responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4512
بحر
جلد: 11
     
شماره مقاله:4512


بَحْر، اصطلاحى‌ در عروض‌ (ه م‌)، جزء نخست‌ و ثابت‌ نام‌ هريك‌ از اوزان‌ شعري‌ و يا مجموعه‌اي‌ از اوزان‌ نزديك‌ به‌ هم‌، به‌ معنى‌ كمّيتى‌ ازكلام‌ موزون‌ كه‌ از تكرار يكى‌ از اركان‌ اصلى‌ عروضى‌ (قس‌: نصير الدين‌، 11) و يا از تركيب‌ چند ركن‌ پديد مى‌آيد. هر يك‌ از بحور نامى‌ دارد كه‌ مأخوذ از كيفيت‌ موسيقيايى‌ آن‌ است‌، مانند بحر متقارب‌ و بحر قريب‌ كه‌ نخستين‌ از تكرار «فَعولُن‌» (به‌ نشانة - -) و ثانى‌ از تركيب‌ اركان‌ مَفاعيلُن‌/مَفاعيلُن‌/فاعلاتُن‌» (به‌ نشانة - - - / - - -/ - - - ) به‌ دست‌ مى‌آيد.
نام‌ گذاري‌: در وجه‌ تسمية آن‌ به‌ «بحر» (دريا)، شمس‌ قيس‌ رازي‌ (ص‌ 88) دو وجه‌ِ شَبَه‌ يا دو عامل‌ مشترك‌ را دخيل‌ دانسته‌ است‌: نخست‌، «سِعَت‌ و كَثرَت‌» و ديگر، معنى‌ «بحر» در لغت‌ عرب‌، يعنى‌ «شكافتن‌»؛ چرا كه‌ دريا، شكافى‌ فراخ‌ در زمين‌ است‌، حاوي‌ آب‌ بسيار و فوايد فراوان‌، و بحور عروضى‌ نيز مشتمل‌ بر انواع‌ شعر و «طرفى‌ است‌ از كلام‌ منظوم‌ مشتمل‌ بر انواع‌ اوزان‌» (نيز نك: تهانوي‌، 117).
تاريخچه‌: در كتب‌ عروض‌ فارسى‌ و تازي‌، بنيان‌ گذاري‌ عروض‌ و در نتيجه‌ ابتكار استخراج‌ و تدوين‌ بحور اولية شعر عرب‌ و طبقه‌بندي‌ آنها در دواير پنجگانه‌ (نك: ادامة مقاله‌)، به‌ خليل‌ بن‌ احمد فراهيدي‌ (د 170ق‌) نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌ (براي‌ مثال‌، نك: ابن‌ رشيق‌، 1/302- 304؛ سكاكى‌، 518 -519؛ شمس‌ قيس‌، 49؛ دمامينى‌، 21؛ نجفقلى‌ ميرزا، 11)؛ ليكن‌ برخى‌ از محققان‌ معاصر، بر پاية مطالعات‌ در زمينة وزن‌ شعر در ايران‌ پيش‌ از اسلام‌ و نيز با استناد به‌ تحقيق‌ ابوريحان‌ بيرونى‌ (د 440ق‌) دربارة وزن‌ شعر هندوان‌ در زبان‌ سنسكريت‌ و ايراد شبهة وي‌ (نك: 1/101- 116)، چنين‌ انتسابى‌ را روا نمى‌دانند و گاهى‌ در آن‌ ترديد كرده‌، و يا بر آن‌ رفته‌اند كه‌ خليل‌ بن‌ احمد، خود اين‌ دانش‌ و اين‌ شيوه‌ را از اوزان‌ شعر آريايى‌ و سنسكريت‌ و يونانى‌ و لاتينى‌ (زبانهاي‌ هندواروپايى‌خويشاوندفارسى‌)اخذ و اقتباس‌كرده‌ است‌ (نك:خانلري‌، 83 -89؛ فرزاد، 26-29؛ خلوصى‌، 14- 15؛ شميسا، 11، 75؛ وحيديان‌ كاميار، 31- 35؛ فشاركى‌، 17- 18؛ كابلى‌، 365- 366).
اركان‌: عروضيان‌ قديم‌، در نام‌گذاري‌ پاره‌هاي‌ بحور به‌ مثابة الگوهاي‌ اصلى‌ سنجش‌ اوزان‌، اتفاق‌ نظر ندارند و به‌ اختلاف‌، از آنها به‌ فواصل‌ سالمه‌، اركان‌، اجزاء، اصول‌، افاعيل‌ و تفاعيل‌ تعبير كرده‌اند (نك: شمس‌ قيس‌، 49، 50، 53، جم؛ ابن‌ رشيق‌، همانجا؛ سكاكى‌، 519؛ نصيرالدين‌، 10، 11، جم ؛ آملى‌، 130؛ دمامينى‌، 22؛ جامى‌، 236، 242، 243؛ عروض‌...، 32). در اين‌ مقاله‌، به‌ سبب‌ اشتهار بيشتر، «اركان‌» اختيار شده‌ است‌؛ اگر چه‌ در منابع‌ متأخر، گاه‌، از «اركان‌» به‌ «پايه‌ها» نيز تعبير شده‌ است‌ (نك: دايرة المعارف‌...، ذيل‌ بحر؛ وزيري‌، 962).
سبب‌، وَتَد و فاصله‌: اركان‌ عروضى‌ خود حاصل‌تركيب‌ اندامهاي‌ كوچك‌تري‌ به‌ نام‌ سبب‌ (دو نوع‌: خفيف‌ - ثقيل‌)، وتد (دو نوع‌: مفروق‌ مقرون‌ يا مجموع‌) و فاصله‌ (دو نوع‌: صغري‌ - كبري‌) و هر كدام‌ از آنها نيز مركب‌ از حروفى‌ متحرك‌ و ساكن‌ است‌، از اين‌ قرار :
الف‌ - سبب‌: 1. خفيف‌: از يك‌ متحرك‌ و يك‌ ساكن‌ به‌ نشانة (-)، مانند: هَم‌؛ 2. ثقيل‌: از دو متحرك‌ متوالى‌ به‌ نشانة ( )، مانند: هَمه‌.
ب‌ - وتد: 1. مفروق‌: از دو متحرك‌ و يك‌ ساكن‌ در وسط به‌ نشانة (- )، مانند: چامه‌؛ 2. مقرون‌: از دو متحرك‌ متوالى‌ و يك‌ ساكن‌ به‌ نشانة ( -)، مانند: چَمَن‌.
ج‌ - فاصله‌: 1. صغري‌: از 3 متحرك‌ پى‌ در پى‌ و يك‌ ساكن‌ به‌ نشانة ( -)، مانند: بِرَوم‌؛ 2. كبري‌: از 4 متحرك‌ متوالى‌ و يك‌ ساكن‌ به‌ نشانة ( -)، مانند: بِبَرَمَش‌.
به‌ سخنى‌ ديگر، اسباب‌ و اوتاد و فواصل‌، كوچك‌ ترين‌ واحدهاي‌ تشكيل‌ دهندة بحور شمرده‌ مى‌شد كه‌ امروزه‌، در برخى‌ كتب‌ عروضى‌، با الهام‌ گرفتن‌ از دانش‌ زبان‌ شناسى‌، اصطلاحات‌ «مصوّت‌» و «صامت‌» و «هجاهاي‌ عروضى‌» جانشين‌ آنها شده‌ است‌ (نك: شميسا، 17، 18، جم ).
سالم‌ و مُزاحَف‌: در عروض‌ كهن‌ به‌ هر گونه‌ تغييري‌ كه‌ در اسباب‌ و اوتاد اركان‌ اصلى‌ راه‌ يابد - اعم‌ از حذف‌ يا زيادت‌ حرف‌ يا حروفى‌، و اسكان‌ متحركى‌ - زِحاف‌ مى‌گويند (زحاف‌ جمع‌ زَحف‌ است‌، ليكن‌ در عروض‌ مفرد تلقى‌ مى‌شود و آن‌ را به‌ ازاحيف‌ و زحافات‌ جمع‌ مى‌بندند)؛ از اين‌رو، هرگاه‌ اركان‌ اصلى‌ بى‌هيچ‌ تغييري‌ تكرار يا تركيب‌ شوند، وزن‌ و بحر حاصل‌ از آن‌ «سالم‌» ناميده‌ مى‌شود، مانند «فاعلاتن‌» كه‌ از آن‌ «بحر رمل‌ سالم‌» به‌ دست‌ مى‌آيد؛ و چنانچه‌ تغييري‌ به‌ اسباب‌ و اوتاد راه‌ يابد، بحرحاصل‌ را «مزاحف‌» گويند، مانند «فَعِلاتُن‌» كه‌ مزاحف‌ فاعِلاتُن‌ است‌. بدين‌ سان‌، به‌ واسطة ازاحيفى‌ كه‌ به‌ اركان‌ تعلق‌ مى‌گيرد، بحور و اوزان‌ بسياري‌ پديد مى‌آيد (قس‌: شمس‌ قيس‌، 88) كه‌ هر يك‌، چونان‌ بحري‌ فرعى‌، نامى‌ و لقبى‌ مى‌يابد و اين‌ همه‌، سبب‌ دشواري‌ و پيچيدگى‌ عروض‌ كهن‌ شده‌، و عروضيان‌ متأخر را به‌ نقد آن‌ برانگيخته‌ است‌.
انواع‌ بحور از نظر قدما: خليل‌بن‌احمد و برخى‌ ديگر از قدماي‌ عروضيان‌، بحور را حاصل‌ از 8 ركن‌ اصلى‌ مى‌دانستند، از اين‌ قرار: مفاعيلن‌، فاعلاتن‌، مستفعلن‌، فعولن‌، فاعلن‌، متفاعلن‌، مفاعلتن‌ و مفعولات‌ُ (نك: همو، 50؛ عروض‌، 32؛ نجفقلى‌ ميرزا، 12). به‌ سخن‌ ديگر، تمامى‌ بحرها و اوزان‌ شعري‌ از اركان‌ ياد شده‌ - اعم‌ از سالم‌ يا مزاحف‌ - ساخته‌ مى‌شود. برخى‌ از عروضيان‌، همچون‌ شمس‌ قيس‌ رازي‌ (ص‌ 50 -51) و خواجه‌ نصيرالدين‌ طوسى‌ (ص‌ 10) دو ركن‌ ديگر به‌ اركان‌ هشتگانة منسوب‌ به‌ خليل‌ بن‌ احمد افزودند: «فاع‌ لاتن‌» و «مس‌ تفع‌ لن‌». 3 ركن‌ فاعلن‌، مفاعلتن‌ و متفاعلن‌ را خاص‌ شعر عرب‌ شمرده‌اند و در نتيجه‌، اركان‌ شعر پارسى‌ را 7 دانسته‌اند. تفاوت‌ «فاع‌ لاتن‌» و «مس‌ تفع‌ لن‌» با فاعلاتن‌ و مستفعلن‌، از نظر شمس‌ قيس‌ رازي‌، در تركيب‌ اسباب‌ واوتاد آنهاست‌؛ اما اغلب‌ عروضيان‌ قديم‌، بنا را همان‌ 8 ركن‌ نهاده‌اند و ميان‌ فاعلاتن‌ با فاع‌ لاتن‌ و مستفعلن‌ با مس‌ تفع‌ لن‌، تفاوتى‌ قائل‌ نشده‌اند، چرا كه‌ به‌ لحاظ ايقاعى‌ و لحن‌ موسيقيايى‌، فرقى‌ ندارند (نك: شاه‌ حسينى‌، 32، به‌ نقل‌ از همايى‌). از تكرار متوالى‌ هر يك‌ از اركان‌ اصلى‌، 7 بحر متفق‌ الاركان‌، و از تركيب‌ آنها 12 بحر مختلف‌ الاركان‌ حاصل‌ مى‌شود:
الف‌ - بحور متفق‌ الاركان‌: بحر هَزَج‌، از تكرار متوالى‌ مفاعيلن‌؛ بحر رمل‌، از تكرار فاعلاتن‌؛ بحر رَجَز، از تكرار مستفعلن‌؛ بحر متقارب‌، از تكرار فعولن‌؛ بحر متدارك‌، از تكرار فاعلن‌؛ بحر كامل‌، از تكرار متفاعلن‌؛ بحر وافر، از تكرار مفاعلتن‌.
ب‌ - بحور مختلف‌ الاركان‌: بحر مضارع‌، از تركيب‌ مفاعيلن‌ و فاعلاتن‌؛ بحر خفيف‌، از فاعلاتن‌ و مستفعلن‌؛ بحر مُجْتَث‌ّ، از مستفعلن‌ و فاعلاتن‌؛ بحر مُنْسَرِح‌، از مستفعلن‌ و مفعولات‌ُ؛ بحر مُقْتَضَب‌، از مفعولات‌ُ و مستفعلن‌؛ بحر مديد، از فاعلاتن‌ و فاعلن‌؛ بحر بسيط، از مستفعلن‌ و فاعلن‌؛ بحرطويل‌، از فعولن‌ و مفاعيلن‌؛ بحر سريع‌، از مستفعلن‌، مستفعلن‌ و مفعولات‌ُ؛ بحر غريب‌ (يا جديد)، از فاعلاتن‌، فاعلاتن‌ و مستفعلن‌؛ بحر قريب‌، از مفاعيلن‌، مفاعيلن‌ و فاعلاتن‌؛ بحر مُشاكل‌، از فاعلاتن‌، مفاعيلن‌، مفاعيلن‌.
بعضى‌ از اين‌ بحور، به‌ صورت‌ سالم‌ به‌ كار برده‌ نمى‌شود و فقط زحافات‌ آنها مطرح‌ شده‌ است‌. علماي‌ عروض‌ سنتى‌، 11 بحر از بحور 19گانه‌ را مشترك‌ در شعر فارسى‌ و شعر عرب‌ دانسته‌اند، از اين‌ قرار : بحرهاي‌ هزج‌ ، رمل‌، رجز، متقارب‌، منسرح‌، مضارع‌، مقتضب‌، مجتث‌، سريع‌، متدارك‌ و خفيف‌؛ بحرهاي‌ پنجگانة طويل‌، مديد، بسيط، وافر و كامل‌ را مختص‌ شعر عرب‌ و 3بحر غريب‌ (يا جديد)، قريب‌ و مشاكل‌ را خاص‌ شعر فارسى‌ شمرده‌اند (شمس‌ قيس‌، 81 - 106؛ نصيرالدين‌، 12؛ عروض‌، 33). به‌ گفتة خواجه‌ نصير الدين‌ طوسى‌ شاعران‌ ايرانى‌ و عرب‌ در بحر متدارك‌ اشعار اندكى‌ سروده‌اند (ص‌ 15). اگر چه‌ در اشعار شاعران‌ فارسى‌ زبان‌ در 5 بحر خاص‌ عرب‌ نمونه‌هايى‌ مى‌توان‌ سراغ‌ داد، ليكن‌ به‌ نظر قدما، به‌ ويژه‌ شمس‌ قيس‌ رازي‌ (ص‌ 91)، اين‌ اشعار ثقيل‌ است‌ و مطبوع‌ نيفتاده‌ است‌.
دواير بحور عروضى‌: عروضيان‌ قديم‌، براي‌ آموزش‌ بهتر به‌ مبتديان‌ و نشان‌ دادن‌ ارتباط بحور با يكديگر، دايره‌هايى‌ وضع‌ كرده‌، و در آنها بحرهاي‌ نزديك‌ به‌ هم‌ را (از نظر متحركات‌ و سواكن‌ و ترتيب‌ اسباب‌ و اوتاد) نشان‌ داده‌اند. اين‌ دايره‌ها، بر حسب‌ شمار بحور، به‌ خانه‌هايى‌ تقسيم‌ مى‌شد و يك‌ مصراع‌، اساس‌ آن‌ دايره‌ قرار مى‌گرفت‌، به‌ نحوي‌ كه‌ خوانندة مصراع‌ از هر خانه‌اي‌ و از هر واژه‌اي‌ شروع‌ به‌ قرائت‌ مى‌كرد، به‌ يكى‌ از اوزان‌ مطرح‌ شده‌ در همان‌ دايره‌ دست‌ مى‌يافت‌. دواير پنجگانه‌اي‌ كه‌ مورد استفاده‌ و استناد عروضيان‌ ايرانى‌ بود، اينهاست‌:
1. دايرة مختلفه‌: شامل‌ بحرهاي‌ طويل‌، مديد و بسيط، با اساس‌ قرار دادن‌ مصراع‌ «به‌ من‌ برگذر اي‌ مَه‌» (نك: نصيرالدين‌، 12).
2. دايرة مؤتلفه‌: مشتمل‌ بر بحرهاي‌ وافر و كامل‌، با اساس‌ قرار دادن‌ مصراع‌ «بگو دل‌ من‌ كجا طلبم‌ زبهر خدا» (نك: همانجا). اين‌ مصراع‌ چنان‌ است‌ كه‌ مى‌توان‌ آغاز هر دو بحر (وافر و كامل‌) را از واژه‌هاي‌ آن‌ در نظر گرفت‌.
3. دايرة مجتلبه‌: شامل‌ بحرهاي‌ هزج‌، رجز و رمل‌، با اساس‌ قرار دادن‌ مصراع‌ «مرا دل‌ بى‌ دلارامى‌ نيارامد».
4. دايرة مشتبهه‌: شامل‌ بحرهاي‌ سريع‌، منسرح‌، خفيف‌، مضارع‌، مقتضب‌ و مجتث‌، با اساس‌ قرار دادن‌ مصراع‌ «به‌ من‌ ده‌ تو بتا هم‌ يك‌ بار باده‌».
5. دايرة متفقه‌: شامل‌ بحرهاي‌ متقارب‌ و متدارك‌، با اساس‌ قرار دادن‌ مصراع‌ «مرا بى‌ دلارام‌ شادي‌ نيايد». البته‌ مصراع‌ به‌ گونه‌اي‌ است‌ كه‌ مى‌توان‌ آغاز دو بحر را از واژه‌هاي‌ مختلف‌ آن‌ در نظر گرفت‌.
مصراعهاي‌ اساس‌ اين‌ دواير و شكل‌ آنها در برخى‌ از كتب‌ عروضيان‌ متفاوت‌ است‌، ليكن‌ ساختار اصلى‌ آنها با آنچه‌ گفته‌ آمد، دقيقاً مطابقت‌ دارد (نك: همو، 12-14؛ شمس‌ قيس‌، 81 -87؛ نجفقلى‌ ميرزا، 40؛ خانلري‌، 17). عروضيان‌ ايرانى‌، از دايرة مشتبهه‌ در حدود سى‌واند بحر استخراج‌ كرده‌ بودند (شمس‌ قيس‌، 102) كه‌ جز بحرهاي‌ غريب‌ (يا جديد)، قريب‌ و مشاكل‌، بحور ديگر مطبوع‌ طبع‌ شاعران‌ واقع‌ نشده‌ است‌: بحر غريب‌ (يا جديد)، چنانچه‌ در دايرة مشتبهه‌، مصراع‌ اساس‌ آن‌ چنين‌ باشد: «ده‌ به‌ من‌ ده‌ تو بتاهم‌ يك‌ باربا»؛ بحر قريب‌، هرگاه‌ مصراع‌ اساس‌ چنين‌ قرار گيرد: «به‌ من‌ ده‌ تو بتا هم‌ يك‌ بار باده‌»؛ بحر مشاكل‌، اگر مصراع‌ مربوط چنين‌ باشد: «بار باده‌ به‌ من‌ ده‌ تو بتاهم‌ يك‌».
شمس‌ قيس‌ رازي‌ (ص‌ 104- 106) دو دايرة مختلفه‌ و مؤتلفه‌ را، بدان‌ سبب‌ كه‌ مشتمل‌ بر بحور خاص‌ شعر عرب‌ است‌، كنار مى‌نهد و با پذيرش‌ 3بحر از بحور مستحدث‌ غريب‌ (يا جديد)، قريب‌ و مشاكل‌، جمعاً 14بحر از 19بحر مشهور را در 4دايره‌ قرار مى‌دهد، بدين‌ سان‌:
1. دايرة مؤتلفه‌: شامل‌ بحرهاي‌ هزج‌، رجز و رمل‌، با اساس‌ قرار دادن‌ اين‌ مصراع‌: «دلا بس‌ چند از اين‌ سوداي‌ آن‌ دلدار پروردن‌».
2. دايرة مختلفه‌: مشتمل‌ بر بحرهاي‌ منسرح‌، مضارع‌، مقتضب‌ و مجتث‌، با اساس‌ قرار دادن‌ اين‌ مصراع‌: «باز زمن‌ دل‌ ربود باز زمن‌ رخ‌ نهفت‌».
3. دايرة منتزعه‌: شامل‌ بحرهاي‌ سريع‌، غريب‌ (يا جديد)، قريب‌، خفيف‌ و مشاكل‌، بر اساس‌ اين‌ مصراع‌: «رو كه‌ ربودي‌ زدلم‌ صبر باز».
4. دايرة متفقه‌: شامل‌ دو بحر متقارب‌ و متدارك‌، بر اساس‌ اين‌ مصراع‌: «مكن‌ بر من‌ اي‌ ماهروي‌ اين‌ ستمها».
شمس‌ قيس‌ رازي‌ در دو دايرة مختلفه‌ و منتزعه‌،اركان‌ سالم‌ را نياورده‌، زيرا بر آن‌ است‌ كه‌ در بحور اين‌ دو دايره‌ شعر عذب‌ به‌ صورت‌ سالم‌ سروده‌ نشده‌ است‌ (ص‌ 104)؛ بنابراين‌، براي‌ هر يك‌ از بحور اين‌ دو دايره‌، يكى‌ از اوزان‌ مزاحف‌ بحر مربوط به‌ آن‌ را كه‌ بيشتر مورد استقبال‌ شاعران‌ واقع‌ شده‌، مطرح‌ كرده‌ است‌.
بحور مستحدث‌: به‌ گفتة شمس‌ قيس‌ رازي‌ (ص‌ 170) عروضيان‌ ايرانى‌ چون‌ بهرامى‌ سرخسى‌ و بزرجمهر قسيمى‌، بر بنياد 8 ركن‌ اصلى‌، دست‌ به‌ استخراج‌ بحوري‌ زده‌ بودند كه‌ يا هيچ‌ شاعري‌ در آن‌ بحور شعر نسروده‌ بود، و يا اگر هم‌ شعري‌ سروده‌ مى‌شد، مقبول‌ ذوق‌ ايرانيان‌ واقع‌ نمى‌شد؛ در نتيجه‌، اين‌ بحور، جز بحرهاي‌ غريب‌ (يا جديد)، قريب‌ و مشاكل‌، هرگز به‌ عنوان‌ بحرهاي‌ مستقل‌ مطرح‌ نشد. قدما به‌ اين‌ بحور «مستحدث‌» مى‌گفتند، چرا كه‌ در آثار شاعران‌ و كتب‌ منتقدان‌ بزرگ‌ عروض‌، پيشينه‌اي‌ نداشت‌. شمس‌ قيس‌ رازي‌ (ص‌ 170-177) از 21بحر مستحدث‌ نام‌ برده‌ است‌ كه‌ در 3دايرة منعكسه‌، منغلطه‌ و متعلقه‌ جمع‌ آمده‌ بود (همو، 171)؛ همچنين‌ اشعار شاذّ، تصنعى‌ و ثقيل‌ يكى‌ از 3دايره‌ را مطرح‌ كرده‌ است‌ كه‌ عبارتند از: بحر صريم‌، كبير، بديل‌، قليب‌، حميد، صغير، اصم‌، سليم‌، حميم‌، مصنوع‌، مستعمل‌، اخرس‌، مبهم‌، معكوس‌، مهمل‌، قاطع‌، مشترك‌، معمّم‌، مستر، معيّن‌ و باعث‌ (همو، 170).
انتقاد معاصران‌: مسألة بحرسازي‌ و طبقه‌بندي‌ اوزان‌ شعري‌ در گروههاي‌ سالم‌ و مزاحف‌ به‌ شيوة قدما از يك‌ سوي‌، و از سوي‌ ديگر، مشكل‌ تعليم‌ و تعلّم‌ آن‌، به‌ ويژه‌ آموختن‌ و به‌ خاطر سپردن‌ عناوين‌ و القاب‌ عجيب‌ و نامأنوس‌ ازاحيف‌ و اوزان‌ مزاحف‌، نظير خَرْم‌، خَرْب‌، جَدْع‌، جَحْف‌، هَتْم‌ و حَذَذ و يا بيت‌ معصوب‌ مقطوف‌، بيت‌ موقوص‌ و بيت‌ مَجْزُوَّمُرَفَّل‌ و ... (نك: همو، 56، 93، 95) كه‌ به‌ گوش‌ هر فارسى‌ زبانى‌ گران‌ مى‌آيد، هر متعلم‌ مشتاقى‌ را مى‌رماند (نجفى‌، 595). از اين‌ رو عروض‌ دانان‌ معاصر ايرانى‌ بر آن‌ شدند تا به‌ نقد شيوة پيشينيان‌ اهتمام‌ ورزند و با توجه‌ به‌ تفاوت‌ روح‌ وزن‌ در دو زبان‌ فارسى‌ و عرب‌ (نك: وزيري‌، 953)، طرحهايى‌ نو در افكنند و با ابداع‌ روشهاي‌ علمى‌ ساده‌تر، وزن‌ شعر فارسى‌ را از سيطرة عروض‌ عرب‌ آزاد سازند. وزيري‌ با تعويض‌ بعضى‌ اصطلاحات‌ مانند «لنگه‌» به‌ جاي‌ مصراع‌، «پايه‌» به‌ جاي‌ ركن‌، «وابُري‌» به‌ جاي‌ تقطيع‌ و ...(نك: ص‌ 960-961)، 14پاية بكرِ دو تا پنج‌ هجايى‌ را مبناي‌ بحرسازي‌ قرار مى‌دهد كه‌ از تكرار يك‌ پايه‌ يا تركيب‌ پايه‌اي‌ با پايه‌هاي‌ ديگر، «لنگة» شعري‌ به‌ دست‌ مى‌آيد و بحري‌ حاصل‌ مى‌شود و بدين‌ سان‌، چنانچه‌ اين‌ پايه‌ها، در اشكال‌ و مواضع‌ مختلف‌ با خود يا با پايه‌هاي‌ ديگر تكرار يا تركيب‌ شوند، هزاران‌ بحرشعري‌ به‌ دست‌ مى‌دهند (نك: ص‌ 1087-1089). وزيري‌ براي‌ هر پايه‌اي‌ دو نكته‌ را ضروري‌ مى‌داند: نخست‌، كمتر از دو هجا نباشد و ديگر، به‌ هجاي‌ بلند ختم‌ شود (ص‌ 1087). شرط اخير را فرزاد (نك: ادامة مقاله‌) نيز بايسته‌ دانسته‌ است‌.
خانلري‌ اركان‌ يا «افاعيل‌» عروضى‌ را، از آن‌ روي‌ كه‌ وزن‌ شعر فارسى‌ را به‌ اجزاء متساوي‌ و متشابه‌ تقسيم‌ نمى‌كند، نادرست‌ مى‌داند و براي‌ بحرسازي‌ و طبقه‌بندي‌ اوزان‌ شعر فارسى‌، 10پاية دو و سه‌ هجايى‌ را، به‌ عنوان‌ اساس‌ كار پيش‌ مى‌نهد و با اشاره‌ به‌ برابرهاي‌ سنتى‌، برهر يك‌، نامى‌ پارسى‌ مى‌گذارد (ص‌ 158، 160-161)، از اين‌ قرار: 1. ت‌ تن‌ ( -): «نَوا» معادل‌ فَعَل‌ْ؛ 2. تن‌ ت‌ (- ): «چامه‌» معادل‌ وَتَدِمفروق‌؛ 3. ت‌ ت‌ ( ): «همه‌» معادل‌ سَبَب‌ِ ثقيل‌؛ 4. تن‌ تن‌ (- -): «آوا» معادل‌ فَع‌ْ لُن‌ْ؛ 5. ت‌ تن‌ تن‌ ( - -): «خُشاوا» معادل‌ فَعولُن‌ْ؛ 6. ت‌ ت‌ تن‌ ( - ): «بِنَوا» معادل‌ فَعِلُن‌ْ؛ 7. تن‌ تن‌ تن‌ (- - - ): «نيكاوا» معادل‌ مَفْعولُن‌ْ؛ 8. ت‌ تن‌ ت‌ ( - ): «تَرانه‌» معادل‌ فَعول‌ُ؛ 9. تن‌ ت‌ تن‌ (- -): «خُشنَوا» معادل‌ فاعِلُن‌ْ؛ 10. تن‌ ت‌ ت‌ (- ): «زمزمه‌» معادل‌ فاعِل‌ُ.
خانلري‌ بر آن‌ است‌ كه‌ همة اوزان‌ شعر فارسى‌ حاصل‌ تكرار يك‌ يا تركيب‌ چند پايه‌ از اين‌ پايه‌هاي‌ دهگانه‌ است‌ (ص‌ 160). با عنايت‌ به‌ دو شرط ضروري‌ مورد تأكيد وزيري‌، در پايه‌هاي‌ 2، 3، 8 و 10 پيشنهادي‌ خانلري‌، شرط ختم‌ به‌ هجاي‌ بلند ملحوظ نشده‌ است‌ و در نتيجه‌ حالت‌ ايقاعى‌ نيرومندي‌ ندارد.
فرزاد با تشبيه‌ عروض‌ فارسى‌ به‌ عمارتى‌ 4طبقه‌ كه‌ حروف‌ مصوت‌ و هجاها و اركان‌ و اوزان‌ عروضى‌ به‌ ترتيب‌ در طبقات‌ اول‌ تا چهارم‌ آن‌ قرار دارند، و با تذكار اهميت‌ عدد «4» در اين‌ علم‌، يك‌ ركن‌ مركب‌ از 4هجاي‌ بلند با عنوان‌ «مَفعولاتُن‌» (- - - -) را به‌ مثابة «پدرِ پدرهاي‌ اركان‌» در نظر مى‌گيرد(ص‌ 8). از اين‌ ركن‌ بيش‌ از 20پايه‌ منشعب‌ مى‌شود كه‌ با اعمال‌ دگرگونيهايى‌ در اندامهاي‌ هر يك‌ از آنها و تكرار يا تركيب‌ يك‌ پايه‌ با پايه‌هاي‌ ديگر، بحرهاي‌ بسياري‌ به‌ دست‌ مى‌آيد (نك: همو، 18، 20، 21). فرزاد نيز به‌ اهميت‌ هجاي‌ بلند در آخر هر ركن‌ تأكيد مى‌ورزد (ص‌ 9) و بر آن‌ است‌ كه‌ با مشاهدة هجاي‌ كوتاه‌ در آخر ركن‌، در صحت‌ وزن‌ شعر بايد شك‌ كرد (ص‌ 8).
حميدي‌ با انتقادي‌ تند و سخت‌ آميخته‌ به‌ تعريض‌ از «زحاف‌» در عروض‌ كهن‌ (ص‌ 9-27)، از در پيوستن‌ يك‌ فاصله‌ و يك‌ وتد و يك‌ سبب‌، تركيب‌ «متفاعلاتن‌» ( - - -) را پيش‌ مى‌ نهد و آن‌ را «حلقة گمشده‌» و مادر تمام‌ اوزان‌ موجود و ممكن‌ الوجود شعر فارسى‌ مى‌داند (همو، 35- 36). از «متفاعلاتن‌»، 23 بحر مشهور و داراي‌ نام‌ در عروض‌ كهن‌ پديد مى‌آيد و در مراحل‌ بعد، هر گاه‌ جزوي‌ از «متفاعلاتُن‌» با يك‌ يا دوجزو ديگر آن‌ تركيب‌ شود، بحور بسياري‌ حاصل‌ خواهد شد (نك: همو، 37-39).
نجفى‌ ضمن‌ تأكيد بر ضرورت‌ طبقه‌بندي‌ علمى‌ نزديك‌ به‌ 300 وزن‌ متفاوت‌ و مستقل‌ در اشعار موجود زبان‌ فارسى‌ (ص‌ 591) و نا كار آمد بودن‌ روش‌ قدما به‌ سبب‌ ورود 49 عامل‌ «من‌ عندي‌» در مبحث‌ زحافات‌ (ص‌ 596)، به‌ نقد شيوه‌هاي‌ طبقه‌بندي‌ بحور خانلري‌ و فرزاد مى‌پردازد (ص‌ 597 - 605).
كابلى‌ نيز به‌ نوبة خود، پس‌ از نقد روشهاي‌ بحرسازي‌ پيشگامان‌ معاصر (نك: ص‌ 75-111)، علاوه‌ بر طبقه‌بندي‌ اوزان‌، نام‌گذاريهاي‌ تازة اصطلاحات‌ را هم‌ ضروري‌ مى‌داند: به‌ بحر و سخن‌ موزون‌، «رشتة نظم‌»، به‌ ركن‌، «ريسة تكرار شونده‌»، به‌ هجاي‌ بلند، «دانه‌»، به‌ هجاي‌ كوتاه‌، «نيم‌ دانه‌» و... مى‌گويد (نك: ص‌ 115-119) و «روش‌ تازة» خود را، بر بنياد اين‌ اصطلاحات‌ بنا مى‌نهد؛ به‌ نحوي‌ كه‌ از در پيوستن‌ «دانه‌» و «نيم‌دانه‌» ها، «ريسه‌»ها، و از تكرار يا تركيب‌ «ريسه‌»ها با دگرگونيهايى‌ «رشتة نظم‌» هاي‌ مختلف‌ (=بحور) به‌ دست‌ مى‌آيد (نك: ص‌ 113-127).
مآخذ: آملى‌، محمد، نفائس‌ الفنون‌، به‌ كوشش‌ ابوالحسن‌ شعرانى‌، تهران‌، 1377ق‌؛ ابن‌ رشيق‌، حسن‌، العمدة، به‌ كوشش‌ محمد محيى‌الدين‌ عبدالحميد، بيروت‌، 1401ق‌/ 1981م‌؛ بيرونى‌، ابوريحان‌، تحقيق‌ ماللهند، ترجمة منوچهر صدوقى‌ سها، تهران‌، مؤسسة مطالعات‌ و تحقيقات‌ فرهنگى‌؛ تهانوي‌، محمد اعلى‌، كشاف‌ اصطلاحات‌ الفنون‌، به‌ كوشش‌ مولوي‌ محمد وجيه‌ و ديگران‌، كلكته‌، 1862م‌؛ جامى‌، عبدالرحمان‌، بهارستان‌ و رسائل‌، به‌ كوشش‌ اعلاخان‌ افصح‌ زاد و ديگران‌، تهران‌، 1379ش‌؛ حميدي‌، مهدي‌، عروض‌، تهران‌، 1342ش‌؛ خانلري‌، پرويز، وزن‌ شعر فارسى‌، تهران‌، 1354ش‌؛ خلوصى‌، صفا، مقدمه‌ بر القسطاس‌ المستقيم‌ فى‌ علم‌ العروض‌ زمخشري‌، به‌ كوشش‌ بهيجه‌ باقر حسينى‌، بغداد، 1969م‌؛ دايرة المعارف‌ فارسى‌؛ دمامينى‌، محمد، العيون‌ الفاخرة على‌ خبايا الرامزة، قاهره‌، 1412ق‌/1992م‌؛ سكاكى‌، يوسف‌، مفتاح‌ العلوم‌، به‌ كوشش‌ نعيم‌ زرزور، بيروت‌، 1403ق‌/1983م‌؛ شاه‌ حسينى‌، ناصرالدين‌، شناخت‌ شعر، تهران‌، 1367ش‌؛ شمس‌ قيس‌ رازي‌، المعجم‌، به‌ كوشش‌ سيروس‌ شميسا، تهران‌، 1373ش‌؛ شميسا، سيروس‌، آشنايى‌ با عروض‌ و قافيه‌، تهران‌، 1366ش‌؛ عروض‌ سيفى‌ و قافية جامى‌، به‌ كوشش‌ محمد فشاركى‌، تهران‌، 1372ش‌؛ فرزاد، مسعود، مبناي‌ رياضى‌ عروض‌ فارسى‌، تهران‌، 1345ش‌؛ فشاركى‌، محمد، مقدمه‌ بر عروض‌ سيفى‌ و... (هم )؛ كابلى‌، ايرج‌، وزن‌ شناسى‌ و عروض‌، تهران‌، 1376ش‌؛ نجفقلى‌ ميرزا، درة نجفى‌، به‌ كوشش‌ حسين‌ آهى‌، تهران‌، 1355ش‌؛ نجفى‌، ابوالحسن‌، «دربارة طبقه‌ بندي‌ وزنهاي‌ شعر فارسى‌»، آشنايى‌ با دانش‌، تهران‌، 1359ش‌؛ نصيرالدين‌ طوسى‌، معيار الاشعار، به‌ كوشش‌ محمد فشاركى‌ و جمشيد مظاهري‌، انتشارات‌ سهروردي‌؛ وحيديان‌ كاميار، تقى‌، بررسى‌ منشأ وزن‌ شعر فارسى‌، تهران‌، 1370ش‌؛ وزيري‌، علينقى‌، «اصلاحات‌ ادبى‌»، مهر، تهران‌، 1316- 1317ش‌، س‌5، شم 10 و 11.
حميد رضا شايگان‌ فر - هرمز رحيميان‌

 

نام کتاب : دانشنامه بزرگ اسلامی نویسنده : مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی    جلد : 11  صفحه : 4512
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست