ در اسلام‌ و نقش‌ دانشمندان‌ ايرانى‌، به‌ كوشش‌ محمد على‌ شعاعى‌ و محسن‌ حيدرنيا، تهران‌، 1378ش‌؛ همو، هواشناخت‌، تهران‌، 1381ش‌؛ كندي‌، يعقوب‌، «فى‌ العلة التى‌ لها تكون‌ بعض‌ المواضع‌ لا تكاد تمطر»، رسائل‌، به‌ كوشش‌ محمد عبدالهادي‌ ابوريده‌، قاهره‌، 1372ق‌/1953م‌، ج‌ 2؛ مدرس‌ رضوي‌، محمد تقى‌، تعليقات‌ بر آثار علوي‌ (نك: هم ، اسفزاري‌)؛ مسعودي‌ مروزي‌، محمد، «آثار علوي‌»، دو رساله‌ دربارة آثار علوي‌، به‌كوشش‌ محمدتقى‌ دانش‌پژوه‌، تهران‌، 1337ش‌؛ نيز:
, Meteorologica, tr. H. D. P. Lee, London, 1952.
يونس‌ كرامتى‌

بخار در پزشكى‌: اصطلاح‌ بخار در پزشكى‌ كهن‌ بيشتر به‌ صورت‌ جمع‌ (بخارات‌ و به‌ ندرت‌ ابخره‌) به‌ كار مى‌رفت‌. بخارات‌ تقريباً به‌ معنى‌ گازي‌ بود برخاسته‌ از خون‌، بلغم‌، صفرا يا سوداي‌ غليظ و گنديده‌، خوردنيهاي‌ ديرگوار و... كه‌ موجب‌ بسياري‌ از بيماريهاي‌ دِماغى‌، تبهاي‌ مختلف‌ و نيز برخى‌ بيماريهاي‌ چشم‌، بينى‌، دهان‌ و دندان‌ مى‌شد. البته‌ در برخى‌ از متون‌ پزشكى‌ اصطلاح‌ باد نيز كم‌ و بيش‌ به‌ همين‌ معنى‌ به‌ كار رفته‌ است‌. پزشكان‌ قديم‌ چندان‌ به‌ اهميت‌ بخارات‌ در پيدايش‌ بيماريهاي‌ گوناگون‌ باور داشتند كه‌ براي‌ جلوگيري‌ از انتشار آنها، پيشنهادهايى‌ چون‌ گشودن‌ رگهاي‌ مسير حركت‌ بخار و خارج‌ كردن‌ آن‌ با مكيدن‌، يا سد كردن‌ راه‌ آن‌ با فشردن‌ يا بستن‌ اندام‌ مربوط به‌ آن‌ (مثلاً رازي‌، 1/185؛ اخوينى‌، 253؛ ابن‌ سينا، 2/51 -52؛ جرجانى‌، الاغراض‌...، 269، ذخيره‌...، 296، كه‌ سخنانى‌ را كه‌ رازي‌ از اسكندر افروديسى‌ نقل‌ كرده‌، تكرار كرده‌اند)، و نيز پرهيز از خوردنيهاي‌ بخارانگيز و بادانگيز به‌ ويژه‌ شراب‌ و خوردن‌ داروي‌ ضدانگيزش‌ بخار، مبادرت‌ به‌ جماع‌، عطسه‌ كردن‌ و حمام‌ آب‌ گرم‌ و خواب‌ طولانى‌ و گاه‌ پرهيز از خواب‌ را مطرح‌ كرده‌اند (مثلاً رازي‌، 1/226، 245، 257، 267، 275-276، 10/283-284، 292، 11/16، 14/161-164، 166؛ نيز ابن‌ سينا، 2/27، 35-41؛ جرجانى‌، الاغراض‌، 259، 273-274، 297، 395، 476، ذخيره‌، 330). نظرات‌ دانشمندان‌ مسلمان‌ دربارة بيماريهاي‌ ناشى‌ از بخارات‌ بد غالباً تكرار نظرات‌ بقراط و جالينوس‌ بود؛ اما برخى‌ از آنان‌ به‌ ويژه‌ ابن‌ ماسويه‌ (ه م‌) پژوهشهايى‌ مفصل‌ و چند تك‌ نگاري‌ دربارة برخى‌ بيماريهاي‌ دِماغى‌ ناشى‌ از بخار (مانند صداع‌، سَدَر و دِوار و ماليخوليا) داشته‌اند. برخى‌ از اين‌ بيماريها بدين‌شرح‌ است‌:
1. انواع‌ سردرد: قدما درد همة سر را، اگر گاه‌ به‌ گاه‌ بود، صداع‌، و اگر پيوسته‌ بود، بيضه‌ مى‌ناميدند و بر آن‌ بودند كه‌ بيضه‌ هميشه‌ با درد چشم‌ و سياهى‌ رفتن‌ آن‌ و شنيده‌ شدن‌ صداهاي‌ خيالى‌ همراه‌ است‌. اخوينى‌ سردردي‌ را كه‌ در آن‌ «همة سر يك‌ بارگى‌ درد خيزد»، «خوذه‌» ناميده‌، و ابن‌ سينا نيز «خوده‌» و بيضه‌ را يكى‌ دانسته‌ است‌. شقيقه‌ درد نيمى‌ از سر است‌ و زمانى‌ پديد مى‌آيد كه‌ بخارات‌ به‌ دليل‌ ستبري‌ و غلظت‌ بسيار تنها در «نيم‌ شق‌ سر» گرد مى‌آيند (رازي‌، 1/223-224، 234- 235، 245، 248-251؛ اخوينى‌، 220، 229-231؛ اهوازي‌، 1/324- 325؛ ابن‌ سينا، 2/42-44؛ قس‌: ابوالحسن‌، 1/75-79، 109- 111، 116؛ رازي‌، 1/249، به‌ نقل‌ از ابن‌ سرابيون‌ كه‌ درد پوست‌ و لاية گوشتى‌ روي‌ جمجمه‌ را نيز بيضه‌ ناميده‌اند؛ نيز قس‌: جرجانى‌، ذخيره‌، 287، 291).
بخارات‌ گرد آمده‌ در مغز يكى‌ از مهم‌ترين‌ علل‌ سردردهاي‌ مختلف‌ است‌. اين‌ بخارات‌ يا مستقيماً در خود مغز پديد مى‌آيد، يا در معده‌اي‌ كه‌ غذاي‌ ناگواريده‌ و گنديده‌ يا غذاهاي‌ بخارانگيز يا شراب‌ در آن‌ گرد آمده‌ باشد، يا در اعضاي‌ ديگر. نشانة چنين‌ سردردي‌ دوره‌اي‌ بودن‌ آن‌ است‌. گرفتگى‌ مجاري‌ دفع‌ بخار نيز، افزايش‌ بخارات‌ در بدن‌ و انواع‌ سردرد را در پى‌ دارد (رازي‌، 1/63، 224، 239، 242، 283؛ ابوالحسن‌، 1/95؛ اخوينى‌، 228، 230).
ابن‌ ماسويه‌ در كتاب‌ صداع‌ آورده‌ است‌ كه‌ بخارات‌ پديد آمده‌ در كليه‌ و دست‌ و پا مى‌تواند از هر يك‌ از اخلاط چهارگانه‌ برخاسته‌ باشد. به‌ نظر او و ابن‌ سرابيون‌ نشانة چنين‌ صداعى‌ آن‌ است‌ كه‌ شدت‌ درد كم‌ و زياد مى‌شود. ابن‌ ماسويه‌ به‌ چگونگى‌ تشخيص‌ عضو و نوع‌ خلط مولد بخار از روي‌ حالات‌ بيمار و روش‌ درمانى‌ مناسب‌ در هر حالت‌، اشاره‌ كرده‌ است‌ (نك: رازي‌، 1/246-249، 281-282، 287- 288).
تابش‌ آفتاب‌ نيز مى‌تواند موجب‌ پديد آمدن‌ بخار در خود مغز شود. افراد سرخ‌روي‌ كه‌ بدن‌ آنها بادِ بخاري‌ زياد توليد مى‌كند، يا در دهانة معدة آنها پس‌ مانده‌هاي‌ ترش‌ و تلخ‌ بسيار باقى‌ مى‌ماند، بيش‌ از ديگران‌ مستعد ابتلا به‌ صداع‌ [و بيماريهاي‌ مشابه‌] هستند (همو، 1/60، 239، 245، 257؛ نيز ابن‌ سينا، 2/25، 27؛ ابن‌ جزار، 102؛ جرجانى‌، الاغراض‌، 259، 302). صداع‌ شديد از نشانه‌هاي‌ ظهور صرع‌ و سرسام‌ است‌ (رازي‌، 1/124؛ اخوينى‌، 230). از روي‌ رنگ‌ ادرار مى‌توان‌ ابتلا به‌ صداع‌ يا بهبود آن‌ را پيش‌بينى‌ كرد (رازي‌، 19/34، 48، 173، 185؛ ابن‌ سينا، 2/30).
2. دِوار (سرگيجه‌) و سَدَر (حالت‌ شديد دوار): جرجانى‌ هر دو عارضه‌ را «سرگشتن‌» ناميده‌ است‌. به‌ نظر ابن‌ ماسويه‌ در كتاب‌ السدر و الدوار، سدر هنگامى‌ پديد مى‌آيد كه‌ بخارات‌ گرد آمده‌ در سر، راهى‌ به‌ بيرون‌ نيابد. سرگيجة ناشى‌ از بخارات‌ خودِ سر، پس‌ از تابش‌ مداوم‌ آفتاب‌ پديد مى‌آيد و سرگيجة ناشى‌ از بخارات‌ معده‌ همراه‌ با تهوع‌ و غش‌ است‌. اما اگر بخار از اعضاء ديگر برآمده‌ باشد، سرايت‌ بخار از آن‌ عضو به‌ سر پيداست‌. چنين‌ سرگيجه‌اي‌ مى‌تواند ناشى‌ از بخار برخاسته‌ از هر يك‌ از 4 خلط باشد و در نتيجه‌ درمانش‌ به‌ نوع‌ بخار بستگى‌ دارد.
ابن‌ سرابيون‌ نشانة سدر بلغمى‌ را آواز در گوش‌، سنگينى‌ سر و سياهى‌ رفتن‌ چشم‌ ياد كرده‌، و رازي‌ نيز با توجه‌ به‌ نظر ابن‌ ماسويه‌، نظر جالينوس‌ در اين‌ باره‌ را تكميل‌ كرده‌ است‌. ابوالحسن‌ طبري‌ نيز به‌ تفصيل‌ دربارة اين‌ دو بيماري‌ و تفاوت‌ آن‌ با صرع‌ و كابوس‌ سخن‌ گفته‌ است‌. گاهى‌ اوقات‌ باقى‌ ماندن‌ مادة نزله‌ در رگهاي‌ مغز و جنبانده‌ شدن‌ آن‌ توسط بخار سرگيجه‌ مى‌آورد. سرگيجه‌ غالباً به‌ صداع‌ تبديل‌ مى‌شود(رازي‌، 1/54، 57 -60،257؛اهوازي‌،1/329-330؛ ابوالحسن‌، 1/115-121؛ اخوينى‌، 231-233؛ ابن‌ سينا، 2/73- 75؛ جرجانى‌، الاغراض‌، 282-284، 347، ذخيره‌، 308-309، 376).
3. كابوس‌: هرگاه‌ اخلاط بسيار در بدن‌ كسى‌ گرد آيد، يا مست‌ باشد، گرد آمدن‌ بخارات‌ برآمده‌ از اين‌ خلطها در سري‌ كه‌ مزاجش‌ سرد باشد، يا خون‌ سردِ بسيار در آن‌ گرد آمده‌ باشد (به‌ ويژه‌ در بخش‌ پيشين‌ سر)، موجب‌ كابوس‌ مى‌شود. البته‌ اين‌ بخارات‌ پيوسته‌ از اخلاط مختلف‌ برمى‌خيزد، اما فعاليت‌ انسان‌ هنگام‌ بيداري‌ به‌ طور طبيعى‌ آنها را تحليل‌ مى‌برد و تنها هنگام‌ خواب‌ غلظت‌ آنها افزايش‌ مى‌يابد. اگر كابوس‌ درمان‌ نشود، ممكن‌ است‌ به‌ صرع‌، مانيا، يا سكته‌ منجر شود. ابوالحسن‌ طبري‌ به‌ پيروي‌ از بقراط، كابوس‌ را نوع‌ چهارم‌ صرع‌ دانسته‌ است‌ (رازي‌، 1/131، 139، 144؛ اهوازي‌، 1/332؛ ابوالحسن‌، 1/130-131؛ اخوينى‌، 248-249؛ ابن‌ سينا، 2/64، 76؛ جرجانى‌، الاغراض‌، 284- 285، ذخيره‌، 310).
4. صرع‌ و تشنج‌: صرع‌ - بدون‌ در نظر گرفتن‌ كابوس‌ - 3 صنف‌ دارد و هنگامى‌ پديد مى‌آيد كه‌ بخارات‌ بر اثر بسته‌ شدن‌ِ گاه‌ به‌ گاه‌ِ منافذ خروجى‌ همچون‌ مِه‌ْ در سر بماند. تكانهاي‌ بدن‌، واكنشى‌ طبيعى‌ براي‌ رهايى‌ از اين‌ بخارات‌ بد است‌. گاهى‌ اوقات‌ صرع‌ِ ناشى‌ از سودا و ماليخوليا جايگزين‌ يكديگر مى‌شوند و گاه‌ ابتلا به‌ حُمى‌ ربع‌ِ بدون‌ ورم‌، صرع‌ را درمان‌مى‌كند (رازي‌،1/118-119، 124-127، 5/66،14/19؛ اهوازي‌، 330-332؛ ابوالحسن‌، 1/131-134، 152-154؛ اخوينى‌، 253؛ ابن‌ سينا، 2/76-77، 323؛ جرجانى‌، الاغراض‌، 285- 286، ذخيره‌، 310-312). گاهى‌ اوقات‌ بخارات‌ برخاسته‌ از «كرم‌ كدو دانه‌» موجب‌ تشنج‌ مى‌شود (رازي‌، 11/2؛ ابن‌ سينا، 2/95-96؛ جرجانى‌، الاغراض‌، 297، ذخيره‌، 323-324).
5. ماليخوليا (يا مالنخوليا، وسواس‌ سودايى‌): عامل‌ اين‌ بيماري‌ بخارات‌ غليظ سوداست‌ كه‌ از سوداي‌ غليظ يا خون‌ غليظِ سوختة نزديك‌ به‌ سودا برمى‌خيزد. اسحاق‌ بن‌ عمران‌ در مقالة فى‌ الماليخوليا باز هم‌ براساس‌ محل‌ تولد بخارات‌ (خود مغز، تمام‌ بدن‌، دهانة معده‌)، 3صنف‌ماليخوليا برمى‌شمرد،اماروفوس‌افسوسى‌دركتاب‌ ماليخوليا ي‌خود تنها به‌ نوع‌ سوم‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ كه‌ بيماري‌ افسردگى‌1 (العلة الشراسيفيه‌) را پديد مى‌آورد. علت‌ ترس‌ ماليخوليايى‌، ترس‌ از تاريكى‌ بخار سودايى‌ برآمده‌ به‌ مغز است‌ (اسحاق‌، گ‌ 89ب‌90آ، 96آ؛ رازي‌، 1/63 -64، 77- 78، 5/40، 51، 66، 73، 89؛ اهوازي‌، 1/332-333؛ ابوالحسن‌، 1/141؛ اخوينى‌، 242؛ ابن‌ سينا، 2/65 -67، 323؛ جرجانى‌، الاغراض‌، 271-272، ذخيره‌، 297-299). بولِس‌ اجانيطى‌ و ابن‌ سرابيون‌ (معاصر اسحاق‌)، تقريباً از همين‌ 3 نوع‌ ماليخوليا ياد كرده‌اند (نك: رازي‌، 1/71، 80).
6. سَهَر (بى‌خوابى‌ به‌ افراط) و سُبات‌ (بسيار خوابى‌ يا بيهوشى‌، سُبات‌ مطلق‌ يا مستغرق‌ يا ثقيل‌ = اغماء2): بخارات‌ بد به‌ همراه‌ سببهاي‌ ديگر چون‌ غم‌ و ناگواريدن‌ طعام‌ موجب‌ سهر مى‌شود. سبات‌ بر اثر عوامل‌ مختلف‌ از جمله‌ ضربه‌ به‌ سر يا برآمدن‌ بخارات‌ بد به‌ دِماغ‌ پديد مى‌آيد كه‌ نشانة نوع‌ اخير آن‌ است‌ كه‌ «طنين‌ و دِوار و خيالهاي‌ ضبابى‌ و دودي‌ پيش‌ چشم‌ آيد» (ابوالحسن‌، 1/125-127؛ ابن‌ سينا، 2/54 -59؛ جرجانى‌، الاغراض‌، 279-281، ذخيره‌، 306- 308؛ قس‌: رازي‌، 1/209-213).
7. اختلاط ذهن‌ و هذيان‌: بخارات‌ ناشى‌ از حرارت‌ غيرطبيعى‌ بدن‌ هنگام‌ تب‌، يا بخارات‌ برخاسته‌ از كرمهاي‌ معده‌ از سببهاي‌ اين‌ دو بيماري‌ است‌ (همو، 1/197؛ اهوازي‌، 1/328؛ ابوالحسن‌، 1/127- 128؛ ابن‌ سينا، 2/60 -61؛ جرجانى‌، همان‌، 305-306، الاغراض‌، 476، قس‌: 277).
8. ديگر بيماريهاي‌ دِماغى‌: بيشتر پزشكان‌ قديم‌ عامل‌ 3 بيماري‌ ليثرغس‌ (معرب‌ واژة يونانى‌ لِثارگُس‌1 به‌ معنى‌ فراموشكار) يا نسيان‌ (سرسام‌ سردِ [صفرايى‌])، قاطاخوس‌ (اخذه‌، جمود، سرسام‌ سرد سودايى‌) و قرانيطس‌ (سرسام‌ گرم‌) را به‌ ترتيب‌ بلغم‌، سودا و صفراي‌ بسيار غليظ مى‌پنداشتند؛ اما ابن‌ سينا و به‌ پيروي‌ از او جرجانى‌، درمورد ليثرغس‌، گرد آمدن‌ بخار غليظ بلغمى‌ را نيز دخيل‌ شمرده‌اند. اين‌ اختلاف‌نظر درمورد «سُبات‌ سَهَري‌» و «سهرسباتى‌» (هر دو تركيبى‌ از سرسام‌ گرم‌ و ليثرغس‌)، صباري‌ (يا صبارا، جنون‌ مفرط همراه‌ با سرسام‌ گرم‌)، مانيا (جنون‌ سَبُعى‌)، و انواع‌ ديگر ديوانگى‌ نيز به‌ چشم‌ مى‌خورد (ابن‌ سينا، 2/50 -54، 63- 65؛ جرجانى‌، همان‌، 267-270، 275-276، ذخيره‌، 294-296، 302-303؛ قس‌: رازي‌، 1/55، 184-192، جم ؛ ابوالحسن‌، 1/122-123؛ اهوازي‌، 1/327- 330؛ اخوينى‌، 237-241).
9. انواع‌ تبها: هرگاه‌ حرارت‌ غريزي‌ از گواريدن‌ و به‌ صلاح‌ آوردن‌ مواد درون‌ تن‌ عاجز شود، بخاري‌ گرم‌ و غليظ پديد مى‌آيد كه‌ پس‌ از فعل‌ و انفعالاتى‌، گرمايى‌ غيرطبيعى‌ ايجاد مى‌كند كه‌ از دل‌ به‌ شريانها درمى‌آيد و از آنجا در همة تن‌ پراكنده‌ مى‌شود كه‌ به‌ اين‌ حالت‌ تب‌ گويند. هرگاه‌ اين‌ مواد اضافى‌ بدن‌ گواريده‌ شود و بخاري‌ كه‌ خون‌ را گرم‌ كرده‌، به‌ «بخاري‌ لطيف‌ و صافى‌» تبديل‌ گردد و به‌ سوي‌ پوست‌ رود [و از منافذ آن‌ بيرون‌ آيد] تب‌ به‌ پايان‌ خواهد رسيد. همچنين‌ اگر بخارات‌ طبيعى‌ بدن‌ راهى‌ به‌ بيرون‌ نيابند، مى‌توانند انواع‌ تبها را موجب‌ شوند. به‌ همين‌ دليل‌ افرادي‌ كه‌ سرخ‌ روي‌ و پر خون‌ هستند و بخار گرم‌ بسيار از بدنشان‌ برمى‌خيزد، بيش‌ از افراد ديگر در معرض‌ ابتلا به‌ تب‌ قرار دارند و اگر به‌ گرمابه‌ نروند و منافذ پوست‌ آنها گرفته‌ شود، تب‌ خواهند كرد. گاهى‌ اوقات‌ تخمه‌ (رودل‌) موجب‌ ابتلا به‌تب‌ مى‌شود (رازي‌،14/133- 134، 148-149، 161-166؛ ابن‌سينا، 3/2-11، جم؛ جرجانى‌، الاغراض‌، 528 بب ، ذخيره‌، 236 بب ).
10. اختناق‌ رحم‌: به‌ نظر ابن‌ سينا (2/599 -601) و جرجانى‌ ( الاغراض‌، 516 -517، ذخيره‌، 563) هرگاه‌ حيض‌ به‌ تمامى‌ از رحم‌ خارج‌ نشود و اندر رگهاي‌ رحم‌ بماند، بخار آن‌ به‌ جانب‌ دل‌ و دِماغ‌ برآيد و انواع‌ صرع‌ و غش‌ و تنگ‌دلى‌ پديد آرد و نيز ضيق‌النفس‌. اما پزشكان‌ ديگر، به‌ اين‌ چنين‌ ارتباطى‌ اشاره‌ نكرده‌اند و مثلاً اخوينى‌ از «برآمدن‌ بخار چنان‌ از ناحيت‌ زهدان‌ به‌ سوي‌ دل‌» تنها به‌ عنوان‌ پنداشت‌ بيمار، و نه‌ نظر خود ياد كرده‌ است‌ (ص‌ 540؛ نيز نك: رازي‌، 9/55 - 75). جرجانى‌ همچنين‌ باد غليظ درون‌ رحم‌ را از علل‌ ناباروري‌ دانسته‌ است‌ ( الاغراض‌، 512).
11. بيماريهاي‌ ديگر: رازي‌ و پزشكان‌ ديگر بيماريهايى‌ چون‌انواع‌ استسقا (رازي‌، 7/192، 195، 199)، اختلاج‌ (همو، 1/48؛ ابن‌ سينا، 2/108؛ جرجانى‌، همان‌، 300) را نيز به‌ بخار يا باد غليظ نسبت‌ داده‌اند. در اين‌ ميان‌ ابن‌ سينا، و به‌ پيروي‌ از او جرجانى‌ به‌ بيماريهاي‌ بيشتري‌ اشاره‌ كرده‌اند كه‌ نشان‌ از باور بسيار اين‌ دو به‌ اين‌ مسأله‌ دارد. از جملة اين‌ بيماريها مى‌توان‌ به‌ «آوازهاي‌ دروغين‌ در گوش‌»، خارش‌ بينى‌، زكام‌ و نزله‌، بيماريهاي‌ دهان‌، تغيير رنگ‌ با ريختن‌ دندانها، تنگى‌ نفس‌ و... اشاره‌ كرد (ابن‌ سينا، 2/155، 167، 180، 217؛ جرجانى‌، همان‌، 338-339، 345، 347، 353، 365، 377، 395، 445، 451، 503؛ قس‌: ابن‌ سينا، 2/191).
مآخذ: ابن‌ جزار، احمد، كتاب‌ فى‌ المعدة و امراضها و مداواتها، به‌ كوشش‌ سلمان‌ قطابه‌، حلب‌، 1979م‌؛ ابن‌ سينا، القانون‌، قاهره‌، 1294ق‌؛ ابوالحسن‌ طبري‌، احمد، المعالجات‌ البقراطية، چ‌ تصويري‌، به‌ كوشش‌ فؤاد سزگين‌، فرانكفورت‌، 1410ق‌/ 1990م‌؛اخوينى‌بخاري‌،ربيع‌، هدايةالمتعلمين‌، به‌كوشش‌ جلال‌متينى‌،مشهد،1344ش‌؛ اسحاق‌ بن‌ عمران‌، مقالة فى‌ الماليخوليا، به‌ كوشش‌ كارل‌ گاربرس‌، هامبورگ‌، 1977م‌؛ اهوازي‌، على‌، كامل‌ الصناعة الطبية، قاهره‌، 1294ق‌؛ جرجانى‌، اسماعيل‌، الاغراض‌ الطبية، چ‌ تصويري‌، به‌ كوشش‌ پرويز ناتل‌ خانلري‌، تهران‌، 1345ش‌؛ همو، ذخيرة خوارزمشاهى‌، چ‌ تصويري‌، به‌ كوشش‌ سعيدي‌ سيرجانى‌، تهران‌، 1355ش‌؛ رازي‌، محمد بن‌ زكريا، الحاوي‌، حيدرآباد دكن‌، 1374- 1390ق‌/1955-1970م‌.
يونس‌ كرامتى‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4543
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست